احکام ولایت: تفاوت بین نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'میگوی' به 'میگوی') |
|||
سطر ۶۳: | سطر ۶۳: | ||
آقا امامحسین {{علیه}} فرمود: «متقی وکیل من است.» میخواستند صحن امامحسین {{علیه}} را تعمیر کنند، امامحسین {{علیه}} فرمود: «بروید از وکیل من اجازه بگیرید.» پیش من آمدند، به آنها گفتم: تعمیر کنید؛ اما باقی نیاورید. وقتی وکیل امامحسین {{علیه}} شدی، وکیل تمام خلقت هستی؛ یعنی تمام خلقت را محکوم میکنی، جوابگوی همه هستی. وکیل امامحسین {{علیه}} کیست؟ فقط متقی است. | آقا امامحسین {{علیه}} فرمود: «متقی وکیل من است.» میخواستند صحن امامحسین {{علیه}} را تعمیر کنند، امامحسین {{علیه}} فرمود: «بروید از وکیل من اجازه بگیرید.» پیش من آمدند، به آنها گفتم: تعمیر کنید؛ اما باقی نیاورید. وقتی وکیل امامحسین {{علیه}} شدی، وکیل تمام خلقت هستی؛ یعنی تمام خلقت را محکوم میکنی، جوابگوی همه هستی. وکیل امامحسین {{علیه}} کیست؟ فقط متقی است. | ||
− | چرا خدا همهجا هست؟ چرا نمیتوان خدا را دید؟ چون خدا مختص به خودش است. اگر بتوان خدا را دید، مثل خلق است؛ پس خدا مختص به خودش است و همهجا هست. امیرالمؤمنین {{علیه}} و امامحسین {{علیه}} مختص به خدا هستند، متقی مختص به ائمهطاهرین {{علیهم}} است؛ چون امیرالمؤمنین {{علیه}} که شهید شده، چرا به متقی | + | چرا خدا همهجا هست؟ چرا نمیتوان خدا را دید؟ چون خدا مختص به خودش است. اگر بتوان خدا را دید، مثل خلق است؛ پس خدا مختص به خودش است و همهجا هست. امیرالمؤمنین {{علیه}} و امامحسین {{علیه}} مختص به خدا هستند، متقی مختص به ائمهطاهرین {{علیهم}} است؛ چون امیرالمؤمنین {{علیه}} که شهید شده، چرا به متقی میگوید: برو نایب ما حر را زیارت کن؟ یا امامحسین {{علیه}} که شهید شده، چرا به متقی میگوید: تو وکیل ما هستی؟ پس ائمهطاهرین {{علیهم}} هستند؛ چون مختص به خدا هستند. کاری که متقی میکند، محض خدا میکند؛ بهخاطر همین ائمهطاهرین {{علیهم}} او را راهنمایی میکنند. |
وقتی حر به امامحسین {{علیه}} گفت: صبر کن تا از امیر اجازه بیاید، من اینجا از او ناراحت شدم. حالا وقتی به کربلا رفتم، تا شب هشتم به زیارت حر نرفته بودم. امیرالمؤمنین {{علیه}} مرا راهنمایی کرد و بهمن فرمود: «چرا نمیروی نایب ما حر را زیارت کنی؟» گفتم: چشم آقا! چشم آقا! چشم آقا! سر قبر حر رفتم و به او گفتم: «آقا جان! تو نیمساعت جانت را فدای امامزمانت کردی و نایب اینها شدی؛ از امامحسین بخواه که من هم یاور امامزمانم باشم». ببین، حر تمام قدرتش را در مقابل امامحسین {{علیه}} شکست که به او فرمود: تو نایب ما هستی! شما نایب چهکسی هستید؟ چهکسی حر را به ما معرفی کرد؟ فقط متقی. | وقتی حر به امامحسین {{علیه}} گفت: صبر کن تا از امیر اجازه بیاید، من اینجا از او ناراحت شدم. حالا وقتی به کربلا رفتم، تا شب هشتم به زیارت حر نرفته بودم. امیرالمؤمنین {{علیه}} مرا راهنمایی کرد و بهمن فرمود: «چرا نمیروی نایب ما حر را زیارت کنی؟» گفتم: چشم آقا! چشم آقا! چشم آقا! سر قبر حر رفتم و به او گفتم: «آقا جان! تو نیمساعت جانت را فدای امامزمانت کردی و نایب اینها شدی؛ از امامحسین بخواه که من هم یاور امامزمانم باشم». ببین، حر تمام قدرتش را در مقابل امامحسین {{علیه}} شکست که به او فرمود: تو نایب ما هستی! شما نایب چهکسی هستید؟ چهکسی حر را به ما معرفی کرد؟ فقط متقی. |
نسخهٔ کنونی تا ۲ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۲۰:۴۴
احکام ولایت | |
کد: | 10020 |
---|---|
پیدیاف: | دریافت |
پیدیاف: | دریافت |
السلام علیک یا ابا عبدالله، السلام علیکم و رحمةالله و برکاته، السلام علیالحسین و علیبنالحسین و اولاد الحسین و اصحاب الحسین و رحمةالله و برکاته.
رفقا! قدر این کتاب را بدانید، این حرفها هیچکجا نیست! این کتاب فقط از اینجا بهوجود میآید، فقط از زبان متقی جاری میشود. چهکسی این حرفها را میزند؟ فقط متقی.
ببین، کامپیوتر جهانی و اینترنت جهانی که حرفها و کتابهای تمام مردم جهان را بررسی میکند، گفتهاست که چنین کتابی تاکنون در جهان نبودهاست. این حرفها از زبان چهکسی نازل میشود؟ فقط متقی.
وقتی به مکه رفتم، آنجا دیدم که لوحی میان زمین و آسمان بود، گفتم: این لوح چیست؟ گفت: صحبتهای شما را به این لوح نوشتهایم، میخواهیم صحبتهای شما را به تمام جهان پخش کنیم. چرا؟ چون صحبتهای متقی نجات بشر است، نجات بشر در سینه متقی نوشته شدهاست. امام موسی کاظم (علیهالسلام) هم به متقی فرمود: «حسین! غصه نخور! حرفهایت را در جهان پخش میکنیم».
میخواهند صوت داوود را از جو عالم بگیرند! آیا نالههای زهرا (علیهاالسلام) در جو عالم نیست؟! آیا «هل من ناصر» امامحسین (علیهالسلام) در جو عالم نیست؟ چطور صوت داوود را میگیرند؛ اما نالههای زهرا (علیهاالسلام) را نمیگیرند؟! نالههای زینب (علیهاالسلام) را نمیگیرند؟! تمام صوتها در سینه متقی است و مصداقش در تمام جهان نیست.
خدا در تمام این خلقت دوازدهامام، چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) را تأیید کرده و آنها متقی را تأیید میکنند. امامحسین هم میفرماید: «متقی وکیل من است». حالا این متقی که اینهمه سفارششده است، ای کاش به حرفش نبودند، به او توهین هم میکنند! خدا میفرماید: «اگر عبادت ثقلین کنی، امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را به الیوم أکملت لکم دینکم قبول نداشتهباشی، تو را با صورت به آتش جهنم میاندازم». اینرا فقط متقی به شما میگوید. حالا میگویم: اینمردم رشد کردند، از آنموقعیکه دنبال امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نمیرفتند، حالا هم دنبال متقی نمیآیند.
رفقایعزیز! شما سخی هستید، بیایید این سخاوت را تا آخر برسانید! بیایید دنبال متقی بروید! آنوقت جزء یاوران امامزمان (عجلاللهفرجه) هستید و به اولیای امور همکاری نداشتهباشید.
خیلی حرف در دنیا هست، اگر میخواهی عاقبت بهخیر بشوی، باید اهلدنیا نشوی. کیست که از اول اهلدنیا نبودهاست؟ فقط متقی. آنهایی که اهلدنیا شدند، آخرت را از دست دادند. اگر اهلدنیا نشوید، آخرت را از دست نمیدهید. «إنما الدنیا فناء والآخرة بقاء». اگر دنیا خوب بود، ائمهطاهرین (علیهمالسلام) هم دنبالش میرفتند. امامحسین (علیهالسلام) اهلدنیا نشد، علیاکبر، علیاصغر، عون و جعفرش را داد و اهلدنیا نشد. اگر ما امامحسین (علیهالسلام) را میخواهیم، باید دنبال دنیا نرویم، خواستن امامحسین (علیهالسلام) ایناست که اهلدنیا نشوی. اگر دنبال دنیا رفتی، دنبال مردم دنیا هم میروی و به آخرت کاری نداری؛ اما متقی از اول اهلدنیا نبود که فرمود:
پشت پا بر عالم امکان زدم | دست بر دامن زهرا زدم |
متقی امکان را نمیخواهد که امامحسین (علیهالسلام) میفرماید وکیل من است. چرا به همهکس نمیگوید، فقط به متقی میگوید؟ چون امکان شامل بهشت و جهنم هم میشود. تمام خلقت امکان هستند، برای همین میگوید:
پشت پا بر عالم امکان زدم | دست بر دامن زهرا زدم |
به خدا میگویم: «خدایا، اگر بهشت و فردوس و جنات را بهمن بدهی، اسم خودت، اسم امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و زهرایعزیز (علیهاالسلام) را از من بگیری، بهمن جفا شدهاست، تو جفاکن نیستی! من بهشت و فردوس را نمیخواهم، تو را میخواهم!». چهکسی اینطور است؟ فقط متقی.
آنهایی که از جلسه رفتند، حرف متقی را نشنیدند، حرف خدا و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را نشنیدند، شما مثل آنها نباشید. سخی باشید، امامزمان (عجلاللهفرجه) از سخاوت خوشش میآید، خدا هم میگوید: «یک حاجت برادر مؤمن را برآورده کنی، ثواب هفتاد حج و هفتاد عمره به تو میدهم»؛ اما متقی این ثواب را نمیخواهد، میفرماید:
پشت پا بر عالم امکان زدم | دست بر دامن زهرا زدم |
این خصوصی متقی است، خصوص کس دیگری نیست. زمانیکه در خانهام بنایی داشتم، تا آنجایی که میتوانستم به کارگرها رسیدگی میکردم و از آنها پذیرایی میکردم. بنایی که تمام شد، یکدفعه دیدم چه نعمتی از من گرفتهشد! تا چند روز ناراحت بودم و گریه میکردم، گفتم: خدایا، چه کردهام که این سعادت را از من گرفتی؟ خدایا، اگر این سعادت را از من گرفتی، به نوعی دیگر برایم اینکار را مهیا کن. اینکار، کار متقی است، کار کس دیگر نیست.
خدا میفرماید: «من صفاتی دارم بهنام صفاتالله، به کسی میدهم که سخی باشد». الحمد لله همه رفقای من سخی هستند، بزرگ و کوچکشان را دوست دارم. همینطور دوست دارم که شما هم متقی را دوست داشتهباشید. بیایید پیرو متقی باشید، آنوقت سخاوتتان قبول میشود.
من همهشما را میخواهم؛ اما یک امتحان در پیش دارید، باید از این امتحان در بیایید! همدیگر را رها نکنید، بعد از من نباید سست شوید؛ بلکه محکم و استوار باشید! نگهدار من خداست؛ اما نگهداری جلسه با شماست، اگر شما جلسه را نگهدارید، خدا هم شما را نگه میدارد.
به شما میگویم که دنیا به اهلدنیاست، شما دنبال دنیا نباشید، این کتاب را بخوانید، با خدا یک نجوایی داشتهباشید. یاد متقی هم باشید، عکس متقی را در خانههایتان بزنید، نگاه کنید و بگویید کجا بودیم، متقی ما را کجا آورد؟ متقی ما را هدایت کرد.
اگر بخواهید ولایت را بفهمید، متقی میفرماید این کتاب را بخوانید؛ آنوقت شما میفهمید. ما هنوز ولایت را نفهمیدهایم! این کتاب را بخوانید تا ولایت را بفهمید.
رفقایعزیز! همه این حرفهایی که میزنم، درستاست. چهکسی این حرفها را به شما میگوید؟ فقط متقی.
خداوند به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «یا أیها الرسول! بلغ ما انزل إلیک من ربک»؛ ای رسول من! بلند شو و امیرالمؤمنین علی را معرفی کن! یعنی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را با تبلیغت در دل اینها راه بده، هدایت با من است؛ اما امامرضا (علیهالسلام) به متقی فرمود: «مردم را هدایتکن!» حالا شما باید چهکار کنید؟ باید دنبال متقی بروید.
هر کسیکه دنبال متقی نرود، دوازدهامام، چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) را قبول ندارد؛ چونکه آنها گفتهاند دنبال متقی بروید! چهکسی دنبال متقی میآید؟! خدا اینهمه سفارش امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را کردهاست، فرمود: «به عزت و جلالم قسم، اگر عبادت جن و انس کنی؛ اما امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را قبول نداشتهباشی، تو را با صورت در جهنم میاندازم.» آنزمان، مردم امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را قبول نداشتند، اینزمان هم متقی را قبول ندارند، اینمردم از همانها هستند. اینهایی که از جلسه ولایت رفتند، از همانهایی هستند که دوازدهامام، چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) را قبول ندارند. به چه دلیل اینرا میگویی؟ چون متقی را قبول ندارند. آنکسیکه تو را رشد میدهد، بهغیر از خلق است. خدا، چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) متقی را تأیید کردهاند. او شما را رشد میدهد، خدا هم گفتهاست که به حرف متقی بروید! وای به حال کسیکه از جلسه ولایت برود و به متقی خیانت کند، به حضرتزهرا (علیهاالسلام) و حضرتعلی (علیهالسلام) خیانت کردهاست! بیایید حرف متقی را بشنوید و عمل کنید؛ آنوقت جزء صدیقین هستید. چهکسی این حرفها را میزند؟ فقط متقی.
حالا ببین چهخبر است؟! امامزمان (عجلاللهفرجه) فرمود: حسین! ناراحت نباش! آن افرادی که از جلسه رفتند، که رفتند! اینهایی هم که هستند، میروند! من ملک بهسر تو میریزم؛ یعنی متقی به ملک نازل میشود و به او حرفهایی میزند، ملک از جلسه ولایت نمیرود؛ بلکه به خدا التماس میکند که در جلسه ولایت حاضر شود! بدبخت بیچاره! کجا میروی؟
آقا امامحسین (علیهالسلام) فرمود: «متقی وکیل من است.» میخواستند صحن امامحسین (علیهالسلام) را تعمیر کنند، امامحسین (علیهالسلام) فرمود: «بروید از وکیل من اجازه بگیرید.» پیش من آمدند، به آنها گفتم: تعمیر کنید؛ اما باقی نیاورید. وقتی وکیل امامحسین (علیهالسلام) شدی، وکیل تمام خلقت هستی؛ یعنی تمام خلقت را محکوم میکنی، جوابگوی همه هستی. وکیل امامحسین (علیهالسلام) کیست؟ فقط متقی است.
چرا خدا همهجا هست؟ چرا نمیتوان خدا را دید؟ چون خدا مختص به خودش است. اگر بتوان خدا را دید، مثل خلق است؛ پس خدا مختص به خودش است و همهجا هست. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و امامحسین (علیهالسلام) مختص به خدا هستند، متقی مختص به ائمهطاهرین (علیهمالسلام) است؛ چون امیرالمؤمنین (علیهالسلام) که شهید شده، چرا به متقی میگوید: برو نایب ما حر را زیارت کن؟ یا امامحسین (علیهالسلام) که شهید شده، چرا به متقی میگوید: تو وکیل ما هستی؟ پس ائمهطاهرین (علیهمالسلام) هستند؛ چون مختص به خدا هستند. کاری که متقی میکند، محض خدا میکند؛ بهخاطر همین ائمهطاهرین (علیهمالسلام) او را راهنمایی میکنند.
وقتی حر به امامحسین (علیهالسلام) گفت: صبر کن تا از امیر اجازه بیاید، من اینجا از او ناراحت شدم. حالا وقتی به کربلا رفتم، تا شب هشتم به زیارت حر نرفته بودم. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) مرا راهنمایی کرد و بهمن فرمود: «چرا نمیروی نایب ما حر را زیارت کنی؟» گفتم: چشم آقا! چشم آقا! چشم آقا! سر قبر حر رفتم و به او گفتم: «آقا جان! تو نیمساعت جانت را فدای امامزمانت کردی و نایب اینها شدی؛ از امامحسین بخواه که من هم یاور امامزمانم باشم». ببین، حر تمام قدرتش را در مقابل امامحسین (علیهالسلام) شکست که به او فرمود: تو نایب ما هستی! شما نایب چهکسی هستید؟ چهکسی حر را به ما معرفی کرد؟ فقط متقی.
دفعه دیگر که به کربلا رفتم، خیلی جمعیت بود! قمر بنیهاشم، آقا ابوالفضل، برایم کوچهای باز کرد و فرمود: بیا از اینجا برو! خدمت امامحسین (علیهالسلام) رفتم. چرا شما خدمت امامحسین (علیهالسلام) یا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نمیرسید؟ اینکار متقی است. شما از اول عمرتان حساب کنید، ببینید چقدر معصیت کردهاید! معصیت، تو را از امامت دور میکند. چرا متقی پیش امامش میرود؟ از اول عمرش معصیت نکردهاست، متقی سنخه امام شدهاست. حالا به شما میگوید پیش متقی بروید. فرق متقی با امام ایناست که خدا صفات خودش را به امام داده و امام صفات خدا را به متقی دادهاست. اینکه میگوید اگر امام را دوست نداشتهباشی، عبادت انس و جن کنی، تو را با صورت در جهنم میاندازم، این مختص به امام است. چهکسی این حرفها را میزند؟ فقط متقی.
عزیزان من! باید امر خدا را اطاعت کنید! ملائکه آسمان امر خدا را اطاعت میکنند و گناه نمیکنند، شما باید برتر از آنها باشید؛ چونکه آنها در آسمان هستند؛ اما شما با مردم برخورد دارید. وای به حال تو که دنبال مردم میروی! هم از خدا جدا شدهای، هم از امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) و زهرایعزیز (علیهاالسلام) جدا شدهای! افرادی که از اینجا رفتند، از ائمه جدا شدند! شما که به جلسه ولایت میآیید، هم خدا، هم ائمه (علیهمالسلام) و هم متقی را شناختهاید؛ اما شرطش ایناست که گناه نکنید و دنبال متقی بروید، سخی باشید و به اولیای امور کار نداشتهباشید؛ آنوقت سنخه ائمهطاهرین (علیهمالسلام) میشوید. چهکسی این حرفها را میزند؟ فقط متقی.
ببین، پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) میگوید: «در آن زمانیکه آدم در گلش بوده، من نبیّ بودهام.» حالا این چیست که باید بالای کوه حرا برود و جبرئیل بر او نازل شود؟ چند نفر بودند که امر خدا را اطاعت میکردند، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) هم با آنها بود، همه در غار حرا خوابیده بودند. جبرئیل تاجی آورد و گفت: کدامیک از اینها رسولالله است؟ گفت: ایشان است. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را بلند کرد و آن تاج را روی سرش گذاشت؛ یعنی او را در امر ولایت برانگیخته کرد. حالا پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) یک سنگینی احساس کرد؛ چونکه وقتی ولایت نازل میشود، اشخاص باید خیلی قدرت داشتهباشند، اول خدا آنها را از خواست و مقصد خودش قدرتمند میکند؛ وگرنه کسی نمیتواند ولایت را بکِشد. تبلیغ ولایت هم خیلی سنگین است! بهخاطر همین خدا به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) گفت: «یا محمد! من تو را متقی کردم، قرآن را به تو نازل کردم.» قرآن و حقیقت قرآن، امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) است که بر او نازلشد. عزیزان من! توجه داشتهباشید که این سرمایه گران را از دست ندهید، توان داشتهباشید، متوجه باشید، هیجانی نشوید، سخی باشید، به اولیای امور کار نداشتهباشید و از این حرفهایی که متقی به شما میزند، قدردانی کنید.
حالا خدا به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «ای رسول من! تمام خلقت، امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) است؛ یعنی همه خلقت باید زیر بار امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) بروند؛ نه فقط همه خلقت، تو هم باید زیر بار امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) بروی.» حالا که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) قبول کرد، به او فرمود: «الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی» امروز دین شما کامل شد و نعمت را بر شما تمام کردم. خدا، نه فقط به پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله)، به تمام انبیاء فرمود: «حرف مرا بشنوید؛ اما امیرالمؤمنین علی، امر من است.» این یک خطاب عمومی به تمام خلقت است. ما یکحرف و یک امر داریم. به انبیاء میگوید: حرف مرا بشنوید؛ ولی حرفشنیدن با امر تفاوت دارد: خدا دارد با انبیاء حرف میزند و میگوید: «هر کسیکه مقصدم را قبول نداشتهباشد، عبادت انس و جن را هم بکند؛ او را با صورت به جهنم میاندازم»؛ اما امر خودش را امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) قرار داد و افشا کرد که هر کس امرش؛ یعنی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را قبول نداشتهباشد، با صورت در جهنم میاندازم. چهکسی این حرفها را میزند؟ فقط متقی.
یک لوحی بود که تمام هفتطبقه زمین و هفتطبقه آسمان به آن بود. بهمن گفتند: این لوح را بگردان! من هم به اسم ائمهطاهرین (علیهمالسلام) آنرا میگرداندم. وقتی به اسم امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) میرسید، این لوح میخواست از جا حرکت کند. قطب عالم، قدرت ولایت را ندارد! تمام این خلقت طاقت اسم علی را ندارد. این چرخ آفرینش که دارد میگردد، بهدست متقی میگردد، متقی که خدا آنرا معلوم کردهاست؛ اما به خواست ولایت میگردد؛ اگر خواست ولایت نباشد، تمام چرخ از کار میافتد.
متقی از انبیاء بهغیر از پیامبر آخرالزمان (صلیاللهعلیهوآله) بالاتر است. چرا؟ سلیمان به لشگرش میگوید: «جلوی من رژه بروید تا من ببینم»؛ اما متقی میفرماید:«یکجایی بودم، دیدم که خدمت حضرتزهرا (علیهاالسلام) هستم، جبرئیل نازلشد و گفت: حسین! این فردوس! این جنات! این بهشت! داخل شو! گفتم: مخیرم؛ یا باید بروم؟ گفت: مخیری. گفتم:
پشت پا بر عالم امکان زدم | دست بر دامن زهرا زدم |
یکنگاه زهرا (علیهاالسلام) را به بهشت و فردوس نمیدهم! زهرا (علیهاالسلام) اهلدنیا نیست که او را میخواهم.» چهکسی اینطور است؟ فقط متقی.
اگر شما به اشراف برسید؛ آنوقت بازی نمیخورید و عاقل میشوید! کیست که بهشت و فردوس را نمیخواهد؟ فقط متقی. شما سخی هستید؛ اما بهشت را میخواهید؛ ولی متقی آنرا هم نمیخواهد، کسانیکه متقی را میخواهند، آنها هم اهلدنیا نیستند. شما عاقل نیستید که هنوز هم بوی تلویزیون و رادیو و ویدئو میدهید! من وقتی بلند شدم، اینقدر از خدا تشکر کردم و گفتم:
«خدا! علیجان! شما مرا نگه داشتید که زهرا را به بهشت و فردوس و جنات ندادم». تو اگر محبت امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را داشتهباشی، والله در قلبت جلوه میکند، تمام هوا و هوس دنیا خنثی میشود، اصلاً عشقی نداری! من هیچ عشقی ندارم! هیچجایی را نمیخواهم ببینم! هیچجایی را تفریح قرار ندادم و نخواهم داد! من همیشه حواسم پیش زهرایعزیز (علیهاالسلام) و امامحسین (علیهالسلام) است. میگویم: «خدایا، این مصیبت مرا میکشد: یکی مصیبت امامحسین (علیهالسلام) و یکی هم مصیبت زهرایعزیز (علیهاالسلام) است، مصیبت امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، مصیبت روی مصیبت است! جگرم کباب است که شما خلیفه وقت را با خلیفه امر فرق نمیگذارید! دنبالش هم میروید! متقی چهکار کند؟! از نفهمی مردم خودکشی کند؟! من برای مرگ افتخار میکنم؛ اما مرگ با شرافت! مرگ با غصه زهرا! مرگ با غصه حسین! مرگ با غصه علی!» چهکسی این حرفها را میزند؟ فقط متقی.
خدا امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را حاکم کردهاست، ولایت هم میتواند دوستانش را حاکم کند. حاکم کسی است که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و امامزمان (عجلاللهفرجه) به او حکومت بدهند. حالا آصف دارد امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را افشا میکند. به او گفت: با چه قدرتی تخت بلقیس را با خود بلقیس آوردی؟ گفت: به ذراتی از علم کتاب؛ یعنی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) یک ذرهای از علم کتاب بهمن داد. ببین چقدر امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را بزرگ کرد! این هماناست که میگوید:
به ذره گر نظر لطف بوتراب کند | به آسمان رود و کار آفتاب کند |
یعنی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) مثل خورشیدی که به این عالم و دنیا میتابد یکذره از علم ولایت به آصف داد، تو هم همین هستی، ای شیعه! کوشش کن تا آن یکذره را به تو بدهند. الحمد لله به شما داده، شکرانهتان کم است. چهکسی این حرفها را میزند؟ فقط متقی.
این دادنها یکوقت به نبی نداده، سلیمان با اینکه پیامبر است، عصمت دارد؛ اما نتوانست تخت را بیاورد. ولایت غیر از عصمت است، ولایت بالاتر از عصمت است. چرا انبیاء این حاکمیت را نداشتند؟ چون آنها تزلزل ولایتی داشتند. ولایت پیش آصف بود که تخت بلقیس را آورد. انبیاء حرف ولایت میزنند؛ اما ولایت درون آنها نیست. تو هم اگر ولایت درونت باشد، خیلی کارها میتوانی بکنی. فرعون به آب گفت: بایست! ایستاد، گفت: برو! رفت. حرف ولایت درون فرعون بود که اینکار را کرد؛ هر چند کافر است. حرف ولایت است که به آب امر میکند و آن اطاعت میکند. چهکسی میتواند اینکار را بکند؟ حرف ولایت. درون فرعون حرف ولایت بود، نه ولایت. چهکسی در دنیا اینطور است که به آب امر کند و اطاعت کند؟ اینکه میفرماید در آخرالزمان اگر یکنفر با دین از دنیا برود، ملائکه تعجب میکنند؛ پس ما فرعون هم نیستیم! برو خیالت راحت! هر کجا میخواهی برو! مکه، عمره و زیارتبرو! تو میروی؛ اما با ولایت نمیروی! تو متقی را قبول نداری که بیدین میروی!
تمام انبیاء این مطلب را نمیفهمیدند که فهم بهغیر از دنیاست؛ اما متقی اصلاً دنیا را نمیخواهد. من این دنیا را تشخیص دادم، اصلاً نمیخواهم در دنیا بمانم، احتیاج به کسی هم ندارم. چرا؟ میبینم این دنیاست که حسین ما را کشت، علی ما را کشت، زهرای ما را کشت! من دنیا را نمیخواهم، میخواهم آنرا چهکنم؟ من دقیقهای به عمر خودم علاقهای ندارم، فقط علاقهام به ایناست که یکحرفی از ائمهطاهرین (علیهمالسلام) افشا کنم. چهکسی اینطور است؟ فقط متقی.
من به عزرائیل گفتم: «میخواهم اینجا بمانم تا حاجت برادر مؤمن را برآورده کنم؛ تا وقتی کاری از دستم برمیآید در دنیا باشم، درستاست آنجا راحت هستم؛ اما در دنیا با صدمههایی که میخورم، راحتتر هستم؛ تا بتوانم حاجت برادر مؤمن را برآورده کنم»؛ اما شما این تشخیص را ندارید؛ بهخاطر همین با دنیا میسازید. وقتی دنیا را نخواستی، دوست خدا میشوی، آنوقت ماوراء را میبینی، کار تو انسانسازی میشود. مبادا محبت دنیا داشتهباشید! «حب الدنیا رأس کل خطیئه» محبت دنیا از هر گناهی بالاتر است. چرا؟ شما را مبتلا میکند؛ تا میتوانید به زرد و سرخ دنیا نگاه نکنید و محبت آنرا در دلتان راه ندهید که گرفتار میشوید. چهکسی این حرفها را میزند؟ فقط متقی.
چرا عیسی را به آسمان راه نداد؟ چون محبت سوزن و نخ داشت، گفت اگر جایی از لباسم پاره شد، آنرا بدوزم. اتکای مطلق و اطمینان واقعی به خدا نداشت که وقتی خدا تو را دعوت کرده، فکر همه کارهایت را کردهاست، حالا برای چه سوزن و نخ با خودت میبری؟ اما متقی میفرماید: هفتآسمان رفتم، بالاتر از هفتآسمان هم رفتم، از جو آسمان بالاتر؛ یعنی «قاب قوسین أدنی» رفتم. آنجا با امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) خیلی حرف زدم، نشانم دادند که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) از تمام خلقت بالاتر است. دیدم آنچه که برای کل خلقت صادر میشود، از خدای تبارک و تعالی صادر میشود؛ بعد به ولایت، سپس به عرش خدا نازل میشود؛ آنوقت عرش خدا به تمام خلقت پخش میکند. چرا من به هفتآسمان و بالاتر از آن میروم؛ اما شما نمیروید؟ شما پایبند بهدنیا و شهوت هستید! آسمان به مؤمن واقعی که او را ضبط میکند و بالا میبرد، افتخار میکند! کجا شما را بالا میبرد؟ شما به کجا وصل هستید؟ بروید به کسی وصل باشید که ابد الآباد هست! چنان آنها شما را احترام میکنند که خودتان تعجب میکنید! اصلاً تمام این دنیا زیر پای شماست. کجا میروید؟ چهکسی این حرفها را میزند؟ فقط متقی.
بیایید حرف بشنوید! بیایید محبت دنیا را از دلتان بیرون کنید! جمعکردن مال دنیا فایدهای ندارد. من اصلاً از خمس، رد مظالم و صدقه مصرف نمیکنم. تا الآن روزیام را خدا دادهاست، خدا میگوید: «والله خیر الرازقین». به عمرم دستم را جلوی کسی دراز نکردم. امامصادق (علیهالسلام) میفرماید: «کسیکه دستش را جلوی خلق دراز کند، از ما نیست». وقتی آن چمدان پر از پول را آورد و بهمن گفت: اینها نه خمس است، نه سهم امام و نه صدقات، تمامش مال خودت باشد. گفتم: آنرا نمیخواهم، اعتنایی به آنهم نکردم. بیایید یککاری برای آخرت بکنید! همیشه بشر در دنیا کسری دارد؛ اما اگر قانع و راضی باشد، کسری ندارد. چهکسی اینطور است؟ فقط متقی.
وقتی خدمت امامزمان (عجلاللهفرجه) رسیدم؛ به ایشان گفتم: «آقا جان! من دو تا خواهش از شما دارم، خواهشم ایناست که دلم میخواهد یاور شما باشم. حالا که یاور شدم، بهمن عنایت کنی؛ تا حمایت از ولایت کنم؛ چونکه عصاره تمام خلقت، زهرایعزیز هم حمایت از ولایت کرد. آقا جان! اگر الآن امر کنی که سلطنت سلیمان را بهمن بدهند، یکقدری هم بالاتر، او سلطنتش حد داشت، از من حد هم نداشتهباشد؛ یعنی حکومت عالمی داشتهباشم، من دلم خوش نیست؛ تا زمانیکه احقاق حق از جدت امامحسین و مادرت زهرایعزیز نکنی». چهکسی اینطور است؟ فقط متقی.
خدا پدرم را رحمت کند، به او گفتم: «پدر جان! بیستسال با تو بودم، یکبار به تو نگفتم چیزی بهمن بده!» خجالت کشید! من به کسی اتکا ندارم و کسی را مؤثر نمیدانم. اگر تمام خلق حکم کنند و شمشیر دست بگیرند و به طرف من بیایند، امر خدا را اطاعت میکنم. اصلاً خلق را نمیبینم، نه ضربهاش را میبینم و نه خودش را! ضربه خلق که بهمن بخورد، برایم افتخار است. مگر به شهدای کربلا ضربه نزدند؟ حالا به کجا رسیدند؟ امامزمان (عجلاللهفرجه) میفرماید: پدر و مادرم به قربانتان! چهکسی اینطور است؟ فقط متقی.
رفقایعزیز! اصلاً خلق را نبینید؛ یعنی خلقی که از خودش حرف میزند. خدا متقی را معلومکرده و میگوید: دنبال متقی بروید؛ اما مردم به او میگویند حرف نزن. تمام مردم الآن آزاد هستند، مگر کسیکه حرف خدا و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را بزند، او آزاد نیست. جگر متقی از نادانی مردم خوناست! کجا میروید؟ من دنبال هیچکسی نرفتم و نمیروم، از اول عمرم نرفتم. اگر کسی بهمن خدمت کند، خدا میداند اینقدر شبها به او و خانوادهاش؛ تا حتی به ماشینش دعا میکنم و میگویم: خدایا، تو به آنها خدمت کن! آیا شما اینطور به متقی دعا میکنید؟ خدا از شما انتظار دارد که دعا کنید. خدایا، تو متقی را به ما دادی! سایهاش را از سر ما کم نکن، ما از او استفاده ببریم.
انبیاء یکوقت میبینی از روی نظر خودشان صحبت میکنند؛ اما متقی از خودش صحبت نمیکند، حرف خدا و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را میزند. خدا به موسی گفت: چرا از خودت حرف زدی؟ باید بروی رضایت آن چوپان را حاصل کنی. او داشت با من حرف میزد و نجوا میکرد. چرا اینکار را کردی و نجوای او را بههم زدی؟ پس معلوم میشود انبیاء بهغیر از متقی هستند. چهکسی این حرفها حالیاش هست؟ بهدینم، از یکمیلیون نفر، یکنفر هم حالیاش نیست! اگر حالیشان بود که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نمیگفت در آخرالزمان یکی با دین از دنیا برود، ملائکه تعجب میکنند. چهکسی این حرفها را میزند؟ فقط متقی.
وقتی آدم ابوالبشر ترکاولی کرد و چهلسال گریه کرد، گفت: خدایا، توبهام را قبولکن! خدا گفت: به آسمان نگاه کن! تا نگاه کرد، پنجنور عظیم و نورهای ریز ریز دید. این نورهای ریز ریز متقی نیستند، آنها شیعههای تأیید شدهاند؛ یعنی ائمهطاهرین (علیهمالسلام) آنها را تأیید کردهاند، بهغیر از مردم دیگر هستند، متقی یکنفر بیشتر نیست. آدم ابوالبشر، ائمه (علیهمالسلام) را نمیشناخت؛ اما متقی دوازدهامام، چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) را برای شما افشا میکند. رفقایعزیز! بیایید مثل آدم نباشید و حرف متقی را بشنوید؛ تا ائمهطاهرین (علیهمالسلام) را بشناسید. اگر شما سخی باشید، از آدم مهمتر هستید؛ چون همه دنیا مال او بود؛ ولی سخی نبود و رفت از آن درخت خورد.
آخ! جگر متقی خوناست! شما پیرو متقی نیستید و دنبال خلق میروید! نمیفهمید! باید دنبال فهم بروید. من از همان ابتدا میفهمیدم و این حرفها را میزدم، این سرمایه را از آنموقع بهمن دادهاند. درس را باید بخوانی؛ اما فهم را باید به تو بدهند. کجا فهم به شما میدهند؟ اتکا به درستان نداشتهباشید. اگر ائمه (علیهمالسلام) بخواهند به شخص عنایت میکنند و او را ضبط میکنند، آن عنایت به شما نشدهاست. تمام خلقت بهغیر از ولایت حالیشان نیست. اگر از اولین تا آخرین علماء بیایند و حرف بزنند، اگر بهغیر از ولایت باشد، میگویم شما اشتباهکار هستید. من از کسی رودربایستی ندارم، خدا این شهامت را بهمن دادهاست؛ چونکه اگر رودربایستی داشتهباشی، او را از امر بالاتر دانستهای. چهکسی اینطور است؟ فقط متقی.
شخصی آمد و بهمن گفت: بیا فلانی را تأیید کن! گفتم: میخواهم میثم دوبارهای بشوم، یک میثم در دنیا هست، من میخواهم میثم دوبارهای بشوم. دستم، پایم، زبانم و گوشم را ببرید، چشمم را درآورید! نه کسی را تأیید میکنم؛ نه تکذیب. بلند شد و رفت! اگر بند، بند مرا جدا کنند، میگویم علی! چونکه نمیتوانم نگویم علی! تو ولایت درونت نیست که میگویی خلق! باید ولایت درونت باشد؛ تا جوابگو باشی، محکوم کن باشی، شجاع و دلاور باشی. چهکسی اینطور است؟ فقط متقی.
قوم حضرتموسی هفتاد قبیله بودند، بنیاسرائیل هم ایرادی بودند، به موسی گفتند: ما خدا را باید ببینیم تا به او ایمان بیاوریم. هر چقدر موسی به آنها گفت: آیات خدا را ببینید، زمین و آسمان را ببینید، آنها باور نکردند. امر شد: یا موسی! از هر قبیلهای یکنفر انتخاب شود، هفتاد نفر در کوه طور بیایند. وقتی اینها آمدند، یک نوری به کوه تجلی کرد، این هفتاد نفر مردند، موسی هم غش کرد. وقتیکه موسی به هوش آمد، به خدا گفت: خدایا، تا حالا که کسی از اینها را نکشتهبودیم، ایمان نمیآوردند، حالا که هفتاد نفر از اینها کشتهشدند! خدا گفت: آنها را دعا کن، زندهشان میکنم. موسی دعا کرد و آنها زنده شدند. نیمی از آنها گفتند: سلام بر پروردگار موسی! بقیه هم گفتند: موسی جادو کردهاست! حالا حضرتموسی به خدا گفت: خدایا، نور خودت بود؟ گفت: نه! گفت: نور محمد و آلمحمد بود؟ گفت: نه! گفت: نور انبیاء بود؟ گفت: نه! موسی گفت: خدایا، نور چهکسی بود؟ گفت: نور شیعه امت پیامبر در آخرالزمان بود. موسی گفت: خدایا، مرا از آنها قرار بده، خدا گفت: نه. این نور، نور چهکسی بود؟ فقط نور متقی، نور هیچکس دیگری نبود. آنقدر ما بدبخت هستیم که از کنار متقی میرویم! هیچکسی از کار دنیا سر در نمیآورد، فقط متقی است که سر در میآورد. مگر به این راحتی است که کسی سر در آورد؟! دو نفر هستند که کون و مکان خدا را میدانند: یکی رسولالله (صلیاللهعلیهوآله)، یکی هم امیرالمؤمنین (علیهالسلام)؛ آنوقت متقی از موقعیکه رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) نبودهاست را خبر دارد. متقی هم تمام کون و مکان خدا را میداند. چقدر بدبخت هستند کسانیکه از متقی دست برمیدارند! امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) بالاتر از این حرفهاست! چرا؟ چون خدا در مورد پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نگفته اگر کسی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را دوست نداشتهباشد، او را در جهنم میسوزانم. میگوید هر کسی امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را دوست نداشتهباشد، او را در جهنم میاندازم، این راجعبه امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) است. ما نمیخواهیم پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را کوچک کنیم، من کسی نیستم که این حرفها را بزنم؛ اما حرف دنیا را میزنم. چهکسی این حرفها را میزند؟ فقط متقی.
متقی از عالم امکان خبر دارد، هنوز پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به رسالت مبعوث نشده، خبر دارد. اول تمام عالم آب بود، خدا میخواست بشر را خلق کند، بشر که ماهی نبود که در آب باشد؛ نظر کرد و زمین ایجاد شد. حالا پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را بهوجود آورد، گفت: میخواهم بشر را خلق کنم، تو حرف بزن! آخر حرفزدن ممکناست؛ اما آنها باید به تو بگویند حرف بزن! امامرضا (علیهالسلام) بهمن گفت: «اینها را راهنمایی کن و برایشان حرف بزن!». وقتی جمعیت بشر زیاد شد و مردم گناه کردند، خدا جهنم را روی زمین خلق کرد و فرمود: «هرکس به حرف پیامبر نرود، اهلجهنم است.» چرا شما به حرف پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نمیروید که اهلجهنم میشوید؟ حالا که بیشتر مردم پیرو حرف خلق شدند، خدا متقی را ظاهر کرد و به او گفت: حرف بزن! هر کسی به حرف متقی نرود، اهلجهنم است. بیایید به حرف متقی بروید! الان حرف متقی هست، از آن قدردانی کنید و حرف بشنوید، این حرف خدا و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) است. متقی جگرش خوناست! شما اینجا میآیید و میروید؛ اما به حرف متقی نیستید! آنهایی که از اینجا رفتند، به حرف متقی نبودند و اهلجهنم هستند! متقی میگوید: جایی نروید که اهلجهنم باشید!
با خدا دادگان ستیزه مکن | که خدا داده را خدا داده |
متقی را خدا به شما دادهاست، کفران نکنید!
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میفرماید: «هر چیزی که در امم سابقه شده، در آخرالزمان هم میشود». حالا شما باید اندیشه داشتهباشید که از کدام قوم هستید! دین، اندیشه و راهنمایی ایناست که من میگویم. سقوط شما، تشخیص ولایت، نبوت، رسالت و زمانها را هم دارم میگویم؛ حالا شما باید تفکر داشتهباشید؛ آنوقت مردم آنزمان، محبوبشان را فراموش کردند، الآن هم ما محبوبمان را فراموش کردهایم! به شما میگوید دنبال متقی بروید، او درد شما را درمان میکند. هر کسی در دنیا هست، درد درونی دارد؛ اما درد ماورایی ندارد، شما باید از آنها پرهیز کنید. من درد شما را تشخیص میدهم، داروی آنرا هم تشخیص میدهم؛ اما مرد میخواهد که دارو را بخورد و نگوید که تلخ است؛ یا اشتباهاست یا دکتر دیگری هم هست. خدا میداند جگرم خوناست! هنوز هم نمیتوانم حرفم را بزنم، از خدا خواستم زمانی بشود که بتوانم حرفم را بزنم و حرف حقیقت امیرالمؤمنین و زهرایعزیز و امامحسین (علیهالسلام) را به شما بگویم.
دین، خواستن امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) و خواستن حضرتزهرا (علیهاالسلام) است؛ یعنی اینها را مافوق تمام خلقت بدانید؛ آنوقت دنبال کسی نمیروید؛ اما این نیرویی که دارید، نمیگذارد آرام باشید. حضرت فرمود: «در آخرالزمان هیچکس در دین خودش ثابت نیست، مگر متقی!» کاری بکنید در دینتان ثابت باشید. هفتاد هزار نفر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را در خانه گذاشتند و دنبال عمر و ابابکر رفتند! شما هم متقی را در خانه میگذارید و دنبال خلق میروید! بیشتر اینهایی که به جلسه میآیند، رودربایستی میآیند؛ اما آخرش انفجار میکنند و میروند! خدا میگوید: «اگر رفیقی بگیری که تو را یاد من بیندازد و با او بسازی، قصری به تو میدهم که خلق اولین تا آخرین را در آن دعوت کنی، جا دارد». آنوقت تو از متقی عزت میخواهی؟! او کسی را عزت نمیکند! عقایدش را میگوید. چهکسی اینطور است؟ فقط متقی.
در این کتابها از زمان آدم ابوالبشر برای شما گفتهام، این کتابها را خیلی قدردانی کنید! هیچکسی اینکار را نکردهاست. مردم پیرو علما شدند که فرمود: «علماهما شرار الخلق» کجا دنبال خلق میروید؟ آنهایی هم که از اینجا رفتند، پیرو علما هستند و شرار الخلقاند. شما از اینجا نروید، الحمد لله سخی هستید، سخاوت شما را نجات میدهد. خدا میگوید: «این مالی که به شما دادم، بهفکر فقرا باشید، حالا صد تا در دنیا، هزار تا در آخرت به شما میدهم و در عرش هم راهتان میدهم». کجا میروی؟ بدبخت بیچاره! به خدا اعتقاد نداری؟! به چهکسی میخواهی اعتقاد داشتهباشی؟! این حرف؛ همهکس فهم و عمومی است. مردم! به شما هشدار میدهم! آنرا قبول کنید. وای به حال کسیکه هشدار را قبول ندارد! شما از آنها نباشید. این دو، سهشاهی که به متقی میدهید، توقعهایی دارید. توقعی که متقی از شما دارد، ایناست که پول و صدقاتی که به مردم و فقرا میدهید، اهلبهشت شوید. در دنیا چهخبر است؟ باز هم حرف هست، متقی نمیتواند حرفش را بگوید.
کارهایی که متقی میکند، خدا هم میکند. خدا اراده کرد و آدم را از خاک بهوجود آورد. کارهایی که خدا میکند را متقی میداند. متقی اراده کرد، یا علی گفت، صورت زیبایی ایجاد شد، آمد و روی زانویش نشست و گفت «یا علی!». تو چهکار میکنی؟ تو متقی نیستی! آن مرتیکه میخواست متقی بشود! حالا تو متقی را قبول نداری؟ بدبخت بیچاره! شما که متقی را قبول ندارید، جزء همان هفتاد هزار نفر هستید که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را قبول نداشتند؛ چونکه خدا، قرآن و ائمهطاهرین (علیهمالسلام) میگویند متقی! اما شما او را قبول ندارید! پس هیچکدام از اینها را قبول ندارید! وای به حال آن مردمی که متقی را قبول ندارند، آنها ظاهرشان مسلمان و باطنشان کافر است. چون خدا که قرآن را نازل کردهاست، این قرآن زبان دارد و میگوید: «إنما یتقبل الله من المتقین.» من اعمال متقی را قبول دارم. برتری کسی دارد که خدا بگوید او متقی است! چونکه میگوید من اعمالش را قبول میکنم. بزنم روی خالش؟ خدا به انبیاء نگفته که اعمالشان را قبول میکنم، فقط به متقی میگوید؛ ایناست که متقی از انبیاء بالاتر است. چرا عمل هود یا نوح را قبول نکرد؛ اما عمل متقی را قبول کرد؟ پس متقی از انبیا بالاتر است! خدا آنها را توبیخ کرد که چرا اینکار را کردید؟ اما به متقی اینرا نمیگوید!
اگر خدا میگوید من اعمال را از متقی قبول میکنم، برای دست پایین است، ما کشش نداریم؛ وگرنه به او میگوید قطب عالم امکان را به اسم ائمه بگردان، اصلاً با این قابل مقایسه نیست. اگر میگوید من اعمال متقی را قبول میکنم؛ نه اینکه اعمال متقی را قبول کند، اعمال تو را هم به خواستن او قبول میکند. مگر امامصادق (علیهالسلام) نمیگوید اگر دوست ما را نخواهی، دروغ میگویی که ما را میخواهی؟! مگر خدا نمیگوید اگر او از دست تو راضی نباشد، من هیچ یک از عبادتهایت را قبول نمیکنم؟! اگر توجه کنیم بالاتر از این، آناست که خدا میگوید آن مؤمن من هستم! اینکه از قبولکردن اعمال خیلی بالاتر است! او دیگر خودش اعمال شدهاست. یکی از بدبختیهای ما ایناست که متقی را نمیشناسیم! متقی دیگر خودش نیست! اصلاً خود نیست که تو او را بشناسی. همینطور که ائمه (علیهمالسلام) را نمیشناسیم، متقی را هم نمیشناسیم! متقی خود نیست؛ اما میخواهد خودش بشوی. همینطور که خدا میگوید او من هستم، متقی هم خود نیست، میخواهد شما خود او بشوید؛ وگرنه متقی نیست، آدم خوبی است! من دلم میخواهد همهشما خود من بشوید؛ یعنی آنچه را که بهمن دادهاست، به شما بدهم. چهکسی اینطور است؟ فقط متقی.
وقتی به زیارت امامرضا (علیهالسلام) رفتم، گفتم: «آقا جان! من که نمیفهمم از شما چه بخواهم! از آنهایی که خدا به شما دادهاست، یکقدری بهمن بدهید». وقتی ولایتت کامل شد، از آنهایی که خودش دارد به تو میدهد؛ بالاتر از آن، خودش را به تو میدهد. نه اینکه جسمش را به تو بدهد؛ مهر و محبت خودش را به تو میدهد؛ آنوقت محبت کسی دیگری را نداری. کاری که نشده را امام میداند و آنرا به تو میدهد. خدیجه داشت، وقتی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به او گفت: ایمان بیاور! گفت: من ایمان آوردهبودم. حالا وظیفه شما چیست؟ بدانید کسری دارید، باید به کل کمال برسید؛ اما شیطان تو را وسوسه میکند و میگوید: چرا ما اینطور نشدیم؟ تو باید قدر آنکسیکه بالاتر از توست را بدانی، چهکار داری که مثل او نمیشوی؟ یک عدهای در فصل گرما میخواستند جایی بروند، امامصادق (علیهالسلام) به آنها فرمود: لباس زمستانی تهیه کنید! یک عدهای برداشتند؛ اما یک عدهای نه! وسط راه تگرگ آمد، اینقدر هوا سرد شد که یک عدهای مردند. من میگویم آنچه را که امام میداند، به بعضیها میدهد، حالا او کیست؟ فقط متقی است.
متقی کسی است که همانطور که انتظار الفرج را میکِشد، انتظار کسیکه ولایت دارد را هم میکشد؛ نه انتظار هر کسی را، نه انتظار هر میلیاردری را، نه انتظار هر عالمی را! همینطور که متقی انتظار الفرج دارد، انتظار دوست هم دارد، من انتظار شما را میکشم. یکوقت حالم بد بود و نفسم بالا نمیآمد، بهمن گفتند میخواهی به رفقا بگوییم کمتر بیایند؛ یا نیایند؟ گفتم: وقتی اینها میآیند، نفسم در میآید، اصلاً بدون اینها نمیخواهم نفس بکشم. البته دوستان و اصحاب هم درجهبندی دارند: بعضی از شما عضو من هستید؛ اما بعضی جان من هستید، عضو بهغیر از جان است: چون اگر یک عضو مثلاً انگشت آدم را بگیرند، آدم هست؛ اما جان نه. چهکسی این حرفها را میزند؟ فقط متقی.
قرآن میفرماید: «خداوند شراب پاک به متقین میدهد.» آنرا به همهکس نمیدهد، فقط به متقی میدهد. منظور از شراب پاک که به متقی میدهد، ایناست که خدایی که قرآن را نازل کرده، قرآن حرف میزند و میگوید: من متقی را قبول دارم، کس دیگری را قبول ندارم. حالا همان خدا به شما میگوید دنبال متقی بروید. متقی که تاریخات را برای ما نقل میکند، خودش بودهاست. من به شما گفتم آنموقعیکه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نبوده، متقی بودهاست. کسی درک این حرفها را ندارد، مگر اینکه اهلدنیا نباشد. اگر اهلدنیا باشد، در مقابل اینها سد کشیده میشود. این حرفها بوده، بایگانی شدهاست! امامزمان (عجلاللهفرجه) هم که میآید، این حرفها را از بایگانی درمیآورد، حالا میگویند دین جدید آوردهاست. چهکسی این حرفها را میزند؟ فقط متقی.
فقط متقی فرموده است: «امیرالمؤمنین (علیهالسلام) کفوا أحد است. حضرتزهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است». هیچکسی مانند آنها نیست. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) یعسوبالدین، امامالمبین، حجتخدا، مقصد خدا، همهچیز خدا، خلقتهایی را خلق میکند؛ به کوری چشم آنهایی که او را دوست ندارند. حضرتزهرا (علیهاالسلام) عصاره خلقت، ناموس خدا، ناموس دهر، حجت بر تمام ائمه (علیهمالسلام) است. شرط نجات و رستگاری، عمل کردن به این پنج اصل است: ولایت، عدالت، سخاوت، ائمهطاهرین (علیهمالسلام) را خلق حساب نکنید و دنبال خلق نروید رفقایعزیز. من و عناد نداشتهباشید و سخی باشید، به اولیای امور همکاری نداشتهباشید. چهکسی این حرفها را میزند؟ فقط متقی.
مردم لیاقت این حرفها را ندارند، این حرفها، حرف خلق نیست، عنایت وجود مبارک امامزمان (عجلاللهفرجه) است که از حنجره امامزمان (عجلاللهفرجه)؛ یعنی متقی به ما تقدیم میشود. پس این حرفها را به همهکس نگویید! مردم کشش ندارند! محبت متقی باید به تو نازل شود؛ وگرنه میروی. باید به پوست، گوشت و خونتان تزریق شود. ائمه (علیهمالسلام) را تقصیرکار حساب میکنند؛ اما متقی را گنهکار میدانند! نمیتوانند بگویند که امام گناه میکند؛ اما او را تقصیرکار میدانند. مگر در جنگ صفین نگفتند که ما با قرآن جنگ نداریم؟! ممکناست بشر بهقدری در خباثت پیش برود که امام را هم تقصیرکار و هم گنهکار کند! نشناختن امام باعث این حرفها میشود. مگر شاگردان امامصادق (علیهالسلام) نگفتند امام از هشام خوشش میآید؟! حالا ما باید چهکار کنیم؟ ما باید تسلیم باشیم؛ نه اینکه فقط به زبان بگوییم علی! حسین! امامزمان! باید امرشان را اطاعت کنیم، امرشان سخاوت و گناه نکردن است. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) سهروز، سهروز نمیخورد و به مردم میداد. من هم همینطور هستم، هر چه دارم به مردم میدهم. انشاءالله شما هم همینطور باشید؛ آنوقت خواست امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را بهجا میآورید. چهکسی این حرفها را میزند؟ فقط متقی.
امامزمان (عجلاللهفرجه) به متقی فرمود: «حسین! مردم مسموم شدند.» چرا مسموم شدند؟ چونکه امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) و زهرایعزیز (علیهاالسلام) را قبول ندارند، ائمهطاهرین (علیهمالسلام) را نمیخواهند؛ بهخاطر همین اهلجهنم میشوند. بچههای شما وقتیکه بهدنیا میآیند، باید چندینوقت (یکسال یا دو سال) پرورش داده شوند؛ تا حرف بزنند؛ اما وقتی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در خانهخدا ظاهر شد، کتب آسمانی را خواند. دارد به تمام خلقت میگوید اینها توی من است. نه اینکه بهمن داده باشند؛ یا بدهند! اینها توی امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) است. امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) که بچه نیست! خلق نیست! ایناست که مردم او را نمیخواهند! آیا علی (علیهالسلام) را شناختید؟ نه والله! نه بالله! نه تالله! اگر امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را شناخته بودند که نمیرفتند در خانهاش را آتش بزنند، طناب گردنش بیندازند و او را بهمسجد بکِشند تا با خلیفه اسلام بیعت کند! او را نشناختند! الآن هم مردم او را نمیشناسند؛ چون به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) یقین ندارند. متقی را هم نمیشناسند که به او میگویند حرف نزن! چه کسانی؟ نمازخوانها! روزهبگیرها! حجبروها! چهکسی این حرفها را میزند؟ فقط متقی.
عمر ملعون با حضرتزهرا (علیهاالسلام) بد بود، آمد در خانه امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را زد. حضرتزهرا (علیهاالسلام) فرمود: چهکار به ما دارید؟ چقدر پدرم سفارش ما را کرد! عمر گفت: به علی بگو بیاید. فرمود: امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) نمیآید. گفت: مردم! بروید هیزم بیاورید! خدا لعنت کند آنهایی را که رفتند هیزم آوردند! من به آنهایی که هیزم آوردند، لعنت میکنم. مردم رفتند هیزم آوردند و در خانه امیرالمؤمنین علی را آتش زدند. حضرتزهرا پشت در بود، عمر آمد به در لگد زد، در باز شد و به زهرایعزیز (علیهاالسلام) خورد! همه در خانه ریختند تا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را ببرند. طناب گردن امیرالمؤمنین (علیهالسلام) انداختند، چهلنفر امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را به طرف مسجد سوق میدادند. خدا لعنت کند عمر و ابابکر را! ابابکر روی منبر نشستهبود، خالد بن ولید هم شمشیر روی سر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) گرفتهبود که با ابابکر بیعت کن. حالا زهرایعزیز (علیهاالسلام) غش کردهاست، وقتی به هوش آمد، فرمود: زینبجان! امیرالمؤمنین (علیهالسلام) کجاست؟ گفت: او را بهمسجد بردند. وقتیکه من به مدینه رفتم، داخل مسجد النبی نشدم، گفتم: «ای مسجد خراب شوی! مسجدی که در آن به امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) جسارت کنند را نمیخواهم ببینم». حضرتزهرا (علیهاالسلام) با زینب (علیهاالسلام) و امکلثوم در مسجد آمدند، حضرتزهرا (علیهاالسلام) فرمود: دست از علی بردارید؛ وگرنه نفرین میکنم. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمود: زهرا جان! تو دختر رحمة للعالمین هستی، اگر نفرین کنی، طیور در جو هوا هلاک میشوند. حضرتزهرا (علیهاالسلام) نفرین نکرد؛ اما یک نظری در مسجد کرد، ستونها از جا حرکت کرد، مردم از زیر ستونها میرفتند. آنها دیدند که مسجد دارد خراب میشود، دست از امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) برداشتند. حالا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و زهرایعزیز (علیهاالسلام) به خانه آمدند. قربان زهرا بروم! امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و حضرتزهرا (علیهاالسلام) گریه میکنند. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمود: زهرا جان! چرا گریه میکنی؟ گفت: بهخاطر توهینی که به تو شد! زهرایعزیز (علیهاالسلام) فرمود: علیجان! تو چرا گریه میکنی؟ گفت: بهخاطر توهینی که به تو شد! توهینی که به اینها شده، به تمام خلقت شدهاست! چهکسی این حرفها را میزند؟ فقط متقی.
حضرتزهرا (علیهاالسلام) خیلی تلاش کرد که جلسه محدوده را تشکیل دهد؛ تا همه محبوب خدا شوند و دنبال خلق نروند. نتیجه جلسه ولایت ایناست که تبری از دشمنان همسرش امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و محبت پسرش امامحسین (علیهالسلام) را در ما ایجاد میکند؛ اما اینها نگذاشتند. اگر محدوده افشا میشد و جلسه ولایت تشکیل میشد، جلوی ظلم و جنایت، بیعدالتی و بیعفتی اینها گرفته میشد؛ بهخاطر همین تصمیم گرفتند که یکی مصحف افشا نشود و دیگر اینکه مردم مستقل نشوند و داخل محدوده نیایند. اینها جلسه بنیساعده را تشکیل دادند و آن جنایت بزرگ را انجام دادند و حضرتزهرا (علیهاالسلام) را کشتند؛ اما متقی در آخرالزمان خواست حضرتزهرا (علیهاالسلام) را اجرا کرد و محدوده را تشکیل داد. اگر کسی در جلسه ولایت شرکت کند و از آن دست برندارد، مثل آنکسی است که در رکاب امامزمان (عجلاللهفرجه) شهید شدهاست؛ آنوقت قطرات خونش مانند متقی میگوید: علی! علی! علی! بهخاطر همین متقی فریاد نجات سر میدهد و میگوید: از این جلسه نروید! دست از جلسه ولایت برندارید! همانطور که ما نمیتوانیم امامحسین (علیهالسلام) را بشناسیم، نمیتوانیم وکیل امامحسین (علیهالسلام) را هم بشناسیم! چون سه چیز است که بشر توان شناختن آنها را ندارد: خدا، قرآن و ولایت. امامشناسی مثل خداشناسی است، کسی نمیتواند امام را بشناسد. شناخت امام ایناست که باید امرش را اطاعت کنیم. اینکه در آخرالزمان بیدین از دنیا میرویم، دست از امامحسین (علیهالسلام) و وکیلش برداشتهایم و امرش را اطاعت نمیکنیم! چهکسی باعث نجات ما از فتنههای آخرالزمان است؟ فقط متقی.
این حرف خیلی ابعاد دارد: خدا داشت با امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) حرف میزد، من هم آنجا بودم. امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) فرمود: مرا قبول داشتهباشید! اگر قبول نداشتهباشید، خدا میفرماید به عزت و جلالم قسم، عبادت انس و جن کنی، تو را با صورت در جهنم میاندازم. خدا اینرا به متقی میگوید، متقی هم به شما میگوید.
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «آنچه در زمانهای گذشته اتفاق افتادهاست، در آخرالزمان هم اتفاق میافتد.» بعد از رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) مردم دنبال خلق رفتند؛ اما دنبال امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نرفتند. هفتاد هزار نفر طرف عمر و ابابکر رفتند؛ ده، پانزده نفر طرف امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بودند. حالا هم متقی هماناست، کسی او را قبول نمیکند، اینمردم جزء همانهایی هستند که طرفدار عمر و ابابکر؛ یا طرفدار بنیامیه بودند. ببین فقط متقی است که هزار و سیصد سال پیش را به شما میگوید؛ پس بیایید دنبال متقی بروید! خدا باید یک سعادتی به شما بدهد؛ تا متقی را قبول کنید و دنبالش بروید. متقی به شما از عالم امکان آگاهی میدهد، قدر بدانید! متقی حالا هم دلش خوناست از دست آنهایی که میروند! از دست آنهایی که به جلسه میآیند؛ اما معرفت متقی را ندارند و قدر این حرفها را نمیدانند! شما از آنها نباشید.
عزیزان من! هر چه هست، در خانه دوازدهامام، چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) است. آنها باید به شما بدهند. کجا میروید؟ هیچجا خبری نیست! بیایید در خانه اینها بروید؛ تا از «العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء» به شما بدهند، بیایید تا علم حکمت به شما بدهند. بیایید تقوا داشتهباشید و جزء متقین بشوید؛ تا هفتاد و دو فرقه را محکوم کنید! بیایید درس ولایت بخوانید! من یکچیزی را میخواستم به رفقایم بگویم، نمیدانستم که آنرا بگویم یا نه! یکوقت ندا آمد و گفت: «من خودم معلمت میشوم!». یعنی حالا که من معلمت شدم، کاری به خلق نداشتهباش! همهشما باید اینطور باشید! هیچ احتیاجی به کسی نداشتهباشید، احتیاجتان به خدا و ولایت باشد. بیایید خدا معلمتان بشود! بیایید امامزمان (عجلاللهفرجه) معلمتان بشود، همینطور که امامزمان (عجلاللهفرجه) بهمن درس میگفت، خود کتاب ورق میخورد. این درسی که میگوید درس خلقتی است، یک خلقتی را متوجه میشوی، از حنجره پاک امامزمان (عجلاللهفرجه) نتیجه میگیری و به مردم میگویی. بیایید دنبال کسی بروید که خدا و ائمهطاهرین (علیهمالسلام)، معلم او هستند؛ یعنی متقی. او از ماوراء خبر دارد، معلمش خداست نه فلان مرجع! تمام مردم معلمشان درسی است، تو باید معلم امری داشتهباشی. من در تمام خلقت، مرجعی بهغیر از علیبنابیطالب نمیدانم و نمیشناسم! میبینم خدا گفته علی! من هم میگویم علی! تقلید ایناست. کجا میروید از خلق تقلید میکنید؟ باید از خدا تقلید کرد، خدا گفته علی! ما هم میگوییم علی! درباره ولایت باید از خدا تقلید کنیم. بروید حرفهای مراجع را ببینید، اگر یکی از این حرفها بود، من پانصد هزار تومان جایزه میدهم. چهکسی حرف خدا و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را میزند؟ فقط متقی.
اگر مردم به حرف خدا و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بودند که هفتاد هزار نفر، طرف عمر و ابابکر نمیرفتند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) هم فرمود: «در آخرالزمان اگر یکنفر با دین از دنیا برود، با من و در درجه من است.» اینقدر در مورد آخرالزمان صحبت شدهاست! عزیزان من! به مجلس ولایت بیایید و آنرا رها نکنید، هر چه هست، از اینجا بیرون میآید. باید فکرتان عالی باشد، دست از اینجا برندارید. اگر از اینجا بهتر بود، بهمن خبر بدهید، من هم میآیم؛ اما جایی خبری نیست. از اینجا دست برندارید. کجا شما را به ماوراء میرساند؟ اگر سخی باشید، گناه نکنید و از متقی همدست برندارید، آنوقت شما به ماوراء میرسید. چهکسی شما را به ماوراء میرساند؟ فقط متقی.
کار متقی ایناست که مردم را به ولایت دعوت میکند. ولایت چیست؟ ولایت توی خدا بودهاست، ولایت تجلی خداست، ولایت، امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) است که مقصد خداست. حالا شما که این حرفها را میزنید، باید ولایت داشتهباشید، اسلام شرط نیست، خیلیها اسم و رسم دارند؛ اما ولایت ندارند، شرط اسلام ایننیست. شرط اسلام ایناست که تو ولایت را بخواهی؛ آنوقت خدا ولایت به تو میدهد؛ اما ما شهوت میخواهیم، به خدا همکاری نداریم، ایناست که بدبخت و بیچاره میشویم. اگر ولایت داشتهباشید، تمام خلقت به شما ارادت دارند. آصف ولایت داشت که تخت بلقیس را آورد، شما هم اگر ولایت داشتهباشید، در نظر دوازدهامام، چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) هستید. اصل، ولایت امیرالمؤمنین علی است. کسیکه ولایت امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را دارد، جواب کون و مکان در اختیار آن آدم قرار میگیرد. کون و مکان چیست؟ امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) است. ولایت، تمام خلقت در اختیارش است؛ کسی هم که ولایت دارد، تمام خلقت را در اختیارش میگذارد. چهکسی تمام خلقت در اختیارش است؟ فقط متقی.
وقتی به مشهد رفتم، به امامرضا گفتم: آقا جان! بهمن راه بده! ایشان راه داد. امام چشم عالمبین بهمن داد، عالم را میبینی. وقتی دیدی، کس دیگری را نمیبینی. هر آنچه را که متقی در این دنیا میبیند، آنرا که خدا میخواهد انتخاب میکند؛ چون متقی دیگر اختیارش با خودش نیست، با خداست؛ ایناست متقی! متقی شده خواست خدا! متقی معلوم نیست چند بال دارد، اهلبهشت دو تا بال دارند؛ تا حتی آقا ابوالفضل! بال متقی شماها هستید. من بهتوسط شما میتوانم پرواز کنم. دو پرش داریم: یک پرش بالی و یک پرش اعتقادی. الآن شما دارید پرش میکنید، شما بال من هستید. اگر شما هدایت شوید، عالمی هدایت شدهاست. چهکسی شما را هدایت میکند؟ فقط متقی.
سگی بود که بچهها او را دنبال میکردند و میزدند، خانه خالهام رفت، من به آنها گفتم بروید و دیگر اینکار را نکنید، همه رفتند. پسری بود که نرفت! یکی به او زدم، با مادرش پیش پدرش رفت. پدرش در مدرسه کار میکرد، به او گفت: پسر مشهدی رضا مرا زدهاست. گفت: کدام پسرش زدهاست؟ گفت: حسین، گفت: برو! او کار بیخود نمیکند. او مرا شناخت و تشخیص داشت، شما به جلسه میآیید؛ اما تشخیص ندارید و میروید! انشاءالله خدا به شما تشخیص بدهد که بمانید.
امامرضا (علیهالسلام) فرمود: میخواهی تو را هادی قرار بدهیم؟ گفتم: آقا جان! این سنگین است، هدایت از برای شماست. گفت: «تو را راهنما قرار دادیم، برو خلقت را به ولایت راهنمایی کن». امامرضا (علیهالسلام) به یکی از رفقا فرمود: «هرچه از من میخواهید، از متقی بخواهید». چهکسی متقی است؟ بهمن خبر دهید، هیچکس متقی نیست. حالا خدا میگوید پیش متقی بروید! چرا پیش او نمیآیید؟ اینقدر مردم بیچارهاند!
اگر من بخواهم خودم را به شما معرفی کنم، تمام شما محتاج هستید! آدم که پیش محتاج، خودش را معرفی نمیکند. اصحابیمین امر نمیکنند، خودشان به امر هستند. اگر امر هم بکنند، امر خدا و پیامبر را میکنند؛ اصلاً امر ندارند، چرا اینهمه امر خلق بد است؟ چون در مقابل امر خدا حرف میزند و ایستادگی دارد، او در باطنش مشرک به خداست و دارد با او مبارزه میکند. بدانید اصحابیمین خیلیکم هستند! من یکوقت دیدم که در یکجایی هستیم، یک محدودهای بود، اصحابیمین آنجا بودند. خدا میداند چقدر جمعیت بود؛ اما هشت یا نهنفر در آن محدوده بودیم؛ من در رأسشان بودم. شما اگر حرف متقی را بشنوید؛ آنوقت جزء اصحابیمین میشوید. سلمان از پیامبر پرسید: اگر آخرالزمان را درک کردیم، چهکار کنیم؟ فرمود: «انجام واجبات، ترک محرمات، انتظار الفرج، برو کنار و بهخیر و شر مردم کار نداشتهباش.» وقتی کنار رفتی، سخی هم بودی و از خودت حرف نزدی؛ آنوقت پیامبر میگوید با من و در درجه من هستی. همه این حرفها را میزنم؛ برای اینکه دنبال کسی نروید! خیر دست کسی نیست، فقط دست متقی است؛ چون اتصال به امیرالمؤمنین علی است.
وقتی آقا امامحسن عسگری در ظاهر از دنیا رفت، نمایندگان اهل نیشابور از طرف مردم نیشابور، پول و هدایای فراوانی برای آقا امامزمان آوردند. آنها دیدند جعفر کذاب نشسته و ادعای امامت میکند. نمایندگان گفتند: وقتی ما خدمت امامحسن عسگری میآمدیم، ایشان جواب نامهها را ندیده به ما میداد و میفرمود: چقدر پول درون کیسهها هست! جعفر گفت: این حرفها چیست که میزنید؟ از من اعجاز میخواهید؟! اگر پول آوردهاید، بهمن بدهید. آنها فهمیدند جعفر دروغ میگوید؛ بهخاطر همین برگشتند. وقتی نمایندگان دم دروازه رسیدند، امامزمان (عجلاللهفرجه) یکی از اصحاب را دنبال آنها فرستاد. او هم آنها را پیش امامزمان (عجلاللهفرجه) برد. امام هم اسم خودشان و هم اسم پدرشان و اینکه چقدر پول درون کیسهها هست را به آنها گفت و جواب نامهها را هم داد، امام فرمود: من پولهای اهل نیشابور را قبول نمیکنم؛ چون آنها حنفی شدهاند، شطیطه چه دادهاست؟ راوی میگوید: من اصلاً نمیخواستم به امامزمان (عجلاللهفرجه) بگویم که شطیطه چه دادهاست! خجالت میکشیدم؛ چون شطیطه دو گز کرباس و چیز خیلی کمی دادهبود! امام آنرا از او گرفت و پولی به او داد و فرمود: سلام مرا به شطیطه برسان و به او بگو چند ماه دیگر زندهای، این پولها را خرج کن، تا آخر عمر برایت کافی است. به راوی هم فرمود: من میآیم و به شطیطه نماز میخوانم، مرا دیدی حرفی نزن! راوی میگوید: یکوقت دیدم از خانه شطیطه صدای گریه بلند است، فهمیدم شطیطه از دنیا رفته، جنازهاش را به مصلی بردند، دیدم امامزمان (عجلاللهفرجه) تشریف آورد و به او نماز خواند. عزیزان من! شطیطه تقوا داشت که امامزمان (عجلاللهفرجه) اعمالش را قبول کرد و به او نماز خواند. خدا نزدش زن و مرد ندارد، هر کسیکه تقوایش بیشتر باشد، او را میخواهد. بیایید شطیطه بشوید! تا امامزمان (عجلاللهفرجه) اعمالتان را قبول کند و به شما نماز بخواند. اگر اعمالتان غیر از خدا باشد، غیر از امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) باشد، امامزمان (عجلاللهفرجه) آنرا قبول نمیکند. چهکسی شطیطه را به ما معرفی کرد؟ فقط متقی.
من خواهشم از خدا اینبود که سگ در خانه ائمه بشوم، سگ دله نباشم که حواسم پیش خلق باشد. گفتم: خدایا، اگر سگ در خانه و امامزمان باشم، پیش زهرایعزیز یک اندازهای رو سفید هستم. بعد به خدا گفتم: خدایا، برای رفقایم همین را میخواهم که سگ در خانه ائمه باشند. شما باید بخواهید سگ در خانه ولایت باشید. عزیزان من! اگر اینطوری باشید، والله آنها شما را در آغوش میگیرند. مگر ممکناست امیرالمؤمنین (علیهالسلام) شیعهاش را سگ در خانهاش کند؟ امیرالمؤمنین تو را در آغوش میگیرد و ولایت را درونت میریزد؛ آنوقت آسمان و زمین، عرش و فرش، دیگر پیش تو چیزی نیست، مثل یکچیز موهومی است. چنان ولایت در قلبت تجلی میکند آنچه را که هست، در نزدت کوچک میشود، همه آنها را بلد میشوی. امام تصرف خلقتی به تو میکند؛ نه تصرف دنیایی. در یک جاییکه مثل بیابان بود، دیدم امامحسین (علیهالسلام) با حضرتزینب (علیهاالسلام) دارد میآید. یکدفعه آقا امامحسین (علیهالسلام) مرا صدا زد، به او سلام کردم، مرا در آغوش گرفت، سینهاش را به سینهام چسباند، دستم را گرفت و با هم مصافحه کردیم، پاهایم از زمین بالا بود. در آن حال میگفتم: خدایا، من میخواستم سگ در خانه حسین بشوم! امامحسین دارد با من چهکار میکند؟ یکقدری طول کشید، بهمن گفت: این خواهرم زینب است، او هم داشت به ما نگاه میکرد که ما داریم با هم نجوا میکنیم! از من اجازه گرفت، با اجازه دستش را از دست من درآورد. چهکسی اینطور است؟ فقط متقی.
بیایید امر را اطاعت کنید؛ تا امامحسین (علیهالسلام) شما را در بغل بگیرد، امامزمان (عجلاللهفرجه) پیش شما بیاید و تقبلالله به شما بگوید، هوا و هوس را کنار بگذارید و سنخه شوید. این حرفها در قلب شما تجلی میکند، نمیگویم امامحسین (علیهالسلام) شما را بغل نمیکند، شاید بکند؛ اما اگر به این حرفها یقین کنید، تجلی هماناست. چون اگر حرف ولایت را بهجان و دل پذیرفتی، امامحسین (علیهالسلام) را پذیرفتهای، وقتی این حرفها را در سینهات میکنی، امامحسین (علیهالسلام) را در سینهات کردهای، خدا میداند چهچیزی به تو بدهد که بهدرد مردم بخورد. وقتی اینطوری شدی، گدای در خانه ائمه (علیهمالسلام) هستی. من که میگویم میخواهم سگ بشوم، میفهمد که تصفیه شدهام، حالا بهمن میدهد؛ اما شما میخواهید آقا بشوید، فرمانده بشوید، سردسته محل بشوید! چرا به مؤمنطاق میگوید حرف بزن؟ چرا به او میگوید حرف نزن؟ چون مؤمنطاق حرف ولایت را میزند، مقصدش ولایت است، جانش را برای ولایت میدهد؛ اما او میخواهد چهکار کند؟ میخواهد بگوید من شاگرد چهکسی هستم؟ من دنبال استاد غیر خلق میگشتم؛ اما تو دنبال استاد خلق میگردی! چقدر دنبال استاد خلق گشتی؟ آیا چیزی گیرت آمد؟ نه! استاد غیر خلق این حرفهاست.
ببین، آقا امامحسین (علیهالسلام) «هل من ناصر» میگوید، متقی هم دارد «هل من ناصر» میگوید، به کسی کاری ندارد، میخواهد برای امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) و زهرایعزیز (علیهاالسلام) دوست پیدا کند، برای خودش دوست پیدا کند. ظلم به متقی ایناست که حرفش را نشنوید! ظلمی که به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) کردند، حرفش را نشنیدند. تو اگر انسان هستی! باید بخواهی که رفیقت از تو بالاتر باشد. دلم میخواهد همهشما از من بهتر بشوید، شب و روز بهفکر شما هستم، افتخارم ایناست و کوشش میکنم. چرا؟ مقصد متقی، هدایت است، نه ضلالت! به خدا گفتم: «خدایا، اگر مرا متقی قرار دادی، خودت گفتی متقی را ناراحت نکن! اگر او را ناراحت کنی، هیچعبادتت را قبول نمیکنم. خدایا، تو که عبادت نمیکنی که ناراحت بشوی؛ اما مرا ناراحت نکن! اگر رفقایم جایشان از من کمتر باشد، من ناراحت هستم!». والله تمام گلبولهای خونم ایناست که هم در دنیا و هم در قیامت، بهترین مردم باشید، من بهفکر دنیا و آخرت شما هستم. این خواستن رفیق؛ یعنی خواستن یک دوستِ امیرالمؤمنین، اگر بهخاطر خدا باشد، خدا آنرا امضا میکند، من ولایت کوچک و بزرگ شما را میخواهم، آنکه درون شما هست را میخواهم. چرا میگوید اگر متقی را زیارت کردی، خدا ثواب زیارت دوازدهامام، چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) را به تو میدهد؟ چون متقی محبت دوازدهامام، چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) را دارد؛ آنوقت خود متقی چه ارزشی دارد؟! وقتی خدا آن قصر را بهمن داد که گفت اگر خلق اولین تا آخرین را بخواهی دعوت کنی، جا دارد، خوشحال نشدم، سر شرمندگی به زیر انداختم، به خودم میگفتم میخواهی آنرا چهکنی؟ تو که عبادتی نبودی؟ اینرا برای چه بهمن داد؟ یکدفعه خود خدا ندا داد: هر کس را میخواهی راه بده. گفتم: خدایا، به عزت و جلالت قسم، وقتی بهمن دادی، خوشحال نشدم! حالا که گفتی هر کسی را میخواهی راه بده، خوشحال شدم! من چیزی برای خودم نمیخواهم، هر چه میخواهم برای شما میخواهم. انشاءالله امیدوارم که مثل اسامه نشوید، تمام شماها را در آن قصر راه میدهم، انشاءالله شما در آنجا، از من بالاتر و بهتر باشید! وقتی تو در دنیا بهفکر مردم هستی، آنجا هم به تو میدهد، برایت گذاشتهاست که به دیگران بدهی. چهکسی اینطور است؟ فقط متقی.
وقتی مالها حرام شد؛ متقی میفرماید: دیگر چیزی نخوردم که داشتم از گرسنگی میمردم! امامزمان (عجلاللهفرجه) آمد و فرمود: همه را برایت حلال کردم. وقتی حلال کرد، گفتم: از برای رفقایم هم حلال باشد. رفیق متقی کسی است که رفیق امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) باشد. اصلاً مال حرام به متقی راه ندارد، میفرماید: برنجی برایم آوردند که حرام بود، از دهانم بیرون میآمد. اگر گرسنگی میخورَد و لطمه به جانش میزند، میخواهد برای ما حلال کند، او بهفکر نجات ماست؛ چون یقین دارد که مال حرام، محبت ولایت را از قلب ما میبرد! مگر دختر اباذر نبود که وقتی عثمان برای او عسل و روغن فرستاد، اباذر گفت: دخترم! این مال حرام است که تو خوردی، محبت امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را از دلت بیرون میبرد؟ دختر اباذر انگشت زد و آنرا بیرون کرد.
روزی یکحاجی در خانهام آمد و گفت: مرا حلال کن! خدا میداند چقدر مرا اذیت کردهبود! گفتم: حلالت کردم. اصلاً اگر کسی توهین بهمن کرده، مالم را بردهاست، برای خودم زشت میدانم و خجالت میکشم که فردایقیامت در صحنهمحشر، یکنفر بهواسطه من گیر باشد و جرم داشتهباشد. من از ثوابم به او میدهم؛ تا جهنمی نشود. انفاق ایننیست که شما الآن پول میدهید، انفاق ایناست که تو با کاری که کردهای، از ثوابت به دیگران بدهی، این عصاره انفاق است. رحمت از متقی میجوشد، رحمت از سخاوت بالاتر است. سخاوت را خودت میدهی؛ اما یکوقت دعا میکنی؛ یعنی متقی دعا میکند که خدا به او بدهد، این بالاتر است. متقی دائم، عطایش جاری است، متقی خودش احتیاج ندارد، احتیاج او، دعای به مردم است.
من هر روز یک دور تسبیح صلوات میفرستم و میگویم: خدایا، آنهایی که محشر و قیامت کم آوردهاند و کسری دارند، رفعش را بکن. من نه فقط بهفکر دنیای شما هستم، بهفکر برزخ و قیامت شما هم هستم. من نمیخواهم متقی بشوم که خودم نجات پیدا کنم، اینکه خدا میگوید اعمال متقی را من قبول میکنم، میخواهم متقی بشوم که به مردم برسد؛ در متقیبودن، بهفکر مردم هستم. حضرتزهرا (علیهاالسلام) به امامحسن (علیهالسلام) فرمود: «عزیز من! وقتی دعا به کسی بکنی، خدا ملکی برایت خلق میکند که او در حق تو دعا میکند». من اصلاً در فکر نیستم که ملک بهمن دعا کند. در این فکر هستم که مردم به یکنوایی برسند، حالا ملک میخواهد دعا بکند؛ یا نکند. خدا در دنیا مرا تأمین کردهاست، در آخرت هم میکند. چهکسی اینطور است؟ فقط متقی.
متقی صادراتش خیر است، شما هم باید صادراتتان خیر باشد. الحمدلله من به شما افتخار میکنم، به خدا گفتم: «خدایا، چیزی که بهمن دادی، به پیامبرت هم ندادی. بعد از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، هفتاد هزار نفر مرتد و کافر شدند، بعد از من، این جوانان کسانی را در بر میگیرند. الحمد لله تمامشان موحد هستند، تمامشان حرفشنو هستند.» شیعه باید دائم فیضش به مردم برسد؛ وگرنه ناراحت است. چرا خدا اینهمه روی سخاوت تأکید کردهاست که جواد الأئمه (علیهالسلام) میفرماید: «زیارت پدرم، امامرضا معادل هفتاد حج و هفتاد عمره مقبول است؛ اما کمک به یک مؤمن؛ یعنی دل او را خوش کنی، بالاتر است»؟ چون سخاوت، امر ولایت است؛ اما زیارت؛ زیارت است. کمک به مؤمن، صفات مؤمن، صفات امام و صفات خداست. خدا دلش میخواهد که شما به یکدیگر رحم کنید، به بهشت بروید و خدا خداییاش را به شما بدهد. چرا خداییاش را به آدم سخی میدهد؟ خدایا، میخواهم کفر بگویم؛ اما میدانی که کفر نیست! خدایا، تو به هیچچیزی محتاج نیستی که بهرهای از آن ببری و خوشحال بشوی؛ اما اگر بنا شود که در عالم خلقت، در عالم کون و مکان خوشحال بشوی؛ وقتیکه رزق به کسی میدهی، خوشحال میشوی.
من الآن یکنفر مبلغی پول بهمن میدهد، اصلاً از خوشحالی خوابم نمیبرد؛ تا اینکه آنرا تقسیم کنم و به اهلش برسانم، وقتی به او دادم، خوشحالم! ما باید همیشه در فکر نجات بشر باشیم. در هر حالی هستیم، در فکر نجات دیگران باشیم. یکوقت نجات بشر ایناست که چیزی به او بدهیم، یکوقت به او دعا کنیم، یکوقت در فکرش باشیم. خدا و امامزمان (عجلاللهفرجه) هم همینطور هستند. وقتی به مکه رفتهبودم، از شهر بیرون میرفتم، کنار شهر خرابههایی بود که سودانیها در آنجا بودند. دیدم اینها از آفتاب سوختهاند، اینقدر در فقر و فلاکت بودند! من از ایران قدری مغز بادام با خودم برده بودم، همه را به اینها میدادم، گریه میکردم و میگفتم: خدایا، علی را در قلب اینها داخل کن! اینها که در دنیا دارند میسوزند! در آخرت هم بسوزند! ما عناد با کسی نداریم. اهلتسنن! ما میخواهیم که شما هم نسوزید! بیایید امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را قبول کنید؛ تا نسوزید! ما که دشمنی با کسی نداریم، ما محبت با کسی داریم که محب امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) باشد. چهکسی اینطور است؟ فقط متقی.
یک باغی بهمن دادند که نه اولش و نه آخرش پیدا بود، چشم روزگار آنرا ندیده است! یکجوانی هم آنجا بود که خدا زیباتر از آن خلق نکردهاست. پیش من آمد و گفت: این باغ مال توست و من هم در اختیار تو هستم. گفتم: پسر جان! تو پیش پدر و مادرت برو. هر چه نگاه کردم، دیدم من لیاقت این جوان را ندارم. بعد گفتم: پسر جان! چهکسی این باغ را بهمن دادهاست؟ گفت: عطای رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) است. گفتم: رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) کجاست؟ گفت: آنجاست، دیدم رسولخدا ایستادهاست. همه اینها را برای رفقایم گذاشتهام؛ اما شرطش ایناست که مثل اسامه نشوند و کار را تا آخر برسانند. عزیزان من! آنها به شما عطا میکنند، سهام به شما میدهند. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) یک نفس کشیده، افضل از عبادت ثقلین، آنرا سهام به دوستانش میدهد. در یومالخندق یک شمشیر زده افضل از عبادت ثقلین، آنرا سهام به دوستانش میدهد. هر نفس امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) و زهرایعزیز (علیهاالسلام) و امامحسین (علیهالسلام) افضل از عبادت ثقلین است. کجایید؟ اگر محبت آنها را داشتهباشید، به شما هم سهام میدهند؛ اما اگر ذرهای محبت عمر و ابابکر را داشتهباشید، سهام زهراکشی، طناب گردن امیرالمؤمنین (علیهالسلام) انداختن و مسیر تمام خلقت را عوضکردن را هم میبرید! ببین، از زیر بار این سهام در میآیید یا نه؟ مگر نمیگوید که اگر یکنفر را گمراه کنی، تمام خلقت را گمراه کردهای؟ باز هم به اهلتسنن بگو برادر! امیدوارم با تو برادر شود و با همان برادرت محشور بشوی! بیایید ولایت را قبول کنید؛ تا سهام داشتهباشید. دوباره تکرار میکنم به اولیای امور کار نداشتهباشید. چهکسی این حرفها را میزند؟ فقط متقی.
به خدا میگویم: «خدایا، اگر میخواهی مرا بسوزانی، یک جهنمی ایجاد کن و مرا در آن ببر! مرا پیش دشمنان امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و زهرایعزیز (علیهاالسلام) نبر! میخواهی مرا بسوزانی، جهنمی ایجاد کن و مرا بسوزان! من نمیگویم نسوزان! من که مال خودم نیستم! بدنم هم مال خودم نیست که بگویم بکن یا نکن! من هیچ اختیاری ندارم! مرا در جهنم ببری یا نبری، تو را یکطور میخواهم! بهشت و فردوس بهمن بدهی؛ یا اینکه مرا به جهنم ببری، تو را میخواهم، اگر من بهشت را بخواهم، مثل حیوانی هستم که چیز میخواهد!» چهکسی اینطور است؟ فقط متقی.
امامحسین (علیهالسلام) میفرماید: «من کشته جلسه بنیساعدهام». نه امامحسین (علیهالسلام) کشته جلسه بنیساعده است، دوازدهامام، چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) هم کشته جلسه بنیساعده هستند، متقی هم کشته جلسه بنیساعده است. همانطور که امامحسن (علیهالسلام) میفرماید: «مادر ما را که کشتند، همه ما را کشتند! ما کشته شدیم، یک جان داریم!». متقی هم همینطور است. مگر من کشته نیستم؟ گفتم: اگر آبهای دنیا که هیچ، تمام آبهای آسمان را روی من بریزند، میسوزم. پس مرا هم سوزانده است! این دو نفر تمام انبیاء، تمام ملائکه، تمام انس و جن را سوزاندهاند. چطور سوزاندهاند؟ مگر برای امامحسین (علیهالسلام) و توهینی که به او کردند، گریه نکردهاند؟ تمام اینها میسوزند و منتظر رجعت هستند.
خدا عمر و ابابکر را تکذیب کرده، امامصادق (علیهالسلام) هم تکذیب کردهاست. اصلاً عمر، کشنده زهرا نیست، کشنده خداست! حالا در آخرالزمان او را انتخاب میکنند، ما هم شخص را انتخاب کردیم. مگر نگفت که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) اصحاب رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) است، عمر هم اصحاب رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) است. چرا بد به عمر میگویید؟ همه مردم هم قبول کردند و لعنت نکردند! به تمام علماء و مجتهدین ابلاغ کردم و گفتم: چرا جواب اشتباه ایشان را ندادید؟ اشتباه کردهاست! آیا عمر خورشید را برگردانده؟ آیا عمر یک ضربت شمشیرش افضل از عبادت ثقلین است؟ آیا عمر یک نفسش افضل از عبادت ثقلین است؟ آیا خدا درباره عمر میگوید اگر او را قبول نداشتهباشی، به عزت و جلالم عبادت انس و جن کنی، تو را در جهنم میاندازم؟ آیا رسولالله را گفت؟ با همه این حرفها به پیامبر گفت: یا محمد! بلند شو! علی را تبلیغکن! اگر تبلیغ نکنی، هیچکاری نکردهای! خدا بیست و سهسال عبادت و زحمت رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) را کنار گذاشت! من به شما میگویم کسیکه اشتباه نمیکند، متقی است. همهشما از اول عمرتان حساب کنید، اشتباه دارید؛ اما وقتی به مجلس ولایت آمدید، ولایت تمام اشتباهات شما را رفع میکند و شما را قبول میکند. من به هر کسی نگاه میکنم، میبینم کسری دارد. کاری کنید که کسری نداشتهباشید. به مجلس ولایت بیایید تا رفع کسریهایتان بشود. متقی رفع کسری و عیوب شما را میکند. شما خودتان نمیتوانید عیوبتان را برطرف کنید؛ سخی هم باشید؛ تا رفع گناهان، کسریها و اشتباهاتتان بشود.
شناخت مثل حرف میماند، ما داریم حرف ولایت میزنیم، شناخت، مطلب دیگری است، شناخت هم ارتباط نیست. ببین، معاویه به عمروعاص میگوید: بیا پیش علی برویم؛ تا من خیالم راحت باشد که بعد از او حکومت میکنم یا نه؟ بلند شو! برویم از او بپرسیم. آنها بهصورت ناشناس در خیمه امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آمدند، عمروعاص جلوی معاویه گفت: خدا لعنت کند معاویه را و عذابش را زیاد کند! علیجان! من میخواهم یکچیزی از شما بپرسم. آیا شما هستی و معاویه میمیرد؛ یا اینکه شما زودتر از دنیا میروی؟ امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمود: من زودتر از دنیا میروم. حالا وقتی اینها رفتند. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به مالکاشتر فرمود: مالک! فهمیدی اینها چه کسانی بودند؟ گفت: نه! فرمود: یکی از آنها عمر و عاص و دیگری معاویه بود. مالک پایش را به زمین کوبید و گفت: چرا بهمن نگفتی؛ تا گردنشان را بزنم و جنگ تمام شود، آنوقت دیگر شیعهکشی هم نمیشود؟ ببین، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) چهکار دارد میکند؟ در امر است، میگوید: ما نباید خدعه کنیم، خدا خودش میداند! من هم وقتی جبرئیل آمد و گفت: تهران برچیده میشود، گفتم: خدا خودش میداند، جان اینها دست خداست، اگر خدا بخواهد میگیرد. چرا من اینها را بکشم؟!
من به خدا گفتم: «خدایا، اگر مرا به جهنم؛ یا بهشت ببری، تو را دوست دارم». آنوقت دیدم قیامت است، ملکی آمد و بهمن گفت: باید به جهنم بروی. میدانستم کسیکه میتواند کاری برایم بکند، چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) هستند. گفتم: شما که پرونده مرا میبینید، اگر ناجور است، پیش حضرتزهرا (علیهاالسلام) بروم و التماس کنم که واسطه شود و جهنم نروم؛ اما اگر امر است، میروم. گفت: امر است، باید در جهنم بروی! «یا علی» گفتم و در جهنم پریدم. تمام آتش خاموش شد. من وسط جهنم ایستادهبودم، نگاه میکردم و میگفتم: خدایا، شکر که مردم راحت شدند! همه جهنم خاموش شد! مگر آتش، ولایت را میسوزاند؟ من شکر نمیکنم که چرا نسوختم، شکر میکنم که مردم راحت شدند! چهکسی اینطور است؟ فقط متقی.
یکی از آرزوهایم اینبود که خدا افرادی را نصیب من کند که اینها ولایتفهم باشند. خدا خودش میداند که چقدر در این بیابانها رفتم و اشک ریختم! امامحسین (علیهالسلام) عنایت بهمن کردهاست و شما را بهمن دادهاست، کوچک و بزرگتان ولایت دارید. بعضیها ولایت دارند؛ اما ولایتفهم نیستند، قدر ولایت را نمیدانند. رفقایعزیز! حرف متقی را بشنوید، این متقی است که حرفش در ماوراء زده میشود. متقی کجا میرود؟ خدا میداند، جای دیگر هم میرود. عزیزان من! بیایید حرف متقی را بشنوید! متقی که از خودش حرف نمیزند. چرا از اینجا میروید؟ بدبخت بیچاره! من به شما گفتم، چقدر کتاب و نوار دارم، اگر از خودم حرف زدم، پانصد هزار تومان جایزه میدهم. چرا از اینجا میروید؟ آنهایی که از اینجا رفتند، از علی و اولاد علی جدا شدند.
قرآن میفرماید: «و العاقبة للمتقین» یعنی متقی عاقبت را میبیند، شما باید تفکر داشتهباشید؛ تا عاقبت را ببینید. اگر عاقبت را ببینید، این دنیا برای شما زندان است؛ چون خدا جا و مکان شما را در قیامت قرار دادهاست. میخواهم شما را در مکانی که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) برایتان قرار دادهاست، حاضر کنم؛ یعنی اینخانه، آخرت است، میخواهم تمام وجودتان بگوید علی! امامزمان! متقی! «أنا مدینةالعلم، علی بابها». تو باید دلت درِ علی باشد، کسی را در آن راه ندهی! تو اینقدر در دلت کسی را راه دادهای که دیگر در آنجایی نیست! کوشش کنید دلتان به ولایت وصل باشد، یکی هم به متقی وصل باشد، او وصل به ماوراء، وصل به آسمان و وصل به عرش خداست. من از آمدن شما تعجب نمیکنم، از نرفتنتان تعجب میکنم که چرا نمیروید؟ ماندن خیلی مهم است! مگر خود ولایت شما را نگهدارد. شما متقی را حقبین و حقگو نمیدانید! تمام بدبختیتان ایناست که تشنه مردم، ریاست، کیاست، تماشا و عزت هستید نه تشنه ولایت! یکنفر خدمت امامصادق (علیهالسلام) آمد و گفت: میخواهم خواب شما را ببینم. امام به او فرمود: آب نخور! شب خواب آب دید! ما هم تشنه ولایت نیستیم.
دلشادی من ایناست که شما پیش بروید! دوشبهدوش امامزمان (عجلاللهفرجه) و حضرتزهرا (علیهاالسلام) باشید! دلسوزی من ایناست که امر را اطاعت نکنید. جلسه ولایت از حضور امام بالاتر است. چرا؟ در حضور امام هستی؛ ولی امرش را اطاعت نمیکنی؛ اما در جلسه ولایت که هستی، داری امرش را اطاعت میکنی؛ پس بالاتر است. رفقایعزیز! نسبت به این جلسه غیرت داشتهباشید! در جلسه ولایت، هم مالتان و هم جانتان در اختیار خداست. اینجا که آمدید دنبال طاغوت نرفتید و برای طاغوت تهیه نکردید، با وحی و امر امامزمان (عجلاللهفرجه) ارتباط دارید؛ چون با متقی ارتباط دارید. به عرض روز و هفته به حرفهای جلسه یک نگاهی بکنید؛ تا با همینها محشور بشوید و با یکدیگر هماهنگ باشید. همیشه این دعا را در حق شما میکنم و میگویم: «خدایا، رفقای من، ولایتشان را حفظکن و سالم نگهدار! بدنشان هم سالم باشد.»
این حرفها دیگر گیرتان نمیآید، زمانی بشود که بگویید حاجحسین کجاست؛ تا این حرفها را بزند؟ آنوقت سرگردان میشوید! دلم میخواهد بعد از من، هدایتکن مردم باشید؛ نه اینکه خودتان هدایت باشید! کجا هدایت میکنی؟ به این حرفها عمل کنید، بکر باشید. خلاصه، رفقا! قدر این حرفها را بدانید! این حرفها نه اینکه شما را زنده کند، زندگیتان را ادامه میدهد؛ چونکه میفرماید: «به عمل هر قومی راضی باشی، جزء آن قوم هستی». چهکسی این حرفها را میزند؟ فقط متقی.
چرا خدا را شکر میکنیم؟ ما خدا را شکر میکنیم که امامحسین (علیهالسلام) را به ما معرفی کرده، امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را به ما معرفی کرده، زهرایعزیز (علیهاالسلام) را به ما معرفی کردهاست؛ شکر اصلی ایناست.
خدایا، شکر که ما ذلیل نیستیم، الآن کسانی هستند که دهسال است در خانهاند. خدایا، شکر که بدنمان سالم است و میتوانیم امرت که برآوردن حاجت برادر مؤمن است را بهجا آوریم، خدایا، از تو تشکر میکنیم.
خدایا، شکر که ما سخی هستیم و قیامت گیر نیستیم. خدا در قیامت میگوید: «أین السخیون؟» کسیکه سخی است، داخل بهشت شود. خدایا، تو به ما مال دادی. خدایا، تو ما را سخی کردی! من به خدا میگویم: خدایا، چهکسی مرا متقی قرار دادهاست؟ چهکسی مرا سخی کردهاست؟ خدایا، تو کردی! از تو تشکر میکنم. خدایا، شکر که ما از اهلتسنن نیستیم! خدا فرمود: «هرکس عبادت انس و جن کند؛ اما امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را قبول نداشتهباشد، با صورت در جهنم میاندازم.» خدایا، ما امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را قبول داریم، هرکس امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را قبول نداشتهباشد، ما با او دشمن هستیم. آنهایی که امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را قبول ندارند، اهلتسنن هستند، اهلتسنن پیرو عمر و ابابکر هستند. ما پیرو امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام)، امامحسن (علیهالسلام)، امامحسین (علیهالسلام) و امامزمان (عجلاللهفرجه) هستیم. خدایا، از تو تشکر میکنیم که از اهلتسنن نیستیم، با عمر و پیروانش بد هستیم. چهکسی ما را اینطوری کردهاست؟ تو کردی. خدایا، ما از تو تشکر میکنیم، کار دیگری که نمیتوانیم بکنیم.
خدایا، شکر، ما خدا را نمیشناختیم، پیش متقی رفتیم، او ما را خداشناس کرد. خدایا، شکر که ما خداشناسی را یاد گرفتیم.
خدایا، شکر که ما فارغ هستیم، پایبند بهدنیا نیستیم، تو به ما فرصت دادی که به مجلس ولایت بیاییم، ما را گرفتار دنیا نکردی. خدایا، تو به ما پول دادی که به جلسه ولایت بیاییم، اگر ندار بودیم، ممکن بود که نمیتوانستیم بیاییم. خدایا، تو در الست یک کارهایی کردی، فکر ما بودی، حالا ما را در جلسه ولایت حاضر کردی.
خدایا، شکر، تو به ما ولایت و محبت آنرا دادی. رفقای خوب به ما دادی، آدم ناجور طرف شما نیامدهاست.
رفقایعزیز! باید شکر ولایت کنید تا مبادا ولایت از کف ما بیرون رود.
حالا چه زمانی خدای متعال از بندهاش تشکر میکند؟ زمانیکه خدا را شناختی و دنبال کس دیگری نرفتی؛ آنوقت خدا میگوید: «من از مال خودم به تو دادم، تو سخی بودی؛ حالا از تو تشکر میکنم، صد تا در دنیا و هزار تا در آخرت به تو میدهم». خدا دارد از تو تشکر میکند. خدا به ما عقل بدهد؛ تا پیرو این حرفها باشیم؛ قدر این حرفها را دانستن، شکرانه خداست. اگر از این حرفها پیروی کنیم؛ آنوقت خدا تشکر میکند.
خدایا، ما دنبال غیر متقی نرویم! کسانی هستند که بهجای اینکه دنبال متقی بروند، دنبال خلق رفتند و پیرو شیطان شدند، خدایا، ما از آنها نباشیم، ولایت را به آخر برسانیم؛ تا زمان رجعت.