منتخب: ورود امام رضا به نیشابور: تفاوت بین نسخه‌ها

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
پرش به:ناوبری، جستجو
 
(۶ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۴: سطر ۴:
  
 
'''امیرالمؤمنین علی {{علیه}} کفواً أحد است. حضرت‌ زهرا {{علیها}} کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.'''
 
'''امیرالمؤمنین علی {{علیه}} کفواً أحد است. حضرت‌ زهرا {{علیها}} کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.'''
==گفتار متقی{{ارجاع|شهادت امام حسن و امام رضا ۸۵ (دقیقه ۵)}}==
+
==حرکت امام‌رضا از مدینه به طوس{{ارجاع|شهادت امام حسن و امام رضا ۸۵ (دقیقه ۵)}}==
 
{{صوت منتخب|imamreze-neyshaboor}}
 
{{صوت منتخب|imamreze-neyshaboor}}
  
سطر ۲۵: سطر ۲۵:
 
اگر شرط و شروط را قبول نداشته ‌باشی، اصلاً {{متمایز|«لا إله إلّا الله»}} نگفتی؛ پس شروط امام از {{متمایز|«لا إله إلّا الله»}} بالاتر است. حرف بالا رفت! چرا؟ خودش دارد می‌گوید: {{متمایز|«بشرطها و شروطها»}}؛ یعنی خدا را که ما نمی‌توانیم بشناسیم، خدا چیست که ما بشناسیم؟ اما خدا امرش است، امرش علی‌بن‌موسی ‌الرّضا {{علیهما}} است. می‌گوید: {{متمایز|«بشرطها و شروطها و أنا من شروطها»}} عزیز من! تو {{متمایز|«لا إله إلّا الله»}} گفتی، وارد قلعه شدی؛ اما شرط دارد. شرطش چیست؟ شرطش اطاعت است. امام‌مان را اطاعت کنیم. اگر شما واقع امرشان را اطاعت کردید، تأییدتان می‌کند.  
 
اگر شرط و شروط را قبول نداشته ‌باشی، اصلاً {{متمایز|«لا إله إلّا الله»}} نگفتی؛ پس شروط امام از {{متمایز|«لا إله إلّا الله»}} بالاتر است. حرف بالا رفت! چرا؟ خودش دارد می‌گوید: {{متمایز|«بشرطها و شروطها»}}؛ یعنی خدا را که ما نمی‌توانیم بشناسیم، خدا چیست که ما بشناسیم؟ اما خدا امرش است، امرش علی‌بن‌موسی ‌الرّضا {{علیهما}} است. می‌گوید: {{متمایز|«بشرطها و شروطها و أنا من شروطها»}} عزیز من! تو {{متمایز|«لا إله إلّا الله»}} گفتی، وارد قلعه شدی؛ اما شرط دارد. شرطش چیست؟ شرطش اطاعت است. امام‌مان را اطاعت کنیم. اگر شما واقع امرشان را اطاعت کردید، تأییدتان می‌کند.  
  
مگر این عبدالعظیم‌ حسنی نیست که خدمت امام‌ می‌آید و عقایدش را می‌گوید؟! خیلی سر و ساده صحبت می‌کند، می‌گوید: یابن ‌رسول ‌الله! آمدم که عقایدم را به شما بگویم و جزء شیعه‌های شما باشم؛ واجبات را به ‌جا می‌آورم و مُحرّمات را ترک می‌کنم، سیبی یا اناری از درخت بچینم، اگر شما بگویی نصفش حرام و نصفش حلال است، آن نصف حلال را می‌خورم و حرام را نمی‌خورم. حضرت فرمود: {{متمایز|«بشرطها و شروطها و أنا من شروطها»}}، شروط همین‌است. {{ارجاع|ولایت عمل صالح است 78}}
+
مگر این عبدالعظیم‌ حسنی نیست که خدمت امام‌ می‌آید و عقایدش را می‌گوید؟! خیلی سر و ساده صحبت می‌کند، می‌گوید: یابن ‌رسول ‌الله! آمدم که عقایدم را به شما بگویم و جزء شیعه‌های شما باشم؛ واجبات را به ‌جا می‌آورم و مُحرّمات را ترک می‌کنم، سیبی یا اناری از درخت بچینم، اگر شما بگویی نصفش حرام و نصفش حلال است، آن نصف حلال را می‌خورم و حرام را نمی‌خورم. حضرت فرمود: {{متمایز|«بشرطها و شروطها و أنا من شروطها»}}، شروط همین‌ است. {{ارجاع|ولایت عمل صالح است 78}}
  
[[فرمایشات منتخب|فهرست فرمایشات منتخب]]
+
==شرط لا‌اله‌الا‌الله در کلام امام‌رضا{{ارجاع|شناخت ارکان خدا ۷۶ (دقیقه ۶) و ولایت پیاده کننده عدالت در خلقت ۷۹ (دقیقه ۲)}}==
 +
{{صوت منتخب|imamreze-neyshaboor-2}}
 +
 
 +
ببین چه‌طور علی‌بن‌موسی ‌الرّضا {{علیهما}} ارکان را احترام می‌کند؟ در صورتی‌که والله، خودش ارکان دین است؛ اما ارکان را احترام می‌کند. چه‌جور ارکان را اطاعت می‌کند؟ حالا در نیشابور آمده، خلاصه تمام میلیونرها، میلیاردرها یا کمتر و زیادتر، با تشریفات جلوی حضرت آمدند، همه می‌گویند: خانه ما بیا! حضرت فرمود: هر کجا شترم برود، می‌روم. اشاره کرد به شتر کجا برو؟ توی خانه یک بچّه یتیم رفت، فرمود: یا اُمّاه! اجازه می‌دهی به خانه‌ات بیایم؟! ببین علی‌بن‌موسی ‌الرّضا {{علیهما}} چه‌کار دارد می‌کند؟ آن آدمی که خلاصه تمام اهل‌ نیشابور به او توهین کردند، این بنده ‌خدا را به‌ هیچ عنوانی لا [تحویل] نگرفتند، آقا علی‌بن‌موسی‌ الرّضا {{علیهما}} به خانه‌اش می‌رود و دلش را خوش می‌کند.
 +
 
 +
کجا ما ارکان خدا را حفظ کردیم؟! والله، اگر یک قوم و خویش داشته ‌باشی که از اولیای ‌خدا باشد، در عقد دختر و پسرت دعوتش نمی‌کنی. این‌ها خودشان ارکان‌اند؛ اما دارد ارکان خدا را به ما دستور می‌دهد، از آن‌طرف هم به این‌ مردم نادان دارد می‌گوید که به هر کسی امام نگویند! به هر کسی خلیفه نگویند! خلیفه خدا، تمام امکانات عالم در قبضه قدرتش است، رشد درخت در قبضه قدرتش است، میوه‌ها باید با اجازه او بیاید، والله، برگ‌های درخت باید با اجازه امام ‌زمان {{عج}} بریزد، برگ‌های درخت با اجازه امام ‌زمان {{عج}} بیاید رشد کند. حالا امام سیبی می‌خورد و هسته‌اش را آن‌جا در باغچه خانه‌اش خاک می‌کند، فوراً میوه می‌دهد. هر کسی از این میوه بخورد، شفا می‌گیرد؛ در صورتی‌که من شنیدم برگ این درخت را حیوان می‌خورد، هر حیوانی که می‌خورد و یک دردی داشت، خوب می‌شد! باباجانِ من! ما باید امام‌مان را بهتر بشناسیم! حالا یک کسی را شفا داده، ببین چه کار می‌کند؟ درختی که امام ‌رضا {{علیه}} آن ‌را نشانده، شفا می‌دهد، کجاییم ما؟! چرا معرفت به امام‌مان نداریم؟! درختی که نشانده، دارد شفا می‌دهد، دست حضرت به آن خورده است.
 +
 
 +
حالا می‌خواهد به سمت طوس حرکت کند، همه می‌گویند: کلامی بگو که جدّت پیامبر گفته، می‌فرماید: {{روایت|«لا إله إلّا الله حِصنی، فَمَن دَخل حَصنی أمِن مِن عذابی، بِشرطها و شُروطها وَ أنا مِن شُروطها»}}؛ شرط {{متمایز|«لا إله إلّا الله»}} ماییم. خب حالا اگر یک فضولی بگوید: {{متمایز|«لا إله إلّا الله»}} که بالاتر است! نه بابا! {{متمایز|«لا إله إلّا الله»}} مقصد خدا علی {{علیه}} است، مقصد خدا زهرا {{علیها}} است، مقصد خدا علی‌بن‌موسی ‌الرّضا {{علیه}} است. حالا شما {{متمایز|«لا إله إلّا الله»}} گفتی، وارد قلعه شدی؛ والله، کارساز نیست. خدا قبولت نمی‌کند. {{متمایز|«لا إله إلّا الله»}} گفتی، امام‌ رضا {{علیه}} قبولت کرد و تو را در قلعه ولایت آورد، کارساز نیست! کارساز چیست؟! کارساز این ‌است که علی‌بن‌موسی ‌الرّضا {{علیه}} را به امام هشتم قبول داشته‌ باشی و او را واجب‌ الإطاعة بدانی.
 +
 
 +
حالا وقتی‌که قبول کردی، خدا پاداش به تو می‌دهد. پاداشش چیست؟ می‌گوید: به عزّت و جلال خودم قسم! اگر علی {{علیه}} را قبول نداشته ‌باشی و عبادت ثقلین هم بکنی، می‌سوزانمت؛ پس بدان که {{متمایز|«لا إله إلّا الله»}} تو را کفایت نمی‌کند. اهل‌ تسنّن {{متمایز|«لا إله إلّا الله»}} می‌گویند؛ اما آن‌ها امام ندارند، آن کفایت نمی‌کند؛ اهل ‌آتش هستند. خدا می‌گوید، می‌گوید: هر کسی‌که مقصد مرا؛ یعنی امیرالمؤمنین علی {{علیه}}  را قبول نداشته ‌باشد، او را به رُو در جهنّم می‌اندازم. {{ارجاع|شناخت ارکان خدا 76}}
 +
 
 +
ما توجّه به {{متمایز|لا إله إلّا الله}} نکردیم! مبادا به شما جسارت کنم، من الآن عرض میکنم: همین‌طور ‌که امام رضا {{علیه}} می‌فرماید: شروط {{متمایز|«لا إله إلّا الله»}} ما هستیم، آن‌وقت خود خدا هم یک شروطی دارد. شروط خدا چیست؟ عدالت است. عدالت مافوق عمل بشر است. اگر عدالت درون عمل بشر نباشد، تمامش باطل است؛ نه این‌که بگوییم عدالت مافوق است، به این معنی است که مافوق عمل بشر است. باید هر کاری بشر می‌کند، عدالت داشته‌ باشد. خدا عمر را لعنت کند که عدالت را با امامت کنار زد. اگر می‌خواهید توجّه کنید، می‌گوید: شرط اوّل یک عالم و امام جماعت شیعه‌گی است، بعد عدالت است. آقاجان! اگر عدالت نداشته‌ باشد و پشت سرش نماز بروی، اطاعت نکردی. آن عالم باید عدالت داشته‌ باشد. عدالت، شرط خداشناسی و شرط ولایت است؛ پس اگر خدا گفتی؛ باید عدالت داشته‌ باشی. باید در هر جایی عدالت داشته ‌باشی.
 +
 
 +
شرط ولایت، سخاوت است؛ شرط سخاوت هم عدالت است. اگر عدالت داشته‌ باشی، به‌فکر مردم هستی. اگر عدالت داشته‌ باشی، تجاوز نمی‌کنی. اگر عدالت داشته ‌باشی، به ماوراء اعتقاد داری. والله، اگر عدالت نداشته ‌باشی، به ماوراء اعتقاد نداری؛ آن‌وقت جنایت می‌کنی، خیانت می‌کنی؛ اما عزیز من! اگر عدالت حُکمروا باشد، کسی کار بی‌امر نمی‌کند؛ پس ما باید عدالت را احترام کنیم. شرط ولایت، شرط خداشناسی، شرط وحدت، شرط عصمت، شرط کمال تمامش عدالت است. اگر عدالت نباشد، هیچ‌ چیز نیست. {{ارجاع|ولایت پیاده کننده عدالت در خلقت 79}}
 +
 
 +
شرط شیعه‌گی این ‌است: ولایت، عدالت، سخاوت. هر غلطی می‌خواهد بکند می‌گوید محبّت امام‌ زمان {{عج}} را دارم. این ‌نیست که! محبّت شرط و شروط دارد. تو اگر محبّت به یک نفر داشته ‌باشی، تبعیّت محبّت است، نه محبّت تبعیّت. این خیلی قشنگ است! {{ارجاع|نیمه شعبان 82}}
 +
 
 +
هدایت یعنی یک تجلّی در قلبت می‌کند؛ اما {{متمایز|«بشرطها و شروطها و أنا من شروطها»}}، شرط و شروط را قبول کنی، پی شرط و شروط خلق نروی. حالا وقتی تجلّی کرد، تو ولایت را تشخیص می‌دهی، قرآن را تشخیص می‌دهی؛ یعنی آن‌که تجلّی کرد، یک نوری است که قرآن را می‌بینی، خدا را می‌بینی، امام ‌زمان {{عج}} را می‌بینی. چه می‌بینی؟ امرش را می‌بینی، امرش خودش است. حالا وقتی‌که واقعاً شما این‌جوری شدی؛ آن‌وقت خدا به تو مدال می‌دهد، تو را تأیید می‌کند، پیغمبر {{صلی}} هم تو را تأیید می‌کند. {{ارجاع|حاکمیّت شیعه (کامپیوتر جهانی، جلسه چهارم) 80}}
 +
 
 +
ما توجّه به {{متمایز|«لا إله إلّا الله»}} نکردیم. آقا امام‌ رضا {{علیه}} می‌گوید: {{روایت|«لا إله إلّا الله حصنی، فمن دخل حصنی أمن من عذابی بشرطها و شروطها و أنا من شروطها»}}، حضرت ‌ابراهیم به خدا گفت: خدایا! آخر چه ‌کسی به مکّه می‌آید؟ گفت: یا ابراهیم! ندا بده! هر کسی‌ از ذرّات تا قیام‌قیامت به ندای ابراهیم لبّیک گفت، به مکّه می‌آید؛ اما {{متمایز|«بشرطها و شروطها و أنا من شروطها»}}؛ شرط قبولی حجّ، علی {{علیه}} است. ندای ابراهیم صحیح است؛ اما یک شرط و شروط دارد. آن‌که ابراهیم ندا کرد، درست ‌است، خیلی قشنگ است؛ اما باید شرط و شروطش را بگوید.
 +
 
 +
شرط و شروطش، دوستی علی {{علیه}} است. اگر این ‌نیست، مگر اهل‌ تسنّن مکّه به ‌جا نمی‌آورند، عمره به‌ جا نمی‌آورند، نماز نمی‌خوانند، روزه نمی‌گیرند، جهاد نمی‌روند؟ این‌قدر قرآن را احترام می‌کنند، دیدم قرآن را به زمین گذاشت، گفت: {{متمایز|«لعن علی أبوک»}}: لعنت به پدرت! چرا قرآن را زمین گذاشتی؟ چرا خدا این‌ها را لعنت می‌کند؟ پس شرط قبولیِ ندای ابراهیم، ولایت است. امام‌ رضا {{علیه}} می‌گوید: {{متمایز|«بشرطها و شروطها، أنا من شروطها»}} شرطش، ولایت است. {{ارجاع|ضربه به ولایت، پیروی از بدعت‌گذار (ضربه به ولایت جبران ندارد) 81}}
 +
 
 +
{{متمایز|«أنا من شروطها»}}، شروط هر عبادتی، شروط هر اطاعتی، شروط هر کاری، شروطش؛ ائمه طاهرین {{علیهم}} هستند، این یعنی‌چه؟ یعنی با اجازه این‌ها حرف بزنی، آن‌ها با اجازه خدا حرف می‌زنند، تو با اجازه این‌ها حرف بزنی. امروز شروط را برای شما معلوم کردم؛ یعنی با شروط حرف بزنی، به امر خودت حرف نزن! با «من» خودت حرف نزن! با خیال خودت حرف نزن! با سواد خودت حرف نزن! با کمال خودت حرف نزن! خودت را در ولایت نیاور! حرفت را در ولایت نیاور! کار خودت را در ولایت نیاور! ولایت چیزی به آن نمی‌چسبد؛ یعنی ولایت در تمام این خلقت ممتاز است.
 +
 
 +
تو یک ‌چیزی که درست می‌کنی، ممتاز نیست، این خیال خودت است. آیا خیال خودت ممتاز است؟ آیا فکر تو ممتاز است؟ تأیید نشده، تو که تأیید نشدی! آقاجان من! تو تکذیب شدی. با تمام آن کتاب‌ها که نوشتی، تکذیب شدی؛ نه تأیید. مگر آن کتابی که نوشتی، به امر ائمه {{علیهم}} باشد، آن‌ها را تشویق کند، عظماییت آن‌ها را بنویسی، نه عظماییت خودت را؛ آن‌وقت کتابت روح دارد؛ وگرنه روح ندارد. تأیید ولایت روح می‌دهد، نه تکذیب ولایت. ولایت تو را تکذیب کرده‌ است، روحش کجاست؟
 +
 
 +
{{شعر}}
 +
{{ب|تأیید خلق اشتباه بوَد|تأیید دست ماوراء بوَد}}
 +
{{پایان شعر}}
 +
 
 +
تأیید دست رسول ‌خدا {{صلی}} بوَد. آن‌ها هر کسی را تأیید کردند، درست ‌است. {{ارجاع|روح خلقت ولایت است 78}}
 +
 
 +
عزیزان من! تمام حرف‌هایتان باید شرط و شروط داشته‌ باشد. الآن می‌خواهی یک‌ کاری بکنی، با شرط بکن! شرط، شرایط است. شرایط را به امر این‌ها بکن! اگر می‌گوید: {{روایت|«لا إله إلّا الله حصنی، فمن دخل حصنی أمن من عذابی، بشرطها و شروطها و أنا من شروطها»}} شروط {{متمایز|لا إله إلّا الله}} ما هستیم؛ یعنی اگر با شروط کار نکنی، والله، {{متمایز|«لا إله إلّا الله»}} نگفتی. هر کاری که می‌خواهی در این عالم بکنی، با شروط بکن! شروط یعنی‌ چه؟ با امام‌ رضا {{علیه}} شرط کن! این دید ولایتِ من است. شرط کن: آقاجان! ما دیگر امرت را اطاعت می‌کنیم. {{ارجاع|کامپیوتر جهانی (جلسه سوم) 80}}
 +
 
 +
خدایا! ما به شرط {{متمایز|«لا إله إلّا الله»}} عمل کنیم. عضو ائمه {{علیهم}} باشیم، نه جزء. {{ارجاع|کتاب معرفت و ادب زیارت}}
  
 
{{یا علی}}
 
{{یا علی}}
 
+
==ارجاعات==
[[رده: منتخب 1402]]
+
[[رده: منتخب]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۳ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۲۱:۳۱

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) کفواً أحد است. حضرت‌ زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.

حرکت امام‌رضا از مدینه به طوس[۱]

عزیزان من! منافق یک فکری خودش دارد، کاری در ظاهر به ‌نام اسلام و دین می‌کند، اما مقصد دیگری دارد و می‌خواهد آن‌ را عملی کند؛ این‌ است که می‌گویم دنبال خلق و بدعت‌گذار نروید! هارون، امام‌ موسی ‌کاظم (علیه‌السلام) را شهید کرد؛ حالا که پسرش مأمون به خلافت رسید، دید مردم دارند پنهانی به پدرش بد می‌گویند و او را لعنت می‌کنند؛ می‌خواست به ملّت بگوید که من این‌ کاره نیستم؛ درست‌ است که پدرم این‌ کار را کرد، اما من مثل او نیستم؛ برای این‌که مردم او را بخواهند.

چهار نفر را دنبال امام‌ رضا (علیه‌السلام) فرستاد و به آن‌ها گفت: علی‌بن‌موسی‌ الرّضا (علیهماالسلام) را با احترام بیاورید! شترش هر کجا خواست بایستد و علف بخورد! هر وقت خواست حرکت کند، اجازه دهید! مبادا یک تازیانه به شترش بزنید! شما در اختیار امام باشید، نه او در اختیار شما! احترامی می‌کند که ظاهرش اسلام و ولایت است، اما در باطن منافق است.

شهر به شهر آمدند، امام را احترام کردند، تا به نیشابور رسیدند. مردم هم خیلی استقبال کردند؛ خانه‌هایشان را مرتّب کردند، خدمت امام آمدند و او را دعوت کردند. مأمون از استقبال مردم ترسید؛ کلاً بنی‌عبّاس از ائمه (علیهم‌السلام) خیلی می‌ترسیدند، منصور هم کسی را درِ خانه امام‌ صادق (علیه‌السلام) گذاشت، که حتّی یک‌ نفر هم نرود از امام سؤال کند و امام حرف بزند. امام‌ صادق (علیه‌السلام) فرمود: بنی‌عبّاس بیشتر از بنی‌امیّه، ما را اذیّت کردند؛ چون‌که بنی‌عبّاس، اکثرِ ما را کشتند و منافق بودند.

حالا در نیشابور اعیان و اشراف می‌خواهند اسم در کنند که حضرت، خانه ما آمده؛ همه به امام می‌گویند: خانه ما بیا! امام فرمود: هر کجا شترم برود؛ چون امام خانه هر کسی برود، بقیّه می‌گویند که چرا خانه ما نیامدی؟! اصلاً یک انفجاری ایجاد می‌شود. این‌جاست که دوباره مردم سقوط کردند. بعضی از منافق‌ها گفتند: ببین امام هم اختیارش را به شترش داده‌ است! نمی‌فهمند! آخر ما ولایت را نمی‌فهمیم. ما باید فقط تسلیم باشیم، به چون و چرای ولایت و امام کار نداشته باشیم. این‌جا این‌طور شده، آن‌جا آن‌طور شده؛ تو روی بی‌عقلی خودت می‌آوری.

این شتر مثل شتر امام‌ سجّاد (علیه‌السلام) است، مثل ذوالجناح است. وقتی امام سوارش شده، آن انسانیّت وجود مبارک امام به این حیوان اثر کرده‌ است. امام‌ رضا (علیه‌السلام) مانند جدّش رسول‌ الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) است که وقتی از مکّه به مدینه هجرت فرمود، هر کسی می‌گفت به خانه ما بیایید، حضرت به وحی الهی فرمود: هر کجا شترم برود؛ چون او از طرف خدا مأمور است.

حالا شتر از شهر بیرون رفت، یک‌ خانه گِلی و کوچکی آن‌جا بود، زنی بود که شوهر نداشت، بچّه یتیم داشت؛ شتر زانو زد. امام فرمود: یا اُمّاه! اجازه می‌دهی که ما داخل خانه‌ات شویم؟ گفت: افتخار می‌کنم. امام می‌خواهد حُجّت‌اللّهی‌اش را معلوم کند. آن‌ زن برایش سیب آورد، حضرت آن‌ را خورد و هسته‌اش را در باغچه خانه انداخت، فوراً درختی شد و سیب داد. درخت باید سه سال طول بکشد تا میوه بدهد. حالا هر کسی از آن سیب می‌خورد، فوری شفا می‌گرفت. برگ‌هایش را به حیوان می‌دادند، می‌خورد و خوب می‌شد. باباجانِ من! ولایت شفاست! اگر ما ولایت داشته‌ باشیم! والله، سالم هستیم.

این زن، بچّه یتیم داشت، امام می‌خواهد یک بیچاره‌ای را باچاره کند. این بنده خدا خلاصه به نوایی رسید. عزیز من! تو با مشهد و مکّه رفتنت، باید کسی را به یک‌ نوایی برسانی. فلانی گفته: من دوازده ‌دفعه به مکّه رفتم، می‌خواهم امام‌ زمان (علیه‌السلام) را در منا ببینم، آره! تو امام ‌زمانت را در منا دیدی؟! امام ‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) از تو بیزار است، کجا امام‌ زمان (عجل‌الله‌فرجه) را می‌توانی ببینی؟! تو که خانه‌ات مثل کاخ است، امام خانه تو بیاید چه‌ کار کند؟! تو این‌ خانه را از کجا ساختی؟! بیشتر این خانه‌ها مجهول‌ المالک است. فردا که امام‌ زمان (عجل‌الله‌فرجه) می‌آید، خوب‌ها به او برمی‌گردند. ببین آن زنی که تمام اهل نیشابور به او توجّهی نمی‌کردند، امام دلش را خوش می‌کند.

حالا حضرت حرکت کرد، نوشته‌اند: چندین هزار نفر، جمعیّت خیلی زیادی بوده، همه فرهیخته بودند، چندین هزار قلم‌دان طلا آن‌جا حاضر کردند و گفتند: حدیثی از جدّت، رسول‌ الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) برای ما نقل‌ کن! جگرم کباب است از دست آن‌هایی که به ‌اصطلاح امام را می‌خواهند! نمی‌گویند از خودت بگو! نمی‌گویند تو حجّت خدایی و بالاتری! می‌گویند حدیثی از رسول ‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) برای ما بگو! امام فرمود: «لا إله إلّا الله حِصنی، فَمَن دَخل حَصنی أمِن مِن عذابی، بِشرطها و شُروطها وَ أنا مِن شُروطها»؛ شرط لا إله إلّا الله ما خانواده هستیم؛ یعنی لا إله إلّا الله بدونِ ما، لا إله إلّا الله نیست. یعنی اصل، ولایت است. خدا می‌گوید امر مرا اطاعت کن! در مقابل صفات من کرنش کن! مگر شیطان نیست که به خدا می‌گوید من تو را قبول دارم؟! نماز خواندم چهار هزار سال طول کشیده، هیچ‌کس به جز تو لیاقت سجده ندارد، ای‌خدا! تو لیاقت سجده داری. خدا می‌گوید: گم‌شو! امر مرا اطاعت ‌کن! [۲]

اگر شرط و شروط را قبول نداشته ‌باشی، اصلاً «لا إله إلّا الله» نگفتی؛ پس شروط امام از «لا إله إلّا الله» بالاتر است. حرف بالا رفت! چرا؟ خودش دارد می‌گوید: «بشرطها و شروطها»؛ یعنی خدا را که ما نمی‌توانیم بشناسیم، خدا چیست که ما بشناسیم؟ اما خدا امرش است، امرش علی‌بن‌موسی ‌الرّضا (علیهماالسلام) است. می‌گوید: «بشرطها و شروطها و أنا من شروطها» عزیز من! تو «لا إله إلّا الله» گفتی، وارد قلعه شدی؛ اما شرط دارد. شرطش چیست؟ شرطش اطاعت است. امام‌مان را اطاعت کنیم. اگر شما واقع امرشان را اطاعت کردید، تأییدتان می‌کند.

مگر این عبدالعظیم‌ حسنی نیست که خدمت امام‌ می‌آید و عقایدش را می‌گوید؟! خیلی سر و ساده صحبت می‌کند، می‌گوید: یابن ‌رسول ‌الله! آمدم که عقایدم را به شما بگویم و جزء شیعه‌های شما باشم؛ واجبات را به ‌جا می‌آورم و مُحرّمات را ترک می‌کنم، سیبی یا اناری از درخت بچینم، اگر شما بگویی نصفش حرام و نصفش حلال است، آن نصف حلال را می‌خورم و حرام را نمی‌خورم. حضرت فرمود: «بشرطها و شروطها و أنا من شروطها»، شروط همین‌ است. [۳]

شرط لا‌اله‌الا‌الله در کلام امام‌رضا[۴]

ببین چه‌طور علی‌بن‌موسی ‌الرّضا (علیهماالسلام) ارکان را احترام می‌کند؟ در صورتی‌که والله، خودش ارکان دین است؛ اما ارکان را احترام می‌کند. چه‌جور ارکان را اطاعت می‌کند؟ حالا در نیشابور آمده، خلاصه تمام میلیونرها، میلیاردرها یا کمتر و زیادتر، با تشریفات جلوی حضرت آمدند، همه می‌گویند: خانه ما بیا! حضرت فرمود: هر کجا شترم برود، می‌روم. اشاره کرد به شتر کجا برو؟ توی خانه یک بچّه یتیم رفت، فرمود: یا اُمّاه! اجازه می‌دهی به خانه‌ات بیایم؟! ببین علی‌بن‌موسی ‌الرّضا (علیهماالسلام) چه‌کار دارد می‌کند؟ آن آدمی که خلاصه تمام اهل‌ نیشابور به او توهین کردند، این بنده ‌خدا را به‌ هیچ عنوانی لا [تحویل] نگرفتند، آقا علی‌بن‌موسی‌ الرّضا (علیهماالسلام) به خانه‌اش می‌رود و دلش را خوش می‌کند.

کجا ما ارکان خدا را حفظ کردیم؟! والله، اگر یک قوم و خویش داشته ‌باشی که از اولیای ‌خدا باشد، در عقد دختر و پسرت دعوتش نمی‌کنی. این‌ها خودشان ارکان‌اند؛ اما دارد ارکان خدا را به ما دستور می‌دهد، از آن‌طرف هم به این‌ مردم نادان دارد می‌گوید که به هر کسی امام نگویند! به هر کسی خلیفه نگویند! خلیفه خدا، تمام امکانات عالم در قبضه قدرتش است، رشد درخت در قبضه قدرتش است، میوه‌ها باید با اجازه او بیاید، والله، برگ‌های درخت باید با اجازه امام ‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) بریزد، برگ‌های درخت با اجازه امام ‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) بیاید رشد کند. حالا امام سیبی می‌خورد و هسته‌اش را آن‌جا در باغچه خانه‌اش خاک می‌کند، فوراً میوه می‌دهد. هر کسی از این میوه بخورد، شفا می‌گیرد؛ در صورتی‌که من شنیدم برگ این درخت را حیوان می‌خورد، هر حیوانی که می‌خورد و یک دردی داشت، خوب می‌شد! باباجانِ من! ما باید امام‌مان را بهتر بشناسیم! حالا یک کسی را شفا داده، ببین چه کار می‌کند؟ درختی که امام ‌رضا (علیه‌السلام) آن ‌را نشانده، شفا می‌دهد، کجاییم ما؟! چرا معرفت به امام‌مان نداریم؟! درختی که نشانده، دارد شفا می‌دهد، دست حضرت به آن خورده است.

حالا می‌خواهد به سمت طوس حرکت کند، همه می‌گویند: کلامی بگو که جدّت پیامبر گفته، می‌فرماید: «لا إله إلّا الله حِصنی، فَمَن دَخل حَصنی أمِن مِن عذابی، بِشرطها و شُروطها وَ أنا مِن شُروطها»؛ شرط «لا إله إلّا الله» ماییم. خب حالا اگر یک فضولی بگوید: «لا إله إلّا الله» که بالاتر است! نه بابا! «لا إله إلّا الله» مقصد خدا علی (علیه‌السلام) است، مقصد خدا زهرا (علیهاالسلام) است، مقصد خدا علی‌بن‌موسی ‌الرّضا (علیه‌السلام) است. حالا شما «لا إله إلّا الله» گفتی، وارد قلعه شدی؛ والله، کارساز نیست. خدا قبولت نمی‌کند. «لا إله إلّا الله» گفتی، امام‌ رضا (علیه‌السلام) قبولت کرد و تو را در قلعه ولایت آورد، کارساز نیست! کارساز چیست؟! کارساز این ‌است که علی‌بن‌موسی ‌الرّضا (علیه‌السلام) را به امام هشتم قبول داشته‌ باشی و او را واجب‌ الإطاعة بدانی.

حالا وقتی‌که قبول کردی، خدا پاداش به تو می‌دهد. پاداشش چیست؟ می‌گوید: به عزّت و جلال خودم قسم! اگر علی (علیه‌السلام) را قبول نداشته ‌باشی و عبادت ثقلین هم بکنی، می‌سوزانمت؛ پس بدان که «لا إله إلّا الله» تو را کفایت نمی‌کند. اهل‌ تسنّن «لا إله إلّا الله» می‌گویند؛ اما آن‌ها امام ندارند، آن کفایت نمی‌کند؛ اهل ‌آتش هستند. خدا می‌گوید، می‌گوید: هر کسی‌که مقصد مرا؛ یعنی امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) را قبول نداشته ‌باشد، او را به رُو در جهنّم می‌اندازم. [۵]

ما توجّه به لا إله إلّا الله نکردیم! مبادا به شما جسارت کنم، من الآن عرض میکنم: همین‌طور ‌که امام رضا (علیه‌السلام) می‌فرماید: شروط «لا إله إلّا الله» ما هستیم، آن‌وقت خود خدا هم یک شروطی دارد. شروط خدا چیست؟ عدالت است. عدالت مافوق عمل بشر است. اگر عدالت درون عمل بشر نباشد، تمامش باطل است؛ نه این‌که بگوییم عدالت مافوق است، به این معنی است که مافوق عمل بشر است. باید هر کاری بشر می‌کند، عدالت داشته‌ باشد. خدا عمر را لعنت کند که عدالت را با امامت کنار زد. اگر می‌خواهید توجّه کنید، می‌گوید: شرط اوّل یک عالم و امام جماعت شیعه‌گی است، بعد عدالت است. آقاجان! اگر عدالت نداشته‌ باشد و پشت سرش نماز بروی، اطاعت نکردی. آن عالم باید عدالت داشته‌ باشد. عدالت، شرط خداشناسی و شرط ولایت است؛ پس اگر خدا گفتی؛ باید عدالت داشته‌ باشی. باید در هر جایی عدالت داشته ‌باشی.

شرط ولایت، سخاوت است؛ شرط سخاوت هم عدالت است. اگر عدالت داشته‌ باشی، به‌فکر مردم هستی. اگر عدالت داشته‌ باشی، تجاوز نمی‌کنی. اگر عدالت داشته ‌باشی، به ماوراء اعتقاد داری. والله، اگر عدالت نداشته ‌باشی، به ماوراء اعتقاد نداری؛ آن‌وقت جنایت می‌کنی، خیانت می‌کنی؛ اما عزیز من! اگر عدالت حُکمروا باشد، کسی کار بی‌امر نمی‌کند؛ پس ما باید عدالت را احترام کنیم. شرط ولایت، شرط خداشناسی، شرط وحدت، شرط عصمت، شرط کمال تمامش عدالت است. اگر عدالت نباشد، هیچ‌ چیز نیست. [۶]

شرط شیعه‌گی این ‌است: ولایت، عدالت، سخاوت. هر غلطی می‌خواهد بکند می‌گوید محبّت امام‌ زمان (عجل‌الله‌فرجه) را دارم. این ‌نیست که! محبّت شرط و شروط دارد. تو اگر محبّت به یک نفر داشته ‌باشی، تبعیّت محبّت است، نه محبّت تبعیّت. این خیلی قشنگ است! [۷]

هدایت یعنی یک تجلّی در قلبت می‌کند؛ اما «بشرطها و شروطها و أنا من شروطها»، شرط و شروط را قبول کنی، پی شرط و شروط خلق نروی. حالا وقتی تجلّی کرد، تو ولایت را تشخیص می‌دهی، قرآن را تشخیص می‌دهی؛ یعنی آن‌که تجلّی کرد، یک نوری است که قرآن را می‌بینی، خدا را می‌بینی، امام ‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) را می‌بینی. چه می‌بینی؟ امرش را می‌بینی، امرش خودش است. حالا وقتی‌که واقعاً شما این‌جوری شدی؛ آن‌وقت خدا به تو مدال می‌دهد، تو را تأیید می‌کند، پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) هم تو را تأیید می‌کند. [۸]

ما توجّه به «لا إله إلّا الله» نکردیم. آقا امام‌ رضا (علیه‌السلام) می‌گوید: «لا إله إلّا الله حصنی، فمن دخل حصنی أمن من عذابی بشرطها و شروطها و أنا من شروطها»، حضرت ‌ابراهیم به خدا گفت: خدایا! آخر چه ‌کسی به مکّه می‌آید؟ گفت: یا ابراهیم! ندا بده! هر کسی‌ از ذرّات تا قیام‌قیامت به ندای ابراهیم لبّیک گفت، به مکّه می‌آید؛ اما «بشرطها و شروطها و أنا من شروطها»؛ شرط قبولی حجّ، علی (علیه‌السلام) است. ندای ابراهیم صحیح است؛ اما یک شرط و شروط دارد. آن‌که ابراهیم ندا کرد، درست ‌است، خیلی قشنگ است؛ اما باید شرط و شروطش را بگوید.

شرط و شروطش، دوستی علی (علیه‌السلام) است. اگر این ‌نیست، مگر اهل‌ تسنّن مکّه به ‌جا نمی‌آورند، عمره به‌ جا نمی‌آورند، نماز نمی‌خوانند، روزه نمی‌گیرند، جهاد نمی‌روند؟ این‌قدر قرآن را احترام می‌کنند، دیدم قرآن را به زمین گذاشت، گفت: «لعن علی أبوک»: لعنت به پدرت! چرا قرآن را زمین گذاشتی؟ چرا خدا این‌ها را لعنت می‌کند؟ پس شرط قبولیِ ندای ابراهیم، ولایت است. امام‌ رضا (علیه‌السلام) می‌گوید: «بشرطها و شروطها، أنا من شروطها» شرطش، ولایت است. [۹]

«أنا من شروطها»، شروط هر عبادتی، شروط هر اطاعتی، شروط هر کاری، شروطش؛ ائمه طاهرین (علیهم‌السلام) هستند، این یعنی‌چه؟ یعنی با اجازه این‌ها حرف بزنی، آن‌ها با اجازه خدا حرف می‌زنند، تو با اجازه این‌ها حرف بزنی. امروز شروط را برای شما معلوم کردم؛ یعنی با شروط حرف بزنی، به امر خودت حرف نزن! با «من» خودت حرف نزن! با خیال خودت حرف نزن! با سواد خودت حرف نزن! با کمال خودت حرف نزن! خودت را در ولایت نیاور! حرفت را در ولایت نیاور! کار خودت را در ولایت نیاور! ولایت چیزی به آن نمی‌چسبد؛ یعنی ولایت در تمام این خلقت ممتاز است.

تو یک ‌چیزی که درست می‌کنی، ممتاز نیست، این خیال خودت است. آیا خیال خودت ممتاز است؟ آیا فکر تو ممتاز است؟ تأیید نشده، تو که تأیید نشدی! آقاجان من! تو تکذیب شدی. با تمام آن کتاب‌ها که نوشتی، تکذیب شدی؛ نه تأیید. مگر آن کتابی که نوشتی، به امر ائمه (علیهم‌السلام) باشد، آن‌ها را تشویق کند، عظماییت آن‌ها را بنویسی، نه عظماییت خودت را؛ آن‌وقت کتابت روح دارد؛ وگرنه روح ندارد. تأیید ولایت روح می‌دهد، نه تکذیب ولایت. ولایت تو را تکذیب کرده‌ است، روحش کجاست؟

تأیید خلق اشتباه بوَدتأیید دست ماوراء بوَد

تأیید دست رسول ‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بوَد. آن‌ها هر کسی را تأیید کردند، درست ‌است. [۱۰]

عزیزان من! تمام حرف‌هایتان باید شرط و شروط داشته‌ باشد. الآن می‌خواهی یک‌ کاری بکنی، با شرط بکن! شرط، شرایط است. شرایط را به امر این‌ها بکن! اگر می‌گوید: «لا إله إلّا الله حصنی، فمن دخل حصنی أمن من عذابی، بشرطها و شروطها و أنا من شروطها» شروط لا إله إلّا الله ما هستیم؛ یعنی اگر با شروط کار نکنی، والله، «لا إله إلّا الله» نگفتی. هر کاری که می‌خواهی در این عالم بکنی، با شروط بکن! شروط یعنی‌ چه؟ با امام‌ رضا (علیه‌السلام) شرط کن! این دید ولایتِ من است. شرط کن: آقاجان! ما دیگر امرت را اطاعت می‌کنیم. [۱۱]

خدایا! ما به شرط «لا إله إلّا الله» عمل کنیم. عضو ائمه (علیهم‌السلام) باشیم، نه جزء. [۱۲]

یا علی

ارجاعات

  1. شهادت امام حسن و امام رضا ۸۵ (دقیقه ۵)
  2. شهادت امام‌ حسن و امام ‌رضا 85 و ولایت در خلقت کفو ندارد 80 و ولایت امر خداست (سرّ الله) 77 و کتاب ترجمه احکام
  3. ولایت عمل صالح است 78
  4. شناخت ارکان خدا ۷۶ (دقیقه ۶) و ولایت پیاده کننده عدالت در خلقت ۷۹ (دقیقه ۲)
  5. شناخت ارکان خدا 76
  6. ولایت پیاده کننده عدالت در خلقت 79
  7. نیمه شعبان 82
  8. حاکمیّت شیعه (کامپیوتر جهانی، جلسه چهارم) 80
  9. ضربه به ولایت، پیروی از بدعت‌گذار (ضربه به ولایت جبران ندارد) 81
  10. روح خلقت ولایت است 78
  11. کامپیوتر جهانی (جلسه سوم) 80
  12. کتاب معرفت و ادب زیارت
حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه