منتخب: حرکت امام‌رضا از مدینه به طوس: تفاوت بین نسخه‌ها

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
پرش به:ناوبری، جستجو
سطر ۱۰: سطر ۱۰:
  
 
وقتی امام‌ رضا {{علیه}} می‌خواست از مدینه به سمت طوس حرکت کند، اهل‌ بیتش را جمع کرد و به آن‌ها فرمود: برایم گریه کنید! گفتند: آقاجان! گریه که برای مسافر میمنت ندارد! ببین اهل‌ بیتش هم نمی‌فهمند! ولایت، فهمیدنش خیلی مشکل است! به امام می‌گویند گریه برای مسافر خوب نیست! امام فرمود: جانِ من! آن برای کسی است که از مسافرت برگردد، من که برنمی‌گردم! امام می‌خواست به آن‌ها بگوید که مأمون خُدعه کرده؛ این‌ است که می‌گویم عزیزان من! تسلیم امام باشید، چون و چرا نکنید. الآن امام‌ زمان {{عج}} در ظاهر نیست، اما امرش که هست؛ بیایید امرش را اطاعت کنید!
 
وقتی امام‌ رضا {{علیه}} می‌خواست از مدینه به سمت طوس حرکت کند، اهل‌ بیتش را جمع کرد و به آن‌ها فرمود: برایم گریه کنید! گفتند: آقاجان! گریه که برای مسافر میمنت ندارد! ببین اهل‌ بیتش هم نمی‌فهمند! ولایت، فهمیدنش خیلی مشکل است! به امام می‌گویند گریه برای مسافر خوب نیست! امام فرمود: جانِ من! آن برای کسی است که از مسافرت برگردد، من که برنمی‌گردم! امام می‌خواست به آن‌ها بگوید که مأمون خُدعه کرده؛ این‌ است که می‌گویم عزیزان من! تسلیم امام باشید، چون و چرا نکنید. الآن امام‌ زمان {{عج}} در ظاهر نیست، اما امرش که هست؛ بیایید امرش را اطاعت کنید!
حالا حضرت را شهر به شهر می‌آوردند، یک‌ روز یا دو روز در شهر قم بودند. امام دستور داد که چاه بزنید، چاه از آن‌زمان درآمده‌ است. خیلی وضع مردم ناجور بود، چاله‌هایی داشتند که آب باران را در آن جمع می‌کردند و با آن زندگی می‌کردند. این چاله‌ها آب کثیفی داشت، چون یک‌ سال باید باران بیاید و در آن جمع بشود. در مدرسه رضویه قم چاهی زدند که هنوز هم هست و پُر از آب است. شهر به شهر آمدند، امام را احترام کردند، تا به نیشابور رسیدند. مردم هم خیلی استقبال کردند؛ خانه‌هایشان را مرتّب کردند، خدمت امام آمدند و او را دعوت کردند. مأمون از استقبال مردم ترسید؛ کلاً بنی‌عبّاس از ائمه {{علیه}} خیلی می‌ترسیدند، منصور هم کسی را درِ خانه امام‌ صادق {{علیه}} گذاشت، که حتّی یک‌ نفر هم نرود از امام سؤال کند و امام حرف بزند. امام‌ صادق {{علیه}} فرمود: بنی‌عبّاس بیشتر از بنی‌امیّه، ما را اذیت کردند؛ چون‌که بنی‌عبّاس، اکثرِ ما را کشتند و منافق بودند.  
+
حالا حضرت را شهر به شهر می‌آوردند، یک‌ روز یا دو روز در شهر قم بودند. امام دستور داد که چاه بزنید، چاه از آن‌ زمان درآمده‌ است. خیلی وضع مردم ناجور بود، چاله‌هایی داشتند که آب باران را در آن جمع می‌کردند و با آن زندگی می‌کردند. این چاله‌ها آب کثیفی داشت، چون یک‌ سال باید باران بیاید و در آن جمع بشود. در مدرسه رضویه قم چاهی زدند که هنوز هم هست و پُر از آب است. شهر به شهر آمدند، امام را احترام کردند، تا به نیشابور رسیدند. مردم هم خیلی استقبال کردند؛ خانه‌هایشان را مرتّب کردند، خدمت امام آمدند و او را دعوت کردند. مأمون از استقبال مردم ترسید؛ کلاً بنی‌عبّاس از ائمه {{علیه}} خیلی می‌ترسیدند، منصور هم کسی را درِ خانه امام‌ صادق {{علیه}} گذاشت، که حتّی یک‌ نفر هم نرود از امام سؤال کند و امام حرف بزند. امام‌ صادق {{علیه}} فرمود: بنی‌عبّاس بیشتر از بنی‌امیّه، ما را اذیت کردند؛ چون‌که بنی‌عبّاس، اکثرِ ما را کشتند و منافق بودند.  
  
 
حالا حضرت فرمود: هر کجا شترم برود؛ چون امام خانه هر کسی برود، بقیّه می‌گویند که چرا خانه ما نیامدی؟! اصلاً یک انفجاری ایجاد می‌شود. این‌جاست که دوباره مردم سقوط کردند. عدّه‌ای گفتند: ببین امام هم اختیارش را به شترش داده‌ است! این شتر مثل شتر امام‌ سجّاد {{علیه}} است، مثل ذوالجناح است. وقتی امام سوارش شده، آن انسانیّت وجود مبارک امام به این حیوان اثر کرده‌ است. امام‌ رضا {{علیه}} مانند جدّش رسول‌ الله {{صلی}} است که وقتی از مکّه به مدینه هجرت فرمود، هر کسی می‌گفت به خانه ما بیایید، حضرت به وحی الهی فرمود: هر کجا شترم برود، چون او از طرف خدا مأمور است.  
 
حالا حضرت فرمود: هر کجا شترم برود؛ چون امام خانه هر کسی برود، بقیّه می‌گویند که چرا خانه ما نیامدی؟! اصلاً یک انفجاری ایجاد می‌شود. این‌جاست که دوباره مردم سقوط کردند. عدّه‌ای گفتند: ببین امام هم اختیارش را به شترش داده‌ است! این شتر مثل شتر امام‌ سجّاد {{علیه}} است، مثل ذوالجناح است. وقتی امام سوارش شده، آن انسانیّت وجود مبارک امام به این حیوان اثر کرده‌ است. امام‌ رضا {{علیه}} مانند جدّش رسول‌ الله {{صلی}} است که وقتی از مکّه به مدینه هجرت فرمود، هر کسی می‌گفت به خانه ما بیایید، حضرت به وحی الهی فرمود: هر کجا شترم برود، چون او از طرف خدا مأمور است.  

نسخهٔ ‏۲ ژوئن ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۵۹

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة‌ الله و برکاته

امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) کفواً أحد است. حضرت‌ زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته‌ باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.

گفتار متقی[۱]

منافق در ظاهر، کاری به‌نام اسلام و دین می‌کند، اما مقصد دیگری دارد و می‌خواهد آن‌ را عملی کند؛ این‌ است که می‌گویم دنبال خلق و بدعت‌گذار نروید. هارون، امام‌ موسی‌کاظم (علیه‌السلام) را شهید کرد؛ حالا که پسرش مأمون به خلافت رسید، دید مردم دارند پنهانی به پدرش بد می‌گویند و او را لعنت می‌کنند؛ می‌خواست به ملّت بگوید که من این‌ کاره نیستم؛ درست‌ است که پدرم این‌ کار را کرد، اما من مثل او نیستم؛ برای این‌که مردم او را بخواهند. چهار نفر را دنبال امام‌ رضا (علیه‌السلام) فرستاد و به آن‌ها گفت: علی‌بن‌موسی‌ الرّضا را با احترام بیاورید! شترش هر کجا خواست بایستد و علف بخورد! هر وقت خواست حرکت کند، اجازه دهید! مبادا یک تازیانه به شترش بزنید! شما در اختیار امام باشید، نه او در اختیار شما! احترامی می‌کند که ظاهرش اسلام و ولایت است، اما در باطن منافق است!

وقتی امام‌ رضا (علیه‌السلام) می‌خواست از مدینه به سمت طوس حرکت کند، اهل‌ بیتش را جمع کرد و به آن‌ها فرمود: برایم گریه کنید! گفتند: آقاجان! گریه که برای مسافر میمنت ندارد! ببین اهل‌ بیتش هم نمی‌فهمند! ولایت، فهمیدنش خیلی مشکل است! به امام می‌گویند گریه برای مسافر خوب نیست! امام فرمود: جانِ من! آن برای کسی است که از مسافرت برگردد، من که برنمی‌گردم! امام می‌خواست به آن‌ها بگوید که مأمون خُدعه کرده؛ این‌ است که می‌گویم عزیزان من! تسلیم امام باشید، چون و چرا نکنید. الآن امام‌ زمان (عجل‌الله‌فرجه) در ظاهر نیست، اما امرش که هست؛ بیایید امرش را اطاعت کنید! حالا حضرت را شهر به شهر می‌آوردند، یک‌ روز یا دو روز در شهر قم بودند. امام دستور داد که چاه بزنید، چاه از آن‌ زمان درآمده‌ است. خیلی وضع مردم ناجور بود، چاله‌هایی داشتند که آب باران را در آن جمع می‌کردند و با آن زندگی می‌کردند. این چاله‌ها آب کثیفی داشت، چون یک‌ سال باید باران بیاید و در آن جمع بشود. در مدرسه رضویه قم چاهی زدند که هنوز هم هست و پُر از آب است. شهر به شهر آمدند، امام را احترام کردند، تا به نیشابور رسیدند. مردم هم خیلی استقبال کردند؛ خانه‌هایشان را مرتّب کردند، خدمت امام آمدند و او را دعوت کردند. مأمون از استقبال مردم ترسید؛ کلاً بنی‌عبّاس از ائمه (علیه‌السلام) خیلی می‌ترسیدند، منصور هم کسی را درِ خانه امام‌ صادق (علیه‌السلام) گذاشت، که حتّی یک‌ نفر هم نرود از امام سؤال کند و امام حرف بزند. امام‌ صادق (علیه‌السلام) فرمود: بنی‌عبّاس بیشتر از بنی‌امیّه، ما را اذیت کردند؛ چون‌که بنی‌عبّاس، اکثرِ ما را کشتند و منافق بودند.

حالا حضرت فرمود: هر کجا شترم برود؛ چون امام خانه هر کسی برود، بقیّه می‌گویند که چرا خانه ما نیامدی؟! اصلاً یک انفجاری ایجاد می‌شود. این‌جاست که دوباره مردم سقوط کردند. عدّه‌ای گفتند: ببین امام هم اختیارش را به شترش داده‌ است! این شتر مثل شتر امام‌ سجّاد (علیه‌السلام) است، مثل ذوالجناح است. وقتی امام سوارش شده، آن انسانیّت وجود مبارک امام به این حیوان اثر کرده‌ است. امام‌ رضا (علیه‌السلام) مانند جدّش رسول‌ الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) است که وقتی از مکّه به مدینه هجرت فرمود، هر کسی می‌گفت به خانه ما بیایید، حضرت به وحی الهی فرمود: هر کجا شترم برود، چون او از طرف خدا مأمور است.

شتر از شهر بیرون رفت، یک‌ خانه کوچکی بود، زنی بود که شوهر نداشت، شتر زانو زد. امام فرمود: یا اُمّاه! اجازه می‌دهی که ما داخل خانه‌ات شویم؟ گفت: افتخار می‌کنم. امام می‌خواهد حُجّت‌اللّهی‌اش را معلوم کند. آن‌ زن برایش سیب آورد، حضرت آن‌ را خورد و هسته‌اش را در باغچه خانه انداخت، فوراً درختی شد و سیب داد. هر کسی از آن می‌خورد، فوری شفا می‌گرفت. برگ‌هایش را به حیوان می‌دادند، می‌خورد و خوب می‌شد. این زن، بچّه یتیم داشت، امام می‌خواست یک بیچاره‌ای را باچاره کند. تو که خانه‌ات مثل کاخ است، خانه تو بیاید چه‌ کار کند؟! تو این‌ خانه را از کجا ساختی؟! بیشتر این خانه‌ها مجهول‌ المالک است. فردا که امام‌ زمان (عجل‌الله‌فرجه) می‌آید، خوب‌ها به او برمی‌گردند.

حالا ببین امام‌ رضا (علیه‌السلام) چه‌ جور امر را اطاعت می‌کند؟! آن زنی که تمام اهل نیشابور به او توجّهی نمی‌کردند، امام دلش را خوش می‌کند. کجا شما امر را اطاعت می‌کنید؟! والله! اگر قوم و خویشی داشته‌ باشید که از اولیای‌ خدا هم باشد؛ اما به ظاهر مال دنیا نداشته‌ باشد، به او توجّه نمی‌کنید؛ در عقد دختر و پسرتان دعوتش نمی‌کنید. همین‌طور امام‌ رضا (علیه‌السلام) دارد به ما می‌گوید که به هر کسی، امام و خلیفه نگویید. خلیفه خدا کسی است که تمام امکانات عالَم در قبضه قدرتش است، رشد درختان در قبضه قدرتش است، میوه‌ها باید به اجازه او تولید شود، برگ درختان به اجازه او بریزد. درختی که امام‌ رضا (علیه‌السلام) آن‌را نشانده‌ است، شفا می‌دهد، چون دست حضرت به آن خورده‌ است. [۲]

فهرست فرمایشات منتخب

یا علی
حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه