منتخب: امیرالمؤمنین علی: تفاوت بین نسخهها
(۴ نسخهٔ میانیِ همین کاربر نمایش داده نشده است) | |||
سطر ۴: | سطر ۴: | ||
'''امیرالمؤمنین علی {{علیه}} کفواً أحد است. حضرت زهرا {{علیها}} کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.''' | '''امیرالمؤمنین علی {{علیه}} کفواً أحد است. حضرت زهرا {{علیها}} کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.''' | ||
− | == | + | ==ضربت خوردن آقا امیرالمؤمنین{{ارجاع|[[شبقدر 76]] (دقیقه 29 و 33) و [[ثواب هزار ماه، مزد ولایت]] 83 (دقیقه 32 و 39)}}== |
{{صوت منتخب|amiralmomenin-ali}} | {{صوت منتخب|amiralmomenin-ali}} | ||
سطر ۱۳: | سطر ۱۳: | ||
عزیز من! قربانت بروم! ببین، کینه نداشته باش! خانمهای عزیز! کینه همدیگر را نداشته باشید. اگر تو پیرو زهرا {{علیها}} هستی، پیرو علی {{علیه}} هستی، گذشت داشته باش! چرا ماه مبارک رمضان گذشت نداری؟! مگر نمیگوید یک دوست علی {{علیه}} از دستت ناراحت باشد، خدا هیچ عبادتت را قبول نمیکند؟! عزیزان من! برادران عزیز! بیایید امروز مانند امیرالمؤمنین {{علیه}} بشویم! حالا آن آدمی که به تو تهمت زده، یا یک کاری کرده، دیگر از ابنملجم که بدتر نیست؛ گذشت داشته باش! {{درباره متقی|به تمام آیات قرآن! از اوّل عمرم همهاش گذشت کردم. فحش بهمن دادند، فحش ناموس بهمن دادند، باز هم میرفتم، سرِ راهش میایستادم و سلام به او میکردم، با تعجّب نگاهم میکرد. میگفتم: بابا! حالا تو ناراحت بودی، دو تا فحش هم به ما دادی، چیزی نیست؛ چرا رویت را از ما بر میگردانی؟! میگفتم مبادا خجالت بکشد که این فحشها را به من داده و اینکارها را کردهاست. والله، همین در فکر من است، میگفتم اینشخص یک روز به خاطر من ناراحت نباشد، این درستاست.}} این دِل، دِل علی {{علیه}} است. این دِل، دِل امر علی {{علیه}} است. چرا ما با هم کینه داریم؟! متقی و اصحاب یمین، باید گذشت داشته باشد، هم مالش، هم خودش و هم امرش را انفاق کند، «من» نداشته باشد. | عزیز من! قربانت بروم! ببین، کینه نداشته باش! خانمهای عزیز! کینه همدیگر را نداشته باشید. اگر تو پیرو زهرا {{علیها}} هستی، پیرو علی {{علیه}} هستی، گذشت داشته باش! چرا ماه مبارک رمضان گذشت نداری؟! مگر نمیگوید یک دوست علی {{علیه}} از دستت ناراحت باشد، خدا هیچ عبادتت را قبول نمیکند؟! عزیزان من! برادران عزیز! بیایید امروز مانند امیرالمؤمنین {{علیه}} بشویم! حالا آن آدمی که به تو تهمت زده، یا یک کاری کرده، دیگر از ابنملجم که بدتر نیست؛ گذشت داشته باش! {{درباره متقی|به تمام آیات قرآن! از اوّل عمرم همهاش گذشت کردم. فحش بهمن دادند، فحش ناموس بهمن دادند، باز هم میرفتم، سرِ راهش میایستادم و سلام به او میکردم، با تعجّب نگاهم میکرد. میگفتم: بابا! حالا تو ناراحت بودی، دو تا فحش هم به ما دادی، چیزی نیست؛ چرا رویت را از ما بر میگردانی؟! میگفتم مبادا خجالت بکشد که این فحشها را به من داده و اینکارها را کردهاست. والله، همین در فکر من است، میگفتم اینشخص یک روز به خاطر من ناراحت نباشد، این درستاست.}} این دِل، دِل علی {{علیه}} است. این دِل، دِل امر علی {{علیه}} است. چرا ما با هم کینه داریم؟! متقی و اصحاب یمین، باید گذشت داشته باشد، هم مالش، هم خودش و هم امرش را انفاق کند، «من» نداشته باشد. | ||
− | حالا ببینید من میخواهم به شما چه بگویم؟ یک روز امیرالمؤمنین علی {{علیه}} ابنملجم را آورد. به او فرمود: مُرادی! در یک جنگ میخواستند تو را بکشند، نگذاشتم. یادت هست یک حرکتی کرده بودی، زندانیِ تو درآمده بود، نخلستانم را فروختم. مرا به حسینم قسم دادی، آمدم زندانت را خریدم. گفتی: علیجان! من چند وقت زندان بودم، چیزی ندارم، رفتم نخلستانم را فروختم، | + | حالا ببینید من میخواهم به شما چه بگویم؟ یک روز امیرالمؤمنین علی {{علیه}} ابنملجم را آورد. به او فرمود: مُرادی! در یک جنگ میخواستند تو را بکشند، نگذاشتم. یادت هست یک حرکتی کرده بودی، زندانیِ تو درآمده بود، نخلستانم را فروختم. مرا به حسینم قسم دادی، آمدم زندانت را خریدم. گفتی: علیجان! من چند وقت زندان بودم، چیزی ندارم، رفتم نخلستانم را فروختم، اسب و خورجین به تو دادم؛ من برایت چه کارهایی کردم؟ اما تو اینطوری کردی، ببینید ابنملجم چه میگوید؟ علیجان! تو خیلی بهمن خدمت کردی، اما خباثتی که در من است را بیرون نبردی. {{ارجاع|[[عبادت حجت نیست]] 82}} |
حالا وصیّتی که آقا امیرالمؤمنین {{علیه}} کرد، به آقا ابوالفضل فرمود: عباسجان! دست از حسین برنداری! عزیز من! حسین، دین توست، دست از دینت برندار! حالا ببین، آن رجزی که آقا ابوالفضل {{علیه}} در روز عاشورا میخواند، رجز علی {{علیه}} است که میگوید: | حالا وصیّتی که آقا امیرالمؤمنین {{علیه}} کرد، به آقا ابوالفضل فرمود: عباسجان! دست از حسین برنداری! عزیز من! حسین، دین توست، دست از دینت برندار! حالا ببین، آن رجزی که آقا ابوالفضل {{علیه}} در روز عاشورا میخواند، رجز علی {{علیه}} است که میگوید: | ||
سطر ۲۶: | سطر ۲۶: | ||
آقا امیرالمؤمنین {{علیه}} وصیّت کرد: حسنجان! حسینجان! عقب تابوت را بگیرید! حالا دارند میروند، یک وقت دیدند که کسی جلوی تابوت را گرفت، تقریباً اینطوری بگویم که خودم متوجّه بشوم، چهکسی هستی که جلوی تابوت را گرفتی؟ دیدند خود علی {{علیه}} است. مگر امیرالمؤمنین علی {{علیه}} را میشود کشت؟! مگر امام را میشود کشت؟! حالا فرمود: حسنجان! حسینجان! زینبجان! غصّه نخورید! من هستم، علی {{علیه}} توی این خلقت هست. پس چه کسی اینطور شد؟ این بدن علیین است. ببین چه کسی وصیّ رسولالله است؟ چرا بعضیها یک حرفهایی میزنند؟! حالا وقتی دارند میروند، تابوت روی کوهی پایین میآید، تا آنجا را میکَنند، میگوید: اینجا قبری است که نوح پیامبر از برای وصیّ پیامبر {{صلی}} درست کرده است. حالا شما وصیّ پیامبر {{صلی}} را قبول ندارید؟! توجّه میفرمایید که من چه میگویم؟! آقاجان من! قربانتان بروم! فدایتان بشوم! بیایید این حرفها را راست، راستی قبول کنید! {{ارجاع|[[ثواب هزار ماه، مزد ولایت]] 83}} | آقا امیرالمؤمنین {{علیه}} وصیّت کرد: حسنجان! حسینجان! عقب تابوت را بگیرید! حالا دارند میروند، یک وقت دیدند که کسی جلوی تابوت را گرفت، تقریباً اینطوری بگویم که خودم متوجّه بشوم، چهکسی هستی که جلوی تابوت را گرفتی؟ دیدند خود علی {{علیه}} است. مگر امیرالمؤمنین علی {{علیه}} را میشود کشت؟! مگر امام را میشود کشت؟! حالا فرمود: حسنجان! حسینجان! زینبجان! غصّه نخورید! من هستم، علی {{علیه}} توی این خلقت هست. پس چه کسی اینطور شد؟ این بدن علیین است. ببین چه کسی وصیّ رسولالله است؟ چرا بعضیها یک حرفهایی میزنند؟! حالا وقتی دارند میروند، تابوت روی کوهی پایین میآید، تا آنجا را میکَنند، میگوید: اینجا قبری است که نوح پیامبر از برای وصیّ پیامبر {{صلی}} درست کرده است. حالا شما وصیّ پیامبر {{صلی}} را قبول ندارید؟! توجّه میفرمایید که من چه میگویم؟! آقاجان من! قربانتان بروم! فدایتان بشوم! بیایید این حرفها را راست، راستی قبول کنید! {{ارجاع|[[ثواب هزار ماه، مزد ولایت]] 83}} | ||
− | + | ==دفن شبانه امیرالمؤمنین{{ارجاع|ارتباط خلقت با امام حسین ۸۵ (دقیقه ۳۰)}}== | |
+ | {{صوت منتخب|amiralmomenin-ali-2}} | ||
+ | |||
+ | حالا من یک مصیبت برای شما میخوانم. امشب چونکه شب قتل است و شبی است که مولای متقیان را در ظاهر از دست میدهیم؛ اما علی {{علیه}} مُرده نیست، امیرالمؤمنین علی {{علیه}} همیشه زنده است. آخر، از کجا این حرف را میزنی؟ در عالم تشیّع، در عالم اسلام، دو کس است که قبرشان معلوم نیست: یکی حضرت زهرا {{علیها}} بود، یکی هم امیرالمؤمنین {{علیه}}؛ آن هم از ترس نمازخوانها و مقدّسها و مکّهبروها و حجّ بهجا آوردنها و آنها که همیشه دم از اسلام میزدند، میخواستند زهرا {{علیها}} را درآورند. حضرت زهرا {{علیها}} فرمود: مرا شب دفن کنید! حالا همان کار را که با حضرت زهرا {{علیها}} میخواهند بکنند، میخواهند با امیرالمؤمنین {{علیه}} هم بکنند. | ||
+ | |||
+ | حالا امیرالمؤمنین {{علیه}} همینجور که زهرای عزیز {{علیها}} را شب دفن کرد، آدم آتش میگیرد که اغلب ما دنبال همانها میرویم؛ چون دنبال آنها رفتن، دنبال شیطان است. هنوز بیدار نشدیم، هنوز دل نکندیم. | ||
+ | حالا چه کسی میخواهد امیرالمؤمنین {{علیه}} را از قبر دربیاورد؟ همین نمازخوانها و روزهبگیرها و حجّبروها. | ||
+ | |||
+ | امیرالمؤمنین {{علیه}} فرمود: حسنجان! حسینجان! عقب تابوت را بگیرید! جلوی تابوت را نگیرید! خودش برود. حالا دارد میرود، یک وقت وسط راه، دید یک سواری، جلوی جنازه را گرفت، یک دفعه امام حسن {{علیه}} تکانی خورد، در ظاهر، این را من میگویم: کیست که جلوی جنازه را گرفت؟ دید خود امیرالمؤمنین {{علیه}} است. فرمود: حسنجان! حسینجان! من هستم، غصّه نخورید! کجا امام مُرده است؟ اگر امام مُرده است، چرا سرش قرآن میخواند؟ دنبال چهکسی میروید؟ چه کار داریم میکنیم؟ هر جا گفت «من» هستم، دنبالش میرویم. | ||
+ | |||
+ | حالا بالأخره رفتند، بالای یک تپّهای میروند، آنجا را میکَنند، میبینند قبری است. میگوید: اینجا را نوح پیامبر برای وصیّ پیامبر درست کرده است. نوح دومین پیامبر است. صد و بیست و چهار هزار پیامبر آمده است، آنموقع امیرالمؤمنین {{علیه}} وصیّ بوده است. بدبخت بیچاره! کجا میروی؟ ماوراء دارد در ولایت کار میکند، ماورای خلقت دارد کار میکند. کسیکه ماورای خلقت را به وجود آورده، میگوید: قبر امیرالمؤمنین {{علیه}}، وصیّ رسول الله است. بدبخت بیچاره! حالا تو چه میگویی؟ ما جلوی چشممان را میبینیم؛ اصلاً هیچ چیزی را نمیبینیم. شیعه باید در ماورای خلقت کار کند، یقین کند. | ||
+ | |||
+ | حالا به قول ما، قبر امیرالمؤمنین {{علیه}}، تا زمانی مخفی بود که گویا به نظرم تپّهای بود که شکارها تا آن بالا میرفتند، دیگر این گرگها و حیوانات به شکارها کار نداشتند، احترام میکردند. حیوان تپّهای که قبر امیرالمؤمنین {{علیه}} است را احترام میکند. چرا احترام ولایت را نمیکنید و میروید ویدیو و نمیدانم این آشغالها را میزنید؟ به تمام آیات قرآن، بعضی از ما از حیوان بدتر هستیم. کجا میروید؟ این کارها چیست که ما میکنیم؟ امام زمانت را احترام کن! اینکار را نکن! | ||
+ | |||
+ | {{درباره متقی|من چندین سال مشهد رفتم، هیچ کاری نکردم. از امام رضا {{علیه}} خجالت میکشیدم، امام رضا {{علیه}} را میدیدم. از حلال خودم دست برمیداشتم،}} تو به حرام میافتی. تو چه شیعهای هستی؟ تو شیره هم نیستی. گناه، مثل مگس میماند، سر اندر پایت را گرفته است. باید گناه نزدیک شما نیاید، کُر باشید! | ||
+ | |||
+ | حالا اینها چه میکنند؟ حالا برگشتند. حالا زینب همیشه یادش میافتد که امیرالمؤمنین {{علیه}} یک قدری که به صبح داشت، مناجات میکرد، میرفت بالای مأذنه، خود امیرالمؤمنین {{علیه}} اذان میگفت. خوشش میآمد، بگوید: {{روایت|«أشهد أن لا إله إلّا الله»}} اگر علی {{علیه}}، {{روایت|«أشهد أن لا إله إلّا الله»}} میگفت، تمام خلقت میگفت. یا اگر {{روایت|«أشهد أنّ محمّداً رسول الله»}} میگفت، تمام خلقت میگفت. امیرالمؤمنین علی {{علیه}} اذان میگفت، به قربان بلال بروم! گفتند همان اذان را بگو! گفت: من اذان بیولایت نمیگویم. این بلال وصل است. | ||
+ | |||
+ | خدایا! ما را از خواب غفلت بیدار کن! | ||
+ | |||
+ | خدایا! تو را به حقّ خود امیرالمؤمنین، امشب ما را به علی {{علیه}} ببخش! از سر گناهان کوچک و بزرگ ما در گذر! | ||
+ | |||
+ | امیدوارم شما دیگر با امام زمان {{عج}}، عهد و پیمان بکنید که دیگر تا میتوانید گناه نکنید، تا میتوانید فرمان ببرید، تا فرمانده بشوید. والله، اگر فرمان ببرید، خدا شما را فرماندهات میکند. دوباره تکرار میکنم: امیدوارم که خدایا! ما را به علی {{علیه}} ببخش! از محبّت علی {{علیه}} نفوذ در قلب ما بکند، آنچه که هوا و هوس است، از دل ما بیرون برود. | ||
+ | |||
+ | خدایا! تو را به حقّ فرق شکافته علی تو را قسم میدهم که حاجت مهمّ ما این است که امام زمان ما را برسان! دوم حاجت ما این است که یاور ایشان باشیم، سوم حاجت ما این است که امام زمان {{عج}} تا حالا راضی نبوده، امام زمان! تو را به حقّ علی، از ما راضی شو! این رضایت ادامه پیدا کند. هر محبّتی به غیر شما و خدا هست، از دل ما بیرون برود. مملوی محبّت شما باشیم. {{ارجاع|ارتباط خلقت با امام حسین 85}} | ||
{{یا علی}} | {{یا علی}} | ||
− | + | ==ارجاعات== | |
− | [[رده: منتخب | + | [[رده: منتخب]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۲۰:۵۵
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
ضربت خوردن آقا امیرالمؤمنین[۱]
مصیبت این نیست که علی (علیهالسلام) را کشتند، مصیبت این است که چرا علی (علیهالسلام) را نشناختند؟! درباره امام حسین (علیهالسلام) هم نداریم که وقتی ضربت بخورد، بگوید ارکان خدا بههم ریخت! علی (علیهالسلام) ارکان خداست؛ یعنی آنچه را که خدا خلقت دارد، ارکانش ولایت است. ما باید گریه کنیم که چرا توهین به علی (علیهالسلام) شد؟! چرا علی (علیهالسلام) را نشناختند؟! اینقدر امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) مراعات میکرد، حالا که در محراب ضربت خورده، اشاره فرمود که مرا به خانه ببرید! حالا یک چیزی، چادر شبی، پارچهای آوردند، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را در آن گذاشتند، امیرالمؤمنین دیگر توان ظاهریاش تمام شد؛ اما دَرِ خانه گفت: مرا زمین بگذارید! زیر بغلهای مرا بگیرید! مبادا زینب ناراحت شود! علیجان! کجا بودی آنموقعیکه خیمههای پسرت حسین (علیهالسلام) را آتش زدند؟! حالا زینب (علیهاالسلام) پیش امام سجّاد (علیهالسلام) آمده و عرض میکند که یا حجّة الله! امّالسّلمه حرفها را بهمن زده، آیا ما باید بسوزیم؟! ببین اینقدر زینب (علیهاالسلام) آمادگی دارد! حرفی ندارد که در راه ولایتش حسین (علیهالسلام)، بسوزد؛ این است اطاعتِ ولایت؛ رفقای عزیز! بیایید ولایت را اطاعت کنید! امام سجّاد (علیهالسلام) فرمود: عمّهجان! «علیکنّ بالفرار»: به بچّهها بگو فرار کنند! حضرت زینب (علیهاالسلام) فوراً به بچّهها دستور فرار داد. [۲]
حالا امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) به ظاهر در بستر افتاده، مردم صفّ کشیدهاند و شیر میآورند. حضرت شیر اینها را قبول نکرد و فرمود: حسنجان! آخر این صفّ را دارم میبینم، یک زن است، شیر آورده و دارد گریه میکند، برو شیر او را بگیر و بیاور! حالا آقا امام حسن (علیهالسلام) نزد او رفته، سلام میکند، شیر او را میگیرد، آن زن گریه میکند و میگوید: آقایت خوب میشود؟ چرا حضرت شیر بقیّه آنها را نگرفت؟ میفهمد که اهل کوفه، حسینش را میکشند. نمیخواهد اینها خدمت به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بکنند که علی (علیهالسلام) باید پاسخ آنها را بدهد؛ میخواهد پاسخشان را ندهد که شیر آنها را نگرفت. توجّه فرمودید دارم چه میگویم؟ حالا وقتی شیر را برایش آوردند، فرمود: بروید آنرا به ابنملجم بدهید! من نترسیدم؛ اما او ترسیده است.
عزیز من! قربانت بروم! ببین، کینه نداشته باش! خانمهای عزیز! کینه همدیگر را نداشته باشید. اگر تو پیرو زهرا (علیهاالسلام) هستی، پیرو علی (علیهالسلام) هستی، گذشت داشته باش! چرا ماه مبارک رمضان گذشت نداری؟! مگر نمیگوید یک دوست علی (علیهالسلام) از دستت ناراحت باشد، خدا هیچ عبادتت را قبول نمیکند؟! عزیزان من! برادران عزیز! بیایید امروز مانند امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بشویم! حالا آن آدمی که به تو تهمت زده، یا یک کاری کرده، دیگر از ابنملجم که بدتر نیست؛ گذشت داشته باش! به تمام آیات قرآن! از اوّل عمرم همهاش گذشت کردم. فحش بهمن دادند، فحش ناموس بهمن دادند، باز هم میرفتم، سرِ راهش میایستادم و سلام به او میکردم، با تعجّب نگاهم میکرد. میگفتم: بابا! حالا تو ناراحت بودی، دو تا فحش هم به ما دادی، چیزی نیست؛ چرا رویت را از ما بر میگردانی؟! میگفتم مبادا خجالت بکشد که این فحشها را به من داده و اینکارها را کردهاست. والله، همین در فکر من است، میگفتم اینشخص یک روز به خاطر من ناراحت نباشد، این درستاست. این دِل، دِل علی (علیهالسلام) است. این دِل، دِل امر علی (علیهالسلام) است. چرا ما با هم کینه داریم؟! متقی و اصحاب یمین، باید گذشت داشته باشد، هم مالش، هم خودش و هم امرش را انفاق کند، «من» نداشته باشد.
حالا ببینید من میخواهم به شما چه بگویم؟ یک روز امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) ابنملجم را آورد. به او فرمود: مُرادی! در یک جنگ میخواستند تو را بکشند، نگذاشتم. یادت هست یک حرکتی کرده بودی، زندانیِ تو درآمده بود، نخلستانم را فروختم. مرا به حسینم قسم دادی، آمدم زندانت را خریدم. گفتی: علیجان! من چند وقت زندان بودم، چیزی ندارم، رفتم نخلستانم را فروختم، اسب و خورجین به تو دادم؛ من برایت چه کارهایی کردم؟ اما تو اینطوری کردی، ببینید ابنملجم چه میگوید؟ علیجان! تو خیلی بهمن خدمت کردی، اما خباثتی که در من است را بیرون نبردی. [۳]
حالا وصیّتی که آقا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) کرد، به آقا ابوالفضل فرمود: عباسجان! دست از حسین برنداری! عزیز من! حسین، دین توست، دست از دینت برندار! حالا ببین، آن رجزی که آقا ابوالفضل (علیهالسلام) در روز عاشورا میخواند، رجز علی (علیهالسلام) است که میگوید:
افتاده است ای لشکر! دست یمینم | تا زندهام ای لشکر! حامی دینم |
دینم حسین است
رفقا! شما هم باید دینتان امام زمان (عجلاللهفرجه) باشد. حالا مگر امام حسین (علیهالسلام) دست برمیدارد؟ ببین چقدر آقا امام حسین (علیهالسلام) حضرت عباس (علیهالسلام) را احترام میکند. شب عاشورا آقا امام حسین (علیهالسلام) میگوید: عباسجان! جانم فدایت! ببین لشکر چه میگویند؟ یک شب از اینها مهلت بگیر! آقا ابوالفضل (علیهالسلام) آمده و میگوید: یک شب به برادرم حسین وقت بدهید! حالا شمر برای آقا ابوالفضل (علیهالسلام) اماننامه آورده، میگوید: عباس! تو خودت و بچّههایت در امان هستید. گفت: خدا تو را با آن کسیکه این نامه را نوشته، لعنت کند! من دست از برادرم حسین بردارم؟
آقا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) وصیّت کرد: حسنجان! حسینجان! عقب تابوت را بگیرید! حالا دارند میروند، یک وقت دیدند که کسی جلوی تابوت را گرفت، تقریباً اینطوری بگویم که خودم متوجّه بشوم، چهکسی هستی که جلوی تابوت را گرفتی؟ دیدند خود علی (علیهالسلام) است. مگر امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را میشود کشت؟! مگر امام را میشود کشت؟! حالا فرمود: حسنجان! حسینجان! زینبجان! غصّه نخورید! من هستم، علی (علیهالسلام) توی این خلقت هست. پس چه کسی اینطور شد؟ این بدن علیین است. ببین چه کسی وصیّ رسولالله است؟ چرا بعضیها یک حرفهایی میزنند؟! حالا وقتی دارند میروند، تابوت روی کوهی پایین میآید، تا آنجا را میکَنند، میگوید: اینجا قبری است که نوح پیامبر از برای وصیّ پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) درست کرده است. حالا شما وصیّ پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را قبول ندارید؟! توجّه میفرمایید که من چه میگویم؟! آقاجان من! قربانتان بروم! فدایتان بشوم! بیایید این حرفها را راست، راستی قبول کنید! [۴]
دفن شبانه امیرالمؤمنین[۵]
حالا من یک مصیبت برای شما میخوانم. امشب چونکه شب قتل است و شبی است که مولای متقیان را در ظاهر از دست میدهیم؛ اما علی (علیهالسلام) مُرده نیست، امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) همیشه زنده است. آخر، از کجا این حرف را میزنی؟ در عالم تشیّع، در عالم اسلام، دو کس است که قبرشان معلوم نیست: یکی حضرت زهرا (علیهاالسلام) بود، یکی هم امیرالمؤمنین (علیهالسلام)؛ آن هم از ترس نمازخوانها و مقدّسها و مکّهبروها و حجّ بهجا آوردنها و آنها که همیشه دم از اسلام میزدند، میخواستند زهرا (علیهاالسلام) را درآورند. حضرت زهرا (علیهاالسلام) فرمود: مرا شب دفن کنید! حالا همان کار را که با حضرت زهرا (علیهاالسلام) میخواهند بکنند، میخواهند با امیرالمؤمنین (علیهالسلام) هم بکنند.
حالا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) همینجور که زهرای عزیز (علیهاالسلام) را شب دفن کرد، آدم آتش میگیرد که اغلب ما دنبال همانها میرویم؛ چون دنبال آنها رفتن، دنبال شیطان است. هنوز بیدار نشدیم، هنوز دل نکندیم. حالا چه کسی میخواهد امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را از قبر دربیاورد؟ همین نمازخوانها و روزهبگیرها و حجّبروها.
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمود: حسنجان! حسینجان! عقب تابوت را بگیرید! جلوی تابوت را نگیرید! خودش برود. حالا دارد میرود، یک وقت وسط راه، دید یک سواری، جلوی جنازه را گرفت، یک دفعه امام حسن (علیهالسلام) تکانی خورد، در ظاهر، این را من میگویم: کیست که جلوی جنازه را گرفت؟ دید خود امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است. فرمود: حسنجان! حسینجان! من هستم، غصّه نخورید! کجا امام مُرده است؟ اگر امام مُرده است، چرا سرش قرآن میخواند؟ دنبال چهکسی میروید؟ چه کار داریم میکنیم؟ هر جا گفت «من» هستم، دنبالش میرویم.
حالا بالأخره رفتند، بالای یک تپّهای میروند، آنجا را میکَنند، میبینند قبری است. میگوید: اینجا را نوح پیامبر برای وصیّ پیامبر درست کرده است. نوح دومین پیامبر است. صد و بیست و چهار هزار پیامبر آمده است، آنموقع امیرالمؤمنین (علیهالسلام) وصیّ بوده است. بدبخت بیچاره! کجا میروی؟ ماوراء دارد در ولایت کار میکند، ماورای خلقت دارد کار میکند. کسیکه ماورای خلقت را به وجود آورده، میگوید: قبر امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، وصیّ رسول الله است. بدبخت بیچاره! حالا تو چه میگویی؟ ما جلوی چشممان را میبینیم؛ اصلاً هیچ چیزی را نمیبینیم. شیعه باید در ماورای خلقت کار کند، یقین کند.
حالا به قول ما، قبر امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، تا زمانی مخفی بود که گویا به نظرم تپّهای بود که شکارها تا آن بالا میرفتند، دیگر این گرگها و حیوانات به شکارها کار نداشتند، احترام میکردند. حیوان تپّهای که قبر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است را احترام میکند. چرا احترام ولایت را نمیکنید و میروید ویدیو و نمیدانم این آشغالها را میزنید؟ به تمام آیات قرآن، بعضی از ما از حیوان بدتر هستیم. کجا میروید؟ این کارها چیست که ما میکنیم؟ امام زمانت را احترام کن! اینکار را نکن!
من چندین سال مشهد رفتم، هیچ کاری نکردم. از امام رضا (علیهالسلام) خجالت میکشیدم، امام رضا (علیهالسلام) را میدیدم. از حلال خودم دست برمیداشتم، تو به حرام میافتی. تو چه شیعهای هستی؟ تو شیره هم نیستی. گناه، مثل مگس میماند، سر اندر پایت را گرفته است. باید گناه نزدیک شما نیاید، کُر باشید!
حالا اینها چه میکنند؟ حالا برگشتند. حالا زینب همیشه یادش میافتد که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) یک قدری که به صبح داشت، مناجات میکرد، میرفت بالای مأذنه، خود امیرالمؤمنین (علیهالسلام) اذان میگفت. خوشش میآمد، بگوید: «أشهد أن لا إله إلّا الله» اگر علی (علیهالسلام)، «أشهد أن لا إله إلّا الله» میگفت، تمام خلقت میگفت. یا اگر «أشهد أنّ محمّداً رسول الله» میگفت، تمام خلقت میگفت. امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) اذان میگفت، به قربان بلال بروم! گفتند همان اذان را بگو! گفت: من اذان بیولایت نمیگویم. این بلال وصل است.
خدایا! ما را از خواب غفلت بیدار کن!
خدایا! تو را به حقّ خود امیرالمؤمنین، امشب ما را به علی (علیهالسلام) ببخش! از سر گناهان کوچک و بزرگ ما در گذر!
امیدوارم شما دیگر با امام زمان (عجلاللهفرجه)، عهد و پیمان بکنید که دیگر تا میتوانید گناه نکنید، تا میتوانید فرمان ببرید، تا فرمانده بشوید. والله، اگر فرمان ببرید، خدا شما را فرماندهات میکند. دوباره تکرار میکنم: امیدوارم که خدایا! ما را به علی (علیهالسلام) ببخش! از محبّت علی (علیهالسلام) نفوذ در قلب ما بکند، آنچه که هوا و هوس است، از دل ما بیرون برود.
خدایا! تو را به حقّ فرق شکافته علی تو را قسم میدهم که حاجت مهمّ ما این است که امام زمان ما را برسان! دوم حاجت ما این است که یاور ایشان باشیم، سوم حاجت ما این است که امام زمان (عجلاللهفرجه) تا حالا راضی نبوده، امام زمان! تو را به حقّ علی، از ما راضی شو! این رضایت ادامه پیدا کند. هر محبّتی به غیر شما و خدا هست، از دل ما بیرون برود. مملوی محبّت شما باشیم. [۶]
ارجاعات
- ↑ شبقدر 76 (دقیقه 29 و 33) و ثواب هزار ماه، مزد ولایت 83 (دقیقه 32 و 39)
- ↑ شبقدر 76
- ↑ عبادت حجت نیست 82
- ↑ ثواب هزار ماه، مزد ولایت 83
- ↑ ارتباط خلقت با امام حسین ۸۵ (دقیقه ۳۰)
- ↑ ارتباط خلقت با امام حسین 85