آخرالزمان: تفاوت بین نسخه‌ها

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
پرش به:ناوبری، جستجو
جز (جایگزینی متن - 'دوست‌امیرالمؤمنین' به 'دوستِ امیرالمؤمنین')
 
جز (جایگزینی متن - 'میگوی' به 'می‌گوی')
سطر ۱۳۱: سطر ۱۳۱:
 
آن‌هایی که رفتند مرد نیستند، نر هستند. مرد باشید! سلمان و اباذر مرد بودند، نه با سواد. حالا زهرای‌عزیز {{علیها}} گفت: به سلمان و اباذر بگو بیایند تا آن‌ها را ببینم، نگفت به علما بگو بیایند تا آن‌ها را ببینم! متقی هم همین‌طور است، با زهرای‌عزیز {{علیها}} دست داده‌است. کجا می‌روی؟ بدبخت بیچاره! من اسم کسی را نمی‌آورم، دارم حرفم را می‌زنم.
 
آن‌هایی که رفتند مرد نیستند، نر هستند. مرد باشید! سلمان و اباذر مرد بودند، نه با سواد. حالا زهرای‌عزیز {{علیها}} گفت: به سلمان و اباذر بگو بیایند تا آن‌ها را ببینم، نگفت به علما بگو بیایند تا آن‌ها را ببینم! متقی هم همین‌طور است، با زهرای‌عزیز {{علیها}} دست داده‌است. کجا می‌روی؟ بدبخت بیچاره! من اسم کسی را نمی‌آورم، دارم حرفم را می‌زنم.
  
خدا، ائمه {{علیهم}} را آفریده و آن‌ها را در زمین ظاهر کرده‌است. ائمه {{علیهم}} اختیار دارند، آن‌ها شیعیانی را که بوده‌اند، معرفی می‌کنند. چطور؟ وقتی خدا آدم ابوالبشر را خلق کرد و ترک‌اولی کرد، او را سیصد سال کناری انداخت، او هم گریه می‌کرد. {{توضیح|من بعضی وقتها به خدا میگویم: خدایا، چه‌کسی به‌غیر از تو مرا می‌آمرزد؟ خدایا من را بیامرز.}} آدم بعد از این‌که سیصد سال گریه کرد، به هوش آمد و گفت: خدایا، چه‌کسی من را می‌آمرزد؟ تو مرا می‌آمرزی.
+
خدا، ائمه {{علیهم}} را آفریده و آن‌ها را در زمین ظاهر کرده‌است. ائمه {{علیهم}} اختیار دارند، آن‌ها شیعیانی را که بوده‌اند، معرفی می‌کنند. چطور؟ وقتی خدا آدم ابوالبشر را خلق کرد و ترک‌اولی کرد، او را سیصد سال کناری انداخت، او هم گریه می‌کرد. {{توضیح|من بعضی وقتها به خدا می‌گویم: خدایا، چه‌کسی به‌غیر از تو مرا می‌آمرزد؟ خدایا من را بیامرز.}} آدم بعد از این‌که سیصد سال گریه کرد، به هوش آمد و گفت: خدایا، چه‌کسی من را می‌آمرزد؟ تو مرا می‌آمرزی.
  
 
خدا گفت: ای آدم! به آسمان نگاه کن! نگاه کرد. دید پنج‌نور عظیم و نورهای ریز، ریز است. گفت: خدایا، این‌ها چه کسانی هستند؟ گفت: این محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین است. تا به اسم حسین رسید، آدم دلش شکست. خدا گفت: ای آدم! این حسین مرا در صحرای‌کربلا شهید می‌کنند. گفت: این نورهای ریز، ریز چه کسانی هستند؟ گفت: شیعیان آن‌ها هستند.
 
خدا گفت: ای آدم! به آسمان نگاه کن! نگاه کرد. دید پنج‌نور عظیم و نورهای ریز، ریز است. گفت: خدایا، این‌ها چه کسانی هستند؟ گفت: این محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین است. تا به اسم حسین رسید، آدم دلش شکست. خدا گفت: ای آدم! این حسین مرا در صحرای‌کربلا شهید می‌کنند. گفت: این نورهای ریز، ریز چه کسانی هستند؟ گفت: شیعیان آن‌ها هستند.
سطر ۱۵۳: سطر ۱۵۳:
 
{{درباره متقی|هیچ‌کس این حرف را نزده‌است. شما قدر متقی را نمی‌دانید. متقی که از شما چیزی نمی‌خواهد، احکام خدا را از زمان آدم ابوالبشر به شما می‌گوید. کسی این حرف‌ها را در دنیا نزده‌است. کجا می‌روید؟ اگر از متقی جدا شوی، از همه احکام جدا شده‌ای. چون متقی احکام را به شما می‌گوید. آیا می‌فهمید یا نه؟! نمی‌فهمید! آن‌وقت متقی جگرش خون‌است! از دست آن‌هایی که می‌خوانند و عمل نمی‌کنند. از دست آن‌هایی که باید بفهمند و نمی‌فهمند.}}
 
{{درباره متقی|هیچ‌کس این حرف را نزده‌است. شما قدر متقی را نمی‌دانید. متقی که از شما چیزی نمی‌خواهد، احکام خدا را از زمان آدم ابوالبشر به شما می‌گوید. کسی این حرف‌ها را در دنیا نزده‌است. کجا می‌روید؟ اگر از متقی جدا شوی، از همه احکام جدا شده‌ای. چون متقی احکام را به شما می‌گوید. آیا می‌فهمید یا نه؟! نمی‌فهمید! آن‌وقت متقی جگرش خون‌است! از دست آن‌هایی که می‌خوانند و عمل نمی‌کنند. از دست آن‌هایی که باید بفهمند و نمی‌فهمند.}}
  
اما دوباره میگویم: اگر شما سخی باشید، خدا شما را نجات می‌دهد. اگر به قیامت اعتقاد دارید، اگر به خدا اعتقاد دارید، می‌گوید «أین السخیون؟!» بیایید بهشت بروید. کجا می‌روی؟! بدبخت بیچاره! همه دنیا می‌ماند، فقط سخاوت دنبالت می‌آید، پس باید سخاوت داشته‌باشید. من تمام شما را می‌خواهم؛ چون سخی هستید. اما اگر سخی نباشید، به شما نگاه می‌کنم و شما را نمی‌خواهم.
+
اما دوباره می‌گویم: اگر شما سخی باشید، خدا شما را نجات می‌دهد. اگر به قیامت اعتقاد دارید، اگر به خدا اعتقاد دارید، می‌گوید «أین السخیون؟!» بیایید بهشت بروید. کجا می‌روی؟! بدبخت بیچاره! همه دنیا می‌ماند، فقط سخاوت دنبالت می‌آید، پس باید سخاوت داشته‌باشید. من تمام شما را می‌خواهم؛ چون سخی هستید. اما اگر سخی نباشید، به شما نگاه می‌کنم و شما را نمی‌خواهم.
  
 
نجات شما در سخاوت است. چرا تو سخی هستی؟ چون به تو عنایت شده‌است. اگر به تو عنایت نشود، سخی نیستی! عنایت خیلی مهم است. اگر عنایت شود، گناه هم نمی‌کنی! گفتم خدا آدم ابوالبشر را خلق کرد؛ اما به او عنایت نکرد، رفت و از آن درخت خورد. اگر به شما عنایت نشود، گناه می‌کنید. آن‌هایی که این‌جا می‌آیند، اگر به آن‌ها عنایت نشده‌باشد، می‌روند. خدا کند به ما عنایت شود. اگر عنایت شود تسلیم هستی، اگر عنایت نشود تسلیم نیستی! توی خیال خودت می‌روی! تسلیم هستی که سخاوت داری.
 
نجات شما در سخاوت است. چرا تو سخی هستی؟ چون به تو عنایت شده‌است. اگر به تو عنایت نشود، سخی نیستی! عنایت خیلی مهم است. اگر عنایت شود، گناه هم نمی‌کنی! گفتم خدا آدم ابوالبشر را خلق کرد؛ اما به او عنایت نکرد، رفت و از آن درخت خورد. اگر به شما عنایت نشود، گناه می‌کنید. آن‌هایی که این‌جا می‌آیند، اگر به آن‌ها عنایت نشده‌باشد، می‌روند. خدا کند به ما عنایت شود. اگر عنایت شود تسلیم هستی، اگر عنایت نشود تسلیم نیستی! توی خیال خودت می‌روی! تسلیم هستی که سخاوت داری.

نسخهٔ ‏۲ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۲۰:۴۴

بسم الله الرحمن الرحیم


آخرالزمان
کد: 10017
پی‌دی‌اف: دریافت
پی‌دی‌اف (موبایل): دریافت
این کتاب، کتاب آخرالزمان است. به رفقا هشدار داده می‌شود که این کتاب را بخوانید، گناه نکنید و سخی باشید تا یاور امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) باشید.


السلام علیک یا ابا عبدالله، السلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته. السلام علی‌الحسین و علی‌بن‌الحسین و اولاد الحسین و اصحاب الحسین و رحمة‌الله و برکاته.

احدی مثل امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) نیست که دنبالش بروید. به کوری چشم اهل‌تسنن، امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) کفواً احد است. حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است؛ چون خدا می‌گوید: به عزت و جلالم قسم، اگر عبادت ثقلین کنی، اما امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) را به «الیوم أکملت لکم دینکم»[۱] یعنی وصی رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) قبول نداشته‌باشی با صورت به آتش جهنم می‌اندازمت.


ای کسانی‌که اهل قلم هستید، بیایید از این کتاب استفاده کنید. شما اهل قلم عاجزید از این‌که مثل این کتاب را بنویسید.

کتاب برای اهل‌دنیاست؛ اما این کتاب و این حرف‌ها برای ماوراء اهل‌دنیا گفته می‌شود!

این کتاب را باید اهل‌دنیا بدانند! اگر اهل‌دنیا بدانند، آن‌وقت فرمایشات متقی به ماوراء پخش می‌شود.

من از شما تقاضا می‌کنم حافظ مجلس ولایت باشید. حرف ولایت از این‌جا به ماوراء قسمت کرده می‌شود. چرا؟ چون امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) در این مجلس آمده، حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) آمده، امام‌حسین (علیه‌السلام) آمده‌است. حرف آن‌ها از این‌جا به تمام ماوراء پخش می‌شود.

خدا چیزهایی به ما داده‌است که ما قدر نمی‌دانیم. مگر عُمَر مقام حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) را نمی‌دانست؟ پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) هم گفته‌بود که به این‌ها ظلم نکنند، ظلم به این‌ها، ظلم به خداست. پس چرا با حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) این‌جوری کردند؟ این‌ها در هر کجا که هستند، خباثتشان را اجرا می‌کنند، عُمَر خباثتش را اجرا کرد.

حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) می‌خواست مصحف را به مردم دنیا بگوید. هنوز قرآن نازل نشده، مصحف بود. اگر مصحف افشا می‌شد، مردم طرف حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) می‌رفتند؛ عُمَر می‌خواست اینجور نشود، حالا آخرالزمان پیرو عُمَر هستند. عُمَر، هم مصحف را پایمال کرد و نگذاشت افشا شود، هم حضرت محسن را کشت.

حالا وقتی طناب گردن امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) انداختند و او را به طرف مسجد بردند، حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) در ظاهر به هوش آمده، سراغ امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را گرفت و فرمود: فضه! علی کجاست؟ گفت: او را به‌مسجد بردند.

من وقتی به مکه رفتم، داخل مسجد النّبی نشدم، گفتم: ای مسجد! خراب شوی! مسجدی که در آن طناب به گردن امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بیندازند و شمشیر بالای سرش بگیرند تا با خلیفه مسلمین بیعت کند، من نمی‌خواهم آن مسجد را ببینم.

حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) می‌خواست نفرین کند، یک‌نگاه غضب‌آلود به‌مسجد کرد، ستونها لرزید و از جا حرکت کرد. مردم از زیر ستونها می‌رفتند، همه دیدند مسجد دارد متلاشی می‌شود.

حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) نفرین نکرد، مردم دست از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) برداشتند. هیچ‌کس از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) حمایت نکرد! حالا امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) به خانه برگشتند، حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) گریه می‌کند، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) هم گریه می‌کند. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌گوید: زهرا جان! چرا گریه می‌کنی؟ می‌فرماید: چون به تو توهین شد. حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) می‌گوید: علی‌جان! چرا گریه می‌کنی؟ می‌فرماید: چون به تو توهین شد. گریه‌ای که این‌ها می‌کنند، تمام عالم گریه می‌کنند. چه‌خبر است؟!

عُمَر به معاویه نوشت: معاویه! نگذاشتم زهرا (علیهاالسلام) مصحف را افشا کند. مصحف مثل قرآن بود، اگر افشا می‌شد، تمام مردم دست از حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) برنمی‌داشتند. امام‌صادق (علیه‌السلام) هم می‌فرماید: مادرمان، حضرت‌زهرا (علیهاالسلام)، را که کشتند، تمام خلقت را کشتند؛ یعنی امام‌صادق (علیه‌السلام) دارد حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) را افشا می‌کند. عُمَر که حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) را کشت، تمام این خلقت را کشت.

حالا اهل‌تسنن ائمه (علیهم‌السلام) را که قبول ندارند، خودشان هم برای پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) جانشین تعیین می‌کنند. این‌ها کافر مطلقند؛ یعنی مطلق، عُمَر را انتخاب کردند. آن‌وقت خدا می‌گوید: این‌ها مرتد و کافرند. اهل‌تسنن؛ یعنی هر کسی‌که امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) را قبول ندارد، کافر مطلق است.

پس قبولی تمامی امکانات، امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) است. امکانات می‌گویند علی! اما شما می‌گویید خلق! همه عالم خلق است، عُمَر و ابابکر در نظر شما مطلقند؛ اما خدا گفت: زهرا جان! تو خیلی امیرالمؤمنین را می‌خواهی، حالا که تو را زدند، من عالم‌هایی را خلق می‌کنم که آن‌ها تو را قبول کنند. غیر از این عالمی که می‌بینی، عالم‌هایی هست که بشر آن‌را نمی‌بیند؛ چون شما گنه‌کار هستید. می‌ترسم این‌را بگویم که متقی می‌داند، این فقط به‌دست متقی است. چرا؟ از آن زمانی‌که آدم ابوالبشر نبوده‌است، متقی می‌داند.

وقتی خدای تبارک و تعالی این عالم را خلق کرد، اول همه‌جا آب بود. اراده کرد، زمین خلق شد. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) هم خلق شده‌بود، او را در زمین آورد. چقدر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را اذیت کردند! چه بگویم؟! چرا شما متقی را قبول ندارید؟ از آن‌زمان را برای شما می‌گویم: خدا اراده کرد و زمین خلق شد، خدا هنوز جهنم را خلق نکرده‌است. وقتی مردم در زمین آمدند، آیه‌ای را می‌خواندند و با هم محرم می‌شدند، اینطوری تعدادشان زیاد شد. خدا می‌خواست مردم گناه نکنند؛ اما گناه کردند؛ خدا جهنم را خلق کرد. آن‌وقت عده‌ای هستند که جهنم را می‌خواهند، یکی اهل‌تسنن هستند که علی (علیه‌السلام) را نمی‌خواهند؛ اما جهنم را می‌خواهند؛ شماها مثل اهل‌تسنن نشوید، خدا هم گفت این‌ها اهل جهنمند. شماها باید متقی شوید تا خدا شما را تایید کند، دنبال آن هفتاد هزار نفر نروید و با متقی هم مخالفت نکنید.

والله، به‌دینم، دارم این‌ها را می‌بینم و می‌گویم. آن‌موقعی‌که جمعیت مردم خیلی زیاد شد، خدا پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را در این دنیا ظاهر کرد، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) اشرف تمام مخلوقات است؛ به آدم این‌را نگفته‌است. آدم از خاک بود؛ اما پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) از عنایت خودش است. همه گفتند: ما پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را قبول داریم.

حالا بعد از مدتی خدا به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: ای رسول من! اگر حرف تو را عمل نکنند کافرند؛ اما تو این‌همه زحمت کشیدی، عصاره تمام زحمت‌هایت امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) است. تمام زحمت‌هایی را که کشیدی، ما قبول داریم، ائمه (علیهم‌السلام) قبول دارند؛ حالا ما می‌خواهیم یک برتری به تمام این عالم بدهیم و آن امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) است! من کسی را دارم مافوق تو! بلند شو و او را معرفی کن. او را روی شانه‌ات بگذار تا نگویند علی، دیگری است! برو آن‌جا سفارش امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) را بکن و به این جمعیت بگو: «الیوم أکملت لکم دینکم»[۱]، ای مردم! اگر می‌خواهید رستگار شوید، علی (علیه‌السلام) را باید به «الیوم أکملت لکم دینکم»[۱] قبول داشته‌باشید؛ دین تو، ای محمد! به علی (علیه‌السلام) افشا شد! ای مردم! امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بالاتر است! از کجا می‌گویی بالاتر است؟ ما حرف خدا را می‌زنیم؛ می‌فرماید: اگر تمام انس و جن عبادت کنند و حضرت‌علی (علیه‌السلام) را قبول نداشته‌باشند، به‌رو در جهنم هستند. این‌را فقط درباره امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) داریم.

نمی‌خواهم خدای‌نخواسته پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را کوچک کنم! هفت‌آسمان داریم، خدا می‌داند در این هفت‌آسمان چقدر ملائکه هست. تمام ملائکه را امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) خلق کرده‌است! حالا به امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) خطاب شد: امریه صادر شده‌است که شما در زمین بیایید. آن‌وقت ملائکه گفتند: ما چه‌کار کنیم؟ فوراً هفت بیت‌المعمور، در هفت‌آسمان به‌وجود آمد! آن‌وقت هفت علی، در آن هفت بیت‌المعمور هست که ملائکه می‌روند و او را زیارت می‌کنند.

این‌همه که ملائکه اجر دارند، خدا به متقی گفت: حسین! من مَلَک روی سرت می‌ریزم! تو چه‌کار می‌کنی؟! می‌خواهی این حرف را بکش؟! می‌خواهی نکش؟! این حرف‌هایی که من می‌زنم، مثل این‌است که به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفت: امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) را معرفی کن. من هم دارم امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) را معرفی می‌کنم! وقتی این حرف‌ها را بخواهی، خدا ثوابش را به تو می‌دهد!

شما باید امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) را «کفواً أحد» بدانید؛ یعنی به‌غیر از خدا، احدی مثل حضرت‌علی (علیه‌السلام) نیست! تمام این‌ها را خدا به حضرت‌علی (علیه‌السلام) داده‌است. باید حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) را کفواً خلقت بدانید!

یک‌وقت حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) با امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) صحبت کرد، گفت: علی‌جان! می‌خواهی بگویم چه‌وقت این آسمان خلق شده؟! چه‌وقت زمین خلق شده؟! تمام این خلقت می‌گویند علی! آخر، این آسمان مثل زمین بوده‌است. خدا می‌داند چطور خلق شده‌است! من هم می‌دانم! مافوق تمام این کتابها، حرف‌های دیگری است که نمی‌توانم بگویم.

این‌که امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) «کفواً أحد» است، برای اهل زمین است. خدا کراتی دارد که به ما نگفته‌است. امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) در آن‌جا سکونت دارد. آن‌جایی که خدا و امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) هست، متقی هم هست، خدا «کفواً أحد» است، حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) «کفواً خلقت» است. در آن کرات، امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) «کفواً نجات» است؛ یعنی نجات آن‌ها به‌واسطه امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) است؛ اما به اجازه خداوند.

ای مردم! چرا متقی را این‌طوری حساب می‌کنید؟! او می‌داند. متقی از همه این عالم، مثل یک خطی که در مقابلش است و می‌بیند، اطلاع دارد.

مثل آن‌زمان که عده‌ای بودند، الآن هم در زمان ما، عده‌ای هستند که ایده درونشان را (که پیروی از عُمَر و ابابکر است) قبول دارند و به آن عمل می‌کنند؛ به‌خاطر همین با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) دشمن شدند.

پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را معرفی کرد و فرمود: «الیوم أکملت لکم دینکم»[۱]؛ ای مردم دنیا! باید امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) را قبول داشته‌باشید. این فرمایش پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به مردم کل عالم است که تا قیام‌قیامت هر کسی در این دنیا می‌آید، باید امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) را قبول داشته‌باشد تا رستگار شود؛ نه این‌که فقط مختص آن‌زمان باشد. تو هم حالا باید امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) را قبول داشته‌باشی تا رستگار شوی.

یک‌چیزهایی امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) می‌داند، اما به تو باید بدهند! در جنگ صفین، معاویه خیلی تدارک دیده‌بود؛ اما دید تمام لشگرش متلاشی شده، یک‌مرتبه تمام لشگر دیدند که امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) دست به شمشیر شد. عمروعاص گفت: به خدای «لا شریک له» دنبال هر کدام از ما، یک علی با شمشیر بود. ما فرار کردیم، هر کدام از ما که فرار نکردیم، کشته شدیم. اما درباره رسول‌الله نداریم. چرا می‌گوید پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) «رحمة للعالمین» است؟ مگر حضرت‌علی (علیه‌السلام) رحمت نیست؟ نظر من این‌است؛ خدا از سرم بگذرد: امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) رحمت هست؛ اما نه برای مشرکین! ولی پیامبر با آن‌ها می‌ساخت!

روایت داریم که این دنیا آخرش به‌هم می‌خورد. آن‌زمان هیچ‌چیز و هیچ‌کس روی زمین نیست. خدا می‌خواهد خودش را معرفی کند. یک نگاهی در عالمها می‌کند، یک نگاهی در دنیا می‌کند، آن‌وقت دوباره مردم زنده می‌شوند و در دنیا می‌آیند. عجب حرف‌هایی زدم!

یک‌روز حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) پیش پدر بزرگوارش آمد و گفت: پدر جان! من از کارهای خانه خسته شدم، یک کمکی به‌من بده؛ یعنی کلفتی داشته‌باشم. جبرئیل نازل‌شد: ای رسول من! به دخترت زهرا بگو تسبیحات اربعه را بگوید: سی و چهار مرتبه «الله‌اکبر»، سی و سه‌مرتبه «الحمد لله»، سی و سه‌مرتبه «سبحان‌الله»

ببین، حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) امر را اطاعت می‌کند. ذکر، امر است. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌فرماید: «أنا ذکر الله»

حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) امر را اطاعت می‌کند. این امر را خدا نازل کرده‌است. این برای همه مردم است، مختص حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) نیست. به همه مردم ابلاغ می‌شود که این ذکر خیلی ثواب دارد. آن‌وقت من همیشه این ذکر را می‌گویم.

ما باید بدانیم که ذکر حرف است، حاجت نمی‌دهد. ذکر، علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) است: «أنا ذکر الله». ذکر، امر است؛ یعنی به تو گفته این ذکر را بگو؛ نه این‌که از ذکرت حاجت بخواهی. این ذکر است، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) امر است. این ذکر را تو خودت می‌گویی؛ اما امر، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است؛ یعنی اگر ذکر می‌گویی، باید امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را قبول داشته‌باشی. اگر امر را قبول نداشته‌باشی، تمام ذکرهایت هیچ است. چرا؟ چون خدا می‌گوید: اگر عبادت ثقلین کنی؛ اما امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) را قبول نداشته‌باشی، من خودم تو را در جهنم می‌اندازم. آن‌ها ذکر است، باید امر را قبول داشته‌باشی. امر خدا و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) است.

حالا دوباره تکرار می‌کنم: فقط متقی می‌داند! کجا می‌روی؟! نفهم می‌شوی که از پیش متقی می‌روی! چه‌کسی این حرف‌ها را می‌داند؟ عالِم باید بیاید، مجتهد باید بیاید، تا ببینم می‌داند یا نمی‌داند؟! والله، بالله، تالله، هیچ‌کس غیر از متقی نمی‌داند. چقدر شما نفهم هستید! اگر بخواهی بفهمی، باید از متقی بفهمی! خدا در این دنیا متقی را قرار داد، هیچ‌کس مثل او نیست.

حالا آن‌کسی‌که با امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است، به او مثل امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) عنایت می‌شود. آن زمانی‌که به مکه رفته‌بودم، در خواب دیدم: لوحی میان زمین و آسمان بود. گفت: فرمایشات شما را به این لوح نوشته‌ایم. اگر تو با علی باشی، صحبت‌هایت را پخش می‌کنند. امر، پخش می‌شود، نه حرف. این صحبت‌ها به تمام خلقت پخش می‌شود؛ پس متقی دارد خلقت را پرورش می‌دهد؛ یعنی متقی از تمام خلقت مطلع است. این عالم هنوز خلق نشده، متقی مطلع است.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌فرماید: سخی باشید، صد تا در دنیا، هزار تا در آخرت به تو می‌دهم. اگر اینجوری نباشی، خدا تو را به خودت واگذار می‌کند. شما باید با متقی باشید؛ نه این‌که حرف بزنید. حرفت به‌درد نمی‌خورد؛ خدا و ملائکه، عمل را می‌خواهند، نه حرف را.

یک‌نفر بود، آنقدر حرف می‌زد، حرف‌هایش به‌درد نمی‌خورد که آدم را ذِلّه می‌کرد. به‌دینم، ذِلّه می‌شدم! حرفش، حرف خودش است، خیال خودش است. حرف، باید با امر خدا، امر رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، امر علی‌ولی‌الله (علیه‌السلام)، امر فاطمه‌زهرا (علیهاالسلام) باشد.

من حرف‌های آن‌ها را در تمام ماوراء می‌زنم. تو چه حرفی می‌زنی؟ کجا حرف تو را در ماوراء می‌زنند؟! این متقی است که حرفش در ماوراء زده می‌شود. رفقای‌عزیز، شما سخی هستید؛ دلم می‌خواهد حرف‌های شما هم در ماوراء زده‌شود.

حالا که خداوند، متقی را در این دنیا ظاهر کرد، حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) و امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و امام‌حسین (علیه‌السلام) می‌آیند این‌جا و با او دوستی می‌کنند، برای دیدن متقی می‌آیند. آیا برای دیدن تو می‌آیند یا دیدن متقی؟! تو از دیدن متقی هم سرپیچی می‌کنی؟! شما بخل و حسد دارید که اینطوری به متقی نگاه می‌کنید! بدبخت بیچاره! چرا از این‌جا می‌روی؟!

چرا متقی را نمی‌شناسید؟! ببین، متقی تا کجا را می‌داند. باز هم هست، نمی‌توانم بگویم. متقی این حرف‌ها را هنوز نزده، یک‌چیزی به او می‌گویند و می‌روند! اگر رفتی، پشت پا بر عالم امکان زده‌ای! پشت به عالم امکان کرده‌ای! کجا می‌روید؟! جبرائیل به‌من گفت: بیا تا عالم امکان را نشانت بدهم، حسین! این بهشت، این فردوس، این جنات! این‌طرف هم زهرای‌عزیز نشسته‌بود. گفتم: مُخیّرم یا باید بروم؟ گفت: مخیّر هستی. گفتم:

پشت پا بر عالم امکان زدمدست بر دامن زهرا زدم

امکان را دور ریختم.

شماها چه می‌گویید؟! چقدر بدبخت و بیچاره‌اید! من به‌فکر بچه‌های مردم هستم. این سخن را که می‌گویم: «پشت پا بر عالم امکان زدم» مختص متقی است. برای کس دیگری نیست! چرا؟ چون ائمه (علیهم‌السلام) متقی را پرورش داده‌اند؛ شما را که پرورش نداده‌اند، شما را به این‌طرف دعوت کرده‌اند.

بیایید سخی باشید. سخاوت خیلی خوب است. اگر سخی باشی، پشت به عالم زده‌ای! خدا می‌گوید: صد تا در دنیا، هزار تا در آخرت به آدم سخی می‌دهم، در عرش هم راهش می‌دهم. چرا؟ چون سخاوتمند پشت به شیطان کرده‌است. وقتی پشت به شیطان کند، حضرت‌علی (علیه‌السلام) و حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) راه به او می‌دهند. کجا از این‌جا می‌روید؟!

فقط متقی، از ائمه (علیهم‌السلام) آگاهی دارد، بقیه آگاهی ندارند. متقی در عالم هست؛ اما موقت است. دوازده‌امام، چهارده‌معصوم (علیهم‌السلام) هم در عالم موقت هستند، آن‌وقت متقی از ائمه (علیهم‌السلام) پشتیبانی می‌کند، از هیچ‌کس دیگری پشتیبانی نمی‌کند، اگر چه پدرش باشد! تو از چه‌کسی پشتیبانی می‌کنی؟!

هیچ مقامی در دنیا، حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) را نمی‌شناسد. حالا حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) با این مقامش، جانش را فدای حضرت‌علی (علیه‌السلام) می‌کند، حالا زهرای‌عزیز با همه مقامش این‌جا می‌آید. چرا؟ چون متقی، محبت و صفات دوستان امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) را به عالم پخش می‌کند.

دورانهایی بوده که در یک زمان، ده‌تا، بیست تا پیامبر بوده‌اند؛ اما حضرت‌علی (علیه‌السلام) در خلقت‌ها یکی بوده و هست. صد و بیست و چهار هزار پیامبر داریم؛ اما امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) یکی است! از کجا می‌گویی؟ از این‌جا که خدا اختیار تمام خلقت را دست حضرت‌علی (علیه‌السلام) داده‌است!

حالا خدا می‌گوید: هر کس امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) را قبول نداشته‌باشد، عبادت جن و انس را هم بکند، او را با صورت در جهنم می‌اندازم! این فقط منحصر به امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) است! حتی درباره حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) هم نداریم. این مختص امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) است که فرمود: امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) «کفواً أحد» است. حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) «کفواً خلقت» است؛ اما خدا اینطور در مورد حضرت‌علی (علیه‌السلام) گفته‌است.

حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) فهمید امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) کیست که فرمود: من جانم را فدای علی می‌کنم. فقط حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) فهمید که حضرت‌علی (علیه‌السلام) کفواً أحد است؛ یعنی احدی مثلش نیست؛ برای همین جانش را فدای حضرت‌علی (علیه‌السلام) کرد. حالا شما هم باید جانتان را فدای امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) کنید؛ آن‌وقت شما شبیه حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) هستید. زهرای‌عزیز، جانش را فدای امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) کرد، شماها هم وقتتان را فدای امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) کنید، نه فدای دنیا. سخی هم باشید؛ آن‌وقت خدا خوشش می‌آید. اما چه‌کسی این‌طور است؟ آن‌زمان، هفتاد هزار نفر، طرف عُمَر و ابابکر رفتند، حالا هم همین‌طور است.

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) هم فرمود: در آخرالزمان اگر کسی با دین از دنیا برود، با من و در درجه من است! کجا می‌روی؟ بدبخت بیچاره! کجا در درجه پیامبر هستی؟ اگر شما واقعاً سخی باشی و سخاوتت را به آخر برسانی، تو در درجه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) هستی.

کسی‌که به آخر می‌رساند، متقی است. چرا؟ چون همه کسری دارند. شما از اول عمرت حساب کن، کسری‌هایت را می‌فهمی که چقدر کسری داری! من از اول عمرم حساب کردم. از اول عمرم به‌فکر فقرا بودم. تو به‌فکر چه‌کسی هستی؟! من هیچ فکر ناجوری نکردم. حالا وقتی‌که این‌طوری شدی، ائمه‌طاهرین (علیهم‌السلام) دیدنت می‌آیند. این‌جا علی (علیه‌السلام) آمده، زهرا (علیهاالسلام) آمده، امام‌حسین (علیه‌السلام) آمده، شما کجا می‌روید؟ دنبال خیال خودتان می‌روید! خیال که ائمه‌طاهرین (علیهم‌السلام) نیست!

رفقای‌عزیز! من که متقی هستم شما را دوست دارم، چون متقی دوست شماست، مردم را راهنمایی می‌کند. خدا نکند شما از این‌جا بروید. حرف‌هایی که نباید بزنم را به شما گفتم. قدرش را بدانید! دوباره می‌گویم: من هر کدام از شما که سخی نباشید را دوست ندارم و خدا هم ثواب هفتاد حج، هفتاد عمره را به شما نمی‌دهد.

دو نفر این‌جا آمدند؛ سخی نبودند، به آن‌ها گفتم بروید. چرا می‌گویم بروید؟ چون‌که نتیجه ندارید. نتیجه این‌است که سخی باشید و به مردم برسید. به هر کسی‌که چیزی می‌دهی، هفتاد حج، هفتاد عمره به شما می‌دهد؛ پس اگر شما سخی باشید، من نمی‌گویم از این‌جا بروید.

متقی اصلاً از دنیا استفاده نمی‌کند. چطور استفاده نمی‌کند؟ از پولهایی که شما می‌دهید، هم استفاده نمی‌کند. من الآن صبح که می‌شود، یک‌نفر چیزی می‌آورد، این حسین می‌بیند، من برای خودم چیزی بر نمی‌دارم. هر چیزی می‌آورند، از آن برداشت نکرده‌ام؛ چون‌که من فقرا را از خودم واجب‌تر می‌دانم، آن‌ها را امر خدا می‌دانم. شما با سخاوت به امر خدا کمک می‌کنید.

باز هم تکرار می‌کنم: اگر سخی نیستید، از خدا بخواهید سخاوت را یادتان بدهد. باید این‌جا بیایید تا سخاوت را یادتان بدهند. اما تو این‌جا می‌آیی، ولی نمی‌خواهی سخی شوی! من هم راضی نیستم که تو خانه ما می‌آیی. برو! برو!

هر موقعی‌که این‌جا آمده‌ای، یک‌حرف تازه شنیده‌ای. باید این حرف‌ها در ذهنت بماند. تو که این‌جا می‌آیی، باید قدر مجلس ولایت را بدانی. چون‌که متقی از همه این عالم مطلع است. اگر من تا قیام‌قیامت حرف بزنم، یک پرده را می‌گویم، باز هم چیزهای دیگری هست. این حرف‌ها باید در گلبول‌های خونت نفوذ کند وگرنه یک‌چیزی به متقی می‌گویی و می‌روی.

این حرف‌هایی که متقی می‌گوید، زنده‌است. شما هم آن‌را زنده بدانید. پیش هیچ‌کسی این حرف‌ها نیست. مردم دنبال سواد هستند؛ اما سواد نزد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) تکذیب شده‌است. اگر سواد خوب بود، سلمان و اباذر هم سواد داشتند. اگر سواد خوب بود، چرا امام‌حسین (علیه‌السلام) می‌فرماید: متقی وکیل من است؟ متقی که سواد ندارد! حالا به او می‌گویند: حرف هم نزن! ولی امام‌حسین (علیه‌السلام) می‌گوید حرف بزن. امام‌حسین (علیه‌السلام) وکیلش را از خودش جالب‌تر می‌داند، به او نظر کرده‌است.

شما چه می‌دانید؟ خدا می‌داند شما که این‌جا می‌آیید، مرا ذِلّه می‌کنید، چون درک ندارید. درک چیست؟ این‌است که باید پیش متقی بیایید؛ مثل زمان امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) که هفتاد هزار نفر درک نداشتند، فقط هفت، هشت‌نفر درک داشتند، الآن هم در آخرالزمان با متقی همین‌طور برخورد می‌کنند. اصلاً تو نمی‌دانی که کافر هستی! نمی‌دانی که کافر شده‌ای! تو می‌روی توی خیالهای خودت! تو خیالی شده‌ای، نه امری! باید امری باشید، نه خیالی! خدا نکند آدم این‌جوری بشود!

بدتان نیاید، می‌خواهم بیدار شوید. کل مردم دنیا ناقصی دارند. خدا و چهارده‌معصوم (علیهم‌السلام) می‌گویند: برو پیش متقی! امام‌حسین (علیه‌السلام) هم می‌گوید: برو پیش متقی! متقی، من هستم! شما چه خبری از دنیا دارید؟! یک‌چیزی می‌خورید، یک خنده‌ای می‌کنید. اصلاً توی ماوراء نیستید. خدا کند توی ماوراء بیایید. ماوراء و دوازده‌امام (علیهم‌السلام)، چهارده‌معصوم (علیهم‌السلام)، متقی را امضا می‌کنند. ببین، الآن امام‌حسین (علیه‌السلام) امضا کرد و گفت: پیش وکیل من برو!

خدا می‌داند، می‌خواهم داد بزنم! خودم را از نفهمی مردم بکُشم! چند وقت توی سرم زدم، پیشانی‌ام چند وقت از دست فلانی درد گرفت. توی سرم زدم، خوب شد که رفت! راجع‌به کتاب بود که قبول نداشت. این عکس من را همه زدند، این نزد. یک‌نفر عکس قشنگی آورده‌بود، گفت: نه، من نمی‌خواهم. آخرش هم رفت! شماها نروید!

آن‌هایی که رفتند مرد نیستند، نر هستند. مرد باشید! سلمان و اباذر مرد بودند، نه با سواد. حالا زهرای‌عزیز (علیهاالسلام) گفت: به سلمان و اباذر بگو بیایند تا آن‌ها را ببینم، نگفت به علما بگو بیایند تا آن‌ها را ببینم! متقی هم همین‌طور است، با زهرای‌عزیز (علیهاالسلام) دست داده‌است. کجا می‌روی؟ بدبخت بیچاره! من اسم کسی را نمی‌آورم، دارم حرفم را می‌زنم.

خدا، ائمه (علیهم‌السلام) را آفریده و آن‌ها را در زمین ظاهر کرده‌است. ائمه (علیهم‌السلام) اختیار دارند، آن‌ها شیعیانی را که بوده‌اند، معرفی می‌کنند. چطور؟ وقتی خدا آدم ابوالبشر را خلق کرد و ترک‌اولی کرد، او را سیصد سال کناری انداخت، او هم گریه می‌کرد. (من بعضی وقتها به خدا می‌گویم: خدایا، چه‌کسی به‌غیر از تو مرا می‌آمرزد؟ خدایا من را بیامرز.) آدم بعد از این‌که سیصد سال گریه کرد، به هوش آمد و گفت: خدایا، چه‌کسی من را می‌آمرزد؟ تو مرا می‌آمرزی.

خدا گفت: ای آدم! به آسمان نگاه کن! نگاه کرد. دید پنج‌نور عظیم و نورهای ریز، ریز است. گفت: خدایا، این‌ها چه کسانی هستند؟ گفت: این محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین است. تا به اسم حسین رسید، آدم دلش شکست. خدا گفت: ای آدم! این حسین مرا در صحرای‌کربلا شهید می‌کنند. گفت: این نورهای ریز، ریز چه کسانی هستند؟ گفت: شیعیان آن‌ها هستند.

پس خدا شیعیان را قبل از آدم خلق کرده‌است. آدم را از خاک خلق کرد؛ اما شیعیان از علیین هستند، از نور ائمه (علیهم‌السلام) خلق شدند. چرا؟ امام‌حسین (علیه‌السلام) که می‌فرماید: متقی وکیل من است، دارد شما را معرفی می‌کند. کدام‌یک از شما وکیل امام‌حسین (علیه‌السلام) هستید؟ حالا شما به وکیل امام‌حسین (علیه‌السلام) ناسزا می‌گویید؟! آن‌هایی که ناسزا گفته‌اند، جزء آن هفتاد هزار نفر هستند. شما از آن‌ها نباشید، تا زمان رجعت این‌جا باشید.

متقی دلش خون‌است! چطور دلش خون‌است؟ شما وکیل امام‌حسین (علیه‌السلام) نمی‌شوید. چرا؟ شما دنبال خیالهای خودتان می‌روید. الآن سخی نیستید. از زمان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) علمای‌اعلام بوده‌اند. کدام‌یک از شما وکیل امام‌حسین (علیه‌السلام) هستید؟ در مورد آن‌ها که فرمود: «علماهما شرار الخلق».

دل من خون‌است! ائمه (علیهم‌السلام) باید به شما نظر کنند، آن نظر، شما را کفایت می‌کند. تا به شما نظر نکنند، نمی‌شود. آن‌وقت شما ناسزا به متقی می‌گویید؟! وقتی نظر کنند، شما سخی می‌شوید؛ سخاوت شما را نجات می‌دهد. آن‌وقت هفتاد حج، هفتاد عمره ثواب برایت می‌نویسد. شما بیایید جزء آن‌ها شوید.

برو ای گدای مسکین در خانه علی زنکه نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را

حالا متقی بوده‌است، ما هنوز حرف‌هایی هست که نمی‌توانیم به شما بزنیم. کتابی از ائمه‌طاهرین (علیهم‌السلام) نوشتم، به پسرم محمد گفتم: استخاره کن، آیه منافقین آمد، گفت: می‌خواهی به منافقین بدهی؟ این کتاب را کنار گذاشتند. متقی چه‌کار کند؟! متقی بیچاره است. چاره متقی آن‌موقع است که امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) بیاید. آن‌وقت بیاید تا جانش را فدای او کند. آن‌موقع متقی خوش است، چون حرف‌هایش را می‌تواند بزند، حالا جانم را دارم فدای شما می‌کنم.

رفقای‌عزیز! انفاق دارید، خدا شما را نجات می‌دهد. دست از سخاوت و انفاقتان برندارید. نگاه به‌دنیا نکنید؛ عالم دنیاست، متقی از این عالم مطلع است. چرا دنبال متقی نمی‌روید که به شما این حرف‌ها را بگوید؟ این حرف‌ها را نمی‌تواند بزند تا امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) بیاید. من این کتاب نجوا را استخاره نکردم، اگر استخاره می‌کردم، آیه منافقین می‌آمد و شما قدرش را نمی‌دانستید. باید با خدا و ائمه (علیهم‌السلام) نجوا کنید. اگر نجوا نکنید، خدا و ائمه (علیهم‌السلام) شما را به خودتان واگذار می‌کنند.

چطور باید نجوا کنیم؟ اول سخی باشید، سخاوت شما را نجات می‌دهد. آدم ابوالبشر سخی نبود که ترک‌اولی کرد و از آن درخت خورد. حالا خدا او را روی زمین انداخت، سیصد سال گریه کرد؛ پس پدرتان سخی نبوده‌است! آدم، شناخت ائمه (علیهم‌السلام) را نداشت که سخی نبود.

هیچ‌کس این حرف را نزده‌است. شما قدر متقی را نمی‌دانید. متقی که از شما چیزی نمی‌خواهد، احکام خدا را از زمان آدم ابوالبشر به شما می‌گوید. کسی این حرف‌ها را در دنیا نزده‌است. کجا می‌روید؟ اگر از متقی جدا شوی، از همه احکام جدا شده‌ای. چون متقی احکام را به شما می‌گوید. آیا می‌فهمید یا نه؟! نمی‌فهمید! آن‌وقت متقی جگرش خون‌است! از دست آن‌هایی که می‌خوانند و عمل نمی‌کنند. از دست آن‌هایی که باید بفهمند و نمی‌فهمند.

اما دوباره می‌گویم: اگر شما سخی باشید، خدا شما را نجات می‌دهد. اگر به قیامت اعتقاد دارید، اگر به خدا اعتقاد دارید، می‌گوید «أین السخیون؟!» بیایید بهشت بروید. کجا می‌روی؟! بدبخت بیچاره! همه دنیا می‌ماند، فقط سخاوت دنبالت می‌آید، پس باید سخاوت داشته‌باشید. من تمام شما را می‌خواهم؛ چون سخی هستید. اما اگر سخی نباشید، به شما نگاه می‌کنم و شما را نمی‌خواهم.

نجات شما در سخاوت است. چرا تو سخی هستی؟ چون به تو عنایت شده‌است. اگر به تو عنایت نشود، سخی نیستی! عنایت خیلی مهم است. اگر عنایت شود، گناه هم نمی‌کنی! گفتم خدا آدم ابوالبشر را خلق کرد؛ اما به او عنایت نکرد، رفت و از آن درخت خورد. اگر به شما عنایت نشود، گناه می‌کنید. آن‌هایی که این‌جا می‌آیند، اگر به آن‌ها عنایت نشده‌باشد، می‌روند. خدا کند به ما عنایت شود. اگر عنایت شود تسلیم هستی، اگر عنایت نشود تسلیم نیستی! توی خیال خودت می‌روی! تسلیم هستی که سخاوت داری.

امیدوارم باطن امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه)، تمام اهل‌جلسه تسلیم باشند. اگر تسلیم باشی، گناه هم نمی‌کنی! خدا تمام این دنیا را به آدم ابوالبشر داد؛ اما تسلیم نبود که از آن درخت خورد. شما هم تسلیم نیستید که می‌روید و مال حرام می‌خورید. خدا به داد ما برسد! همه ما داریم مال حرام می‌خوریم. «لا اله الا الله»! نمی‌توانم حرفم را بزنم. من به شما هشدار می‌دهم نه این‌که حرفم را بزنم! شما کشش ندارید، می‌ترسم بروید.

آقای‌فلانی، کشش نداشت که رفت. والله، بالله، خطر است! وقتی از این‌جا رفتی در خطر هستی. امیدوارم شما از این‌جا نروید. این‌جا جایی است که آن‌ها تصدیق کرده‌اند. حضرت‌علی (علیه‌السلام)، حضرت‌زهرا (علیهاالسلام)، امام‌حسین (علیه‌السلام) و ائمه (علیهم‌السلام) این‌جا آمده‌اند؛ یعنی این‌جا را تصدیق کرده‌اند. کجا می‌روی؟ بدبخت بیچاره!

متقی، حرف‌های زیادی درونش هست! از همه دنیا خبر دارد. آن‌وقت دنبال اشخاصی می‌گردد که برایشان حرف بزند. اشخاصی که به آن‌ها عنایت شده‌باشد، آن‌وقت حرف‌های ولایت را قبول می‌کنند.

این عالم آب بوده‌است، حالا خدای تبارک و تعالی می‌خواست آدم را خلق کند، آدم که ماهی نبود که در آب باشد، خدا اراده کرد و زمین به‌وجود آمد. گفت: ای زمین! این‌ها را درون خودت فرو ببر. زمین همه آبها را در خود فرو برد. ببین، وقتی‌که چاه می‌زنی، آب بیرون می‌آید. همه‌اش زمین بود، می‌خواهد شما بفهمید.

خدا دریا را خلق کرد، آن‌موقع همه عالم مثل دریا بود. حالا از خاک، آدم را خلق کرد؛ اما گفتم به آدم عنایت نشده‌بود که رفت و از آن درخت خورد. ای آدم بدبخت! چرا از خدا عنایت نخواستی و رفتی از آن درخت خوردی؟ شما مال حرام می‌خورید! شما مثل آدم هستید! عنایت به شما نشده، به متقی عنایت شده که گناه نمی‌کند. گناه پیش او می‌آید، گناه را نصیحت می‌کند. شما کجا مثل متقی هستید؟!

خیلی حرف، پیش متقی هست. از طرف خدا به متقی عنایت شده، هنوز پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نیامده، به متقی عنایت شده‌است. تو می‌خواهی متقی بشوی؟! بدبخت بیچاره! هنوز حرف‌هایی هست که نزده‌ام. از کجا تو خبر داری؟! تو باید حرف متقی را بشنوی، نه این‌که بگویی من متقی هستم!

برو پیش خدا، نه پیش متقی! برو پیش خدا تا بگوید برو پیش متقی! تو متقی نمی‌شوی! این خیال توست! خیال تو را شیطان رهبری می‌کند، تو دنبال شیطان هستی. او به تو القا می‌کند. برو پیش متقی تا احکام را حالی‌ات کند. احکام حالی شما نیست که می‌روی پیرو شیطان می‌شوی. برو به قیامت اعتقاد داشته‌باش! برو سخی باش! سخاوت را حالی‌تان می‌کنم، شاید نجات پیدا کنید!

یکی از یهودیها یک‌دختری داشت، این دختر را می‌خواست شوهر بدهد، خدا می‌داند این‌ها یک تخت خیلی معظمی درست کردند، به تمام این تخت، به‌اصطلاح طلا وصل کردند، این دختر خانم هم به همه جایش طلا بود، لباسهایش زربافت، بهترین زینت را به این دختر کردند. (یهودیها هم که از اول پول‌دار بودند. خدا دنیا را نمی‌خواهد، به این‌ها داده‌است، این‌ها را هم نمی‌خواهد. ما نباید حواسمان این‌طرف و آن‌طرف برود.)

بعد آمدند حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) را دعوت کردند که حضرت خجالت بکشد و به او بگوید که من می‌خواستم تو را بگیرم که تو اینطوری باشی! (ببین، این‌ها را خلق حساب کردند!) نه این‌که بروی از شمعون یهودی جو قرض بگیری. حالا حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) یک چادر و یک جفت کفش پینه‌ای دارد. حضرت تا رفت که به‌اصطلاح دعوت را نپذیرد، فوراً جبرئیل نازل‌شد: یا رسول‌الله! حق، سلامت می‌رساند، دعوت این‌ها را به حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) بگو بپذیرد. حضرت پذیرفت. جبرئیل نازل‌شد و یک دست لباس خیلی زیبا برای حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) آورد.

حضرت لباس را پوشید، تا وارد مجلس شد و «بسم‌الله الرحمن‌الرحیم» گفت، یک‌دفعه عروس از بالای تخت به زمین افتاد و مُرد. این‌ها می‌خواستند حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) را خجالت بدهند و او را کِنِف کنند؛ اما خدا این‌جوری کرد. عروس مُرد و خوشی آن‌ها تمام شد.

ببین شخصیت چیست؟ عقوبت چیست؟ با تمام طلا و زیورش افتاد و مُرد. شخصیت به یک‌خانه بزرگ و به دارایی نیست، شخصیت این‌است که شما ولایت داشته‌باشی، شخصیت به این‌است که مطیع باشی.

فهمیدند چه اشتباهی کردند؟ روی دست و پای حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) افتادند و گفتند: زهرا جان! قربانت برویم، عروسی همه‌اش عزا شد، یک‌کاری بکن. بعد جبرئیل نازل‌شد: یا زهرا! این‌قدر که بخواهی، این عروس زنده می‌شود. حضرت یک اشاره‌ای کرد و خواست؛ فوراً عروس زنده شد. صدها یهودی آن‌جا مسلمان شدند. حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) با چه‌چیزی آن‌جا رفت؟ با ولایت رفت، با یک دنیا معنویت رفت، تمام این‌ها را در جاذبه قرار داد.

خدا برای هیچ‌کس در این عالم نگفت که من مَلَک می‌فرستم، فقط برای حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) این‌را گفت. آن‌موقعی‌که برای خواستگاری حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) آمدند، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفت: همسر زهرا را خدا باید حواله دهد. خدا هم گفت: من ستاره‌ای از آسمان می‌فرستم، در خانه هر کسی رفت، او همسر زهراست. خدا ملکی، که به‌صورت ستاره زهره بود، را فرستاد. این ملک آمد و در خانه ابوطالب رفت، برای هیچ‌کس این‌طوری نشده، فقط برای حضرت‌زهراست که همه مردم ببینند؛ یعنی خدا می‌گوید که من در کارهای زهرا دست دارم. از این‌جا با حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) دشمن شدند و خود را جهنمی کردند.

ما هم‌دست از علی (علیه‌السلام) برداشته‌ایم، امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) مافوق همه خلقت است. چرا؟ چون‌که خدا می‌گوید: به عزت و جلالم قسم، اگر امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) را قبول نداشته‌باشی، تو را با صورت به آتش جهنم می‌اندازم. این‌را خدا فقط راجع‌به امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) گفت، راجع‌به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) هم نگفت.

حالا خدا به رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفت چه‌کار کن؟ گفت: «بلّغ!» بلند شو! علی را روی شانه‌هایت بگذار و او را معرفی کن. خدا نمی‌گوید من را معرفی کن، می‌گوید: امیرالمؤمنین، علی (علیه‌السلام) را معرفی کن؛ چون‌که خدا در تمام خلقت هست.

حالا که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را معرفی کرد، خدا به او گفت: «الیوم أکملت لکم دینکم»[۱]، ای پیامبر! دینت تکمیل شد. وقتی به پیامبرش این‌را می‌گوید، به ما چه بگوید؟!

همان‌طور که امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) نابغه تمام عالم است، عُمَر نابغه بدترینِ تمام خلائق است؛ این‌قدر عُمَر بد است!. حالا می‌گوید: «علی، اصحاب پیامبر است، عُمَر هم اصحاب پیامبر است. بد به عُمَر نگویید!» تمام مردم هم بد به او نگفتند! چه‌خبر است؟!

خداوند در دنیا امریه صادر می‌کند؛ میوه‌هایی در این دنیا هست که به دوستِ امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌گوید: از آن‌ها بخور؛ اما برای آن‌که کافر است، غصبی است. یعنی؛ همه مردم در پرتو مؤمن روزی می‌خورند. وقتی تو لعنت به عُمَر می‌کنی، خودت را از کفار جدا می‌کنی و حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) خوشش می‌آید. کسی‌که لعنت نکند، جزء کافر به ولایت است. کافرِ به علی و اولاد علی و زهرا، کافرِ به خداست. چرا مسامحه می‌کنید؟ چرا لعنت به عُمَر نمی‌کنید؟ تو عاقبتت به‌خیر نیست!

بیشتر مردم دنبال خیال خودشان می‌روند. خیال به تو خیار می‌دهد. این‌هایی که از جلسه می‌روند، من یاد حرف امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) می‌افتم که به‌من فرمود: حسین! غصه نخور! آن‌هایی که رفتند، رفتند! این‌هایی هم که هستند، می‌روند! امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) می‌خواهد بگوید: شماها هم معلوم نیست که بمانید. من قربان امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) بروم که چقدر متقی را می‌خواهد! می‌گوید: حسین! ناراحت نشو! این‌ها هم می‌روند!

آن‌زمان، سلمان و اباذر و میثم و مقداد ماندند. چطور آن‌ها دینشان را حفظ کردند؟ حالا سلمان شد «سلمان منّا أهل‌البیت»! به کدام‌یک از شما این‌را گفته‌است؟! هفتاد هزار نفر آن‌طرف رفتند. تازه حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) می‌گوید: علی‌جان! چند وقت است که سلمان و اباذر و میثم و مقداد را ندیده‌ام، به آن‌ها بگو بیایند تا ببینمشان!

ائمه (علیهم‌السلام) به دیدن متقی می‌آیند. آن‌وقت تو که خیالی هستی، شیطان به دیدنت می‌آید و به تو می‌گوید: ای بنده من! کجا بودی؟ بیا دنبال من! تو باید بنده‌خدا باشی، نه این‌که به حرف‌های شیطان عمل کنی!

وقتی فهم در دنیا هست، تو دنبال نفهمی می‌روی! اول فهم خلقت، دوازده‌امام (علیهم‌السلام)، چهارده‌معصوم (علیهم‌السلام) هستند. دوم، آن‌هایی که ائمه (علیهم‌السلام) را قبول دارند. تو باید این حرف‌ها را می‌گرفتی و به مردم می‌زدی؛ اما می‌روی به شیطان می‌زنی! آن‌وقت شیطان هم به تو می‌گوید: بنده من! چند وقت است که تو را ندیده‌ام، کجا بودی؟ آمدی!

تو شیطان را خوشحال می‌کنی! تو برو حضرت‌علی (علیه‌السلام) را خوشحال‌کن! برو حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) را خوشحال‌کن! برو امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) را خوشحال‌کن! کجا می‌روی؟ بدبخت بیچاره! هیچ‌چیز دیگری در این دنیا نیست، خاطرتان جمع باشد. متقی شما را نصیحت می‌کند. این‌کار متقی است. به شما گفته برو دنبالش! شما دنبال چه‌کسی می‌روید؟!

رفقای‌عزیز! این جلسه ما را خدا تهیه کرده، رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) تهیه کرده، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) تهیه کرده، زهرای‌عزیز (علیهاالسلام) تهیه کرده، امام‌حسین (علیه‌السلام) تهیه کرده، از این‌جا نروید. این‌جا که می‌آیید، خسته‌تان نکند، اگر بکند، می‌روید؛ اما این‌هایی که می‌آیند، خسته می‌شوند و می‌روند. زمان امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) هم همین‌طور بود، حرف‌های امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) آن‌ها را خسته کرد که طرف معاویه رفتند. شما هم خسته می‌شوید که طرف شیطان می‌روید. وای بر شماها!

چرا می‌روید؟ چرا از این‌جا می‌روید؟ شما از سخاوت خسته می‌شوید که می‌روید. چطور؟ من این‌جا نشسته‌ام؛ اما همیشه به‌فکر مردم هستم. ذکر می‌گویم؛ یا أباالفضل! یا علی! می‌گویم. من اصلاً چیزی ندارم. شما باید این‌جوری باشید تا نروید.

تکرار می‌کنم: چطور می‌شود نروید؟ اگر این‌خانه را قیامت بدانید، به‌دینم، نمی‌روید. چرا؟ حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) این‌جا آمده، امیرالمؤمنین علی (علیهاالسلام) آمده، امام‌حسین (علیه‌السلام) آمده، این‌جا مثل قیامت است. زمانی‌که در جلسه ولایت صرف می‌شود در کامپیوتر جهانی نوشته می‌شود و عمرت کلید نمی‌اندازد. تو خوشحال باش!

چرا جای دیگر می‌روید؟ علی (علیه‌السلام) در خانه من آمده‌است، جای دیگر نمی‌رود. علی (علیه‌السلام) این‌جاست؛ اما تو از این‌جا برو!

من هنوز از شماها دلخور هستم؛ با این‌که سخی هم هستید. من از سخاوت شما تشکر می‌کنم؛ اما یک‌چیزی هست که شماها بیشترتان توجه ندارید، من امروز می‌خواهم بگویم، پنجاه‌سال است که نگفته‌ام، امروز می‌خواهم بگویم: تو می‌روی نجف تا قبر امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) را زیارت کنی! تو می‌خواهی بروی زیارت قبر امام‌حسین (علیه‌السلام)! نادان نفهم! امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) این‌جاست، خودش را زیارت می‌کنی. امام‌حسین (علیه‌السلام) این‌جاست. زهرای‌عزیز (علیهاالسلام) این‌جاست. کجا می‌روی؟ این‌را نمی‌فهمید! امروز گفتم!

آیا فهمیدی چه گفتم؟ پس نرو! خیلی حرف خوبی زدم! به حضرت‌عباس، که هم دریای غضب است، هم دریای رحمت است، راست می‌گویم. من خودم عقیده‌ام این‌است که چشم تمام ماورای خلقت و نظرشان به این‌جاست! کجا می‌روی؟ بدبخت بیچاره!

این حرف‌ها را فقط متقی می‌زند، آن‌وقت تو به متقی یک‌حرفی می‌زنی و می‌روی! تو نمی‌دانی که متقی با امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) مربوط است! کجا می‌روی؟ بدبخت بیچاره!

این‌همه علما و فقها داریم، خیلی درس خوانده‌اند! پیر شده‌اند؛ اما امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به خانه آن‌ها نمی‌رود، خانه متقی می‌رود. چقدر به شما بگویم؟! شما حالی‌تان نیست! حالا امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به خانه متقی می‌آید. شما که به خانه متقی می‌آیید، هم سخی باشید، هم از این‌جا نروید؛ سخاوت را تا آخر برسانید. امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) این‌جاست!

رفقای‌عزیز! من همه‌شما را دوست دارم؛ از این‌جا نروید. گفتم، دوباره تکرار می‌کنم: چرا امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) خانه فقها و علما نمی‌رود؟ چون امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) پیش متقی است، آن‌ها متقی نیستند! حالا دنبال آن‌ها برو! امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) خانه متقی می‌آید. چرا؟ چون‌که زهرا (علیهاالسلام) این‌جا می‌آید، زهرا (علیهاالسلام) این‌جاست که امیرالمؤمنین علی (علیهاالسلام) می‌آید.

یا علی

ارجاعات

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ (سوره المائدة، آیه 3)
حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه