منتخب: آقا علی اکبر 3: تفاوت بین نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «{{بسم الله}} '''السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته''' ''...» ایجاد کرد) |
جز (جایگزینی متن - 'رده: منتخب 1402' به 'رده: منتخب') |
||
(۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۴: | سطر ۴: | ||
'''امیرالمؤمنین علی {{علیه}} کفواً أحد است. حضرت زهرا {{علیها}} کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.''' | '''امیرالمؤمنین علی {{علیه}} کفواً أحد است. حضرت زهرا {{علیها}} کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.''' | ||
+ | ==گفتار متقی{{ارجاع|عاشورای ۸۴ (دقیقه ۴۷) و حرکت امام حسین از مدینه به مکّه ۸۳ (دقیقه ۲۵ و ۳۱)}}== | ||
+ | {{صوت منتخب|ali-akbar-3}} | ||
− | ما هر سال یک روضه آقا علیاکبر {{علیه}} میخواندیم، حالا برایتان بخوانم. {{ارجاع|درخواست از امام رضا ۸۹}} آقایان اینجا آمدند و از من یک سؤالی کردند. گفتند: امام حسین {{علیه}} سر بدن مبارک آقا علیاکبر {{علیه}} چند صیحه زد. اینقدر گریه کرد و صیحه زد! گفتند: نظر شما چیست؟ گفتم: نظر من این است که امام حسین {{علیه}}، آقا علیاکبر {{علیه}} را در راه خدا داده. شما اگر | + | ما هر سال یک روضه آقا علیاکبر {{علیه}} میخواندیم، حالا برایتان بخوانم. {{ارجاع|درخواست از امام رضا ۸۹}} آقایان اینجا آمدند و از من یک سؤالی کردند. گفتند: امام حسین {{علیه}} سر بدن مبارک آقا علیاکبر {{علیه}} چند صیحه زد. اینقدر گریه کرد و صیحه زد! گفتند: نظر شما چیست؟ گفتم: نظر من این است که امام حسین {{علیه}}، آقا علیاکبر {{علیه}} را در راه خدا داده. شما اگر بخواهید این چیزها را مطّلع شوید، باید چند تا روایت و حدیث را روی هم بریزید و بگویید! یک روایت کفایت نمیکند. بعضی روایتها مثل ضد و نقیض میماند، بعضیها را به بیمعرفتها و بعضیها را به بامعرفتها گفتند. باید شما حرفها را بدانید! |
− | حالا وقتی آقا علیاکبر {{علیه}} میخواهد به میدان برود، امام حسین {{علیه}} میگوید: خدایا! علیاکبرم که {{متمایز|«خُلقاً، خَلقاً، علماً برسول الله»}} است را خدایا! فدای امر تو کردم؛ یعنی امر تو به من واجب است. حالا عقیده من این است که امام حسین {{علیه}} که سر بدن آقا علیاکبر {{علیه}} اینطوری میکند، میبیند | + | حالا وقتی آقا علیاکبر {{علیه}} میخواهد به میدان برود، امام حسین {{علیه}} میگوید: خدایا! علیاکبرم که {{متمایز|«خُلقاً، خَلقاً، علماً شبیهاً برسول الله»}} است را خدایا! فدای امر تو کردم؛ یعنی امر تو به من واجب است. حالا عقیده من این است که امام حسین {{علیه}} که سر بدن آقا علیاکبر {{علیه}} اینطوری میکند، میبیند اینهایی که علیاکبر {{علیه}} را کشتند، رسول الله {{صلی}} را کشتند. علم را کشتند، حِلم را کشتند، دانش را کشتند، همه اهل جهنّم شدند. والله، امام حسین {{علیه}} دارد برای آنها گریه میکند. خیلی این حرف به او چسبید. گفتم: امام حسین {{علیه}} که علیاکبر {{علیه}} را در راه خدا داده است که گریه نمیکند. چرا برای علیاصغر {{علیه}} گریه نکرد؟ {{ارجاع|عاشورای 84}} |
− | وقتی آقا امام حسین {{علیه}} به طرف کربلا حرکت کرد، هشدار هم میداد به آنهایی که با او بودند. البتّه یک عدّهای در راه با امام حسین {{علیه}} همراه شدند، مثل زهیر. حالا امام حسین {{علیه}} میخواست هشدار بدهد، فرمود: دیدم که | + | وقتی آقا امام حسین {{علیه}} به طرف کربلا حرکت کرد، هشدار هم میداد به آنهایی که با او بودند. البتّه یک عدّهای در راه با امام حسین {{علیه}} همراه شدند، مثل زهیر. حالا امام حسین {{علیه}} میخواست هشدار بدهد، فرمود: دیدم که مَلکَی است، ندا داد: این جمعیّت دارند رُو به مرگ میروند. اوّل کسیکه حرف زد، آقا علیاکبر {{علیه}} بود؛ گفت: باباجان! مگر ما برحقّ نیستیم؟ گفت: چرا بابا! گفت: مگر ما از مرگ میترسیم؟ مرگ باید از ما بترسد، ما که از مرگ نمیترسیم، این هشدار بود. {{ارجاع|حرکت امام حسین 83}} امام حسین {{علیه}} یکی آقا علیاکبر {{علیه}} و یکی هم قاسم {{علیه}} را حالیشان کرد، گفت: بابا! مرگ در مقابل شما چهجور است؟ آقا علیاکبر {{علیه}} گفت: باباجان! من فدا میشوم، طوری نیست. من فدای امر تو میشوم، تو امام زمانِ مایی، پدری یک حرفی است؛ اما تو امام زمانِ مایی، امرت را اطاعت میکنم. {{ارجاع|درخواست از امام رضا 89}} |
− | اوّل کسی را که آقا امام حسین {{علیه}} روانه | + | اوّل کسی را که آقا امام حسین {{علیه}} روانه میدان کرد، آقا علیاکبر {{علیه}} بود. باید پسرش را روانه کند، {{توضیح|تو هی میرفتی آنجا مردم را هُل میدادی، خودت بیا جلو! خدا رحمت کند حاجشیخعباس را، میگفت: هُل نده!}} امام حسین گفت: علیجان! قربانت بروم، یک خرده جلوی من راه برو! {{توضیح|خدا إنشاءالله، باطن امام زمان، جوانهایتان را به شما ببخشد! جوان خیلی خوب است، علیالخصوص جوانی که مطیع خدا و پیامبر {{صلی}} و پدرش باشد. شما پدرها در حقّ جوانهایتان دعا کنید! من والله، دعا میکنم، شما هم بکنید! |
− | امام حسین اینقدر | + | امام حسین {{علیه}} اینقدر به این جوانش علاقه داشت. من دارم میگویم: عزیزان! تمام شما هم باید همینطور باشید. محبّت به ولایت داشته باشید! چقدر جِز میزنم! امام حسین {{علیه}} علاقهای که به علیاکبر {{علیه}} داشت، برای ولایتش بود. حالا وقتی به میدان آمد، همه اهل کوفه گفتند: این رسول الله {{صلی}} است، ابنسعد گفت: این علی {{علیه}} است. حالا امام حسین {{علیه}} یک چنین فرزندی را دارد قربانی میکند.}} آقا علیاکبر {{علیه}} قدری راه رفت. |
− | خدایا! امام حسین! تو را به حقّ جوان خودت، آقا علیاکبر {{علیه}}، جوانها | + | بعد فرمود: علیجان! قربانت بروم، فدایت بشوم، یک کار دیگر هم بکن! برو خیمه با عمّهات خداحافظی کن! آقا علیاکبر {{علیه}} آمد، گفت: عمّهجان! خداحافظ! تاحتّی گفت: ای فضّه! ای کنیز مادرم! خداحافظ! یک وقت دید سکینه دارد دورش میگردد، سکینه خیلی شیرینزبان بود، هی دور علی {{علیه}} میگشت. گفت: خدایا! اگر آسیبی میخواهد به او برسد، به من برسد. آی سکینهجان! فدای خاک کف پایت بشوم، آخر، تو با تقدیر خدا سازش نداشتی، خدا تقدیر کرده علی {{علیه}} شهید بشود. {{ارجاع|حرکت امام حسین 83 و حجّ یا آیینه ولایت 79}} |
+ | |||
+ | خدایا! امام حسین! تو را به حقّ جوان خودت، آقا علیاکبر {{علیه}}، همه جوانها را حفظ کن! از بلاها حفظشان کن! عاقبتشان را به خیر کن! | ||
همینطور که حسینجان! جوانت رستگار بود و رستگار شد، این جوانهای حضّار در مجلس، همه را رستگار کن! | همینطور که حسینجان! جوانت رستگار بود و رستگار شد، این جوانهای حضّار در مجلس، همه را رستگار کن! | ||
سطر ۲۳: | سطر ۲۷: | ||
{{یا علی}} | {{یا علی}} | ||
+ | ==دیگر ببینید== | ||
+ | [[منتخب: آقا علی اکبر|آقا علی اکبر]] | ||
+ | |||
+ | [[منتخب: آقا علی اکبر 2|آقا علی اکبر 2]] | ||
+ | |||
==ارجاعات== | ==ارجاعات== | ||
− | [[رده: منتخب | + | [[رده: منتخب]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۵ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۴۶
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۱]
ما هر سال یک روضه آقا علیاکبر (علیهالسلام) میخواندیم، حالا برایتان بخوانم. [۲] آقایان اینجا آمدند و از من یک سؤالی کردند. گفتند: امام حسین (علیهالسلام) سر بدن مبارک آقا علیاکبر (علیهالسلام) چند صیحه زد. اینقدر گریه کرد و صیحه زد! گفتند: نظر شما چیست؟ گفتم: نظر من این است که امام حسین (علیهالسلام)، آقا علیاکبر (علیهالسلام) را در راه خدا داده. شما اگر بخواهید این چیزها را مطّلع شوید، باید چند تا روایت و حدیث را روی هم بریزید و بگویید! یک روایت کفایت نمیکند. بعضی روایتها مثل ضد و نقیض میماند، بعضیها را به بیمعرفتها و بعضیها را به بامعرفتها گفتند. باید شما حرفها را بدانید!
حالا وقتی آقا علیاکبر (علیهالسلام) میخواهد به میدان برود، امام حسین (علیهالسلام) میگوید: خدایا! علیاکبرم که «خُلقاً، خَلقاً، علماً شبیهاً برسول الله» است را خدایا! فدای امر تو کردم؛ یعنی امر تو به من واجب است. حالا عقیده من این است که امام حسین (علیهالسلام) که سر بدن آقا علیاکبر (علیهالسلام) اینطوری میکند، میبیند اینهایی که علیاکبر (علیهالسلام) را کشتند، رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) را کشتند. علم را کشتند، حِلم را کشتند، دانش را کشتند، همه اهل جهنّم شدند. والله، امام حسین (علیهالسلام) دارد برای آنها گریه میکند. خیلی این حرف به او چسبید. گفتم: امام حسین (علیهالسلام) که علیاکبر (علیهالسلام) را در راه خدا داده است که گریه نمیکند. چرا برای علیاصغر (علیهالسلام) گریه نکرد؟ [۳]
وقتی آقا امام حسین (علیهالسلام) به طرف کربلا حرکت کرد، هشدار هم میداد به آنهایی که با او بودند. البتّه یک عدّهای در راه با امام حسین (علیهالسلام) همراه شدند، مثل زهیر. حالا امام حسین (علیهالسلام) میخواست هشدار بدهد، فرمود: دیدم که مَلکَی است، ندا داد: این جمعیّت دارند رُو به مرگ میروند. اوّل کسیکه حرف زد، آقا علیاکبر (علیهالسلام) بود؛ گفت: باباجان! مگر ما برحقّ نیستیم؟ گفت: چرا بابا! گفت: مگر ما از مرگ میترسیم؟ مرگ باید از ما بترسد، ما که از مرگ نمیترسیم، این هشدار بود. [۴] امام حسین (علیهالسلام) یکی آقا علیاکبر (علیهالسلام) و یکی هم قاسم (علیهالسلام) را حالیشان کرد، گفت: بابا! مرگ در مقابل شما چهجور است؟ آقا علیاکبر (علیهالسلام) گفت: باباجان! من فدا میشوم، طوری نیست. من فدای امر تو میشوم، تو امام زمانِ مایی، پدری یک حرفی است؛ اما تو امام زمانِ مایی، امرت را اطاعت میکنم. [۵]
اوّل کسی را که آقا امام حسین (علیهالسلام) روانه میدان کرد، آقا علیاکبر (علیهالسلام) بود. باید پسرش را روانه کند، (تو هی میرفتی آنجا مردم را هُل میدادی، خودت بیا جلو! خدا رحمت کند حاجشیخعباس را، میگفت: هُل نده!) امام حسین گفت: علیجان! قربانت بروم، یک خرده جلوی من راه برو! (خدا إنشاءالله، باطن امام زمان، جوانهایتان را به شما ببخشد! جوان خیلی خوب است، علیالخصوص جوانی که مطیع خدا و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و پدرش باشد. شما پدرها در حقّ جوانهایتان دعا کنید! من والله، دعا میکنم، شما هم بکنید! امام حسین (علیهالسلام) اینقدر به این جوانش علاقه داشت. من دارم میگویم: عزیزان! تمام شما هم باید همینطور باشید. محبّت به ولایت داشته باشید! چقدر جِز میزنم! امام حسین (علیهالسلام) علاقهای که به علیاکبر (علیهالسلام) داشت، برای ولایتش بود. حالا وقتی به میدان آمد، همه اهل کوفه گفتند: این رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) است، ابنسعد گفت: این علی (علیهالسلام) است. حالا امام حسین (علیهالسلام) یک چنین فرزندی را دارد قربانی میکند.) آقا علیاکبر (علیهالسلام) قدری راه رفت.
بعد فرمود: علیجان! قربانت بروم، فدایت بشوم، یک کار دیگر هم بکن! برو خیمه با عمّهات خداحافظی کن! آقا علیاکبر (علیهالسلام) آمد، گفت: عمّهجان! خداحافظ! تاحتّی گفت: ای فضّه! ای کنیز مادرم! خداحافظ! یک وقت دید سکینه دارد دورش میگردد، سکینه خیلی شیرینزبان بود، هی دور علی (علیهالسلام) میگشت. گفت: خدایا! اگر آسیبی میخواهد به او برسد، به من برسد. آی سکینهجان! فدای خاک کف پایت بشوم، آخر، تو با تقدیر خدا سازش نداشتی، خدا تقدیر کرده علی (علیهالسلام) شهید بشود. [۶]
خدایا! امام حسین! تو را به حقّ جوان خودت، آقا علیاکبر (علیهالسلام)، همه جوانها را حفظ کن! از بلاها حفظشان کن! عاقبتشان را به خیر کن!
همینطور که حسینجان! جوانت رستگار بود و رستگار شد، این جوانهای حضّار در مجلس، همه را رستگار کن!
خدایا! دعای ما را در حقّ این جوانها مستجاب بفرما! [۷]