منتخب: فتح‌خیبر: تفاوت بین نسخه‌ها

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
پرش به:ناوبری، جستجو
جز (Admin صفحهٔ منتخب: فتح خیبر را به منتخب: فتح‌خیبر منتقل کرد: تمیزکاری متن و اصلاح نیم فاصله)
 
جز (جایگزینی متن - 'رده: منتخب 1401' به 'رده: منتخب')
 
(۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۱ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۷: سطر ۷:
 
{{صوت منتخب|fathe-kheybar}}
 
{{صوت منتخب|fathe-kheybar}}
  
در فتح‌خیبر، پیامبر {{صلی}} فرمود: من فردا پرچم را به‌دست کسی می‌دهم که فتح‌کننده خیبر است، خدا و رسول و جبرئیل و میکائیل و آنچه که هست از او راضی است. همه جلو آمدند؛ از جمله عمر و ابابکر، همه را پس زد، پرچم را دست امیرالمؤمنین علی {{علیه}} داد. امیرالمؤمنین {{علیه}} هفت‌قلعه خیبر که به‌هم اتصال بودند را روی‌هم ریخت! فتح‌خیبر کرد. وقتی دختر خیبری آمد، دیدند سرش شکسته‌است. پیامبر {{صلی}} فرمود: چه‌کسی به شما آسیب رساند؟ گفت: من در قلعه هفتم بودم، خدا پدران ما را لعنت کند که نیامدند امر تو را اطاعت کنند و تسلیم تو بشوند! من قلعه هفتم بود، وقتی پسر عمویت، علی {{علیه}} درب قلعه خیبر را این‌طور گرفت، من در قلعه هفتم بودم، از روی تخت به زمین خوردم، سرم این‌طور شکست. ببین این قدرت چه‌کار کرده‌است؟! {{ارجاع|[[خطاب به جوانان اهل‌تسنن]]}} خدا حول و قوه را به امیرالمؤمنین علی {{علیه}} داد. به داوود گفت: علی {{علیه}} بگو، آهن در دستت نرم می‌شود. نگفت خدا بگو، گفت: علی {{علیه}} بگو! عیسی به حول و قوه ولایت، مُرده را زنده می‌کرد. {{ارجاع|کتاب [[انجمن ولایت]]}}  
+
در فتح‌خیبر، پیامبر {{صلی}} فرمود: من فردا پرچم را به‌دست کسی می‌دهم که فتح‌کننده خیبر است، خدا و رسول و جبرئیل و میکائیل و آنچه که هست از او راضی است. همه جلو آمدند؛ از جمله عمر و ابابکر، همه را پس زد، پرچم را دست امیرالمؤمنین علی {{علیه}} داد. امیرالمؤمنین {{علیه}} هفت‌قلعه خیبر که به‌هم اتصال بودند را روی‌هم ریخت! فتح‌خیبر کرد. وقتی دختر خیبری آمد، دیدند سرش شکسته‌است. پیامبر {{صلی}} فرمود: چه‌کسی به شما آسیب رساند؟ گفت: من در قلعه هفتم بودم، خدا پدران ما را لعنت کند که نیامدند امر تو را اطاعت کنند و تسلیم تو بشوند! من قلعه هفتم بود، وقتی پسر عمویت، علی {{علیه}} درب قلعه خیبر را این‌طور گرفت، من در قلعه هفتم بودم، از روی تخت به زمین خوردم، سرم این‌طور شکست. ببین این قدرت چه‌کار کرده‌است؟! {{ارجاع|[[خطاب به جوانان اهل‌تسنن]]}}  
  
خدایا! شاهد باش که نمی‌خواهم به سلمان جسارت کنم، می‌خواهم شما را آگاه کنم که آن‌قدر ولایت سطحش بالاست، کسی‌که درباره‌اش می‌گوید «سلمانُ مِنّا أهل‌البیت» کشش واقعیت ولایت را ندارد! وقتی طناب گردن امیرالمؤمنین {{علیه}} انداختند، سلمان یک‌دفعه نگاه کرد که این‌است که خورشید را برگردانده! مگر خورشید همین‌است که تو می‌بینی؟! صدها هزاران کُرات است! خورشیدِ تمامِ کُرات را برگردانده! عَمرو بن عَبدود که مطابق هزار سوار بود، در مقابل امیرالمؤمنین {{علیه}} بیچاره شد! هفت‌قلعه خیبر که به‌هم اتصال بودند را روی‌هم ریخت! سلمان یک‌ذره رفت حرفی بزند، گردنش تا آخر عمرش زخم شد. یک‌ذره تزلزل داشت که امیرالمؤمنین {{علیه}} که تمام خلقت به‌وجود اوست، چرا این‌طوری طناب گردنش انداخته‌اند و او را می‌کِشند؟! آن طنابی که گردن علی {{علیه}} است، امر خداست. سلمان شجاعت علی {{علیه}} را دید، نه اطاعتش را! اطاعت امام را دیدن خیلی مشکل است؛ مگر این‌که خودش در قلب شما جلوه کند! امیرالمؤمنین {{علیه}} همین‌طور که طناب گردنش است، می‌گوید: «رِضاً برضائک، تسلیماً بأمرک» امام‌حسین {{علیه}} هم همین‌طور است: وقتی در قتلگاه افتاده، شخصی گفت بروم ببینم، مبادا حسین نفرین کند و دنیا به‌هم بخورد! تا آمد، دید دارد می‌گوید: «رِضاً برضائک، تسلیماً بأمرک» خدایا! امرت را اطاعت کردم. مسلمانی که چندین‌سال پیش پیامبر {{صلی}} بود کافر شد، کافر مسلمان شد؛ چون‌که یکی از این یهودی‌ها که از سرانِ خیبر بود، آمد و گفت: لا إله إلّا الله، محمّد رسول‌الله، امیرالمؤمنین امرِ خداست، این علی ولیّ خداست، این علی بر حق است. من دیدم که هفت‌قلعه خیبر را روی‌هم ریخت؛ اما حالا دارند با او این‌کارها را می‌کنند. آن قدرت نبود، این قدرت است که الآن یک‌مُشت نادان، طناب گردنش انداخته‌اند و او را می‌کِشند؛ اما حرفی نمی‌زند؛ پس باید به او ایمان بیاورم. چنین کسی خوب می‌فهمد. امیرالمؤمنین {{علیه}} یک جلوه در قلبش کرد که فهمید. امیدوارم وجود مبارک امام‌زمان {{عج}} از این جلوه‌ها در قلب شما هم بکند. {{ارجاع|کتاب [[حضرت‌زهرا]]}}
+
خدا حول و قوه را به امیرالمؤمنین علی {{علیه}} داد. به داوود گفت: علی {{علیه}} بگو، آهن در دستت نرم می‌شود. نگفت خدا بگو، گفت: علی {{علیه}} بگو! عیسی به حول و قوه ولایت، مُرده را زنده می‌کرد. {{ارجاع|کتاب [[انجمن ولایت]]}}
 +
 
 +
خدایا! شاهد باش که نمی‌خواهم به سلمان جسارت کنم، می‌خواهم شما را آگاه کنم که آن‌قدر ولایت سطحش بالاست، کسی‌که درباره‌اش می‌گوید «سلمانُ مِنّا أهل‌البیت» کشش واقعیت ولایت را ندارد! وقتی طناب گردن امیرالمؤمنین {{علیه}} انداختند، سلمان یک‌دفعه نگاه کرد که این‌است که خورشید را برگردانده! مگر خورشید همین‌است که تو می‌بینی؟! صدها هزاران کُرات است! خورشیدِ تمامِ کُرات را برگردانده! عَمرو بن عَبدود که مطابق هزار سوار بود، در مقابل امیرالمؤمنین {{علیه}} بیچاره شد! هفت‌قلعه خیبر که به‌هم اتصال بودند را روی‌هم ریخت! سلمان یک‌ذره رفت حرفی بزند، گردنش تا آخر عمرش زخم شد. یک‌ذره تزلزل داشت که امیرالمؤمنین {{علیه}} که تمام خلقت به‌وجود اوست، چرا این‌طوری طناب گردنش انداخته‌اند و او را می‌کِشند؟!  
 +
 
 +
آن طنابی که گردن علی {{علیه}} است، امر خداست. سلمان شجاعت علی {{علیه}} را دید، نه اطاعتش را! اطاعت امام را دیدن خیلی مشکل است؛ مگر این‌که خودش در قلب شما جلوه کند! امیرالمؤمنین {{علیه}} همین‌طور که طناب گردنش است، می‌گوید: «رِضاً برضائک، تسلیماً بأمرک» امام‌حسین {{علیه}} هم همین‌طور است: وقتی در قتلگاه افتاده، شخصی گفت بروم ببینم، مبادا حسین نفرین کند و دنیا به‌هم بخورد! تا آمد، دید دارد می‌گوید: «رِضاً برضائک، تسلیماً بأمرک» خدایا! امرت را اطاعت کردم.
 +
 
 +
مسلمانی که چندین‌سال پیش پیامبر {{صلی}} بود کافر شد، کافر مسلمان شد؛ چون‌که یکی از این یهودی‌ها که از سرانِ خیبر بود، آمد و گفت: {{روایت|لا إله إلّا الله، محمّد رسول‌الله، امیرالمؤمنین امرِ خداست، این علی ولیّ خداست، این علی بر حقّ است.}} من دیدم که هفت‌قلعه خیبر را روی‌هم ریخت؛ اما حالا دارند با او این‌کارها را می‌کنند. آن قدرت نبود، این قدرت است که الآن یک‌مُشت نادان، طناب گردنش انداخته‌اند و او را می‌کِشند؛ اما حرفی نمی‌زند؛ پس باید به او ایمان بیاورم. چنین کسی خوب می‌فهمد. امیرالمؤمنین {{علیه}} یک جلوه در قلبش کرد که فهمید. امیدوارم وجود مبارک امام‌زمان {{عج}} از این جلوه‌ها در قلب شما هم بکند. {{ارجاع|کتاب [[حضرت‌زهرا]]}}
  
 
[[فرمایشات منتخب|فهرست فرمایشات منتخب]]
 
[[فرمایشات منتخب|فهرست فرمایشات منتخب]]
سطر ۱۵: سطر ۲۱:
 
{{یا علی}}
 
{{یا علی}}
  
[[رده: منتخب 1401]]
+
[[رده: منتخب]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۵ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۵۲

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته

امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) کفواً أحد است. حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته‌باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.

گفتار متقی[۱]

در فتح‌خیبر، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: من فردا پرچم را به‌دست کسی می‌دهم که فتح‌کننده خیبر است، خدا و رسول و جبرئیل و میکائیل و آنچه که هست از او راضی است. همه جلو آمدند؛ از جمله عمر و ابابکر، همه را پس زد، پرچم را دست امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) داد. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) هفت‌قلعه خیبر که به‌هم اتصال بودند را روی‌هم ریخت! فتح‌خیبر کرد. وقتی دختر خیبری آمد، دیدند سرش شکسته‌است. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: چه‌کسی به شما آسیب رساند؟ گفت: من در قلعه هفتم بودم، خدا پدران ما را لعنت کند که نیامدند امر تو را اطاعت کنند و تسلیم تو بشوند! من قلعه هفتم بود، وقتی پسر عمویت، علی (علیه‌السلام) درب قلعه خیبر را این‌طور گرفت، من در قلعه هفتم بودم، از روی تخت به زمین خوردم، سرم این‌طور شکست. ببین این قدرت چه‌کار کرده‌است؟! [۲]

خدا حول و قوه را به امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) داد. به داوود گفت: علی (علیه‌السلام) بگو، آهن در دستت نرم می‌شود. نگفت خدا بگو، گفت: علی (علیه‌السلام) بگو! عیسی به حول و قوه ولایت، مُرده را زنده می‌کرد. [۳]

خدایا! شاهد باش که نمی‌خواهم به سلمان جسارت کنم، می‌خواهم شما را آگاه کنم که آن‌قدر ولایت سطحش بالاست، کسی‌که درباره‌اش می‌گوید «سلمانُ مِنّا أهل‌البیت» کشش واقعیت ولایت را ندارد! وقتی طناب گردن امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) انداختند، سلمان یک‌دفعه نگاه کرد که این‌است که خورشید را برگردانده! مگر خورشید همین‌است که تو می‌بینی؟! صدها هزاران کُرات است! خورشیدِ تمامِ کُرات را برگردانده! عَمرو بن عَبدود که مطابق هزار سوار بود، در مقابل امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بیچاره شد! هفت‌قلعه خیبر که به‌هم اتصال بودند را روی‌هم ریخت! سلمان یک‌ذره رفت حرفی بزند، گردنش تا آخر عمرش زخم شد. یک‌ذره تزلزل داشت که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) که تمام خلقت به‌وجود اوست، چرا این‌طوری طناب گردنش انداخته‌اند و او را می‌کِشند؟!

آن طنابی که گردن علی (علیه‌السلام) است، امر خداست. سلمان شجاعت علی (علیه‌السلام) را دید، نه اطاعتش را! اطاعت امام را دیدن خیلی مشکل است؛ مگر این‌که خودش در قلب شما جلوه کند! امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) همین‌طور که طناب گردنش است، می‌گوید: «رِضاً برضائک، تسلیماً بأمرک» امام‌حسین (علیه‌السلام) هم همین‌طور است: وقتی در قتلگاه افتاده، شخصی گفت بروم ببینم، مبادا حسین نفرین کند و دنیا به‌هم بخورد! تا آمد، دید دارد می‌گوید: «رِضاً برضائک، تسلیماً بأمرک» خدایا! امرت را اطاعت کردم.

مسلمانی که چندین‌سال پیش پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بود کافر شد، کافر مسلمان شد؛ چون‌که یکی از این یهودی‌ها که از سرانِ خیبر بود، آمد و گفت: لا إله إلّا الله، محمّد رسول‌الله، امیرالمؤمنین امرِ خداست، این علی ولیّ خداست، این علی بر حقّ است. من دیدم که هفت‌قلعه خیبر را روی‌هم ریخت؛ اما حالا دارند با او این‌کارها را می‌کنند. آن قدرت نبود، این قدرت است که الآن یک‌مُشت نادان، طناب گردنش انداخته‌اند و او را می‌کِشند؛ اما حرفی نمی‌زند؛ پس باید به او ایمان بیاورم. چنین کسی خوب می‌فهمد. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) یک جلوه در قلبش کرد که فهمید. امیدوارم وجود مبارک امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) از این جلوه‌ها در قلب شما هم بکند. [۴]

فهرست فرمایشات منتخب

یا علی
حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه