افشای ولایت: تفاوت بین نسخهها
(تمیزکاری متن و اصلاح نیم فاصله) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۸ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۱۷
افشای ولایت | |
کد: | 10002 |
---|---|
پیدیاف: | دریافت |
پیدیاف (موبایل): | دریافت |
محتویات
- ۱ افشای ولایت
- ۲ چطور اسم پنجتن را در قلبمان بزنیم تا آرام شویم؟
- ۳ نقش؛ یعنی گناه نکردن
- ۴ از کجا نقش ولایت تولید میشود؟
- ۵ چطور نقش داشتهباشیم و نقص و نحس نداشتهباشیم؟
- ۶ حرف ولایت چیست؟
- ۷ چطور بشر فراموش میکند و از امتحان درنمیآید؟
- ۸ عامل نقش بستن در دل ما چیست؟
- ۹ چطور میشود این حرفها در دلمان نقش ببندد؟
- ۱۰ یکوقت خواست مؤمن در دهان ما نقش بسته، یکوقت خواست مؤمن در قلب ما نقش بسته.
- ۱۱ چطور بشود که از ائمه یا مؤمن استفاده شایسته ببریم؟
- ۱۲ شرط نقش چیست؟
- ۱۳ شرط تکمیل شدن نقش چیست؟
- ۱۴ چهچیزی نقش را کمرنگ و به آن خدشه میزند؟
- ۱۵ نتیجه نقش چیست؟ تزریق چیست؟
- ۱۶ نقش جلسه ولایت چیست؟
- ۱۷ نقش جلسه بنیساعده چیست؟
- ۱۸ ثابت ماندن نقش در چیست؟
- ۱۹ سیره و روش برخورد امام و مؤمن با نقش چیست؟
- ۲۰ نقش ظاهری و نقش باطنی چیست؟
- ۲۱ نقش علی (علیهالسلام) چیست؟ نقش مؤمن چیست؟
- ۲۲ چهچیزی نقش را عوض میکند؟
- ۲۳ نقش موقت و دائم چیست؟
- ۲۴ چطور نقش ولایت اثر ندارد؟
- ۲۵ شما چطور بفهمی کارت موقت است یا نه؟
- ۲۶ چطور ولایت، نقش دائم و همیشگی داشتهباشد؟
- ۲۷ شرط نجات
- ۲۸ ارجاعات
افشای ولایت
نقش؛ یعنی محبت امیرالمؤمنین (علیهالسلام)
نقش؛ یعنی محبت حضرتزهرا (علیهاالسلام)
نقش؛ یعنی اتصال به ولایت
نقش؛ یعنی یقین به ولایت
نقش؛ یعنی گناه نکردن
وقتی نوح پیامبر، اسم پنجتن را به کشتی زد، کشتی آرام گرفت. اسم پنجتن را در قلبت بزن تا آرام شوی. آرامش یعنیچه؟ یعنی اینکه هر چیزی از دانشمندان، پرفسورها و رؤسای دانشگاه، به تو میرسد، اگر مطابق ولایت نباشد، خنثیکن؛ این یعنی آرامش.
چطور اسم پنجتن را در قلبمان بزنیم تا آرام شویم؟
امر پنجتن را اطاعتکن، ببین چقدر آرام میشوی. امر ائمه را اطاعتکن؛ یعنی شما نقش پنجتن را در دلت بزن و آنرا در قلبت پیادهکن. از اطاعت امر آدم به همهجا میرسد. هر کاری که میکنیم اثری در خودت میگذارد؛ یعنی نقش میبندد. حرف که میزنی در دنیا میماند. همه اعمال ما در دنیا میماند. حالا یک اثری در دنیا میگذارد، یک اثری در اعمالت میگذارد. این نقش و اثری که میماند خدای متعال فردایقیامت افشا میکند. اگر مطابق ولایت باشد قبول میشود و اگر مطابق ولایت نباشد فاسد است.
قوه لامسه عالم ضبط دارد، هم اثر میگذارد، هم ثبت میشود. دست شما شهادت میدهد که هفتاد سال در دنیا بودهام و کارهایی کردهام. هفتاد سال جاذبهات را در این دست قرار دادهاست. این نقش بستهاست. وقتی در محشر میآیی شما آن نقشهای بد را حاشا میکنی. حالا که حاشا کردی مهر بر زبانت میزند؛ اما خدا بهدست و پایت اشاره میکند که افشا کنند. حالا اگر حاشا نکنی شما داری حرف میزنی. این دست شما، چشم شما، پای شما، جاذبه هفتاد سال شما را که نقش بسته میگوید. اگر بدانیم هرکجا هستیم یک جاذبهای دارد که آنرا نقش میبندد، دیگر گناه نمیکنیم. حالا آن اثری که بر شما میگذارد یک بروزی دارد. آناست که میگوید اگر میخواهی نقش پنجتن را برداری، امرشان را اطاعتکن. پس امر هرکسی را اطاعت کنی، نقش آنرا برمیداری.
خدا یک قوه لامسه در تمام خلقت قرار دادهاست. حالا که قرار داده به وقتش امر میکند و افشا میشود. آن پردهای که پشتسر مأمون ملعون بود و عکس دو شیر بر روی آن پرده بود. وقتی دلقک لقمه را از دهان امامرضا (علیهالسلام) انداخت، امامرضا (علیهالسلام) به او گفت: نکن؛ اما دوباره تکرار کرد. امامرضا (علیهالسلام) به او گفت: نکن. دفعه سوم امامرضا (علیهالسلام) دید دارد به او تهمت میزند، سزایش را به او داد. هیچکجا امامرضا (علیهالسلام) چنین کاری نکردهبود. به آن دو نقش شیر امر کرد، این دشمن خدا را بخورید، آن دو نقش، دو شیر شدند و آن دلقک را خوردند. حتی یک قطره از خونش را هم زمین نریختند. امام، جان میدهد و جان میگیرد. بعد آن دو شیر اشاره کردند که مأمون را هم بخوریم؟ امامرضا (علیهالسلام) فرمود: نه. بعد به آن دو اشاره کرد و دو نقش روی پرده شدند.
«الیوم نختم علی افواههم و تکلمنا ایدیهم و تشهد ارجلهم بما کانوا یکسبون»[۱] امروز بر دهانشان مهر خاموشی نهیم و دستهایشان با ما سخن گویند و پاهایشان به آنچه کردهاند گواهی دهد.
نقش؛ یعنی گناه نکردن
خانوادهای به اصفهان رفتند منزل قوم و خویششان. زنش کار به آب داشت، به صاحبخانه گفت: حمام کجاست؟ گفت انتهای کوچه حمام منجاب است، این رفت سؤال کرد؛ یکجوانی خانه خودش را نشان داد، رفت داخل خانه و در را بست. آنمرد به آنزن گفت باید با من دوستی کنی، دید گیر افتاده، زن گفت حرفی ندارم. من غریب این شهر هستم، گرسنهام برو یکچیزی بخر بیاور، این مرد هم رفت تا یکچیزی بخرد و بیاورد، زن متوسل به آقا ابوالفضل (علیهالسلام) شد. چون آقا ابوالفضل (علیهالسلام) خیلی نجاتدهنده است. گفت ابوالفضلجان، من غریبم، اینجا آمدهام، این مرد میخواهد بهمن خیانت کند. خلاصه دری باز شد، این زن نجات پیدا کرد و رفت. آنمرد وقتی برگشت، آمد دید آنزن رفتهاست، این در دلش نقش بست. بعد از بیستسال که میخواهد بمیرد گفت: خانم، حمام منجاب اینجاست و مرد. «خسر الدنیا و الاخره» شد. آنمرد نقش آنزن در دلش بود که گفت: خانم حمام منجاب اینجاست. شیطان در قالب آن نقش آمد و آنشخص نقش را پذیرفت و از دنیا رفت. مواظب باشید نقش بد در دلتان ایجاد نشود. محبت دنیا مثل نجاست است که اگر یک سر سوزنش به تو باشد نمازت باطل است، اگر به اندازه سر سوزنی محبت دنیا داشتهباشی، به بکریت ولایتت لطمه میزند، آنوقت ماوراء تو را نمیپذیرد. عیسی را در آسمان چهارم نگهداشتند. چرا؟ چون محبت سوزن و نخ داشت. عیسی اتکای مطلق به خدا نداشت.
خدا تو را دعوت کرده چرا سوزن و نخ میبری؟ مریم هم اتکایش به خدا نبود، حالا عیسی را که آیات خداست به او داده، حواسش پیش بچهاش رفت، حالا خدا به او گفت «اخرجی یا مریم» مریم گفت: خدایا چند سال رزقم را میدادی حالا میگویی برو درخت خرما را تکان بده؟ خرما میریزد و بخور؟ اما خدا به امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) میفرماید: علیجان، داخل شو. چون علی نقش دنیا و کسی را نداشت، علی (علیهالسلام) نقش خدا را داشت، حالا خدا گفت بهمن داخل شو.
آنمرد نقش حمام منجاب در قلبش بسته شدهبود. آن دعوت خدا و رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) را نپذیرفته بود. دعوت آنزن را پذیرفته بود. آنوقت موقع مردن میگوید: خانم، حمام منجاب اینجاست و بیدین میرود. تو نگو، خانم اینجاست، تو نگو، فلان پسر اینجاست و بمیری بدبخت بیچاره. تو بگو علی (علیهالسلام) اینجاست، تو بگو زهرا (علیهاالسلام) اینجاست، تو بگو امامحسین (علیهالسلام) اینجاست، آنوقت بالای سرت میآید. آنمرد اثر گناهش، نقش محبت آنزن در دلش شد، حالا آن نقش بروز میکند چطور؟ «العلم فی الصغر، کالنقش فی الحجر» علم در کوچکی مانند نقش در سنگ است. همانطور که یک نقش، روی یک سنگ میماند و از بین نمیرود نقش دل ما هم از بین نمیرود و بروز میکند.
شما جوانانعزیز، با مردم برخورد داشتهباشید. باید نقش ولایت در دلتان باشد، نقش امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام)، نقش حضرتزهرا (علیهاالسلام)، نقش حضرت امامحسین (علیهالسلام) و نقش ائمهطاهرین (علیهمالسلام)؛ آنوقت با آنها محشور میشوید. باید ولایت در قلبتان مستقر باشد، باید ولایت در قلبتان نقش داشتهباشد. آن نقش ولایت در دلت رشد میکند و آنوقت به تو تزریق میشود. وقتی تزریق شد، دیگر گناه نمیکنی. نقش کم و زیاد میشود؛ اما اگر تزریق شود کم و زیاد نمیشود. آنوقت «سلمان منا اهلالبیت» میشوی.
از کجا نقش ولایت تولید میشود؟
- گناه نکنی
- حتیالامکان سخی باشی
- دنبال خلق نروی
آدم باید ولایتخواه باشد و رفیقخواه. خدا میگوید: یا لطیف، یا رفیق، اسم خدا یا لطیف و یا رفیق است. اگر دنبال خلق بروی، نقش خلق را برمیداری. بیشتر این جوانان که خراب میشوند، رفیقباز میشوند. رفیقبازی؛ یعنی دنبال رفیقی که توجه به ولایت ندارد میروی، آنوقت خدا تو را با آن محشور میکند. حالا تو دنبال رفیقی برو که ولایت دارد. خیال نکنید که فقط ما باید با ائمه (علیهمالسلام) نقش داشتهباشیم، ما باید نقش همدیگر را هم داشتهباشیم. یکحرفی را شیطان برایت بزرگ میکند، که چرا چنین کرد؟ چرا اینطوری کرد؟ اما اگر نقش همدیگر را داشتهباشیم، رفع همه اینها را میکند؛ چون یک مؤمن را که زیارت میکنی، چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) را زیارت کردهای، آن مؤمن نقش ائمه (علیهمالسلام) را دارد، آن مؤمن، نقش ولایت را دارد، آنوقت آن مؤمن متقی میشود.
عدهای پیش من میآیند که امامزمان (عجلاللهفرجه) را ببینند. این آدم، فساد و گناه و خارجیها و دنیا و بدعتگذار در درونش نقش بسته. کجا میخواهی امامزمان (عجلاللهفرجه) را ببینی؟ تو فقط شیطان را میبینی. موسی وقتی پیش شعیب آمد، شعیب به موسی گفت: تو یکسال پیش من بمان حالا که ایستادی، زن نداری، یکی از دخترهایم را به تو میدهم و هر چه گوسفندان ابلق زایید، برای تو باشد، این گوسفند یا باید سام باشد، یا کبود، گوسفند ابلق خیلیکم است. وقتی گوسفندها میخواستند قاطی شوند، موسی چهار تا چوب را برداشت اینطرف و آنطرف گذاشت، چوبها را ابلق کرد، تمام گوسفندها ابلق زاییدند، تمام گوسفندها نقش گرفتند. این در نطفه آنها نفوذ میکند. شما کجا بهغیر امر نگاه میکنید؟ در زمان موسی هفتاد قبیله بودند، از هر قبیله یکنفر انتخاب شد، آمدند پیش موسی که ما میخواهیم خدا را ببینیم. خدا گفت: «لن ترانی» هرگز مرا نمیبینی. بعد نوری به کوه طور تجلی کرد و آن کوه متلاشی شد، موسی غش کرد و آن هفتاد نفر مردند. جبرئیل موسی را به هوش آورد، موسی دعا کرد و آن هفتاد نفر زنده شدند. بعد موسی به خدا گفت: خدایا نور تو بود؟ گفت: لا! گفت: نور محمد و آلمحمد (علیهمالسلام) بود؟ گفت: لا! خدا گفت: نور یکی از شیعههای آخرالزمان بود. گفت: خدایا، مرا از آنها قرار بده. خدا گفت: لا! وقتی خدا به موسی گفت: لا! یعنی تو نقش ولایتت، موقت است. تو نقش نبوت داری. آنکه تو میخواهی از شیعهها باشی، آنها نقش ولایتشان همیشگی و ثابت است. رنگ خدایی گرفتند.
«صبغة الله» یعنی رنگ خدایی بپذیرید، رنگ خدایی نقش امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است. چرا؟ چون تو ترکاولی داری، آن متقی و شیعه ندارد. خدا آنجا که آدم را آفرید رزقش را هم معلوم کرد. تو گناه نکن، مثل ائمه (علیهمالسلام) میشوی. از اول عمرم به زن مردم نگاه نکردم، زیرا نقش ولایت، نقش دیگری پیشش نمیآید، ائمهطاهرین (علیهمالسلام) پیشش میآیند. انبیاء ترکاولی دارند، ما گناه میکنیم. ما اگر گناه نکنیم نقش ائمه (علیهمالسلام) را میگیریم. وقتی گناه جلو آمد، گناه نکردنش خیلی مهم است. آن آدمی که اینجوری است، اصلاً گناه را نمیبیند که به طرف آن برود، ایناست که امامحسین (علیهالسلام) او را در بغل میگیرد.
امامصادق (علیهالسلام) میفرماید: شما عضو ما هستید اگر گناه کنید جدا میشوید. پس ما که گناه کردیم از امامزمان (عجلاللهفرجه) جدا میشویم. تو باید نقش داشتهباشی؛ اما عوض نقش، نقص و نحس داری. تو اگر نقش داشتهباشی، نقص و نحس نداری. بهدینم، راست میگویم شما رفقایعزیز اگر نقش ولایت داشتهباشید نقص و نحس ندارید و حرف خلق به شما اثر نمیکند.
چطور نقش داشتهباشیم و نقص و نحس نداشتهباشیم؟
قبولی ولایت را داشتهباشیم. وقتی به حرف ولایت میروی، عیب و نقص در تو وارد نمیشود؛ چون ولایت، کل کمال است و به کل کمال میرسی. کل کمال که نقص و نحس ندارد. اگر تو کل کمال داشتهباشی، باید وصل به ولایت باشی، وصل به خلق نباشی، وصل به بدعتگذار نباشی. اینشخص اتصال به نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآله) شده اتصال به زهرایعزیز (علیهاالسلام) شده اتصال به ائمه (علیهمالسلام) شده. سواد را تو از خلق بهره میبری، آن سواد باید در اختیار کل کمال باشد. کل کمال، ائمهطاهرین (علیهمالسلام) هستند وگرنه آن سواد به ضرر و زیان تو است. عایشه سواد داشت کل کمال نداشت چند هزار حدیث حفظ است ولی اهلجهنم است. اما اویس شاید یک یا دو حدیث داشت؛ اما امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را کفواً احد میدانست. این افضل سوادهای کل خلقت است. وقتی شما سوادت را در اختیار امر گذاشتی با امر کل خلقت هماهنگ میشوی و خدا به تو «العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء» میدهد؛ چون خلقت در اختیار خداست که با امر آنها هماهنگ میشوی. اگر اینطوری باشی، نقشت ولیاللهالاعظم میشود؛ یعنی نقش امرش در درونت شکل میگیرد.
تمام شما کمال دارید، این آقا مهندس برق است، کمال دارد. این آقا دکتر است، کمال دارد، این آقا لباسفروش است، الحمد لله، تمام مهندس و دکتر هستید، اینرا کمال میگویند. پس باید کوشش کنید کل کمال بهدست آورید. کل کمال چیست؟ کل کمال باید امر آقا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را اطاعت کنی، سوادت را در اختیار امر بگذاری، با امر کل خلقت هماهنگ شوی. تو باید سوادت را نزد خدا و ولایت بگذاری، همه چیزت را در اختیار امر بگذاری، با امر هماهنگ میشوی. این میشود کل کمال با امر تمام این خلقت تو هماهنگ میشوی. اگر تو کل کمال داشتهباشی، باید وصل به ولایت باشی، وصل به خلق نباشی، وصل به بدعتگذار نباشی، وصل به خیالات نباشی. وصل به نقشه کشیدن نباشی، وصل به گرانفروشی نباشی، نقش دروغ و خدعه نداشتهباشی، آنوقت نقشت ولیاللهالاعظم میشود. نقش خلق را داشتند که امامحسین (علیهالسلام) را شهید کردند
اگر نقش دنیا و خلق را داشتهباشی، خوب و بد را تشخیص نمیدهی دنبال بازی میروی. هیچ نقشی نداشتهباش؛ چون خدا قسم خورده که من رزقت را میدهم، «والله خیر الرازقین»[۲] امیدوارم شماها خیال دیگری در دلتان نباشد و فقط نقش ولایت را داشتهباشید. حالا وقتی نقش داشتی کمال پیدا میکنی، وقتی کمال پیدا کردی در اطاعت امر ولایت میروی، امر ولایت امر خداست. عزیز من، خاضع و خاشع باش. اگر در اختیار امر باشی و الله امر شما را راهنمایی میکند. من شب و روز بهفکر این هستم که حرف بزنم، شما هدایت بشوید. من شما را میخواهم محض خدا، نه محض دیگری. کل کمال شما، همین حرفهاست. اگر کسی نقش داشت، نمیتواند جای دیگری برود، آن جنبهمغناطیسی ولایت، ایشان را میگیرد. ما بیشترمان جنبهمغناطیسی ولایت نداریم. فقط حرف ولایت را میزنیم. ما جنبهمغناطیسی تلویزیون و ماهواره داریم؛ آنوقت میفرماید: در آخرالزمان اگر یکی با دین از دنیا برود، ملائکه تعجب میکنند؛ چون وقتی دنبال گناه رفتی از ولایت جدا میشوی. امامصادق (علیهالسلام) میفرماید: شما عضو ما هستید؛ ولی اگر گناه کنید از ما جدا میشوید.
نقشی که ما داریم معمولاً از جنس دانستن است، نه از جنس دیدن و یقین. نقش دانستنی، نقش مردمی است. از خلق گرفتهشده و از ائمه (علیهمالسلام) گرفته نشده. اگر از ائمه (علیهمالسلام) بگیرند آن نقش، دائمی است. ولایت باید به شما تزریق شود. همانطور که خون در درون توست و یکذره رگت را میزنند از آن بیرون میآید، وقتی ولایت به شما تزریق شد و امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را کفواً احد بدانی، وقتی ولایت به شما تزریق شد و حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآله) را کفواً احد بدانی، وقتی ولایت به شما تزریق شد و امامحسین (علیهالسلام) را کفواً احد بدانی، دیگر کسی نیست که دنبالش بروی، آنوقت امر از شما تولید میشود، دیگر چیزی در دلت نیست، متقی میشوی. متقی امر از او تولید میشود.
ما ائمه (علیهمالسلام) را مثل خلق حساب میکنیم. انصافاً چهکسی مثل امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) است؟ انصافاً چهکسی مثل حضرتزهرا (علیهاالسلام) است؟ انصافاً چهکسی مثل امامحسین (علیهالسلام) است؟ خدا درباره امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میفرماید: اگر عبادت جن و انس کنی، امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را قبول نداشتهباشی بهرو در جهنم میاندازمت. پس تو اگر علی (علیهالسلام) را قبول نداشتهباشی مشرک و کافر به خدایی. خدا به امامحسین (علیهالسلام) میفرماید: «یا ثار الله و ابنثاره» ای خون خدا، پسر خون خدا. تزریق، مثل خوناست که به تو تزریق میشود. چطور خون در رگهایت نباشد قدرت نداری. خدا میفرماید: قدرت من، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و امامحسین (علیهالسلام) است. حالا آنکسیکه بخواهد به تو، چیزی غیر امر را تحمیل کند آنرا خنثی میکنی. مانند میثم، سلمان، مقداد، اباذر و بلال که غیر امر را خنثی کردند. وقتی به تو تزریق شد و آنها را خنثی کردی به تو میگوید «سلمان منا اهلالبیت»، همانطور که ائمه گناه را خنثی میکنند، دوست آنها هم گناه را خنثی میکند. وقتی ولایت به تو تزریق شود تمام کارهایت تأمین است؛ دیگر نمیتوانی غیر امر را قبول کنی. حالا که به تو تزریق شد تو را از خلقیت جدا میکند.
حرف ولایت چیست؟
حرف ولایت، مثل نقش ولایت است. باز حقیقت نیست، حضوری از حقیقت است. نقش، حضوری از حقیقت است. متقی حرف ولایت را میزند، نه حقیقت ولایت را. حقیقت ولایت و حقیقت نقش حرف دیگری است. حرف ولایت، قبولی ولایت نیست؛ یقین به ولایت، قبولی ولایت است. همه مردم حرف ولایت میزنند. دومی هم حرف ولایت میزد؛ اما یقین به ولایت نداشت. پس اغلب مردم آخرالزمان که بیدین میروند، حرف ولایت را میزنند، نه که امر ولایت را اطاعت کنند. امیدوارم ما از آنها نباشیم. حالا وقتی نقش داشتی کمال پیدا میکنی، وقتی کمال پیدا کردی در اطاعت امر ولایت میروی. امر ولایت امر خداست. ولایت ائمه (علیهمالسلام) این حرفها است. هر چیزی را باید شما به او یقین کنید، اگر به آن یقین نکنید، آنکار موقت است. تو از آنکار برمیگردی. تو دلت میخواهد دنبال سواد بروی. دنبال کار بروی؛ اما اگر به آن یقین نداشتهباشی. موقت است. اینهایی که از دین برگشتند، یقین نداشتند، همهاش موقت بود. به حرف خلق رفتن یا حسینکشی است یا از امیرالمؤمنین (علیهالسلام) جدا شدن است. آن مثل جسم بیروح میماند. روح تمام خلقت امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، حضرتزهرا (علیهاالسلام)، امامحسین (علیهالسلام) و امامزمان (عجلاللهفرجه) است. تو از روح جدا شدی، دنبال جسم میروی، حالا از جسم به جسم محشور میشوی، آنوقت میگوید بیدین میروی. همه دنیا حرف است، دائم باید توجهمان به امر باشد که امر چه اطلاعیهای صادر میکند تا به آن عمل کنیم. کل دنیا حرف است؛ یعنی درست نیست، امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) امر است.
چطور بشر فراموش میکند و از امتحان درنمیآید؟
خدا میفرماید: «ان الانسان لفی خسر» بشر یا در نسیان است یا در زیان. بشر فراموشی دارد. وقتی ولایت ما تزریقی نیست، در امتحان، ولایت را فراموش میکنیم. آنچه بهغیر ولایت در درونمان تزریق شده، آنکار میکند. حالا وقتی ولایت به کسی تزریق شود، دیگر از خلقیت ساقط میشود و روح میشود. روح هم به روح اتصال میشود. روح کل خلقت امامزمان (عجلاللهفرجه) است و تو هم به امامزمان (عجلاللهفرجه) اتصال میشوی. امامزمان (عجلاللهفرجه) هم اتصال به خداست. حالا که اتصال شدی روح فراموشی ندارد. آنموقع، وقت امتحان از امتحان درمیآیی.
عامل نقش بستن در دل ما چیست؟
- نگاه کردن
- یاد کردن
وقتی به چیزی نگاه میکنیم آن نگاه باعث میشود که در دل ما نقش ببندد. وقتی به ظالم نگاه میکنی، نقش آن ظالم در دلت میافتد و با نقش آن ظالم از دنیا میروی. ما باید ولایت را در دل و قلبمان جذب کنیم.
چطور میشود این حرفها در دلمان نقش ببندد؟
اگر ما همیشه در یاد این حرفها باشیم و این حرفها را بایگانی نکنیم، این حرفها در دل ما نقش میبندد. تصویر این نقش محبت علی (علیهالسلام) است. حالا امامزمان (عجلاللهفرجه) میآید و به آن نقش سر میزند. این نقش، نتیجه تزریق است که ما باید طلب کنیم. نقش علی (علیهالسلام)، خواست خداست. آن دو نفر هفدهسال پیش پیامبر بودند، نقش نداشتند، نحس بودند. وقتی نقش نداشتی حیران زدهای. حالا وقتی اینجوری شدی مثل ایناست که از امام در مقابل تو یک سدی کشیدهشد، اما وقتی نقش داری اتصال هستی، نقص نداری. لشکر کوفه وقتی به دروازهکوفه میرسند ابنزیاد میگوید برگردید. از پیامبر شنیدم که وقتی عقبه لشکر به دروازهکوفه میرسد، امامحسین (علیهالسلام) یکساعت یا نیمساعت دیگر بیشتر زنده نیست. ابنزیاد میدانست؛ ولی یقین نداشت. حرف پیامبر را قبول داشت؛ امر پیامبر را قبول نداشت. امر پیامبر امامحسین (علیهالسلام) است. مردم آخرالزمان هم خدا و پیامبر را قبول ندارند؛ اما حرف را قبول دارند. این یاد، یاد یقینی است، نه یاد دانستنی. عمر سعد یاد دانستنی داشت، نه یاد یقینی. ابنزیاد هم همینطور، یقین نداشت، حرف ولایت میزد؛ پیرو اسلام بود. اسلام بیولایت باطل است.
در کوفه فقط یک زن و یک مرد بود. یکی طوعه که به مسلم پناه داد و دیگری هانی که تا آخر عمرش از مسلم دفاع کرد و زیر بار نرفت. بیا هانی بشو، بیا طوعه بشو. این مردیهایی که ما داریم بیشترش نامردی است. مرد، هانی بود. همه آنها کافر بودند؟ نه والله. همه آنها عبادتکن بودند. عبادتی که در دلشان نقش ولایت نبود. عبادتشان مردمی بود، نه عبادت امری. الان ما بیشترمان همینطور هستیم. بترسیم که ما از آنها باشیم. اینکه به شما میگوید خوبی میماند، الان بیش از هزار سال است که طوعه اسمش هست، هانی اسمش هست، مسلم اسمش هست. من هر روز یک دور تسبیح صلوات برای هانی و طوعه و مسلم میفرستم. چرا؟ اینها مردانگی کردند، نه نامردی. جانشان را فدای امامزمانشان کردند. نقش داشتند.
