امیرالمؤمنین؛ ولایت را بهتر بشناسیم: تفاوت بین نسخهها
جز (جایگزینی متن - '، اما ' به '؛ اما ') |
|||
(یک نسخهٔ میانیِ همین کاربر نمایش داده نشده است) | |||
سطر ۲۸: | سطر ۲۸: | ||
و در جای دیگر میفرماید: پس خوبان چگونه میتوانند در کنار امام قرار گیرند؟ عقلها چه جایگاهی در برابر امام دارند؟ چهکسی توانسته امام را بشناسد و چهکسی را شناختهاست؟ چهکسی امام را توصیف کردهاست و چهکسی را توصیف کردهاست؟ گمان کردهاند که این صفات در غیر آلمحمد است. دروغ گفتند و قدمهایشان لغزید. پس احدی از مخلوقات با امام قابل مقایسه نیست. {{یادکرد کتاب|عنوان= بحار الانوار|جلد= 25|صفحه= 170}}}} عزیز من! مگر ما محدوده را میفهمیم!؟ توجه کنید که محدوده در تمام خلقت بوده اما نفراتش کم است. {{درباره متقی|به تمام آیات قرآن راست میگویم: یکشب خواب دیدم که این خانهها و بساطها نیست و تمام زمین بیابان شدهاست و در وسط آن یک محدودهای است. گویا دور صد یا دویست متر زمین را دیوار کوتاهی کشیدهاند و اصحابیمین آنجا بودند. آنها فقط چهار یا پنجنفر بودند. اصحابیمین در محدودهاند اما اصحابشمال از محدوده خارج شدهاند. شمال یعنی همیشه در حال اینطرف و آنطرف رفتن و عوض شدن است مثل درختی که خیلی استقامت ندارد و باد به آن افضل است {{توضیح|کنار این درختها را چوبی میگذارند تا زمانیکه رشد کند}} اغلب اینمردم اصحاب شمالاند. چرا؟ حضرتمعصومه میفرماید: «زیارت میکنند قبر ما را اطاعت نمیکنند امر ما را». امر است که شما را نگه میدارد. مگر عباس عموی پیامبر نیست؟! چرا حضرتزهرا راهش نداد؟ امر نداشت. عزیز من! شما باید امر داشتهباشید، اینطرف و آنطرف نروید.}} | و در جای دیگر میفرماید: پس خوبان چگونه میتوانند در کنار امام قرار گیرند؟ عقلها چه جایگاهی در برابر امام دارند؟ چهکسی توانسته امام را بشناسد و چهکسی را شناختهاست؟ چهکسی امام را توصیف کردهاست و چهکسی را توصیف کردهاست؟ گمان کردهاند که این صفات در غیر آلمحمد است. دروغ گفتند و قدمهایشان لغزید. پس احدی از مخلوقات با امام قابل مقایسه نیست. {{یادکرد کتاب|عنوان= بحار الانوار|جلد= 25|صفحه= 170}}}} عزیز من! مگر ما محدوده را میفهمیم!؟ توجه کنید که محدوده در تمام خلقت بوده اما نفراتش کم است. {{درباره متقی|به تمام آیات قرآن راست میگویم: یکشب خواب دیدم که این خانهها و بساطها نیست و تمام زمین بیابان شدهاست و در وسط آن یک محدودهای است. گویا دور صد یا دویست متر زمین را دیوار کوتاهی کشیدهاند و اصحابیمین آنجا بودند. آنها فقط چهار یا پنجنفر بودند. اصحابیمین در محدودهاند اما اصحابشمال از محدوده خارج شدهاند. شمال یعنی همیشه در حال اینطرف و آنطرف رفتن و عوض شدن است مثل درختی که خیلی استقامت ندارد و باد به آن افضل است {{توضیح|کنار این درختها را چوبی میگذارند تا زمانیکه رشد کند}} اغلب اینمردم اصحاب شمالاند. چرا؟ حضرتمعصومه میفرماید: «زیارت میکنند قبر ما را اطاعت نمیکنند امر ما را». امر است که شما را نگه میدارد. مگر عباس عموی پیامبر نیست؟! چرا حضرتزهرا راهش نداد؟ امر نداشت. عزیز من! شما باید امر داشتهباشید، اینطرف و آنطرف نروید.}} | ||
− | شرایط محدوده ایناست که دنیا و مردم دنیا به امر شما باشند نه اینکه شما به امر مردم دنیا باشید، در هر مقامی که میخواهد باشد. {{درباره متقی|من برای هیچکس مقامی قائل نیستم مگر آن شخصی که در محدوده باشد. به تمام آیات قرآن، وقتیکه به چنین شخصی نگاه میکنم گویا تمام خلقت را میبینم. چرا؟ او در محدوده است. من محدوده خواهم؛ نه نفرخواه.}} خود حضرتزهرا هم به امیرالمؤمنین گفت: علی {{علیه}} جان! چند روز است سلمان و اباذر و مقداد را ندیدهام، میخواهم آنها را ببینم{{ارجاع|{{یادکرد کتاب|عنوان= القطره|جلد= 2|صفحه= 420}}}} اما به عمویش میگوید برو! چرا؟ امر خلق را اطاعت کرد. محرم، نامحرم میشود؛ نامحرم، محرم. شما هم اغلبتان مثل عباس، برو هستید! عباس، در محدوده نبود که راهش نداد. در ظاهر گناهی نکردهبود! اما امر خلق را اطاعت کرد. ما هم اگر امر خلق را اطاعت کنیم از محدوده بیرون رفتهایم. عزیز من کجا طرف خلق میروید؟! پس محدوده بوده ما کمی محدوده را افشا کردیم. بیایید در محدوده قرار بگیرید تا دنیا به امر شما باشد. آصف در محدوده قرار دارد که به تخت بلقیس میگوید بیا! میآید، برو! میرود. شما اگر در محدوده باشید، حاکم هستید! و حکم میکنید. آصف حکم کرد؛ اما سلیمان نتوانست اینکار را بکند. میترسم بگویم که او کامل در محدوده نبود. چرا؟ گفت خدایا سلطنتی بهمن بده که به هیچکس نه داده باشی و نه بدهی! نگفت محدوده را بهمن بده. حالا روزی را برای عبادت قرار داده و دستور میدهد که باد و جن و انس و ملک و طیور برایش خبر نیاورند تا بیتوتهای داشتهباشد. همانموقع یک وزغ از پلههای قصرش بالا میرود و میگوید: ای سلیمان! چهخبر است؟! من هر روز چند هزار ذکر خدا را میگویم، باز میبینم هنوز کاری نکردهام، خودم را روی آب به مردن میزنم که یک حیوانی مرا بخورد و سیر شود. یک وزغ نصیحتش میکند.{{ارجاع|{{یادکرد کتاب|عنوان= کتاب الزهد|صفحه= 64}}}} کاش سلیمان گفتهبود که خدایا من میخواهم در محدوده باشم. چرا؟ چونکه سلیمان نتوانست امر کند تخت بلقیس | + | شرایط محدوده ایناست که دنیا و مردم دنیا به امر شما باشند نه اینکه شما به امر مردم دنیا باشید، در هر مقامی که میخواهد باشد. {{درباره متقی|من برای هیچکس مقامی قائل نیستم مگر آن شخصی که در محدوده باشد. به تمام آیات قرآن، وقتیکه به چنین شخصی نگاه میکنم گویا تمام خلقت را میبینم. چرا؟ او در محدوده است. من محدوده خواهم؛ نه نفرخواه.}} خود حضرتزهرا هم به امیرالمؤمنین گفت: علی {{علیه}} جان! چند روز است سلمان و اباذر و مقداد را ندیدهام، میخواهم آنها را ببینم{{ارجاع|{{یادکرد کتاب|عنوان= القطره|جلد= 2|صفحه= 420}}}} اما به عمویش میگوید برو! چرا؟ امر خلق را اطاعت کرد. محرم، نامحرم میشود؛ نامحرم، محرم. شما هم اغلبتان مثل عباس، برو هستید! عباس، در محدوده نبود که راهش نداد. در ظاهر گناهی نکردهبود! اما امر خلق را اطاعت کرد. ما هم اگر امر خلق را اطاعت کنیم از محدوده بیرون رفتهایم. عزیز من کجا طرف خلق میروید؟! پس محدوده بوده ما کمی محدوده را افشا کردیم. بیایید در محدوده قرار بگیرید تا دنیا به امر شما باشد. آصف در محدوده قرار دارد که به تخت بلقیس میگوید بیا! میآید، برو! میرود. شما اگر در محدوده باشید، حاکم هستید! و حکم میکنید. آصف حکم کرد؛ اما سلیمان نتوانست اینکار را بکند. میترسم بگویم که او کامل در محدوده نبود. چرا؟ گفت خدایا سلطنتی بهمن بده که به هیچکس نه داده باشی و نه بدهی! نگفت محدوده را بهمن بده. حالا روزی را برای عبادت قرار داده و دستور میدهد که باد و جن و انس و ملک و طیور برایش خبر نیاورند تا بیتوتهای داشتهباشد. همانموقع یک وزغ از پلههای قصرش بالا میرود و میگوید: ای سلیمان! چهخبر است؟! من هر روز چند هزار ذکر خدا را میگویم، باز میبینم هنوز کاری نکردهام، خودم را روی آب به مردن میزنم که یک حیوانی مرا بخورد و سیر شود. یک وزغ نصیحتش میکند.{{ارجاع|{{یادکرد کتاب|عنوان= کتاب الزهد|صفحه= 64}}}} کاش سلیمان گفتهبود که خدایا من میخواهم در محدوده باشم. چرا؟ چونکه سلیمان نتوانست امر کند تخت بلقیس بیاید؛ اما آصف امر کرد و تخت بلقیس را کمتر از طرفةالعینی آورد. |
خدای تبارک و تعالی به تمام انبیا عصمت دادهاست. انبیا با مردم دیگر فرق دارند. پنج پیامبر اولیالعزم داریم که صاحب کتاب هستند و بقیه آنها فقط به آنها وحی میرسد و صاحب کتاب نیستند. حالا خدا به مردم فرمود: امر انبیا را اطاعت کنید. آنها که امر نوح را اطاعت نکردند، آب آمد و غرق شدند. قوم عاد، پیامبرشان را اطاعت نکردند باد آمد و هلاک شدند. خدا هشتشهر قوملوط را بهواسطه اینکه امر او را اطاعت نکردند زیر و رو کرد. خدا از انبیایش حمایت میکند، چونکه به آنها عصمت دادهاست و امر خدا را به مردم میگویند. خدا از امر خودش حمایت میکند. اما پیامبر آخرالزمان؛ یعنی محمد بن عبدالله هم ولی است و هم نبی. حالا ولی بودن پیامبر بهجای خود، خدا در سِمت نبوت به او میگوید بلغ! اما حرف از خودت نزن وگرنه رگ دلت را قطع میکنم. اما خداوند تبارک و تعالی به این دوازدهامام، چهاردهمعصوم {{علیهم}} این خطاب را نمیکند. ائمهطاهرین {{علیهم}}، اختیار تام دارند.{{ارجاع|امامباقر خطاب به جابر فرمود: ما معانی خداوند هستیم. ما جنب الله، امرالله، حکمالله، کلمة الله، علمالله و حق الله هستیم. وقتی چیزی را مشیت میکنیم، خدا نیز مشیت میکند و آنچه را ما اراده میکنیم، خدا نیز اراده میکند. {{یادکرد کتاب|عنوان= بحار الانوار|جلد= 7|صفحه= 202}} و {{یادکرد کتاب|عنوان= بحار الانوار|جلد= 24|صفحه= 114}}}} | خدای تبارک و تعالی به تمام انبیا عصمت دادهاست. انبیا با مردم دیگر فرق دارند. پنج پیامبر اولیالعزم داریم که صاحب کتاب هستند و بقیه آنها فقط به آنها وحی میرسد و صاحب کتاب نیستند. حالا خدا به مردم فرمود: امر انبیا را اطاعت کنید. آنها که امر نوح را اطاعت نکردند، آب آمد و غرق شدند. قوم عاد، پیامبرشان را اطاعت نکردند باد آمد و هلاک شدند. خدا هشتشهر قوملوط را بهواسطه اینکه امر او را اطاعت نکردند زیر و رو کرد. خدا از انبیایش حمایت میکند، چونکه به آنها عصمت دادهاست و امر خدا را به مردم میگویند. خدا از امر خودش حمایت میکند. اما پیامبر آخرالزمان؛ یعنی محمد بن عبدالله هم ولی است و هم نبی. حالا ولی بودن پیامبر بهجای خود، خدا در سِمت نبوت به او میگوید بلغ! اما حرف از خودت نزن وگرنه رگ دلت را قطع میکنم. اما خداوند تبارک و تعالی به این دوازدهامام، چهاردهمعصوم {{علیهم}} این خطاب را نمیکند. ائمهطاهرین {{علیهم}}، اختیار تام دارند.{{ارجاع|امامباقر خطاب به جابر فرمود: ما معانی خداوند هستیم. ما جنب الله، امرالله، حکمالله، کلمة الله، علمالله و حق الله هستیم. وقتی چیزی را مشیت میکنیم، خدا نیز مشیت میکند و آنچه را ما اراده میکنیم، خدا نیز اراده میکند. {{یادکرد کتاب|عنوان= بحار الانوار|جلد= 7|صفحه= 202}} و {{یادکرد کتاب|عنوان= بحار الانوار|جلد= 24|صفحه= 114}}}} | ||
− | یکی از وعاظ محترم میگفت: «باذنالله و اذن رسوله اَدْخُلُ هذا البیت» {{توضیح|منظورش اینبود که اول باید ائمهطاهرین {{علیهم}} مثلاً امامرضا {{علیه}} از خدا اجازه بگیرد، بعد از رسولالله، بعد یککاری انجام دهد}}. برایش پیغام دادم که اذن خدا و اذن رسول درستاست و ما قبول داریم. معنی آن ایناست که ما خدا و انبیا را فراموش نکنیم وگرنه اصل مطلب حرف دیگری است. مثلاً در یکلحظه صد یا هزار نفر از امامحسین {{علیه}} یا امامرضا {{علیه}} حاجت میخواهند، آیا امامحسین {{علیه}} برای هرکدام آنها باید برود از خدا و بعد هم از پیامبر اجازه بگیرد تا حاجت آنها را بدهد؟! امام، اختیار تام دارد. مثل ایناست که شما یک کارگاه داری و به مدیر عامل آن اختیار تام دادهای. تمام این خلقت کارگاه | + | یکی از وعاظ محترم میگفت: «باذنالله و اذن رسوله اَدْخُلُ هذا البیت» {{توضیح|منظورش اینبود که اول باید ائمهطاهرین {{علیهم}} مثلاً امامرضا {{علیه}} از خدا اجازه بگیرد، بعد از رسولالله، بعد یککاری انجام دهد}}. برایش پیغام دادم که اذن خدا و اذن رسول درستاست و ما قبول داریم. معنی آن ایناست که ما خدا و انبیا را فراموش نکنیم وگرنه اصل مطلب حرف دیگری است. مثلاً در یکلحظه صد یا هزار نفر از امامحسین {{علیه}} یا امامرضا {{علیه}} حاجت میخواهند، آیا امامحسین {{علیه}} برای هرکدام آنها باید برود از خدا و بعد هم از پیامبر اجازه بگیرد تا حاجت آنها را بدهد؟! امام، اختیار تام دارد. مثل ایناست که شما یک کارگاه داری و به مدیر عامل آن اختیار تام دادهای. تمام این خلقت کارگاه است؛ اما مدیر عامل آن امیرالمؤمنین {{علیه}} است. |
از آن بالاتر ایناست که ائمهطاهرین {{علیهم}} میتوانند مانند خودشان اجازه به شیعیان بدهند؛ اما اجازهای که آنها دارند مطلق نیست. چرا؟ عیسی باید «علی» بگوید تا مردهای را زنده کند. داوود باید «علی» بگوید تا آهن به دستش نرم شود. جبرئیل از سدرهالمنتهی که به طرفةالعینی به اینجا میآید، باید بر بالش «علی» نوشته باشد، پس تمام آنها اختیار مطلق ندارند. وقتیکه سلمان میخواست شکارها بیایند گفت «علی». از سنگها که آتش بیرون آورد گفت: «علی». قدرت تمام این خلقت که به ثمر میرسد باید «علی» بگویند.{{ارجاع|پیامبر فرمود: شبی که به معراج برده شدم، هیچ درب و حجابی را ندیدم و هیچ درخت و برگ و میوهای ندیدم مگر بر روی آن نوشتهبود علی، علی و اسم علی بر روی همه اشیاء نوشته شدهاست. {{یادکرد کتاب|عنوان= انوار النعمانیه|جلد= 1|صفحه= 24}} | از آن بالاتر ایناست که ائمهطاهرین {{علیهم}} میتوانند مانند خودشان اجازه به شیعیان بدهند؛ اما اجازهای که آنها دارند مطلق نیست. چرا؟ عیسی باید «علی» بگوید تا مردهای را زنده کند. داوود باید «علی» بگوید تا آهن به دستش نرم شود. جبرئیل از سدرهالمنتهی که به طرفةالعینی به اینجا میآید، باید بر بالش «علی» نوشته باشد، پس تمام آنها اختیار مطلق ندارند. وقتیکه سلمان میخواست شکارها بیایند گفت «علی». از سنگها که آتش بیرون آورد گفت: «علی». قدرت تمام این خلقت که به ثمر میرسد باید «علی» بگویند.{{ارجاع|پیامبر فرمود: شبی که به معراج برده شدم، هیچ درب و حجابی را ندیدم و هیچ درخت و برگ و میوهای ندیدم مگر بر روی آن نوشتهبود علی، علی و اسم علی بر روی همه اشیاء نوشته شدهاست. {{یادکرد کتاب|عنوان= انوار النعمانیه|جلد= 1|صفحه= 24}} | ||
سطر ۱۱۹: | سطر ۱۱۹: | ||
هرکسی در کار خودش تخصص دارد، ولایت هم تخصص میخواهد، نباید سست بشوید، تخصص، یقین به ولایت است. یقین به حضرتزهرا {{علیها}} است، یقین به علیبنابیطالب {{علیه}} و یقین به خداست. افشا کنم؟ یکقدری هم بالاتر است. خدا نمیگوید: اگر مرا قبول نداشتهباشی به عزت و جلالم به اندازه ثقلین عبادت کنی، تو را میسوزانم، ملاحظهات را کرده اما خدا راجعبه امیرالمؤمنین ملاحظه ندارد، میگوید: اگر علی {{علیه}} را بهنام حجت من، به {{آیه|الیوم اکملت لکم دینکم|سوره=5|آیه=3}} قبول نداشتهباشید، تو را میسوزانم، چون امیرالمؤمنین {{علیه}} امر خداست.{{ارجاع|در حدیث قدسی آمدهاست که کسی را وارد بهشت میکنم که از علی اطاعت کردهباشد، هر چند مرا معصیت کردهباشد و کسی را وارد جهنم میکنم که از اطاعت علی سرپیچی کردهباشد هر چند مرا عبادت کردهباشد. {{یادکرد کتاب|عنوان= مشارق الانوار|صفحه= 204}}}} | هرکسی در کار خودش تخصص دارد، ولایت هم تخصص میخواهد، نباید سست بشوید، تخصص، یقین به ولایت است. یقین به حضرتزهرا {{علیها}} است، یقین به علیبنابیطالب {{علیه}} و یقین به خداست. افشا کنم؟ یکقدری هم بالاتر است. خدا نمیگوید: اگر مرا قبول نداشتهباشی به عزت و جلالم به اندازه ثقلین عبادت کنی، تو را میسوزانم، ملاحظهات را کرده اما خدا راجعبه امیرالمؤمنین ملاحظه ندارد، میگوید: اگر علی {{علیه}} را بهنام حجت من، به {{آیه|الیوم اکملت لکم دینکم|سوره=5|آیه=3}} قبول نداشتهباشید، تو را میسوزانم، چون امیرالمؤمنین {{علیه}} امر خداست.{{ارجاع|در حدیث قدسی آمدهاست که کسی را وارد بهشت میکنم که از علی اطاعت کردهباشد، هر چند مرا معصیت کردهباشد و کسی را وارد جهنم میکنم که از اطاعت علی سرپیچی کردهباشد هر چند مرا عبادت کردهباشد. {{یادکرد کتاب|عنوان= مشارق الانوار|صفحه= 204}}}} | ||
− | امیرالمؤمنین {{علیه}} نه اینکه وجهالله باشد، وجهالله درستکن است. توجه کنید سلمان وجهالله شده، اویس وجهالله | + | امیرالمؤمنین {{علیه}} نه اینکه وجهالله باشد، وجهالله درستکن است. توجه کنید سلمان وجهالله شده، اویس وجهالله شده؛ اما علی {{علیه}} او را وجهالله کردهاست. اینکه میگوید نیمساعت فکر بالاتر از هفتاد سال عبادت است، هفتاد سال ظلم کردهای و امیرالمؤمنین {{علیه}} را نشناختهای؛ یعنی وقتی امیرالمؤمنین، یعسوبالدین، امامالمبین، حجتخدا، وصی رسولالله را اگر شناختید محبوب خدا میشوید. الان وظیفه ما چیست؟ ما نمیتوانیم امیرالمؤمنین {{علیه}} را بشناسیم فقط باید دوستش داشتهباشیم و از محدوده خارج نشویم. |
آیا میدانید محدوده چیست؟ محدوده، کنار رفتن از خلق است. از آن به آسمان و بالاتر همراه پیدا میکنید، یعنی به حضرتزهرا {{علیها}} محرم میشوید. محدوده را خدا امضا کردهاست. امامصادق {{علیه}} میفرماید: دور هم مینشینید حرف ما را بزنید؟ من به آن مجلس غبطه میخورم یعنی آن مجلس محدوده است. اما اغلب ما مجلس میگیریم، حرف دنیا و حرف خلق و مقصد خلق را میزنیم. آن مجلسی که امامصادق {{علیه}} غبطه میخورد شروط دارد. چرا امامزمان {{عج}} وقتی تشریف میآورند میفرماید: منم نوح، منم آدم، منم پیامبر آخرالزمان؟ یعنی نظر همه آنها مثل من بود. {{توضیح|خلق نگذاشت}}؛ اما من گردن آنها را میزنم. شما هم باید نظرتان نسبت به محدوده همینطور باشد. آنقدر محدوده عظمت دارد که امامصادق {{علیه}} غبطه میخورد که در آن بیاید، چون محدوده، افشاکن ولایت است؛ یعنی آن لطمههایی که بهوجود مبارک امامحسین {{علیه}} و زهرایعزیز {{علیها}} خورده افشا میکند. هیچکجا بهغیر از آن افشا نمیکند. چرا؟ محدوده محبوب خداست، محبوب خدا اینها را افشا میکند. {{درباره متقی|ما الان نزدیک به چهلسال است که داریم یکحرف میزنیم، میگوییم «علی»، زهرا، حسن، حسین، حرف دیگری نداریم. خدا هم کس دیگری ندارد. ما طرفدار کسان خداییم نه کسانیکه خلق تایید کردهاست، از آنها بیزاریم. ما طرفدار آنهاییم که مورد تایید خدا هستند. چرا؟ امامسجّاد {{علیه}} میفرماید: اگر سنگی را دوست داشتهباشی با آن محشور میشوی{{ارجاع|امامرضا فرمود: اگر مردی سنگی را دوست داشتهباشد، خداوند او را در قیامت با آن محشور میکند. {{یادکرد کتاب|عنوان= امالی شیخ صدوق|صفحه= 192}} و {{یادکرد کتاب|عنوان= عیون اخبار الرضا|جلد= 1|صفحه= 299}} | آیا میدانید محدوده چیست؟ محدوده، کنار رفتن از خلق است. از آن به آسمان و بالاتر همراه پیدا میکنید، یعنی به حضرتزهرا {{علیها}} محرم میشوید. محدوده را خدا امضا کردهاست. امامصادق {{علیه}} میفرماید: دور هم مینشینید حرف ما را بزنید؟ من به آن مجلس غبطه میخورم یعنی آن مجلس محدوده است. اما اغلب ما مجلس میگیریم، حرف دنیا و حرف خلق و مقصد خلق را میزنیم. آن مجلسی که امامصادق {{علیه}} غبطه میخورد شروط دارد. چرا امامزمان {{عج}} وقتی تشریف میآورند میفرماید: منم نوح، منم آدم، منم پیامبر آخرالزمان؟ یعنی نظر همه آنها مثل من بود. {{توضیح|خلق نگذاشت}}؛ اما من گردن آنها را میزنم. شما هم باید نظرتان نسبت به محدوده همینطور باشد. آنقدر محدوده عظمت دارد که امامصادق {{علیه}} غبطه میخورد که در آن بیاید، چون محدوده، افشاکن ولایت است؛ یعنی آن لطمههایی که بهوجود مبارک امامحسین {{علیه}} و زهرایعزیز {{علیها}} خورده افشا میکند. هیچکجا بهغیر از آن افشا نمیکند. چرا؟ محدوده محبوب خداست، محبوب خدا اینها را افشا میکند. {{درباره متقی|ما الان نزدیک به چهلسال است که داریم یکحرف میزنیم، میگوییم «علی»، زهرا، حسن، حسین، حرف دیگری نداریم. خدا هم کس دیگری ندارد. ما طرفدار کسان خداییم نه کسانیکه خلق تایید کردهاست، از آنها بیزاریم. ما طرفدار آنهاییم که مورد تایید خدا هستند. چرا؟ امامسجّاد {{علیه}} میفرماید: اگر سنگی را دوست داشتهباشی با آن محشور میشوی{{ارجاع|امامرضا فرمود: اگر مردی سنگی را دوست داشتهباشد، خداوند او را در قیامت با آن محشور میکند. {{یادکرد کتاب|عنوان= امالی شیخ صدوق|صفحه= 192}} و {{یادکرد کتاب|عنوان= عیون اخبار الرضا|جلد= 1|صفحه= 299}} | ||
سطر ۱۴۷: | سطر ۱۴۷: | ||
{{درباره متقی|مگر خدا برای ما چهار نفر شاخشکسته کار میکند؟! {{ارجاع|امامباقر {{علیه}} فرمود: بعد از این خورشید، چهل خورشید دیگر وجود دارد که فاصله هر خورشید با خورشید دیگر چهلسال است و در آنجا مخلوقاتی وجود دارند که نمیدانند خداوند آدم و ابلیس را آفریدهاست و الهام شدهاند در هر لحظه به ما محبت داشتهباشند و دشمنان ما را دشمن بدارند. {{یادکرد کتاب|عنوان= بحار الانوار|جلد= 27|صفحه= 45}}}} اینکه خدا میگوید: اگر به اندازه ثقلین عبادت کنید، علی {{علیه}} را به {{آیه|الْیوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ|سوره=5|آیه=3}} نخواهی به عزت و جلالم، تو را میسوزانم، فقط برای ما نیست. این خطاب به کل خلقت است، تا حتی به ملائکه آسمان.{{ارجاع|امیرالمؤمنین {{علیه}} فرمود: من حجتخدا بر مخلوقات او هستم چه در زمین و چه در آسمان و در آسمان هیچ فرشتهای قدم از قدم برنمیدارد مگر با اجازه من.}} چرا؟ مگر آن چند ملک نبودند که راجع آدم اعتراض کردند و خدا به آنها شهوت و غضب و طمع داد و به زمین فرستاد. حالا، هم زنا کردند، هم عرق خوردند، هم آدم کشتند. پس این ندا، نه فقط به ما که در این دنیای به منزله استخوان خوک در دهان سگ خورهدار هستیم؛ بلکه به کل خلقت است. اگر اینرا درک کردید، میفهمید که تمام این خلقت تا حتی عرش خدا و هر چیزی را که فکرش را بکنید اگر محبت علی {{علیه}} نداشتهباشد کسری دارد. تمام اینها باید امیرالمؤمنین {{علیه}} را بخواهند، تا رفع کسریشان بشود. حالا وقتیکه اینرا فهمیدید راحت و آسوده میشوید، فکرت اینطرف و آنطرف نمیرود که این آقا یا آن پرفسور یا آن دانشمند چه گفتهاست. دیگر تو واحد هستی من خودم همینطورم، راحت و آسودهام و هیچ تزلزلی ندارم، حرف من در تمام این دنیا همیناست که گفتم و حرف دیگری ندارم.}} | {{درباره متقی|مگر خدا برای ما چهار نفر شاخشکسته کار میکند؟! {{ارجاع|امامباقر {{علیه}} فرمود: بعد از این خورشید، چهل خورشید دیگر وجود دارد که فاصله هر خورشید با خورشید دیگر چهلسال است و در آنجا مخلوقاتی وجود دارند که نمیدانند خداوند آدم و ابلیس را آفریدهاست و الهام شدهاند در هر لحظه به ما محبت داشتهباشند و دشمنان ما را دشمن بدارند. {{یادکرد کتاب|عنوان= بحار الانوار|جلد= 27|صفحه= 45}}}} اینکه خدا میگوید: اگر به اندازه ثقلین عبادت کنید، علی {{علیه}} را به {{آیه|الْیوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ|سوره=5|آیه=3}} نخواهی به عزت و جلالم، تو را میسوزانم، فقط برای ما نیست. این خطاب به کل خلقت است، تا حتی به ملائکه آسمان.{{ارجاع|امیرالمؤمنین {{علیه}} فرمود: من حجتخدا بر مخلوقات او هستم چه در زمین و چه در آسمان و در آسمان هیچ فرشتهای قدم از قدم برنمیدارد مگر با اجازه من.}} چرا؟ مگر آن چند ملک نبودند که راجع آدم اعتراض کردند و خدا به آنها شهوت و غضب و طمع داد و به زمین فرستاد. حالا، هم زنا کردند، هم عرق خوردند، هم آدم کشتند. پس این ندا، نه فقط به ما که در این دنیای به منزله استخوان خوک در دهان سگ خورهدار هستیم؛ بلکه به کل خلقت است. اگر اینرا درک کردید، میفهمید که تمام این خلقت تا حتی عرش خدا و هر چیزی را که فکرش را بکنید اگر محبت علی {{علیه}} نداشتهباشد کسری دارد. تمام اینها باید امیرالمؤمنین {{علیه}} را بخواهند، تا رفع کسریشان بشود. حالا وقتیکه اینرا فهمیدید راحت و آسوده میشوید، فکرت اینطرف و آنطرف نمیرود که این آقا یا آن پرفسور یا آن دانشمند چه گفتهاست. دیگر تو واحد هستی من خودم همینطورم، راحت و آسودهام و هیچ تزلزلی ندارم، حرف من در تمام این دنیا همیناست که گفتم و حرف دیگری ندارم.}} | ||
− | اگر ولایت به شما تزریق شدهباشد این حرفها درون شماست و قبول میکنید؛ وگرنه والله، بالله، قبول نمیکنید. ما همهچیز داریم، مکه، کربلا، نماز، روزه، عبادت... | + | اگر ولایت به شما تزریق شدهباشد این حرفها درون شماست و قبول میکنید؛ وگرنه والله، بالله، قبول نمیکنید. ما همهچیز داریم، مکه، کربلا، نماز، روزه، عبادت...؛ اما ادراک نجات نداریم. ادراک نجات علیبنابیطالب {{علیه}} و امامزمان {{عج}} است.{{ارجاع|امیرالمؤمنین فرمود: هر کس هلاک شد، بهخاطر ما هلاک شد و هر کس نجات یافت بهخاطر ما نجات یافت. {{یادکرد کتاب|عنوان= خطبه تطنجیه، معجم احادیث الامام المهدی|جلد= 3|صفحه= 27}}}} کجا ادراک نجات دارید؟ آنموقعکه از محدوده خارج نشوید! یکی از شرایط خارج نشدن از محدوده ایناست که باید محبت دنیا نداشتهباشید وگرنه در آن موقت هستید؛ مثل شیطان که از عرش خدا بیرونش کردند. باید به محدوده یقین داشتهباشید، شیطان یقین نداشت بیرونش کردند. |
یقین خیلی مهم است. امیرالمؤمنین {{علیه}} خودش یقین است؛ اما میفرماید: اگر تمام پردهها از جلوی چشم من کنار برود، به یقین من افزوده نمیشود.{{ارجاع|{{یادکرد کتاب|عنوان= بحار الانوار|جلد= 4|صفحه= 153}} و {{یادکرد کتاب|عنوان= کشف الغمه|جلد= 1|صفحه= 170}}}} امیرالمؤمنین {{علیه}} یقین خداشناسیاش را میگوید؛ اما ما باید یقین به ولایت داشتهباشیم. اگر یقین باشد تزلزل نداریم. چطور یقین داشتهباشیم؟ خیلی آسان است، مثلاً پدر شما به مکه رفته، شما منتظر چهکسی هستی؟ منتظر پدرت هستی! هر کس که بیاید تو منتظر پدرت هستی. یقین به امامزمان {{عج}}؛ یعنی اینکه منتظر او باشید و دنبال کس دیگری نروید. نفسهای تمام این عالم در قبضه قدرت ولیاللهالاعظم است، حالا تو بیشتر از او دلت میسوزد؟ کجا دنبال این و آن میروید؟ اگر منتظر هستید؛ ایشان هنوز نیامدهاست. از امامصادق {{علیه}} سوال کردند آن منتقم آلمحمد شمایی؟ حضرت فرمود: من هم منتظرم. | یقین خیلی مهم است. امیرالمؤمنین {{علیه}} خودش یقین است؛ اما میفرماید: اگر تمام پردهها از جلوی چشم من کنار برود، به یقین من افزوده نمیشود.{{ارجاع|{{یادکرد کتاب|عنوان= بحار الانوار|جلد= 4|صفحه= 153}} و {{یادکرد کتاب|عنوان= کشف الغمه|جلد= 1|صفحه= 170}}}} امیرالمؤمنین {{علیه}} یقین خداشناسیاش را میگوید؛ اما ما باید یقین به ولایت داشتهباشیم. اگر یقین باشد تزلزل نداریم. چطور یقین داشتهباشیم؟ خیلی آسان است، مثلاً پدر شما به مکه رفته، شما منتظر چهکسی هستی؟ منتظر پدرت هستی! هر کس که بیاید تو منتظر پدرت هستی. یقین به امامزمان {{عج}}؛ یعنی اینکه منتظر او باشید و دنبال کس دیگری نروید. نفسهای تمام این عالم در قبضه قدرت ولیاللهالاعظم است، حالا تو بیشتر از او دلت میسوزد؟ کجا دنبال این و آن میروید؟ اگر منتظر هستید؛ ایشان هنوز نیامدهاست. از امامصادق {{علیه}} سوال کردند آن منتقم آلمحمد شمایی؟ حضرت فرمود: من هم منتظرم. | ||
سطر ۱۵۳: | سطر ۱۵۳: | ||
شناخت، حرف است. شناخت باید با یقین باشد؛ یعنی امیرالمؤمنین {{علیه}} را مطلق و کفواً احد بدانید و دنبال احدی نروید؛ اما شما کفواً احد نمیدانید و دنبال کس دیگری رفته و مشابه درست میکنید. مگر در جلسه بنیساعده مشابه درست نکردند؟! خدا هم به آنها نمره داد و گفت: مرتد و کافرند. در مورد آخرالزمان هم میگوید: اگر یکنفر با دین از دنیا برود، ملائکه آسمان تعجب میکنند. نماز و روزه و عبادات چیزی نیست، اهلتسنن هم بهجا میآورند؛ اما چرا تأیید نیست و مذمت شدهاند؟ چون علی {{علیه}} ندارند. اگر علی {{علیه}} داشتهباشید، مکه و عمره و زیارت شما قبول است. در جنگ صفین دست و پا و چشم میدادند، جهاد میکردند؛ اما جهاد بیمقصد. چرا؟ امیرالمؤمنین {{علیه}} را خلق حساب میکردند. | شناخت، حرف است. شناخت باید با یقین باشد؛ یعنی امیرالمؤمنین {{علیه}} را مطلق و کفواً احد بدانید و دنبال احدی نروید؛ اما شما کفواً احد نمیدانید و دنبال کس دیگری رفته و مشابه درست میکنید. مگر در جلسه بنیساعده مشابه درست نکردند؟! خدا هم به آنها نمره داد و گفت: مرتد و کافرند. در مورد آخرالزمان هم میگوید: اگر یکنفر با دین از دنیا برود، ملائکه آسمان تعجب میکنند. نماز و روزه و عبادات چیزی نیست، اهلتسنن هم بهجا میآورند؛ اما چرا تأیید نیست و مذمت شدهاند؟ چون علی {{علیه}} ندارند. اگر علی {{علیه}} داشتهباشید، مکه و عمره و زیارت شما قبول است. در جنگ صفین دست و پا و چشم میدادند، جهاد میکردند؛ اما جهاد بیمقصد. چرا؟ امیرالمؤمنین {{علیه}} را خلق حساب میکردند. | ||
− | اینهمه که میگویم دنبال مردم نروید، اصل اینمردم را میدانم؛ اما بیشتر شما خیلی اعتنا نمیکنید. یعنی صددرصد حرف مرا قبول ندارید؛ البته یک عدهای هستند که پنجاه یا هفتاد یا هشتاد درصد قبول دارند. خیلیکم سراغ دارم که صد درصد قبول داشتهباشد. اینقدر که تاکید میکنم دنبال خلق نروید، هیچکسی بهغیر از خلق شما را گمراه نمیکند.{{ارجاع|پیامبر فرمود: خداوند اینمردم را عذاب نمیکند مگر بهخاطر گناهان کسانیکه حق را در فضیلت علی و عترت او کتمان میکنند و وای و وای بسیار بر آنان. آنها تحمل توان آتش را ندارند. {{یادکرد کتاب|عنوان= امام علی، تالیف همدانی|صفحه= 35}} و {{یادکرد کتاب|عنوان= مشارق الانوار|صفحه= 479}}}} به اینمردم آگاهی دارم؛ یعنی یک اندازهای آنها را | + | اینهمه که میگویم دنبال مردم نروید، اصل اینمردم را میدانم؛ اما بیشتر شما خیلی اعتنا نمیکنید. یعنی صددرصد حرف مرا قبول ندارید؛ البته یک عدهای هستند که پنجاه یا هفتاد یا هشتاد درصد قبول دارند. خیلیکم سراغ دارم که صد درصد قبول داشتهباشد. اینقدر که تاکید میکنم دنبال خلق نروید، هیچکسی بهغیر از خلق شما را گمراه نمیکند.{{ارجاع|پیامبر فرمود: خداوند اینمردم را عذاب نمیکند مگر بهخاطر گناهان کسانیکه حق را در فضیلت علی و عترت او کتمان میکنند و وای و وای بسیار بر آنان. آنها تحمل توان آتش را ندارند. {{یادکرد کتاب|عنوان= امام علی، تالیف همدانی|صفحه= 35}} و {{یادکرد کتاب|عنوان= مشارق الانوار|صفحه= 479}}}} به اینمردم آگاهی دارم؛ یعنی یک اندازهای آنها را میشناسم؛ اما نمیتوانم افشا کنم. |
یکقدری باید از دنیا فارغ شوید تا فرصتی پیدا کنید و در فکر پیشامدهای بعد از رسولالله بروید. مردم از اول نمیخواستند حقیقت را بفهمند؛ چونکه اگر بخواهند حقیقت را بفهمند، رستگار و در محدودهاند. بعد از رسولالله {{صلی}} بهغیر از چهار یا پنجنفر، هفتاد هزار نفر در محدوده نبودند. به سیجزء کلامالله الان هم همینطور است. البته اگر آنزمان پنجنفر بودند جمعیت هم کم بوده، الان که جمعیت زیاد شده، محدوده هم رشد کردهاست؛ اما کمتر کسی در محدوده است. چرا؟ چون شناسایی حقیقت جلوی آزادی مردم را میگیرد. چون مردم میخواهند آزاد باشند از محدوده خارج میشوند. | یکقدری باید از دنیا فارغ شوید تا فرصتی پیدا کنید و در فکر پیشامدهای بعد از رسولالله بروید. مردم از اول نمیخواستند حقیقت را بفهمند؛ چونکه اگر بخواهند حقیقت را بفهمند، رستگار و در محدودهاند. بعد از رسولالله {{صلی}} بهغیر از چهار یا پنجنفر، هفتاد هزار نفر در محدوده نبودند. به سیجزء کلامالله الان هم همینطور است. البته اگر آنزمان پنجنفر بودند جمعیت هم کم بوده، الان که جمعیت زیاد شده، محدوده هم رشد کردهاست؛ اما کمتر کسی در محدوده است. چرا؟ چون شناسایی حقیقت جلوی آزادی مردم را میگیرد. چون مردم میخواهند آزاد باشند از محدوده خارج میشوند. | ||
سطر ۱۵۹: | سطر ۱۵۹: | ||
اغلب مردم نمیخواهند که امام را بشناسند. امامصادق {{علیه}} گویا هزار یا چهار هزار شاگرد داشتند. جوان خوشرویی بهنام هشام بود که امام او را بسیار احترام میکرد. آنها در این فکر بودند که امامصادق {{علیه}} این جوان را برای زیباییاش احترام میکند. چندینسال در درس امام آمدهاند. هفتاد سال، هشتاد سال، نودسال، درس خواندهاند؛ اما تمام آنها امام را نمیشناختند و امام را خلق حساب میکردند. حضرت به علم امامت میدانست که در دل اینها چه میگذرد. روزی فرمود: فردا هرکدام شما جاییکه کسی نباشد مرغی را کشته و بیاورید. تمام آنها بهغیر از آن جوان مرغ کشته آوردند. امامصادق {{علیه}} به هشام گفت چرا امر مرا اطاعت نکردی؟! مگر من امام تو نیستم؟! گفت: آقا جان، شرط برای آن گذاشتید و فرمودید جاییکه کسی نباشد. در خانه و شهر کسی بود، به بیابان رفتم، دیدم خدا مرا میبیند، تو که حجت خدایی میبینی، ملائکه آسمان، جن، همه مرا میبینند، جایی پیدا نکردم که کسی نباشد. حضرت فرمود: من معرفةالله این جوان را میخواهم. تمام آنها امام را نمیشناختند و خجل شدند. به تمام آیات قرآن، ما هم در قیامت خجل میشویم؛ چونکه امامزمانمان را نمیشناسیم و اصلاً اعتنا نمیکنیم. هرکدام دنبال کار خودمان هستیم. مانند مردم آنزمان اصلاً در این فکرها و حرفها نیستیم. آنها اشجع درست کردند و دنبالش رفتند، خدا هم گفت مرتد و کافرند. حضرت هم میفرماید: هر چیزی که در امم سابقه پیش آمده، در آخرالزمان هم میشود. {{ارجاع به روایت|آخرالزمان شبیه به امتهای سابقه}} | اغلب مردم نمیخواهند که امام را بشناسند. امامصادق {{علیه}} گویا هزار یا چهار هزار شاگرد داشتند. جوان خوشرویی بهنام هشام بود که امام او را بسیار احترام میکرد. آنها در این فکر بودند که امامصادق {{علیه}} این جوان را برای زیباییاش احترام میکند. چندینسال در درس امام آمدهاند. هفتاد سال، هشتاد سال، نودسال، درس خواندهاند؛ اما تمام آنها امام را نمیشناختند و امام را خلق حساب میکردند. حضرت به علم امامت میدانست که در دل اینها چه میگذرد. روزی فرمود: فردا هرکدام شما جاییکه کسی نباشد مرغی را کشته و بیاورید. تمام آنها بهغیر از آن جوان مرغ کشته آوردند. امامصادق {{علیه}} به هشام گفت چرا امر مرا اطاعت نکردی؟! مگر من امام تو نیستم؟! گفت: آقا جان، شرط برای آن گذاشتید و فرمودید جاییکه کسی نباشد. در خانه و شهر کسی بود، به بیابان رفتم، دیدم خدا مرا میبیند، تو که حجت خدایی میبینی، ملائکه آسمان، جن، همه مرا میبینند، جایی پیدا نکردم که کسی نباشد. حضرت فرمود: من معرفةالله این جوان را میخواهم. تمام آنها امام را نمیشناختند و خجل شدند. به تمام آیات قرآن، ما هم در قیامت خجل میشویم؛ چونکه امامزمانمان را نمیشناسیم و اصلاً اعتنا نمیکنیم. هرکدام دنبال کار خودمان هستیم. مانند مردم آنزمان اصلاً در این فکرها و حرفها نیستیم. آنها اشجع درست کردند و دنبالش رفتند، خدا هم گفت مرتد و کافرند. حضرت هم میفرماید: هر چیزی که در امم سابقه پیش آمده، در آخرالزمان هم میشود. {{ارجاع به روایت|آخرالزمان شبیه به امتهای سابقه}} | ||
− | {{درباره متقی|اغلب مردم، اگر ائمهطاهرین {{علیهم}} مطابق میلشان باشد، قبول دارند؛ ما هم مانند آنها هستیم. اغلب مردم عقیده دارند غریبی امامرضا {{علیه}} برای ایناست که از مدینه به ایران آمده و | + | {{درباره متقی|اغلب مردم، اگر ائمهطاهرین {{علیهم}} مطابق میلشان باشد، قبول دارند؛ ما هم مانند آنها هستیم. اغلب مردم عقیده دارند غریبی امامرضا {{علیه}} برای ایناست که از مدینه به ایران آمده و تنهاست؛ اما این درست نیست! غربت امامرضا {{علیه}} ایناست که حرفش را قبول نمیکردند. چه کسانی؟! بیشتر امامزادهها هم جزء همان مردم بودند. توهین و جسارت از این بدتر نیست که جوادالائمه {{علیه}} را به فرزندی حضرت قبول نداشتند. میخواهم افشا کنم که اغلب مردم حتی بیشتر امامزادهها آنطرفند. چرا؟ خود امامصادق {{علیه}} میفرماید: نسب ما شرط نیست، ولایت ما شرط است.{{ارجاع|قال الصادق: ولایتی لعلی بن ابیطالب احب الی من ولادتی منه. لان ولایتی له فرض و ولادتی منه فضل |
امامصادق {{علیه}} فرمود: ولایت علیبنابیطالب، در نزد من محبوبتر است از آنکه من از نسب اویم. زیرا ولایت او فرض و واجب و نسب از او فضل است. {{یادکرد کتاب|عنوان= بحار الانوار|جلد= 39|صفحه= 300}}}} حالا اینها که قوم و خویشهای امامرضا {{علیه}} بودند اینرا نفهمیدند. وقتی یاد آن میافتم جگرم میسوزد، گویا امامرضا {{علیه}} را میبینم، مردم و امامزادهها را هم میبینم. حرف یک کفشناس را قبول کردند؛ اما از امام قبول نکردند. امامرضا {{علیه}} و جوادالائمه {{علیه}} را به بیابان برده و یک بیل به دستشان داد که زمین را بشکافند. بعد گفت که او فرزند امام است. حالا امامزادهها قبول کنند.{{ارجاع|{{یادکرد کتاب|عنوان= مناقب|جلد= 4|صفحه= 387}}}}}} ما هم مثل آنها هستیم. مگر امامزمان را میشناسیم؟ امامزمان گفته بدچشمی نکن، خدعه نکن، معامله ربوی نکن، دروغ نگو، کسی را بهغیر خدا نخواه، دنبال خلق نرو... آیا ما به امر امامزمان هستیم؟ اطاعت امر امام، شناخت امام است. ما که امر امامزمان را اطاعت نمیکنیم، او را نمیشناسیم پس به زمانجاهلیت میمیریم. درباره مردم آنزمان گفت مرتد و کافرند، برای اینزمان میگوید از هزار نفر یکنفر با دین از دنیا نمیرود. | امامصادق {{علیه}} فرمود: ولایت علیبنابیطالب، در نزد من محبوبتر است از آنکه من از نسب اویم. زیرا ولایت او فرض و واجب و نسب از او فضل است. {{یادکرد کتاب|عنوان= بحار الانوار|جلد= 39|صفحه= 300}}}} حالا اینها که قوم و خویشهای امامرضا {{علیه}} بودند اینرا نفهمیدند. وقتی یاد آن میافتم جگرم میسوزد، گویا امامرضا {{علیه}} را میبینم، مردم و امامزادهها را هم میبینم. حرف یک کفشناس را قبول کردند؛ اما از امام قبول نکردند. امامرضا {{علیه}} و جوادالائمه {{علیه}} را به بیابان برده و یک بیل به دستشان داد که زمین را بشکافند. بعد گفت که او فرزند امام است. حالا امامزادهها قبول کنند.{{ارجاع|{{یادکرد کتاب|عنوان= مناقب|جلد= 4|صفحه= 387}}}}}} ما هم مثل آنها هستیم. مگر امامزمان را میشناسیم؟ امامزمان گفته بدچشمی نکن، خدعه نکن، معامله ربوی نکن، دروغ نگو، کسی را بهغیر خدا نخواه، دنبال خلق نرو... آیا ما به امر امامزمان هستیم؟ اطاعت امر امام، شناخت امام است. ما که امر امامزمان را اطاعت نمیکنیم، او را نمیشناسیم پس به زمانجاهلیت میمیریم. درباره مردم آنزمان گفت مرتد و کافرند، برای اینزمان میگوید از هزار نفر یکنفر با دین از دنیا نمیرود. | ||
سطر ۱۶۹: | سطر ۱۶۹: | ||
به گفتن و تظاهر نیست. الان این مسجد جمکران مطابق میل ما شده که اینهمه جمعیت میآید وگرنه زمانی بود که یکنفر هم آنجا نمیآمد. الان چهخبر شده؟ زن و مرد قاطیاند! میگویند و میخندند و خوشاند... حج عمره هم همینطور است! یک مستحب بهجا میآورید چقدر چشمتان به نامحرم میافتد؟! به تمام آیات قرآن، من از سفرهایی که به مشهد رفتهام توبه میکنم، در صورتیکه در جاده به یک قهوهخانه هم نرفتم؛ اما بالاخره در رفت و آمد، چشم آدم به نامحرم میافتد.}} | به گفتن و تظاهر نیست. الان این مسجد جمکران مطابق میل ما شده که اینهمه جمعیت میآید وگرنه زمانی بود که یکنفر هم آنجا نمیآمد. الان چهخبر شده؟ زن و مرد قاطیاند! میگویند و میخندند و خوشاند... حج عمره هم همینطور است! یک مستحب بهجا میآورید چقدر چشمتان به نامحرم میافتد؟! به تمام آیات قرآن، من از سفرهایی که به مشهد رفتهام توبه میکنم، در صورتیکه در جاده به یک قهوهخانه هم نرفتم؛ اما بالاخره در رفت و آمد، چشم آدم به نامحرم میافتد.}} | ||
− | مرجعتقلید ما دل ما شده، نه امامزمان! مرجع ما باید امامزمان باشد، مرجعی که خدا معلوم کردهاست. الان هم مثل آنزمان است، در جنگ صفین یکطرف معاویه است که غاصب بودنش معلوم بود {{توضیح|ابوسفیان بعد از رسولالله به مدینه رفت، و به دومی گفت: چقدر پیامبر تعریف زهرا را کرده، چرا زهرا را زدی؟ چرا اینکارها را میکنی؟ دومی گفت: تو چیزی نگو من پسرت معاویه را والی شام قرار میدهم. ابوسفیان هم شترش را سوار شد و برگشت. امامحسین {{علیه}} هم در جواب والی مدینه که میخواست از ایشان برای یزید بیعت بگیرد همین جواب را داد که معاویه کسی است که خلیفه غاصب، او را والی قرار دادهاست.}} طرف دیگر بهحساب خودشان لشکر امیرالمؤمنین {{علیه}} هستند و میدانند که معاویه اینقدر بد است. وقتیکه لشکر معاویه درحال شکستخوردن بود عمروعاص گفت: قرآنها را بر سر نی کنید {{توضیح|تمام آنها مانند اهلتسنن، قرآن همراهشان داشتند، قرآن را قبول دارند؛ اما قرآنناطق{{ارجاع|پیامبر {{صلی}} فرمود: خداوند عزوجل قرآن را بر من نازل کرد و علی {{علیه}} نماینده آناست. هر کس علم قرآن را از غیر علی بجوید، دچار لغزش میشود. {{یادکرد کتاب|عنوان= بحار الانوار|جلد= 23|صفحه= 153}}}} یعنی امیرالمؤمنین را قبول ندارند}}. لشکر خود امیرالمؤمنین {{علیه}} گفتند: ما با قرآن جنگ نداریم، حضرت فرمود: «انا قرآنالناطق»، من قرآن ناطقم، آنها کاغذ و قلم است. آنها را بزنید. در رکاب امیرالمؤمنین {{علیه}} دست و پا و جانش را میدهد؛ اما یقین به ولایت ندارد و ایشان را خلق حساب میکند. چقدر امام را نمیشناسند؟ یا علی! به مالک بگو برگردد، اگر جنگ را تمام نکند، تو را میکشیم {{توضیح|دو جا شمشیر بالای سر امیرالمؤمنین {{علیه}} گرفتند، یکی اینجا بود یکی هم در مسجدالنبی، وقتیکه میخواستند از امیرالمؤمنین {{علیه}} بیعت بگیرند. عدهای میگویند: علی {{علیه}} با اولی بیعت کرد؛ اما در کجای دنیا و تاریخ داریم که طناب به گردن کسی بیندازند و شمشیر بالای سرش بگیرند تا به زور بیعت کند؟!{{ارجاع|{{یادکرد کتاب|عنوان= کتاب سلیم بن قیس|صفحه= 565}}}} هم در صفین و هم بعد از رسولالله، نمازخوانها، روزهگیرها، حجبروها، نماز شبخوانها، الغوثگوها، عبادتیها، جهادبروها، اصحاب رسولالله اینکار را کردند. اصحابی که پیامبر را نشناختند، چون امر پیامبر، امیرالمؤمنین {{علیه}} است. اصلاً شناخت ائمه، اطاعت امر آنهاست، اگر امر آنها را اطاعت کردیم، شناخت داریم. آنها دنبال خلق رفتند و امر ائمه را اطاعت نکردند که اینهمه فجایع بهوجود آمد}}. حضرت به مالک گفت برگرد! گفت: علیجان! معاویه پایش در رکاب است و دارد شکست میخورد. حضرت فرمود: مالک اگر میخواهی مرا زنده ببینی، برگرد. لشکر خود امیرالمؤمنین {{علیه}} میخواهند علی {{علیه}} را بکشند {{توضیح|اغلب مردم همینطورند}}. گفتند: باید علی {{علیه}} و معاویه کنار بروند! ما حکم قرار میدهیم، امیرالمؤمنین {{علیه}} گفت: مالک را هم جزو حکم قرار دهید، گفتند: نه. مالک با تو هماهنگ است. تمام اینها دنبال خلقاند، دنبال امیرالمؤمنین {{علیه}} که نور خداست و خلق نیست نمیروند. حَکَم و شُور را خلقی کردند، نه امری. حرف امیرالمؤمنین {{علیه}} را عمل نکردند و خودشان حکم معلوم کردند. عمروعاص و ابوموسی اشعری را حکم قرار دادند. {{توضیح|ابوموسی اشعری اعجاز داشت، در تمام کوفه به عبادت و خوبی معروف بود}}. به لشکر گفتند: آیا ما را قبول دارید؟ همه گفتند: آری! عمروعاص به ابوموسی گفت: تو چندینسال دنبال رسولالله {{صلی}} بودی و از اصحاب او هستی، اول تو بگو. {{توضیح|توجه کنید که چه میگویم، آیا میفهمید؟ ابوموسی، اصحاب رسولالله است!}} بالای منبر رفت و گفت: همانطور که انگشترم را در میآورم علی {{علیه}} را خلع میکنم و خودم را به جایش نصب میکنم {{مرد نادان! تو نور خدا هستی؟! تو حجت خدایی؟!{{ارجاع|قال الصادق: الحجة قبل الخلق و مع الخلق و بعد الخلق {{یادکرد کتاب|عنوان= کمال الدین|جلد= 1|صفحه= 221، باب 22}}}} اگر تو نباشی عالم فرو میریزد؟! آیا تو زبان تمام این خلقت را میدانی؟!{{ارجاع|امیرالمؤمنین فرمود: من به همه حیوانات و زبان پرندگان علم دارم. {{یادکرد کتاب|عنوان= بحار الانوار|جلد= 39|صفحه= 347}}}} {{آیه|الیوم اکملت لکم دینکم|سوره=5|آیه=3}} درباره تو نازلشده؟! تو وصی رسولالله هستی؟! مردم، خلقبین و عبادتبین تو را برانگیخته کردهاند.}} بعد از آن عمروعاص بالای منبر رفت و گفت: من علی {{علیه}} و ابوموسی را خلع کردم و معاویه را نصب کردم. همه کف زدند و قبول کردند. عزیز من، بفهم که کجا میروی، برگرد! | + | مرجعتقلید ما دل ما شده، نه امامزمان! مرجع ما باید امامزمان باشد، مرجعی که خدا معلوم کردهاست. الان هم مثل آنزمان است، در جنگ صفین یکطرف معاویه است که غاصب بودنش معلوم بود {{توضیح|ابوسفیان بعد از رسولالله به مدینه رفت، و به دومی گفت: چقدر پیامبر تعریف زهرا را کرده، چرا زهرا را زدی؟ چرا اینکارها را میکنی؟ دومی گفت: تو چیزی نگو من پسرت معاویه را والی شام قرار میدهم. ابوسفیان هم شترش را سوار شد و برگشت. امامحسین {{علیه}} هم در جواب والی مدینه که میخواست از ایشان برای یزید بیعت بگیرد همین جواب را داد که معاویه کسی است که خلیفه غاصب، او را والی قرار دادهاست.}} طرف دیگر بهحساب خودشان لشکر امیرالمؤمنین {{علیه}} هستند و میدانند که معاویه اینقدر بد است. وقتیکه لشکر معاویه درحال شکستخوردن بود عمروعاص گفت: قرآنها را بر سر نی کنید {{توضیح|تمام آنها مانند اهلتسنن، قرآن همراهشان داشتند، قرآن را قبول دارند؛ اما قرآنناطق{{ارجاع|پیامبر {{صلی}} فرمود: خداوند عزوجل قرآن را بر من نازل کرد و علی {{علیه}} نماینده آناست. هر کس علم قرآن را از غیر علی بجوید، دچار لغزش میشود. {{یادکرد کتاب|عنوان= بحار الانوار|جلد= 23|صفحه= 153}}}} یعنی امیرالمؤمنین را قبول ندارند}}. لشکر خود امیرالمؤمنین {{علیه}} گفتند: ما با قرآن جنگ نداریم، حضرت فرمود: «انا قرآنالناطق»، من قرآن ناطقم، آنها کاغذ و قلم است. آنها را بزنید. در رکاب امیرالمؤمنین {{علیه}} دست و پا و جانش را میدهد؛ اما یقین به ولایت ندارد و ایشان را خلق حساب میکند. چقدر امام را نمیشناسند؟ یا علی! به مالک بگو برگردد، اگر جنگ را تمام نکند، تو را میکشیم {{توضیح|دو جا شمشیر بالای سر امیرالمؤمنین {{علیه}} گرفتند، یکی اینجا بود یکی هم در مسجدالنبی، وقتیکه میخواستند از امیرالمؤمنین {{علیه}} بیعت بگیرند. عدهای میگویند: علی {{علیه}} با اولی بیعت کرد؛ اما در کجای دنیا و تاریخ داریم که طناب به گردن کسی بیندازند و شمشیر بالای سرش بگیرند تا به زور بیعت کند؟!{{ارجاع|{{یادکرد کتاب|عنوان= کتاب سلیم بن قیس|صفحه= 565}}}} هم در صفین و هم بعد از رسولالله، نمازخوانها، روزهگیرها، حجبروها، نماز شبخوانها، الغوثگوها، عبادتیها، جهادبروها، اصحاب رسولالله اینکار را کردند. اصحابی که پیامبر را نشناختند، چون امر پیامبر، امیرالمؤمنین {{علیه}} است. اصلاً شناخت ائمه، اطاعت امر آنهاست، اگر امر آنها را اطاعت کردیم، شناخت داریم. آنها دنبال خلق رفتند و امر ائمه را اطاعت نکردند که اینهمه فجایع بهوجود آمد}}. حضرت به مالک گفت برگرد! گفت: علیجان! معاویه پایش در رکاب است و دارد شکست میخورد. حضرت فرمود: مالک اگر میخواهی مرا زنده ببینی، برگرد. لشکر خود امیرالمؤمنین {{علیه}} میخواهند علی {{علیه}} را بکشند {{توضیح|اغلب مردم همینطورند}}. گفتند: باید علی {{علیه}} و معاویه کنار بروند! ما حکم قرار میدهیم، امیرالمؤمنین {{علیه}} گفت: مالک را هم جزو حکم قرار دهید، گفتند: نه. مالک با تو هماهنگ است. تمام اینها دنبال خلقاند، دنبال امیرالمؤمنین {{علیه}} که نور خداست و خلق نیست نمیروند. حَکَم و شُور را خلقی کردند، نه امری. حرف امیرالمؤمنین {{علیه}} را عمل نکردند و خودشان حکم معلوم کردند. عمروعاص و ابوموسی اشعری را حکم قرار دادند. {{توضیح|ابوموسی اشعری اعجاز داشت، در تمام کوفه به عبادت و خوبی معروف بود}}. به لشکر گفتند: آیا ما را قبول دارید؟ همه گفتند: آری! عمروعاص به ابوموسی گفت: تو چندینسال دنبال رسولالله {{صلی}} بودی و از اصحاب او هستی، اول تو بگو. {{توضیح|توجه کنید که چه میگویم، آیا میفهمید؟ ابوموسی، اصحاب رسولالله است!}} بالای منبر رفت و گفت: همانطور که انگشترم را در میآورم علی {{علیه}} را خلع میکنم و خودم را به جایش نصب میکنم {{توضیح|مرد نادان! تو نور خدا هستی؟! تو حجت خدایی؟!{{ارجاع|قال الصادق: الحجة قبل الخلق و مع الخلق و بعد الخلق {{یادکرد کتاب|عنوان= کمال الدین|جلد= 1|صفحه= 221، باب 22}}}} اگر تو نباشی عالم فرو میریزد؟! آیا تو زبان تمام این خلقت را میدانی؟!{{ارجاع|امیرالمؤمنین فرمود: من به همه حیوانات و زبان پرندگان علم دارم. {{یادکرد کتاب|عنوان= بحار الانوار|جلد= 39|صفحه= 347}}}} {{آیه|الیوم اکملت لکم دینکم|سوره=5|آیه=3}} درباره تو نازلشده؟! تو وصی رسولالله هستی؟! مردم، خلقبین و عبادتبین تو را برانگیخته کردهاند.}} بعد از آن عمروعاص بالای منبر رفت و گفت: من علی {{علیه}} و ابوموسی را خلع کردم و معاویه را نصب کردم. همه کف زدند و قبول کردند. عزیز من، بفهم که کجا میروی، برگرد! |
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
سطر ۲۰۳: | سطر ۲۰۳: | ||
به تمام آیات قرآن الان امامزمان هل من ناصر میگوید. بیا اینطرف! {{توضیح|اینرا که میگویم شاید بعضیها بگویند میخواهد خودش را معرفی کند چون نمیخواهند بفهمند، خدا کند که ما بخواهیم بفهمیم}} من یک یا دو دفعه در عالم رؤیا خدمت امامزمان {{عج}} رسیدم. به خودش قسم، دیدم که تنهای تنهاست. فقط یکبار در مکه شخصی با حضرت بود. کسی نیست!}} روزی امامصادق {{علیه}} از جایی گذر میکردند. چند گوسفند آنجا بود، عدهای آمدند و به حضرت گفتند: یابن رسولالله، چرا قیام نمیکنید و حرفی نمیزنید؟ ما با شما هستیم. حضرت قسم خورد اگر من به اندازهی این گوسفندان یاور داشتم، حقم را میگرفتم، من کسی را ندارم! | به تمام آیات قرآن الان امامزمان هل من ناصر میگوید. بیا اینطرف! {{توضیح|اینرا که میگویم شاید بعضیها بگویند میخواهد خودش را معرفی کند چون نمیخواهند بفهمند، خدا کند که ما بخواهیم بفهمیم}} من یک یا دو دفعه در عالم رؤیا خدمت امامزمان {{عج}} رسیدم. به خودش قسم، دیدم که تنهای تنهاست. فقط یکبار در مکه شخصی با حضرت بود. کسی نیست!}} روزی امامصادق {{علیه}} از جایی گذر میکردند. چند گوسفند آنجا بود، عدهای آمدند و به حضرت گفتند: یابن رسولالله، چرا قیام نمیکنید و حرفی نمیزنید؟ ما با شما هستیم. حضرت قسم خورد اگر من به اندازهی این گوسفندان یاور داشتم، حقم را میگرفتم، من کسی را ندارم! | ||
− | روزی حضرتزهرا {{علیها}} گفت علیجان! شنیدهام که به تو سلام نمیکنند. حضرت گفت: زهرا جان! سلام هم که میکنم، جوابم را نمیدهند! امیرالمؤمنین {{علیه}} که در خانه نشست و بلند نشد کسی را نداشت.{{ارجاع|حضرتزهرا فرمود: نه کسی بر یاریام برخواست و نه کسی از تضییع حقم جلوگیری کرد. {{یادکرد کتاب|عنوان= خطبه فدک، بحار الانوار|جلد= 8|صفحه= 110}}}} اما همه آن کسها، بیکساند؛ چون علی {{علیه}} ندارند. تمام آن کسها بیکساند؛ چون زهرا {{علیها}} ندارند. تمام اینمردم بیکساند؛ چون حسین {{علیه}} ندارند. آنچه که دارند مصنوعی است؛ اما اصلاً نمیفهمند و میخندند و برای خودشان خوشند. مردم اصلاً در این فکرها نیستند. از صبح به فکرند و مشغولند که یکچیزی پیدا کنند، یکچیزی هم بخورند، شب هم بخوابند، باز فردا صبح هم همینطور! بیخود نیست که حضرت میفرماید: در آنزمان اگر کسی با دین از دنیا برود، ملائکه آسمان تعجب میکنند! مگر در آخرالزمان ممکناست که آدم بتواند بهدنیا پشت پا بزند و دنبال ولایت بیاید و موفق به کار خیر شود؟ این ممکن غیرممکن است. مگر دنیا رهایتان میکند؟ هر روز یکچیزی پیش میآورد که موفق نشوید. خدا میگوید: خیر بهدست متقی جاری میکنم. اما در آخرالزمان پیامبر فرمود: واجبات ترک محرمات، انتظار الفرج، بهخیر و شر مردم شرکت نکن، خیرشان هم شر است، برو کنار. اگر میگوید خیر بهدست متقی جاری میکنم پس این حرف چیست؟ متقی آن کاری که میکند به امر امامزمان {{عج}} و خداست که خدا میگوید من اعمال متقی را قبول میکنم{{ارجاع|{{آیه|انما یتقبل الله من المتقین|سوره= 5|آیه= 27}}}} | + | روزی حضرتزهرا {{علیها}} گفت علیجان! شنیدهام که به تو سلام نمیکنند. حضرت گفت: زهرا جان! سلام هم که میکنم، جوابم را نمیدهند! امیرالمؤمنین {{علیه}} که در خانه نشست و بلند نشد کسی را نداشت.{{ارجاع|حضرتزهرا فرمود: نه کسی بر یاریام برخواست و نه کسی از تضییع حقم جلوگیری کرد. {{یادکرد کتاب|عنوان= خطبه فدک، بحار الانوار|جلد= 8|صفحه= 110}}}} اما همه آن کسها، بیکساند؛ چون علی {{علیه}} ندارند. تمام آن کسها بیکساند؛ چون زهرا {{علیها}} ندارند. تمام اینمردم بیکساند؛ چون حسین {{علیه}} ندارند. آنچه که دارند مصنوعی است؛ اما اصلاً نمیفهمند و میخندند و برای خودشان خوشند. مردم اصلاً در این فکرها نیستند. از صبح به فکرند و مشغولند که یکچیزی پیدا کنند، یکچیزی هم بخورند، شب هم بخوابند، باز فردا صبح هم همینطور! بیخود نیست که حضرت میفرماید: در آنزمان اگر کسی با دین از دنیا برود، ملائکه آسمان تعجب میکنند! مگر در آخرالزمان ممکناست که آدم بتواند بهدنیا پشت پا بزند و دنبال ولایت بیاید و موفق به کار خیر شود؟ این ممکن غیرممکن است. مگر دنیا رهایتان میکند؟ هر روز یکچیزی پیش میآورد که موفق نشوید. خدا میگوید: خیر بهدست متقی جاری میکنم. اما در آخرالزمان پیامبر فرمود: واجبات ترک محرمات، انتظار الفرج، بهخیر و شر مردم شرکت نکن، خیرشان هم شر است، برو کنار. اگر میگوید خیر بهدست متقی جاری میکنم پس این حرف چیست؟ متقی آن کاری که میکند به امر امامزمان {{عج}} و خداست که خدا میگوید من اعمال متقی را قبول میکنم{{ارجاع|{{آیه|انما یتقبل الله من المتقین|سوره= 5|آیه= 27}}}}؛ اما مردم که خیرشان شر است، به امر خلق راضیاند. حضرت هم میفرماید: به عمل قومی راضی باشی جزو آن قومی، حالا ما به اعمال مردم راضی هستیم که قبولی نداریم! ما باید پرورش ولایت بدهیم اما با این ایده، پرورش غیر ولایت میدهیم! |
حضرت میفرماید: هر لقمهای که به یک مؤمن بدهی ثواب حج و عمره دارد یا اینکه اگر از فضایی جرعهای آب برای مؤمنی بیاوری، مانند آناست که یکی از اولاد اسماعیل را خریده و در راه خدا آزاد کردهای؛ اما مؤمن شرایط دارد. کمیت ما در شرایط مؤمن لنگ است. او کسی است که حرف از خودش نزند و آنچه برای خودش میخواهد برای دیگران بخواهد. بهجای افشای خودش یا افشای شخص، افشای ولایت کند. | حضرت میفرماید: هر لقمهای که به یک مؤمن بدهی ثواب حج و عمره دارد یا اینکه اگر از فضایی جرعهای آب برای مؤمنی بیاوری، مانند آناست که یکی از اولاد اسماعیل را خریده و در راه خدا آزاد کردهای؛ اما مؤمن شرایط دارد. کمیت ما در شرایط مؤمن لنگ است. او کسی است که حرف از خودش نزند و آنچه برای خودش میخواهد برای دیگران بخواهد. بهجای افشای خودش یا افشای شخص، افشای ولایت کند. |
نسخهٔ کنونی تا ۱ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۲۲:۵۵
امیرالمؤمنین؛ ولایت را بهتر بشناسیم | |
کد: | 10014 |
---|---|
پیدیاف: | دریافت |
پیدیاف (موبایل): | دریافت |
پیشگفتار
بعد از رسولالله، هفتاد هزار نفر القای خلقی داشتند که دنبال آن دو نفر رفتند، چون القای خلقی را شیطان رهبری میکند اما به آن چهار یا پنجنفر که طرف امیرالمؤمنین (علیهالسلام) ماندند القای امری شدهبود. اغلب اینمردم پیرو شیطانند نه اینکه پیرو امرِ امیرالمؤمنین (علیهالسلام) باشند. کسیکه پیرو امیرالمؤمنین (علیهالسلام) یا امامزمان (عجلاللهفرجه) باشد القای امری به او میشود و این کتاب را میپذیرد اما اگر به او القای خلقی بشود چونکه پیرو شیطان است پذیرش این کتاب را ندارد. این کتاب را کسی میپذیرد که دنیا را نپذیرفته باشد، اگر دنیا را پذیرفته باشد، والله، بالله، این کتاب را نمیپذیرید؛ چونکه این کتاب، مذمت دنیاست. کسیکه امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را نشناسد نه در دنیا، بلکه در تمام خلقت مذمت شدهاست.[۱] امیدوارم که ما بهواسطه حرفهایی که در این کتاب گفته شده، ولایت را بهتر بشناسیم.
در این کتاب به اندازهای گفتهام که بعضیها مرا مجرم نکنند وگرنه بهدینم و به آیینم قسم حرفهای دیگری هست که نمیتوانم بزنم. نجات شما و دینتان در این حرفهاست.
به تمام آیات قرآن اگر کسی تا آخرِ این کتاب را بخواند، آخرِ ولایت را فهمیده است. ولایت که آخر ندارد؛ یعنی خدا یک بیداری به او میدهد که مذمتهای تا آخرِ دنیا را میفهمد؛ اما اگر این کتاب را تا آخر نخواند، مثل طلحه و زبیر است که ادعای دین و دیانت کردند؛ اما دنبال خلق رفتند و بهجای مذمت دنیا، لذتش را فهمیدند. لذت دنیا از علی (علیهالسلام) و فرزندان علی (علیهالسلام) به دور است، مگر این کتاب را تا آخر بخوانید و اشک بریزید که خدایا ما این حرفها را بفهمیم. خدایا ما علیشناس باشیم نه علیگو. خدایا ما امامزمان شناس باشیم نه امامزمان گو. خدایا ما زهراشناس باشیم نه زهراگو. کسانی این کتاب را میفهمند که عناد و من نداشتهباشند و گرنه نمیفهمند. چونکه این کتاب زحمتهای حضرتزهرا (علیهاالسلام) و ائمهطاهرین (علیهمالسلام) است.
نمیخواهم به کسی توهین کنم؛ اما میخواهم شما را بیدار کنم. اغلب کتابها، حرف ولایت است؛ حمایت از ولایت نیست، این کتاب، حمایت و افشای ولایت است، از شما درخواست میکنم که قدردانی کنید. اگر در تمام کتابها دو کلام از این حرفها باشد من اگر زندهبودم صد هزار تومان انعام میدهم، چون آنها به امر خودشان یا به امر خلق است. اگر کتاب نوشتن با القای خدا باشد آن کتاب وصل به امر خداست، اغلب کتابهایی که مینویسند وصل به نظر خودشان است. نمیگویم کتاب ننویسید، بنویسید اما در آن کتاب باید امیرالمؤمنین (علیهالسلام) باشد. کتابی که در آن علی (علیهالسلام) نباشد دفتر است یعنی خودت نوشتهای و به منیت خودت وصل است حالا هرچقدر هم که قطرش زیاد باشد! کتاب باید به قطب عالم امکان اتصال باشد و قلمتان هم به لوح و قلم، نه اینکه به خلق اتصال باشد. این کتاب، امر خدا و ائمهطاهرین (علیهمالسلام) است. باید ولایت به شما تزریق شود تا به این کتاب توجه کنید. وقتیکه خوانده میشود هشداردهنده به خلق و تعجبآور است. امیدوارم که خدا «من» را از ما بگیرد و خودش را به ما بدهد، عناد را بگیرد و بهجای آن ائمهطاهرین (علیهمالسلام) را به ما بدهد.
وقتیکه آقا امامزمان (عجلاللهفرجه) تشریف میآورند عدهای در مقابل ایشان میایستند و میگویند دین جدید آوردهای[۲]. دین که جدید نیست. دین قدیم است؛ «یا قدیم الاحسان». یکی از اسماء خدا، «یا قدیم» است؛ یعنی ای کسیکه همیشه بودهای. ولایت هم «یا قدیم» است؛ همیشه بوده، مثل خداست. امامزمان (عجلاللهفرجه) هم حرفهایی میزند که آن حرفها بوده؛ اما افشاء نشدهاست. اما خلق، همیشه امامزمان (عجلاللهفرجه) را غایب میداند[۳] و حرفهایی میزند: یکی گفت خدا هستم، یکی گفت پیامبرم، یکی گفت من خلیفهام، یکی گفت اولیالامرم. این حرفها بعد از رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) بهوجود آمد، تمام اینها تولیدات جلسه بنیساعده است. امامحسین (علیهالسلام) هم میفرماید: من کشته جلسه بنیساعدهام.[۴] توجه کنید نمیگوید یزید یا مردم کوفه مرا کشتهاند. میگوید من کشته جلسه بنیساعدهام. چونکه آنها دور هم جمع شدند مردم را از امیرالمؤمنین (علیهالسلام) جدا کردند. علی (علیهالسلام) را در خانه گذاشتند و خودشان جلسهای تشکیل دادند. خلیفه انتخاب کردند. از آن به بعد فساد در دنیا زیاد شد و مردم هم دنبال فساد رفتند. هفتاد هزار نفر رفتند، چهار یا پنجنفر ماندند.[۵]
حضرتزهرا (علیهاالسلام) خیلی تلاش کرد که جلسه محدوده را تشکیل دهد که آنها محبوب خدا بشوند و دنبال خلق نروند. محدوده از اول بودهاست. میخواهم برای شما افشا کنم که کسی نگوید سندش کجاست. سندش هست و خیلی هم آشکار است. جلسه محدوده را پیامبر امضا کردهاست و فرمود: یا علی! اگر چهلنفر آمدند حق خودت را از اولی بگیر اما آن چهلنفر باید دفاع کنند یعنی جلوی آنها را بگیرند.[۶] با اینکه حضرتزهرا (علیهاالسلام) با پهلوی شکسته و صورت نیلی به در خانه مهاجر و انصار رفت، بهغیر از آن پنجنفر هیچکس برای یاری امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نیامد.[۷] در آخر هم بهمسجد آمد و فرمود: شما خلیفهای برانگیختهاید. معنای حرف حضرت ایناست که آن، درستکرده خودتان است. آیا میفهمیم یا نه؟ آیا میفهمیم حضرتزهرا چه میگوید یا اینکه دنبال لهو و لعب و دنیا میرویم؟ ما اغلب دنبال اینچیزها هستیم. بالاخره فرمود: شتری را بهنام خلافت برانگیختید، آن شتر میزاید، شیرش اشک چشمتان است؛[۸] یعنی گفت خلافت برانگیخته شماست. امیرالمؤمنین، وصیرسولالله، محبوب تمام عالم، مقصد تمام خلقت را در خانه گذاشتید و دنبال جلسه بنیساعده و خلق رفتید.
اینکه میفرماید: شیرش اشک چشمتان میشود از این بدتر نبود که خدا مذمتشان کرد و آنها را مرتد و کافر اعلام کرد. مرتد یعنی به علیبنابیطالب (علیهالسلام) مرتد شدند. اینها کافر به خدا و مرتد به ولایتاند. کافر به خدا؛ یعنی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) که امر خدا است را قبول نکردند و مرتد یعنی یکچیزی را خودشان برانگیخته کردهاند. پس اینها هم کافر و هم مرتدند.[۹] اما فقط این چهار یا پنجنفر در محدوده آمدند و خدا هم محبوب خودش قرارشان داد.
من دیگر آخر عمرم است، حرفم را میزنم اگر شما هم کشش نداشتهباشید، زمان رجعت میآید و کسانیکه کشش دارند این حرفها را بهجان و دل میپذیرند. الان یک عدهای هستید که خسته شدهاید و یا میشوید. عزیز من! ولایت که خستگی ندارد، ولایت در دل بعضیها تزریق میشود، آنها پشت پا بر تمام این عالم میزنند، دست بر امر خدا و پیامبر میزنند، دست بر امر زهرای اطهر (علیهاالسلام) میزنند. به تمام آیات قرآن، اگر در آنزمان همدست بر امر حضرتزهرا (علیهاالسلام) زدهبودند، محدوده تشکیل شده و به تمام دنیا منتشر میشد و دیگر حتی یک کافر در دنیا نبود.[۱۰] چرا؟ چون امامزمان در رجعت، محدوده را اجرا میکند. در آنزمان محدوده رشد پیدا میکند و تمام مردم در محدوده هستند. مثلاً امامزمان در کربلا تشریف دارند، تا خیال میکنید آنجا حاضر میشوید. آصف تا خیال کرد تخت بلقیس را آورد. در زمان رجعت تمام شما مثل او میشوید.
والله، بالله، تالله، هیچکس به محدوده توجه کامل ندارد. بعضیها سرسری میگیرند، بعضی یک یا دو نکتهاش را میگیرند و عدهای اصلاً اعتنا نمیکنند. چونکه محدوده، مطلق است. به بعضیها محدوده تزریق شده و به آن عمل میکنند. سلمان، اویس، شاهعبدالعظیم حسنی، مقداد، بلال، میثم، به محدوده عمل کردند.[۱۱] امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به میثم گفت: زمانی میشود که میگویند دست از علی (علیهالسلام) بردار، گفت علیجان! برنمیدارم. حضرت فرمود: دست و پا و زبانت را قطع میکنند. گفت: علیجان! من از محدوده خارج نمیشوم.[۱۲]پس محدوده بوده، کسی افشا نکردهاست.
زهرایعزیز (علیهاالسلام) و ائمهطاهرین (علیهمالسلام) یک نویدی دادهاند که ما محدوده را افشا کنیم. در محدوده، محبوب خدا میشوید.[۱۳] سلمان کسی است که پدرش هم مسلمان نبود؛ اما خدا میگوید: یا رسولالله، سلام مرا به سلمان برسان.[۱۴] ایناست که میگویم در محدوده محبوب خدا میشوید چون ولایت به او تزریق شدهاست. تزریق؛ یعنی امیرالمؤمنین را کفواً احد بدانیم. آن شخصی هم که در نخلستان به دیدن امیرالمؤمنین (علیهالسلام) رفت و پیامبر فرمود اگر ثوابش را به جن و انس قسمت کنند تمام آنها رستگار میشوند، ولایتش تزریقی بود. چون امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را کفواً احد میدانست یعنی احدی مثل علی (علیهالسلام) نیست که دنبالش برود. اینکه حضرت میفرماید در آخرالزمان از هزار نفر یکنفر با دین از دنیا نمیرود[۱۵] ما توجه نداریم که اگر امامزمان (عجلاللهفرجه) نباشد عالم فرو میریزد و دنبال کسی بهغیر از امامزمان (عجلاللهفرجه) میرویم. حالا عاق امامزمان (عجلاللهفرجه) هستیم و به زمانجاهلیت میمیریم. در زمانجاهلیت بتپرست بودند و امام نداشتند. ما هم مصداق آنها هستیم و امامزمان (عجلاللهفرجه) را فراموش کردهایم، مگر اینکه دست از دنیا و لهو و لعب برداریم. آنها بت میپرستیدند ما تلویزیون و ویدئو و ماهواره و... میپرستیم و از محدوده خارج شدهایم. (جگر من خوناست، میخواهم در بیابان بروم و آنقدر گریه کنم تا کمی عقدهام سبک شود.) [۱۶]
محدوده، یقین به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است یعنی ایشان را کفواً احد بدانید.[۱۷] عزیز من! مگر ما محدوده را میفهمیم!؟ توجه کنید که محدوده در تمام خلقت بوده اما نفراتش کم است. به تمام آیات قرآن راست میگویم: یکشب خواب دیدم که این خانهها و بساطها نیست و تمام زمین بیابان شدهاست و در وسط آن یک محدودهای است. گویا دور صد یا دویست متر زمین را دیوار کوتاهی کشیدهاند و اصحابیمین آنجا بودند. آنها فقط چهار یا پنجنفر بودند. اصحابیمین در محدودهاند اما اصحابشمال از محدوده خارج شدهاند. شمال یعنی همیشه در حال اینطرف و آنطرف رفتن و عوض شدن است مثل درختی که خیلی استقامت ندارد و باد به آن افضل است (کنار این درختها را چوبی میگذارند تا زمانیکه رشد کند) اغلب اینمردم اصحاب شمالاند. چرا؟ حضرتمعصومه میفرماید: «زیارت میکنند قبر ما را اطاعت نمیکنند امر ما را». امر است که شما را نگه میدارد. مگر عباس عموی پیامبر نیست؟! چرا حضرتزهرا راهش نداد؟ امر نداشت. عزیز من! شما باید امر داشتهباشید، اینطرف و آنطرف نروید.
شرایط محدوده ایناست که دنیا و مردم دنیا به امر شما باشند نه اینکه شما به امر مردم دنیا باشید، در هر مقامی که میخواهد باشد. من برای هیچکس مقامی قائل نیستم مگر آن شخصی که در محدوده باشد. به تمام آیات قرآن، وقتیکه به چنین شخصی نگاه میکنم گویا تمام خلقت را میبینم. چرا؟ او در محدوده است. من محدوده خواهم؛ نه نفرخواه. خود حضرتزهرا هم به امیرالمؤمنین گفت: علی (علیهالسلام) جان! چند روز است سلمان و اباذر و مقداد را ندیدهام، میخواهم آنها را ببینم[۱۸] اما به عمویش میگوید برو! چرا؟ امر خلق را اطاعت کرد. محرم، نامحرم میشود؛ نامحرم، محرم. شما هم اغلبتان مثل عباس، برو هستید! عباس، در محدوده نبود که راهش نداد. در ظاهر گناهی نکردهبود! اما امر خلق را اطاعت کرد. ما هم اگر امر خلق را اطاعت کنیم از محدوده بیرون رفتهایم. عزیز من کجا طرف خلق میروید؟! پس محدوده بوده ما کمی محدوده را افشا کردیم. بیایید در محدوده قرار بگیرید تا دنیا به امر شما باشد. آصف در محدوده قرار دارد که به تخت بلقیس میگوید بیا! میآید، برو! میرود. شما اگر در محدوده باشید، حاکم هستید! و حکم میکنید. آصف حکم کرد؛ اما سلیمان نتوانست اینکار را بکند. میترسم بگویم که او کامل در محدوده نبود. چرا؟ گفت خدایا سلطنتی بهمن بده که به هیچکس نه داده باشی و نه بدهی! نگفت محدوده را بهمن بده. حالا روزی را برای عبادت قرار داده و دستور میدهد که باد و جن و انس و ملک و طیور برایش خبر نیاورند تا بیتوتهای داشتهباشد. همانموقع یک وزغ از پلههای قصرش بالا میرود و میگوید: ای سلیمان! چهخبر است؟! من هر روز چند هزار ذکر خدا را میگویم، باز میبینم هنوز کاری نکردهام، خودم را روی آب به مردن میزنم که یک حیوانی مرا بخورد و سیر شود. یک وزغ نصیحتش میکند.[۱۹] کاش سلیمان گفتهبود که خدایا من میخواهم در محدوده باشم. چرا؟ چونکه سلیمان نتوانست امر کند تخت بلقیس بیاید؛ اما آصف امر کرد و تخت بلقیس را کمتر از طرفةالعینی آورد.
خدای تبارک و تعالی به تمام انبیا عصمت دادهاست. انبیا با مردم دیگر فرق دارند. پنج پیامبر اولیالعزم داریم که صاحب کتاب هستند و بقیه آنها فقط به آنها وحی میرسد و صاحب کتاب نیستند. حالا خدا به مردم فرمود: امر انبیا را اطاعت کنید. آنها که امر نوح را اطاعت نکردند، آب آمد و غرق شدند. قوم عاد، پیامبرشان را اطاعت نکردند باد آمد و هلاک شدند. خدا هشتشهر قوملوط را بهواسطه اینکه امر او را اطاعت نکردند زیر و رو کرد. خدا از انبیایش حمایت میکند، چونکه به آنها عصمت دادهاست و امر خدا را به مردم میگویند. خدا از امر خودش حمایت میکند. اما پیامبر آخرالزمان؛ یعنی محمد بن عبدالله هم ولی است و هم نبی. حالا ولی بودن پیامبر بهجای خود، خدا در سِمت نبوت به او میگوید بلغ! اما حرف از خودت نزن وگرنه رگ دلت را قطع میکنم. اما خداوند تبارک و تعالی به این دوازدهامام، چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) این خطاب را نمیکند. ائمهطاهرین (علیهمالسلام)، اختیار تام دارند.[۲۰]
یکی از وعاظ محترم میگفت: «باذنالله و اذن رسوله اَدْخُلُ هذا البیت» (منظورش اینبود که اول باید ائمهطاهرین (علیهمالسلام) مثلاً امامرضا (علیهالسلام) از خدا اجازه بگیرد، بعد از رسولالله، بعد یککاری انجام دهد) . برایش پیغام دادم که اذن خدا و اذن رسول درستاست و ما قبول داریم. معنی آن ایناست که ما خدا و انبیا را فراموش نکنیم وگرنه اصل مطلب حرف دیگری است. مثلاً در یکلحظه صد یا هزار نفر از امامحسین (علیهالسلام) یا امامرضا (علیهالسلام) حاجت میخواهند، آیا امامحسین (علیهالسلام) برای هرکدام آنها باید برود از خدا و بعد هم از پیامبر اجازه بگیرد تا حاجت آنها را بدهد؟! امام، اختیار تام دارد. مثل ایناست که شما یک کارگاه داری و به مدیر عامل آن اختیار تام دادهای. تمام این خلقت کارگاه است؛ اما مدیر عامل آن امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است.
از آن بالاتر ایناست که ائمهطاهرین (علیهمالسلام) میتوانند مانند خودشان اجازه به شیعیان بدهند؛ اما اجازهای که آنها دارند مطلق نیست. چرا؟ عیسی باید «علی» بگوید تا مردهای را زنده کند. داوود باید «علی» بگوید تا آهن به دستش نرم شود. جبرئیل از سدرهالمنتهی که به طرفةالعینی به اینجا میآید، باید بر بالش «علی» نوشته باشد، پس تمام آنها اختیار مطلق ندارند. وقتیکه سلمان میخواست شکارها بیایند گفت «علی». از سنگها که آتش بیرون آورد گفت: «علی». قدرت تمام این خلقت که به ثمر میرسد باید «علی» بگویند.[۲۱] کشش این حرفها را از هزار نفر، دو یا سهنفر دارند. توجه کنید داوود یا عیسی نمیگویند «محمد» باید بگویند «علی». ما نستجیر بالله نمیخواهیم پیامبر را کوچک کنیم، من بیجا میکنم که کوچک کنم، تو هم بیجا میکنی که نمیفهمی. خواست پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) هم همیناست که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) برتری داشتهباشد. از کجا میگویم؟ بهمن که قطرهای از اقیانوس ولایت سرایت کردهاست، میخواهم شما بهمن برتری داشتهباشید. آیا پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نمیخواهد که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به ایشان برتری داشتهباشد؟[۲۲]
گفتیم که ائمهطاهرین اختیار تام دارند و از آن اختیار به متقی و به آنهایی که در محدوده هستند میدهند.[۲۳] بیایید کاری کنید که در محدوده باشید تا به شما هم اجازه بدهند؛ آنوقت محبوب خدا میشوید. به ابراهیم دادهاست که سلامالله علیه شد. چرا ابراهیم در میان انبیا برتری دارد؟ چون شیعگیاش امضا شد[۲۵] و سلامالله علیه شد. سلمان هم سلامالله علیه است. رفقایعزیز، ممکناست که شما هم مانند آنها بشوید؛ اما باید دست از دنیا و اهلدنیا بردارید؛ یعنی دنیا را سهطلاقه کنید. دنیا خیلی خودش را وجیه کرد و سراغ امیرالمؤمنین آمد، حضرت گفت ای دنیا برو! من تو را سهطلاقه کردهام، اصلاً نمیتوانم تو را بگیرم.[۲۶] کسیکه در محدوده است باید مانند امیرالمؤمنین دنیا را سهطلاقه کند. شما در محدوده، دیگر به حرف خلق و بدعتگذار و کسیکه از خودش حرف میزند نمیروید.
برو ای گدای مسکین در خانه علی زن | که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را |
عزیز من! درِ خانه امامزمان (عجلاللهفرجه) برو که تمام حاجتهای تو را برآورده کند. بیا تا به تو هم اختیار بدهد. شیعهگی و اختیار تام را انبیا هم ندارند؛ چون وقتی قوم موسی میخواستند خدا را ببینند، هفتاد نفر از بزرگان آنها، با موسی به کوه سینا آمدند. نوری تجلی کرد و به کوه سینا خورد (انعکاس آن نور به آنها خورد نه خود نور!) موسی غش کرد و آنها مردند. بعد از مدتی موسی به هوش آمد و گفت: خدایا، تا حالا که از اینها کسی را نکشته بودم حرفم را قبول نمیکردند، حالا که بزرگانشان هم کشته شدهاند. خدا فرمود: دعا کن زنده میشوند. بعد از این جریان، موسی گفت: خدایا، این نور خودت بود؟ گفت لا. آیا نور دوازدهامام، چهاردهمعصوم بود؟ گفت: لا! این نور یکی از شیعیان آخرالزمان است.[۲۷] گفت: من را از آنها قرار بده؟ گفت: لا!
در آخرالزمان هم نور آن شیعه تجلی میکند؛ اما «بشرطها و شروطها و أنا من شروطها» نه اینکه به هر کسی بتوان شیعه باشد، آن شیعه آخرالزمان متقی است. خدا هم میگوید من اعمال متقی را قبول میکنم، معلوم میشود که متقی اعمال بیهوده ندارد. در آنزمان اویس، سلمان، میثم، اباذر و شاهعبدالعظیم حسنی متقی بودند. آنها فقط میگفتند: یعسوبالدین، امامالمبین، حجتخدا، وصی رسولالله، امر خدا. کسیکه خدا درباره او گفتهاست: اگر قبولش نداشتهباشی و به اندازه جن و انس عبادت کنی تو را میسوزانم[۲۸]، علیبنابیطالب (علیهالسلام) است. ولایت آنها مطلق بود. چرا میگوید اگر یکی با دین از دنیا برود ملائکه آسمان تعجب میکنند؟ ولایت ما مطلق نیست. کاش مطلق نبود؛ لااقل مشابه درست نمیکردیم. مگر بعد از رسولالله مشابه درست نکردند؟! خدا هم گفت کافر و مرتدند. برای آخرالزمان هم میگوید: اگر یکی با دین از دنیا برود، ملائکه آسمان تعجب میکنند؛ چونکه شما دست از ولایت برداشتهاید؛ دنیا و مردم دنیا را انتخاب کردهاید.
فراموش کردند ولایت را | انتخاب کردند ضلالت را |
انتخاب ضلالت؛ یعنی دنبال خلق رفتن و انتخاب دنیا کردن! دلتان به یک حج و عمره یا زیارت امامحسین (علیهالسلام) خوش است؛ اما به دین و آیینم قسم! تمام آنها بیولایت، دلخوشی ندارد و ناراحتکننده واقعیت دل است. چرا؟ چون اطاعت امر ائمه (علیهمالسلام)، شرط است. امر آنها سخاوت است، امر آنها عدالت است، امر آنها ایناست که دستتان را جلوی خلق دراز نکنید. امامصادق (علیهالسلام) میفرماید: «اگر دستت را جلوی کسی دراز کنی دوست ما نیستی»، نه اینکه شیعه نباشد از دوستی هم کنارش میزند؛ اما روایت داریم در آخرالزمان دینشان را برای لقمه یا به هوای لقمه میدهند.
به تمام آیات قرآن و به کسیکه قرآن به او نازلشده قسم! این حرفها را از هزار نفر شاید یک یا دو نفر بفهمند؛ چونکه دنیا و اهلدنیا به مردم تزریق شده و همیشه دنبال لهو و لعب و خوشی آن هستند. در حالیکه باید عضو ائمه (علیهمالسلام) باشید و جای دیگر نروید. امامصادق (علیهالسلام) هم میفرماید: شما عضو مایید؛ اگر گناه کنید، جدا میشوید. شیعه واقعی، عضو ائمه (علیهمالسلام) است[۲۹]، همانطور که آنها تجلی میکنند، شیعه واقعی هم تجلی دارد[۳۰]. به تمام آیات قرآن، اگر شما بفهمید این حرفها تجلی است. چهکسی این حرفها را زده؟ چهکسی شما را راهنمایی میکند که پیامبر را بشناسید، حجتخدا را بشناسید، شیعه را بشناسید، خودتان را بشناسید؟ این حرفها، شناخت آنهاست.
نجات و آمرزش هر بشری در تمام خلقت ایناست که باید «علی» بگوید. اگر علی (علیهالسلام) نداشتهباشد آمرزیده نیست.[۳۱] یونس در دهان حوت، دید که تمام موجودات دریا میگویند «علی». گفت: «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ»[۳۲]خدایا، من که یکذره در قبولی ولایت علی (علیهالسلام) کندی کردم ظالم هستم. نه اینکه علی (علیهالسلام) را قبول نداشتهباشم، آنکه کافر است. خدایا، من نمیفهمیدم که تمام موجودات دریا و همه عالم میگویند «علی». آنها علیپرست بودند، من کوتاهی کردم. روایت داریم اینرا خود امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در دهان او گذاشت که با گفتن آن، رفع اشتباهش بشود و نجات پیدا کند. مواظب باشید که در تمام کارهایتان علی (علیهالسلام) بگویید. چرا؟ خواست و مقصد خدا، امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) یعسوبالدین، امامالمبین، وصی رسولالله است.
چطور بفهمیم که شیعه واقعی هستیم؟ شیعه واقعی باید احتیاج به هیچکس و هیچچیزی نداشتهباشد، غنی باشد. آنکس که علی (علیهالسلام) دارد ما فوق تمام خلقت را دارد. حالا دیگر چه میخواهید؟ ماشین و خانه و مال دنیا میخواهید!؟ یکچیزهایی در کربلا میخواستند که آدم خجالت میکشد و میگوید اگر نیایند بهتر است. اینقدر سطح مردم پایین است. بگو: آقا جان! ما را در خانهات راه بده، مَحرم باشیم.
مگر مطلق بودن شوخی است؟! باید هیچ احتیاجی نداشتهباشید. چرا؟ خدا تو را تأمین کرده و قسم میخورد که خودم روزیات را میدهم، «والله خیر الرازقین»[۳۳] چرا اینطرف و آنطرف میزنید؟! خودت میخواهی روزی پیدا کنی نادان!؟ الان اگر یک شخصی بگوید مادام العمر شما را تأمین میکنم چقدر خیالتان راحت میشود؟ معنی «والله خیر الرازقین»[۳۳] ایناست؛ اما باید در محدوده باشید. به حضرتعباس قسم! وقتی یکچیزی به کسی میدهم گویا زنده میشوم، اینقدر لذت میبرم. هیچ عبادتی مانند انفاق نیست؛ تا حتی هدایت، که میگوید اگر یکنفر را هدایت کردی عالمی را هدایت کردهای. چون با انفاق، مردم و فقرا را هدایت هم کردهاید. خدا میگوید: صفاتی دارم بهنام صفاتالله به کسی میدهم که سخی باشد؛ اما نمیگوید اگر نماز شب بخوانید، مکه و عمره، تا حتی به زیارت ائمه (علیهمالسلام) بروید، صفاتالله به تو میدهم.
چرا خدا اینهمه روی سخاوت تاکید دارد؟ چون خدا باید یک سعادتی به شما بدهد که به آنکار موفق شوید، وگرنه نمیتوانید (وقتیکه خدا به پیامبر گفت: فردا به اینها که میآیند بگو مبلغ کمی بدهند، هیچکدام از آنها، بهغیر از چهار یا پنجنفر نیامدند) . عصاره سخاوت چیست؟ عصارهاش ایناست که دست تو دست خدا میشود، پای تو پای خدا میشود، چشمت چشم خدا میشود، قلب تو قلب خدا میشود؛ یعنی آن انفاقی که میکنید اینقدر باعث خشنودی خدا میشود. [۳۴] شخصی نزد امامصادق (علیهالسلام) آمد، حضرت فرمود: کاری کردهای که مرا خوشحال کردی، مادرم زهرا و ما دوازدهامام، چهاردهمعصوم را خوشحال کردهای. [۳۵] گفت: آقا جان! چهکار کردهام؟ حضرت فرمود: وقتیکه میخواستی بیایی به همسایهات رسیدگی کردی و حاجتش را برآورده کردی، یا اینکه جوادالائمه (علیهالسلام) میفرماید: «ثواب زیارت قبر پدرم، بالاتر از هفتاد حج و عمره است؛ اما برآوردن حاجت یک مؤمن از زیارت قبر پدرم بالاتر است». [۳۶] شرط آن مؤمن ایناست که دوست واقعی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) باشد؛ یعنی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را کفواً اَحد بداند. چرا؟ شخصی در زمان امامصادق (علیهالسلام) میخواست وجوهاتش را بپردازد و دسترسی به امام نداشت، از آنطرف هم در جایی بود که همه آنها از اهلتسنن بودند. به امامصادق (علیهالسلام) نوشت که چهکار کنم؟ حضرت فرمود: صبر کن تا یکی از دوستان ما را پیدا کنی. یکسال صبر کرد و کسی را پیدا نکرد. دوباره از حضرت سوال کرد، ایشان فرمودند: آنرا در کیسهای بگذار و به دریا بینداز؛ اما نباید به آنها بدهی. آن انفاقی که میکنید باید به مؤمن باشد، نه اینکه شامل هر کسی بشود و بگویید ما انفاق کردهایم! چرا؟ خدا میگوید: اگر به اندازه جن و انس عبادت داشتهباشی؛ اما علی (علیهالسلام) را نخواهی، تو را میسوزانم. [۳۷] پس باید بفهمید که به چهکسی انفاق کنید. اگر جوادالائمه (علیهالسلام) آنرا میگوید شخصش را هم معلوم کردهاست. او کسی است که این دوازدهامام، چهاردهمعصوم را قبول داشتهباشد و «علی» بگوید، نه چیز دیگری بگوید. خدمت به او خدمت به خداست، خدمت به علی (علیهالسلام) است، خدمت به زهراست. چونکه او محب آنهاست؛ اما دیگری محب غیر آنهاست. حالا بعضی خدمت به دشمن ائمه (علیهمالسلام) میکنند و به خیالشان سخی هستند؛ اما اگر سخاوت به امر آنها باشد، در اختیار امریم. اغلب ما در اختیار خلق هستیم. ایناست که میگوید در آنزمان، اگر یکی با دین از دنیا برود، ملائکه آسمان تعجب میکنند.
عزیزان من! در محدوده بیایید. محدوده خودش دین است و خدا از آن حفاظت میکند. چرا؟ محدوده خواست خدا و زهرایعزیز (علیهاالسلام) است. امامحسن (علیهالسلام) میفرماید: وقتی مادرم زهرا را کشتند، همه ما را کشتند. خواست زهرایعزیز (علیهاالسلام)، خواست تمام ائمه (علیهمالسلام) است. حضرتزهرا (علیهاالسلام) با پهلوی شکسته و صورت نیلی درِ خانه مهاجر و انصار رفت که بیایند و محدوده بهوجود بیاید؛ اما نیامدند! دومی رفت و جلسه بنیساعده بهوجود آورد و تا قیامقیامت مردم را گمراه کرد. خدا آن دو نفر را لعنت کند. هفتاد هزار نفر از محدوده خارج شدند و طرف آن دو نفر رفتند و مورد لعنت شدند. در اینزمان اغلب مردم از محدوده بیرون هستند که بیدین از دنیا میروند. چون خدا میفرماید: در آخرالزمان اگر کسی با دین از دنیا برود، ملائکه آسمان تعجب میکنند. محدوده، محدود نیست، محبوب است. خدا میفرماید: وقتیکه در محدوده آمدید، محبوب من قرار میگیرید؛ اما اگر خارج شدید، محبوب خلق میشوید و تمام کارهایتان خلقی و به امر خلق میشود. در محدوده محفوظ هستید؛ یعنی خدا چشم و دست و پایتان را حفظ میکند؛ چشمتان چشم خدا میشود، دست و پایتان، دست و پای خدا میشود. خدا عنایت کرده و این محدوده را جلو آوردهاست.
باز حرفهای دیگری هست که من یک حدش را گفتم، دعا کنید که آزاد باشم و بتوانم محدوده را افشا کنم. بهدینم و آیینم، هنوز محدودم و جرأت نمیکنم واقعیت محدوده را افشا کنم. آنقدر میگویم که از آن بیرون نروید و محبوب خدا باشید تا اینکه حتی ملائکه آسمان شما را احترام کنند؛ [۳۸] اما اغلب مردم محدوده را احترام نمیکنند و بهجای آنکه محبوبشان امر باشد، خلق را به عنوان محبوب انتخاب کردهاند. [۳۹]
محبوب، همیشه باید دنبال محبوبش بگردد. شما هنوز آن لذتی که باید ببرید نبردهاید. لذتهایی است که خدا باید بدهد. (وقتیکه پیامبر از کوه حرا آمد، به خدیجه گفت: من به پیامبری مبعوث شدم. «إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یصَلُّونَ عَلَی النَّبِی یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا»[۴۰] ای خدیجه، خدا فرمود: تسلیم من بشوید. خدیجه گفت: من تسلیم تو بودهام) . من هم وقتیکه به مکه رفتم، آنجا دنبال محبوبم میگشتم. دیدم اصلاً اسمی از محبوبم نیست. شبانهروز چندینبار اذان میگفتند اما از امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام)، نه فقط محبوب من، محبوب تمام خلقت اسمی آورده نمیشد. جلوی خانهی خدا رفتم و گفتم:
آمدم در خانهات ایخدا | دیدم اسمی نیست از علیمرتضی | |
گشت خانهات بهر من زندان | ای خدای علیمرتضی |
این حرف برای همهکس نیست! این مثل خدیجه در وجود من است. ولایت باید درون شما باشد یعنی رهبر ولایت باشید. کدامیک از آقایان، پرفسورها و علما، چنین حرفی زدهاند. اگر کسی گفتهباشد صدهزار تومان انعام میدهم. من آنجا دنبال محبوبم میگشتم. تمام مکه بهدینم برایم تاریک بود، حجرش، صفا و مروهاش برایم تاریک بود. چون تا حتی اسم محبوبم را هم نمیآوردند.
به حقیقت قرآن قسم! به حقیقت توحید و ولایت قسم! تمام ذرات خونم گواهی میدهد که کعبه ناراحت است و میگوید چرا مرا قبول دارید و علی (علیهالسلام) را قبول ندارید؟! تمام اهلتسنن شرمنده خواهند شد که کعبه را قبول دارند و علی (علیهالسلام) را قبول ندارند. به تمام انبیا و اولیا قسم! که ندای کعبه را میشنوم اما کسی به آن توجه نمیکند. کسیکه حقیقت ولایت را میفهمد به این ندا توجه میکند که خانهخدا میگوید: من که نجاتدهنده شما نیستم، علی (علیهالسلام) نجاتدهنده شماست. کعبه تمام آنها که امیرالمؤمنین را قبول ندارند و به دورش میگردند ملامت میکند چونکه قبولی علی (علیهالسلام) قبولی کعبه است. آنکس که علی (علیهالسلام) دارد خودش کعبه است، خودش منا و صفا و مروه و حجرالاسود است. والله بالله تالله از حجرالاسود هم بالاتر میشود چونکه آن ملک است، ملک خادم شیعه میشود. باید اینطور بشوید و عمرتان را بیهوده صرف نکنید. از خدا بخواهید که عمرتان در راه خودش صرف شود.
بشر باید خودش را حفظ کند. چطور؟ مواظب باشد به ولایتش خدشه نخورد. شما باید نگهبان ولایت باشید، تا خدا نگهدار شما باشد. چرا دنبال خلق میروید؟! چرا هر جایی میروید؟! خودمان میخواهیم که میرویم. بشر در تمام خلقت بهغیر از خدا و ائمهطاهرین (علیهمالسلام) خواست دیگری نباید داشتهباشد. چه میخواهید؟! شخص دارایی آمد و گفت میخواهم برای شما خانهی بزرگی بخرم. گفتم آیا خانهای سراغ داری که امیرالمؤمنین در آن آمدهباشد؟ زهرایعزیز (علیهاالسلام) و امامحسین (علیهالسلام) در آن آمدهباشد؟ میخواهی چه خانهای برای من بخری؟ اگر حقیقت داری مبلغی بده تا برای شخصی که خانه ندارد خانهای تهیه کنیم. بلند شد و رفت. آمده و میخواهد مرا از کجا جدا کند؟! اینها با تمام رفاقتشان هنوز خیال میکنند که من اهلدنیا هستم.
شما باید تصرف ماورایی داشتهباشید نه تصرف دنیایی. سلمان و اویس در محدوده هستند که تا حتی حیوانها هم به امرشان هستند. این آقا رئیس فلانجا یا قاضی است، مافوق او با یک تلفن کنارش میزند؛ اما محدوده که کنار نیست. دنیا به امر سلمان است. آن شکارها به امر او میآیند و آنها را ذبح میکند. از سنگها به امرش آتش بیرون میآید. بعد از اینکه شکارها را میپزد و میخورند باز دوباره به امر او زنده میشوند و میروند. هم جان میدهد و هم جان میگیرد.[۴۱] چرا؟ کسیکه کامل امر را اطاعت کند، امیرالمؤمنین علی یعسوبالدین، وصی رسولالله، از آنچه خودش دارد به او میدهد.
جهان اگر فنا شود علی به پاش میکند | جهان اگر بهپا شود علی فناش میکند |
اما به اذن خدا. اذن خدا، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است. حالا او هم به سلمان اذن میدهد. شما هم باید در محدوده اینطور باشید، دنیا به امر شما باشد، نه شما به امر آن. دنیا پوشالی است و اصلاً ادراک ندارد، چرا دنبالش میروید؟! کوه و دریا و زمین و آسمان که بد نیست، اینکه میگوید دنبال دنیا نرو؛ یعنی دنبال اهلدنیا نروید. اهلدنیا بد است. آن دو نفر یا هارون و مأمون و... اهلدنیا بودند. اهلدنیا، خلقپرور است و ولیکُش، دنیاخواه است نه ولیخواه. مگر هارون، موسیبنجعفر ما را نکشت؟! مگر مامون، امامرضای ما را نکشت؟ مگر آنها امامحسین ما را نکشتند؟
دنیا، مسلمانی را کافر و کافری را مسلمان میکند. خلق، باعث ضلالت بشر است؛ اما ائمه (علیهمالسلام) برای هدایت بشر آمدهاند. اینکه حضرت میفرماید: زیارت مؤمن مطابق با زیارت دوازدهامام، چهاردهمعصوم است؛ [۴۲]به این دلیل است که آن مؤمن واقعی مانند ائمه (علیهمالسلام) مردم را هدایت میکند. خوشا به حالش که اینهمه به او درجه دادهاند. او لحمک لحمی و دمک دمی شده، به اذن آنها، مثل آنها شده. فرق مؤمن با ائمه ایناست که آنچه را دارند، خدا به آنها داده؛ اما به مؤمن ائمه باید بدهند. اگر هم بخواهید یکقدری به این حرف یقین کنید مثالی میآورم: بلعم کسی بود که به او اجازه دادند، به آدم که میگفت سگ بشود میشد و به سگ که میگفت آدم بشود میشد؛ یعنی میتواند مردم را تغییر بدهد؛ اما وقتیکه متکبر شد، به موسی نفرین کرد. وقتیکه در محدوده هستی تو را محبوب قرار میدهند؛ اما بلعم را چهچیزی قرار دادند؟ قرآن فریاد میزند بلعم بیدین از دنیا رفت؛ چون از محدوده خارج شد. باید امر موسی را اطاعت میکرد؛ اما به او نفرین کرد. خدا نکند که ما از محدوده خارج شویم. کجا خارج میشوید؟ آنموقع که نستجیر بالله به فرزند مردم، یا به ناموس مردم نگاه بد بکنید. باید دروغ نگویید، خدعه نکنید، در اختیار امر باشید، امر بیهوده نکنید. هر کاری که خدا راضی است بکنید، آنوقت در محدودهاید.
همانطور که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) از تمام خلقت بزرگتر است، محدوده از این دنیا بزرگتر است؛ چون شما محبوب خدا میشوید. اگر اهلدنیا باشید، اهل محدوده نیستید. چون محدوده کسانی را که دنبال دنیا میروند مذمت میکند. مگر حضرتزهرا (علیهاالسلام) عمویش عباس را مذمت نکرد؟! من با روایت و حدیث برای شما میگویم، باید قدردانی کنید. مثل ایناست که من کمی گوشت را شستهام و پختهام و برای شما آوردهام. من این حرفها را میپزم و جلویتان میآورم، شما باید میل کنید اما باید «علی» بگویید «زهرا» بگویید نه اینکه بگویید خلق. چرا؟ خدا میفرماید: «کُلُوا مِنَ الطَّیبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا»[۴۳]من همه این طیب و طاهر را خلق کردم که عمل صالح کنید. از حضرت سوال کردند عمل صالح چیست؟ نماز بخوانیم؟! روزه بگیریم؟! حج برویم؟! عمره برویم؟! انفاق کنیم؟! حضرت فرمود: عمل صالح عمل ولایت است. هر کاری که میکنید به امر ولایت باشد. آنها به امر آن دو نفر رفتند که گفت کافر و مرتدید. آخر چطور شد که مردم نمیفهمند!؟ مردم کر و کورِ دنیا شدهاند. یا دنبال لهو و لعب و یا دنیا هستند. این حرفها در نظرشان کوچک است. هیچکس به محدوده، کامل توجه ندارد. به جرأت قسم میخورم خوبهایتان کمی از آنرا میفهمید. زمان رجعت شما محدوده را میفهمید. امامصادق (علیهالسلام) قسم میخورد، در رجعت، آقا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میآید و مُهر میزند: مؤمن! منافق![۴۴] آنها که در محدودهاند مؤمن و محبوب خدا هستند. به محبوب خدا مُهر منافق نمیخورد. کسانیکه از محدوده خارجاند، لااُبالی و منافقند. امامزمان (عجلاللهفرجه) هم گردنشان را میزند.
همانطور که به ولایت یقین دارید، باید به محدوده هم یقین داشتهباشید. به اینکه چهار روز اینجا میآیید و این حرفها را میزنید نگاه نکنید. اصل ایناست از محدوده خارج نشوید. وقتیکه حضرتزهرا (علیهاالسلام) برای انتقاد بهمسجد آمد کسیکه حمایت از او کرد، اُسامه بود، حتی در دفن حضرتزهرا (علیهاالسلام) حضور داشت؛ اما از محدوده خارج شد و طرف آن دو نفر رفت. باید یککاری بکنید که استقامت داشتهباشید و مانند اُسامه نشوید. امامصادق (علیهالسلام) هم میفرماید: شما عضو مایید، وقتی گناه کنید جدا میشوید؛ یعنی از محدوده خارج میشوید.
اگر کسی محبوبی داشتهباشد، همیشه میخواهد او را ببیند و در کنارش باشد. در محدوده محبوب خدا میشوید، حالا خدا میخواهد کنارش باشید.[۴۵] چطور کنار خدا هستید؟ اگر هر کاری که میکنید، به امر خدا باشد، خدا کنار تو است، اینکه میگوید: «ادعونی»[۴۶] یعنی بیا طرف من. خدا دعوتت کرده؛ اما میگوید مقصد مرا دوست داشتهباش، وگرنه محبوب من نیستی، مقصد خدا علیبنابیطالب (علیهالسلام) است.
هرکسی در کار خودش تخصص دارد، ولایت هم تخصص میخواهد، نباید سست بشوید، تخصص، یقین به ولایت است. یقین به حضرتزهرا (علیهاالسلام) است، یقین به علیبنابیطالب (علیهالسلام) و یقین به خداست. افشا کنم؟ یکقدری هم بالاتر است. خدا نمیگوید: اگر مرا قبول نداشتهباشی به عزت و جلالم به اندازه ثقلین عبادت کنی، تو را میسوزانم، ملاحظهات را کرده اما خدا راجعبه امیرالمؤمنین ملاحظه ندارد، میگوید: اگر علی (علیهالسلام) را بهنام حجت من، به «الیوم اکملت لکم دینکم»[۴۷] قبول نداشتهباشید، تو را میسوزانم، چون امیرالمؤمنین (علیهالسلام) امر خداست.[۴۸]
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نه اینکه وجهالله باشد، وجهالله درستکن است. توجه کنید سلمان وجهالله شده، اویس وجهالله شده؛ اما علی (علیهالسلام) او را وجهالله کردهاست. اینکه میگوید نیمساعت فکر بالاتر از هفتاد سال عبادت است، هفتاد سال ظلم کردهای و امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را نشناختهای؛ یعنی وقتی امیرالمؤمنین، یعسوبالدین، امامالمبین، حجتخدا، وصی رسولالله را اگر شناختید محبوب خدا میشوید. الان وظیفه ما چیست؟ ما نمیتوانیم امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را بشناسیم فقط باید دوستش داشتهباشیم و از محدوده خارج نشویم.
آیا میدانید محدوده چیست؟ محدوده، کنار رفتن از خلق است. از آن به آسمان و بالاتر همراه پیدا میکنید، یعنی به حضرتزهرا (علیهاالسلام) محرم میشوید. محدوده را خدا امضا کردهاست. امامصادق (علیهالسلام) میفرماید: دور هم مینشینید حرف ما را بزنید؟ من به آن مجلس غبطه میخورم یعنی آن مجلس محدوده است. اما اغلب ما مجلس میگیریم، حرف دنیا و حرف خلق و مقصد خلق را میزنیم. آن مجلسی که امامصادق (علیهالسلام) غبطه میخورد شروط دارد. چرا امامزمان (عجلاللهفرجه) وقتی تشریف میآورند میفرماید: منم نوح، منم آدم، منم پیامبر آخرالزمان؟ یعنی نظر همه آنها مثل من بود. (خلق نگذاشت) ؛ اما من گردن آنها را میزنم. شما هم باید نظرتان نسبت به محدوده همینطور باشد. آنقدر محدوده عظمت دارد که امامصادق (علیهالسلام) غبطه میخورد که در آن بیاید، چون محدوده، افشاکن ولایت است؛ یعنی آن لطمههایی که بهوجود مبارک امامحسین (علیهالسلام) و زهرایعزیز (علیهاالسلام) خورده افشا میکند. هیچکجا بهغیر از آن افشا نمیکند. چرا؟ محدوده محبوب خداست، محبوب خدا اینها را افشا میکند. ما الان نزدیک به چهلسال است که داریم یکحرف میزنیم، میگوییم «علی»، زهرا، حسن، حسین، حرف دیگری نداریم. خدا هم کس دیگری ندارد. ما طرفدار کسان خداییم نه کسانیکه خلق تایید کردهاست، از آنها بیزاریم. ما طرفدار آنهاییم که مورد تایید خدا هستند. چرا؟ امامسجّاد (علیهالسلام) میفرماید: اگر سنگی را دوست داشتهباشی با آن محشور میشوی[۴۹] یا پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میفرماید: اگر به عمل هر قومی راضی باشی جزء آن قومی. پس اگر در محدوده باشید آنرا میخواهید و با آن محشور میشوید. عزیز من! بهدینم باید از دنیا فارغ شوید تا این حرفها را بفهمید.
شما باید مانند زنی که از فرزند در رحماش فارغ میشود از دنیا فارغ شوید و بگویید «یا علی». بگویید ای مقصد خدا، ای محبوب خدا، ای کفواً احد. آنوقت خدا در کالبد شما یک ذوقی ایجاد میکند که همیشه ذوق و همیشه شاد هستی. والله، بالله، تالله، عقاید من ایناست که اگر شما کامل به محدوده عمل کنید و دعوت دنیا را نپذیرید (یعنی پول و گناه و شهوتش را) خدا شما را در آسمان و عرش خودش دعوت میکند. به تمام آیات قرآن! من از اول عمرم دعوت دنیا را نپذیرفتم و گفتم: ایخدا امرت را میپذیرم، نه دنیا را. یککاری بکنید که دنیا را نپذیرید، آنوقت خدا شما را میپذیرد. پذیرفتن دنیا چیست؟ دنبال بدعت و شهوت و خلق دنیا رفتن است. تمام بدبختی بشر برای ایناست که خلقپرست و دنیاپرست است و بهجای پیروی از آنهایی که خدا تایید کردهاست دنبال آنچیزی که خدا تکذیب کرده میرود. ما باید دنبال تاییدی برویم نه تکذیبی.
خدا ائمهطاهرین (علیهمالسلام) را که از نور خودش هستند تایید کرده و آنها هم متقی را تایید کردهاند.[۵۰] حالا امامصادق (علیهالسلام) به مردم دنیا ابلاغ کرد: ای کسانیکه ادعای دوستی ما را دارید، اول باید دوست ما را بخواهید وگرنه دروغ میگویید که ما را دوست دارید. اما نه اینکه هرکس ادعا کند من دوست ائمه (علیهمالسلام) هستم. آن دوست واقعی که اینهمه مورد تایید ائمهطاهرین (علیهمالسلام) میباشد متقی است. خدا هم میفرماید: من اعمال متقی را قبول میکنم. اما حضرت میگوید: مردم در آخرالزمان از مؤمن بیزار میشوند؛ حتی به مرگ او راضیاند. چون او حرفی مخالف ایده آنها میزند. همانطور که در آنزمان به مرگ ائمه (علیهمالسلام) راضی بودند الان به مرگ مؤمن واقعی هم راضی هستند. او در بین مردم عزت و احترام ندارد[۵۱] اما آن مؤمن واقعی اصلاً عزت و احترام نمیخواهد. مردم خیال میکنند که این عزتخواه و احترامخواه است. اما وقتیکه با او برخورد میکنند متوجه میشوند که اینطور نیست.
دومی بعد از رحلت پیامبر به بلال گفت اذان بگو! به تو جفا شدهاست. ما برایت خانه میخریم، زن میگیریم، حقوق قرار میدهیم، تو را در رأس کار قرار میدهیم. گفت همان اذان را که برای پیامبر میگفتی بگو! بلال گفت: من یک سوال از تو دارم، مگر اولین کسیکه به علی (علیهالسلام) بخٍ بخٍ و تبریک گفت تو نبودی؟ پس چرا الان خلافت را غصب کردهاید و برای رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) جانشین معلوم کردهاید، دومی گفت به این حرفها کاری نداشتهباش، بلال گفت اذانی که باد به پوست تو بیندازد (تو را تایید کند) نمیگویم. او هم بلال را کتک زد و به حلب تبعید کرد. تمام مسلمانهای حلب بهواسطه بلال مسلمان شدند. شما هم اگر در محدوده باشید، نباید کسی را که خارج از محدوده است قبول کنید، آنها باید ما را قبول کنند، چرا ما عقاید آنها را بپذیریم و سنی شویم؟! ما که برحقیم. چون پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: امت من هفتاد و سه فرقه میشوند یک فرقه آن ناجی است، آنهم کسانی هستند که من و دوازدهامام، چهاردهمعصوم را قبول دارند. پس ما در تمام خلقت تایید شدهایم، چرا تو تکذیب میکنی؟! آنها باید مثل ما بشوند. پیامبر، قرآن و ائمه (علیهمالسلام) ما را تایید کردهاند پس چرا شما دنبال تکذیب میروید؟! این حرفها دین است. باید در محدوده باشید، وقتیکه امامزمان (عجلاللهفرجه) میآید، فقط محدوده را قبول میکند. میگوید: منم آدم، منم نوح، منم پیامبر آخرالزمان، تمام ائمه من هستم، یعنی میگوید: آنها را که قبول نکردید، با قبولی من، آنها را هم قبول کردید. اما عدهای هستند نه فقط قبول نمیکنند، میگویند برگرد! ما داریم درست میکنیم. امر خدا و پیامبر درستاست نه اینکه تو بخواهی درستکنی، درستکردن خلق خراب کردن است.
امر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) محدوده است و هر کس که از آن بیرون برود بهغیر از خدا و امام، کس دیگری را قبول کرده و دیگر احترام ندارد. مگر خدا نمیگوید اگر به اندازه ثقلین عبادت کنی اما علی (علیهالسلام) را قبول نداشتهباشی به عزت و جلالم، تو را بهرو در جهنم میاندازم، این حرف نه فقط برای ما بلکه برای کل خلقت است، تا حتی اگر انبیا (بهغیر از پیامبر آخرالزمان) باشد.[۵۲] یکی از شرایط حفظ محدوده ایناست که دنیا به امر تو باشد، نه اینکه به امر دنیا و خلق باشید. شما باید هم در محدوده و هم عضو ائمه (علیهمالسلام) باشید، آنوقت دیگر تشخیص میدهید؛ اما وقتیکه گناه کردید، از آنها جدا میشوید و از محدوده بیرون آمده و بهجای تشخیص امام، خلق را تشخیص میدهید. دنیا خودش را زینت کردهاست. ما هنوز تماشایی هستیم. بشر چهار چشم دارد، دو چشم حیوانی و دو چشم ولایت. با چشم ولایت میتواند همهجا را ببیند و به عرش و فرش و این حرفها یقین پیدا کند، وقتیکه اینطور شد آمادگی پیدا میکند که به ندای خدا لبیک بگوید. اینکه به آسمانها راه پیدا نمیکنید، بهخاطر مهر دنیاست و این استثنا هم ندارد، حتی اگر انبیا باشند. مگر حضرتعیسی شخص کوچکی بود!؟ ملائکه او را در آسمان چهارم بازرسی کردند، مِهر سوزن و نخ داشت و بالاتر نتوانست برود و گفت او را نگهدارید. ما را هم بازرسی میکنند. ما باید دائم مُحرم باشیم؛ اما هنوز مِهر تلویزیون و ماهواره و لهو و لعب را داریم! «حب الدنیا رأس کل خطیئه» اما دنیایی که بهغیر از امر باشد. شما الان خانه میخواهید، ماشین میخواهید، آبروی مؤمن آبروی خداست... شخصی نزد امامرضا آمد و گفت: یا علیبنموسیالرضا، مگر نمیگویی که من جانشین امیرالمؤمنین (علیهالسلام) هستم؟ پس چرا این لباس زیبا و حریر را پوشیدهای؟! حضرت فرمود: من الان ولی عهدم اما زیر لباسم لباس خشن پوشیدهام، ولی تو زیر لباست حریر پوشیدهای و ظاهرسازی. [۵۳]
به هر اندازه که اهلدنیا باشید، از آخرت شما کسر میشود. اهلدنیا به عبادت خودش مغرور است. اما آن عبادتی که ائمه (علیهمالسلام) امضا میکنند، محبت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است. خدا ولایت میخواهد، تو میخواهی به خدا عبادت بدهی؟! حالا میگوید برو گمشو! مگر به شیطان نگفت؟! خوارجنهروان هم میخواستند عبادت کنند. گفتند: سهنفر مزاحم عبادت و حضور قلب ما در نجوای با خدا هستند، اینها باید نباشند تا ما حضور قلب داشتهباشیم و با خدا نجوا کنیم. یکی معاویه است، یکی عمروعاص، یکی هم امیرالمؤمنین (علیهالسلام). قرار گذاشتند که اینها را بکشند. ببین میگوید در مقابل خدا میخواهم حضور قلب داشتهباشم ایناست که میگویم عبادت بیعلی، علیکشی است. مگر خدا محتاج عبادت تو است؟! خدا از ما امرش را مطالبه میکند، امر خدا علیبنابیطالب (علیهالسلام) است.[۵۴]
از کجا بفهمیم که مهر دنیا داریم؟ هر چیز بهغیر از امر، دنیاست. اگر بیشتر از نیازتان بخواهید، غیر امر است، اگر غیر امر را خواستی، هنوز مهر دنیا دارید! ماشین و خانه و... بهغیر علاقه داشتن به آنهاست. کاری کنید خدا راضی باشد؛ چون وقتی در قیامت میگویید خدایا به ما رحم کن! میگوید به چهکسی رحم کردهای که من به تو رحم کنم. خدای خوبی داریم، میگوید هرچقدر که انفاق کنی، صد برابر در این دنیا و هزار برابر در آخرت میدهم.
ما باید علاقه به امر و انتظار ندا داشتهباشیم. انتظار الفرج، همان انتظار امر است، امر خدا و پیامبر هم امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است، چرا مردم، خدا و پیامبر را در ظاهر قبول میکنند اما در قبولی امیرالمؤمنین کمیتشان لنگ است!؟ امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، حافظ شماست.
کشتی شکست و مردم کشتی فنا شدند | ای ناخدا جواب خدا را چه میدهی؟ |
وقتیکه کشتی نوح روی آب قرار گرفت شیطان تمام فرزندانش را فرستاد که آن کشتی را زیر و رو کنند تا نسل آدم از بین برود، فرزندان شیطان آمدند و گفتند پدر جان، دیگر جای دست برای ما نمانده است؛ اما نمیتوانیم کشتی را غرق کنیم. شیطان خودش به آنجا رفت و دید در عرصه کشتی جوانی است که مانع اینکار میشود وقتیکه جلو رفت، آن جوان با دستش او را کنار زد، دست شیطان معیوب شد و به اینکار موفق نشدند.[۵۵] اگر کشتی نوح برمیگشت، نه فقط نسل آدم، نسل همهچیز از بین میرفت. اگر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در سیزده رجب بهدنیا آمده پس آنکسیکه نمیگذارد شیطان، کشتی را غرق کند کیست؟! پس علی (علیهالسلام) در تمام این خلقت بوده[۵۶] و در سیزده رجب در خانهخدا ظاهر شدهاست. وقتی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در ظاهر از دنیا رفت، دیدند قبری است که بر آن نوشته شده این قبر را نوح نبی برای وصی پیامبر علیبنابیطالب (علیهالسلام) درست کردهاست. پس امیرالمؤمنین علی، یعسوبالدین، امامالمبین، حجتخدا، وصی رسولالله بودهاست، همانطور که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میفرماید: آنزمان که آدم ابوالبشر در گِلش بود من نبی بودهام، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) هم ولی خدا بودهاست. مگر خدا فقط یک خلقت دارد؟! در تمام کرات، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نبی و علی (علیهالسلام) ولی خدا بودهاست. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در جای دیگر هم میفرماید: من با تمام انبیا در خفا و با پیامبر آخرالزمان آشکارا آمدهام[۵۷]. ولایت زمان ندارد، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) همانطور که در عرصه کشتی از آنها حمایت کرد از شما هم حمایت میکند. اسم آنها اسم اعظم است.[۵۸] نگهدار کشتی، اسم پنجتن بود. آن کشتی که روی امر باشد شکست ندارد. این محدوده هم کشتی است و امیرالمؤمنین (علیهالسلام) از آن حمایت میکند و نمیگذارد که کسی خدشه به آن بزند. چون محدوده، خواست حضرتزهرا (علیهاالسلام) است. مواظب باشید که از آن بیرون نروید. آن خوابهای خرگوشی را امیرالمؤمنین (علیهالسلام) خنثی میکند، نترسید! باید آمادگی اطاعت داشتهباشید. آنکسی که به دل من انداخته این حرفها را بزنم، خودش هم حفاظت میکند. کجا و در چه کتابی این حرفها هست؟ تمام حرفهای خلق محدود است؛ اما این حرفها مقصد است. حرف ائمهطاهرین (علیهمالسلام) و قرآن زدن مقصد است. چرا؟ پیامبر بیست و سهسال زحمت کشید، تبلیغ کرد حالا خدا یکدفعه گفت یا محمد! باید علی (علیهالسلام) را معرفی کنی، اگر اینکار را نکنی، رسالتت را نرساندی؛ یعنی مقصد خدا از رسالت، معرفی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بود.
مگر خدا برای ما چهار نفر شاخشکسته کار میکند؟! [۵۹] اینکه خدا میگوید: اگر به اندازه ثقلین عبادت کنید، علی (علیهالسلام) را به «الْیوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ»[۴۷] نخواهی به عزت و جلالم، تو را میسوزانم، فقط برای ما نیست. این خطاب به کل خلقت است، تا حتی به ملائکه آسمان.[۶۰] چرا؟ مگر آن چند ملک نبودند که راجع آدم اعتراض کردند و خدا به آنها شهوت و غضب و طمع داد و به زمین فرستاد. حالا، هم زنا کردند، هم عرق خوردند، هم آدم کشتند. پس این ندا، نه فقط به ما که در این دنیای به منزله استخوان خوک در دهان سگ خورهدار هستیم؛ بلکه به کل خلقت است. اگر اینرا درک کردید، میفهمید که تمام این خلقت تا حتی عرش خدا و هر چیزی را که فکرش را بکنید اگر محبت علی (علیهالسلام) نداشتهباشد کسری دارد. تمام اینها باید امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را بخواهند، تا رفع کسریشان بشود. حالا وقتیکه اینرا فهمیدید راحت و آسوده میشوید، فکرت اینطرف و آنطرف نمیرود که این آقا یا آن پرفسور یا آن دانشمند چه گفتهاست. دیگر تو واحد هستی من خودم همینطورم، راحت و آسودهام و هیچ تزلزلی ندارم، حرف من در تمام این دنیا همیناست که گفتم و حرف دیگری ندارم.
اگر ولایت به شما تزریق شدهباشد این حرفها درون شماست و قبول میکنید؛ وگرنه والله، بالله، قبول نمیکنید. ما همهچیز داریم، مکه، کربلا، نماز، روزه، عبادت...؛ اما ادراک نجات نداریم. ادراک نجات علیبنابیطالب (علیهالسلام) و امامزمان (عجلاللهفرجه) است.[۶۱] کجا ادراک نجات دارید؟ آنموقعکه از محدوده خارج نشوید! یکی از شرایط خارج نشدن از محدوده ایناست که باید محبت دنیا نداشتهباشید وگرنه در آن موقت هستید؛ مثل شیطان که از عرش خدا بیرونش کردند. باید به محدوده یقین داشتهباشید، شیطان یقین نداشت بیرونش کردند.
یقین خیلی مهم است. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) خودش یقین است؛ اما میفرماید: اگر تمام پردهها از جلوی چشم من کنار برود، به یقین من افزوده نمیشود.[۶۲] امیرالمؤمنین (علیهالسلام) یقین خداشناسیاش را میگوید؛ اما ما باید یقین به ولایت داشتهباشیم. اگر یقین باشد تزلزل نداریم. چطور یقین داشتهباشیم؟ خیلی آسان است، مثلاً پدر شما به مکه رفته، شما منتظر چهکسی هستی؟ منتظر پدرت هستی! هر کس که بیاید تو منتظر پدرت هستی. یقین به امامزمان (عجلاللهفرجه)؛ یعنی اینکه منتظر او باشید و دنبال کس دیگری نروید. نفسهای تمام این عالم در قبضه قدرت ولیاللهالاعظم است، حالا تو بیشتر از او دلت میسوزد؟ کجا دنبال این و آن میروید؟ اگر منتظر هستید؛ ایشان هنوز نیامدهاست. از امامصادق (علیهالسلام) سوال کردند آن منتقم آلمحمد شمایی؟ حضرت فرمود: من هم منتظرم.
شناخت، حرف است. شناخت باید با یقین باشد؛ یعنی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را مطلق و کفواً احد بدانید و دنبال احدی نروید؛ اما شما کفواً احد نمیدانید و دنبال کس دیگری رفته و مشابه درست میکنید. مگر در جلسه بنیساعده مشابه درست نکردند؟! خدا هم به آنها نمره داد و گفت: مرتد و کافرند. در مورد آخرالزمان هم میگوید: اگر یکنفر با دین از دنیا برود، ملائکه آسمان تعجب میکنند. نماز و روزه و عبادات چیزی نیست، اهلتسنن هم بهجا میآورند؛ اما چرا تأیید نیست و مذمت شدهاند؟ چون علی (علیهالسلام) ندارند. اگر علی (علیهالسلام) داشتهباشید، مکه و عمره و زیارت شما قبول است. در جنگ صفین دست و پا و چشم میدادند، جهاد میکردند؛ اما جهاد بیمقصد. چرا؟ امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را خلق حساب میکردند.
اینهمه که میگویم دنبال مردم نروید، اصل اینمردم را میدانم؛ اما بیشتر شما خیلی اعتنا نمیکنید. یعنی صددرصد حرف مرا قبول ندارید؛ البته یک عدهای هستند که پنجاه یا هفتاد یا هشتاد درصد قبول دارند. خیلیکم سراغ دارم که صد درصد قبول داشتهباشد. اینقدر که تاکید میکنم دنبال خلق نروید، هیچکسی بهغیر از خلق شما را گمراه نمیکند.[۶۳] به اینمردم آگاهی دارم؛ یعنی یک اندازهای آنها را میشناسم؛ اما نمیتوانم افشا کنم.
یکقدری باید از دنیا فارغ شوید تا فرصتی پیدا کنید و در فکر پیشامدهای بعد از رسولالله بروید. مردم از اول نمیخواستند حقیقت را بفهمند؛ چونکه اگر بخواهند حقیقت را بفهمند، رستگار و در محدودهاند. بعد از رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) بهغیر از چهار یا پنجنفر، هفتاد هزار نفر در محدوده نبودند. به سیجزء کلامالله الان هم همینطور است. البته اگر آنزمان پنجنفر بودند جمعیت هم کم بوده، الان که جمعیت زیاد شده، محدوده هم رشد کردهاست؛ اما کمتر کسی در محدوده است. چرا؟ چون شناسایی حقیقت جلوی آزادی مردم را میگیرد. چون مردم میخواهند آزاد باشند از محدوده خارج میشوند.
اغلب مردم نمیخواهند که امام را بشناسند. امامصادق (علیهالسلام) گویا هزار یا چهار هزار شاگرد داشتند. جوان خوشرویی بهنام هشام بود که امام او را بسیار احترام میکرد. آنها در این فکر بودند که امامصادق (علیهالسلام) این جوان را برای زیباییاش احترام میکند. چندینسال در درس امام آمدهاند. هفتاد سال، هشتاد سال، نودسال، درس خواندهاند؛ اما تمام آنها امام را نمیشناختند و امام را خلق حساب میکردند. حضرت به علم امامت میدانست که در دل اینها چه میگذرد. روزی فرمود: فردا هرکدام شما جاییکه کسی نباشد مرغی را کشته و بیاورید. تمام آنها بهغیر از آن جوان مرغ کشته آوردند. امامصادق (علیهالسلام) به هشام گفت چرا امر مرا اطاعت نکردی؟! مگر من امام تو نیستم؟! گفت: آقا جان، شرط برای آن گذاشتید و فرمودید جاییکه کسی نباشد. در خانه و شهر کسی بود، به بیابان رفتم، دیدم خدا مرا میبیند، تو که حجت خدایی میبینی، ملائکه آسمان، جن، همه مرا میبینند، جایی پیدا نکردم که کسی نباشد. حضرت فرمود: من معرفةالله این جوان را میخواهم. تمام آنها امام را نمیشناختند و خجل شدند. به تمام آیات قرآن، ما هم در قیامت خجل میشویم؛ چونکه امامزمانمان را نمیشناسیم و اصلاً اعتنا نمیکنیم. هرکدام دنبال کار خودمان هستیم. مانند مردم آنزمان اصلاً در این فکرها و حرفها نیستیم. آنها اشجع درست کردند و دنبالش رفتند، خدا هم گفت مرتد و کافرند. حضرت هم میفرماید: هر چیزی که در امم سابقه پیش آمده، در آخرالزمان هم میشود.
اغلب مردم، اگر ائمهطاهرین (علیهمالسلام) مطابق میلشان باشد، قبول دارند؛ ما هم مانند آنها هستیم. اغلب مردم عقیده دارند غریبی امامرضا (علیهالسلام) برای ایناست که از مدینه به ایران آمده و تنهاست؛ اما این درست نیست! غربت امامرضا (علیهالسلام) ایناست که حرفش را قبول نمیکردند. چه کسانی؟! بیشتر امامزادهها هم جزء همان مردم بودند. توهین و جسارت از این بدتر نیست که جوادالائمه (علیهالسلام) را به فرزندی حضرت قبول نداشتند. میخواهم افشا کنم که اغلب مردم حتی بیشتر امامزادهها آنطرفند. چرا؟ خود امامصادق (علیهالسلام) میفرماید: نسب ما شرط نیست، ولایت ما شرط است.[۶۴] حالا اینها که قوم و خویشهای امامرضا (علیهالسلام) بودند اینرا نفهمیدند. وقتی یاد آن میافتم جگرم میسوزد، گویا امامرضا (علیهالسلام) را میبینم، مردم و امامزادهها را هم میبینم. حرف یک کفشناس را قبول کردند؛ اما از امام قبول نکردند. امامرضا (علیهالسلام) و جوادالائمه (علیهالسلام) را به بیابان برده و یک بیل به دستشان داد که زمین را بشکافند. بعد گفت که او فرزند امام است. حالا امامزادهها قبول کنند.[۶۵] ما هم مثل آنها هستیم. مگر امامزمان را میشناسیم؟ امامزمان گفته بدچشمی نکن، خدعه نکن، معامله ربوی نکن، دروغ نگو، کسی را بهغیر خدا نخواه، دنبال خلق نرو... آیا ما به امر امامزمان هستیم؟ اطاعت امر امام، شناخت امام است. ما که امر امامزمان را اطاعت نمیکنیم، او را نمیشناسیم پس به زمانجاهلیت میمیریم. درباره مردم آنزمان گفت مرتد و کافرند، برای اینزمان میگوید از هزار نفر یکنفر با دین از دنیا نمیرود.
من میخواهم یکقدری خودمان و مردم را فاش کنم. (من دیگر آخر عمرم است، تمام رفقایم را خدا برده، مرا نگهداشته این حرفها را به شما بزنم) مگر ما امیرالمؤمنین را قبول داریم؟ یا خدا را قبول داریم؟ الان اغلب مردم کاری که به میلشان است میگویند امامرضا (علیهالسلام) گفتهاست، امامحسین (علیهالسلام) گفتهاست، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) گفتهاست، وگرنه دنبال میل خودشان میروند. ایناست که میگویم صددرصد قبول نداریم. اگر میگویم دنبال خلق نروید، دنبال خلق رفتند که این فجایع بهوجود آمد.
دو چیز است که مرا آتش زدهاست و همیشه ذاتاً میسوزم. [۶۶] به دین و آیینم قسم! هیچکس و هیچچیزی نمیتواند درد مرا دوا کند مگر رجعت بیاید و احقاق حق شود تا خوشحال شوم. همانطور که باید ولایت تزریق شود، سوختنِ توهین به ولایت هم باید به ما تزریق شود. اینکه حضرت میفرماید: یا جدّا، گریه میکنم اشک چشمم تمام شود خون گریه میکنم، از برای اسیری عمهام زینب، مصیبت امامحسین (علیهالسلام) به امامزمان (عجلاللهفرجه) تزریق شده، به شما چهچیزی تزریق شدهاست؟!
به گفتن و تظاهر نیست. الان این مسجد جمکران مطابق میل ما شده که اینهمه جمعیت میآید وگرنه زمانی بود که یکنفر هم آنجا نمیآمد. الان چهخبر شده؟ زن و مرد قاطیاند! میگویند و میخندند و خوشاند... حج عمره هم همینطور است! یک مستحب بهجا میآورید چقدر چشمتان به نامحرم میافتد؟! به تمام آیات قرآن، من از سفرهایی که به مشهد رفتهام توبه میکنم، در صورتیکه در جاده به یک قهوهخانه هم نرفتم؛ اما بالاخره در رفت و آمد، چشم آدم به نامحرم میافتد.
مرجعتقلید ما دل ما شده، نه امامزمان! مرجع ما باید امامزمان باشد، مرجعی که خدا معلوم کردهاست. الان هم مثل آنزمان است، در جنگ صفین یکطرف معاویه است که غاصب بودنش معلوم بود (ابوسفیان بعد از رسولالله به مدینه رفت، و به دومی گفت: چقدر پیامبر تعریف زهرا را کرده، چرا زهرا را زدی؟ چرا اینکارها را میکنی؟ دومی گفت: تو چیزی نگو من پسرت معاویه را والی شام قرار میدهم. ابوسفیان هم شترش را سوار شد و برگشت. امامحسین (علیهالسلام) هم در جواب والی مدینه که میخواست از ایشان برای یزید بیعت بگیرد همین جواب را داد که معاویه کسی است که خلیفه غاصب، او را والی قرار دادهاست.) طرف دیگر بهحساب خودشان لشکر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) هستند و میدانند که معاویه اینقدر بد است. وقتیکه لشکر معاویه درحال شکستخوردن بود عمروعاص گفت: قرآنها را بر سر نی کنید (تمام آنها مانند اهلتسنن، قرآن همراهشان داشتند، قرآن را قبول دارند؛ اما قرآنناطق[۶۷] یعنی امیرالمؤمنین را قبول ندارند) . لشکر خود امیرالمؤمنین (علیهالسلام) گفتند: ما با قرآن جنگ نداریم، حضرت فرمود: «انا قرآنالناطق»، من قرآن ناطقم، آنها کاغذ و قلم است. آنها را بزنید. در رکاب امیرالمؤمنین (علیهالسلام) دست و پا و جانش را میدهد؛ اما یقین به ولایت ندارد و ایشان را خلق حساب میکند. چقدر امام را نمیشناسند؟ یا علی! به مالک بگو برگردد، اگر جنگ را تمام نکند، تو را میکشیم (دو جا شمشیر بالای سر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) گرفتند، یکی اینجا بود یکی هم در مسجدالنبی، وقتیکه میخواستند از امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بیعت بگیرند. عدهای میگویند: علی (علیهالسلام) با اولی بیعت کرد؛ اما در کجای دنیا و تاریخ داریم که طناب به گردن کسی بیندازند و شمشیر بالای سرش بگیرند تا به زور بیعت کند؟![۶۸] هم در صفین و هم بعد از رسولالله، نمازخوانها، روزهگیرها، حجبروها، نماز شبخوانها، الغوثگوها، عبادتیها، جهادبروها، اصحاب رسولالله اینکار را کردند. اصحابی که پیامبر را نشناختند، چون امر پیامبر، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است. اصلاً شناخت ائمه، اطاعت امر آنهاست، اگر امر آنها را اطاعت کردیم، شناخت داریم. آنها دنبال خلق رفتند و امر ائمه را اطاعت نکردند که اینهمه فجایع بهوجود آمد) . حضرت به مالک گفت برگرد! گفت: علیجان! معاویه پایش در رکاب است و دارد شکست میخورد. حضرت فرمود: مالک اگر میخواهی مرا زنده ببینی، برگرد. لشکر خود امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میخواهند علی (علیهالسلام) را بکشند (اغلب مردم همینطورند) . گفتند: باید علی (علیهالسلام) و معاویه کنار بروند! ما حکم قرار میدهیم، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) گفت: مالک را هم جزو حکم قرار دهید، گفتند: نه. مالک با تو هماهنگ است. تمام اینها دنبال خلقاند، دنبال امیرالمؤمنین (علیهالسلام) که نور خداست و خلق نیست نمیروند. حَکَم و شُور را خلقی کردند، نه امری. حرف امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را عمل نکردند و خودشان حکم معلوم کردند. عمروعاص و ابوموسی اشعری را حکم قرار دادند. (ابوموسی اشعری اعجاز داشت، در تمام کوفه به عبادت و خوبی معروف بود) . به لشکر گفتند: آیا ما را قبول دارید؟ همه گفتند: آری! عمروعاص به ابوموسی گفت: تو چندینسال دنبال رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) بودی و از اصحاب او هستی، اول تو بگو. (توجه کنید که چه میگویم، آیا میفهمید؟ ابوموسی، اصحاب رسولالله است!) بالای منبر رفت و گفت: همانطور که انگشترم را در میآورم علی (علیهالسلام) را خلع میکنم و خودم را به جایش نصب میکنم (مرد نادان! تو نور خدا هستی؟! تو حجت خدایی؟![۶۹] اگر تو نباشی عالم فرو میریزد؟! آیا تو زبان تمام این خلقت را میدانی؟![۷۰] «الیوم اکملت لکم دینکم»[۴۷] درباره تو نازلشده؟! تو وصی رسولالله هستی؟! مردم، خلقبین و عبادتبین تو را برانگیخته کردهاند.) بعد از آن عمروعاص بالای منبر رفت و گفت: من علی (علیهالسلام) و ابوموسی را خلع کردم و معاویه را نصب کردم. همه کف زدند و قبول کردند. عزیز من، بفهم که کجا میروی، برگرد!
ترسم نرسی به کعبهای اعرابی | این ره که تو میروی به ترکستان است |
غریبی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) ایناست. وگرنه علی (علیهالسلام) که غریب نیست. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) خلقتی را بهوجود میآورد، برای نجات مردم در بین آنها آمده[۷۱] ولی قبول نمیکنند. به تمام آیات قرآن، اغلب اینمردم مانند آنها هستند. باز هم دنبالشان برو! هیچ گناهی بدتر از ایننیست که دنبال خلق بروید؛ البته خلقی که از خودش حرف بزند. آنها هم از خودشان حرف زدند و خلیفه درست کردند. اینرا میگویم که کسی بهمن اعتراض نکند، دنبال سلمان رفتن منع نشده، میگوید «سلمان منا اهلالبیت»، دنبال اویس، اباذر و مقداد رفتن منع نشده. الان هم افرادی مانند آنها هست اما باید شناسایی داشتهباشیم. خصوصیت آنها ایناست که در محدوده باشند و خلقخواه و خلقپرست نباشند. کجا دنبال هرکسی میروید؟!
در مورد امامحسین (علیهالسلام) هم همینطور بود، هفتاد هزار نفر دنبال آن دو نفر رفتند. همان هفتاد هزار نفر آمدند و امامحسین (علیهالسلام) را شهید کردند. عزیز من تو کجایی؟ اینهمه که میگویم دنبال خلق نروید، الان افشا کردم. ضرر دنبال خلق رفتن ایناست که دین شما را میگیرد. «خسر الدنیا والآخرة»[۷۲] از دنیا میروید. برو کنار! کاسب! برو دنبال کاسبیات. دانشجو، دکتر، مهندس دنبال کار خودتان بروید. چهکار به جامعه دارید؟ عزیز من برو کنار. چرا؟! اینمردم، امامزمان (عجلاللهفرجه) را قبول دارند؛ اما دنبال کسی میگردند که مثل او باشد. به تمام آیات قرآن! سی یا چهل درصد حرفها را گفتم، مابقی آنرا نمیتوانم بگویم. به تمام آیات قرآن، نمیتوانم بگویم. امروز آدم حرفش را به خوبها نمیتواند بزند، بدها که بدند؛ چونکه هنوز خوبها دست از خلق برنداشتهاند و پیرو آنها هستند؛ یعنی ولایت به آنها تزریق نشده و نمیفهمند. اگر شدهبود میفهمیدند و دنبال خلق نمیرفتند.
ولایت به کسی تزریق میشود که اهلدنیا نباشد؛ البته دنیایی تکذیب است که ائمهطاهرین (علیهمالسلام) تایید نکردهاند. دنیایی که آنها تایید کردهباشند، رحمت است چون حضرت میفرماید: اگر برای عائلهات کار کنی جزو شهدایی و خانمی هم که ولایتپرور باشد، جزو شهداست. ائمهطاهرین (علیهمالسلام) تایید و تکذیب هر چیزی را گفتهاند. در هر زمانیکه امام در ظاهر غایب است، مؤمن و متقی را معلوم و تایید میکند[۷۳]، حالا که معلوم کرد، خدا میگوید: اگر به او توهین کنید، خانه مرا خراب کردهاید[۷۴]، امامصادق (علیهالسلام) هم میگوید: اگر آنکه ما تایید کردهایم را نخواهید، دروغ میگویید که ما را میخواهید؛ چون متقی، امر خداست. عزیز من، کجا دنبال این و آن میروید؟!
باید در محدوده بیایید! امروز باید کنار بیایید و خریدار ملامت باشید، نه اینکه عزت بخواهید و خریدار آن باشید. اگر در محدوده بیایید همینطور میشوید! توجه کن، سلمان همینطور بود، میگویند ریش تو بهتر است یا دم سگ؟ نصیحتشان هم میکند، میگوید هرکدام که از پل بگذرد.[۷۵] یعنی مواظب باشید، آخرتی هم هست. چند روز است که مقداد چیزی ندارد، بچههایش دارند از گرسنگی میمیرند اما دست از علی (علیهالسلام) برنمیدارد. مگر در محدوده آمدن شوخی است؟ شما هنوز دنبال خوشی میگردید! کجایی عزیز من؟ هرچقدر که نگاه میکنم میبینم مردم از همانها هستند که سلمان را مسخره میکردند و اعتنایی به مقداد نداشتند؛ اما الان به مکه و عمره و کربلایی که میروند دل خوشند.[۷۶] امامحسین (علیهالسلام) را قبول ندارد؛ میرود قبرش را زیارت میکند. بهدینم، خود پیامبر را قبول ندارد؛ میرود قبرش را زیارت میکند. مگر قبر آنها قبولی است؟ ائمهطاهرین (علیهمالسلام) خودشان و امرشان قبولی است. آیا ما امر آنها را اطاعت میکنیم؟
روزی زنی آمد از پیامبر مسالهای بپرسد پسر عباس با پیامبر بود و به او نگاه کرد. حضرت غضب کرد و گفت ای پسر عباس، چرا نگاه کردی؟ فردایقیامت خدا چشمت را پر از آتش میکند. پسر عباس به یک زن نگاه کرد، پیامبر گفت چشمت را پر از آتش میکند، شما که بهمسجد جمکران یا عمره میروید به چند نفر نگاه میکنید؟ چقدر به نامحرم نگاه میکنید تا یک عمل مستحب بهجا بیاورید؟ شیطان شما را بازی دادهاست. نمیگویم مسجد جمکران نروید، حساب کنید که آیا میتوانید خودتان و چشمتان را حفظ کنید؟ عزیز من، نماز امامزمان را در خانه بخوان. من نماز امامزمان را در خانه میخوانم. بهدینم به آیینم به خود امامزمان قسم! خانهای بهمن دادند که چشم روزگار ندیده است. گفتم این برای چیست؟ من که نخریدهام! گفت: این عطا برای نماز امامزمان است که میخوانی. اما شیطان به تو بدچشمی و نگاه بد عطا کردهاست. نمیگویم به کربلا نروید، اول حاجت یک برادر مؤمن را بهجا بیاورید تا امامحسین شما را تحویل بگیرد. ای اعرابی! این ره که تو میروی به ترکستان است. این راهی که میروید باید به امر خدا باشد، کدام ما به امر خدا هستیم؟
اغلب اینمردم از آنها هستند که دنبال عبادت رفتند و ولایت را کنار گذاشتند. حالا خدا عبادت را معلوم کرد و گفت: اگر به اندازه جن و انس عبادت کنید؛ اما علی (علیهالسلام) را به «الیوم اکملت لکم دینکم»[۴۷] قبول نداشتهباشید، شما را بهرو در جهنم میاندازم. اغلب این عبادتها مانند یک جسم بیروح است[۷۷]، اینچه عبادتی است که دلتان را به آن خوش کردهاید؟ روح تمام عبادات و اعمال ولایت است. کجا عبادت شما روح دارد؟! هرچقدر نگاه میکنی مردم را عبادتی میبینی، نه اطاعتی.
تمام نفهمی بشر برای ایناست که ولایت را نشناخته[۷۸] و پشت به آن کردهاست. مگر میشود به ولایت پشت کرد؟! چون رو به مردم کردن، پشت به ولایتکردن است. شخصی بود از آقا ابوالفضل فرزندی خواست و نذر کرد که اگر حاجتش برآورده شود او را به حرم ایشان بیاورد. بعد از مدتی خدا حاجتش را برآورده کرد و به حرم ایشان مشرف شدند. مادر آن بچه آمد و تشکر کرد؛ اما پدرش بیمعرفت بود و پشتش را به قبر آقا ابوالفضل کرد! فوراً یک سیلی خورد و روی زمین افتاد. در این مواقع چنین کسانی را به حرم امامحسین (علیهالسلام) میبرند و ایشان واسطه آنشخص میشود و نجات پیدا میکند. توجه کنید آنشخص، پشت به قبر آنها کردهاست؛ بهدینم، ما پشت به خود ائمه (علیهمالسلام) کردهایم. بهایمانم، پشت کردهایم، کجا پشت کردهایم؟ مگر اهلتسنن به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) پشت نکردند؟ چطور؟ خودشان عبادتی شدند. چندینبار اذان میگویند. نمازهای نافلهشان را هم به جماعت میخوانند، پس چرا میگوید مرتد و کافرند؟! آخرالزمان هم همینطور میشود. «همهجا پرشده از سواد و عبادت، هیچ خبری نیست از ولایت».
آنشخص پشت به قبر آقا ابوالفضل کرد سیلی خورد، تو پشت به خود آقا ابوالفضل کردهای! او میگوید: «تا زندهام ای لشگر حامی دینم، دینم حسین است» اما دین شما مردم و خلق شدهاست. عزیز من، فکری بکن! کاش فقط به حرف ائمه (علیهمالسلام) نبودیم، دیگر آنها را نمیکشتیم. مگر امامحسین ما را نکشتند؟ مگر امامرضای ما را، امیرالمؤمنین ما را نکشتند؟ چه کسانی کشتند؟ در حرم امامحسین (علیهالسلام) چنان فریاد زدم که تمام مردم توجه کردند، گفتم حسینجان! چهکسی تو را کشت؟! یهودی کشت؟! نصارا کشت؟! مجوس کشت؟! انگلیسها کشتند؟ آمریکاییها کشتند؟ چهکسی تو را کشت؟ خود مسلمانها، مسلمانهای از یهودی بدتر، مسلمان از مجوس بدتر، مسلمان از ارمنی بدتر! ظاهرمسلمان، باطنکافر! میترسم که افشا کنم؛ آنوقت شما بگویید این کافر شده، به تمام آیات قرآن، بعضی از کفار بهتر از این مسلمانها هستند؛ چونکه آنها امامکش نیستند. امیرالمؤمنین را چهکسی کشت؟ خدا رحمت کند حاجشیخعباس تهرانی را، میگفت مانند ابنملجم یا نبود یا کمنظیر بود که تمام صورتش پینهبسته بود. آنقدر در بیابانها صورتش را به خاک میمالید و خدا خدا میکرد. اما خدای بیعلی (علیهالسلام) میگفت. اُف بر این عبادت! ننگ بر این عبادت! با تمام عبادتش علیکُش است. چرا به عبادتی که میکنید اینقدر مغرور میشوید؟ نگاه کنید طرفدار چهکسی هستید! چرا؟ ابنملجم نگاه کرد، مردمخواه شد. اغلب اینمردم، مردمخواه هستند. پیرو حسینکشاند، پیرو علیکش و زهراکُشاند. چرا؟ میفرماید: در آنزمان اگر یکنفر با دین از دنیا برود، ملائکه آسمان تعجب میکنند. دین امر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و امامزمان (عجلاللهفرجه) است. دین، امر حضرتزهرا (علیهاالسلام) است، امر حضرتزهرا را اطاعت نکردند که گفت مرتد و کافرند.
به تمام آیات قرآن! خدا با قدرتش مرا نگهداشتهاست وگرنه این چیزهایی که میدانم و میفهمم، باید هزار باره مرده باشم. خدا مرا نگهداشته تا این حرفها را به شما بگویم.
برو ای گدای مسکین در خانه علی زن | که نگین پادشاهی ز کرم دهد گدا را |
مگر امیرالمؤمنین میخواست چهکار کند؟ مقصدش اینبود که محدوده را بهوجود بیاورد. روایت عجیبی داریم که حضرت میفرماید: اگر مردم به امر امیرالمؤمنین بودند و جلسه بنیساعده را درست نمیکردند، یک کافر روی زمین نمیماند؛ یعنی مثل زمان رجعت میشد. وقتیکه مانع شدند، خدا رجعت را بهوجود آورد؛ یعنی زمانیکه امامحسین (علیهالسلام) را شهید کردند، تمام ملائکه چنان گریه کردند که نزدیک بود تعادلشان را از دست بدهند. خدایا، یک بنده روی زمین داشتی، او را هم اینطور شهید کنند؟! ندا آمد: ای ملائکه! به ساق عرش نگاه کنید، دیدند جوانی با شمشیر ایستادهاست، «به عزت و جلالم قسم، بهدست این جوان احقاق حق میکنم» ملائکه آرام گرفتند.[۷۹] همانطور که امامحسین (علیهالسلام) بوده، حامی حسین هم بوده، آنهم امامزمان (عجلاللهفرجه) است. بدبخت بیچاره! دنبال چهکسی میروی؟ به تمام آیات قرآن، دارم میبینم؛ اما مگر میتوان گفت؟ اصلاً اغلب اینمردم نور ندارند، هر چقدر نگاه میکنی میبینی که ظلمت از آنها صادر میشود! بیا عزیز من دنبال خلق نرو! حرف تمام است. به امر خلق حسینکش و زهراکش میشوید، کجا دنبال خلق میروید؟ دیگر بس است، بفهمید و کنار بروید! خدا میداند، آن فریادی که در حرم امامحسین (علیهالسلام) زدم، امامزمان (عجلاللهفرجه) بهمن «تقبلالله» گفت. گفت: حسین! خوب فهمیدی. شما باید کاری بکنید که امامزمان (عجلاللهفرجه)، «تقبلالله» بگوید.
به تمام آیات قرآن الان امامزمان هل من ناصر میگوید. بیا اینطرف! (اینرا که میگویم شاید بعضیها بگویند میخواهد خودش را معرفی کند چون نمیخواهند بفهمند، خدا کند که ما بخواهیم بفهمیم) من یک یا دو دفعه در عالم رؤیا خدمت امامزمان (عجلاللهفرجه) رسیدم. به خودش قسم، دیدم که تنهای تنهاست. فقط یکبار در مکه شخصی با حضرت بود. کسی نیست! روزی امامصادق (علیهالسلام) از جایی گذر میکردند. چند گوسفند آنجا بود، عدهای آمدند و به حضرت گفتند: یابن رسولالله، چرا قیام نمیکنید و حرفی نمیزنید؟ ما با شما هستیم. حضرت قسم خورد اگر من به اندازهی این گوسفندان یاور داشتم، حقم را میگرفتم، من کسی را ندارم!
روزی حضرتزهرا (علیهاالسلام) گفت علیجان! شنیدهام که به تو سلام نمیکنند. حضرت گفت: زهرا جان! سلام هم که میکنم، جوابم را نمیدهند! امیرالمؤمنین (علیهالسلام) که در خانه نشست و بلند نشد کسی را نداشت.[۷] اما همه آن کسها، بیکساند؛ چون علی (علیهالسلام) ندارند. تمام آن کسها بیکساند؛ چون زهرا (علیهاالسلام) ندارند. تمام اینمردم بیکساند؛ چون حسین (علیهالسلام) ندارند. آنچه که دارند مصنوعی است؛ اما اصلاً نمیفهمند و میخندند و برای خودشان خوشند. مردم اصلاً در این فکرها نیستند. از صبح به فکرند و مشغولند که یکچیزی پیدا کنند، یکچیزی هم بخورند، شب هم بخوابند، باز فردا صبح هم همینطور! بیخود نیست که حضرت میفرماید: در آنزمان اگر کسی با دین از دنیا برود، ملائکه آسمان تعجب میکنند! مگر در آخرالزمان ممکناست که آدم بتواند بهدنیا پشت پا بزند و دنبال ولایت بیاید و موفق به کار خیر شود؟ این ممکن غیرممکن است. مگر دنیا رهایتان میکند؟ هر روز یکچیزی پیش میآورد که موفق نشوید. خدا میگوید: خیر بهدست متقی جاری میکنم. اما در آخرالزمان پیامبر فرمود: واجبات ترک محرمات، انتظار الفرج، بهخیر و شر مردم شرکت نکن، خیرشان هم شر است، برو کنار. اگر میگوید خیر بهدست متقی جاری میکنم پس این حرف چیست؟ متقی آن کاری که میکند به امر امامزمان (عجلاللهفرجه) و خداست که خدا میگوید من اعمال متقی را قبول میکنم[۸۱]؛ اما مردم که خیرشان شر است، به امر خلق راضیاند. حضرت هم میفرماید: به عمل قومی راضی باشی جزو آن قومی، حالا ما به اعمال مردم راضی هستیم که قبولی نداریم! ما باید پرورش ولایت بدهیم اما با این ایده، پرورش غیر ولایت میدهیم!
حضرت میفرماید: هر لقمهای که به یک مؤمن بدهی ثواب حج و عمره دارد یا اینکه اگر از فضایی جرعهای آب برای مؤمنی بیاوری، مانند آناست که یکی از اولاد اسماعیل را خریده و در راه خدا آزاد کردهای؛ اما مؤمن شرایط دارد. کمیت ما در شرایط مؤمن لنگ است. او کسی است که حرف از خودش نزند و آنچه برای خودش میخواهد برای دیگران بخواهد. بهجای افشای خودش یا افشای شخص، افشای ولایت کند.
نه هرکس شد مسلمان میتوان گفتش که سلمان شد | که اول بایدش سلمان شد و آنگه مسلمان شد | |
تو حُسن یوسفی داری به حسن خود مشو غره | صفاتی یوسفی باید تو را تا ماه کنعان شد |
حالا حضرت میفرماید: همانطور که اگر ما نباشیم عالم فرو میریزد، بهواسطه آن مؤمن یک شهر حفظ میشود. امامرضا (علیهالسلام) به زکریا بنآدم فرمود: زکریا! در قم بمان که قم بهواسطه تو حفظ است.
آنچه که خیر به اینمردم میرسد باید از طرف امام یا متقی باشد. هیچکس بهغیر از امام و متقی در تمام این دنیا کارهای نیست. چرا؟ خدا فقط ائمهطاهرین (علیهمالسلام) و متقی را تایید کردهاست و میگوید با آن مؤمنی که مرا یاد تو میآورد بساز، قصری به تو میدهم که اگر خلق اولین و آخرین را دعوت کنی جا دارد. چون ندای او ندای ما، حرف او حرف ما و خواب او خواب ماست. اگر توهین به او کنید خانه مرا خراب کردهاید. امامصادق (علیهالسلام) هم میگوید: اگر آن مؤمن را نخواهید، دروغ میگویید ما را میخواهید. اما شما چه میخواهید؟! بهجای مؤمن تلویزیون و ماهواره و رفیق عشقی را میخواهی. برو کنار! مؤمن بودن بهجای خود، باید خجالت بکشید که بگویید مسلمانیم. در محدوده بیایید و از آن حرفها کنار بروید تا خدا محبوبتان کند. چرا؟ محدوده، خواست حضرتزهرا (علیهاالسلام) و ائمهطاهرین (علیهمالسلام) است. چرا از محدوده کنار میروید؟! البته برای در محدوده بودن باید کمرت را محکم ببندی! گویا شخصی خدمت امیرالمؤمنین آمد و گفت میخواهم شما را بشناسم و پیرو شما باشم. حضرت فرمود: کمرت را برای فقر و تهمت و افتراء ببند[۸۲]. مگر تا به حال اینطور نبودهاست؟! با سلمان و اباذر و مقداد و میثم و اویس و جبیر و بلال چه کردند؟ ایننیست که شما بخواهید راحت باشید.
شیخجعفر شوشتری یکی از وعاظ و گویندههای معروف بود که وقتی میخواستند مسجد سپهسالار تهران را افتتاح کنند، ایشان را دعوت کردند. گفت میخواهم یکحرفی بزنم که نه خدا و نه پیامبر آن حرف را زدهباشد. خدا و پیامبر گفتهاند مشرک نباشید، من میگویم خدا را در کارهایتان شریک کنید. هر کاری که میکنید ببینید آیا شریکتان حاضر است یا نه. ببین خدا راضی است آنکار را بکن، اگر خدا نهی کرده نکن.
نماز هم دارد کم، کم از مردم گرفته میشود! یکنفر به تهران رفتهبود، قبله را سوال کرد. صاحبخانه گفتهبود ما تازه چهار سال است اینجا آمدهایم! شخصی نزد امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آمد و خوابی را که دیدهبود برای ایشان تعریف کرد، حضرت فرمود: این مسافرتی که میخواهی بروی برای تو مداخل ندارد و متضرر میشوی. آنشخص رفت و خوابش را برای دومی تعریف کرد! در تعبیر خوابش گفت: در این مسافرت مال فراوانی نصیبت میشود. پس از مسافرت، نزد امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آمد و گفت یا علی! در این سفر مالالتجاره زیادی را کسب کردم، حضرت فرمود: آیا روز چهارشنبه، زیر فلان درخت، نمازت قضا شد؟ گفت آری! حضرت فرمود: از آنجا که خورشید طلوع میکند تا آنجا که غروب میکند مغبون شدهای.
در سفری که به مشهد میرفتم ماشین در کنار قهوهخانهای توقف کرد، من به آنجا نرفتم؛ اما یکدفعه دیدم دو یا سه اتوبوس همانجا ایستادند و از داخل آنها دخترهای یک مُهره پایین پریدند و مهمانخانه را پر کردند، چندین جوان هم با آنها بودند، سوال کردم اینها کجا میروند؟ گفتند: اردو! اینها دختر چه کسانی هستند؟! دختر نصارا! یا ارمنیها یا یهودیها هستند یا اینکه دختر توست آقا؟! اسلام حقیقی به تو میگوید: اگر برای عائلهات کار کنی شاربت عرق کند جزو شهدایی. خانمت هم که به امر توست، جزو شهداست؛ اما در خانه بنشیند و اردو نرود! ایناست که میگوید در آخرالزمان اگر یکنفر با دین از دنیا برود ملائکه آسمان تعجب میکنند.
بیعفتی و بیعصمتی تمام این دنیا را گرفتهاست[۸۳]. چطور؟ چونکه امر حضرتزهرا (علیهاالسلام) را اطاعت نمیکنید. حضرتزهرا (علیهاالسلام) نشستهبود، شخص نابینایی وارد شد، حضرت از آنجا رفت. پیامبر فرمود اینکه نمیبیند؟! گفت پدرجان! خودت گفتی که نامحرم بویی دارد که از آن بو استشمام میکند. انگار صیغه محرمیت خواندهاند، همه با هم محرم شدهاند، اینجا بهشت شدهاست! الان چهکسی نامحرم است؟! تو باید محرم حضرتزهرا (علیهاالسلام) بشوی، محرم امامحسین (علیهالسلام) و ائمهطاهرین (علیهمالسلام) بشوی، محرم چهکسی شدهای؟! حضرتزهرا (علیهاالسلام) عمویش عباس را راه نداد؛ اما سلمان و مقداد را چهار روز ندیده است، میگوید: علیجان! بگو بیایند تا آنها را ببینم. به عمویش گفت: چرا رفتی؟ من هم فریادم مثل حضرتزهرا (علیهاالسلام) ایناست که نروید. مگر عباس عرق خورد یا شراب خورد؟ نه، به حرف خلق رفت. من هم میگویم به حرف خلق نروید. حرف من، حرف حضرتزهراست. آیا میفهمید یا نه؟! عباس گفت: من مَحرم تو هستم! حضرت فرمود: وقتیکه به حرف خلق رفتی، نامحرم شدی. ما چهکارهایم؟ ما به حرف چهکسی هستیم؟! بترسید از آنکه حضرتزهرا (علیهاالسلام) به ما راه ندهد. به سیجزء کلامالله، زهرایعزیز (علیهاالسلام) دست بهدست من داده، کجا دستش را به شما بدهد؟! دستی که به پیچ تلویزیون و ویدئو و ماهواره بخورد بهدست حضرتزهرا (علیهاالسلام) نمیخورد. دست شما باید بهدست شیطان بخورد و او هم بگوید ای بنده من! تشکر میکنم که امر مرا اطاعت کردی! اغلب مردم همینطورند، حضرتزهرا (علیهاالسلام) راهشان نمیدهد، شیطان هم از آنها تشکر میکند. عزیزان من! کجایید نگاه در فضای این عالم کنید و این حرفها را لمس کنید.
اغلب ما بهجای اسلام حقیقی اسلام سر خودی داریم. بعد از رسولالله طرفداران آن دو نفر هم اسلام سرخودی داشتند. یعنی سر خود جلسه بنیساعده را بهوجود آوردند. ما چهکارهایم؟! مگر میتوانم بگویم؟! با غصه، با دل پر خون، با چشم گریان میگویم که نمیتوانم افشا کنم. شما خودت بفهم که من چه میگویم! عزیزان من کجا میروید؟!
صد بار بدی کردی و دیدی ثمرش را | خوبی چه بدی داشت که یکبار نکردی؟! | |
صدها چراغ دارد و بیراهه میرود | بگذار تا رود و بیند سزای خویش |
ارجاعات
- ↑ امیرالمؤمنین فرمود: خداوند مخلوقی را نیافرید مگر آنکه از او به وحدانیت و ولایت برای ائمه پاک اعتراف گرفت و برای دشمنانشان برائت گرفت. (بحارالانوار، جلد 25، صفحه 170)
- ↑ امامصادق فرمود: هنگامی که قائم خروج کند، امر تازه، کتاب تازه و روش تازه و داوری تازه با خود میآورد. (شیخ حر عاملی، اثبات الهدی، جلد 7، صفحه 83)
- ↑ وان یرزقنی طلب ثارکم مع امام هدی ظاهر ناطق بالحق منکم
- ↑ امامهادی فرمود: کشته نشد امامحسین علیهالسلام مگر در روز سقیفه؛ (بحار الانوار، جلد 45، صفحه 328)
- ↑ عن ابی جعفر (علیهالسلام): ارتد الناس بعد النبی إلا ثلاثة... (بحار، جلد 34، صفحه 274)
- ↑ امیرالمؤمنین فرمود: اگر چهلنفر برای من ممکن میشد جمعیت شما را متفرق میساختم. ولی خدا لعنت کند اقوامی را که با من بیعت کردند و سپس مرا خوار نمودند. (کتاب سلیم بن قیس، صفحه 230 و 233)
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ حضرتزهرا فرمود: نه کسی بر یاریام برخواست و نه کسی از تضییع حقم جلوگیری کرد. (خطبه فدک، بحار الانوار، جلد 8، صفحه 110)
- ↑ حضرتزهرا فرمود: این شما و این شتر خلافت، بر آن سوار شده، بتازید. اما بدانید که پشتش زخمی، پایش لنگان، ننگ و عارش جاودان و نشان خشم الهی بر آن خورده، رسواییاش همیشگی و به اتش جانگداز و سوزان الهی متصل است. (خطبه فدک، بحار الانوار، جلد 8، صفحه 110)
- ↑ امیرالمؤمنین فرمود: هر کسی بر ما مرتد شود بر خدا مرتد شدهاست. (خطبه افتخار، بحارالانوار، جلد 38، صفحه 78) و (بحارالانوار، جلد 39، صفحه 227)
- ↑ حضرتزهرا فرمود: به خدا سوگند اگر گذاشتهبودند حق در جای خود استقرار پیدا کند و از خاندان پیامبرش پیروی میکردند، هیچگاه دو نفر درباره خدا اختلاف پیدا نمیکردند. گذشتگان از گذشتگان و آیندگان یکی پس از دیگری ارث میبردند... اینان آنکسی را که خدا موخر دانست مقدم دانستند و آنکسی را که خدا مقدم دانست موخر نمودند. (بحار الانوار، جلد 36، صفحه 353)
- ↑ امیرالمؤمنین فرمود: خوشا به حال اهل ولایت من که در راه من کشته شوند و بهخاطر من مورد طرد قرار بگیرند. آنها خزانه داران خداوند در زمین هستند. (خطبه افتخار، بحار الانوار، جلد 38، صفحه 78) و (بحارالانوار، جلد 39، صفحه 227)
- ↑ بعد از اینکه امیرالمؤمنین به میثم نوع شهادتش را عنوان کرد، میثم از آن به بعد هر روز در کنار نخلی که به آن به دار آویخته میشد، میآمد و نماز میخواند و میگفت ای نخل مبارک باشی. من برای تو آفریده شدم و تو نیز برای من روییده ای... میثم در بالای دار شروع به بیان فضائل امیرالمؤمنین و بنیهاشم نمود و زشتی های بنیامیه را بر روی چوبه دار بیان کرد... (بحار الانوار، جلد 9، صفحه 593)
- ↑ پیامبر فرمود: خداوند میفرماید: به عزت و جلالم سوگند، آفریدهای نیافریدم که نزد من محبوبتر از بنده مؤمنم باشد. (بحار الانوار، جلد 64، صفحه 76)
- ↑ پیامبر فرمود: جبرئیل هر وقت بهمن نازل میشد امر میکرد سلام خدا را به سلمان برسانم. (خرائج راوندی، طبق نقل بیتالاحزان محدث قمی، صفحه 20)
- ↑ (دین و وجدان، صفحه 396)
- ↑ رسولالله در حدیث طولانی که در مورد آخرالزمان در حجةالوداع ایراد کردند فرمودند: در آنزمان دل مؤمن مانند سنگنمک که در آب حل میشود، حل میشود. چون منکرات در برابر دیدگان خود میبیند و نمیتواند جلوگیری کند... (بحار الانوار، جلد 6، صفحه 307)
- ↑ امیرالمؤمنین فرمودند: من دروازه یقینم... من صاحب بهشتم... من شب قدرم... در آسمانها و زمین مورد ذکر هستم... من صاحب قرآنم... بله من همه اینها هستم و اکنون چهکسی مثل من است. (خطبه افتخار، ) و در جای دیگر میفرماید: پس خوبان چگونه میتوانند در کنار امام قرار گیرند؟ عقلها چه جایگاهی در برابر امام دارند؟ چهکسی توانسته امام را بشناسد و چهکسی را شناختهاست؟ چهکسی امام را توصیف کردهاست و چهکسی را توصیف کردهاست؟ گمان کردهاند که این صفات در غیر آلمحمد است. دروغ گفتند و قدمهایشان لغزید. پس احدی از مخلوقات با امام قابل مقایسه نیست. (بحار الانوار، جلد 25، صفحه 170)
- ↑ (القطره، جلد 2، صفحه 420)
- ↑ (کتاب الزهد، صفحه 64)
- ↑ امامباقر خطاب به جابر فرمود: ما معانی خداوند هستیم. ما جنب الله، امرالله، حکمالله، کلمة الله، علمالله و حق الله هستیم. وقتی چیزی را مشیت میکنیم، خدا نیز مشیت میکند و آنچه را ما اراده میکنیم، خدا نیز اراده میکند. (بحار الانوار، جلد 7، صفحه 202) و (بحار الانوار، جلد 24، صفحه 114)
- ↑ پیامبر فرمود: شبی که به معراج برده شدم، هیچ درب و حجابی را ندیدم و هیچ درخت و برگ و میوهای ندیدم مگر بر روی آن نوشتهبود علی، علی و اسم علی بر روی همه اشیاء نوشته شدهاست. (انوار النعمانیه، جلد 1، صفحه 24) و نیز امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمود: اسم ائمه هدی، بر روی سنگها بر روی برگ درختان، بر روی بال پرندگان، بر روی درب بهشت و جهنم، بر عرش و افلاک، بر بال فرشتگان، بر حجابهای جلال، بر اتاقهای عزت و جمال نوشته شدهاست و به اسم آنها پرندگان تسبیح میگویند و ماهیها در امواج دریا برای شیعیان آنها طلبمغفرت میکنند و عرش مستقر نشد مگر آنکه با نور بر آن نوشته شد: «لا اله الا الله، محمد رسولالله، علیولیالله.» (بحار الانوار، جلد 25، صفحه 170)
- ↑ خداوند خطاب به پیامبر فرمود: منزلت تو در نزد من آنطوری است که تو بخواهی. منزلت من و علی نزد تو، مانند منزلت تو در نزد من است و منزلت دوستدار علی نزد من مانند منزلت علی در نزد توست. (مآة منقبه، صفحه 42) و (جواهر السنیة، صفحه 303)
- ↑ در حدیث قدسی آمدهاست بنده من از من اطاعتکن تا تو را مانند خودم قرار دهم. من زندهای هستم که نمیمیرم و تو را زندهای قرار میدهم که نمیمیری. من بی نیاز هستم و فقیر نمیشوم و تو را بی نیاز قرار میدهم که فقیر نمیشوی. من هر چه را اراده کنم ایجاد میشود و تو را طوری قرار میدهم که هر چه را اراده کردی، برایت ایجاد شود. (جامع الاسرار، صفحه 204، حدیث 393) و (مشارق انوار الیقین، صفحه 212)
- ↑ (سوره الصافات، آیه 83)
- ↑ ابراهیم دعا کرد که خدایا مرا از شیعیان امیرالمؤمنین قرار بده و این خبری است که خداوند در کتاب خود به آن تصریح نموده که «و إن من شیعته لابراهیم»[۲۴]. (بحار الانوار، جلد 47، صفحه 66)
- ↑ یا دنیا قد طلقتک ثلاثاً لارجعة فیها ابداً... ای دنیا من تو را سهطلاقه کردم که هیچ مراجعتی تا ابد در آننیست. (نهجالبلاغه، حکمت 77، )
- ↑ (بحار الانوار، جلد 3، صفحه 224) و (بحار الانوار، جلد 26، صفحه 342) و (بصائر الدرجات، صفحه 69)
- ↑ (تاریخ بغداد، جلد 3، صفحه 122)
- ↑ امامسجّاد فرمود: ای پروردگارم، شیعیان ما وقتی از اضافه گل ما آفریده شدند و با آب ولایت ما خمیر شدند ما را به عنوان امام قبول کردند و ما نیز آنها را شیعه خود قبول کردیم. ناراحتی ما آنها را ناراحت میکند. ما نیز از درد آنها احساس درد میکنیم. آنها در کنار ما هستند و از ما جدا نمیشوند. (بحار الانوار، جلد 53، صفحه 503)
- ↑ امامصادق فرمود: به درستی که خدا مؤمن را از نور خودش خلق کرده. (بحار الانوار، جلد 64، صفحه 74) امامصادق (علیهالسلام) در جای دیگری فرمود: والله قسم! شیعیان ما از نور خدا خلق شدهاند و به سوی خدا باز میگردند.
- ↑ پیامبر فرمود:... خداوند راهی قرار دادهاست که هر کس در آن وارد شود، از آتش نجات مییابد و آن محبت علی است. هر کس علی را دوست داشتهباشد مانند برق سریع از روی پل صراط عبور میکند. هر کس علی را دوست بدارد، نامه عملش بهدست راستش داده میشود، اعمال نیکش پذیرفته و با امان وارد بهشت میشود... (بحار، جلد 24، صفحه 45)
- ↑ (سوره الأنبیاء، آیه 87)
- ↑ ۳۳٫۰ ۳۳٫۱ (سوره الجمعة، آیه 11)
- ↑ امامصادق فرمود: سخاوت، ستون ایمان است. هیچ فرد مؤمنی نیست؛ مگر اینکه سخی باشد و هیچ سخاوتمندی نیست مگر اینکه یقین داشتهباشد. (بحار، جلد 68، صفحه 355) امامسجّاد (علیهالسلام) فرمود: سخاوت، پیش از آنکه بهدست بنده قرار گیرد، بهدست خدا میرسد. (بحار، جلد 93، صفحه 129) امامصادق (علیهالسلام) فرمود: جوان سخاوتمند آلوده به گناه در نزد خدا، محبوبتر از پیرمرد عابد بخیل است. (بحار، جلد 70، صفحه 307)
- ↑ امامصادق فرمود: هر کدام شما مؤمنی را شاد کند، خیال نکند که تنها او را شاد کردهاست؛ بلکه به خدا سوگند، ما و رسولخدا را شاد کردهاست. (تحفة الاولیاء (ترجمه اصول کافی)، جلد 3، صفحه 515)
- ↑ امامصادق (علیهالسلام) فرمود: برآوردن حاجت برادر مؤمن برتر است از هزار حج مقبول با همه آدابش و از آزاد کردن هزار بنده برای رضای خدا، (بحار، جلد 1، صفحه 158)
- ↑ پیامبر فرمود: به کسیکه مرا بهحق به پیامبری مبعوث کرد، سوگند که اگر یکی از شما پاهایش را جفت کند و در مسجدالحرام بین رکن و مقام هزار سال خداوند را عبادت کند و بعد هزار سال روزها را روزه بگیرد و شبها را عبادت کند و به اندازه حجم کره زمین، طلا داشتهباشد و آنرا انفاق کند و همه بندهخدا را مالک باشد و آنها را آزاد کند و بعد از اینهمه خیرات در بین صفا و مروه شهید شود و بعد در روز قیامت با دشمنی علی به ملاقات خداوند برود، خداوند هیچ توبه و توجیهی را از او نخواهد پذیرفت و با اعمالش به درون جهنم پرتاب میشود و جزء خاسرین است. (بحار، جلد 24، صفحه 45)
- ↑ پیامبر فرمود: ای علی، شیعه تو برای اهل آسمان میدرخشند؛ همانطور که ستارگان برای اهل زمین میدرخشند و ملائکه با آنها خوشحال میشوند و بهشت مشتاق آنهاست و شیطان از آنها فرار میکند. (کنز العمال، جلد 13، صفحه 156) و (الطرائف، جلد 1، صفحه 108)
- ↑ پیامبر فرمود: در آخرالزمان دین بیارزش و مزاجم و دنیا باارزش و مطلوب بهحساب میآید. (بحار الانوار، جلد 6، صفحه 307)
- ↑ (سوره احزاب، آیه 56)
- ↑ سلمان با گروهی از یاران خویش در جایی گرفتار گرسنگی شدید شدند. در آن حال آهویی را مشاهده کردند. سلمان آهو را فراخواند و به آهو گفت کباب شو تا برای رفع گرسنگی از تو استفاده کنیم. آهو با تقاضای سلمان کباب شد و همه از آن خوردند و سیر شدند. بعد سلمان به استخوانهای آن گفت به اذن خداوند حرکت کن. آهو حرکت کرد و راه بیابان را در پیش گرفت. اما این عمل موجب شگفتی همراهان شد. اما سلمان گفت هر کس اطاعت خداوند را کند، خداوند پاسخ آنرا میدهد و دعای او را میپذیرد. (الدرجات الرفیع، صفحه 211)
- ↑ امامصادق فرمود: هر کس برای رضای خدا برادر مؤمنش را زیارت کند، خدا میفرماید: پس مرا زیارت کردی و ثوابت بر من است و من برای تو ثواب کمتر از بهشت نپسندم. (اصول کافی، جلد 4، صفحه 523) و نیز فرمود: هر کس نتواند به دیدار ما آید، دوستان خوب ما را زیارت کند که ثواب زیارت ما برایش نوشته میشود. (آداب معاشرت، جلد 1، صفحه 228)
- ↑ (سوره المؤمنون، آیه 51)
- ↑ امیرالمؤمنین فرمود: من آنکسی هستم که دنیا را با این شمشیرم از عدالت پر میکنم بعد از آنکه از ظلم و جور پر شدهاست. (خطبه افتخار، ) و نیز فرمود: من در آخرالزمان ظهور میکنم و نابودکننده جبارانی هستم که هنوز متولد نشدهاند و آنها را بیرون میآورم و عذاب میکنم. (بحار الانوار، جلد 39، صفحه 347)
- ↑ پیامبر فرمود: ای علی، دوست داران تو در فردوس اعلی همسایگان خداوندند. (کنزالاعمال، جلد 13، صفحه 156)
- ↑ (سوره غافر، آیه 60)
- ↑ ۴۷٫۰ ۴۷٫۱ ۴۷٫۲ ۴۷٫۳ (سوره المائدة، آیه 3)
- ↑ در حدیث قدسی آمدهاست که کسی را وارد بهشت میکنم که از علی اطاعت کردهباشد، هر چند مرا معصیت کردهباشد و کسی را وارد جهنم میکنم که از اطاعت علی سرپیچی کردهباشد هر چند مرا عبادت کردهباشد. (مشارق الانوار، صفحه 204)
- ↑ امامرضا فرمود: اگر مردی سنگی را دوست داشتهباشد، خداوند او را در قیامت با آن محشور میکند. (امالی شیخ صدوق، صفحه 192) و (عیون اخبار الرضا، جلد 1، صفحه 299) امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نیز میفرماید: هر کسی به کردار قومی راضی باشد، مانند کسی است که همراه آنان آنکار را انجام دادهباشد و هر کسیکه راضی به کردار باطلی باشد، دو گناه برای اوست. یک گناه انجام دادن آن و دوم گناه راضی بودن به آن. (نهجالبلاغه. حکمت 154، )
- ↑ امامصادق (علیهالسلام): امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به قنبر فرمود: بدانید که هر چیزی یک ریسمان دارد و ریسمان ایمان شیعیان هستند. بدانید هر چیزی ستونی دارد و ستون اسلام شیعیان هستند. بدانید هر چیزی شرافتی دارد و شرافت اسلام شیعیان هستند. بدانید که هر چیزی سیدی دارد و سید مجالس، مجلس شیعیان است. بدانید هر چیزی یک امام دارد و امام کره زمین سرزمینی است که شیعیان در آن هستند. به خداوند سوگند اگر از شما شیعیان کسی در این دنیا نبود خداوند به مخالفین ما هیچ نعمتی نمیداد و در آخرت نیز هم هیچ سهمی ندارند هر چند هم که عبادت و تلاش کنند. بدانید شیعیان ما با نور خدا نگاه میکنند. (بحار الانوار، جلد 68، صفحه 80) و (بحار الانوار، جلد 26، صفحه 134)
- ↑ امامحسن عسگری فرمود: ای ابا هاشم، روزگاری بر مردم خواهد آمد که صورتهایشان خندان و شادان و قلبهایشان تاریک و کور است. مؤمن در بین آنها حقیر است و فاسق در میان آنها گرامی!؛ (سفینة البحار، جلد 2، صفحه 57)
- ↑ قال رسولالله: لو ان الملائکه المقربین و الانبیاء المرسلین اجتمعوا علی بغض علی و لن یفعلوا لعذبهم الله بالنار: همانا اگر ملائکه مقربین و انبیاء مرسلین (بهغیر از پیامبر آخرالزمان) بر بغض علی اجتماع کنند و حال آنکه اینکار را نمیکنند، خدا تمامشان را به آتش جهنم میسوزاند. (امالی صدوق، جلد 1، صفحه 102)
- ↑ (المناقب، جلد 4، صفحه 360)
- ↑ قال علی: انا امر الحی الذی لا یموت... انا امرالله و الروح کما قال سبحانه: و یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربی منم امر زندهای که مرگ ندارد... من امر خدا و روح او هستم. همچنان که خداوند در قرآن میفرماید: اگر در مورد روح از تو سوال کردند، بگو: روح، از امر رب من است. (بحار الانوار، جلد 39، صفحه 347)
- ↑ (تفسیر برهان، جلد 3، صفحه 226) و (مدینة المعاجز، جلد 1، صفحه 142) و (القطره، جلد 1، صفحه 122)
- ↑ امامصادق (علیهالسلام) فرمود: خداوند دوازدههزار نوع عالم دارد که هر عالمی از آنها بزرگتر از هفتآسمان و هفت زمین است و هر کدام از این عوالم نمیدانند که خداوند عالم دیگری هم غیر از آن عالم دارد و من بر همه آنها حجت هستم. (خصال شیخ صدوق، صفحه 781)
- ↑ قال رسولالله: بعث علی مع کل نبی سرا و بعث معی جهرا (جامع الاسرار، صفحه 382) و (المراقبات، صفحه 259)
- ↑ اسم اعظم خدا علی است. (مدینة المعاجز، جلد 1، صفحه 430)
- ↑ امامباقر (علیهالسلام) فرمود: بعد از این خورشید، چهل خورشید دیگر وجود دارد که فاصله هر خورشید با خورشید دیگر چهلسال است و در آنجا مخلوقاتی وجود دارند که نمیدانند خداوند آدم و ابلیس را آفریدهاست و الهام شدهاند در هر لحظه به ما محبت داشتهباشند و دشمنان ما را دشمن بدارند. (بحار الانوار، جلد 27، صفحه 45)
- ↑ امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمود: من حجتخدا بر مخلوقات او هستم چه در زمین و چه در آسمان و در آسمان هیچ فرشتهای قدم از قدم برنمیدارد مگر با اجازه من.
- ↑ امیرالمؤمنین فرمود: هر کس هلاک شد، بهخاطر ما هلاک شد و هر کس نجات یافت بهخاطر ما نجات یافت. (خطبه تطنجیه، معجم احادیث الامام المهدی، جلد 3، صفحه 27)
- ↑ (بحار الانوار، جلد 4، صفحه 153) و (کشف الغمه، جلد 1، صفحه 170)
- ↑ پیامبر فرمود: خداوند اینمردم را عذاب نمیکند مگر بهخاطر گناهان کسانیکه حق را در فضیلت علی و عترت او کتمان میکنند و وای و وای بسیار بر آنان. آنها تحمل توان آتش را ندارند. (امام علی، تالیف همدانی، صفحه 35) و (مشارق الانوار، صفحه 479)
- ↑ قال الصادق: ولایتی لعلی بن ابیطالب احب الی من ولادتی منه. لان ولایتی له فرض و ولادتی منه فضل امامصادق (علیهالسلام) فرمود: ولایت علیبنابیطالب، در نزد من محبوبتر است از آنکه من از نسب اویم. زیرا ولایت او فرض و واجب و نسب از او فضل است. (بحار الانوار، جلد 39، صفحه 300)
- ↑ (مناقب، جلد 4، صفحه 387)
- ↑ امامرضا فرمود: ای پسر شبیب، اگر شاد میدارد تو را که در درجات بهشت با ما اهلبیت باشی، محزون شو به جهت حزن و اندوه ما و فرحناک شو به جهت شادی و فرح ما. (امالی شیخ صدوق، صفحه 192) و (عیون اخبار الرضا، جلد 1، صفحه 299)
- ↑ پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: خداوند عزوجل قرآن را بر من نازل کرد و علی (علیهالسلام) نماینده آناست. هر کس علم قرآن را از غیر علی بجوید، دچار لغزش میشود. (بحار الانوار، جلد 23، صفحه 153)
- ↑ (کتاب سلیم بن قیس، صفحه 565)
- ↑ قال الصادق: الحجة قبل الخلق و مع الخلق و بعد الخلق (کمال الدین، جلد 1، صفحه 221، باب 22)
- ↑ امیرالمؤمنین فرمود: من به همه حیوانات و زبان پرندگان علم دارم. (بحار الانوار، جلد 39، صفحه 347)
- ↑ امیرالمؤمنین فرمود:... علم آنچه که تاکنون اتفاق افتاده و آنچه که تا قیامت اتفاق خواهد افتاد خدا بهمن دادهاست. محاسبه کننده اعمال مخلوقات من هستم. من در عالم ازل از ارواح تعهد گرفتم و من بودم که در آنجا به دستور خدای قیوم ازلی ندا دادم: «الست بربکم»، من مخلوقات را نزد خداوند محشور میکنم. من مردم را دوباره ایجاد میکنم. من نور خدا هستم که خاموش نمیشود... (خطبه افتخار، بحار الانوار، جلد 38، صفحه 78) و (بحار الانوار، جلد 39، صفحه 227)
- ↑ (سوره الحج، آیه 11)
- ↑ امیرالمؤمنین فرمود: یا ایها الناس انیبوا الی شیعتی ای مردم به سوی شیعیان من رجوع کنید. (خطبه تطنجیه، معجم احادیث الامام المهدی، جلد 3، صفحه 27)
- ↑ امامصادق فرمود: حرمت مؤمن از حرمت کعبه بیشتر است. (الخصال، صفحه 27) و (بحار الانوار، جلد 7، صفحه 232)
- ↑ (بحار الانوار، جلد 69، صفحه 53)
- ↑ پیامبر فرمود: ای سلمان! در آخرالزمان، ثروتمندان امت من برای تفریح و سیاحت به حج میروند، متوسطها برای معامله و تجارت و مستمندان برای ریا و شهرت. (بحار الانوار، جلد 6، صفحه 307)
- ↑ امیرالمؤمنین فرمود: هیچ عملی قبول نمیشود مگر با ولایت من (بحار الانوار، جلد 39، صفحه 347)
- ↑ امیرالمؤمنین فرمود: صاحب ولایت خدای رحمان من هستم. (خطبه افتخار، )
- ↑ (کافی، جلد 1، صفحه 465)
- ↑ (سوره المائدة، آیه 27)
- ↑ «انما یتقبل الله من المتقین»[۸۰]
- ↑ امامصادق فرمود: ان امرنا صعب مستصعب لا یحتمله الا ملک مقرب او نبی مرسل او عبد مؤمن امتحن الله قلبه للایمان: همانا امر ما سخت بسیار دشوار است و کسی جز فرشته مقرب و یا پیامبر مرسل و یا بنده مؤمنی که خداوند قلبش را برای ایمان آزموده باشد، تحمل آنرا ندارد. (بحار الانوار، جلد 2، صفحه 184)
- ↑ پیامبر به سلمان فرمود: ای سلمان در آخرالزمان پردههای ناموس پاره شود و محرم و نامحرم از بین میرود. (بحار الانوار، جلد 6، صفحه 307)