منتخب: غلام امام‌حسین: تفاوت بین نسخه‌ها

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
پرش به:ناوبری، جستجو
جز (Admin صفحهٔ منتخب: غلام امام حسین را به منتخب: غلام امام‌حسین منتقل کرد: تمیزکاری متن و اصلاح نیم فاصله)
 
جز (جایگزینی متن - 'رده: منتخب 1401' به 'رده: منتخب')
 
(۴ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{بسم الله}}
 
{{بسم الله}}
  
'''السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته'''
+
'''السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة‌ الله و برکاته'''
  
'''امیرالمؤمنین علی {{علیه}} کفواً أحد است. حضرت‌زهرا {{علیها}} کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته‌باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.'''
+
'''امیرالمؤمنین علی {{علیه}} کفواً أحد است. حضرت‌ زهرا {{علیها}} کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته‌ باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.'''
 
==گفتار متقی {{ارجاع|سخنرانی [[عاشورای 84]] (دقیقه 45)}}==
 
==گفتار متقی {{ارجاع|سخنرانی [[عاشورای 84]] (دقیقه 45)}}==
 +
<section begin="گفتار متقی" />
 
{{صوت منتخب|gholam-imam-hossein}}
 
{{صوت منتخب|gholam-imam-hossein}}
  
شما وفای امام‌حسین {{علیه}} را ببین! به غلامش نوشت: غلام‌جان! آزادت کردم، برو عزیز من! تو غلام من بودی، اگر بخواهی خودت را بفروشی، خیلی با قیمت، تو را می‌خرند؛ اما من آزادت کردم. از تو عذرخواهی می‌کنم، ممکن‌است که با یک‌فکری آمده‌باشی، حالا این‌جا باید خونت ریخته‌شود، من آزادت کردم، برو! امام‌حسین {{علیه}} این نامه را نوشت، امضا کرد و به او داد؛ برای این‌که مردم بدانند این غلام گریزان نیست! این‌قدر غلام بامعرفت بود! فوراً امر را اطاعت کرد، چقدر باادب است! غلام رفت و با چشم گریان برگشت؛ می‌خواست تتمه عمرش در راه امام‌حسین {{علیه}} باشد. صدا زد: آقا! مولای من! چندین‌وقت غلامت بودم، همه‌جا مرا رهبری کردی، حالا انگار کم‌لطفی می‌خواهی بکنی، حسین‌جان! من یک‌فکری کردم، فکرم این‌است که هم رویم و هم خونم سیاه است، تو نمی‌خواهی قاطی شهدایت بشوم؛ چون‌که دیشب گفتی همه کشته می‌شوند، طفل علی‌اصغرم هم کشته می‌شود، معلوم می‌شود که همه شهید می‌شوند، تو نمی‌خواهی من این‌جوری باشم.
+
شما وفای امام‌ حسین {{علیه}} را ببین! به غلامش نوشت: غلام‌جان! آزادت کردم، برو عزیز من! تو غلام من بودی، اگر بخواهی خودت را بفروشی، خیلی با قیمت، تو را می‌خرند؛ اما من آزادت کردم. از تو عذرخواهی می‌کنم، ممکن‌ است که با یک‌ فکری آمده‌ باشی، حالا این‌جا باید خونت ریخته‌ شود، من آزادت کردم، برو! امام‌حسین {{علیه}} این نامه را نوشت، امضا کرد و به او داد؛ برای این‌که مردم بدانند این غلام گریزان نیست! این‌قدر غلام بامعرفت بود! فوراً امر را اطاعت کرد، چقدر باادب است! غلام رفت و با چشم گریان برگشت؛ می‌خواست تتمه عمرش در راه امام‌ حسین {{علیه}} باشد. صدا زد: آقا! مولای من! چندین‌ وقت غلامت بودم، همه‌ جا مرا رهبری کردی، حالا انگار کم‌ لطفی می‌خواهی بکنی، حسین‌جان! من یک‌ فکری کردم، فکرم این‌ است که هم رویم و هم خونم سیاه است، تو نمی‌خواهی قاطی شهدایت بشوم؛ چون‌که دیشب گفتی همه کشته می‌شوند، طفل علی‌اصغرم هم کشته می‌شود، معلوم می‌شود که همه شهید می‌شوند، تو نمی‌خواهی من این‌جوری باشم.
  
در تمام صحرای‌کربلا هیچ‌کس مطابق غلام، امام‌حسین {{علیه}} را ناراحت نکرده‌است. خدا می‌داند این حرفی که غلام زد با جگر امام‌حسین {{علیه}} چه‌کار کرد؟! امام دید در جوّ این عالم، غلام از دستش ناراحت است. {{توضیح|تو چه شیعه‌ای هستی؟! چرا این‌همه مردم را ناراحت و ناراضی می‌کنی؟! تو چه دوست امام‌حسین {{علیه}} و پیرو او هستی که این‌کارها را می‌کنی؟! مگر نباید رهبرت را اطاعت کنی؟! باید مثل امامت باشی! بیا حقیقت حسین {{علیه}} را عمل کن!}} حالا غلام آمد و گفت: آقاجان! به‌من اجازه بده بروم جانم را فدایت کنم، به میدان آمد، اهل‌کوفه گفتند: حسین چقدر بیچاره شده که غلامش را هم به میدان فرستاده‌است! خدا حاج‌شیخ‌عباس را رحمت کند! گفت: در تمام صحرای‌کربلا امام‌حسین {{علیه}} صورت به‌صورت دو نفر گذاشت: یکی آقا علی‌اکبر {{علیه}} و دیگری غلامش گذاشت.
+
در تمام صحرای‌ کربلا هیچ‌کس مطابق غلام، امام‌ حسین {{علیه}} را ناراحت نکرده‌ است. خدا می‌داند این حرفی که غلام زد با جگر امام‌ حسین {{علیه}} چه‌ کار کرد؟! امام دید در جوّ این عالم، غلام از دستش ناراحت است. {{توضیح|تو چه شیعه‌ای هستی؟! چرا این‌ همه مردم را ناراحت و ناراضی می‌کنی؟! تو چه دوست امام‌ حسین {{علیه}} و پیرو او هستی که این‌ کارها را می‌کنی؟! مگر نباید رهبرت را اطاعت کنی؟! باید مثل امامت باشی! بیا حقیقت حسین {{علیه}} را عمل کن!}} حالا غلام آمد و گفت: آقاجان! به‌ من اجازه بده بروم جانم را فدایت کنم، به میدان آمد، اهل‌ کوفه گفتند: حسین چقدر بیچاره شده که غلامش را هم به میدان فرستاده‌ است! خدا حاج‌ شیخ‌ عباس را رحمت کند! گفت: در تمام صحرای‌ کربلا امام‌ حسین {{علیه}} صورت به‌ صورت دو نفر گذاشت: یکی آقا علی‌اکبر {{علیه}} و دیگری غلامش گذاشت.
  
وقتی غلام شمشیر خورد و افتاد، جسارت می‌کنم امام‌حسین {{علیه}} مثل باز شکاری دید که تا غلام زنده‌است و جان دارد باید بالای سرش برود، مبادا یک‌نفر زیر این آسمان از دستش ناراحت باشد. ببین امام‌حسین {{علیه}} چه‌کار می‌کند؟ خم شد و صورت به صورتش گذاشت و او را سجده کرد. چرا؟ غلام فدای حسین {{علیه}} شد. حالا می‌خواهد یک‌چیز بالاتری به او بدهد. امام دارد امر را سجده می‌کند، می‌بیند که غلام جان‌فشانی کرد و فدای ولایت شد؛ جزء ذات شد؛ جزء خودش و پدرش امیرالمؤمنین {{علیه}} و مادرش زهرای‌عزیز {{علیها}} شد؛ آن‌وقت صورت به صورتش گذاشت. ببین وقتی غلام فدای ولایت شد، چه ارزشی پیدا کرد!
+
وقتی غلام شمشیر خورد و افتاد، جسارت می‌کنم امام‌ حسین {{علیه}} مثل باز شکاری دید که تا غلام زنده‌ است و جان دارد، باید بالای سرش برود، مبادا یک‌ نفر زیر این آسمان از دستش ناراحت باشد. ببین امام‌ حسین {{علیه}} چه‌ کار می‌کند؟ خم شد و صورت به صورتش گذاشت و او را سجده کرد. چرا؟ غلام فدای حسین {{علیه}} شد. حالا می‌خواهد یک‌ چیز بالاتری به او بدهد. امام دارد امر را سجده می‌کند، می‌بیند که غلام جان‌فشانی کرد و فدای ولایت شد؛ جزء ذات شد؛ جزء خودش و پدرش امیرالمؤمنین {{علیه}} و مادرش زهرای‌ عزیز {{علیها}} شد؛ آن‌وقت صورت به صورتش گذاشت. ببین وقتی غلام فدای ولایت شد، چه ارزشی پیدا کرد!
  
دقیقه‌ای، ثانیه‌ای امام‌حسین {{علیه}} به خودش اجازه نداد که تأمّل کند، فوراً بالای سر غلام آمد. چرا این‌قدر سریع بالای سرش آمد؟ می‌خواست ببیند رویش سفید شده‌است. یک‌دفعه فرمود: خدایا! روی این غلام را در دو دنیا سفید کن! یک تصرّف به غلام کرد، دوباره جانش در بدنش آمد، غلام خیلی شهامت پیدا کرد؛ تا حتّی شاید نشسته‌باشد، دید رویش سفید شده‌است. خدا حاج‌شیخ‌عباس را رحمت کند! گفت: غلام مثل صدها خورشید در میان شهداء می‌درخشید، دید رویش سفید شده‌است. امام‌حسین {{علیه}} یک نگرانی داشت، این‌جور آن‌را از خودش دور کرد.  
+
دقیقه‌ای، ثانیه‌ای امام‌ حسین {{علیه}} به خودش اجازه نداد که تأمّل کند، فوراً بالای سر غلام آمد. چرا این‌قدر سریع بالای سرش آمد؟ می‌خواست ببیند رویش سفید شده‌ است. یک‌ دفعه فرمود: خدایا! روی این غلام را در دو دنیا سفید کن! یک تصرّف به غلام کرد، دوباره جانش در بدنش آمد، غلام خیلی شهامت پیدا کرد؛ تا حتّی شاید نشسته‌ باشد، دید رویش سفید شده‌ است. خدا حاج‌ شیخ‌ عباس را رحمت کند! گفت: غلام مثل صدها خورشید در میان شهداء می‌درخشید، دید رویش سفید شده‌ است. امام‌ حسین {{علیه}} یک نگرانی داشت، این‌جور آن‌را از خودش دور کرد.  
  
خدایا! روی ما هم سیاه است، خدایا! به‌حق امام‌حسین، روی ما را سفید کن! وقتی آدم یاد این حرف‌ها می‌افتد، می‌فهمد که رویش سیاه است! خدایا! یک عمری به ما گفتی یک‌کاری بکن! ما نکردیم. گفتی نکن! ما کردیم. به حقّ آقا علی‌اکبر، به حقّ مقامی که به این غلام دادی، به ما هم بده! خدایا! ما را جزء عزاداران امام‌حسین {{علیه}} قرار بده! ما از آن کسانی باشیم که می‌گویی اگر یک لکّه‌اشک برای امام‌حسین {{علیه}} ریختی، گناه انس و جنّ کرده‌باشی، از سر تمام گناهانت می‌گذرم؛ اما ولایت داشته‌باشی نه خباثت. ابن‌سعد هم گریه کرد؛ اما به‌جای ولایت، خباثت داشت. {{ارجاع|سخنرانی [[عاشورای 84]] و [[مکان]] 77 و [[حرکت امام‌حسین از مدینه به مکه]] 84 و [[غلامان ولایت]] 76 و [[تولی و برائت، فدا شدن]] 75 و کتاب [[حر]]}}  
+
خدایا! روی ما هم سیاه است، خدایا! به‌ حقّ امام‌ حسین، روی ما را سفید کن! وقتی آدم یاد این حرف‌ها می‌افتد، می‌فهمد که رویش سیاه است! خدایا! یک عمری به ما گفتی یک‌ کاری بکن! ما نکردیم. گفتی نکن! ما کردیم. به حقّ آقا علی‌اکبر، به حقّ مقامی که به این غلام دادی، به ما هم بده!  
 +
 
 +
خدایا! ما را جزء عزاداران امام‌ حسین {{علیه}} قرار بده! ما از آن کسانی باشیم که می‌گویی اگر یک لکّه‌ اشک برای امام‌ حسین {{علیه}} ریختی، گناه انس و جنّ کرده‌ باشی، از سر تمام گناهانت می‌گذرم؛ اما ولایت داشته‌ باشی نه خباثت. ابن‌ سعد هم گریه کرد؛ اما به‌ جای ولایت، خباثت داشت. {{ارجاع|سخنرانی [[عاشورای 84]] و [[مکان]] 77 و [[حرکت امام‌حسین از مدینه به مکه]] 84 و [[غلامان ولایت]] 76 و [[تولی و برائت، فدا شدن]] 75 و کتاب [[حر]]}}  
  
 
[[فرمایشات منتخب|فهرست فرمایشات منتخب]]
 
[[فرمایشات منتخب|فهرست فرمایشات منتخب]]
  
 
{{یا علی}}
 
{{یا علی}}
 
+
<section end="گفتار متقی" />
[[رده: منتخب 1401]]
+
==ارجاعات==
 +
[[رده: منتخب]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۵ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۴۱

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة‌ الله و برکاته

امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) کفواً أحد است. حضرت‌ زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته‌ باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.

گفتار متقی [۱]

شما وفای امام‌ حسین (علیه‌السلام) را ببین! به غلامش نوشت: غلام‌جان! آزادت کردم، برو عزیز من! تو غلام من بودی، اگر بخواهی خودت را بفروشی، خیلی با قیمت، تو را می‌خرند؛ اما من آزادت کردم. از تو عذرخواهی می‌کنم، ممکن‌ است که با یک‌ فکری آمده‌ باشی، حالا این‌جا باید خونت ریخته‌ شود، من آزادت کردم، برو! امام‌حسین (علیه‌السلام) این نامه را نوشت، امضا کرد و به او داد؛ برای این‌که مردم بدانند این غلام گریزان نیست! این‌قدر غلام بامعرفت بود! فوراً امر را اطاعت کرد، چقدر باادب است! غلام رفت و با چشم گریان برگشت؛ می‌خواست تتمه عمرش در راه امام‌ حسین (علیه‌السلام) باشد. صدا زد: آقا! مولای من! چندین‌ وقت غلامت بودم، همه‌ جا مرا رهبری کردی، حالا انگار کم‌ لطفی می‌خواهی بکنی، حسین‌جان! من یک‌ فکری کردم، فکرم این‌ است که هم رویم و هم خونم سیاه است، تو نمی‌خواهی قاطی شهدایت بشوم؛ چون‌که دیشب گفتی همه کشته می‌شوند، طفل علی‌اصغرم هم کشته می‌شود، معلوم می‌شود که همه شهید می‌شوند، تو نمی‌خواهی من این‌جوری باشم.

در تمام صحرای‌ کربلا هیچ‌کس مطابق غلام، امام‌ حسین (علیه‌السلام) را ناراحت نکرده‌ است. خدا می‌داند این حرفی که غلام زد با جگر امام‌ حسین (علیه‌السلام) چه‌ کار کرد؟! امام دید در جوّ این عالم، غلام از دستش ناراحت است. (تو چه شیعه‌ای هستی؟! چرا این‌ همه مردم را ناراحت و ناراضی می‌کنی؟! تو چه دوست امام‌ حسین (علیه‌السلام) و پیرو او هستی که این‌ کارها را می‌کنی؟! مگر نباید رهبرت را اطاعت کنی؟! باید مثل امامت باشی! بیا حقیقت حسین (علیه‌السلام) را عمل کن!) حالا غلام آمد و گفت: آقاجان! به‌ من اجازه بده بروم جانم را فدایت کنم، به میدان آمد، اهل‌ کوفه گفتند: حسین چقدر بیچاره شده که غلامش را هم به میدان فرستاده‌ است! خدا حاج‌ شیخ‌ عباس را رحمت کند! گفت: در تمام صحرای‌ کربلا امام‌ حسین (علیه‌السلام) صورت به‌ صورت دو نفر گذاشت: یکی آقا علی‌اکبر (علیه‌السلام) و دیگری غلامش گذاشت.

وقتی غلام شمشیر خورد و افتاد، جسارت می‌کنم امام‌ حسین (علیه‌السلام) مثل باز شکاری دید که تا غلام زنده‌ است و جان دارد، باید بالای سرش برود، مبادا یک‌ نفر زیر این آسمان از دستش ناراحت باشد. ببین امام‌ حسین (علیه‌السلام) چه‌ کار می‌کند؟ خم شد و صورت به صورتش گذاشت و او را سجده کرد. چرا؟ غلام فدای حسین (علیه‌السلام) شد. حالا می‌خواهد یک‌ چیز بالاتری به او بدهد. امام دارد امر را سجده می‌کند، می‌بیند که غلام جان‌فشانی کرد و فدای ولایت شد؛ جزء ذات شد؛ جزء خودش و پدرش امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و مادرش زهرای‌ عزیز (علیهاالسلام) شد؛ آن‌وقت صورت به صورتش گذاشت. ببین وقتی غلام فدای ولایت شد، چه ارزشی پیدا کرد!

دقیقه‌ای، ثانیه‌ای امام‌ حسین (علیه‌السلام) به خودش اجازه نداد که تأمّل کند، فوراً بالای سر غلام آمد. چرا این‌قدر سریع بالای سرش آمد؟ می‌خواست ببیند رویش سفید شده‌ است. یک‌ دفعه فرمود: خدایا! روی این غلام را در دو دنیا سفید کن! یک تصرّف به غلام کرد، دوباره جانش در بدنش آمد، غلام خیلی شهامت پیدا کرد؛ تا حتّی شاید نشسته‌ باشد، دید رویش سفید شده‌ است. خدا حاج‌ شیخ‌ عباس را رحمت کند! گفت: غلام مثل صدها خورشید در میان شهداء می‌درخشید، دید رویش سفید شده‌ است. امام‌ حسین (علیه‌السلام) یک نگرانی داشت، این‌جور آن‌را از خودش دور کرد.

خدایا! روی ما هم سیاه است، خدایا! به‌ حقّ امام‌ حسین، روی ما را سفید کن! وقتی آدم یاد این حرف‌ها می‌افتد، می‌فهمد که رویش سیاه است! خدایا! یک عمری به ما گفتی یک‌ کاری بکن! ما نکردیم. گفتی نکن! ما کردیم. به حقّ آقا علی‌اکبر، به حقّ مقامی که به این غلام دادی، به ما هم بده!

خدایا! ما را جزء عزاداران امام‌ حسین (علیه‌السلام) قرار بده! ما از آن کسانی باشیم که می‌گویی اگر یک لکّه‌ اشک برای امام‌ حسین (علیه‌السلام) ریختی، گناه انس و جنّ کرده‌ باشی، از سر تمام گناهانت می‌گذرم؛ اما ولایت داشته‌ باشی نه خباثت. ابن‌ سعد هم گریه کرد؛ اما به‌ جای ولایت، خباثت داشت. [۲]

فهرست فرمایشات منتخب

یا علی

ارجاعات

حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه