انجمن ولایت
انجمن ولایت | |
کد: | 10018 |
---|---|
پیدیاف: | دریافت |
پیدیاف: | دریافت |
السلام علیک یا أباعبدالله، السلام علیکم و رحمةالله و برکاته. السلام علیالحسین و علی علیّبنالحسین و اولاد الحسین و اصحاب الحسین و رحمةالله و برکاته.
محتویات
مقدمه
چرا اهلتسنن با اینهمه نماز و عبادتشان اهل آتشاند؟ چون در بنیاد آنها و هر کاری که میکنند، باید محبت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) باشد، ولی اینها محبت علی (علیهالسلام) ندارند.
اینکه من میگویم یکچیز عمومی است: آب مهریه حضرتزهرا (علیهاالسلام) است؛ ولی اهلتسنن اینرا نمیدانند. حالا که محبت حضرتزهرا (علیهاالسلام) را ندارند اهل جهنمند. ما هم که وضو میگیریم، باید یک عنایتی از زهرایعزیز به ما بشود. این آب به ما عنایت شدهاست، ما باید حضرتزهرا (علیهاالسلام) را بخواهیم؛ یعنی وضوی ما با محبت زهرا (علیهاالسلام) باشد وگرنه باطل است و نمازمان هم درست نیست.
چرا اهلتسنن محبت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را ندارند؟ چونکه آنها عمر را میخواهند، ولی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را نمیخواهند، حالا تمام اعمال آنها باطل است. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میفرماید: آخرالزمان شرالأزمنه است، مردم پیرو زمان میشوند و عمر را میخواهند، بهخاطر همین از امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و حضرتزهرا (علیهاالسلام) بهرهای نمیبرند. رفقایعزیز! بیائید پیرو عمر نباشید تا اعمالتان درست باشد.
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) میفرماید: هر کس در آخرالزمان دینش را حفظ کند، با من و در درجه من است. رفقایعزیز! بیائید در درجه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) باشید! اول باید سخی باشید، گناه نکنید، پیرو کسی هم نباشید، آنوقت شما در درجه پیامبرید.
متقی شما را آگاه میکند، بیائید طرف متقی تا شما را آگاه کند که چگونه میتوانید در درجه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) باشید. بیائید دنبال متقی که از زمان آدم ابوالبشر تا حالا را خبر دارد و به شما میگوید. بیائید سخی باشید و به حرفهای متقی عمل کنید تا در درجه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) باشید.
عایشه سیهزار حدیث از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بلد بود؛ اما طرف عمر و ابابکر و معاویه رفت و اهلجهنم شد. اگر طرفدار علی (علیهالسلام) بود از آن سیهزار حدیث بالاتر بود. ولی فضه یک حدیث از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بلد بود، آنهم علی (علیهالسلام) بود؛ یعنی فضه محبت علی (علیهالسلام) و پیروی از علی (علیهالسلام) داشت؛ بهخاطر همین اهلبهشت شد. رفقایعزیز! قدر علی (علیهالسلام) را بدانید، تا شما هم مثل فضه اهلبهشت شوید.
وضو
وضو آمادگی برای نماز است؛ یعنی حضور در نزد خدا و اطاعت امر ولایت. یعنی دست از دنیا و مافیها برداری و بگویی زهرا (علیهاالسلام)! بگویی علی (علیهالسلام)! وضوی تو محبت امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) است.
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) روح عبادت، روح سخاوت، روح مروّت، روح انسانیت، روح تمام خلقت، روح قرآن است. همانطور که با وضو با خدا حرف میزنی، باید با امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) هم حرف بزنی.
الآن که میخواهید حرم ائمه بروید، باید احترام کنید و با وضو باشید. آنجا را باید احترام کنید. در تمام خلقت، مانند حضرتزهرا (علیهاالسلام) نیست، عمر و ابابکر حضرتزهرا (علیهاالسلام) را احترام نکردند، آنوقت اهل جهنماند.
اسرار وضو
شستن صورت، دستها و مسح سر و پاها در وضو رازی دارد.
شستن سر و صورت در وضو: یعنی خدایا، هر گناهی که با اینصورت انجام دادم، آنرا شستشو کن تا با صورت پاک به جانب تو بایستم و تو را عبادت کنم و با پیشانی پاک سر به سجده گذارم.
شستن دستها در وضو: یعنی خدایا، از گناه دستم را شستم، خدایا، گناهانی که با دستم مرتکب شدهام را تطهیر کن.
مسح سر در وضو: یعنی خدایا، از هر خیال باطل و هوا و هوس خامی که در سر پروراندهام، مرا تطهیر کن و آن خیال باطل را از من دور کن.
مسح پا: یعنی خدایا، من از رفتن به مکان زشت پاک شوم و این پا را از هر گناهی که با آن انجام دادهام، تطهیر کن.
اذان
من یکشب خواب دیدم که در مکّه هستم، یک جمعیت خیلی زیادی آنجاست؛ یعنی بیرون مسجدالحرام بود، یک منبری گذاشتهبودند، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) روی منبر ایستادهبود و به تمام این جمعیت نگاه میکرد. وقتی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) مرا دید، صدایم زد و گفت: حسین! گفتم: بله! گفت: برو بالای خانهخدا و اذان بگو. اینقدر کثرت جمعیت بود که من توان نداشتم، فوراً یکنفر که بغل دست پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بود، حالا مَلَک بود یا کس دیگری، آمد و جمعیت را خلاصه پس و پیش کرد، یک کوچهای باز کرد و من وارد مسجدالحرام شدم.
وقتی از پلهها بالا میرفتم، میگفتم که اگر بالای خانهخدا قرار گرفتم، ده مرتبه «أشهد أنّ أمیرالمؤمنین علیاً ولیّالله» را میگویم. چونکه منتها آرزویم همین بود که پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) امر کند. تا بهمن امر کرد، رفتم.
آن کسانیکه از این حرفها خوششان نمیآید، جزء همان کسانی هستند که از اذان بلال خوششان نمیآمد. چرا؟ رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) بهمن گفت: بالای خانهخدا برو و اذان بگو! وقتی امامزمان (عجلاللهفرجه) بیاید و برایتان صحبت کند، حرفها برای شما جدید نیست؛ چون متقی این حرفها را برای شما زدهاست.
دفعه دیگر: یکشب به خدا گفتم: خدایا، من دیگر به رفقایم چه بگویم؟ من که چیزی بلد نیستم! شب خواب دیدم: همین جایی که الآن هستم، همه آمدهاند. هر کسی یک کاسهای، یک ظرفی آوردهاست. به اینها گفتم: چهکار دارید؟ چه میخواهید؟ گفتند: ما ولایت میخواهیم.
من از خواب بیدار شدم، بلند شدم و رفتم بیرون، نشستم و شروع به گریه کردم. گفتم: خدایا، من که اینها را نفرستادم، تو فرستادی. من که چیزی ندارم به اینها بدهم، یکچیزی بهمن بده تا به اینها بدهم. این بندههای خدا از راه دور و نزدیک میآیند. بعد خواب دید که آقا فرمود: اذان بگو! وقتی اذان گفتم، آقا فرمود: معنی اذان را به اینها بگو.
حالا میخواهم معنای اذان را برای شما بگویم که بفهمیم اذان یعنیچه؟ آیا ما تا به حال اذان گفتهایم یا نه؟
هر چیزی معنی دارد، هر چیزی عصارهای دارد، اگر عصاره اعمال را ببینی، به آن کارَت یقین پیدا میکنی. اما اگر یقین نداشتهباشی، عادت است. حالا اذان هم عصاره دارد که ما باید آنرا بفهمیم. چقدر نماز خواندیم؛ اما متوجه نشدیم!
اول اذان، بعد اقامه میگویید تا برای حرفزدن با خدا آماده شوید.
اذان: آمادهشدن برای ایناست که با خدا حرف بزنی، با ولایت حرف بزنی. کارهایت را زمین گذاشتهای، اتصال و ارتباطت را با مردم قطع کردهای، میخواهی بروی رو به خدا، میخواهی نماز بخوانی، ببین از اینجا آمادهات میکند.
حالا باید بگویی:
اللهاکبر: خدا بزرگ است، درخت و کوه هم بزرگ است. این «اللهاکبر» ی که گفتی؛ یعنی خدا از آنچه که در تمام خلقتها هست، بزرگتر است. اگر «الله اکبرِ» اینطوری گفتی که خدا از همه خلقتها بزرگتر است، پس چرا طرف کس دیگری میروی؟ چرا کس دیگری را مؤثر میدانی؟ اگر خدا را اینطوری ببینی، هر شیئی در نزدت کوچک است. بعد میگویی:
أشهد أن لا إله إلا الله: یعنی خدایا، شهادت میدهیم به یگانگی تو، هیچ مؤثری مؤثر نیست بهغیر از تو، تا حتی انبیاء، تا حتی اولیاء، تا حتی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) مؤثر نیست. ما باید خدا را اینطوری حس کنیم، او را که نمیبینیم. حالا یکدفعه میگویی:
أشهد أنّ محمّداً رسولالله: ای خدایعزیز! شهادت میدهیم که این محمّد (صلیاللهعلیهوآله) رسول توست، فرستاده توست، ما باید به فرستاده تو گوش بدهیم. تو وقتی گفتی «أشهد أن لا أله الا الله» هیچ مؤثری مؤثر نیست بهغیر از خدا، خدا دارد برای تو مؤثر درست میکند؛ میگوید: تسلیم محمّد (صلیاللهعلیهوآله) بشوید.
به کل خلقت میگوید: تسلیم نماینده من بشوید. «إنّ الله و ملائکته یصلّون علی النّبیّ یا أّیها اّلذین ءامنوا صلّوا علیه و سلّموا تسلیماً»[۱] یعنی تسلیم محمّد (صلیاللهعلیهوآله) شوید. اگر ما تسلیم محمّد (صلیاللهعلیهوآله) هستیم، به امر خدا تسلیم پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) شدهایم؛ این یعنی خداشناسی، چونکه ما داریم امر خدا را اطاعت میکنیم.
بعد میگویی:
أشهد أنّ امیرالمؤمنین علیاً ولیّالله: حالا خدا ولیّ برای تو درست میکند، نه تنها برای تو، بلکه به کل خلقت ولیّ است. مگر خدا صغیر است که بخواهد برای خودش ولیّ بگیرد؟ یعنی کل خلقت در مقابل ولایت صغیر است تا حتی انبیاء، بهغیر از پیامبر آخرالزمان (صلیاللهعلیهوآله). چرا؟ چون ترکاولی دارند. تمام خلقت در مقابل امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) صغیرند، امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) ولیّ به کل خلقت است. ببین، خدا دارد تو را آماده میکند، برایت ولیّ درست میکند، تو صغیر هستی! اگر تو صغیر نباشی، نمیگویی من! هم صغیری و هم بیعقل!
کل خلقت زیان میکند، هر کسیکه سقوط کرد، یک ذراتی تزلزل به ولایت پیدا کرد، تا حتی آدم ابوالبشر، آدم چهلسال گریه کرد. گفت: خدایا، توبه مرا قبولکن. خدا گفت: به آسمان نگاه کن. مرا به این پنجنور پاک قسم بده! اینها محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین هستند. آدم گفت: تا اسم حسین آمد دلم شکست. خدا آنوقت روضه خواند و گفت: یا آدم! این حسین است که او را در صحرایکربلا میکشند و بدنش از تشنگی ترک، ترک میشود. آدم خدا را به امامحسین (علیهالسلام) قسم داد که ترکاولایش قبول شد و آمرزیدهشد.
یونس در دهان حوت افتاد، چونکه گفت: چیزی را که ندیدهام چگونه قبول کنم؟ حالا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به او یاد داد که بگوید: «سبحانک، یا لا إله إلا أنت، إنی کنت من الظالمین»[۲] آنوقت از شکم حوت نجات یافت.
پس خدای تبارک و تعالی امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را که از نور خودش بهوجود آورده، به او اشراف به کل خلقت داده، علی (علیهالسلام) مشکلگشای کل خلقت است. تمام خلقت در مقابل ولایت صغیر هستند. تو از کجا میگویی که خلقت صغیر است؟ خدا به کل خلقت جان داده، جان ارزش ندارد؛ اما آنچه که به این جان دمیده میشود؛ یعنی ولایت ارزش دارد. این خارجی جان دارد؛ اما نجس است. جان، عنایت خداست، ولایت، رحمت خداست. وقتی میگوید: «لا إله الله، محمّد رسولالله، علیولیّالله» ولایت به او دمیده میشود و پاک میشود.
أشهد أنّ علیاً حجةالله یعنی شهادت میدهم که خدا حجت را به کل خلقت تمام کرده، ولیّ برای ما معلومکرده. این مثل هماناست که خدا گفت نعمت را به شما تمام کردم.
بعد میگویی:
حیّ علی الصلوة: بپاخیزید! برای چه بپاخیزید؟ برای ولایت. بشتابید به سوی نماز، بشتابید در امر پذیرش و تبعیت از امر ولایت. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمود: «أنا صلوة المؤمن، أنا حیّ علی الصلوة، أنا حیّ علی الفلاح، أنا حیّ علی خیر العمل» حقیقت و باطن نمازِ مؤمن، تبعیت محض از ولایت علیبنابیطالب (علیهالسلام) است.
حیّ علی الفلاح: بشتابید به سوی ولایت.
حیّ علی خیر العمل: بشتابید به سوی خیرِ عمل؛ یعنی هر عمل خیری در ذیل ولایتِ اهلبیت مقبول است؛ یعنی دوستی امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) بهترین عمل است.
اینکار بهترین کار است. چهکاری؟ ولایت. چهکاری؟ تسلیمبودن. این از هر عملی بهتر است. مگر در قیامت نداریم که عدهای میگویند: «رب ارجعونی أعمل صالحاً»[۳]: ما را برگردان تا عمل صالح کنیم. مگر اینها نماز نمیخواندند؟ مگر سخاوت نمیکردند که میگویند ما را برگردان تا عمل صالح کنیم؟ عمل صالح؛ عمل به ولایت است. عمل کردن به ولایت ایناست که گناه نکنید و سخاوت شما به امر ولایت باشد تا زمان رجعت.
پس بهترین عمل، ولایت است. اگر بهترینِ اعمال، نماز است که سنّیها آنرا بهجا میآورند! پس چرا اهل آتشند؟ اگر بهترین اعمال را بهجا میآورند، چرا خدا آنها را میسوزاند؟ خدا میگوید: «إنما یتقبل الله من المتقین»[۴] متقی کسی است که امامالمتقین، علی (علیهالسلام) را قبول داشتهباشد. شرط عبادت ایناست که متقی باشی تا اعمالت قبول باشد، تو باید اتصال به امامالمتقین باشی.
حالا امامالمتقین علی (علیهالسلام)، متقی را معلومکرده، شما باید تسلیم متقی باشید. چون خدا و چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) به متقی نظر کرده و او را تأیید کردهاند. او از همه خلقت آگاه است؛ اما شما آگاهی ندارید. باید پیرو متقی باشید تا آمرزش پیدا کنید و با او محشور شوید.
حالا دوباره میگویی:
اللهاکبر: یعنی ای خدای بزرگ! چهکسی اینکارها را کرد؟ خدایا، تو کردی.
دوباره میگویی:
لا إله إلا الله: هیچکسی نیست که اینطوری نبیّ را معرفی کند، ولیّ را معرفی کند، حجّت را معرفی کند. خدایا، تو کردی.
آیا تا به حال اینطوری اذان گفتهاید؟ اگر اینطوری اذان بگویید، نمازتان ارزش دارد. خدا را تا اندازهای شناختید، رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) را شناختید. حالا علی (علیهالسلام) را هم تا اندازهای شناختید. اینجور حال پیدا کن.
از کجا حال پیدا کنیم؟ سخاوت کن! دنیا را فراموش کن! اینقدر فکر و خیال باطل نکن!. عزیزان من! اگر اینطوری باشیم، والله، ما داریم با خدا نجوا میکنیم، با پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نجوا میکنیم، با امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) نجوا میکنیم، ما با امر نجوا میکنیم. تو با چهکسی نجوا میکنی؟ حواست چند جا هست؟
سند اذان
حالا از طرف خدا جبرئیل نازلشد که یا محمّد! امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را معرفی کن. «یا أّیها الرّسول بلّغ ما اُنزل إلیک من رّبک فإن لم تفعل فما بلّغت رسالتک»[۵] تا پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) ذرهای مسامحه کرد، خدا گفت: اگر علی (علیهالسلام) را معرفی نکنی، هیچکاری نکردهای.
حالا پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فوراً اطاعت کرد. خدا گفت: امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را روی دست بیاور و بلند کن که همگان بدانند: جانشین و وصیّ تو و حجتخدا ایناست، تا اینکه کس دیگری را به عنوان جانشین تو معرفی نکنند. حالا تازه این، معرفی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است، نه حقیقت علی (علیهالسلام)! پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را روی دست آورد و گفت: «من کنت مولاه، فهذا علی مولاه. اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله و العن من أنکره...» حالا وقتی رسولالله (صلیاللهعلیهوآله)، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را معرفی کرد، یکدفعه خدا افشا کرد: «الیوم أکملت لکم دینکم»[۶] علی (علیهالسلام) دین است، مقصد خدا ایناست. دینی که خدا میخواهد، ایناست. اسلامی که خدا میخواهد، ایناست؛ یعنی امر خدا و مقصد خدا، علیبنابیطالب (علیهالسلام) است. حالا پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) گفت: ای مردم! من از دنیا میروم، وصیّ من امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) است. تا حالا دین اسلام بود؛ اما از حالا به بعد، دین، ولایت شد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: من تا الآن نبیّ بودم؛ اما حالا علی (علیهالسلام) ولیّ است؛ یعنی علی (علیهالسلام) ولیّ کل خلقت است.
آنوقت همانجا سلمان و اباذر بلند شدند و اذان گفتند و در اذانشان «أشهد أنّ علیاً ولیّالله و حجةالله» گفتند. شخصی آمد، به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) گفت: اینها یک چیزهائی در اذانشان میگویند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: آنها درست میگویند. خود پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) هم در اذانش «أشهد أنّ علیاً ولیّالله» میگفت؛ اما دید اگر افشا کند، اینمردم اصلاً نه قرآنش را قبول میکنند، نه اذانش را.
حضرت دید که اگر افشا کند، جسارت بیشتری به ساحت قدس ولایت میشود. افشا نکرده، طناب گردن امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) انداختند! افشا نکرده همسر عزیزش را کتک زدند و کشتند! اگر افشا میکرد، با آنها چه میکردند؟ ایناست که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) افشا نکرد.
یکی از اهلعلم، خدمت یکی از مراجع کتابی آوردهبود و بحثی داشت، میگفت: ما از کجا بفهمیم امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بر حق است؟ آنمرد بزرگوار، هر طوریکه به او میگفت قانع نمیشد. در ابتدا وقتیکه من وارد مجلس شدم، آن عالم بزرگوار بلند شد و به استقبالم آمد و مرا در بغل گرفت و بوسید. دیدم در آن مجلس جا افتادم و میتوانم حرف بزنم، بهخاطر همین گفتم ایشان را بهمن حواله کنید. به آنشخص گفتم: خدا گفته «إن الله و ملائکته یصلّون علی النبیّ یا أیها الذین ءامنوا صلّوا علیه و سلّموا تسلیماً»[۱] خدا به تمام خلقت گفته علی (علیهالسلام) را قبول کنید. اگر امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را قبول نداشتهباشی و عبادت جنّ و انس کنی، تو را با صورت به آتش جهنم میاندازم. آن عالم قانع شد و گفت: هیچکس چنین جوابی بهمن ندادهبود.
چند نفر از محققین طراز اول ایران جمع شدند و گفتند که سند «أشهد أنّ علیاً ولیالله و حجةالله» در اذان چیست؟ اینها از علمای تبریز و مشهد و قم سؤال کردهبودند؛ اما میگفتند: چیزی که ما را قانع کند، هنوز پیدا نکردهایم. در جوابشان همین مطلب را گفتم که وقتی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را روی دست آورد و گفت: علی (علیهالسلام) ولیّ شماست، همانجا سلمان اذان گفت و در اذانش «أشهد أنّ علیاً ولیّالله و حجةالله» گفت. تمام این محققان قبول کردند.
اذان و اقامهای که در آن «أشهد أنّ علیاً ولیّالله و حجةالله» نباشد، اصلاً بهدرد نمیخورد. من این جمله را از آقایگلپایگانی شنیدم که میگفت: اگر نمازت را شروع کردهباشی؛ اما یادت رفتهباشد که اذان و اقامه بگویی، میتوانی نمازت را بشکنی و اقامه را بگویی و نمازت را دوباره بخوانی. هیچکجا نمیشود نماز را شکست، اما اینجا میگفت نماز را بشکن و اقامه بگو. نمازی که در آن علی (علیهالسلام) نباشد نماز نیست؛ چونکه اذان و اقامه نگهدار نماز توست. هم نگهدار است و هم نگهبان. نماز بیاذان «أشهد أنّ علیاً ولیّالله و حجةالله» نه نگهبان است، نه نگهدار.
چرا اهلتسنن اینهمه مذمت شدهاند؟ چونکه در نمازشان «أشهد أنّ علیاً ولیّالله» نیست. کسیکه از ولایت بیزار است، از حرف ولایت هم بیزار است. اهلتسنن از ولایت بیزارند که «أشهد أنّ علیاً ولیّالله و حجةالله» نمیگویند.
قبولی هر نمازی «أشهد أن علیاً ولیّالله و حجةالله» است؛ چونکه آسمانیها هم اینرا میگویند. چرا؟ چون خدا خوشش میآید.
قبله
اینکه میگوید شما رو به قبله بایست، یعنی رو به ولایت بایست، رو به علی (علیهالسلام) بایست، رو به زهرا (علیهاالسلام) بایست. چونکه اصل ولایت است، قبله هم ولایت است. چرا؟ اگر دوازدهامام، چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) را قبول نداشتهباشی، نمازت بهدرد نمیخورد و تمام عبادتهایت هیچ است، برای اینکه مقصد خدا را قبول نداری. اینکه به تو گفته رو به مکه بایست؛ چون زایشگاه علی (علیهالسلام) است.
حالا که اذان گفتیم، میخواهیم وارد نماز شویم.
نماز
نماز و روزه تمرین ولایت است نه اینکه تو را به جایی برساند، نه اینکه تو را از آتش نجات دهد. تمرین نماز ایناست که میگویی: خدایا، من تواضع میکنم، شیطان سجده نکرد، من شیطان نیستم. خدایا، بهمن گمشو نگو!؛ اما عصاره نماز، ولایت است.
چرا خدا اینقدر روی نماز تکیه کردهاست؟ چونکه خدا دلش میخواهد با او حرف بزنی. این کتاب آمادگی ایناست که با خدا حرف بزنی.
نماز شکرانه ولایت است: شکر میکنی که من ولایت دارم، شکر میکنی که اینقدر قدرت بهمن دادی تا شیطان را زمین بزنم و اطاعتش نکنم! در روایت است که «الصلوة معراج المؤمن» همانطور که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به معراج رفت و با خدا حرف زد، تو هم در نماز داری با خدا حرف میزنی.
همینطور میفرماید: «الصلوة عمود الدین»؛ نماز عمود دین است. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) هم میفرماید: «أنا عمود الدین» نماز باید به عمود دین اتصال داشتهباشد؛ یعنی به علیبنابیطالب (علیهالسلام). اگر اتصال نباشد مثل جایی است که تاریک است.
نماز همهاش سجده ولایت است وگرنه توجه ندارید. چرا به شیطان گفت به آدم سجده کن؟ امر را گفت سجده کن، آن کانالی که دوازدهامام، چهاردهمعصوم (علیهمالسلام)، از آن بیرون آمدند را گفت سجده کن. تو سجدهات باید سجده امر باشد؛ یعنی تواضع در مقابل ولایت داشتهباشی، ایناست که خدا میگوید از سجدهکنندگان خوشم میآید. چرا اهلتسنن اینهمه سجده میکنند؛ اما مورد لعنت هستند؟ چون سجده ولایت نمیکنند.
خیلیها پیش من میآیند و میگویند: بچههای ما نماز نمیخوانند یا اینکه من شنیدهام: الآن در دانشگاه صده هشتاد از مردم، نماز نمیخوانند، عدهای هم هستند که خمس و سهم امام نمیدهند. بدانید که این تکلیف از روی دوش شما برداشته نشدهاست. به اولیای امور همکاری نداشتهباشید.
حالا وقتی به او میگویی چرا نماز نمیخوانی؟ در جواب میگوید: چرا امامجماعت محله ما اینطوری شدهاست؟ آقایمهندس! آقای دانشجو! از شما سؤال میکنم: مگر خدای شما، امامجماعت محلهتان بوده؟ مگر تا حالا عبادت از برای امامجماعت محلهتان میکردی؟ آیا روزه از برای او میگرفتی که الآن میگویی چرا این بد شدهاست؟ اگر قدری تفکر داشتهباشی، میبینی تو اشتباه کردهای، نه او! خدا رحمت کند آقایبروجردی را، یکنفر پیش او آمد و گفت: یک طلبهای دزدی کرده، گفت: نه، یک دزد، لباس طلبه را پوشیده است، طلبه که دزدی نمیکند! طلبه که خیانت نمیکند، طلبه که اینقدر شهوترانی نمیکند، این لباس اهلعلم، لباس تکلیف است. باز هم تکرار میکنم که به اولیای امور کار نداشتهباشید.
من یکدوستی داشتم، دو پسر داشت که به کشورهای خارجی رفتهبودند. تا حتی ایشان به خدا قسم میخورد و میگفت: از آرد آنجا هم نمیخوردند، از ایران گندم برده بودند و آنجا آسیاب میکردند. منتهیالآمال، مفاتیح و قرآن داشتند. همیشه میگفتند: الحمد لله که مانند خارجیها نشدیم و در مکتب علی (علیهالسلام) داریم زندگی میکنیم. بعد از مدتی اینها به ایران آمدند و به آنها پست و مقامی دادند. وقتی خلافهای اینجا را دیدند، دیگر نماز نخواندند و روزه هم نگرفتند. پدرشان ناراحت بود و گریه میکرد، میگفت: تمام هستیام رفت! من پیر شدهام، تمام ابعادم اینبود که این دو جوان را تحویل اسلام دادهام، اما حالا دیگر نه نماز میخوانند و نه روزه میگیرند.
به او گفتم: عزیز من! میخواهی نمازخوان بشوند؟ گفت: منتها آرزویم همیناست. اینها میگویند که این حرفها بیخود است! اینها هم به امامجماعت محلهشان نگاه کردهبودند. به او گفتم: فلانی! ناراحت نباش! من بر عهده میگیرم، اگر دروغ هم میگویم، فردایقیامت جواب میدهم. یک دروغ با هفتاد زنا برابر است.
گفتم: به آنها بگو: عزیزان من! من دوستی دارم که پیرمرد است و یک کناری است، رفتم با او صحبت کنم، سراغ شماها را گرفت. گفتم: بچههایم نماز نمیخوانند، روزه نمیگیرند. آن پیرمرد از من سؤال کرد که آیا اینها کافر بهقرآن هستند یا نه؟ گفتم: نه، والله! آن پیرمرد گفت: مگر خدا سوره حمد را نازل نکردهاست؟ مگر خدا سوره توحید را نازل نکردهاست؟ شما به سوره قرآن کافر شدهاید یا به امامجماعت محلهتان؟ به او هم گفتم قرآن را جلویشان باز کن و حرفهای مرا به آنها بزن.
انصافاً این مرد وقتی رفتهبود و به آنها گفتهبود. در جواب به او گفتهبودند: پدرجان! تاکنون چند وقت است که نماز نخواندهایم، ما توبه کردیم و بر عهده میگیریم که تمام نمازهایمان را قضا کنیم.
میلیاردها نماز میخوانند؛ اما چون امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را قبول ندارند، اهل آتشند. پس نماز کیست؟ نماز، علی (علیهالسلام) است؛ نماز، ولایت است؛ نماز، زهرا (علیهاالسلام) است. آیا آنها خودشان نماز نمیخواندند؟ حالا امامجماعت محلهتان اینطور شده، تو نباید نماز بخوانی؟ بدان تو خودت را از پیروی ولایت جدا کردی! خودت را از حضرتزهرا (علیهاالسلام) جدا کردی! خودت را از امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) جدا کردی! خودت را از امامحسین (علیهالسلام) جدا کردی! مگر امامحسین (علیهالسلام) تا آخر «هل من ناصر» نمیگفت؟ میگفت: بیائید اینطرف! بیائید طرف منِ نمازخوان! تو خیال کردهای که فهمیده شدهای! عزیز من! مگر نمیگویی امامجماعت محلهمان بد شده؟ تو که از او بدتر شدهای! او باز یکسری به زمین میگذارد و سجدهای میکند! تو که بدتر شدهای! تو آنرا هم انجام نمیدهی!
پس تو باید چهکنی؟ باید بگویی: خدایا، شکر که من بیدار شدم! شکرانه کنی که مثل او نیستی، تازه باید نمازت را با حضور قلب بخوانی. نماز با حضور قلب؛ یعنی نماز با ولایت. عزیزان من! بیائید تفکر داشتهباشید! بیائید حرف بشنوید! بیائید فردایقیامت، شما را پیش نمازخوانها ببرند نه پیش بینمازها!
آقای دانشجو که نماز نمیخوانی! آقایی که حالا دیپلم یا لیسانس گرفتهای و نماز نمیخوانی! مگر تو پیرو دوازدهامام، چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) نیستی؟ کدامیک از آنها نماز نمیخواندند؟ در صورتیکه والله، خودشان نماز هستند. بهدینم علی (علیهالسلام) خودش نماز است. «إهدنا الصراط المستقیم»[۷] صراط مستقیم علی (علیهالسلام) است.
روایت صحیح داریم: خوک و سگ با هم حرف دارند، سگ میگوید: خدایا، شکر که من خوک نیستم. خوک میگوید: خدایا، شکر که من بینماز نیستم. بینماز هم میگوید: خدایا، شکر که من «تارک الصلوة» نیستم. تارک الصلوة هم میگوید: خدایا، شکر که من «ضایع الصلوة» نیستم.
باز روایت داریم: جوانی که به نماز میایستد، خدا به او مباهات میکند و میگوید: ای ملائکه من! این جوان با همه آمال و آرزویش رو بهمن ایستادهاست. ای ملائکه من! تمام گناهانش را آمرزیدم، دعایش را هم مستجاب میکنم؛ اما کسیکه واقعاً سمت خدا بیاید و درخواست کند که خدا او را به صراط مستقیم؛ یعنی صراط علی (علیهالسلام) وادار کند.
اگر قرآن میگوید: نماز، ما را از فحشاء و منکر نجات میدهد، مگر ابنملجم نماز نمیخواند؟ خدا رحمت کند حاجشیخعباس تهرانی را، میگفت: یا نبود یا کمنظیر بود، مانند ابنملجم که تمام صورتش پینه داشت. از بس خدا، خدا میکرد، به بیابان میرفت و صورتش را به خاک میمالید.
عزیزان من! چرا ما فرق نمیکنیم؟! مگر اینکه قرآن میگوید نماز، ما را از فحشاء و منکر نجات میدهد، صحیح نیست؟! چرا فحشاء و منکرِ ما زیادتر میشود؟ چرا ما فکر نداریم؟ مگر شیطان «إیاک نعبد و إیاک نستعین»[۸] نگفت؟ والله، بهتر از من میگفت! خیلی با طمأنینه میگفت! میگفت: خدایا، تو سزاوار سجدهای! من تو را سجده میکنم! شیطان «إیاک نعبد و إیاک نستعین»[۸] گفت؛ اما «إهدنا الصراط المستقیم»[۷] نگفت.
ابنملجم «إیاک نعبد و إیاک نستعین»[۸] گفت؛ اما «إهدنا الصراط المستقیم»[۷] را کُشت! امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) میفرماید: «أنا صراط المستقیم، أنا وجهالله، أنا خیر الله، أنا أسد الله» خدای تبارک و تعالی مقصدش ولایت است. اصل نماز «إهدنا الصراط المستقیم»[۷] است.
عزیزان من! خدا لعنت کند عمر و ابابکر را که صراط مستقیم را خانهنشین کردند، اما خدا، خدایشان تا کجا میرفت! بیائید ما مشابه آنها نباشیم! ما صراط مستقیم بگوییم!
حالا وضو گرفتی، اذان و اقامه گفتی، میخواهی نماز بخوانی. اولِ اذان و اولِ نماز، «اللهاکبر» میگویی.
اللهاکبر: «اللهاکبر» ی که اول نماز میگویی؛ یعنی خدایا، من دنیا را پشت سرم ریختم، ایخدا! آمدم رو به تو! وقتی «اللهاکبر» میگویی، باید امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را ببینی. چون علی (علیهالسلام) دیدن، خدا دیدن است. خدا دیدن، علی (علیهالسلام) دیدن نیست. چرا؟ هر چه بخواهی غیر از این به عنوان خدا ببینی، یک بُت درست کردهای.
سوره حمد
بسمالله الرّحمن الرّحیم: یعنی بهنام آن خدائی که رحمان است. رحمانیت خدا و بخشش او شامل همه میشود. این سفره جود خداست، خدا کسی است که به کافر و مسلمان، به همه رحم میکند. ولی نسبت به شیعه امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، مهربان و رحیم است.
خدا رحیم است، رحمکننده به ماست. چرا دنبال کسی میروی که به تو رحم نمیکند؟! بیا دنبال خدا برو!
الحمد لله ربّالعالمین: یعنی ایخدا! حمد و ستایش، منحصر به توست. خدایا، حمد و ستایش میکنم تو را که ولایت به ما دادی.
خدا خوشش میآید که وقتی تو «بسمالله الرّحمن الرّحیم، الحمد لله ربّالعالمین» میگویی، عقیدهات اینباشد که خدایا، تو را حمد میکنیم که ما محبت امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) داریم.
الرحمن الرّحیم: صاحب رحمان و رحیم توئی. توئی که رحمان و رحیم را به ما میدهی. توئی که علی (علیهالسلام) و زهرا (علیهاالسلام) و چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) را به ما میدهی. خدایا، تو رحیمتر از علی (علیهالسلام)، کسی را در خلقت قرار ندادی. خدایا، رحمانیتت را در زهرا (علیهاالسلام) تجلی دادی.
مالک یومالدّین: خدایا، تو مالک علی (علیهالسلام) و زهرا (علیهاالسلام) و چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) هستی، تو مالک دین ما هستی، مالک بهشت و فردوس هستی، خدایا، تو فقط مالکیت داری، هیچکس مالکیت به ولایت ندارد. حالا تو کجا میروی؟ ولایت را از چهکسی میخواهی؟
إیاک نعبد: ایخدا! شکر میکنیم حالا که دین به ما دادی، تشخیص دین به ما دادی، آنوقت تو را اطاعت میکنیم. خدایا، فقط تو را عبادت میکنیم، نه بهغیر از تو، آنهم عبادت با محبت علی (علیهالسلام).
شما وقتی عبادت میکنید، باید با عبادتتان هدایائی بیاورید. هدایای عبادت، علیبنابیطالب (علیهالسلام) است. خدا میگوید: من عبادت بیهدایا را قبول نمیکنم.
عبادت بیعلی (علیهالسلام) روح ندارد، سلیقهای است. عبادت اگر روح نداشتهباشد، جسم است. از عبادت باید به ولایت برسی، نه به خلق، از عبادت باید به اطاعت برسی؛ چون نجاتدهنده تو ولایت است، نه عبادت.
وقتی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در ظاهر هم خلیفه بود، با خوارجنهروان شرط و شروط کرد. یک نهری بود، اینها در آنطرف نهر زندگی میکردند، حضرت به آنها گفت: هر وقت اینطرف نهر آمدید، معلوم میشود که به ما کار دارید و میخواهید به ولایت ضربه بزنید.
حالا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) مالکاشتر را پیش خوارجنهروان فرستاد، تا آنها را نصیحت کند، مالک وقتی برگشت، گفت: علیجان! اینها مانند کندوی زنبور تا شب عبادت میکنند، خدا، خدا میکنند، صورتهایشان را به خاک میمالند، اینطور دارند عبادت میکنند. اما چه عبادتی میکنند؟ اینها عبادت بیعلی (علیهالسلام) میکنند، تسلیم ولایت نیستند، این عبادت بهدرد نمیخورد. ابنملجم خدا، خدا میکرد؛ اما چرا علی (علیهالسلام) را کُشت؟ چون عبادت بیعلی (علیهالسلام) احکامکُشی است.
إیاک نستعین: خدایا، ما نمیتوانیم! فقط از تو یاری میخواهیم! درباره ولایت ما را کمک کن، ما را یاری کن.
إهدنا الصراط المستقیم: خدایا، ما را به صراط مستقیم وادار کن. خدایا، توئی که صراط مستقیم؛ علی (علیهالسلام) را یاد ما دادی، توئی که حسن (علیهالسلام) و حسین (علیهالسلام) را یاد ما دادی. شما اگر صراط مستقیم را بروید به خدا میرسید. آن صراط مستقیم، تو را به امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) میرساند. آن صراط مستقیم تو را به معنی قرآن میرساند. اما اگر راه دیگری بروی به بیراهه میروی. کجا میروی؟
اصلاً هدایت یعنیچه؟ هدایت یعنی حرفشنیدن، تو بیا به حرف دوازدهامام، چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) برو تا هدایت شوی. حالا دوازدهامام، چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) به تو میگویند برو دنبال متقی تا هدایت شوی. اما بیهدایتی، حرف نشنیدن است، بیهدایتی مخالفت کردن است.
صراط اّلذین أنعمت علیهم: راه شیعیانی که به آنها نعمت ولایت دادی. خدایا، ما جزء آنهایی باشیم که امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را دوست دارند.
غیر المغضوب علیهم: نه راه کسانیکه به آنها غضب کردی. «مغضوب»؛ یعنی کسیکه مردم را گمراه میکند. خدا به بدعتگذاران غضب میکند. خدایا، ما جزء کسانی نباشیم که امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را دوست ندارند، آنها «مغضوب» هستند.
و لا الضّالین: نه راه گمراهان. ضاّلین چه کسانی هستند؟ کسانی هستند که دنبال خلقند و دنبال ائمه نمیروند. اول، عمر و ابابکر گمراه هستند، بعد پیروان آنها، بعد کسانیکه بدعت به دین میگذارند، اینها ضاّلین هستند. خدایا، ما جزء ضاّلین نباشیم.
همه اینها شکر خداست. شما باید شکرانه کنید که دنبال آنها نرفتید. خدایا، شکر که جزء ضاّلین نیستیم. خدایا، شکر که مستحق شدیم با زهرا (علیهاالسلام) باشیم، لیاقت پیدا کردیم با امیرالمؤمنین (علیهالسلام) باشیم.
مستحب است که وقتی «و لا الضالین» گفتی، «الحمد لله» بگویی؛ یعنی «الحمد لله» که من جزء ضاّلین نیستم. زهرایعزیز، بلال، مقداد، سلمان و اباذر را پذیرفت؛ چونکه جزء ضاّلین نبودند؛ اما عباس جزء ضاّلین بود که زهرایعزیز او را نپذیرفت. اگر با «ضالّین» هم باشی، حضرتزهرا (علیهاالسلام) تو را نمیپذیرد.
نماز، دعاست؛ حالا که داری دعا میکنی، باید علی (علیهالسلام) را ببینی، باید زهرا (علیهاالسلام) را ببینی. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) روح است، زهرایعزیز روح است، تو باید روح را ببینی و آنرا قبول کنی، نه اینکه فقط دعا بخوانی. هر آنچه را که میخواهی، باید از امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و زهرایعزیز بخواهی.
سوره توحید
بسمالله الرّحمن الرّحیم: ایخدا! بهنام تو.
قل هو الله أحد: ایخدا! احدی مثل و مانند تو نیست.
الله الصّمد، لمیلد و لمیولد: کسی از تو زائیده نشده و از کسی زائیده نشدهای. کل خلقت باید زائیده شوند.
همانطور که خدا «لمیلد و لمیولد» است، مقصدش هم «لمیلد و لمیولد» است. مگر خدا بهغیر از امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، مقصد دیگری دارد؟ حالا نگوئید که من علی (علیهالسلام) را خدا کردم! نه، من میخواهم به شما بگویم که مقصد خدا اینقدر اُفقش بالاست، هر چیزی جفت دارد. همانطور که خدا بیهمتاست، مقصدش هم بیهمتاست. مقصدش هم جفت ندارد. دوازدهامام، چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) همه آنها یکی هستند، یک وجودند، یک نورند. پس همتا ندارند.
و لمیکن له کفواً أحد: تو همتایی نداری.
عزیز من! اگر شهادت میدهی که خدا کفو ندارد، چرا دنبال آنکسیکه کفو دارد، میروی؟ چرا دنبال کسی میروی که از او زائیده شده؟ چرا دنبال کسی میروی که خودش زائیده شدهاست؟
اینقدر این سوره توحید مهم است که میگوید: اگر سهدفعه آنرا بخوانی، یک ختم قرآن کردهای. من همیشه شبها و ظهرها آنرا میخوانم. چرا؟ چون داری خدا را حمد و ستایش میکنی.
چرا سوره توحید اینقدر ثواب دارد؟ چون خدا دلش میخواهد که شما خدا را تشویق کنید، خدا هم دلش میخواهد شما ولایت را تشویق کنید. شما باید هر دو کار را بکنید، اما چهکسی به اینکار موفق میشود؟ کسیکه سخی باشد و اهلدنیا نباشد. عزیزان من! دنیا شما را گرفتار میکند، هر روز یکچیز تازهای پیش رویت میآورد.
رکوع و سجود
تو باید در ولایت، رکوع و سجود داشتهباشی، نه در نماز. اگر در نماز رکوع و سجود داشتهباشی، چقدر سنّیها نماز میخوانند! چرا اهل آتشند؟ چون خدا میگوید: اگر عبادت جنّ و انس کنی، اما امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را به «الیوم أکملت لکم دینکم» قبول نداشتهباشی، تو را در آتش جهنم میسوزانم. شما آن رکوع و سجودت باید با قبولی ولایت باشد. قبولی ولایت نماز است، نه رکوع و سجود.
رکوع: یعنی درباره ولایت تواضع داشتهباشی.
سجود: یعنی تواضع به ولایت کن. در سجده با پا و دست و زانوهایت، با سر و اعضا و جوارحت در مقابل ولایت تواضع کن.
ما اگر عبادت میکنیم باید عبادت، با امر باشد. نماز که میخوانیم، باید سر به زمین بگذاریم، یعنی در مقابل خدا و ولایت تواضع کنیم. سجده؛ یعنی امر. سجده، خضوع در مقابل خداست؛ این سجده روح دارد، این سجده وصل است، نه این سجدههائی که ما میکنیم.
خدا به شیطان گفت: به آدم سجده کن؛ یعنی به کانالی که ائمه میخواهند بیایند، گفت: سجده کن. این مثل آناست که الآن به ما اشکال میکنند و میگویند: شما به مُهر سجده میکنید.
از من در این مورد سؤال شد، گفتم: ما سرمان را روی مُهر میگذاریم، برای اینکه اگر زمین کثیف است، پیشانیمان کثیف نشود. ما به مُهر کاری نداریم؛ اما اهلتسنن میگویند: به هر چیزی میشود سجده کرد.
پدر عیسی، امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) است که در آستین حضرت مریم روح دمید. پدر آدم، خاک بود، امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام)، ابوتراب؛ یعنی پدر خاک است. عمر لعنةالله میگفت: به هر چیزی سجده کنید، ولی به خاک سجده نکنید.
سبحان ربّی العظیم و بحمده: یعنی تسلیم شو، عظیم خداست، حالا من سجده میکنم و میگویم: «سبحان رّبی الأعلی و بحمده،» تو به چهکسی میگویی؟ تو به جهلت میگویی! تو جهل داری! چونکه وقتی حرف حق گفته میشود، تو چیز دیگری میگویی.
تسبیحات اربعه: «سبحانالله و الحمد لله و لا إله إلا الله و اللهاکبر»:
سبحانالله: خدا از هر عیبی منزه است. خدایا، ما را بیعیب کردی که ولایت به ما دادی. منزه است آن خدائی که امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را از نور خودش خلق کرد تا بهواسطه او به بهشت برویم.
الحمد لله: خدا را حمد میکنیم. خدایا، تشکر میکنیم که به ما ولایت دادی. «الحمد لله» که من این ذکر را موفق شدم که بگویم؛ یعنی موفق شدم عظمت خدا را تشخیص بدهم، عظمت خدا را از هر عظمتی بالاتر حساب کردم، حالا من در اطاعت خدا سر فرو بردم.
لا إله إلا الله: هیچ مؤثری، مؤثر نیست، فقط خدا مؤثر است. فقط خدا قدرت دارد که ولایت را بهمن داده. تو که «لا إله إلا الله» میگویی، این ذکر، توحید است. داری میگویی: خدایا، بهغیر از تو هیچکس نمیتوانست ائمه را بهوجود بیاورد.
«لا إله إلا الله» تشکر از خداست که خدا واسطههائی در مقابل ما و گناهانمان قرار داده که بهواسطه آنها آمرزیدهشویم. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به آن عربی که از او سؤال کرد: یا رسولالله (صلیاللهعلیهوآله)! یکحرفی بزن تا ما هدایت شویم، فرمود: یک «لا إله إلا الله» بگو تا رستگار شوی، منظور پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) این «لا إله إلا الله» است.
اللهاکبر: یعنی خدا بزرگ است که ولایت بهمن داد.
نجوای با ولایت ذکر است، ذکر حقیقتش یقین است، حالا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میفرماید: «أنا ذکر الله».
سلیمان با قالیچهاش از بالای سر مردم رد میشد، دهقانی او را دید و گفت: خدایا، این از عدالت توست، این بنده توست، من هم بنده تو هستم؟ دستهایش را نشان داد، تاول زدهبود. سلیمان متوجه شد، پائین آمد و گفت: ای دهقان! یک «سبحانالله و الحمد لله و لا إله إلا الله و اللهاکبر» بگویی، از حشمت من بالاتر است.
به چه دلیل سلیمان اینرا میگوید؟ چون حشمت، نابود میشود؛ اما آن ذکر، باقی میماند؛ البته ذکر با حقیقت. چرا اهلتسنن اینهمه ذکر میگویند، اما ذکرشان باطل است؟ چون ذکر حقیقی را قبول ندارند، ذکر که میگویند، خدا یکچیزی به آنها میدهد، اما ذکر حقیقی، ولایت است. «أنا ذکر الله».
من شاید روزی نزدیک به دو هزار ذکر میگویم؛ اما وقتی گفتم، بهوجود امیرالمؤمنین (علیهالسلام) تمام اینها را هدیه میکنم، به روح حضرتزهرا (علیهاالسلام)، دوازدهامام، مؤمن، مؤمنه، شهدای کربلا، شهدای احد، زینبکبری، امّکلثوم، تا حتی حضرتمعصومه (علیهاالسلام) یعنی تمام اینها را انفاق میکنم.
بعد میگویم: خدایا، تو را بهحق امامزمان (عجلاللهفرجه) قسمت میدهم مرا عارف قرار بده تا این ذکرها که میگویم، یکچیزی گیر اینها بیاید، من که برای خودم نگفتم. عارف بودن به تو جزا میدهد نه ذکر، چون ذکر تأیید نمیشود، مگر به محبت علیبنابیطالب (علیهالسلام).
اذکار نماز
بحولالله و قوّته أقوم و أقعد: یعنی خدایا، به حول تو حرکت میکنیم. خود ولایت هم حول و قوه را از خدا میگیرد و ما از ولایت میگیریم و میگوییم: ایخدا! ای قدرت تمام خلقت! ما بفهمیم که قدرت ما امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) است.
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) هفتقلعه خیبر را در هم ریخت. خدا حول و قوه را به امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) داد. به داوود گفت: علی (علیهالسلام) بگو، آهن در دستت نرم میشود. نگفت خدا بگو، گفت: علی (علیهالسلام) بگو. عیسی به حول و قوه ولایت، مُرده را زنده میکرد.
حول: نیروئی است که وجود دارد. یعنی تو به آنکار موفق میشوی.
قوّه: قدرتی است که درونت هست، اما هنوز آشکار نشده. قوه را خدا باید بدهد، تو هم قدرتت را صرف امر کن.
تشهد نماز
أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له: خدایا، ما شهادت میدهیم که تو شریک و نظیر نداری.
و أشهد أنّ محمّدًا عبده و رسوله: و شهادت میدهیم که محمد (صلیاللهعلیهوآله) بنده و رسول توست. بنده باید فرمان خدا را ببرد.
اللهمّ صلّ علی محمّد و آلمحمّد: خدا دارد به ما تذکر میدهد که در همه کارها تسلیم باشیم تا به کمال و جمال برسیم. تسلیم به ایناست که ما هنوز توجه نداریم؛ یعنی باید خودت را کسری بدانی، نه اینکه چیزی باشی و هستی داشتهباشی. تسلیم ایناست که ما باید فرمان دوازدهامام، چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) را ببریم.
اگر به ما میگوید تسلیم پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) شوید، باید تسلیم امر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) شویم، نه تسلیم هیکل پیامبر (صلیاللهعلیهوآله). امر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) علیبنابیطالب (علیهالسلام) است.
اگر شما تسلیم شدید، یوم ندارید، گمراهی بشر بهخاطر ایناست که تسلیم نیست. اگر تسلیم پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بودند که اینهمه فجایع بهوجود نمیآمد.
حالا چهجور تسلیم بشویم؟ شما باید قلب مطمئنه داشتهباشی؛ یعنی مطمئن باشی به ولایت.
سلام نماز
السلام علیک أّیها النّبی و رحمةالله و برکاته: سلام به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میدهی، چونکه خدا گفت: «إنّ الله و ملائکته یصلّون علی النّبی یا أیها اّلذین ءامنوا صلّوا علیه و سلّموا تسلیماً» حالا که میگویی سلام بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، خدا پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را رحمت و برکت برای عالم قرار دادهاست. ولایتِ پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، رحمت و برکت به عالم است.
السلام علینا و علی عباد الله الصّالحین: به آنهایی که صالح هستند سلام میدهد، نه آنهایی که گناه میکنند. صالح کیست؟ کسیکه دوستعلی (علیهالسلام) باشد.
سلام بر ما؛ منظور کسانی هستند که گناه نمیکنند، خدا میگوید آنها جزء ما هستند.
السلام علیکم و رحمةالله و برکاته: سلام بر شما؛ به شما که نبیّ را اطاعت کردید، ولیّ را اطاعت کردید.
تسبیحات حضرتزهرا
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: اختیار زهرا (علیهاالسلام) با خداست، ازدواج زهرا (علیهاالسلام) با خداست. باید همسرش را خدا حواله دهد. خدا فرمود: یا رسولالله! به اینها بگو من یک ستارهای از آسمان نازل میکنم، در خانه هر کسیکه رفت، زهرا (علیهاالسلام) از برای اوست.
حالا اهلمدینه دیدند که ستاره درخشانی از آسمان آمد و روی مدینه میگردد، چون همه یکچیز عظمائی دیدند، یکدفعه گفتند: «اللهاکبر»! تمام مدینه شد «اللهاکبر»! از عظمت اینکاری که غیر منتظره بود.
این ستاره آمد و در خانه امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) رفت از همینجا بود که دشمن امیرالمؤمنین (علیهالسلام) شدند و سنّی بهوجود آمد. آنهایی که خیلی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را میخواستند، گفتند: «الحمد لله»! خدا را شکر که زهرا (علیهاالسلام) از برای علی (علیهالسلام) است.
سماواتیان گفتند: «سبحانالله»! منزه است خدا با اینکاری که کرد! معنی تسبیحات حضرتزهرا ایناست.
تعداد تسبیحات حضرتزهرا بین علماء اینطور مرسوم است: سی و چهار مرتبه «اللهاکبر»، سی و سهمرتبه «الحمد لله»، سی و سه «سبحانالله»