صفحهٔ اصلی: تفاوت بین نسخه‌ها

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
پرش به:ناوبری، جستجو
(۱۶۲ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{بخش|امیرالمؤمنین علی {{علیه}} کفواً احد است، حضرت زهرا {{علیها}} کفواً خلقت است|کلاس="sub-titr"}}
 
{{بخش|امیرالمؤمنین علی {{علیه}} کفواً احد است، حضرت زهرا {{علیها}} کفواً خلقت است|کلاس="sub-titr"}}
{{#tag:html|<img src="/images/Velayat-3.png" class="site_logo">}}
+
{{#tag:html|<img src="/images/Velayat-4.png" class="site_logo">}}
 
{{بخش|فرمایشات حاج‌حسین خوش‌لهجه راجع به ولایت|کلاس="center"}}
 
{{بخش|فرمایشات حاج‌حسین خوش‌لهجه راجع به ولایت|کلاس="center"}}
 
<!--  اعلان صفحه اصلی  
 
<!--  اعلان صفحه اصلی  
سطر ۱۰: سطر ۱۰:
 
</div>
 
</div>
 
-->
 
-->
{{فرمایش منتخب|عنوان=چگونه واقعه کربلا به‌وجود آمد؟|بخش=دارد}}
+
{{قاب صفحه اول|لینک=اخلاق در خانواده|عنوان=اخلاق|فهرست=|بخش=دارد}}
  
  
{{فرمایش منتخب|عنوان=امام سجاد 1|بخش=دارد}}
+
{{قاب صفحه اول|لینک=بیتوته و نجوا با ولایت|عنوان=بیتوته و نجوا با ولایت|فهرست=|بخش=دارد}}
  
  
{{فرمایش منتخب|عنوان=امام سجاد 2|بخش=دارد}}
+
{{قاب صفحه اول|لینک=سخنی با خانمها|عنوان= سخنی با خانمها|فهرست=|بخش=دارد}}
 
 
 
 
{{قاب صفحه اول|عنوان=بیتوته و نجوا با ولایت 18|فهرست=فهرست بیتوته و نجوا با ولایت|بخش=دارد}}
 
 
 
 
 
{{قاب صفحه اول|عنوان=اخلاق در خانواده 16|فهرست=فهرست اخلاق در خانواده|بخش=دارد}}
 
 
 
 
 
{{قاب صفحه اول|عنوان=نگاه 30|فهرست=فهرست نگاه|بخش=دارد}}
 
  
  
 
<!--  فرمایش منتخب  
 
<!--  فرمایش منتخب  
{{:منتخبهای مناسبتی}}
+
{{فرمایش منتخب|عنوان=ماه رمضان|فهرست=|بخش=دارد}}
{{فرمایش منتخب|دحو الارض}}
 
 
-->
 
-->
 
<!--  کتابها -->
 
<!--  کتابها -->
سطر ۳۸: سطر ۲۸:
 
<div style="display:inline-block;">
 
<div style="display:inline-block;">
 
<ul class="list_gallery">
 
<ul class="list_gallery">
 +
{{تصویر گالری|10034}}
 
{{تصویر گالری|10029}}
 
{{تصویر گالری|10029}}
 
{{تصویر گالری|10007}}
 
{{تصویر گالری|10007}}

نسخهٔ ‏۵ آوریل ۲۰۲۵، ساعت ۲۱:۵۲

امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) کفواً احد است، حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است

فرمایشات حاج‌حسین خوش‌لهجه راجع به ولایت

اخلاق

خودت را نجات بده! آرام باش![۱]