بیا عزیز من، نقش داشتهباش. ما هم اغلب یاد ائمه (علیهمالسلام) را داریم؛ ولی نقش آنها را نداریم. شما وقتی گناه کردی، درونت نقش میبندد؛ اما وقتی یاد هستی این یاد در درونت دور میزند. هر چه بیشتر یاد باشی، یاد به تو تزریق میشود. وقتی یاد تزریق شود، محبت میشود. محبت که بیشتر شد، آنوقت در درونت نقش میبندد. آنشخص به آن خانم گفت: خانم، حمام منجاب اینجاست. یادش، یاد محبتی بود. حالا که میخواهد بمیرد میگوید: خانم، حمام منجاب اینجاست و میمیرد. ما یاد بییقین داریم. نسبت به ائمه (علیهمالسلام) و متقی عوض میشویم؛ زیرا به ما تزریق نشده و نقش ائمه (علیهمالسلام) را نداریم؛ اما اگر کسی ولایت به او تزریق شد، فرماندهاش امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) است. بروزش ولایت میشود. اینشخص دیگر صادرات بد ندارد. مصداقش هشام در بین شاگردان امامصادق (علیهالسلام) بود، همه آنها نقش داشتند، نقششان دانستنی بود؛ ولی هشام نقش دیدن داشت، نقش یقین داشت. هشام دیدن امر داشت، بقیه شاگردان دیدن امر نداشتند، دیدن امامصادق (علیهالسلام) را داشتند، آن نود سالهها دیدن امامصادق (علیهالسلام) را داشتند، نه یقین به امام. مثل بعضی از ما که دیدن متقی را داریم، نه معرفت متقی را. ما دیدن متقی را داریم؛ ولی امر متقی را نمیبینیم، هیکلش را میبینیم. ایناست که به جایی نمیرسیم. هشام هم دیدن داشت، هم یقین. هشام معرفت به امام داشت؛ ولی آن نود سالهها معرفت نداشتند. اصل، معرفت به امام است. امامصادق (علیهالسلام) این نقش هشام را احترام میکرد. این نقش است که احترامپذیر است. ما الان نقش دیدن را هم نداریم.
من به تمام آیات قرآن جگرم مثل آقا امامحسن (علیهالسلام) خوناست، از دست خوبها، نه از دست بدها. آنهایی که میگویند خوبند، آن بدها بهتر از ما خوبها هستند. یکبار موسی به خدا گفت: خدایا آن عابد و مطرب نزد تو چه مقامی دارد؟ خدا نشانش داد و دید مقام مطرب بهتر است. خدا گفت: برو از آنها بپرس آیا خدا میتواند دنیا را از سوراخ یک سوزن رد کند؟ رفت و از عابد پرسید. عابد جواب داد، موسی این یک دروغ آسمانی است. مگر خدا میتواند اینکار را بکند؟! موسی رفت و از مطرب پرسید: مطرب گفت: موسی، خدایی که نتواند اینکار را بکند من اصلاً قبولش ندارم. موسی کار مطرب را دید، ایدهاش را ندید. آن عابد به خدا نادان بود ولی آن مطرب به خدا دانا بود. آن عابد خدا را محدود کرد، آنوقت ما در آخرالزمان ولایت را محدود میکنیم. متقی را محدود و خلق میدانیم؛ زیرا ولایت را محدود و خلق میدانیم.
ما اگر مسئول یککاری باشیم آیا میرویم یککار دیگر را انجام دهیم یا نه؟ ما امروز در آخرالزمان باید مسئول امامزمان (عجلاللهفرجه) باشیم؛ یعنی مسئول امر باید باشیم، نباید مسئولیت امر دیگری را قبول کنیم. اگر تو مسئولیت را قبول کنی، مسئولیت خلق را قبول کردهای. تو مسئول امامزمانت هستی، برای چه خلق را قبول میکنی؟ کدامتان قبول نکردید؟ تو وقتی مسئولیت امر را قبول کردی، نقش امامزمان (عجلاللهفرجه) را داری. اگر مسئولیت خلق را قبول کردی، نقش خلق را گرفتهای. آنوقت شما با آن نقش محشور میشوی؛ اما وقتی نقش امامزمان (عجلاللهفرجه) را داشتهباشی، با آن محشور میشوی. شما باید دستت به ریسمان حبلالمتین باشد، دستت بهجای دیگر نباشد؛ آنوقت اتصال به امامزمان (عجلاللهفرجه) است. ما دستمان به تلویزیون و ماهواره و رادیو است، نه به ریسمان حبلالمتین! حبلالمتین، امر وجود مبارک امامزمان (عجلاللهفرجه) است. اگر دستت به حبلالمتین نباشد، آنوقت میگوید بیدین میروی. دین، افشای ولایت امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) است، دین امامزمان (عجلاللهفرجه) است، دین حضرتزهرا (علیهاالسلام) است. کداممان به امر ائمه (علیهمالسلام) هستیم. ما فقط حرف ائمه (علیهمالسلام) را میزنیم. مجلس ولایت باید به شما نقش ببندد. آن نقش، باید شما را اینجا بکشد نه اینکه محض رفیقت اینجا بیایی. تو باید نقش ولایت داشتهباشی، محبوبت ولایت باشد. متقی هم حرف محبوبت را میزند، آنوقت آن محبوب، تو را آنجا بکشد. تو باید مثل ابراهیم که چوبش را زمین انداخت و گفت چهکسی اسم محبوبم را آورد، من بنده آن هستم، چوبت را زمین بیندازی و محبوبت علی (علیهالسلام) و زهرا (علیهاالسلام) باشد. چوب چیست؟ حب جاه و مقام، پول، شهوت و پیروی بدعتگذار، اینها را زمین بینداز.
اینهایی که از جلسه ولایت میروند اصلاً نفهمیدند که نقش ندارند. هیکلشان اینجاست. خدا نکند که ما اینجوری باشیم، هیکلمان اینجا باشد. هیکلت که بهدرد نمیخورد، خودت را بدبخت نکن. دنیا چهار روز است. در جلسه ولایت متوجه کسریهایمان در ولایت میشویم؛ آنوقت دنبال کسانی نمیرویم که در عبادت، نقش بازی میکنند و نقشی از ولایت ندارند. جلسه ولایت است که نقش ولایت مصنوعی و ولایت حقیقی را نشان میدهد. ما نباید اصلاً چیزی داشتهباشیم که به ما برخورد کند.
اگر آقا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میفرماید: دنیا به منزله استخوان خوک در دهن سگ خورهدار است. مگر خدا نمیگوید: زمین، آسمان و دریاها، آیات من است؟ شتر قوم صالح آیات خداست، توهین به آن کردند، تمامشان عذاب شدند. حالا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) یکدفعه بیاید و اینرا بگوید که دنیا به منزله استخوان خوک در دهن سگ خورهدار است. اگر امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) این فرمایش را میفرماید: بعد از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله)، وقتی ولایت را نپذیرفتند خدا گفت: اینها مرتد و کافرند. «ارتد الناس بعد رسولالله الا خمسا» بیزاری از ولایت، بیزاری از کل خلقت است. حالا خلق است که از استخوان خوک در دهن سگ خورهدار کمتر است؛ چرا؟ چونکه ولایت ندارد، چونکه دین ندارد. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) خلق بیدین را میگوید، خلق بیولایت را میگوید که از استخوان خوک در دهن سگ خورهدار بدتر است، نه دنیا را. مگر همین دنیا نیست که امامزمان (عجلاللهفرجه) تشریف میآورند به ماوراء اتصال میشود؟ مگر زمین دیگری میآورد یا آسمان دیگر و یا دریای دیگر و یا کوه و دشتی دیگر میآورد؟ همیناست. پس علی (علیهالسلام) اگر میگوید، خلق بیولایت را میگوید. منظورش از دنیا اینهایی هستند که بیولایتند؛ اینها از استخوان خوک در دهن سگ خورهدار بدترند.
یکوقت خواست مؤمن در دهان ما نقش بسته، یکوقت خواست مؤمن در قلب ما نقش بسته.
خواست مؤمن باید در قلب ما نقش بسته باشد، نه در دهان ما! نقش را بلال داشت، اصلاً هیچ حرف خلق به او اثر نمیکند؛ چون امر ولایت به بلال اثر کردهاست که دیگر حرف خلق به او اثر نمیکند. بلال مخرج شین نداشت؛ اما خدا و پیامبر قبولش داشتند. بلال اذانگوی پیامبر بود. اذان میگفت یعنیچه؟ یعنی از ولایت میگفت، از نقش میگفت؛ اما دومی میگفت بیا از این بگو. بلال گفت اذانی که باد به پوستت بیندازد، نمیگویم. حالا او را زد و به حلب تبعیدش کرد؛ اما تو را نزده میروی. تو را که هنوز کاری نکردهاند، دست از ولایت برداشتهای، هنوز که کتکی بهخاطر ولایت نخوردهای میروی. آدم باید خودش را ادب کند. الان هم به متقی میگویند بیا از این بگو، بیا از نقش خلق بگو. متقی نقشی نمیبیند که دنبالش برود، مگر نقش ولایت! اما شما نقشهایی را میبینید و دنبالش میروید، آنوقت «خسر الدنیا والاخره» میشوید.
اغلب مردم کسری را در نقش عبادتشان میبینند، نه ولایتشان. ما باید نقش ولایت داشتهباشیم، نه نقش عبادت؛ ما به نقش عبادت مغرور میشویم. مغرور به عبادتهایمان میشویم. این ریا میشود، آنوقت هیچ قبولی نداری. تو که مکه رفتی، زیارت رفتی، پس چرا میگوید یکی با دین برود ملائکه تعجب میکنند؟ چون شما نقش عبادت داری نه نقش ولایت. اغلب مردم عبادتی هستند، عبادت بیولایت. کسری را در نقش عبادتشان میبینند، نه ولایتشان. آنوقت عبادتبین میشویم و عبادتخواه میشویم. پیرو کسانی میشویم که نقش عبادتشان ظاهراً کامل است؛ یعنی مقدسپرست میشویم، نه خداپرست. مثل ابوموسی اشعری، مثل شریحقاضی که مردم گول عبادتشان را خوردند. کتابهایی را هم میخوانیم که پر از نقشهای عبادتی است. نقش در عالم زیاد است، نقش شریح، نقش خلق، نقش خیال، نقش جاه و مقام، نقش بدعتگذار، نقش شهوت، نقش تلویزیون، نقش ماهواره. واقعیت تمام نقشها امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است؛ یعنی آن نقشی، واقعی و اصلی است که نقش امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در آن باشد. آن نقش، تو را رستگار میکند. نقش ولایت مصداق ندارد، واحد است، خلق نیست، کفواً احد است. تنها منحصر به امام است و کسیکه ولایت دارد، دنبال هیچخلقی نمیرود و برای هیچخلقی هیچ نقشی را قائل نیست، باید تمام نقشها را دور بیندازد و به خدا و ولایت لبیک بگوید. چرا؟ چون علی را کفواً احد میداند. کفواً احد دنبال کسی نمیرود. ما هنوز علی را کفواً احد نمیدانیم؛ چه عالم، چه آدم عادی! سلمان، مقداد، میثم، علی (علیهالسلام) را کفواً احد میدانستند، دنبال کسی نرفتند. حالا «سلمان منا اهلالبیت» شد. تو وابسته به عبادتهای خیالی هستی، ایناست که چیزی نمیشوی. مواظب باشید خباثت در درون شما سکونت نداشتهباشد، ولایت سکونت داشتهباشد که تمام خلقت شما را بخواهند.
به تمام آیات قرآن، من محشر را دیدهام، جهنم را دیدهام، قیامت را دیدهام و سیرش را هم کردهام، من دیدهام که میگویم. شما تسلیم مجلس ولایت شدهاید. دیدهاید که این مجلس بر حق است، ماوراء را برای شما گفته، یقینت دیده! بفهمید قیامت چهخبر است. قیامت تنها چیزی که میخواهند کارت علی (علیهالسلام) است؛ یعنی محبت علی (علیهالسلام) و نقش علی (علیهالسلام)؛ چون علی (علیهالسلام) امر خداست. خدا درباره هیچ موجودی تا حتی انبیا نگفته که اگر عبادت جن و انس کنی، اما علی (علیهالسلام) را قبول نداشتهباشی بهرو در جهنم میسوزانمت؛ پس علی (علیهالسلام) کفواً احد است. احدی مثلش نیست. شما اگر علی (علیهالسلام) را کفواً احد بدانی، دنبال کسی دیگر نمیروی. ای کاش علی (علیهالسلام) را کفواً احد نمیدانستیم و لا اقل مشاور برایش درست نمیکردیم. ایناست که یکی با دین نمیرود؛ چون برای علی (علیهالسلام) مشاور درست کردیم. بیایید تا زندهایم از عبادتها و اعمالمان توبه کنیم. بیایید در امر علی (علیهالسلام) باشیم. خدا میگوید اگر هفتاد پیامبر، علی (علیهالسلام) را قبول نداشتهباشند در جهنم میسوزانمشان، تو که دیگر هیچ! چونکه انبیا عصمت دارند، خدا عصمتش را بهواسطه علی (علیهالسلام) از بین میبرد. عصمت باید با علی (علیهالسلام) باشد. عصمت یعنی قسمت ولایت باشد. اگر عصمت، قسمت ولایت نباشد، آن عصمت بهدرد نمیخورد. تمام بدبختی ما ایناست که ما نقش ولایت را نداریم نقش خلق را داریم. اصلاً ماوراء توی عبادت نیستند. فردایقیامت نمیگویند مکه رفتی یا زیارت رفتی. قبولی را میخواهند، نه عمره و مکه و زیارت را؟ قبولی تمام اینها ایناست که باید با امر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) رفته باشی؛ ولی تو به امر خلق میروی؛ آنوقت برایت فایده ندارد. آیا خدا خلق را تأیید کرده یا علی (علیهالسلام) را؟ نادان، چرا دنبال خلق میروی که خدا آنرا تایید نکرده؟ بیا دنبال کسی برو که خدا تاییدش کرده. خدا ولایت را تایید کردهاست. اغلب مردم دنبال خلق میروند که بیدین از دنیا میروند. دین امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است نه خلق؛ اما تو دنبال خلق میروی. ما اینها را میخواهیم ببریم، اینها بهدرد نمیخورد. تو باید کارت علی (علیهالسلام) ببری؛ یعنی شما باید امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در بند بندت نقش ببندد. اگر نقش بست هر کجا بروی آن نقش در دلت هست. اول زمان مردم دنبال آن دو نفر رفتند خدا هم آنها را مرتد و کافر اعلام کرد، آخرالزمان هم دنبال خلق میروند حالا یکی با دین برود ملائکه تعجب میکنند پس بیایید دنبال خلق نرویم. شما باید با نقش ولایت باشی، نه چیز دیگر؛ یعنی سر اندر پایت بگوید علی.
من یکشب در عالم رویا، قیامت را دیدم. تمام محشر صاف است، جایی نیست که سکنی داشتهباشند. دنیا مسکن است. آنوقت اهلتسنن وانفسا میگفتند. امیدوار به پیامبر هستند. همه دست از علی (علیهالسلام) برداشتند، امیدوار به پیامبر شدند، اینها هم همینجور هستند. یکدفعه یک منبر خیلی رفیع گذاشته شد. حضرت رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) بالایش رفت. سنیها هم همه دور منبر میگشتند، من هم کناری تماشا میکردم، آخر آنجا تماشاست، به شرطی که اینجا تماشاها را نخواهی. خدا میداند مثل تیتر روزنامه پرونده من نوشته شدهبود: ولایت علی (علیهالسلام) با ائمهطاهرین (علیهمالسلام). هیچ ترسی نداشتم. پیامبر دستانش را بلند کرد و گفت: خدایا، امت مرا بیامرز؟ پیامبر رئوف است. یکدفعه ندا آمد هر کس نقش علی (علیهالسلام) و کارت علی (علیهالسلام) دارد باشد، تمام اینها را در جهنم ریختند. گناهکارها و من ایستاده بودیم و نگاه میکردیم.
شما ولایت را از دست ندهید، آنجا تضمین دارید، حمایتکن دارید. آن دو نفر هفدهسال پیش پیامبر بودند؛ اما اویسقرن اصلاً پیامبر را ندیده؛ اما شده برادر رسولالله. اینها شدند قاتل رسولالله، با وجود اینکه آنجا بودند. اویس پیامبر را ندیده؛ اما با پیامبر نقش دارد. آن لا اله الا الله که پیامبر گفته اویس دارد، به آن عمل میکند. اویس، علی (علیهالسلام) را کفواً احد میداند، ما خلق را کفواً احد میدانیم؛ حتی اگر پیش پیامبر باشیم. پیش ائمه (علیهمالسلام) بودن شرط نیست. این آقا همیشه اینجاست، خسته میشود؛ یکوقت آنجاست و خسته نمیشود و قبول میکند. خیلیها اینجوری شدند، همه رفوزه شدند. هیچکس نیست که رفوزه نشدهباشد. امامزمان (عجلاللهفرجه) به صابونی گفت: صابونی برو دنبال صابونهایت. صابونی نقش صابون داشت، حالا که آمده نزد امامزمان (عجلاللهفرجه) نقش صابون دارد یا آنشخص که با آن خانمی که در چادر برایش گذاشتهبود گفت: برو من میآیم. ای کاش ما نقش یکچیز را داشتهباشیم؛ اما نقش چند چیز را داریم. اگر بخواهی امامزمان (عجلاللهفرجه) را ببینی و پیشش بروی نباید نقش دنیا را داشتهباشی؛ آنوقت کارت درستاست. امامزمان (عجلاللهفرجه) به کسریهای بشر در دنیا اشاره میفرماید که بشر به اینها مبتلا است:
- زن
- مال دنیا
- جان
- شهوت
اینها بهجای خود درستاست؛ اما با امر باشد. نفسی که تو داری میکشی در اختیار آقا امامزمان (عجلاللهفرجه) است. باید توجه کنیم که امامزمان (عجلاللهفرجه) شما را میبیند. شما مبادا گناه کنی. گناه، آدم را از امامزمانش (علیهالسلام) جدا میکند. چقدر کلاه سرمان میرود. ما باید حضور امر امامزمان (عجلاللهفرجه) باشیم. آنها حضور چهار امام بودند، اهلجهنم هستند. یک گناه کنی جدا میشوی. در قیامت آدم آنقدر پشیمان است که پشیمانیاش را به تمام محشر تقسیم کنند میرسد. باید آنقدر در وجودت سخاوت عکسبرداری و نقشبرداری شود که بخواهی کسی را که تهیدست است خوشحال کنی. ائمه (علیهمالسلام) غذایشان را نمیخوردند به فقرا میدادند، حالا اینشخص به ائمه (علیهمالسلام) اتصال شده. آنوقت خدا صفاتالله به او میدهد. مگر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) از این صفت میگذرد؟ صفاتالله به او میدهد. صفاتالله چیست؟ صفات خودش را به آن میدهد.
همه کارهای خدا روی نظم است. همه کارهای خدا نقش میبندد، عکسبرداری میشود. من مبنای تلویزیون، ویدئو و ماهواره را میگویم. تو وقتی به آنها نگاه کنی مثل همانها هستی، در دلت نقش میبندد. تو حالیات نیست. تو ذوقی هستی، نه عمقی. مگر موسی نبود که چوبها را ابلق کرد، گوسفندها ابلق زاییدند؟ حالا اگر تو هم نگاه کنی، ابلق میزایی، اینها نقش در دل شما میبندد؛ اما شما توجه ندارید. اگر توجه داشتهباشی اینکار را نمیکنی. «قلبالمؤمن، عرشالرحمن»، قلب مؤمن عرش خداست. عرش خدا جای دوازدهامام و چهاردهمعصوم است، تو کجا مؤمن هستی که در قلبت تلویزیون، ویدئو و ماهواره است، چرا؟ تو را کنار زده. آیا نقش خارجیها و بدعتگذار در قلبت اثر نمیکند؟ در عرش خدا اطلاعیه به کل خلقت نازل میکند. عرش، خدا محل رفت و آمد ائمه (علیهمالسلام) است. عرش خدا نقش ولایت را پذیرفته که ائمه (علیهمالسلام) در آن رفت و آمد میکنند. قلب شما هم محل وحی است؛ پس باید نقش ولایت را داشتهباشد تا ائمه (علیهمالسلام) در آن رفت و آمد کنند. من قسم میخورم اگر نقش نداشتهباشی، سقوط میکنی. آن دو نفر هفدهسال پیش پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بودند و نقش نداشتند، هیچ فایدهای برایشان نداشت. طلحه و زبیر هم اطاعتشان محض خیال و هوا و هوس خودشان بود. آنوقت بروزشان ولایت نبود. بروزشان حب ریاست بود، سقوط کردند. حضرتعلی (علیهالسلام) به کمیل فرمود: یا کمیل دست و جوارحت را نزد خدا بگذار! خدا که دست و جوارح نمیخواهد. میگوید: ای دست، ای جوارح، ای نفس برو در اختیار ولایت قرار بگیر، تا حتی نفس تو در اختیار ولایت است. امامحسین (علیهالسلام) به زعفر فرمود: زعفر نفسهایی که اینها میکشند، در اختیار من است؛ یعنی نفسی که دارید میکشید، در اختیار امامزمان (عجلاللهفرجه) است.
باید توجه کنید امامزمان (عجلاللهفرجه) شما را میبیند. مبادا، گناه کنید. قدیم، زنهای قمی که بچههایشان بور بهدنیا میآمد، نگاه به خارجیهایی کردهبودند که در قم بودند، این نگاه خیلی اثر دارد. آن نگاه به ولایت افضل شده، خدا نکند که باطل در دل ما نقش ببندد؛ آنوقت از ولایت افضل میشود. ابنملجم همینطور بود، نقش آنزن را داشت. شما نقش دنیا را دارید که دنبال تلویزیون و ماهواره میروید، شما ابنملجم نیستید؛ اما مشابه ابنملجم هستید. نقش ولایت، نقش اطاعت است، اگر ولایت نداشتهباشی، نقش اطاعت نداری.
میفرماید نگاه بهقرآن بکن، نگاه بهصورت مؤمن بکن، نگاه به کعبه بکن، نگاه به پدر و مادر بکن؛ زیرا نقش آنها پیاده شود.
«نقش قرآن را در درون فرزندت پیادهکن»
«نقش امیرالمؤمنین را در فرزندت پیادهکن.»
«نقش ائمهطاهرین را در فرزندت پیادهکن.»
«نقش ولایت را در فرزندت پیادهکن.»
تو چهچیزی را درونش پیاده میکنی؟!
اگر امر خلق، هوا و هوس و شهوت را اطاعت کنی، نقش امرشان را برمیداری. اگر امر پنجتن را اطاعت کنی، نقش پنجتن را برمیداری. حالا آنکسیکه اطاعتش مطلق است، نقشش هم مطلق است. آنکسیکه نقشش مطلق است، محبتش هم مطلق است. متقی، مطلق اطاعت میکند، که نقش پنجتن را دارد؛ آنوقت نقش پنجتن را پیاده میکند. ابنملجم نگاه غیر امر به قطام کرد، نقش قطام در دلش بستهشد، مثل شیطان شد. با همه عبادتهایش گرفتار شد؛ اما به تو میگوید به مؤمن و متقی نگاه کن آنوقت خدا ثواب چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) را به تو میدهد. ابنملجم نگاه شهوتی کرد، ما هم نگاهمان از این نگاهها است که بیدین میرویم.
پسر عباس، عموی پیامبر وقتی به آنزن نگاه کرد، پیامبر فرمود: پسر عباس، چرا نگاه کردی؟ خدا قیامت چشمت را پر از آتش میکند. حالا شما به چند تا نامحرم نگاه کردی؟ موسی دوستی داشت مرد، وقتی آمد، دید، جنازهاش لب دریا است، نصف بدنش بیرون آب و نصف دیگرش داخل آب است. چشمانش را کلاغها خورده، پاهایش را ماهیها! گفت: خدایا مگر این مؤمن نبود، چرا حفظش نکردی؟ خدا گفت: برای شفاعت یک مؤمن، در خانه ظلمه رفت، باید پایش را ماهیها و چشمانش را کلاغها بخورند. ببین خدا چهکارش کرد؟ شما هم اگر محض دنیا و محض شهوت و محض احترام در خانه بدعتگذار بروی خدا با تو چهکار میکند؟ به تو میگوید اگر یکی از شما با دین از دنیا رفت، ملائکه تعجب میکنند؛ زیرا در آخرالزمان دینشان را به لقمه یا هوای لقمه میدهند.
این کامپیوتر شما، تمام قضایا را ضبط میکند، کامپیوتر دل تو هم باید همینطور باشد، ولایت را ضبط کند، نقش داشتهباشد، قضایای آقا علیاکبر (علیهالسلام) را ضبط کند، قضایای آقا ابوالفضل (علیهالسلام) را، اسیری حضرتزینب را، ظلم و جنایت شریحقاضی و کشتن امامحسین (علیهالسلام) را، عدالت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را، فرمایشات رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) را، جنایات اولی و دومی را ضبط کند. آنوقت اینهمه را که ضبط کرد، شما یکنگاه به آن میکنید از آنها تنفر دارید، آنوقت میشود تولی و تبری. اگر این نباشد، درست نیست وگرنه حرفزدن است. اما اگر باشد دیگر مهر آنها در دل تو نیست. این کامپیوتر، اینها درونش هست. آنها هم باید توی تو باشد؛ آنوقت اهلبهشت هستی، حالا با بغض دشمنان امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و حب امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و حضرتزهرا میروی، آنوقت بهشت شما را طلب میکند، آتش جهنم به تو کاری ندارد، زهرایعزیز میایستد، اگر گناه داشتهباشی تو را بیامرزد. ملائکه آسمان افتخار میکنند، میگویند یکی مثل ما شد. اگر اینطور شدی، تأیید شدهای، وقتی تأیید شدی، خدا آن تاییدی را قبول میکند. تو باید تأیید شوی؛ اما تکذیب هستی؛ چون دنبال لهو و لعب هستی. از یک کامپیوتر کمتر نباش، آن شکل و قیافه تویش نقش بسته، شما باید حب ائمه (علیهمالسلام) درونتان نقش ببندد. نباید حب دنیا را داشتهباشی، بغضش را داشتهباش، نه حبش را. حب ایناست که امر ائمه (علیهمالسلام) در دل شما نقش ببندد. تمام ارزش ما به ایناست که یاد ائمه (علیهمالسلام) باشیم. عروسی پسرم بود، خیلی جمعیت آمدهبود، باید آنجا بروم، رفتم توی اتاق گریه میکردم. آن نقش حضرتقاسم (علیهالسلام) در دلم هست، این عروسی پیشآمد شده، یوم است؛ اما وقتی آن نقش را داری، با آن نقش محشور میشوی. چرا؟ عشق و ذوق دنیا تو را گول نمیزند. امر را ببینی، غیر امر را هم ببینی.
چطور بشود که از ائمه یا مؤمن استفاده شایسته ببریم؟
شما به اعمال آن مؤمن واقعی راضی باش، جزء آن هستی. بالاترش ایناست که با آن محشور میشوی. ما الان با آن نشست و برخاست داریم. اینرا محشوریت نمیگویند، اینکه میخواهم با شما محشور شوم، نگاه به عاقبت میکنم که میخواهم با شما محشور شوم. نشست و برخاست جدایی میآورد؛ اما محشوریت، دائمی است. بهخاطر همیناست که میگویم: خدایا، ما را با دوازدهامام و چهاردهمعصوم محشور کن. حالا آن مؤمن هم به جایی میرسد که میخواهد محشور شود. آن آدمی که مؤمن میخواهد با آن محشور شود، نقش ماورایی دارد، نه نقش دنیایی. نقش دنیایی بههم میخورد. وقتی ولایت به شما تزریق شود و امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را کفواً احد بدانی، وقتی ولایت به شما تزریق شود و حضرتزهرا (علیهاالسلام) را کفواً احد بدانی، وقتی ولایت به شما تزریق شود و امامحسین (علیهالسلام) را کفواً احد بدانی، دیگر کسی نیست که دنبالش بروی. ما ائمه (علیهمالسلام) را مثل خلق حساب میکنیم. انصافاً چهکسی مثل امامحسین (علیهالسلام) است؟ انصافاً چهکسی مثل حضرتزهرا (علیهاالسلام) است؟ انصافاً چهکسی مثل امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است؟
شما دائم در عالم نگاه کنید. با محبت ولایت و با چشم عبرت نگاه کنید تا در درونت نقش ببندد. امامحسین (علیهالسلام) را ببینید. با دو چشم ولایت ببینید، با محبت به امامحسین (علیهالسلام) ببینید، با شناخت ولایت ببینید. آنوقت حب امامحسین (علیهالسلام) در دلتان بیشتر میشود. «ان للحسین حرارة فی قلوب المؤمنین» همانا برای امامحسین (علیهالسلام) در قلبهای مؤمنان محبتی است؛ آنوقت با امامحسین (علیهالسلام) محشور میشوی، امامسجّاد (علیهالسلام) فرمود: اگر سنگی را دوست داشتهباشی، با آن محشوری. شما با امامحسین (علیهالسلام) محشور میشوی. محشور شدن یقین است. شما باید یقین به اعمال متقی داشتهباشی تا با آن محشور شوی. اینجا آمدن رفت و آمد است؛ اما محبت واحد است. همانطور که خدا واحد است، محبت ولایت باید واحد باشد. کسی دیگر را درونش نیاوری.
پیامبر فرمود: «حسین منّی و انا من حسین» حسین از من است و من از حسینم؛ یعنی ما با هم یک عقیده داریم امامحسین (علیهالسلام) عقیدهاش ولایت است، پیامبر هم عقیدهاش خدا و ولایت است، خدا هم عقیدهاش نبوت و ولایت است. خدا آنها را دوست دارد و بقیه طفیلی هستند.
ائمهطاهرین (علیهمالسلام) هرچند در شکمهای مادرانشان هستند؛ اما خدا میخواهد در دنیا یک برتری خلقی نیز داشتهباشند؛ یعنی دنبال کس دیگر نروید. خلق دنبال اینها باید برود. هرچند ائمه (علیهمالسلام) نور خدا هستند؛ اما خدا یک برتری هم در دنیا به آنها میدهد که شاخصیت داشتهباشند. مثلاً هیچ بچهای در شش ماهگی نمیماند؛ اما امامحسین (علیهالسلام) در شش ماهگی پا به عرصه دنیا گذاشت؛ یعنی ظاهر شد، وگرنه امامحسین (علیهالسلام) بوده. حالا خدا باز میخواهد امامحسین (علیهالسلام) یک نقشی داشتهباشد که هیچکس ندارد، نقش امامحسین (علیهالسلام) ایناست که پستان مادرش را هم نگرفت. اتفاقاً پستان مادرش مافوق تمام زنهای تمام خلقت است؛ اما حالا خدا میخواهد چهکار کند؟ امامحسین (علیهالسلام) از انگشت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) شیر خورد. هر دفعه حضرتزهرا (علیهاالسلام) میبردش آنجا، شیر میخورد. ایناست که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «حسین منّی و انا من حسین» امامحسین (علیهالسلام) از انگشت پیامبر شیر خورد.
چطور آقا امامحسن (علیهالسلام) از انگشت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) شیر نخورد؟ چطور میشود امامحسن (علیهالسلام) با امامحسین (علیهالسلام) برادر است؛ ولی امامحسین (علیهالسلام) از انگشت پیامبر شیر خورده؟ خدا بههیچ پیامبری بلغ نگفت، مگر پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله). به پیامبران دیگر عصمت داد، فرمود: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک» ای پیامبر، پاشو تبلیغکن، پاشو علی را معرفی کن. پس پیامبر تبلیغکن ولایت است. میخواهد بگوید که پیامبر پرورش ولایت میدهد. امامحسین (علیهالسلام) ولایت است. چرا؟ چون هیچکس مثل امامحسین (علیهالسلام) نیست. خاک امامحسین (علیهالسلام) شفاست، شفا دهنده بشر است. امامحسین (علیهالسلام) شفادهنده کل خلقت است. همانطور که پیامبر ابلاغ ولایت میکند، امامحسین (علیهالسلام) هم ابلاغ ولایت میکند. پیامبر میفرماید: حسین از دست من شیر خورده. امامحسین (علیهالسلام) خود من است.
پس چرا او را شهید کردند؟ چرا گفتند از دین خارج شده؟ چرا زینب (علیهاالسلام) را به اسیری بردند؟ پس اینها دین را کشتند. پیامبر را شهید کردند. خدا الان دارد آمادگی اینها را فراهم میآورد وگرنه مگر آدم نبود ترکاولایش قبول شد؟ خدا گفت: آدم! مرا به پنجتن قسم بده. گفت: خدایا، بهحق محمد (صلیاللهعلیهوآله)، بهحق علی (علیهالسلام)، بهحق فاطمه (علیهاالسلام)، بهحق حسن (علیهالسلام)، بهحق حسین (علیهالسلام). تا به اسم امامحسین (علیهالسلام) رسید، دلش شکست، خدا گفت یا آدم، این حسین (علیهالسلام) است که در صحرایکربلا او را میکشند، بدنش از تشنگی ترک، ترک میشود. حالا قطره اشکی برای امامحسین (علیهالسلام) ریخت، خدا توبهاش را پذیرفت. آدم آمد برود، دوید، زمین خورد، سرش شکست، گفت: خدایا، باز من گناه کردم؟ باز من ترکاولی کردم؟ خدا گفت: نه، اینجا زمین کربلاست. باید کرنش کنی. پدر باید کرنش کند مقابل امامحسین (علیهالسلام). آنقدر امامحسین (علیهالسلام) مهم است که آدم باید در زمین کربلا کرنش کند.
عظمت خانهخدا برای ولایت است. یکدفعه زمین مکه گفت: منم در این خلقت که اینهمه عظمت دارم، منم خانهخدا، یکدفعه خدا گفت: صدایت بگیرد. چرا در مقابل زمین کربلا کرنش نکردی؟ من کفار را رویت قرار میدهم. از این بدتر چیزی نیست. مکه را عذابش کرد. چرا؟ چون والله رفیق بد از جهنم بدتر است. من به خدا میگویم: خدایا اگر میخواهی مرا بسوزانی، بهمن ترحم کنی و یکآدم بد کنار من بیندازی، والله از جهنم بدتر است. خدا با مکه چهکار کرد؟ کفار را رویش قرار داد. وهابیها را رویش قرار داد که چرا درباره ولایت کرنش نکردی؟
عزیزان من، بیایید متکبر نباشیم، درباره ولایت کرنش کنیم. کرنش چیست؟ امر ائمه (علیهمالسلام) را اطاعتکردن. کرنش؛ یعنی زیر بار ائمه (علیهمالسلام) رفتن. کرنش؛ یعنی من نداشتهباش. ما «من» مان نمیگذارد کرنش کنیم، دنبال خلق میرویم. اینهم که میگوید در آخرالزمان بیدین میرویم و ملائکه تعجب میکنند بهخاطر ایناست که در مقابل امامزمان (عجلاللهفرجه) کرنش نمیکنیم. زمین مکه، من داشت. گفت: من بهترم. من نداشتهباشید. در هر کجا هستید امر را اطاعت کنید.
اشخاصی که مکه میروند باید با این شرایط باشند:
- پولت درست باشد
- عقیدهات پاک باشد
- نزول نخوردهباشی
- به جای بد نگاه نکردهباشی
- شهوترانی نکردهباشی
- دروغ نگفته باشی
- خیانت نکردهباشی
- غش در معامله نکردهباشی
حالا که میخواهی بروی مکه حد به گردنت نباشد. فکر کن دل کسی را شکستی برو رضایتش را بدست بیاور، به چهکسی بزرگی کردی، برو کوچکی کن. به چهکسی منیت کردی، بروی منیتت را کنار بگذار. تمام اینها در تو نقش بسته کجا میروی؟ همه نقشها را باطل کن و از بین ببر. اگر اینها باشد، مثل اهلتسنن هستی. عبادت، نماز، روزه و خمس داری؛ اما علی (علیهالسلام) را نداری؛ آنوقت میگوید بیدین میروی. حالا اگر با شرایط، مکه رفتی خدا به تو پاسخ میدهد. خدا به فکرت هست؛ چون مردم عیالات خدا هستند. اگر کارهایی را که امر خدا و ولایت بوده انجام ندادی، تمام کارهایت نقش و جاذبهاش در وجودت هست. حالا از بسکه گناه کرده و بیامری کرده، روی ولایت را سد کرده. جاذبه گناه و نقش گناه روی ولایت را سد کردهاست. خدای تبارک و تعالی ولایت را قسمتبندی کرد. به اینهم یک قسمتی داد. نقش گناه و نقش بیامری روی نقش ولایت را سد کردهاست. حالا در مکه نقشبرداری میشود. تمام این کارهایی را که کردی نقش دارد. آنوقت شما در آینه علی (علیهالسلام) حیوان هستی. این نقشهاست که در مکه عکسش میافتد.
بیایید نقش خوب در وجودتان ایجاد کنید، بیا در دستت کار خیر بکن، بیا ذکر بگو، بیا انفاقکن، بیا بیچارهای را دستش را بگیر، بیا با این دست، توان به کسی بده. روایتش ایناست که شخصی خدمت امامسجّاد (علیهالسلام) آمد و گفت چقدر حاجی آمده. امامسجّاد (علیهالسلام) فرمود: نفر آمده. دوباره تکرار کرد. امامسجّاد (علیهالسلام) بین انگشتانش را باز کرد، نشانش داد. این نشاندادن چیست؟ آیا در فکر رفتهای؟ این درون تو هست. آن چشم انسانی در درونت هست؛ اما یک پرده جلویش است. امامسجّاد (علیهالسلام) نگاه کرد، پرده کنار رفت. دید همه حیوان هستند؛ مگر امامسجّاد (علیهالسلام). یک چشم دیگری به آن داد؟ چشم دیگری نداد. آن چشم در باطن تو هست. نگاه به آنشخص کرد؛ انسان کامل شد تا حتی ماوراء را میبیند. دید آنها حیوانند، فقط امامسجّاد (علیهالسلام)، غلامش و شترش انسان هستند.
چرا شتر امامسجّاد (علیهالسلام) انسان است؟ وقتی امامسجّاد (علیهالسلام) از دنیا رفت، سر قبرش رفت سرش را به زمین زد. او را آوردند دوباره رفت. امامباقر (علیهالسلام) فرمود او را رهایش کنید. آنقدر سرش را به زمین زد تا از دنیا رفت. این حیوان است؛ اما با محبت امامش است. آیا تو با محبت امامت هستی یا با محبت تلویزیون و ویدئو هستی؟ بیخود نیست که میگوید بیدین میروی. شتر با دین رفت؛ اما تو بیدین میروی.
به حضرتعباس (علیهالسلام) متقی انسان کامل است. ماوراء را میبیند. کاری کنید که امامزمان (عجلاللهفرجه) به شما نگاه کند. وقتی آقا امامزمان (عجلاللهفرجه) تشریف میآورند آنموقع امامزمان (عجلاللهفرجه) آینه حق است. در آینه حق، ما حیوان هستیم، ما منافقیم. مهر میزند، مؤمن یا منافق. امامزمان (عجلاللهفرجه) باید ولایت را امضاء کند؛ منافقی شما را امضاء میکند. چرا؟ چون یک عده در ظاهر مسلمان هستند؛ ولی منافقند. امامزمان (عجلاللهفرجه) آنها را افشا میکند. مردم اشتباهکارند. امامزمان (عجلاللهفرجه) که میآید، منافقها از مؤمنها جدا میشوند. بر پیشانی هر کس مهر میخورد مؤمن، منافق. تا حالا منافق مخفی بوده؛ اما حالا منافق افشاء میشود. به پیشانیاش میخورد منافق. امامزمان (عجلاللهفرجه) برای عموم ظهور میکند. ظهورش برای ایناست که مؤمن و منافق را معلوم کند. مهرزننده امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) است. در آیینه حق، ما افشا میشویم.
ما مثل ابراهیم، امامبین نیستیم. کاری کنید که در آینه ولایت، امامخواه باشید. ابراهیم اشتباه کرد که به خدا گفت اجر من چه میشود. چرا؟ چونکه مردم کل جهان که مکه میآیند، آنوقت بهخاطر ساختن خانهخدا بهرهای به ابراهیم میدهد. ابراهیم آنرا فراموش کرد، به یکچیز مختصر و ناچیز و کوچک قانع شد و از خدا مزد خواست. چون هر کسی بیاید مکه، بیاجر نمیماند.
امامزمان (عجلاللهفرجه) وقتی تشریف میآورند، صدها علم بهوجود میآید. خود امامزمان (عجلاللهفرجه) علم است. علوم افشاء میشود. علوم در حضور امامزمان (عجلاللهفرجه) است. امامزمان (عجلاللهفرجه) علوم را افشاء میکند. الان مردم لیاقت ندارند؛ آنموقع مردم لیاقت پیدا میکنند، علوم را افشا میکند. تمامی علوم، راجعبه ولایت است. بیایید نقشبرداریمان را درست کنیم که وقتی امامزمان (عجلاللهفرجه) میآید انسان باشیم. امامزمان (عجلاللهفرجه) خودش انسان کامل است. تو را در آغوش میگیرد. امامزمان (عجلاللهفرجه) باید ما را بطلبد. ما الان جزو طلبیدنها نیستیم که میگوید بیدین میروید.
حالا در خود جزایش و قیامتش هم همینطور است. ما نقشبرداری بدمان را هم تا آنجا میبریم. کسیکه در آخرت اسیر نیست که نقش و کارت دنیا نداشتهباشد، آنوقت قیامت آزاد است، احترام دارد. همه احترامش میکنند؛ حتی آتش جهنم. بیایید احترام پیدا کنید. کجا دنبال حرفهای دنیا میروید؟ بهغیر از نقش امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) نقش دیگری نباید در وجود ما باشد. نقش امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) است که نجاتدهنده تو از هر چیزی است. اهلتسنن چرا اهل آتشند؟ این نقش بدشان را در آنجا بردهاند. مکه آینه علی (علیهالسلام) است. اگر نقش علی (علیهالسلام) را داشتهباشی، انسان هستی. وقتی حضرتعلی (علیهالسلام) در کعبه ظاهر شد، حضرتعلی (علیهالسلام) با مادرش از کعبه بیرون آمد. روی دست هر کسیکه او را میگذاشتند، چشمباز نمیکند تا او را روی دست پیامبر گذاشتند. چشمش را باز کرد. فرمود: السلام علیک یا رسولالله. حضرتعلی (علیهالسلام) چشمش را روی ولی خدا باز میکند، نه خلق. حالا شروع کرد به خواندن تورات، زبور، انجیل و صحف. علیالظاهر که هنوز قرآن بر پیامبر نازل نشده، حضرتعلی (علیهالسلام) میفرماید: «انا قرآنالناطق» شروع کرد به خواندن سوره مؤمنون تا آیه هجده. «قد افلح المؤمنون» محققاً مؤمنان رستگارند. رستگارند؛ یعنی ترکاولی ندارند، نقش ولایتشان ثابت است؛ یعنی علی (علیهالسلام) دارند. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میفرماید آنهایی را قبول دارم که مرا قبول دارند، مابقی فاسدند. وقتی حضرتعلی (علیهالسلام) در دنیا ظاهر میشود، سفارش اصحابش را میکند که اینها رستگارند. کسیکه رستگار است بدی ندارد. وقتی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در دنیا ظاهر شد، لوحی میان زمین و آسمان نصب شد. به آن نوشته شدهبود: منم علی اعلی، اسم این فرزند را علی بگذار. آن لوح، نقش علی (علیهالسلام) را دارد. از کوزه همان برون تراود که در اوست؛ یعنی خدا میگوید من علی دارم. چون هرکس علی مرا نخواهد عبادت جن و انس کند بهرو در جهنم میاندازمش.
