منتخب: امامسجاد 3: تفاوت بین نسخهها
جز (Admin صفحهٔ منتخب: امام سجاد 3 را به منتخب: امامسجاد 3 منتقل کرد: تمیزکاری متن و اصلاح نیم فاصله) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۱۲ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۴:۱۲
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمةالله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرتزهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشتهباشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۱]
امامسجاد (علیهالسلام) علیبنالحسین، حجّتخدا میفرماید: خدایا! مرا محتاج محتاجین نکن! تمام خلقت محتاج وجود مبارک امام هستند. تمام ماوراء محتاج او هستند. الآن تمام ماوراء محتاج ولیاللهالأعظم، حجّتخدا، امامزمان (عجلاللهفرجه) هستند. حالا حضرت میفرماید: مرا محتاج محتاجین نکن! عزیز من! دارد به تو هشدار میدهد: کسیکه خودش محتاج است، دستت را جلوی او دراز نکن! اگر ما فکر و اندیشه داشتهباشیم، اینکارها را نمیکنیم. مگر خدا نمیگوید به عزّت و جلالم قسم! اگر از غیر من چیزی بخواهی و به کسی دلبستگی داشتهباشی، آنرا قطع میکنم؟! تو نه حرف امامسجاد (علیهالسلام) و نه حرف خدا را قبول داری، پیش کسی میروی که خودش محتاج است. از ولایت هم دَم میزنی، کوس ولایت هم میزنی که من ولایتی هستم! تو خودت، خودت را ولایتی کردی، تو ولایتی نیستی. عزیز من! تو خودت را هم نمیشناسی، اینکه میگوید: اگر خودت را شناختی، مرا شناختی، یعنیچه؟ آیا همیناست که میگویم من حسین، پسر رضا هستم؟ نه! ایننیست. عزیز من! خدای تبارک و تعالی تو را اشرفمخلوقات خلق کردهاست. والله! تمام گلولههای خونم دارد میگوید ای دوستعلی! ای شیعه علی! خدای تبارک و تعالی میخواهد تو باعزّت و باشرافت باشی؛ اما تو خودت را خراب میکنی. [۲]
عزیز من! تو میگویی که میخواهم خدمت امامزمان (عجلاللهفرجه) برسم؛ اما ببین این حرف بلالحبشی که به عمر «لعنةاللهعلیه» زد، یک دنیا تفکّر دارد. وقتی عمر میخواهد او را به حَلَب تبعید کند و از زهرایعزیز (علیهاالسلام)، امامحسن (علیهالسلام) و امامحسین (علیهالسلام) جدایش میکند، میگوید: مرا جدا کن! من از امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) و زهرایعزیز (علیهاالسلام) و امامحسن (علیهالسلام) و امامحسین (علیهالسلام) دست برنمیدارم، هر کاری میخواهی بکن! حالا تو هم اگر میخواهی به مکّه بروی، باید با ولایت بروی؛ دور خانه که میگردی، والله! هیچ ذکری از این بالاتر نیست که بگویی علی! تا نقش علی (علیهالسلام) در دل تو ضبط بشود. آنجا که میرسی، بگو: خدا! مرا انسان کن! در آیینه علی (علیهالسلام)، حیوان نباشم. چرا جای دیگر نمیگوید حیوان هستی؟ چون مکّه آیینه ولایت است. [۳] ولایت یک جنبهمغناطیسی دارد. اگر حیوان متابعت امر ولایت را کند، انسان میشود؛ یعنی ولایت جوری است که وقتی تصرّف کرد، حیوان را انسان میکند. از کجا میگویی؟ مگر شتر حضرتسجاد (علیهالسلام) نیست که در سفر حجّ، شخصی خدمت حضرت آمده و میگوید: حاجی خیلی آمده! امام میگوید: نفر خیلی آمدهاست؟! دوباره تکرار میکند، حضرت مکاشفه میکند. آنشخص میبیند که امام و غلام و شترش حاجی هستند، تمام مردم انسان نیستند. چرا؟ از ولایت قطع شدند؛ یعنی ولایت به آنها تصرّف نکردهاست. فقط اسلام دارند، اسلام با ایمان فرق دارد. ایمان، خود حضرتسجاد (علیهالسلام) است. اینها دارند آنجا لبّیک میگویند، چیز دیگری نمیگویند، اما باید لبّیک به حجّتخدا بگویند. خدا گفته که لبّیک به ائمه (علیهمالسلام)، لبّیک بهمن است. خدا گفته که باید اینها را قبول کنید و اطاعت کنید! [۴] چرا شتر امامسجاد (علیهالسلام) انسان است؟ وقتی امام از دنیا رفت، این شتر سر قبرش رفت و سرش را به زمین زد. او را آوردند، دوباره رفت. امامباقر (علیهالسلام) فرمود او را رهایش کنید. آنقدر سرش را به زمین زد، تا از دنیا رفت. این به ظاهر حیوان است؛ اما با محبّت امامش است. آیا تو با محبّت امامت هستی یا با محبّت تلویزیون و ویدیو هستی؟! بیخود نیست که میگوید بیدین از دنیا میروی! شتر با دین رفت؛ اما تو بیدین میروی! [۵]
این غلام حضرتسجاد، وقتی همه رفتند نماز باران خواندند و باران نیامد، حالا حضرت به او امر میکند و میگوید: برو نماز بخوان! از توی اصطبل بیرون میآید. این غلام اتّصال است، تا دستهایش را بلند کرد که دعا کند: خدایا! رحمتت را بهواسطه حجّتخدا نازل کن! تمام بیابان پُر از آب شد که همه را کفایت کرد. آنها که رفتند نماز خواندند، حجّتخدا را قبول نداشتند؛ اما این غلام واسطه بردهاست؛ میگوید خدایا! به حقّ امامسجاد (علیهالسلام) به مردم و حیوانات رحم کن و باران را بفرست! حالا مردی متوجّه او شد. رفت و به حضرت گفت: یکی از این غلامانت را بهمن بفروش! فرمود: میبخشم. همه غلامها را آورد، گفت: در میان اینها نیست. فرمود: یکی از آنها در اصطبل کار میکند و به حیوانات خدمت میکند، وقتی او را آورد، گفت: همیناست. امام فرمود: به تو بخشیدم. همینطور که غلام داشت میرفت، اشک میریخت و میگفت: چهچیزی باعث شد که مرا از آقایم جدا کردی؟ ببین نمیخواهد از آقایش جدا شود. آقایمهندس! تو که هفتاد سال است ادّعای مهندسی میکنی! اگر الآن امامزمان (عجلاللهفرجه) بیاید و بگوید برو این حیوانات را خدمت کن! میگویی شأن من نیست! من مهندس هستم! در نزد مردم مقام دارم! آیا اینکار را میکنی یا نه؟! حالا غلام میگوید: چرا مرا از آقایم جدا کردی؟ آنشخص میگوید: آخر من یکچیزی از تو دیدم، من نمیخواهم تو نوکرم باشی، میخواهم نوکر تو باشم؛ من دیدم تو دستهایت را بلند کردی و باران آمد. شب خوابید و صبح غلام مُرد. گفت: خدایا! حالا که من از آقایم جدا شدم، میخواهم لقای تو را لبّیک بگویم. من دنبال کسی نمیخواهم بروم، من چیزی نمیخواهم. اگر بهاصطلاح در طویله بودم، دلم خوش بود که اتّصال به آقایم بودم. صبح شد، گفت: بروید تشییع غلام! حالا که از آقایش جدا شده، جان داده، آیا تو ناراحت میشوی که اشخاصی هستند که دارند تو را از امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) جدا میکنند؟ توی روی اینها هم میخندی! [۶]
- ↑ رفاقت و رحمیت (دقیقه 31) و درباره حضرتزینب (دقیقه3) و غلامان ولایت (دقیقه 22)
- ↑ رفاقت و رحمیت؛ عظمت شیعه 77
- ↑ در مسیر ولایت؛ وداع ولایت 76
- ↑ درباره حضرتزینب 75
- ↑ کتاب افشای ولایت
- ↑ اذنالله شدن و ایرادی نبودن شیعه 75 و غلامان ولایت 76