منتخب: اخلاق در خانواده 9: تفاوت بین نسخهها
جز (جایگزینی متن - '{{یا علی}}' به '{{یا علی}}<section end="گفتار متقی" />') |
جز (جایگزینی متن - 'رده: منتخب 1402' به 'رده: منتخب') |
||
سطر ۲۵: | سطر ۲۵: | ||
{{یا علی}}<section end="گفتار متقی" /> | {{یا علی}}<section end="گفتار متقی" /> | ||
==ارجاعات== | ==ارجاعات== | ||
− | [[رده: منتخب | + | [[رده: منتخب]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۵ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۵۴
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمةالله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرتزهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشتهباشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۱]
اگر شما قانع و راضی شدید، کسری ندارید. [۲] اگر قانع و راضی شدید، خدا از شما راضی است. روایتش را به شما بگویم: حضرت موسی به خدا گفت: خدایا! من چطور بفهمم از من راضی هستی؟ گفت: اگر تو از من راضی هستی، من هم راضیام. [۳]
روایت است: موسی آمد به کوه طور برود، دید یک نفر به او میگوید: به خدا بگو قدری مال مرا کم کن! من اصلاً راحتی ندارم، از بس که مالم زیاد شده و میخواهم حسابش را بکنم، چه کار کنم؟ قدری آنطرفتر رفت، دید کسی است که با خاکستر خودش را پوشانده، گفت به خدا بگو که به قول ما یک زیرجامه یا شلوار به ما بده! موسی به کوه طور رفت و گفت: خدایا! خودت میدانی که این دو نفر چه میگویند؟ خدا به موسی گفت: به نفر اوّل بگو اگر حرف بزنی، زیادتر به تو میدهم. به نفر دوم هم بگو اگر حرف بزنی، میگویم باد بیاید و خاکسترها را ببرد.
موسی گفت: خدایا! سرّش چیست؟ گفت: آن کسیکه با خاکستر خودش را پوشانده بود، پدرش خیلی متموّل و پولدار بود، وقتی میخواست از دنیا برود، بچّههایش به او گفتند: بابا! ما را به چه کسی میسپاری؟ گفت: هفت پشتتان از این پولها بخورید، دارید؛ اما آن که از زیادی مال خسته شده بود، وقتی پدرش میخواست از دنیا برود، به او گفتند: بابا! ما را به چه کسی میسپاری؟ گفت: به خدا، شما را به خدا میسپارم که تمام غنیها ریزهخور او هستند و به او احتیاج دارند. گفت : آن بچّه من هستم، بیایید بچّه خدا شوید تا خدا شما را یاری کند! چرا اینقدر اینطرف و آنطرف میزنید و پول نزول میکنید؟! عزیزان من! آرام باشید! یقین داشته باشید! آرامش داشته باشید و به این حرفها یقین کنید! [۴]
اگر شما مال حرام به خانوادهات دادی، نمازشان درست نیست و گردن توست. روایت داریم، خدا حاجشیخعباس را رحمت کند، میگفت: فردای قیامت زنت میآید و میگوید: چرا این مال حرام را آوردی و به من دادی، من نمازم درست نیست، روزهام درست نیست، احکامم درست نیست؟! خدایا! میان من و شوهرم حکم کن! عزیز من! یکدرهم نزول مثل ایناست که هفتاد دفعه با مَحرم خودت زنا کردی. [۵]
اگر بخواهید حقوقتان بابرکت باشد، همینطور که دارد آخر ماه میشود، وقتی آن را گرفتید، قدری از آن را سخاوت کنید! من نمیگویم همهاش را بدهید، حساب سال داشته باشید، خمس مالتان را بدهید، همینطور برای خودتان درست نکنید! اینکه برای خودتان درست میکنید، خدا هم برایتان درست میکند. [۶] عزیز من! مالتان که زیاد میشود، خدا فقط توقّع شکرانه دارد، شما باید از ماوراء اطّلاع داشته باشید! از ماورای خودتان هم باید اطّلاع داشته باشید! شما قبلاً چه داشتید؟! چهجوری شدید؟! چه کسی به شما داده؟! آیا با قدرت خودتان پیدا شده؟! خیلیها از شما قدرتمندتر هستند، چرا ندارند؟! الآن این مالی که در اختیار شماست، بیتالمال است، شما توجّه به بیتالمال کنید! از پنجقسمتش، یکقسمتش را بدهید! دیگر اینقدر دست به دست نکنید! خدا برکت به شما میدهد، حتّیالإمکان شکرانه کنید! من کارم ایناست. وقتی شما کاملاً از خدا راضی شدید، خدا به شما سکونت میدهد. یک «یا الله» را به سلطنت سلیمان نمیدهید. اگر قانع و راضی باشید، محو جمال خدا میشوید، محو جمال امام زمان (عجلاللهفرجه) میشوید. [۷]
تو دیوث هستی که زنت را توی ادارهها میفرستی، تُف بر تو! پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: هر کسیکه حاضر بشود نامحرم به ناموسش نگاه کند، (ناموس یکوقت زنت است، یکوقت خواهرت است.) دیوث امّت من است. [۸] رئیس بانک میگفت: یک نفر آمده و میگوید زن من بیاید اینجا بهعنوان حسابدار کار کند، درس حسابداری خوانده. گفتم: آقا! ما نزدیک دویست نفر مرد هستیم! گفت: چهکار کنم؟ میخواهم کمکخرجیام بشود! آیا این آقا «لا إله إلّا الله» گفته؟! [۹]
آقا رفته عمل اُمّداوود بهجا بیاورد، زنجوانش بلند شده، رفته درِ نانوایی یک نان بخرد! آقا! کجا عمل اُمّداوود بهجا میآوری؟! بیا عمل خدا بهجا بیاور! بیا عمل پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را بهجا بیاور! میفرماید: اگر حاضر باشی به زنت نگاه کنند، دیوث هستی! [۱۰] همینطور خودتان را اینطرف و آنطرف میکشید و خیالبافی میکنید! تو حالا آنجا رفتی، خانمت هم توی اداره رفت، خب چقدر پول گرفت! معاون یکی از رؤسای مهمّ این شهر پیش من آمده و میگوید: فلانی! زن من سرطان گرفته. خب همه پولها را باید خرج سرطان کند. حالا آمده و التماس میکند که این خانمم چقدر گریه میکند، وصیت نوشته، چه کار کرده؟ خلاصه ما دو سه شب بلند شدیم و گفتیم: خدایا! خودت این زن را شفا بده! «الحمد لله شکر ربّ العالمین» شفا گرفت. [۱۱]