تو افتخار میکنی که مکه رفتهای، افتخار کن که نقش علی (علیهالسلام) در دلت است. مکه که چیزی نیست. نقش علی (علیهالسلام) است که اگر به یک مؤمن توهین کنی، خدا خانهاش را در مقابل یک مؤمن هیچ میکند. بیا مؤمن بشو. میفرماید: اگر به یک مؤمن توهین کردی انگار خانهخدا را خراب کردهای، آجرهایش را کنار انداختهای. ببین تو چهکسی هستی؟ چرا خودت را نمیشناسی؟ تو خداشناس باش. اگر خداشناس باشی خودفروش نیستی. تو اگر فهمیدی که یک شمش طلا هستی، به یک عروسک که خودت را نمیفروشی.
شرط نقش چیست؟
شرط نقش، ولایت است. شرط برادری، ولایت است. اگر شما با هم راجعبه ولایت همافق بودید، پدر و فرزندی هم شرط نیست. برادری هم شرط نیست. پس شرط چیست؟ نقش ولایت داشتهباش. ما نقش ولایت نداریم. قرآن میگوید: پسر نوح «انه لیس من اهلک» است. ای نوح، بچه تو نیست. ای نوح، اگر او را بخواهی جزء ظالمین هستی. ما نباید خلق را که جزء جاهلین و ظالمین هست بخواهیم. ما باید امر را بخواهیم. اینها را باید با عقل قبول کنید وگرنه قبول نمیکنید؛ چون همانطور که امام را خلق حساب میکنید، این حرفها را هم خیلی قبول نمیکنید. حاجشیخعباس تهرانی میفرمود: آدم گاهی یکی را که با او نبوده میبیند و او را میخواهد. ایشان میگفت: یکوقت این دو نفر در الست با هم بودهاند. روز الست ذراتمان با هم بوده، حالا اینجا میآییم. خدا ذرات را در دنیا آورد که ترقی کنیم. کجا ترقی میکنیم؟ آنجا که امر را اطاعت کنیم.
پس خواستن دو جور است:
- خواستن خودت
- خواستن تاییدی
به تو میگوید متقی را بخواه؛ آنوقت تو کس دیگر را میخواهی. متقی تو را هدایت میکند؛ اما خلق تو را به ضلالت میکشاند. اغلب مردم دست از متقی برداشتهاند که به ضلالت افتادهاند؛ آنوقت یکی با دین برود ملائکه تعجب میکنند. دین، علی (علیهالسلام) است. دین، متقی را تایید کرده؛ مردم دنبال کس دیگری رفتهاند. بیا دنبال کس دیگر نرو.
باید ولایت اصلی داشتهباشیم. ما بیشترمان با ولایت برخورد داریم. الان چقدر حرف ولایت میزنند، اینها همه برخورد با ولایت است. اگر برخورد با ولایت نباشد، امر ولایت را اطاعت میکنیم. حالا چهکسی امر را اطاعت میکند؟ آیا ولایت گفته تو ساز و آواز بزن؟ آیا ولایت گفته تو تلویزیون و ماهواره داشتهباش؟ پس تو برخورد با ولایت داری، نه ولایت. این غیر از ایناست که ولایت در قلب شما نقش داشتهباشد. باید ولایت در قلب ما نقش داشتهباشد، این درستاست. تمام اینهایی که طرف آن دو نفر رفتند نقش با پیامبر نداشتند. هیکلشان با پیامبر بود. الان هم همینطور است. فرقی نمیکند. الان ما نقش امامزمان (عجلاللهفرجه) نداریم، دم از امامزمان (عجلاللهفرجه) میزنیم. آنوقت میفرماید: کسیکه امامزمانش را نشناسد، میمیرد به زمانجاهلیت.
بهمن میگویند حرف امامزمان (عجلاللهفرجه) را بزن. تو چه نقشی از امامزمان (عجلاللهفرجه) داری. تو هنوز نقش تلویزیون، ویدئو و ماهواره داری. تو این نقشها را داری. این به امامزمان (عجلاللهفرجه) چه مربوط؟ آنکسیکه حرف ولایت میزند و تویی که گوش میدهی باید نقش داشتهباشی و الا سقوط میکنی. این نقشها را از دلت بیرون کن، منتظر امامزمان (عجلاللهفرجه) باش. «افضل الاعمال، انتظار الفرج»؛ یعنی انتظار داشتهباش که جانمان را فدای امامزمان (عجلاللهفرجه) کنیم.
اینهمه عبادت میکنی، قشنگ هم عبادت میکنی، اما زشت است. چرا؟ آن چوپان زمان موسی، به خدا میگوید: تو کجایی من شوم قربان تو. ایخدا، بیا اینجا الاغت را سوار شو علف هست، الاغت بخورد. اگر کفشت پاره شود، سوزن دارم او را میدوزم، سرت را شانه میکنم، ایخدا. چوپان چه میگوید؟ چوپان نقش خدا در دلش هست، نقش لسان حلقی ندارد. حالا موسی آمده برود، به چوپان میگوید: به کی اینها را میگویی؟ چوپان میگوید: به خدا، موسی گفت: خدا که خر ندارد، این حرفها چیست میزنی؟ ندا آمد: موسی! باید رضایت این چوپان را بهجای آوری، و الا از اولیالعزمی تو را خلع میکنم. موسی من قال او را نمیخواهم، حالش را میخواهم. این چوپان نقش خدا را دارد. من ریشه حرف را میزنم. چوپان نقش خدا را داشت که موسی را فلج کرد. موسی نبی است، عصمت دارد؛ اما چوپان نه نبی است و نه عصمت دارد. چوپان، اتصال به خداست، محبوبش خداست. حالا ما محبوبمان کیست؟ تمام بدبختی مردم ایناست که محبوبشان کس دیگری است. تو باید محبوبت خدا باشد؛ آنوقت هر جوری میخواهی با خدا حرف بزن. چوپان بهغیر از خدا کسی دیگری را نمیبیند. ظاهرش درست نیست؛ ولی باطنش درستاست. ما باطنمان درست نیست، قشنگ حرف میزنیم؛ اما دنبال کس دیگری میرویم. چوپان عوام است؛ خدا ایدهاش را قبول میکند؛ اما موسی را کنار انداخت. خدا گفت: چهکارش داری؟ او دارد با من حرف میزند. اینکه خدا میگوید من حال چوپان را میخواهم، نه قالش را یعنیچه؟ یعنی آن نقشش را خدا میخواهد که میگوید من حالش را میخواهم نه قالش را. حالا ما نه حال داریم، نه قال؛ ما هوا و هوس داریم.
شرط تکمیل شدن نقش چیست؟
نتیجه را ببینیم و صبر کنیم. آن شخصی که میخواست نقش شیر را در پشتش خالکوبی کند، تا یالش را شروع به خالکوبی کرد، فریاد زد: ولش کن، تا دمش را خالکوبی کرد، فریاد زد ولش کن. هر قسمتی را دست میگذاشت، میگفت: ولش کن، خالکوب گفت: شیر بییال و دم که شیر نیست! نتوانست صبر کند تا این نقش بهوجود بیاید. مثل یک نقاش، تا وقتی نقاشیاش را کامل نکرده، کسی نمیتواند او را ببیند. وقتی نوشتیم یا علی (علیهالسلام)، آنوقت میتوانیم آنرا روی دیوار نصب کنیم. ما هم اگر بخواهیم، نقش ولایت در دلمان بیاید، باید در یومها صبر کنیم تا این نقش بهوجود بیاید. آنوقت، وقتی آن نقش کامل شد، امامزمان (عجلاللهفرجه) میآید و به آن نقش سر میزند. امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) به دکان میثم میرفت و به او سر میزد و میگفت: میثمجان، چطوری؟ کسی بود که هزار شتر سرخ موی داشت، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آنجا نمیرفت؛ اما به دکان میثم میرفت، آنوقت اتصال برقرار میشد.
چهچیزی نقش را کمرنگ و به آن خدشه میزند؟
- گناه کردن
- خواستن خلق
- احترام خواستن از خلق
- پیروی از خلق
- نقش خلق را دیدن
- نقش خلقی برای امام و حجتخدا قائل شدن
نتیجه نقش چیست؟ تزریق چیست؟
مانند متن که نتیجه نوشتن است، ما باید نقش را طلب کنیم تا امامزمان (عجلاللهفرجه) تزریق کند. نقش، عنایت امام است. امامصادق (علیهالسلام) میفرماید: به جلسه ولایت غبطه میخورم. پس جلسه ولایت برحق است. در جلسه ولایت نباید حرف دیگری زد، فقط حرف ولایت زد. امامصادق (علیهالسلام) حسرت به آن مجلس میخورد. حالا کجا این مجلس است که ما هم برویم؟
نقش جلسه ولایت چیست؟
در جلسه ولایت باید نقش داشتهباشی وگرنه میروی. من قسم میخورم اگر نقش نداشتهباشی، سقوط میکنی. در جلسه ولایت نقش امری امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را میبینیم و درباره آن صحبت میکنیم.
نقش جلسه بنیساعده چیست؟
در جلسات بنیساعده نقش خلقی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را تعریف و تبلیغ میکنند. در جلسه بنیساعده که خلق است خودشان را تایید میکنند، آن تکذیب است. خدا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را تایید کرده. در غدیر فرمود: «الیوم اکملت لکم دینکم» حالا امامحسین (علیهالسلام) میفرماید: من کشته جلسه بنیساعده هستم.
ثابت ماندن نقش در چیست؟
رستگاری ما بر ثابت ماندن این نقش و تا به آخر رساندن آناست. وقتی ما از دنیا برویم، آسمانیها دنبال این نقش میگردند. هر کس این نقش را دارد نجاتش میدهند. اگر نقش خلقی داشتهباشد، عذاب و عقابش میکنند. زمانی ما به آخر میرسانیم که ولایت در درون ما بجوشد و ولایت ما عمقی باشد یا تزریقی؛ یعنی نقش بسته باشد. سلمان به قبرستان رفت و به اذن خدا یهودی را صدا زد، آن یهودی یکی از اسرار نگو بود، رستگار شد؛ چون نقش علی (علیهالسلام) در قلبش بود؛ زیرا نقش علی (علیهالسلام)، خواست خداست.
سیره و روش برخورد امام و مؤمن با نقش چیست؟
احترام به نقش، سیره و روش امام و مؤمن است. مؤمن، وقتی با کسی برخورد میکند با آن نقش برخورد میکند. عدهای از یمن آمدهبودند، آقا امامباقر (علیهالسلام)، آنها را در آغوش میگرفت و میبوییدشان. میگفت: صادقجان، اینها بوی بهشت میدهند. نقش ولایت داشتند. امام نقششان را احترام میکرد و یا امامصادق (علیهالسلام)، که هشام را احترام میکرد؛ چون نقشش درست بود، نقشش یقین به ولایت بود.
نقش ظاهری و نقش باطنی چیست؟
چهار هزار نفر شاگردان امامصادق (علیهالسلام)، نقش ظاهریشان اینبود که شاگرد امام هستند؛ ولی نقش باطنی نداشتند. نقش باطنیشان اینبود که امام را خلق حساب میکردند. هشام نقش باطنی داشت، یقین به امام داشت، یقین به امر امام داشت، امام را امر حساب میکرد و امامصادق (علیهالسلام) به آن نقش باطنی هشام احترام میگذارد، نقش باطنیاش را قبول میکند. آن نود سالهها نقش خودشان را در امام پیاده کردند و میگفتند آن جوان زیباست و امام او را میخواهد.
نقش علی (علیهالسلام) چیست؟ نقش مؤمن چیست؟
نقش علی (علیهالسلام)، یک نقش است. نقش مؤمن، بدل آن نقش است؛ پس پایه نقش، محشور شدن با نقش است، محشور شدن با ولایت است.
چهچیزی نقش را عوض میکند؟
ولایت، نقش ثابت دارد. هر کجا که بروی عوض نمیشود. بعضیها مکه میروند عوض میشوند. چهچیز عوضشان میکند؟ سنی، خلق و تماشا عوضشان میکند. شما باید متدین باشی نه مقدس؛ مکان عوضتان نکند. تو باید در دینت، در گفتارت، ثابت باشی و آن نقش، بدلت باشد. آنوقت ثابت هستی. حالا تو اینهمه نقش در دلت هست، کجا خدا راه به تو میدهد. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) باید در تمام بدنت نقش ببندد، اگر نقش داشتهباشی، آن نقش یقین میشود.
نقش موقت و دائم چیست؟
آدم نقش موقت داشت؛ نقش دائم نداشت. ترکاولی کرد، آن نقش از او گرفتهشد؛ زیرا آدم محبت دنیا را دارد. ایناست که مؤمن از انبیاء بالاتر است، «علماء امتی، افضل من انبیاء بنیاسرائیل» بیشتر مردم نقش موقت در دلشان است. ما بیشتر نقش تأیید شده نداریم. نقش تأیید شده به خلق میگوید: گمشو! اگر میخواهی موقت نباشی، باید یقین به آن کارت داشتهباشی، نباید نقص داشتهباشی و اگر آن نقش را داشتی، یقین به آن پیدا میکنی، دست از سر آن بر نمیداری. تو اگر یقین به ولایت داشتهباشی، خلق را قبول نداری و دنبالش نمیروی. پس تو نقش نداری که دنبال خلق میروی. شما وقتی گناه کردی دل و قلبت سیاه میشود و دیگر حرف ولایت را قبول نمیکنی. خلق را به ولایت قبول نداری، پیروش هم نیستی؛ اما نمیفهمی. شخصی میآید، تو آنطرف میروی، پس تو او را بالاتر دانستهای که پیشش میروی و دنبال ولایت نمیروی. آن نقش نداشته. تمام آنها زمان امیرالمؤمنین (علیهالسلام) همینطور بودند، نقش نداشتند.
چطور نقش ولایت اثر ندارد؟
چون شما طالب دنیایید. آدم ابوالبشر با همه حرفهایش نقش دنیا داشت؛ زیرا شیطان به آدم ابوالبشر گفت: خدا درجهات را کم گذاشته، تو از این درخت بخور به آن درجه میرسی، آدم همه دنیا را دارد، میخواهد به آن درجه برسد. رفت که به درجه بهتر برسد. حالا اهلدنیا مقدس شدند. میخواهند به درجه و مقام برسند؛ اما درجه بیولایت، مقام نیست. امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) میفرماید: من در گل آدم دست داشتم، حالا آیا آدم نقش علی (علیهالسلام) را پذیرفت یا نه؟ آدم نقش علی (علیهالسلام) را پذیرفت؛ اما تا زمانیکه ترکاولی نکردهبود. وقتی ترکاولی کرد، نقش از او گرفتهشد. حالا که این نقش از او گرفتهشد، باید زیر بار امامحسین (علیهالسلام) برود. برای آدم سخت است که زیر بار فرزندش برود. حالا خدا گفت: مرا به پنجتن قسم بده، تا توبهات پذیرفته شود. آدم خدا را به پنجتن قسم داد. تا به اسم امامحسین (علیهالسلام) رسید، دلش شکست. اشکی برای امامحسین (علیهالسلام) ریخت، خدا توبهاش را پذیرفت. تو عوض اشک برای امامحسین (علیهالسلام) میخندی، خودت را از امامحسین (علیهالسلام) جدا میکنی، در مجالس لهو و لعب میروی.
همانطور که خدا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را از خودش بالاتر برده و فرموده اگر علی (علیهالسلام) را نخواهی، به عزت و جلالم بهرو در جهنم میسوزانمت، حالا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) هم میخواهد متقی از خودش بالاتر باشد. موادی را جلوی من ریختند، با دست راست آن مواد را بر هم میزدم، یکدفعه یک صورتی زیبا تشکیل میشد، بهترین صورت، روی زانوی راست من میآمد و میگفت: «لا اله الا الله» با دست چپ این مواد را بر هم میزدم صورتی زیبا تشکیل میشد، بهترین صورت، روی زانوی چپ من مینشیند میگوید: «لا اله الا الله» این مواد را خدا در اختیار متقی قرار میدهد. متقی، «لا اله الا الله» گوی واقعی را درست میکند، نه موقت! آدم، نقش موقت داشت. متقی کارش تولید ولایت است، نه تولید دنیا، متقی کار که میکند میگوید: «لا اله الا الله، علیولیالله» اما شما کارتان کار دنیایی است. متقی، ارادةالله است؛ ولی تو اگر دنبال متقی بروی ارادةالله میشوی. اگر کسی ارادةالله بود که نمیگفت دنبال متقی برو. متقی نقش دائم دارد؛ چون متقی محبت دنیا را ندارد. همیشه در فکر مردم است. فقط یک مقصد دارد، آنهم نجات مردم است.
ولی سلمان غذای هشت ماهش را دارد، چهار ماه دیگرش را هم میخواهد. ما یکوقت کسری در دنیا داریم. سلمان راجعبه دنیا کسری داشت؛ هرچند «سلمان منا اهلالبیت» است؛ اما شما نباید راجع ولایت کسری داشتهباشید. اویس در بیابان است، وقتی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) با آن دو نفر میآیند، اویس میگوید: «سیماه رسولالله»، ولایت را میشناسد. وقتی متقی یا مؤمن به آسمان میرود، این کرات چه نقشی میپذیرند؟ کرات، نقش امر را میپذیرند، متقی هم در آسمانها نقش دارد. متقی در آسمان رفت و آمد میکند چرا؟ چون متقی بهغیر از نقش ولایت، هیچ نقشی ندارد. نقش ولایت با نقش دنیا درست نیست. عیسی، محبت سوزن و نخ داشت، او را نگهداشتند؛ ولی تو محبت کارخانه سوزن و نخ را داری. آسمانیها نقششان امر است، از اطاعت امر به آنجا رسیدهاند. شما هم اگر امر را اطاعت کنی به آسمان میروی. اینکار متقی و مؤمن است. وقتی آدم ترکاولی کرد، تصویری از پنجتن و شیعهها را نشانش داد. آسمانیها و کرات نقش کسی را که ترکاولی دارد و یا کسری ولایت دارد نمیپذیرند، نقش کسی را میپذیرند که مطلق است. نقش کسی را میپذیرند که علی (علیهالسلام) در درونش نقش بسته باشد. آسمان به نور این مؤمن زندگی میکند، این مؤمن چه نوری باید داشتهباشد؟
آمدم خانه دیدم بدنم میلرزد، اتاق بالا رفتم، چشم حقیقتبینم، باز شد همهجا بیابان شد. یکوقت دیدم عیسی، یواشیواش روی زمین آمد. یکوقت جبرئیل با همان بال و پرش آمد، عیسی را حمایل کرد و به آسمان رفتند. وقتی در جو آسمان رفتند، دیگر نتوانستند بالا بروند. عیسی پابرهنه بود، همهجا تاریک بود. یکدفعه عیسی گفت: خدایا، ما را از این تاریکی نجات بده، ما که نمیتوانیم برویم. خدا گفت: یا عیسی، مرا به پنجتن قسم بده، عیسی گفت: خدایا، بهحق محمد بن عبدالله خاتمالنبیین، ما را نجات بده، نشد. یکدفعه گفت: خدایا، بهحق وصی پیامبر، علیبنابیطالب (علیهالسلام) ما را نجات بده. ببین! عیسی وصی پیامبر را میشناسد. یکدفعه تمام آسمان روشن شد. خدا ندا داد (صدای خدا از تمام این عالم میآید، یکجا نیست.) یا عیسی! به عزت و جلالم قسم! تمام نور زمینها و آسمانها بهواسطه علی (علیهالسلام) است.
نوری در خلقت به جز نور ولایت نیست، تمام اینها روشنایی است. خدا میداند که چقدر ستاره و کرات دارد، هر کراتی یک زبانی دارد، هر کراتی یک شکلی دارد، هر کراتی یکطوری هست. ما کرات زمینی هستیم، آنها یکطور دیگرند. خدا که خانه را خلق نمیکند که کسی داخلش نباشد. حالا تمام کرات به نور مؤمنی که روی زمین است زندگی میکند؛ همینجور که ما به نور ولایت زندگی میکنیم. این ولایتی که تو داری در جو آسمانها نور افشانی میکند. چرا از روی بیامری نگاه میکنید؟ این نور، نور ولایت است، نور نبوت نیست؛ چون نور آن مؤمن، نور ولایت است. متقی هم نورش نور ولایت است که میگوید پیشش برو. به کل مردم این دنیا میگوید پیش متقی بروید؛ چون مردم دنیا کسری دارند، کسریشان را متقی برطرف میکند. هر کسیکه در ولایت یکقدری سستی کند، گوشش مالیده میشود. وقتی میفرماید: زیارت یک مؤمن، زیارت چهاردهمعصوم است؛ نور ولایت در دل شما است و من میآیم و آن نور را زیارت میکنم. آنوقت خدا آن ثواب را بهمن میدهد. اینکه میفرماید ثواب جمع ما را میدهد، حتی ثواب حضرتزهرا (علیهاالسلام) را میدهد، تمامی این ثواب بهخاطر دوستی با ولایت است. تو جلد ولایت هستی نه خود ولایت. خیلی که پیشرفت کنی، جلد ولایت میشوی. ولایت حرف دیگر است، ولایت در قلبت تجلی کرده، دائم از ولایت تجلی میشود.
امامصادق (علیهالسلام) میفرماید: هر هفته ما در عرش خدا جمع میشویم و جدمان برایمان صحبت میکند. ولایت اینقدر ارزش دارد. تو بهواسطه ولایت ارزش پیدا میکنی. تو ولایت را فراموش میکنی، دنبال تلویزیون و ماهواره میروی؛ حالا اگر با دین بروی ملائکه تعجب میکنند. تو اگر ولایت را فراموش کردی خدا را فراموش کردی. چرا؟ چون ولایت امر خداست. وقتی امر را اطاعت میکنی، نقش امر را میگیری. وقتی بیامری میکنی، نقش از تو گرفته میشود. بعد از رسولالله (صلیاللهعلیهوآله)، مردم بیامری کردند، نقش ولایت از آنها گرفتهشد. آنها نقش اسلام را داشتند. اسلام بیعلی (علیهالسلام). حالا خدا آنها را مرتد و کافر اعلام کرد. «ارتد الناس بعد رسولالله الا خمساً»
گچهای دیوارهای جلسه ولایت را دور نریزید، ولایت به آنها تزریق شده، نقش ولایت گرفتهاند. چرا دیوارها نقش ولایت دارند؟ زیرا ملائکه التماس میکنند که در جلسهی ولایت بیایند. وقتی اجازه میگیرند بیایند، میبینند که جلسه تمام شدهاست، خودشان را به دیوارها میمالند. معلوم میشود این گچها نقش ولایت دارند. حالا توی بدبخت نقش چهکسی را داری ای بشر دوپا؟! تو نقش لهو و لعب داری! ملائکه به دیوارها افتخار میکنند، پرش میکنند در آسمانها میگویند «من مثلی؟»؛ اما به تو راه نمیدهند! به عیسی راه ندادند؛ اما ملائکه میآیند و خودشان را به دیوارها میمالند. دیوارها، فرمایشات ولایت را ضبط کردهاند. تو اینقدر بدبخت هستی، نه اینکه بشر یا متقی بهتر از تو باشد؛ دیوارها بهتر از تو هستند، هیچ هم حالیات نیست. میخندی! نمیدانی چقدر بدبخت هستی، بدبختتر از تو رفیقت.
«و جعلنا من الماء کل شیء حی» و از آب هر چیز زندهای را قرار دادیم. آب مهریه حضرتزهرا (علیهاالسلام) است، روشنی تمام این عالم بهواسطه مهر زهرا (علیهاالسلام) است، ما مدیون مهر زهرا (علیهاالسلام) هستیم، آب نسبت به اعمال و رفتار و گفتار ما عکسالعمل از خود نشان میدهد. وقتی یک قطره آب را زیر میکروسکوپ بگذاری به این قطره آب بگویند: خدا یا علی، این قطره آب به بهترین شکل در آمده و وقتی به او شیطان را گفتند و یا موزیک برایش پخش کردند، آن قطره آب از هم پاشیده شد، آب عکسالعمل از خود نشان میدهد، حالا بهترین شکل آب شش ضلعی است؛ چون صحرایکربلا، ملک آب، ملک باد، همه آمدند، گفتند: حسینجان اجازه بده، حالا که امامحسین (علیهالسلام) شهید شد. قبر ایشان شش گوشه است، این قطره آب دوست دارد نقش قبر امامحسین (علیهالسلام) را بگیرد، خودش را بهصورت شش ضلعی در میآورد، حالا شما وقتی کسی بیمار است، هفتاد بار سوره حمد را به آب میخوانی، روایت داریم اگر به مرده دادی زنده شد، تعجب نکن، زیرا در سوره حمد هفتاد بار میگویی، «اهدنا الصراط المستقیم»، خدایا ما را به صراط مستقیم هدایتکن، هفتاد بار داری نقش ولایت را به این آب میدمی. صراط مستقیم صراط علی (علیهالسلام) است، تو صراط چهکسی را داری؟ صراط خلق را داری بدبخت بیچاره.
از حضرت سوال شد، یا بن رسولالله، در قیامت میمیریم و زنده میشویم، آیا اینجا هم هست؟ حضرت فرمودند: بله، هر چه آنجا هست. اینجا هم هست. یابن رسولالله چه میشود؟ فرمودند: آن کافر است، آمده مسلمان میشود. ایمان میآورد، پس زنده شد. ولی این ایمانش را از بین برد، مرده است. این بیدین شد، مرد. حالا که دین آورد زنده میشود، دین ولایت است. پس اغلب مردم مردهاند ولی جان دارند چرا؟ چون میفرماید: یکی با دین برود ملائکه تعجب میکنند. اصل زندگی بشر ولایت است. اصلاً حیاتی در تمام خلقت بهغیر از ولایت وجود ندارد، یعنی ولایت یک سکونتی به ما میدهد. حالا ما چهکار کنیم که به اینجا برسیم. به ولایت یقین داشتهباشیم. ارزش برای ولایت درونتان قائل شوید. مردهای که در آن علی (علیهالسلام) باشد، زندهاست، زندهای که در آن علی (علیهالسلام) نباشد، مرده است، پس زنده به ولایت میشود. حالا امامزمان (عجلاللهفرجه) برای جدش امامحسین (علیهالسلام) میفرماید: یا جدا، اگر اشک چشمم تمام شود شب و روز خون گریه میکنم. یعنی این خون تا پشت چشم میآید تصفیه میشود و اشک میگردد. یعنی من امامزمان (عجلاللهفرجه) دائم رقت برای جدم امامحسین (علیهالسلام) هستم. امامزمان (عجلاللهفرجه) دائم بهفکر است، دائم هم گریه میکند، اما تو دائم نیستی که تلویزیون و ماهواره میبینی. میفرماید: هرکس امامزمانش را نشناسد به زمانجاهلیت مرده است، شما امامزمان (عجلاللهفرجه) را نشناختید که دنبال لهو و لعب میروید. اغلب مردم باید ولایت بهشان تزریق شود ولی لهو و لعب به آنها تزریق شده. امامزمان (عجلاللهفرجه) قلب عالم امکان است. این اشک به خون اتصال است، خون هم در رگها جریان دارد و به قلب اتصال است. قلب عالم امکان برای امامحسین (علیهالسلام) گریه میکند. امامزمان (عجلاللهفرجه) جز ولایت چیز دیگری در قلبش نیست. حالا ما وقتی به بدعتگذار نگاه میکنیم، یا به جاییکه خدا گفته نگاه نکن، نگاه میکنی تصویری از آن در چشم شما میافتد و با خون شما مخلوط میشود و این خون در رگهای شما جریان پیدا میکند. ما نباید بیامری کنیم، چون به بیامری اتصال میشویم، شما باید در اختیار خدا و امامزمان (عجلاللهفرجه) باشید، خودت را در اختیار خلق میگذاری آنوقت با خلق محشور میشوی، اغلب مردم اینطورند. مکه، عمره و حتی کربلا میروند. این جسمش رفته، نه روحش، نه عقیدهاش، نه یقینش! آنوقت میگوید بیدین میروی. حالا اگر نگاه امری کردی یا به متقی یا به مؤمن کردی اتصال به او میشوی متقی وصل به ائمه (علیهمالسلام) است. نگاه ائمه (علیهمالسلام) وصل به خدا هستند. جنبه مغناطیس ولایت بهوجود میآید.
شما چطور بفهمی کارت موقت است یا نه؟
تو آنکار را که میکنی، بهفکر کار دیگر هم هستی، این موقت است اگر میخواهی موقت نباشی، باید یقین به آن کارت داشتهباشی. شما اول باید یقین به امام پیدا کنی، بعد باید اعتقاد به امر امام داشتهباشی. یکنفر خدمت امامصادق (علیهالسلام) آمد و از عبادتش گفت، حرفش که تمام شد امامصادق (علیهالسلام) به او فرمود: اسم تو در مصحف مادرم زهرا (علیهاالسلام) نیست.
چطور میشود که اسم در مصحف حضرتزهرا (علیهاالسلام) نیست؟ امام حساب میکند آن جنبهمغناطیسی را ندارد و میرود. تو عبادتی شدی نه ولایتی، حالا اسمت در طومار حضرتزهرا (علیهاالسلام) نیست. اسم تمام خلقت در طومار حضرتزهرا (علیهاالسلام) است حالا او را میزنند! بازویش را میشکنند! و سیلی به صورتش میزنند! آنوقت در آخرالزمان میگویند لعنت نکن. اگر کسی را موثر بدانی مشرک به خدا شدهای، ما یکوقت نمیفهمیم که مشرک هستیم، عین خیالمان هم نیست، تو نباید یکنفر را قبول نداشتهباشی، تو باید کل این خلق را قبول نداشتهباشی، کسی را موثر ندانی اگر کسی را موثر بدانی مشرک شدهای، مؤمن باید غنی به ذات باشد.
چطور ولایت، نقش دائم و همیشگی داشتهباشد؟
وقتی آدم ترکاولی کرد، خدا را به پنجتن قسم داد، پنجنور عظیم و بعد نورهای ریز ریز، آن نورهای ریز ریز شیعههای ائمه هستند، پس آنها به ائمه اتصالند. ولایتشان ثابت است آنها شیعیان الستی هستند، به چه دلیل؟ «اللهم صل علیعلی و آلعلی» آلعلی شیعههایی هستند که در الست لبیک گفتند. همان نورهای ریز ریز، آنها شیعههای تاییدی هستند. نقش امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را دائم و همیشگی دارند، مثل آن یهودی که سلمان رفت سر قبرستان و او را صدا زد. به سلمان گفت: سلمانجان دست از علی (علیهالسلام) بر ندار. آن ظاهرا یهودی بود اما باطنا شیعه بود. ما ظاهرا اسلام داریم، اما باطنمان یهودی است چرا؟ چون علی (علیهالسلام) و امامزمان (عجلاللهفرجه) نداریم، لهو و لعب داریم. «اللهم صل علی محمد و آلمحمد» اینها شیعیانی هستند که بهدست پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) شیعه شدند. اینها ولایتشان موقت است. تاییدشان موقت است، ممکناست گرفتهشود. مثل سلمان که بهدست پیامبر شیعه شد. یا حضرتابراهیم که پس از امتحانات، از پیامبر خواست که از شیعیان باشد. حالا که از شیعهها شد. سلاماللهعلیه شد. وقتی سلمان از امتحان درآمد «سلمان منا اهلالبیت» شد. پس ما از امتحان درنیامدیم. چرا؟ چون هر کاری را دنبالش میرویم، شیعه فقط دنبال علی (علیهالسلام) و اولاد علی (علیهالسلام) میرود، دنبال کسی دیگر نمیرود.
نوح نقش نبوت داشت وگرنه نفرین نمیکرد که همه غرق شوند. حالا خدا توبیخش میکند و تا آخر عمرش گریه کرد. ای نوح تو را دائم الاستجابه کردم که دعا به مردم کنی که شیعه شوند نه اینکه نفرین کنی، آنوقت از نوح گرفت گفت تو لیاقت نداری، به تو دادم که مردم را هدایت کنی، حالا چرا خدا متقی را اینهمه میخواهد؟ چون متقی دائم الهدایه است.
عیسی نقش نبوت دارد. پیش متقی میآید و نقش ولایت را میخواهد. اگر نقش ولایت را داشت که آسمان چهارم نگهش نمیداشتند. ملائکه گفتند: عیسی چه آوردی؟ گفت: سوزن و نخ. انبیاء ترکاولی دارند، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: علماء امتی افضل من انبیاء بنیاسرائیل، دانشمندان امت من از انبیاء بنیاسرائیل بالاترند. اینرا به آن عالمی میگوید که علمش را در اختیار ولایت بگذارد و «من» نداشتهباشد. آن عالم افضل انبیا است، انبیا ترکاولی دارند. آن عالم ندارد، دربست در اختیار است. پس اصل ایناست که در اختیار ولایت باشیم. مؤمن از انبیاء بالاتر است؛ زیرا محبت دنیا ندارد. افضل هستند، یعنی انبیاء از نسل آدم هستند ولی مؤمن و متقی از نسل علی (علیهالسلام) هست. حضرتعلی (علیهالسلام) وقتی ظاهر شد سفارش اصحابش را کرد نه انبیاء را.
امامصادق (علیهالسلام) میفرماید: «شیعتنا خلقوا من فاضل طینتنا» شیعیان ما از زیادی گل ما آفریده شدهاند. انبیاء را که نگفت. شیعهها را گفت، شیعهها نقش علی (علیهالسلام) را دارند. از آن نسل هستند، اما خلق از نسل آدم است. خلق اشتباهکار است. خدا وقتی خواست آدم را خلق کند، یکمشت خاک از زمین قرض کرد اما ائمه (علیهمالسلام) نور خدا هستند. نور خدا که خلق نیست. در عالم الست وقتی خدا ذرات را آورد به ذرات گفت: «الست اولی بکم؟ قالوا بلی» همه به خدا بله گفتند وقتی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را آورد، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را هم قبول کردند. ولی وقتی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را آورد، به جز اندکی، بقیه لا گفتند. پس نقش ولایت را نپذیرفتند، حالا خدا یک فرصتی دیگر به ذرات میدهد. که شما را به زمین میآورم و ائمه (علیهمالسلام) را هم زمین میآورم تا به ولایت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) لبیک بگویید تا نقش امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را بگیرید.
روایت داریم به چهار چیز نگاه کن تا نقششان در دلت بیفتد.
- قرآن، امیرالمؤمنین میفرماید: انا قرآنالناطق، نقش قرآنناطق در درونت بیفتد.
- کعبه، کعبه زایشگاه حضرتعلی (علیهالسلام) است. به کعبه با محبت علی (علیهالسلام) نگاه کن وگرنه سنیها هم نگاه میکنند، پس چرا اهل آتشند؟ اگر شما با محبت علی (علیهالسلام) نگاه نکنی مثل سنیها اهلآتش هستی. کعبه هم کسانی را که محبت علی (علیهالسلام) را دارند قبول میکند. اگر قبولت نکند تو فقط آنجا راه رفتهای خدا نکند ما از آنها باشیم. تو نقش لهو و لعب داری، نقش علی (علیهالسلام) نداری که مکه تو را قبول نمیکند. مکه تو را قبول میکند که میگوید اگر توهین به یک مؤمن کنی انگار خانهخدا را خراب کردی. آجرهایش را هم دور ریختهای. مکه علی (علیهالسلام) دارد تو تلویزیون و ماهواره داری.
- آب، آب مهریه حضرتزهرا (علیهاالسلام) است. نقش مهریه حضرتزهرا (علیهاالسلام) در درونت بیفتد.
- صورت پدر و مادر، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «انا و علی ابوا هذه الامة» نقش پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و حضرتعلی (علیهالسلام) را بگیری و میفرماید حضرتزهرا (علیهاالسلام) ام ابیها هست؛ مادر پدرش است.
امامرضا (علیهالسلام) به زکریا ابن آدم فرمود: زکریا تو در قم بمان. قم از بلا در امان است! زمین آن شهر نقش آن مؤمن را میگیرد، خدا به احترام آن نقش، آن شهر را عذاب نمیکند. حالا وقتی خدا امامزمانش را از زمین ببرد زمین دیگر آن نقش را ندارد و زمین اهلش را فرو میبرد، زیرا تا امامزمان (عجلاللهفرجه) هست، زمین اهلش را فرو نمیبرد، اما تو وقتی امامزمان (عجلاللهفرجه) نداری خودت فرو رفتهای. خدا به عیسی فرمود: ای عیسی به عزت و جلالم نور آسمانها و زمین بهواسطه علی (علیهالسلام) است. پس همه آسمانها و زمین باید نقش علی (علیهالسلام) را داشتهباشند، ولایت رحمت به کل خلقت است همه باید نقش ولایت را داشتهباشند. به پیامبر میفرمایند: «رحمة للعالمین» ولایت پیامبر به عالم رحمت است. پیامبر ولایت را به عالم میرساند. رحمتی که از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) صادر میشود محبت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است. صادرات پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) محبت علی (علیهالسلام) است. حالا خدا به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میفرماید اشرفمخلوقات، کسی مثل پیامبر نیست چون پیامبر ولایتش کامل است.
خدا جهنم را برای دشمنان علی (علیهالسلام) خلق کرد، چون نقش علی (علیهالسلام) را ندارند، هر کجا که نقش امیرالمؤمنین (علیهالسلام) باشد، آتش حیا میکند که آن نقش را بسوزاند، نجات بشر در علی (علیهالسلام) است، آن دو نفر ایشان را عقب زدند. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) ناراحت شد. خدا گفت: علیجان! غصه نخور، من در کشتن تو، تو را به عقیدهات میرسانم. حالا وقتی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) شهید شد فرمود: «فزت و رب الکعبه»، به خدای کعبه رستگار شدم، آنهایی که در جهنم رقت کردند نجات پیدا کردند و امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به مقصدش که نجات بود رسید. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) خوشحال شد. متقی هم نقش علی (علیهالسلام) را دارد یکی نجات پیدا کند خوشحال میشود. بهغیر از متقی کسی نقش علی (علیهالسلام) را ندارد؛ زیرا میگوید برو پیش متقی. برو از متقی یاد بگیر. حالا به متقی میگویند حرف نزن!. شیطان هم مؤمن امتحان ندادهبود، نقش ولایت را موقت داشت مؤمن امتحان نشدهبود، وقتی اطاعت امر خدا را نکرد خدا به او گفت: گمشو. زنگ بهشت را که میزنی میگوید: علیعلی علی. بهشت از نور دست دوم ولایت خلق شده. نقش ولایت دارد که علی (علیهالسلام) میگوید. بهشت علیعلی میگوید ما ناعلی میگوییم. پس ما از جسم پستتریم، قلب متقی را باز میکنند میگوید علی، خدمت حضرتزهرا (علیهاالسلام) میرسد میفرماید: پشت پا بر عالم امکان زدم دست بر دامن زهرا زدم
شرط نجات
شرط نجات، گناه نکردن است.
شرط نجات، امامزمان (عجلاللهفرجه) شناختش است.
شرط نجات، یقین به ایناست که روح تمام احادیث و روایات امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است.
شرط نجات، کفواً احد دانستن امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است.
شرط نجات، از جلسه ولایت نرفتن است.
شرط نجات، کارت علی (علیهالسلام) داشتن است.
و شرط کارت علی (علیهالسلام) داشتن سخاوت داشتن است.
شرط بیدین از دنیا نرفتن، دنبال خلق نرفتن است.
شرط مسموم نبودن دنبال خلق نرفتن است.
شرط قبولی حضرتزهرا (علیهاالسلام)، دنبال خلق نرفتن است.
شرط توبه کردن، دنبال خلق نبودن است؛ چون هر گناهی توبه دارد و فارغ میشوی. اما دنبال خلق رفتن فارغ نمیشوی. همیشه هست! ما هم در کارهایمان توبه میکنیم. اما توبه را میشکنیم. امام به عبدالعظیمحسنی فرمود: عبدالعظیم اینها درستاست. اما تا آخر برسانی. حالا که شما از این گناه توبه کردی، تا آخر برسانی، دیگر اینکار را نکنی، اما اگر بگویی توبه کردم، آن نقل است، حقیقت نیست. وقتی توبه کردی، نباید توبه را بشکنی. آنوقت خدا از تو میگذرد. تو هنوز توبه نکردی تا آنکار در درونت هست آن پسر را میبینی. آنزن را میبینی. اینکارها را میکنی، توبه را میشکنی. اینرا خدا نمیآمرزد، باید توبهات مثل نصوح باشد.
شرط جلسه تاییدی، تایید و تعریف خلق نکردن است.
شرط دنبال خلق نرفتن، دنبال متقی رفتن است.
شرط پیروزی بر خلق، احتیاج نداشتن است.
شرط راحتی در دنیا، قانع و راضی بودن است.
امامرضا (علیهالسلام) فرمود: «بشرطها و شروطها و انا من شروطها» شروط هر کاری این حرفهاست.
جهانی که در آن نقش علی (علیهالسلام) نباشد، ناقص است.
ذرهای که در آن نقش علی (علیهالسلام) باشد کامل است.