منتخب: آقا علی اکبر 4: تفاوت بین نسخهها
جز (جایگزینی متن - '، اما ' به '؛ اما ') |
|||
(۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۴: | سطر ۴: | ||
'''امیرالمؤمنین علی {{علیه}} کفواً أحد است. حضرت زهرا {{علیها}} کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.''' | '''امیرالمؤمنین علی {{علیه}} کفواً أحد است. حضرت زهرا {{علیها}} کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.''' | ||
+ | ==گفتار متقی{{ارجاع|امر امانت است ۸۴ (دقیقه ۴۹ و ۵۱ و ۵۷) و تفکّر یا عمود نور (دقیقه ۴۱)}}== | ||
+ | {{صوت منتخب|ali-akbar-4}} | ||
− | بالای سرِ آقا علیاکبر {{علیه}}، خدا ندا داد: ای حسینجان! قربانت بروم. ای بهقربانت برویم، حسینجان! چرا داشت توانش سر آقا علیاکبر {{علیه}} تمام میشد؟ مگر توان تمام میشود؟ امام هم یک حسّ بشریت دارد. {{آیه|[قُل إنّما] أنا بشرٌ مِثلُکم|سوره=18|آیه=11}} آن توان بشریّت امام حسین {{علیه}} داشت تمام میشد. چرا؟ {{توضیح|رفقای عزیز! بدانید این حرفها را باید یک قدری نجوا کنید، دور هم بنشینید! با این حرفها نجوا کنید! تا این حرفها با گوشت و پوست و خونتان آلوده شود. به حضرت عباس اگر آلوده شود، هیچ کجا را نمیخواهید ببینید.}} حالا آقا امام حسین {{علیه}} همین است دیگر، توان بشریّتش داشت سر آقا علیاکبر {{علیه}} تمام میشد. چرا؟ گفت: {{متمایز|«منطقاً علماً شبیهاً برسول الله»}} یک دفعه دید لشکر کوفه رسول الله {{صلی}} را کشتند؛ نه اینکه علیاکبر {{علیه}} را کشتند. {{ارجاع|امر امانت است 84}} | + | بالای سرِ آقا علیاکبر {{علیه}}، خدا ندا داد: ای حسینجان! قربانت بروم. ای بهقربانت برویم، حسینجان! چرا داشت توانش سر آقا علیاکبر {{علیه}} تمام میشد؟ مگر توان تمام میشود؟ امام هم یک حسّ بشریت دارد. {{آیه|[قُل إنّما] أنا بشرٌ مِثلُکم|سوره=18|آیه=11}} آن توان بشریّت امام حسین {{علیه}} داشت تمام میشد. چرا؟ {{توضیح|رفقای عزیز! بدانید این حرفها را باید یک قدری نجوا کنید، دور هم بنشینید! با این حرفها نجوا کنید! تا این حرفها با گوشت و پوست و خونتان آلوده [آغشته] شود. به حضرت عباس اگر آلوده شود، هیچ کجا را نمیخواهید ببینید.}} حالا آقا امام حسین {{علیه}} همین است دیگر، توان بشریّتش داشت سر آقا علیاکبر {{علیه}} تمام میشد. چرا؟ گفت: {{متمایز|«منطقاً علماً شبیهاً برسول الله»}} یک دفعه دید لشکر کوفه رسول الله {{صلی}} را کشتند؛ نه اینکه علیاکبر {{علیه}} را کشتند. {{ارجاع|امر امانت است 84}} |
امام صورت به صورت آقا علیاکبر {{علیه}} میگذارد، آقاجان! صورت به صورت او گذاشت، نه اینکه صورت به صورت اولادش گذاشت؛ میگوید: منطقاً، علماً همه جور به رسول الله {{صلی}} شبیه است. اگر امام حسین {{علیه}}، صورت به صورت علیاکبر {{علیه}} گذاشت، صورت به صورت رسول الله {{صلی}} گذاشت. {{ارجاع|تولّی و برائت 75}} حالا زینب میفهمد با جگر امام حسین {{علیه}} چه شده؟ یک وقت دید دارد توانش تمام میشود. در تمام صحرای کربلا، {{توضیح|تو باید مقتل بنویسی؛ آقا! من مقتل را دیدم؛ مقتل گذران شده از قلب من.}} حالا امام حسین {{علیه}} دید، نمیتواند بگذرد. | امام صورت به صورت آقا علیاکبر {{علیه}} میگذارد، آقاجان! صورت به صورت او گذاشت، نه اینکه صورت به صورت اولادش گذاشت؛ میگوید: منطقاً، علماً همه جور به رسول الله {{صلی}} شبیه است. اگر امام حسین {{علیه}}، صورت به صورت علیاکبر {{علیه}} گذاشت، صورت به صورت رسول الله {{صلی}} گذاشت. {{ارجاع|تولّی و برائت 75}} حالا زینب میفهمد با جگر امام حسین {{علیه}} چه شده؟ یک وقت دید دارد توانش تمام میشود. در تمام صحرای کربلا، {{توضیح|تو باید مقتل بنویسی؛ آقا! من مقتل را دیدم؛ مقتل گذران شده از قلب من.}} حالا امام حسین {{علیه}} دید، نمیتواند بگذرد. | ||
− | والله، زینب {{علیها}} پسرهایش که شهید شدند، به استقبال برادرش نیامد؛ قایم شد. زنها گفتند: زینب! بچّههایت شهید شدند، آنها را آوردند. نمیخواهی بیایی آنها را ببینی؟ گفت: بچّههایم را میخواهم، خجالت برادرم را نمیخواهم. میترسم مرا ببیند خجالت | + | والله، زینب {{علیها}} پسرهایش که شهید شدند، به استقبال برادرش نیامد؛ قایم شد. زنها گفتند: زینب! بچّههایت شهید شدند، آنها را آوردند. نمیخواهی بیایی آنها را ببینی؟ گفت: بچّههایم را میخواهم، خجالت برادرم را نمیخواهم. میترسم مرا ببیند خجالت بکشد؛ اما اینجا در میدان پرید، آمد در بین هفتاد هزار جمعیّت، مُدام میگفت: {{متمایز|«ولدی علی! ولدی علی!»}} داد میکشید زینب {{علیها}}. {{توضیح|حضرت زینب {{علیها}} اگر وارد لشکر میشد، از امام دفاع میکرد؛ اما حقّ ندارد بیاید؛ چون رسول الله {{صلی}} گفته: جهاد، برای زن حرام است؛ اما اینجا}} دید مبادا برادرش سکته کند. امام حسین {{علیه}} دید ناموس دهر، زینب کبری {{علیها}} در میدان آمده. دست برداشت، آمد و گفت: خواهرجان! صبرت تمام نشود، من با خدا عهد کردم. یک دفعه از بنیهاشم کمک خواست؛ گفت: |
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
سطر ۱۷: | سطر ۱۹: | ||
زینب را در خیمه برگرداند. {{ارجاع|امر امانت است 84 و شب تاسوعای 86}} | زینب را در خیمه برگرداند. {{ارجاع|امر امانت است 84 و شب تاسوعای 86}} | ||
− | حالا وقتی اهلبیت روز اربعین به کربلا رسیدند، تمام خاطرهها در نظر زینب {{علیها}} است، اینها در آن بیابان هیجان | + | حالا وقتی اهلبیت روز اربعین به کربلا رسیدند، تمام خاطرهها در نظر زینب {{علیها}} است، اینها در آن بیابان هیجان کردند؛ اما زینب {{علیها}} چه کار کرد؟ روی قبر برادرش افتاد، صدا زد: {{ارجاع|اربعین 87}} برادرجان! یادت میآید هر شهیدی که آوردی، جلویت دویدم؟ آقا علیاکبر {{علیه}} که شهید شد، در میدان دویدم، همینطور گفتم: {{متمایز|«وَلَدی علی! وَلَدی علی!»}} گفتم مبادا فُجأه [سکته] کنی، تمام شهدا را میآوردند، به استقبالت میآمدم، حتّیالإمکان وظیفهام بود که یک دلالتی بدهم؛ اما برادر! بچّههایم که کشته شدند، به میدان نیامدم، گفتم: برادر! شاید نگاهت به من بیفتد، خجالت بکشی! {{ارجاع|عصاره عاشورا 82}} |
عزیز من! شما حساب کن! آقا امام حسین {{علیه}} چقدر مطیع است! در تمام مصیبتهایش، امام حسین {{علیه}} نفرین نکرده است. فقط به عمر سعد نفرین کرد. گفت: خدا إنشاءالله رَحِمت را قطع کند! چرا؟ میگوید: رحِم مرا قطع کردی. خدا حاج شیخ عباس را رحمت کند! گفت: رحِمش اگر علی {{علیه}} بود، والله، پسرش نبود. گفت: {{متمایز|«منطقاً، علماً، شبیهاً برسول الله.»}} یعنی ای ابنسعد! تو رسول خدا {{صلی}} را کشتی، رحِم مرا قطع کردی. رحِم من، جدّ من است که تو قطع کردی. مگر پسرش است؟ چرا متوجّه نمیشویم؟ اگر دارد نفرین میکند که رحِمت قطع شود! میگوید: تو رسول الله {{صلی}} را کشتی. خدا وجود علیاکبر {{علیه}} را مانند رسول الله {{صلی}} خلق کرده است. این حرف امام حسین {{علیه}} خیلی حرف است! میگوید: {{متمایز|«منطقاً، خَلقاً، خُلقاً علماً شبیهاً برسول الله.»}} حالا نفرین میکند. آیا ما متوجّه میشویم؟ {{ارجاع|تفکّر یا عمود نور 78}} | عزیز من! شما حساب کن! آقا امام حسین {{علیه}} چقدر مطیع است! در تمام مصیبتهایش، امام حسین {{علیه}} نفرین نکرده است. فقط به عمر سعد نفرین کرد. گفت: خدا إنشاءالله رَحِمت را قطع کند! چرا؟ میگوید: رحِم مرا قطع کردی. خدا حاج شیخ عباس را رحمت کند! گفت: رحِمش اگر علی {{علیه}} بود، والله، پسرش نبود. گفت: {{متمایز|«منطقاً، علماً، شبیهاً برسول الله.»}} یعنی ای ابنسعد! تو رسول خدا {{صلی}} را کشتی، رحِم مرا قطع کردی. رحِم من، جدّ من است که تو قطع کردی. مگر پسرش است؟ چرا متوجّه نمیشویم؟ اگر دارد نفرین میکند که رحِمت قطع شود! میگوید: تو رسول الله {{صلی}} را کشتی. خدا وجود علیاکبر {{علیه}} را مانند رسول الله {{صلی}} خلق کرده است. این حرف امام حسین {{علیه}} خیلی حرف است! میگوید: {{متمایز|«منطقاً، خَلقاً، خُلقاً علماً شبیهاً برسول الله.»}} حالا نفرین میکند. آیا ما متوجّه میشویم؟ {{ارجاع|تفکّر یا عمود نور 78}} | ||
سطر ۳۵: | سطر ۳۷: | ||
{{یا علی}} | {{یا علی}} | ||
==ارجاعات== | ==ارجاعات== | ||
− | [[رده: منتخب | + | [[رده: منتخب]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۲۲:۵۱
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۱]
بالای سرِ آقا علیاکبر (علیهالسلام)، خدا ندا داد: ای حسینجان! قربانت بروم. ای بهقربانت برویم، حسینجان! چرا داشت توانش سر آقا علیاکبر (علیهالسلام) تمام میشد؟ مگر توان تمام میشود؟ امام هم یک حسّ بشریت دارد. «[قُل إنّما] أنا بشرٌ مِثلُکم»[۲] آن توان بشریّت امام حسین (علیهالسلام) داشت تمام میشد. چرا؟ (رفقای عزیز! بدانید این حرفها را باید یک قدری نجوا کنید، دور هم بنشینید! با این حرفها نجوا کنید! تا این حرفها با گوشت و پوست و خونتان آلوده [آغشته] شود. به حضرت عباس اگر آلوده شود، هیچ کجا را نمیخواهید ببینید.) حالا آقا امام حسین (علیهالسلام) همین است دیگر، توان بشریّتش داشت سر آقا علیاکبر (علیهالسلام) تمام میشد. چرا؟ گفت: «منطقاً علماً شبیهاً برسول الله» یک دفعه دید لشکر کوفه رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) را کشتند؛ نه اینکه علیاکبر (علیهالسلام) را کشتند. [۳]
امام صورت به صورت آقا علیاکبر (علیهالسلام) میگذارد، آقاجان! صورت به صورت او گذاشت، نه اینکه صورت به صورت اولادش گذاشت؛ میگوید: منطقاً، علماً همه جور به رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) شبیه است. اگر امام حسین (علیهالسلام)، صورت به صورت علیاکبر (علیهالسلام) گذاشت، صورت به صورت رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) گذاشت. [۴] حالا زینب میفهمد با جگر امام حسین (علیهالسلام) چه شده؟ یک وقت دید دارد توانش تمام میشود. در تمام صحرای کربلا، (تو باید مقتل بنویسی؛ آقا! من مقتل را دیدم؛ مقتل گذران شده از قلب من.) حالا امام حسین (علیهالسلام) دید، نمیتواند بگذرد.
والله، زینب (علیهاالسلام) پسرهایش که شهید شدند، به استقبال برادرش نیامد؛ قایم شد. زنها گفتند: زینب! بچّههایت شهید شدند، آنها را آوردند. نمیخواهی بیایی آنها را ببینی؟ گفت: بچّههایم را میخواهم، خجالت برادرم را نمیخواهم. میترسم مرا ببیند خجالت بکشد؛ اما اینجا در میدان پرید، آمد در بین هفتاد هزار جمعیّت، مُدام میگفت: «ولدی علی! ولدی علی!» داد میکشید زینب (علیهاالسلام). (حضرت زینب (علیهاالسلام) اگر وارد لشکر میشد، از امام دفاع میکرد؛ اما حقّ ندارد بیاید؛ چون رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) گفته: جهاد، برای زن حرام است؛ اما اینجا) دید مبادا برادرش سکته کند. امام حسین (علیهالسلام) دید ناموس دهر، زینب کبری (علیهاالسلام) در میدان آمده. دست برداشت، آمد و گفت: خواهرجان! صبرت تمام نشود، من با خدا عهد کردم. یک دفعه از بنیهاشم کمک خواست؛ گفت:
جوانان بنیهاشم! بیایید | علی را به خیمه رسانید! | |
خدا داند که من طاقت ندارم | علی را در بر خیمه رسانم |
زینب را در خیمه برگرداند. [۵] حالا وقتی اهلبیت روز اربعین به کربلا رسیدند، تمام خاطرهها در نظر زینب (علیهاالسلام) است، اینها در آن بیابان هیجان کردند؛ اما زینب (علیهاالسلام) چه کار کرد؟ روی قبر برادرش افتاد، صدا زد: [۶] برادرجان! یادت میآید هر شهیدی که آوردی، جلویت دویدم؟ آقا علیاکبر (علیهالسلام) که شهید شد، در میدان دویدم، همینطور گفتم: «وَلَدی علی! وَلَدی علی!» گفتم مبادا فُجأه [سکته] کنی، تمام شهدا را میآوردند، به استقبالت میآمدم، حتّیالإمکان وظیفهام بود که یک دلالتی بدهم؛ اما برادر! بچّههایم که کشته شدند، به میدان نیامدم، گفتم: برادر! شاید نگاهت به من بیفتد، خجالت بکشی! [۷]
عزیز من! شما حساب کن! آقا امام حسین (علیهالسلام) چقدر مطیع است! در تمام مصیبتهایش، امام حسین (علیهالسلام) نفرین نکرده است. فقط به عمر سعد نفرین کرد. گفت: خدا إنشاءالله رَحِمت را قطع کند! چرا؟ میگوید: رحِم مرا قطع کردی. خدا حاج شیخ عباس را رحمت کند! گفت: رحِمش اگر علی (علیهالسلام) بود، والله، پسرش نبود. گفت: «منطقاً، علماً، شبیهاً برسول الله.» یعنی ای ابنسعد! تو رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) را کشتی، رحِم مرا قطع کردی. رحِم من، جدّ من است که تو قطع کردی. مگر پسرش است؟ چرا متوجّه نمیشویم؟ اگر دارد نفرین میکند که رحِمت قطع شود! میگوید: تو رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) را کشتی. خدا وجود علیاکبر (علیهالسلام) را مانند رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) خلق کرده است. این حرف امام حسین (علیهالسلام) خیلی حرف است! میگوید: «منطقاً، خَلقاً، خُلقاً علماً شبیهاً برسول الله.» حالا نفرین میکند. آیا ما متوجّه میشویم؟ [۸]
امروز زمانی شده، دخترها میروند دنبال پسرها، خدا لعنت کند آن کسی را که گفت رویتان را نگیرید! امروز اگر یک جوانی خودش را حفظ کرد، والله قسم، این طبق علیاکبرِ امام حسین (علیهالسلام) است. [۹]
خدایا! این جوانها را امشب، دعایشان را مستجاب کن!
خدایا! عاقبتشان را به خیر کن!
خدایا! اینها از آن جوانها باشند که پیرو آقا علیاکبر (علیهالسلام) باشند!
خدایا! به حقّ علیاکبرِ امام حسین (علیهالسلام) به اینها یک نظر خصوصی بکن! [۱۰]