منتخب: امام صادق 3: تفاوت بین نسخه‌ها

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
پرش به:ناوبری، جستجو
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{بسم الله}} '''السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته''' ''...» ایجاد کرد)
 
جز (جایگزینی متن - '، اما ' به '؛ اما ')
 
(۴ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۴: سطر ۴:
  
 
'''امیرالمؤمنین علی {{علیه}} کفواً أحد است. حضرت‌زهرا {{علیها}} کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.'''
 
'''امیرالمؤمنین علی {{علیه}} کفواً أحد است. حضرت‌زهرا {{علیها}} کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.'''
 +
==گفتار متقی{{ارجاع|اذن الله (دقیقه ۳۰) و تارعنکبوت (دقیقه ۳۱) و تذکّر جلسه (دقیقه۲۶ و ۲۹ و ۳۰ )}}==
 +
{{صوت منتخب|imam-sadegh-3}}
  
 
شخصی خدمت امام‌ صادق {{علیه}} آمده و می‌گوید: من می‌خواهم خدمت شما باشم، امام می‌فرماید: من یک‌ وقت ‌جایی می‌خواهم بروم، شما دهنه اسب و الاغ مرا بگیر! چند وقت آن‌جا بود. یک شخص خراسانی آن‌جا آمد که مجاور بشود، این‌ها دوتایی که در طوس بودند، این‌شخص یک باغ خیلی عظیم داشت، یک‌ خانه خیلی خوب هم داشت. آمد و به این ‌شخص که چند وقت در خدمت امام بود، گفت: سر این الاغ را به ‌من بده! این سِمَت را به ‌من بده! من آن باغ و خانه را به شما می‌دهم. الآن هم می‌گویم که امام بنویسد.  
 
شخصی خدمت امام‌ صادق {{علیه}} آمده و می‌گوید: من می‌خواهم خدمت شما باشم، امام می‌فرماید: من یک‌ وقت ‌جایی می‌خواهم بروم، شما دهنه اسب و الاغ مرا بگیر! چند وقت آن‌جا بود. یک شخص خراسانی آن‌جا آمد که مجاور بشود، این‌ها دوتایی که در طوس بودند، این‌شخص یک باغ خیلی عظیم داشت، یک‌ خانه خیلی خوب هم داشت. آمد و به این ‌شخص که چند وقت در خدمت امام بود، گفت: سر این الاغ را به ‌من بده! این سِمَت را به ‌من بده! من آن باغ و خانه را به شما می‌دهم. الآن هم می‌گویم که امام بنویسد.  
  
 
این شخص فکرش کوتاه بود، آمد و گفت: یابن‌ رسول‌الله! اگر ما بخواهیم ترقّی کنیم، شما حرفی دارید؟ این خراسانی این‌جوری می‌گوید. امام فرمود: نه! این شخص رفت خراسانی را بیاورد، حضرت او را صدا زد و گفت: بیا! به او فرمود: تو چند وقت پیش ما بودی، به ما حقّ پیدا کردی. این نوکریِ ما، کمتر چیزی که خدا به تو بدهد، از آن‌جایی که خورشید می‌کند، تا آن‌جایی که غروب می‌کند، ثوابش بالاتر است. {{ارجاع|إذن الله و ایرادی‌نبودن شیعه 75}}  
 
این شخص فکرش کوتاه بود، آمد و گفت: یابن‌ رسول‌الله! اگر ما بخواهیم ترقّی کنیم، شما حرفی دارید؟ این خراسانی این‌جوری می‌گوید. امام فرمود: نه! این شخص رفت خراسانی را بیاورد، حضرت او را صدا زد و گفت: بیا! به او فرمود: تو چند وقت پیش ما بودی، به ما حقّ پیدا کردی. این نوکریِ ما، کمتر چیزی که خدا به تو بدهد، از آن‌جایی که خورشید می‌کند، تا آن‌جایی که غروب می‌کند، ثوابش بالاتر است. {{ارجاع|إذن الله و ایرادی‌نبودن شیعه 75}}  
یک خدمت‌کردن این ‌است، این به ‌غیر از این ‌است که حالا هفتاد حجّ، هفتاد عمره به شما بدهد. شما الآن هم جوان‌ها، هم شما سالمندها، هم کامل‌ها خیلی دارید از این استفاده‌ها می‌کنید. باید شکر خدا بکنید که خدای تبارک و تعالی به‌ دست شما انفاق ایجاد کرده، شما الآن در اختیار ولایتید، دارید امر ولایت را اطاعت می‌کنید. آیا شما توجّه دارید؟ {{ارجاع|تاریخات 85}} حالا چقدر کلاه سر ما می‌رود؟ به حضرت عباس یک میلیارد کلاه سر ما می‌رود؛ نه یک کلاه سر من برود. الحمد لله شکر ربّ العالمین من خوشبختم شما همه جاناً، مالاً دارید کمک به ولایت می‌کنید. می‌خواهم بگویم قدر این خدمت را بدانید! خدمت به ولایت مطلق است. ببین می‌گوید از این‌جا که خورشید می‌زند، چه چیزی دیگر می‌خواهی؟ آخر دنیایت که دارد می‌گذرد، در فکر قیامت باش که آن‌جا این را به تو بدهد. به تمام آیات قرآن، اگر به من بدهد، بگوید به مردم بده! من خوشحالم. {{ارجاع|تار عنکبوت 85}}
+
 
 +
خدمت‌کردن این ‌است، این به ‌غیر از این ‌است که حالا هفتاد حجّ، هفتاد عمره به شما بدهد. شما الآن هم جوان‌ها، هم شما سالمندها، هم کامل‌ها خیلی دارید از این استفاده‌ها می‌کنید. باید شکر خدا بکنید که خدای تبارک و تعالی به‌ دست شما انفاق ایجاد کرده، شما الآن در اختیار ولایتید، دارید امر ولایت را اطاعت می‌کنید. آیا شما توجّه دارید؟ {{ارجاع|تاریخات 85}} حالا چقدر کلاه سر ما می‌رود؟ به حضرت عباس یک میلیارد کلاه سر ما می‌رود؛ نه یک کلاه سر من برود. الحمد لله شکر ربّ العالمین من خوشبختم شما همه جاناً، مالاً دارید کمک به ولایت می‌کنید. می‌خواهم بگویم قدر این خدمت را بدانید! خدمت به ولایت مطلق است. ببین می‌گوید از این‌جا که خورشید می‌زند، چه چیزی دیگر می‌خواهی؟ آخر دنیایت که دارد می‌گذرد، در فکر قیامت باش که آن‌جا این را به تو بدهد. به تمام آیات قرآن، اگر به من بدهد، بگوید به مردم بده! من خوشحالم. {{ارجاع|تار عنکبوت 85}}
  
 
یک نفر بود مرید امام صادق {{علیه}} بود. یک برادر داشت، برادرش قدری اوباش بود. رفت بردارش را نصیحت کرد و بالأخره او هم به قول ما یک پالتو بلندی پوشید و خودش را ظاهر الصّلاح نشان داد. آن‌وقت برادرش خبر خوشحالی را به امام صادق {{علیه}} داد. گفت: آقاجان! برادرم که بد بود، خوب شد و توبه کرد. امام فرمود: اگر خوب شده بود، در بلخ آن قضایا واقع نمی‌شد. صدها فرسخ تا بلخ فاصله است. در بلخ یک دریاچه بود. کنار بلخ با یک زنی دوستی کرده بود. ببین، امام خبر دارد. گفت: در بلخ آن قضایا واقع نمی‌شد. چه خبر است؟ تو را به حضرت عباس، کدام یک از شما امام زمان {{عج}} را این‌طور می‌شناسید؟ همه شما پی کارتان هستید. آیا ما امام زمان {{عج}} را این‌طور می‌شناسیم؟ {{ارجاع|اربعین 92}}
 
یک نفر بود مرید امام صادق {{علیه}} بود. یک برادر داشت، برادرش قدری اوباش بود. رفت بردارش را نصیحت کرد و بالأخره او هم به قول ما یک پالتو بلندی پوشید و خودش را ظاهر الصّلاح نشان داد. آن‌وقت برادرش خبر خوشحالی را به امام صادق {{علیه}} داد. گفت: آقاجان! برادرم که بد بود، خوب شد و توبه کرد. امام فرمود: اگر خوب شده بود، در بلخ آن قضایا واقع نمی‌شد. صدها فرسخ تا بلخ فاصله است. در بلخ یک دریاچه بود. کنار بلخ با یک زنی دوستی کرده بود. ببین، امام خبر دارد. گفت: در بلخ آن قضایا واقع نمی‌شد. چه خبر است؟ تو را به حضرت عباس، کدام یک از شما امام زمان {{عج}} را این‌طور می‌شناسید؟ همه شما پی کارتان هستید. آیا ما امام زمان {{عج}} را این‌طور می‌شناسیم؟ {{ارجاع|اربعین 92}}
سطر ۱۴: سطر ۱۷:
 
امام ‌صادق {{علیه}} از در خانه بُشر می‌گذشت که دید دارد ساز و آواز می‌زند. کنیزی بیرون آمد. امام فرمود: این آزاد است یا بنده؟ گفت: آقا! این نوکر و کلفت دارد، آزاد است. امام فرمود: آزاد است که این‌کارها را می‌کند. کاری نمی‌کرد، ساز می‌زد. بُشر هم پیاده دنبال امام‌ صادق {{علیه}} دوید. ببین، هر کسی‌که رئیس‌مذهب ما را احترام کند، تا حیوان ها او را احترام می‌کنند. خدا حاج ‌شیخ ‌عباس را رحمت کند! گفت: آن حدودی که بُشر می‌آمد، دیگر گوسفند و گاو و خر سِرگین نمی‌انداختند. ببین، دوستی امام توی حیوانات اثر می‌کند. بیا امر را اطاعت‌کن تا حیوانات احترامت کنند. کجا این‌کارها را می‌کنی؟ {{ارجاع|امام زمان، ذکرالله 79}}
 
امام ‌صادق {{علیه}} از در خانه بُشر می‌گذشت که دید دارد ساز و آواز می‌زند. کنیزی بیرون آمد. امام فرمود: این آزاد است یا بنده؟ گفت: آقا! این نوکر و کلفت دارد، آزاد است. امام فرمود: آزاد است که این‌کارها را می‌کند. کاری نمی‌کرد، ساز می‌زد. بُشر هم پیاده دنبال امام‌ صادق {{علیه}} دوید. ببین، هر کسی‌که رئیس‌مذهب ما را احترام کند، تا حیوان ها او را احترام می‌کنند. خدا حاج ‌شیخ ‌عباس را رحمت کند! گفت: آن حدودی که بُشر می‌آمد، دیگر گوسفند و گاو و خر سِرگین نمی‌انداختند. ببین، دوستی امام توی حیوانات اثر می‌کند. بیا امر را اطاعت‌کن تا حیوانات احترامت کنند. کجا این‌کارها را می‌کنی؟ {{ارجاع|امام زمان، ذکرالله 79}}
  
حالا ببین امام ‌صادق {{علیه}} چه‌کار می‌کند؟ اهل‌بیتش را دورش جمع کرد. گفت: عزیزان من! به کسی ظلم نکنید که بگوید خدا! خدا یک‌ وقتی با او روبرو می‌شود. چقدر مردم ظلم و جنایت می‌کنند؟ عجیب است یکی از بچّه‌های برادر امام توی کوچه‌ کارد کشید، می‌خواست امام ‌صادق {{علیه}} را بکشد. حضرت فرمود: از ارث من، دو برابر به او بدهید! یک ‌نفر بلند شد، گفت: آقاجان! این قاتل است. امام فرمود: می‌خواهم رحمیّت از طرف من قطع نشود. این‌ها دستور است که به ما داده‌اند. اگر رحِمی دارید که از شما برگشت، یک ‌وقت از روی فقر و فلاکت برگشته، اما مواظب باشید آن رحِم بدعت‌گذار دین نباشد. امام این ‌کار را کرد؛ اما حضرت به او گفت: الهی خیر نبینی! او را نفرین کرد. آخر، او پیش منصور رفت، گفت: عموی من دارد شمشیر جمع می‌کند و چه‌کار می‌کند؟ می‌خواهد با تو بجنگد. وقتی می‌خواست برود، حضرت فرمود: ای فلانی! ای بچّه برادر! خون مرا گردن نگیر! وقتی رفت این ‌کار را کرد، منصور حکم قتلش را داد. توجّه فرمودید من چه می‌گویم؟ عزیزان من! فدایتان بشوم، آن‌ها خدا هستند. آن‌ها ارحم الرّاحمین هستند. آن‌ها رحم‌کننده به همه هستند. {{ارجاع|امام زمان، ذکرالله 79}}
+
حالا ببین امام ‌صادق {{علیه}} چه‌کار می‌کند؟ اهل‌بیتش را دورش جمع کرد. گفت: عزیزان من! به کسی ظلم نکنید که بگوید خدا! خدا یک‌ وقتی با او روبرو می‌شود. چقدر مردم ظلم و جنایت می‌کنند؟ عجیب است یکی از بچّه‌های برادر امام توی کوچه‌ کارد کشید، می‌خواست امام ‌صادق {{علیه}} را بکشد. حضرت فرمود: از ارث من، دو برابر به او بدهید! یک ‌نفر بلند شد، گفت: آقاجان! این قاتل است. امام فرمود: می‌خواهم رحمیّت از طرف من قطع نشود. این‌ها دستور است که به ما داده‌اند. اگر رحِمی دارید که از شما برگشت، یک ‌وقت از روی فقر و فلاکت برگشته؛ اما مواظب باشید آن رحِم بدعت‌گذار دین نباشد. امام این ‌کار را کرد؛ اما حضرت به او گفت: الهی خیر نبینی! او را نفرین کرد. آخر، او پیش منصور رفت، گفت: عموی من دارد شمشیر جمع می‌کند و چه‌کار می‌کند؟ می‌خواهد با تو بجنگد. وقتی می‌خواست برود، حضرت فرمود: ای فلانی! ای بچّه برادر! خون مرا گردن نگیر! وقتی رفت این ‌کار را کرد، منصور حکم قتلش را داد. توجّه فرمودید من چه می‌گویم؟ عزیزان من! فدایتان بشوم، آن‌ها خدا هستند. آن‌ها ارحم الرّاحمین هستند. آن‌ها رحم‌کننده به همه هستند. {{ارجاع|امام زمان، ذکرالله 79}}
 +
 
 
حالا شما رفقای عزیز! قدردانی کنید که در مجلس ولایت می‌آیید. به حضرت عباس، حرفم این است: هر کدام از شما بخواهید که بالأخره کارشکنی کنید و از این‌جا بروید، حضرت زهرا {{علیها}} را ناراحت کردید. الآن به دینم، زهرای عزیز {{علیها}} به شما افتخار می‌کند. امام صادق {{علیه}} می‌فرماید: دور هم جمع می‌شوید، حرف ما را بزنید، من به آن مجلس افتخار می‌کنم. والله، امام صادق {{علیه}} افتخار به همه این عالَم نمی‌کند، افتخار به آن مجلسی می‌کند که حرف زهرا {{علیها}} درون آن زده شود؛ حرف علی {{علیه}} زده شود؛ حرف خودش زده شود؛ حرف خدا زده شود؛ مگر این جلسه به غیر از این حرف‌ها، چیز دیگری هست؟  
 
حالا شما رفقای عزیز! قدردانی کنید که در مجلس ولایت می‌آیید. به حضرت عباس، حرفم این است: هر کدام از شما بخواهید که بالأخره کارشکنی کنید و از این‌جا بروید، حضرت زهرا {{علیها}} را ناراحت کردید. الآن به دینم، زهرای عزیز {{علیها}} به شما افتخار می‌کند. امام صادق {{علیه}} می‌فرماید: دور هم جمع می‌شوید، حرف ما را بزنید، من به آن مجلس افتخار می‌کنم. والله، امام صادق {{علیه}} افتخار به همه این عالَم نمی‌کند، افتخار به آن مجلسی می‌کند که حرف زهرا {{علیها}} درون آن زده شود؛ حرف علی {{علیه}} زده شود؛ حرف خودش زده شود؛ حرف خدا زده شود؛ مگر این جلسه به غیر از این حرف‌ها، چیز دیگری هست؟  
  
سطر ۲۲: سطر ۲۶:
 
   
 
   
 
{{یا علی}}
 
{{یا علی}}
 
+
==ارجاعات==
[[رده: منتخب 1402]]
+
[[رده: منتخب 1403]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۲۲:۰۷

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) کفواً أحد است. حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.

گفتار متقی[۱]

شخصی خدمت امام‌ صادق (علیه‌السلام) آمده و می‌گوید: من می‌خواهم خدمت شما باشم، امام می‌فرماید: من یک‌ وقت ‌جایی می‌خواهم بروم، شما دهنه اسب و الاغ مرا بگیر! چند وقت آن‌جا بود. یک شخص خراسانی آن‌جا آمد که مجاور بشود، این‌ها دوتایی که در طوس بودند، این‌شخص یک باغ خیلی عظیم داشت، یک‌ خانه خیلی خوب هم داشت. آمد و به این ‌شخص که چند وقت در خدمت امام بود، گفت: سر این الاغ را به ‌من بده! این سِمَت را به ‌من بده! من آن باغ و خانه را به شما می‌دهم. الآن هم می‌گویم که امام بنویسد.

این شخص فکرش کوتاه بود، آمد و گفت: یابن‌ رسول‌الله! اگر ما بخواهیم ترقّی کنیم، شما حرفی دارید؟ این خراسانی این‌جوری می‌گوید. امام فرمود: نه! این شخص رفت خراسانی را بیاورد، حضرت او را صدا زد و گفت: بیا! به او فرمود: تو چند وقت پیش ما بودی، به ما حقّ پیدا کردی. این نوکریِ ما، کمتر چیزی که خدا به تو بدهد، از آن‌جایی که خورشید می‌کند، تا آن‌جایی که غروب می‌کند، ثوابش بالاتر است. [۲]

خدمت‌کردن این ‌است، این به ‌غیر از این ‌است که حالا هفتاد حجّ، هفتاد عمره به شما بدهد. شما الآن هم جوان‌ها، هم شما سالمندها، هم کامل‌ها خیلی دارید از این استفاده‌ها می‌کنید. باید شکر خدا بکنید که خدای تبارک و تعالی به‌ دست شما انفاق ایجاد کرده، شما الآن در اختیار ولایتید، دارید امر ولایت را اطاعت می‌کنید. آیا شما توجّه دارید؟ [۳] حالا چقدر کلاه سر ما می‌رود؟ به حضرت عباس یک میلیارد کلاه سر ما می‌رود؛ نه یک کلاه سر من برود. الحمد لله شکر ربّ العالمین من خوشبختم شما همه جاناً، مالاً دارید کمک به ولایت می‌کنید. می‌خواهم بگویم قدر این خدمت را بدانید! خدمت به ولایت مطلق است. ببین می‌گوید از این‌جا که خورشید می‌زند، چه چیزی دیگر می‌خواهی؟ آخر دنیایت که دارد می‌گذرد، در فکر قیامت باش که آن‌جا این را به تو بدهد. به تمام آیات قرآن، اگر به من بدهد، بگوید به مردم بده! من خوشحالم. [۴]

یک نفر بود مرید امام صادق (علیه‌السلام) بود. یک برادر داشت، برادرش قدری اوباش بود. رفت بردارش را نصیحت کرد و بالأخره او هم به قول ما یک پالتو بلندی پوشید و خودش را ظاهر الصّلاح نشان داد. آن‌وقت برادرش خبر خوشحالی را به امام صادق (علیه‌السلام) داد. گفت: آقاجان! برادرم که بد بود، خوب شد و توبه کرد. امام فرمود: اگر خوب شده بود، در بلخ آن قضایا واقع نمی‌شد. صدها فرسخ تا بلخ فاصله است. در بلخ یک دریاچه بود. کنار بلخ با یک زنی دوستی کرده بود. ببین، امام خبر دارد. گفت: در بلخ آن قضایا واقع نمی‌شد. چه خبر است؟ تو را به حضرت عباس، کدام یک از شما امام زمان (عجل‌الله‌فرجه) را این‌طور می‌شناسید؟ همه شما پی کارتان هستید. آیا ما امام زمان (عجل‌الله‌فرجه) را این‌طور می‌شناسیم؟ [۵]

امام ‌صادق (علیه‌السلام) از در خانه بُشر می‌گذشت که دید دارد ساز و آواز می‌زند. کنیزی بیرون آمد. امام فرمود: این آزاد است یا بنده؟ گفت: آقا! این نوکر و کلفت دارد، آزاد است. امام فرمود: آزاد است که این‌کارها را می‌کند. کاری نمی‌کرد، ساز می‌زد. بُشر هم پیاده دنبال امام‌ صادق (علیه‌السلام) دوید. ببین، هر کسی‌که رئیس‌مذهب ما را احترام کند، تا حیوان ها او را احترام می‌کنند. خدا حاج ‌شیخ ‌عباس را رحمت کند! گفت: آن حدودی که بُشر می‌آمد، دیگر گوسفند و گاو و خر سِرگین نمی‌انداختند. ببین، دوستی امام توی حیوانات اثر می‌کند. بیا امر را اطاعت‌کن تا حیوانات احترامت کنند. کجا این‌کارها را می‌کنی؟ [۶]

حالا ببین امام ‌صادق (علیه‌السلام) چه‌کار می‌کند؟ اهل‌بیتش را دورش جمع کرد. گفت: عزیزان من! به کسی ظلم نکنید که بگوید خدا! خدا یک‌ وقتی با او روبرو می‌شود. چقدر مردم ظلم و جنایت می‌کنند؟ عجیب است یکی از بچّه‌های برادر امام توی کوچه‌ کارد کشید، می‌خواست امام ‌صادق (علیه‌السلام) را بکشد. حضرت فرمود: از ارث من، دو برابر به او بدهید! یک ‌نفر بلند شد، گفت: آقاجان! این قاتل است. امام فرمود: می‌خواهم رحمیّت از طرف من قطع نشود. این‌ها دستور است که به ما داده‌اند. اگر رحِمی دارید که از شما برگشت، یک ‌وقت از روی فقر و فلاکت برگشته؛ اما مواظب باشید آن رحِم بدعت‌گذار دین نباشد. امام این ‌کار را کرد؛ اما حضرت به او گفت: الهی خیر نبینی! او را نفرین کرد. آخر، او پیش منصور رفت، گفت: عموی من دارد شمشیر جمع می‌کند و چه‌کار می‌کند؟ می‌خواهد با تو بجنگد. وقتی می‌خواست برود، حضرت فرمود: ای فلانی! ای بچّه برادر! خون مرا گردن نگیر! وقتی رفت این ‌کار را کرد، منصور حکم قتلش را داد. توجّه فرمودید من چه می‌گویم؟ عزیزان من! فدایتان بشوم، آن‌ها خدا هستند. آن‌ها ارحم الرّاحمین هستند. آن‌ها رحم‌کننده به همه هستند. [۶]

حالا شما رفقای عزیز! قدردانی کنید که در مجلس ولایت می‌آیید. به حضرت عباس، حرفم این است: هر کدام از شما بخواهید که بالأخره کارشکنی کنید و از این‌جا بروید، حضرت زهرا (علیهاالسلام) را ناراحت کردید. الآن به دینم، زهرای عزیز (علیهاالسلام) به شما افتخار می‌کند. امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرماید: دور هم جمع می‌شوید، حرف ما را بزنید، من به آن مجلس افتخار می‌کنم. والله، امام صادق (علیه‌السلام) افتخار به همه این عالَم نمی‌کند، افتخار به آن مجلسی می‌کند که حرف زهرا (علیهاالسلام) درون آن زده شود؛ حرف علی (علیه‌السلام) زده شود؛ حرف خودش زده شود؛ حرف خدا زده شود؛ مگر این جلسه به غیر از این حرف‌ها، چیز دیگری هست؟

چرا ائمه (علیهم‌السلام) می‌آیند سر می‌زنند؟ می‌آیند به خشت و گِل‌ها سر بزنند؟ به شما دارند سر می‌زنند. همه شما این‌جا جمع شدید، یک نفس می‌گویید علی! یک نفس می‌گویید خدا! هیچ حرف دیگری درون آن نیست. اصلاً اگر الآن کتاب‌های مرا بررسی کنید، اگر یک حرفی به غیر از علی (علیه‌السلام) و زهرا (علیهاالسلام) درونش باشد، من به شما جایزه می‌دهم. آیا متوجّه شدید کجا می‌نشینید؟ به تمام آیات قرآن، شما روی پَر ملائکه نشستید. اصلاً شما روح این جلسه‌اید، هر کدام از شما بروید، از روح جدا شدید. عزیزان من! توجّه کنید! مواظب باشید! شکرانه کنید! خدا شما را پذیرفته، امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) شما را پذیرفته، چرا می‌آید سر می‌زند؟ خدا حاج شیخ عباس را رحمت کند! می‌گفت: کسی بود هزار شتر سرخ‌ مو داشت، امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) آن‌جا نمی‌رفت، جایی می‌رود که حمایت از زهرا (علیهاالسلام) کند. [۷]

فهرست فرمایشات منتخب

یا علی

ارجاعات

  1. اذن الله (دقیقه ۳۰) و تارعنکبوت (دقیقه ۳۱) و تذکّر جلسه (دقیقه۲۶ و ۲۹ و ۳۰ )
  2. إذن الله و ایرادی‌نبودن شیعه 75
  3. تاریخات 85
  4. تار عنکبوت 85
  5. اربعین 92
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ امام زمان، ذکرالله 79
  7. تذکّر جلسه 83
حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه