منتخب: امامسجاد 2
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمةالله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرتزهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشتهباشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی [۱]
امروز روز قتل امامسجاد (علیهالسلام) است، یک اشارهای از برای حضرت بکنیم. امام صفات خداست؛ اما یاد ما میدهد. بعد از واقعه عاشورا، مختار بنا شد که قاتلین امامحسین (علیهالسلام) را بگیرد و به قتل برساند. یکنفر از لشکر ابنزیاد بود که به همسرش گفت: ای زن! من چهکار کنم؟! مُختار بالأخره مرا میکُشد؟! زنش گفت: ای مرد! آخَر تو چیزی باقی نگذاشتهای! تو که آنجا در جنگ صفّین کمکِ معاویه بودی! حالا هم که در قتل امامحسین (علیهالسلام) شرکت کردی! گفت: من به مدینه، پیش حضرتسجاد (علیهالسلام) میروم. زنش گفت: واقعاً آنجا میروی؟! گفت: آره! تو اینها را نشناختهای. ببین، عزیز من! اینهمه که من دارم داد میزنم و میگویم شناخت بهغیر از عمل است، اینشخص شناخت دارد، عمل ندارد، توفیق عمل ندارد! از خدا هم شناخت و هم توفیق عمل بخواهید.
حالا اینشخص ریشهایش را تراشید و گذاشت موهایش بلند شد و یک چَپیه هم سرش کرد و بهنام زن از کوفه خارج شد. زنها هم که آزاد بودند؛ چونکه مُختار دروازهها را بستهبود. خدمت حضرتسجاد (علیهالسلام) آمد و گفت: آقا! شما میدانی که من در جنگ صفّین، کمکِ معاویه بودم، به قتل پدرتان هم شرکت کردم، پناه به شما آوردهام، حضرت فوراً یکنفر را صدا زد و دستور داد که خانهای برایش خرید یا اجاره کرد، خرجیاش را هم معلوم کرد و به او داد؛ اما گفت: فلانی! از اینجا برو! جلوی من نیا! وقتی تو را میبینم، یاد پدرم میافتم.
بعد از چند وقت مُختار توجه کرد و سه، چهار نفر از این افراد خیلی داش و قُلدر را به مدینه فرستاد و گفت: اوّل خدمت حضرتسجاد (علیهالسلام) بروید و این ملعون را بیاورید. وقتی آنها خدمت حضرت رفتند، امام فرمود: سلام مرا خدمت مُختار برسانید و به او بگویید این پناه بهمن آورده، آنها برگشتند؛ تا اینکه خودش خود به خود مُرد.
رفقایعزیز! بیایید پناه به امامزمان (عجلاللهفرجه) بیاورید! گناهان خودتان را اینقدر بزرگ نکنید! نادانیِ ما ایناست که گناه را از خدا و امام بالاتر میدانیم! چرا اینطوری هستیم؟! گناه در مقابل قدرت خدا چیزی نیست! مگر خدا نمیگوید اگر گناه إنس و جنّ را بکنی، یک لکّهاشک برای امامحسین (علیهالسلام) بریزی، تو را میآمرزم؟! عزیزان من! به این حرفها توجّه کنید! گناه در مقابل امامزمان (عجلاللهفرجه) بزرگ است؛ اما امام بزرگتر است، عفو خدا بزرگتر است! [۲]
بیایید از دنیا فارغ شوید! قدری از هوی و هوستان کم کنید! یقین کنید که این حرفها درستاست، تفکّر داشتهباشید و شب که میشود قدری کنار بروید و گریه کنید که امامزمان! دست ما را بگیر! آقاجان! ما اشتباهکاریم، آقاجان! ما متوجّه نیستیم، دست ما را بگیر! امامزمان (عجلاللهفرجه) أولیبالتّصرف است. میدانید أولیبالتّصرف چیست؟ یعنی تصرف به تمام گلبولهای خون شما میکند. ائمه (علیهمالسلام) اختیاردار هستند؛ چرا آنها را بیقدرت میدانید؟! باباجانِ من! آخَر شما که تا ساعت دوازدهشب پای تلویزیون هستید، دیگر حال بیتوته با خدا ندارید، دیگر برای شما مغز و چشمی نگذاشته که بیتوته کنید!
یکروایت بگویم که از من قبول کنید: آقا امامزینالعابدین، سید السّاجدین (علیهالسلام) وقتیکه از کربلا برمیگشت، بعضی از مردم با حقارت به حضرت نگاه میکردند، آخَر امام صدمه خورده، پدر و برادرانش را کشتهاند، خودش، عمّهاش زینبکبری (علیهاالسلام) و اهلبیتش را اسیر کردهاند و چهلمنزل بردهاند، زنجیر به گردنش است، ناراحتشده، فرسودهشده. حضرت منبر رفت و فرمود: خدای تبارک و تعالی بهطوری به ما قدرت داده که میتوانیم زنی را مرد و مردی را زن کنیم. یکنفر منافق از توی جمعیّت که عناد داشت، گفت: یکباره بگو که من خدا هستم. امام فرمود: ای زن! بلندشو از توی مردها برو بیرون! آنشخص بلند شد و رفت، نگاهی به خودش کرد، دید زن شدهاست.
روایت داریم که ایشان میل به شوهر پیدا کرد و خدا دو، سه تا بچّه هم به او داد! یعنی خدا دید که اینشخص نمیتواند قبول کند، باید اینجوری بشود. مگر میشود که با ولایت وَرافتاد [مبارزه کرد]؟! سیلی به تو میزند و آبرویت را هم میبرد! آرام باش! جوانعزیز! به شما میگویم این قدرتی که داری، چهکسی به تو داده؟! آنرا صرف قدرت کن! مگر امامسجّاد (علیهالسلام) قدرةالله نیست؟! قدرت همه عالم در قبضه قدرتش است؛ اما مرتّب میگوید «أنا عبدُ الذلیل» ایخدا! من در مقابل تو عبد ذلیل هستم. یقین دارد که خدا این قدرت را به او دادهاست. [۳]
- ↑ سخنرانی درخواست از امامرضا (دقیقه 38) عصاره عاشورا (دقیقه 9) ولایت و خباثت (دقیقه 48) عصاره عاشورا (دقیقه 8)
- ↑ درخواست از امامرضا 81
- ↑ ولایت و خباثت 76 و عصاره عاشورا 82 و لا اله الا الله 73