عزیز من! این‌قدر این‌طرف و آن‌طرف نزن! یک ‌کار داری، دو تا کار داری، سه تا کار داری، دوباره چه‌ کار می‌خواهی بکنی؟ اولاد یا کافر است یا منافق یا مؤمن؛ چرا این‌قدر دست و پا می‌زنی؟ عزیز من! خودت را نجات بده! عزیز من! خودت را نجات بده! وقتی تو هی دور خودت جمع کردی، فکرت هم متلاشی می‌شود. این ‌کار و این ‌کار و این‌ کار، آرام باش! حالا تو باید پرچم شکر داشته‌ باشی! کسری‌هایت را درست ‌کن! هستی‌ات را درست ‌کن! کجا این‌قدر این‌طرف و آن‌طرف می‌زنی؟ مگر نزدند؟ چه کردند؟ راضی و قانع باش! یک‌ احتمال بده که ملک‌الموت جانت را می‌گیرد، چه ‌کار می‌کنی؟ چند جا را مایه گذاشتی؟ این‌جا را که گذاشتی، این‌جا که گذاشتی، چه‌ کار می‌کنی؟ خودت را نجات بده! آرام باش! یک ماشین داری، خانه ‌داری، زندگی داری، امورت دارد می‌گذرد. [۲]

«إنّما أموالکم و أولادکم فتنة»[۳] خدا می‌گوید، قرآن می‌گوید: این مال فتنه است، اولاد فتنه است. می‌داند تو این‌قدر علاقه به بچه‌ات داری، می‌داند این‌قدر علاقه به‌ دنیا داری؛ حالا اعلام می‌کند که فتنه است. تمام این حرف‌هایی که می‌زنم، برای مال حرام می‌زنم. آقاجان من! که توی اداره‌ای و رشوه گرفته‌ای، می‌دانی چه ‌کار کردی با نمازت، با روزه‌ات، با حَجّت؟ تمام باطل است. [۴]

در حِجر حضرت‌ اسماعیل گفتم: خدایا! دل مرا پاک‌سازی کن، آن‌چه که به غیرِ توست؛ تاحتی مِهر اولادم را بیرون کن! آخر اولاد یک مِهری دارد، این ‌را به شما بگویم، من خیال می‌کنم آخرین چیزی که از دل آدم بیرون بِرود، مِهر اولاد است، خیلی مِهرش کارساز است.

گفتم: اگر به غیرِ توست بیرون کن! من اولاد نمی‌خواهم، من تو را می‌خواهم، امرت را می‌خواهم. بعد گفتم: خدایا! ممکن‌ است این‌جوری باشد، صالحش کن! من می‌خواهم یک عمری با بچه‌هایم بسازم، این‌ها را سالم کن! این‌ها را با ولایت کن! آن‌جا می‌روید، سلیقه داشته ‌باشید؛ خودش ایجاد می‌کند. گفتم این دوازده ‌امام، چهارده ‌معصوم (علیه‌السلام) و آن‌ها که دنبال این‌ها می‌آیند، اگر اولادم دنبال این‌ها نمی‌آید بیرونش کن! من همین‌جور هم هستم، یک کسی‌که اسمش را اصلاً بلد نیستم، یک‌وقت می‌بینی این‌قدر دوستش دارم. گفتم اگر به ‌غیر این ‌است از من دور کن! این‌جا می‌آیند، یک ‌سال، دو سال هستند، می‌روند؛ من دلم می‌سوزد، می‌گویم آن ‌که من گفتم، این‌ نیست.

عزیز من! آن‌جا کارسازی کنید، آن‌جا متوجه باشید چه بخواهید! البته من نمی‌گویم مال دنیا نخواهید. می‌گویم: خدایا! به ‌قدر کفایت به ما بِده. خدایا! به ما بِده، آبرویمان توی مردم نریزد. خدایا! از برای مال دنیا دستمان پیش نامرد دراز نباشد. خدایا! ما را در فقر و فلاکت قرار نَده که دستمان پیش اجنبی دراز باشد. [۵]

اگر من بچه‌ام را می‌خواهم، «إنّه لیس من اهلک» نیست. خدا می‌داند، یکی‌شان یک‌وقت چند سال پیش گفت: تو فلانی را بهتر می‌خواهی. گفتم: به ‌دینم، اگر تو بهتر باشی، من تو را می‌خواهم. من اصلاً اولادی هم حالی‌ام نیست. اصلاً اولادی هم حالی‌ام نیست که این اولاد من است. هر که می‌خواهد باشد. هر کس ببینم تقوایش بیشتر است، ولایتش استوارتر است، من خادم او هستم؛ نه که دوستش داشته ‌باشم. [۶]

من آن‌جا بالای سرِ امام‌ حسین (علیه‌السلام) رفتم، گفتم: خدایا! به‌ حق حسین، به‌ حق آن راهی که امام‌ حسین (علیه‌السلام) رفت، آن راه توست؛ یعنی امر تو از هر چیزی مهم‌تر است. امام‌ حسین (علیه‌السلام) امر تو را اطاعت می‌کند، امرِ توست. بعد گفتم: خدایا! به‌ حق صاحب این قبر، آن‌هایی که دنبال این نمی‌آیند، از من دور کن! اگر اولادم هست، من اولاد هم نمی‌خواهم، من تو را می‌خواهم، امر تو را می‌خواهم؛ آن‌ها که دنبال تو می‌آیند، آن‌ها که امر تو را اطاعت می‌کنند، من آن‌ها را می‌خواهم؛ والله! تاحتی اولادم را گفتم. [۷]


فهرست فرمایشات منتخب

یا علی

ارجاعات


بیتوته و نجوا با ولایت

نجوا با ولایت، امرش را اطاعت کردن است[۱]

بیایید با علی (علیه‌السلام) نجوا کنید! بیایید با زهرا (علیهاالسلام) نجوا کنید! بیایید با قرآن نجوا کنید! از کجا نجوا می‌کنی؟ امر آن‌ را اطاعت ‌کن! شما اگر بخواهید به جایی برسید، باید با امر نجوا کنید! اگر علی (علیه‌السلام) گفتی، باید بدانی داری یک کُرات را صدا می‌زنی، اگر علی‌ بن‌ موسی ‌الرضا (علیه‌السلام) گفتی، باید بدانی که یک کُرات تماماً در اختیار علی ‌بن‌ موسی ‌الرضا (علیه‌السلام) است. اگر خدا گفتی، ببین، علی ‌بن ‌موسی ‌الرضا (علیه‌السلام)، دوازده‌ امام (علیهم‌السلام) در اختیار خدا هستند؛ این‌جور باید بگویی: «السلام علیک یا علی ‌بن ‌موسی‌ الرضا»، چه می‌گویی؟ حالا خدا نکند ما جدا شویم، وقتی گناه کردی، جدا می‌شوی.

جوانان‌ عزیز! قربانتان بروم، اگر گناه کردی، باز هم توبه کن، وصل می‌شوی. اگر یک گناهی کردید، آن گناه پیش شما خیلی بزرگ نباشد، خدا پیش شما بزرگ باشد، فوری توبه کنید، شما فوراً باز به کُر اتصال می‌شوید. چرا؟ تو خودت کُر هستی. اصلاً، شیعه خودش کُر است؛ اما چطور کُر است؟ به کُر اتصال است. شیعه نمی‌تواند دست نجس در این بزند، از کُر جدا می‌شود. چرا؟ نجاست دنیا، گناه است، تا نجس می‌شوی، فوراً عظمت خدا را ببین. می‌گوید: من فلان کار را کردم، نمی‌دانم خدا مرا می‌آمرزد یا نه؟! خدا همه ‌چیز به تو داده به ‌غیر عقل! چرا تو را نمی‌آمرزد؟ چرا دارد به تو می‌گوید «اُدعونی»؟ حالا ببین، من یک ‌کمی عظمت خدا را به شما گفتم. عزیزان من، قربانتان بروم، ببین، من دارم چه به شما می‌گویم؟

خدا شاه‌آبادی را تأیید کند، می‌گفت: ما چندین ‌سال پیش امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بودیم، بیرون آمدیم، ناراحت بودیم. گفت: وقتی پیش شما آمدیم، دیدیم ما پیش علی (علیه‌السلام) بودیم؛ اما علی (علیه‌السلام) را نمی‌شناختیم، علی (علیه‌السلام) را خلق حساب می‌کردیم. گفت: الحمد لله که ما از کنار قبر علی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) آمدیم به تو برخوردیم، حالا علی‌شناس شدیم. حالا یک علی (علیه‌السلام) که می‌گویی، خدا ملَک برای تو خلق می‌کند، «أستغفر الله» می‌گوید.

تو کنار قبر علی (علیه‌السلام)، علی (علیه‌السلام) را نشناسی، چه فایده‌ای دارد؟ مگر هفده، هجده ‌سال پیش چهار امام نبودند و اهل‌ آتش شدند؟ ما باید این‌ها را بشناسیم. عقیده من این‌ است که شناسایی این‌ها باید با ادب بگویی علی! وقتی می‌خواهی بگویی علی! ببین، به یک ماوراء باید بگویی علی! آن‌قدر علی (علیه‌السلام) قیمت دارد که خدا، یک ماوراء را کنار می‌گذارد! می‌گوید: به عزت و جلالم، اگر ثواب انس و جنّ کنی، علی (علیه‌السلام) را دوست نداشته‌ باشی، تو را کنار می‌گذارم. مگر کنار گذاشتن عبادت شوخی است؟

خدا خیلی رئوف است؛ اما برای علی (علیه‌السلام) غیور است؛ خدا خیلی رئوف است؛ اما برای ولایت غیور است، همه را می‌سوزاند. چرا؟ ولایت مقصدش است. تو با مقصد خدا طرف هستی. تو مقصد خدا را کنار گذاشتی، آیا می‌دانی که چه گناهی کردی؟ اما اگر علی (علیه‌السلام) را بپذیری، خدا هم تو را می‌پذیرد. این گناهان چیزی نیست. (یک ‌دفعه گفتم، حالا روی مناسبت می‌گویم:) گناه کبیره، گناه بی‌ولایتی است.

عزیزان من! برو بگیر دیگر بخواب. کجایی تو؟ اصلاً چه هستی؟ تو اشرف مخلوقاتی، این‌قدر خودت را اذیت نکن! خسته‌ای بگیر بخواب! من که می‌بینی نماز شب می‌خوانم، من یک بیکاره مملکت هستم. اصلاً تو خودت نمازی، اصلاً تو خودت رکوعی، اصلاً تو خودت سجودی، اصلاً خودت زیارتی، اصلاً خودت عبادتی؛ اما باید تسلیم ولایت باشی، چه داری می‌گویی؟ کجایی؟

چرا خودت رکوعی؟ چرا خودت سجودی؟ تو الآن این‌جا که هستی به‌ فکر مستضعف هستی، به‌ فکر مردم هستی، به ‌فکر این هستی که یکی را نجات بدهی. اصلاً بشر به جایی می‌رسد که خودش ریسمان حبل‌المتین می‌شود، (امروز دارم یک حرف‌های بالا برای شما می‌زنم، ثابت هم می‌کنم) چرا؟ می‌گوید: ریسمان حبل‌المتین؛ یعنی به دوازده‌ امام، چهارده ‌معصوم (علیهم‌السلام) چنگ بزنی؛ خب، تو وقتی به دوازده ‌امام، چهارده‌ معصوم (علیهم‌السلام) چنگ بزنی، مگر دست تو به آن ‌نیست؟ آن‌وقت صادراتت هم امر آن‌ها می‌شود؛ پس تو خودت ریسمان می‌شوی. توجه کنید من امروز دارم چه می‌گویم؟

خیلی نمی‌خواهد این‌طرف و آن‌طرف بزنید. عبادتی نشوید؛ اطاعتی بشوید. الآن برای چه شما آمدید این‌جا؟ چرا می‌گفت اسم من را بنویس، اسم من را بنویس؟ من کِیف می‌کردم از این حرف‌ها. گفتم: خدایا! یا امام زمان! ای‌خدا، این‌ها محض تو و محض علی ‌بن‌ موسی‌ الرضا (علیهماالسلام) می‌آیند، یک ‌چیز هم به‌ من بده، این‌ها محض من هم دارند می‌آیند؛ نه محض من، حرف من که نیست، من را باید سینه دیوار زد، محض این حرف‌ها دارند می‌آیند. خب، شما به وحی اتصال هستید، به ولایت اتصال هستید. حالیتان بشود من دارم چه می‌گویم، داد بزنم؟ باباجان من! تو هدایتی، تو اصلاً مکه‌ای، تو منایی، تو خانه خدایی، تو حرم امام‌حسین (علیه‌السلام) هستی.

چرا قدردانی نمی‌کنی؟ چرا شکرانه نمی‌کنی؟ مگر حرم چیست؟ مگر خانه ‌خدا چیست؟ جماد است؛ کمال نیست. ولایت کمال است. تو الآن ولایت داری، کمال هستی، آن جماد است. (من نمی‌خواهم به خانه جسارت کنم، بفهمید حرف من چیست؟) چرا می‌گوید اگر به یک مؤمن توهین کنی، خانه مرا خراب کردی؟ پس خانه جماد است، تو کمالی؛ اما کمالت این ‌است که اتصال به علی (علیه‌السلام) باشی، کمال تو این‌ است که اتصال به علی ‌بن‌ موسی ‌الرضا (علیه‌السلام) باشی، کمالت این ‌است اتصال به زهرا (علیهاالسلام) باشی.

بیایی زهرا (علیهاالسلام) را یاری کنی، بیایی پهلو شکسته را یاری کنی، بیایی محسن سقط‌ شده را یاری کنی، بیایی سیلی ‌خورده را یاری کنی. یاری این‌ است که ما همسر عزیزش را به ولیّ ‌الله‌ الأعظم قبول کنیم. آن جسارت‌ها را نبینیم، آن عظمت ولایت را ببینیم. آن مثل یک قرآنی است که زیر دست و پای الاغ‌ها پاره شده ‌است. ولایت این‌طوری شد، پَر پَر شد. خدا لعنت کند آن ‌کسی را که پَر پَر کرد؛ آن عمر است و ابابکر. توجه می‌کنید من چه می‌گویم؟ [۸]


یا علی

ارجاعات


سخنی با خانمها

شوهرداری و وفاداری به همسر[۱]

بیایید اقتصادی شوید؛ یعنی تجارت کنید! چگونه تجارت کنیم؟ حدیث و روایت را قبول کنیم، ایمان به آن داشته باشیم. آقا! به شما می‌گوید: اگر برای عائله‌ات کار کردی، «جهاد فی سبیل ‌الله» است. اگر در این حال مُردی، جزء شهدای هستی. چه‌ چیزی به خانم می‌گوید؟ وقتی آیه جهاد نازل‌ شد، عده‌ای از زنان پیش زنی به‌ نام سوده آمدند. گفتند: به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بگو که مگر ما بشر نیستیم که آیه جهاد، زن را از جهاد منع کرده ‌است؟ فوراً جبرئیل نازل ‌شد: یا محمد! به این‌ها بگو: اگر شما خانه‌داری کنید و امر شوهرتان را اطاعت کنید، جزء شهدا هستید. آقاجان من! تو جزء شهدایی، او هم جزء شهید؛ اما چه‌موقع؟ وقتی‌که «من» را کنار بگذاری!

تو «من» ات رهبری‌ات می‌کند. الآن شما مَثل یک خوراک و آبی دست همسرت می‌دهی خانم‌ عزیز! روایت صحیح داریم، می‌فرماید: اگر کسی به یک مؤمن آب بدهد، یکی از اولاد اسماعیل را خریده ‌است و در راه خدا آزاد کرده‌ است. همسر شما هم آب می‌خورد و سلام به آقا امام‌ حسین (علیه‌السلام) می‌دهد. این ‌هم ثواب یک زیارت را می‌برد. روایت داریم: شخصی کارگر بود و برای موسی ‌بن‌ جعفر (علیهماالسلام) کار می‌کرد. هر موقع بلند می‌شد، می‌دید که آقا موسی ‌بن ‌جعفر (علیهماالسلام) «أبکی، أبکی» می‌گوید، آمد و گفت: آقاجان! من خیلی حسرت به حال شما می‌بردم؛ اما من خسته بودم و خوابیده بودم. حضرت هی می‌گفت: تو کار شایسته‌ای کردی؟ گفت: آقاجان! من چه کرده‌ام؟ حضرت فرمود: تو شب، پا شدی و آب خوردی و سلام به جدّم، امام‌ حسین (علیه‌السلام) دادی و لعنت به موکلان آب فرات کردی. آقاجان من! بیا «من» را بگذار کنار! [۹]

خانم! به تو می‌گوید: اگر امر شوهرت را اطاعت نکنی، بیرون بروی، تمام ملائکه تو را لعنت می‌کنند. خانم‌های ‌عزیز! خیلی عجیب است! خدا به کافر لعنت می‌کند، به خانمی هم که بی‌اجازه شوهرش بیرون برود، لعنت می‌کند، معلوم می‌شود که این زن کافر است؛ نه کافری که نجس باشد، کافر به امر شوهرش است. امر شوهرش، امر خداست. [۱۰]

خانم‌ عزیز! اگر شوهر خوب داری، بدان او نعمت خداست؛ قدردانی کن! الآن می‌خواهی در یک ‌خانه جدید بروی، یک النگو درآور، بگو: خدایا! شکر که این‌ خانه را به‌ من دادی، یک النگو هم به شکرانه شوهرت بده! بگو: خدایا! شکر که چنین همسری به‌ من دادی، دارایی به او دادی، نعمت به او دادی که این خانه را بخرد. [۱۱] اما اگر بگویی حالا که خانه جدید خریدی، باید یک تلویزیون رنگی هم در آن بگذاری، این کفران است. خانم! شوهرت را تهدید نکن! امرش را اطاعت‌ کن! خانم‌ها! چرا شوهرتان را تهدید می‌کنید؟ [۱۲]

خانم عزیز! بیا به حرف شوهرت برو! والله، بالله، به ‌غیر پدر و مادرتان هیچ‌کس مطابق شوهر، شما را نمی‌خواهد. چرا؟ شما ناموسش هستید، دلش می‌خواهد حفظ باشید. حرف شوهرهایتان را بشنوید. [۱۳]

خیلی برایم مشکل است که این ‌را بگویم. من یک ‌دوستی داشتم، یک‌وقت تلفنی از او سراغ گرفتم. خانم ایشان یک ‌حرفی زده ‌است که اصلاً من را زیرورو کرده‌ است. من به آن‌ آقا هم نگفتم و به او هم نمی‌گویم. گفت: ایشان می‌خواهد مسافرت برود، من هم می‌خواهم با او بروم. دلیلش این ‌است: اگر ایشان طوری شد، من هم بشوم، من‌ بعد از ایشان دیگر زندگی را نمی‌خواهم. خدا می‌داند من گریه‌ام گرفت. گفتم: خدایا! این‌ها را به‌ هم ببخش! خدایا! وفای این‌ها را به‌ هم زیاد کن. رفتم توی قضایای رباب.

حالا که امام‌ حسین (علیه‌السلام) کشته‌ شد، روایت داریم: تا آخر عمرش سر قبر امام‌ حسین (علیه‌السلام) گریه کرد. [۱۴] بنی‌اسد رفتند چادر آوردند، برای ایشان خیمه زدند. تا آخر عمرش آن‌جا نشست. [۹] دیگر به خانه نرفت، در سایه نرفت. سر قبر امام ‌حسین (علیه‌السلام) ماند. دیدم این زن بوی او را می‌دهد. من که نمی‌خواهم با زن مردم حرف بزنم. گفتم: یک‌وقت اگر استخاره کنم، به همسرش می‌گویم که قدر زنت را بدان! [۱۵]

یا علی

ارجاعات


کتابها

تمام کتابها


سخنرانی‌ها

تمام سخنرانی‌ها

  1. پرش به بالا به: ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲
  2. مقدسی (خدشه‌های تفکر 80
  3. (سوره الأنفال، آیه 28)
  4. ولایت قدر است 82
  5. حج ابراهیمی ۷۸
  6. شب‌های رمضان ۸۸
  7. پرچم امر و پرچم من 78
  8. علی علی 84
  9. پرش به بالا به: ۹٫۰ ۹٫۱ اخلاق در خانواده؛ من نداشتن 75
  10. در محضر خدا؛ در امر ولایت 81
  11. کامپیوتر جهانی؛ جلسه دوم؛ اشیاء خلقت 80
  12. آخرالزمان یا شرّ الأزمنه 80
  13. رمضان ۸۳؛ رشد، معرفت به ولایت است؛ تفسیر سوره یوسف
  14. إذن ‌الله شدن و ایرادی نبودن شیعه 75
  15. إذن‌ الله شدن و ایرادی نبودن شیعه 75
حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه