عزیز من! مالتان که زیاد میشود خدا فقط توقع شکرانه دارد...
الان عزیز من! مالتان که زیاد میشود خدا فقط توقع شکرانه دارد. توقع از شما دارد شکر بگویید. اما به شما میگویم از ماوراء باید اطلاع داشته باشید، تو خودت هم از ماوراء خودت اطلاع داشته باش. چه چیزی داشتی؟ چطوری شدی؟ چه کسی به تو داده؟ آیا با قدرت خودت اینطوری شده؟ خیلیها از تو قدرتمندتر هستند. چرا ندارند؟ الان مالی که در اختیار تو است، بیت المال است. تو توجه به بیت المال کن. خب، از پنج قسمت، یک قسمتش را بده دیگر. اینقدر دست به دست نکن. خدا به تو برکت میدهد. حتیالامکان شکرانه کن. آن موقعت را نزدیک بیاور. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: آدم]
آهنچی، تو این را به پشت شانهات میانداختی، میرفتی و اطراف تهران تکه آهن جمع میکردی، حالا چندتا شاگرد و کارگر و کلفت و نوکر را چه کسی به تو داده است؟...
خدا آقای آهنچی را رحمت کند، تا زمانی که زنده بود یک کیسه داشت، یک جایی گذاشته بود. میگفت: هر وقت میرفتم میگفتم: آهنچی، تو این را به پشت شانهات میانداختی، میرفتی و اطراف تهران تکه آهن جمع میکردی، حالا چندتا شاگرد و کارگر و کلفت و نوکر را چه کسی به تو داده است؟ برو از او تشکر کن. تا آخر عمرش این کیسه آنجا بود. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: جلوه و تجلی]
به حضرت عباس! وقتی شما کاملاً از خدا راضی شدی، خدا یک سکونت به تو میدهد. یک یا الله بگویی، به سلطنت سلیمان نمیدهی؛...
به حضرت عباس! وقتی شما کاملاً از خدا راضی شدی، خدا یک سکونت به تو میدهد. یک یا الله بگویی، به سلطنت سلیمان نمیدهی؛ [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: آدم]
تو چه کاره بودی؟...
تو چه کاره بودی؟ حالا نمیخواهم بچگیتان را بگویم که شما شیرخواره بودید، چه جور بودید. حالا جسارت میشود. هر چه داری شکر. شما الان هم که میخواهی پیاده به خانه بروی چقدر بد است. چقدر زشت است. بگو خدایا ماشین دارم؛ یعنی شکر این است. آنچه را که داری از خدا بدانی. تا حتی ولایتی که داری از خدا بدانی. اصلاً خداشناسی را از خود خدا بدان. مگر خداشناس نیستی؟ خود خدا را از خود خدا بدان. او به تو تجلی کرده است. او خودش را به تو شناسانده است که شما او را شناختید. آن را هم از خدا بدان. آن وقت شما اگر شما یک همچنین حالی انشاء الله امیدوارم پیدا کردید، آن وقت خدا علم حکمت به شما میدهد. روایتش هم این است که گویا در قرآن مجید هم هست که لقمان شکر ما را کرد ما علم حکمت به او دادیم. حالا اگر علم حکمت به تو داد تو دیگر سرکش نیستی. علم سرکشی دیگر نداریم. دیگر شیطان نمیتواند تو را از این طرف و آن…
خدایا، ما و رفقایمان را با اهل بیت محشور کن...
خودتان را قدری پیش سابق بگذارید. من والله همینجور هستم. یک پاره وقتها خودم را میگذارم آن موقع که دنبال پدرم بودم. من از اول عمرم به پدرم نگفتم یک قران بدهد. ندارد. بیچاره رعیت است… حالا میگویم خدا را شکر. به حضرت عباس میگویم خدا، من شکرانه رفقا را نمیتوانم بکنم. تو از آنجا ما را نجات دادی، با یک چنین رفقایی ما را محشور کردی. خدایا، ما و رفقایمان را با اهل بیت محشور کن. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: آدم]
عزیز من، تو رسیدی. باید شکرانه رسیدنت را بکنی...
عزیز من، تو رسیدی. باید شکرانه رسیدنت را بکنی. نگو من میخواهم به کجا برسم. تو میخواهی به کجا برسی؟ خدا هدایت کرده بود، شما را بیشتر هدایت کرد. مگر تو شک داشتی تا حالا که نرسیدی. مگر به اسلامت شک داشتی؟ مگر به ولایتت شک داشتی؟ این حرفها چه بود که میزدی؟ خدا را شکر کنید، خدا را شکر کنید. الحمد لله رب العالمین، شما رسیدید. یک علی با حقیقت بگویی خدای تبارک و تعالی برای شما ملکی خلق میکند که برای شما «یا علی» میگوید. تو میخواستی به کجا برسی، به کجا رسیدی؟ به اوج فلک رسیدی. تو از انبیاء بالاتر شدی. بلند بگویم: شیعه از انبیاء بالاتر است؛ به غیر رسول الله. او ولی است. شیعه از ولی بالاتر نمیشود. از هر شیئی بالاتر میشود؛ اما امر را اطاعت کند. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: اطاعت، امر ولایت است]
یک وقت میبینی شما یک شکرانه میکنید، شکرانه مصنوعی است...
یک وقت میبینی شما یک شکرانه میکنید، شکرانه مصنوعی است؛ یعنی الان یک چلوکباب خوردی، میگویی خدایا شکر. یک چلومرغ میخوری میگویی خدایا شکر. ما یک دفعه توی عمرمان بیشتر ندیدیم، یک دفعه توی عمرمان مرغ سوخاری دیدیم، یک دفعه هم کباب برگ. خب یک دفعه از آنها میخوری میگویی شکر. داری شکر آن را به جا میآوری. این شکر نیست؛ اما شما در واقعیت نگاه کن، چه کسی این آقازاده را به تو داده، نگاه به او کن، حظ کن، خدا را شکر کن. چه کسی این خانم را به تو داده است؟ چه کسی این دختر خانم را به تو داده است؟ [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: آخرالزمان یا شر الازمنه]
خدایا من خواهشم این است این جانم ذرات بشود در تمام عالم بگویم: خدایا شکر، خدایا شکر...
آن وقتها وحی رسید به اهل جلسه، تمام رفتیم آن بالا، ندا رسید هر که یک چیز میخواهد من میدهم. خدا ندا داد. من نمیدانم شما چه خواستید. والله! من گفتم: خدایا من خواهشم این است این جانم ذرات بشود در تمام عالم بگویم: خدایا شکر، خدایا شکر [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: آدم]
تو «من» ات رهبریات میکند...
تو «من» ات رهبریات میکند. الان شما یک خوراک و آبی دست همسرت میدهید. خانم عزیز! روایت صحیح داریم میفرماید: اگر کسی به یک مؤمن آب بدهد، یکی از اولاد اسماعیل را خریده است و در راه خدا آزاد کرده است. همسر شما هم آب میخورد و سلام به امام حسین (علیه السلام) میدهد. این هم ثواب یک زیارت را میبرد. روایت داریم شخصی کارگر بود و برای موسی بن جعفر کار میکرد. هر موقع بلند میشد میدید که آقا موسی بن جعفر «ابکی، ابکی» میگوید، آمد گفت: آقا جان! من خیلی حسرت به حال شما میبردم، اما من خسته بودم و خوابیده بودم. حضرت مرتب میگفت: تو کار شایستهای کردی؟ گفت: آقا جان، من چه کردهام؟ حضرت فرمود: تو شب، پا شدی و آب خوردی و سلام به جدم، امام حسین (علیه السلام) دادی و لعنت به موکلان آب فرات کردی. آقا جان من! بیا «من» را کنار بگذار [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: خانواده]
حضرت میفرماید: خدا میگوید من سرِ کسی که ولایت به او دادم منت گذاشتم. از آن طرف هم میگوید من سرِ کسی که زن خوب و خانه خوب به او دادم منت گذاشتم...
حضرت میفرماید: خدا میگوید من سرِ کسی که ولایت به او دادم منت گذاشتم. از آن طرف هم میگوید من سرِ کسی که زن خوب و خانه خوب به او دادم منت گذاشتم. بابا جان! که اینقدر زن، زن میکنی، خداوند او را در اطراف ولایت آورد. میگوید اگر من به واسطه ولایت منت بر تو گذاشتم، زن خوب هم به تو دادم و منت گذاشتم. چرا شما با زنها بداخلاقی میکنید؟ چرا اینقدر «من» «من» میگویی؟ این بنده خدا از صبح چشم روی هم مالیده تا اینکه تو آمدی. تو میگویی: «من» گفتم این کار را بکن. «من» گفتم اینجا را بروب. «من» گفتم…، «من» چی هست؟ «من» ات را کنار بگذار. خدا به تو منت گذاشته. حالا مبنای این حدیث چیست؟ من منظورم سر مبنای حدیث است که خدا یک زن و یا یک خانه خوب را در اطراف ولایت برد. این خانهای است که بیت خدا باشد. این زن، باید در بیت خدا باشد؛ یعنی امر شوهرش را اطاعت کند. اگر در اطراف ولایت برد، این خانم باید…
خانواده هم درس میخواهد...
خانواده هم درس میخواهد. این خانم آمده توی خانه، «من» دارد. آقا هم «من» دارد. بابا جان، «من» را بگذار کنار و خدا را توی کار بیاور. این آقا، بنده خدا میخواهد پدرش را مهمان کند. به خانمش میگوید: خانم! من میخواهم پدر و مادرم را مهمان کنم. خانم میگوید: نه، چرا؟ «من» را احترام نکرده است. وقتی آمده که برود، رویش را از «من» برگردانده است. از «من»! دائم میگوید «من»، بابا جان! «من» را کنار بگذار، خدا را در کار بیاور. آقا! شما هم همینجور. به خانم میگوید: «من» گفتهام این کار را بکن، چرا این کار را نکردی؟ «من» به تو گفتم، چرا این کار را نکردی؟ چرا «من» را احترام نکردی؟ آخر تو هم «من» داری، تو او را «من» میکنی، او هم تو را. هر دوی شما «من» دارید. «من» را کنار بگذارید. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: خانواده]
بیایید اقتصادی شوید، یعنی تجارت کنید. چگونه تجارت کنیم؟...
بیایید اقتصادی شوید، یعنی تجارت کنید. چگونه تجارت کنیم؟ حدیث و روایت را قبول کنیم. ایمان به آن داشتیم. آقا! به شما میگوید اگر برای عائلهات کار کردی، جهاد فی سبیل الله است. اگر در این راه مُردی، جزء شهدایی. چه چیزی به خانم میگوید؟ وقتی آیه جهاد نازل شد، یک عدهای از زنان پیش زنی به نام سوده آمدند. گفتند: به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بگو مگر ما بشر نیستیم که آیه جهاد، زن را منع کرده است؟ فوراً جبرئیل نازل شد یا محمد! به اینها بگو: اگر شما خانهداری بکنید و امر شوهرتان را اطاعت کنید، جزء شهدایید. آقا جان من! تو جزء شهدایی او هم جزء شهید. اما چه موقع؟ وقتی که «من» را کنار بگذاری [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: خانواده]
تمام توجهت به ناموست باشد. ناموست هم، تمام توجهش به تو باشد...
آقاجان! باید تو اینطور باشی. تمام هوا و هوَست کنار برود. تمام توجهت به ناموست باشد. ناموست هم، تمام توجهش به تو باشد. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: خانواده]
به شما میگوید: حرف متقی را بشنوید! اما مردم با متقی خوب نیستند؛...
ائمه طاهرین (علیهم السلام) به متقی میفرمایند: «بگو!» امام رضا (علیه السلام) هم به متقی فرمود: «برو مردم را هدایت کن!» به شما چه میگوید؟! به شما میگوید: حرف متقی را بشنوید! اما مردم با متقی خوب نیستند؛ به خاطر همین میفرماید: در آخرالزمان اگر از هزار نفر یک نفر با دین از دنیا برود، ملائکه آسمان تعجب میکنند. آنها میفهمند که وقتی به حرف متقی نیستید، بیدین از دنیا میروید. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: امام زمان با متقی]
اگر با متقی رفیق باشید؛ با دوازده امام، چهارده معصوم رفیق هستید...
از اینجا دست برندارید و با متقی رفیق باشید. ائمه طاهرین (علیهم السلام) متقی را تهیه کردهاند، اگر با متقی رفیق باشید؛ با دوازده امام، چهارده معصوم رفیق هستید. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: امام زمان با متقی]
من یک شب خواب دیدم که یک موادی آوردند و جلوی من ریختند...
رفقای عزیز، من در چند وقت پیش، توی فکر رفتم که یک صحبت راجع به «لا اله الا الله» کنم. یک قدری در تفکر بودم، دلم میخواست یک ابعادی، یک نویدی داده شود که من یک قدری خاطرم جمع بشوم و خیلی خاطرجمع درباره اینکه در قلب من خطور کرده صحبت کنم. و الحمد لله، به خواست خدای تبارک و تعالی، یک پیش آمدی کرد. اگر من این پیش آمد را به خودم نسبت میدهم به «لا اله الا الله» قسم! من نمیخواهم خودم را معرفی کنم. دلم میخواهد رفقای عزیز، یک قدری با تفکر و با فکر این حرفها را با ابعاد خودشان قبول کنند. من یک شب خواب دیدم که یک موادی آوردند و جلوی من ریختند، بعد، من با دست، اینها را به هم میزنم. یک دفعه یک صورتی، بهترین صورت میشود، میآید روی پای من، زانوی من، مینشیند. یک دفعه میگوید: «لا اله الا الله» وقتی میگوید «لا اله الا الله»، تمام گلوله های خون میگوید: «لا اله الا الله». من نگاه کردم دیدم انگار تمام خلقت…
کسی هست که عالم پیش او کوچک است، او متقی است...
خداوند تبارک و تعالی این عالم را ایجاد کرد؛ آن وقت این عالم هست، هر کسی از آن استفادهای میکند. هر کدام از این مردم به امر خدا و امیرالمؤمنین (علیه السلام) باشند، برتری پیدا میکنند؛ اما کسی هست که عالم پیش او کوچک است، او متقی است. من خودم همینطور هستم؛ تمام عالم پیش من کوچک است. آن کسی که عالم را خلق کرده، میبینم و با خدا حرف میزنم. میگویم: «خدایا! تو این عالم را خلق کردی؛ حضرت زهرا (علیها السلام)، امیرالمؤمنین (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) را خلق کردی.» من خدا را این طوری میشناسم. این حرف از علی (علیه السلام) شناختن، زهرا (علیها السلام) شناختن و امام حسین (علیه السلام) شناختن بالاتر است. چه کسی این طور است؟ فقط متقی. خداشناسی یعنی این [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: امام زمان با متقی]
به خدا میگویم: «خدایا! قدرتم را نگیر...
به خدا میگویم: «خدایا! قدرتم را نگیر! خدایا! تو به امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)، حضرت زهرا (علیها السلام) و امام حسین (علیه السلام) قدرت دادی. قدرت مرا هم نگیر! بتوانم بروم و بیایم. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: امام زمان با متقی]
در تمامِ قطراتِ خونم بغض است، بغضی که نمیتوانم حرفم را بزنم...
در تمامِ قطراتِ خونم بغض است، بغضی که نمیتوانم حرفم را بزنم، تا زمانی که انشاء الله آن حقیقتِ خلقت یعنی امام زمان (عج الله فرجه) تشریف بیاورد و ما با او هماهنگ شویم و حرفمان را بزنیم. آن موقع به پیشانیها مُهرِ مؤمن یا منافق میخورد و امام زمان (عج الله فرجه) منافقین را گردن میزند، (امام صادق قسم میخورد مُهرزننده، جدّم علی ابن ابی طالب (علیه السلام) است.) آن وقت است که میتوان حضرت زهرا (علیها السلام) و دشمنان او را افشا کرد. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: گنجینه]
اگر زهرا (علیها السلام) نبود، شما را خلق نمیکردم....
خدا میگوید: یا محمد! اگر تو نبودی زمین و آسمان را خلق نمیکردم و اگر علی (علیه السلام) نبود تو را خلق نمیکردم، اگر زهرا (علیها السلام) نبود، شما را خلق نمیکردم. همان طور که پیامبر میفرماید: وقتی آدم در گِلش بود من نبی بودم، یا اینکه امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرماید: با تمام انبیاء در خفا و با پیامبر آخرالزمان آشکارا آمدهام، حضرت زهرا (علیها السلام) هم بوده است. چرا؟ قرآن به پیامبر و مُصحف به حضرت زهرا (علیها السلام) نازل شد. مصحف در تمام خلقتها و قبل از قرآن بوده، پس زهرای عزیز (علیها السلام) هم بوده است [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: گنجینه]
سینه زهرا (علیها السلام) گنجینه است!...
پیامبر اکرم سینه حضرت زهرا (علیها السلام) را میبوسید، گاهی عایشه اعتراض میکرد. حضرت میفرمود: من هر وقت مشتاق بهشت میشوم، سینه فاطمه را میبوسم. سینه زهرا (علیها السلام) گنجینه است! یعنی آنچه که احکام و امر در تمام خلقت است، در سینه حضرت زهرا (علیها السلام) است. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: گنجینه]
زهرای عزیز (علیها السلام) مافوق تمام خلقت است....
زهرای عزیز (علیها السلام) مافوق تمام خلقت است. چون حضرت میفرماید: ما حجتیم از برای تمام خلقت و مادرم زهرا (علیها السلام) حجت است از برای ما. یا اینکه امام حسن (علیه السلام) میفرماید: وقتی مادرم زهرا (علیها السلام) را کشتند، همه ما را کشتند. پس اگر حضرت زهرا (علیها السلام) خودش را فدای علی (علیه السلام) میکند، تمام خلقت فدای علی (علیه السلام) است، فاطمه زهرا (علیها السلام) مافوق تمام خلقت است. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: گنجینه]
رضایت مادرت زهرا را از بهشت و فردوس و از همه خلقت بیشتر میخواهم...
زیر قبه امام حسین به او گفتم: آقاجان! سِمتی به من بده که مادرت زهرا و پدرت امیرالمؤمنین را افشا کنم؛ فقط میخواهم که مادرت یک لبخند به من بزند، هیچ چیز دیگری نمیخواهم! لبخند زهرا، رضایت تمام خلقت است، رضایت مادرت زهرا را از بهشت و فردوس و از همه خلقت بیشتر میخواهم [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: گنجینه]
آن هزارتایی که گفت نزن، راجع به علی بن ابی طالب، وصی رسولالله، حجت خداست...
در زمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ، جنی آمد و گفت: یا رسولالله! اینها ما را اذیت میکنند. دختر به ما نمیدهند. دختر نمیگیرند. ما را اذیت میکنند. آخر، جنها هم مثل ما کافِر و مسلمان دارند. یک عدهای کافرند، یک عدهای مسلمانند. یک عدهای مشرکند، (حالا نمیخواهم در جن وارد شوم که چهجور است. میخواهم وارد انس شوم.) بعد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: علی جان! برو هرکدامشان اسلام آورند، آورند وگرنه گردنشان را بزن و اینها را حدی معلوم کن. امیرالمؤمنین (علیه السلام) پا شد و رفت. اما هیچکس مثل سلمان، امیرالمؤمنین (علیه السلام) را نمیشناخت، چون که پایش را جای پای امیرالمؤمنین (علیه السلام) میگذاشت. بیخود نبود که شد «سلمان منا اهل البیت». زمین دهان باز کرد و امیرالمؤمنین (علیه السلام) رفت. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: هر کسی که خبر پسر عم من را بیاورد، هر چه بخواهد به او میدهم. سلمان آنجا رفت و شاید یکی دو روز کشید و همانجا بود تا…
چرا میگویند امیرالمؤمنین (علیه السلام) مشکلگشاست؟...
چرا میگویند امیرالمؤمنین (علیه السلام) مشکلگشاست؟ علی (علیه السلام) مشکلگشای کل کائنات است. تو هم مشکلگشای مردم باش. ما چه داریم میگوییم؟ من به رفقای عزیز گفتم. اسمنویسی کنید. بیایید اینجوری بشوید. مشکل کار یک بنده خدایی را بردار. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: اشراف و اذان]
ما توان نداریم امیرالمؤمنین (علیه السلام) را معرفی کنیم...
ما توان نداریم امیرالمؤمنین (علیه السلام) را معرفی کنیم. فقط توانی که دارد امیرالمؤمنین (علیه السلام) را معرفی کند، خداست. هیچکس توان ندارد. …روایت و حدیث را کسی که بخواهد قبول بفرماید، باید مبنای روایت و حدیث را بداند. اتفاقاً روایت داریم خود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: یا علی! نتوانستم من تو را معرفی کنم. چون مردم پذیرش آن را نداشتند. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: امیرالمؤمنین را بهتر بشناسیم]
من به ایشان گفتم: اگر من از ولایت صحبت کنم، ممکن است شما فاجعهای به وجود بیاورید...
مجلسی بود و عقد علیآقای ما بود. یک نفر بود از پسرهای مجتهد، اهل اصفهان، ایشان را دعوت کرده بود. آن بنده خدا مثلاً میخواست بگوید حاج حسین یک حرفی میزند. خیلی ذوقی بود. خدا رحمتش کند. آن مرد عالم بزرگوار گفت: شما صحبت کن. گفتم: من اگر صحبت کنم از ولایت صحبت میکنم. ایشان گفت: ما هم دوست داریم و خوشمان میآید. من به ایشان گفتم: اگر من از ولایت صحبت کنم، ممکن است شما فاجعهای به وجود بیاورید و بگویید ایشان عوضی است. گفت: نه. من یک مرتبه گفتم: که علی (علیه السلام) ، یعسوب الدین، امام المبین، حجت خدا، وصی رسولالله، را خود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم نتوانست معرفی کند. یک دفعه انفجار کرد. گفت: آیا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نتوانست؟ من هم گفتم: خب، استکانم را آب بکش. خلاصه، ایشان توان نداشت و پا شد رفت [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: امیرالمؤمنین را بهتر بشناسیم]
علی (علیه السلام) مشکلگشای کل خلقت است...
خدای تبارک و تعالی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) را که از نور خودش به وجود آورده، به او اشراف به کل خلقت داده، علی (علیه السلام) مشکلگشای کل خلقت است [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: انجمن ولایت]
بترسید از آن روزی که از درستان مغرور شوید....
به حضرت عباس، من پا میشوم و نماز شب میکنم، ببین، چه حالی دارم. البته خدا را شکر میکنم. میگویم: خدایا، شکرت که در دهن شیطان زدی و ما را بیدار کردی. تشکر از او میکنم؛ اما من را به جایی نمیرساند. بیشتر نمازخوانها به جهنم رفتند، بیشتر عبادتکنها به جهنم رفتند، بیشتر الغوثکنها به جهنم رفتند. اینکه نیست. آنکه در بیابان است همین را از او میخواهند. آن وقت چرا؟ به خودت مغرور میشوی. عبادت، انسان را به خودش مغرور میکند. ببین، سیصد سال عبادت کرد به عبادت خودش مغرور شد حرف خدا را هم نشنید. اطاعت خدا را هم نکرد. به درسش مغرور شد. بترسید از آن روزی که از درستان مغرور شوید. این حرفها چیست؟ مگر درس، آدم را بهشت میبرد. امر، آدم را بهشت میبرد [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: اطاعت، امر ولایت است]
خانم عزیز! آقای عزیز! تو که در بیت خدایی، حواست کجاست؟...
خانم عزیز! آقای عزیز! تو که در بیت خدایی، حواست کجاست؟ منات برود کنار. ما تفکر نداشتیم. درس اخلاق خانوادگی، نه گفتهاند و نه داشتهایم. این آقا از هفتسالگی مدرسه رفته است و درس خوانده است و مهندس شده است. آن آقا هم دانشجو شده، آن آقا هم عالم شده، آن هم واعظ شده، آن هم، آیت الله العظمی شده، اما درس خانوادگی نخوانده است. درس خانوادگی، حرف دیگری است [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: خانواده]
حاجت برادر مؤمن اخلاق هم هست. هم اخلاق داشته باش، هم جود و سخاوت داشته باش...
باید صفات شما خوب باشد. الان تو داری کاسبی میکنی، نق نزن. تو امر را داری میکشی و حاجت برادر مؤمن را برآورده میکنی. چقدر بعض روز تو، ثواب هفتاد حج و عمره و بالاتر پای تو نوشته است. آقای خواربارفروش. خیلی بلند شو با خوش اخلاقی به او بده، پولش را هم بگیر، حاجتش را هم برآوردی. حاجت برادر مؤمن همهاش این نیست که به او پول بدهی. آخر، حاجت برادر مؤمن اخلاق هم هست. هم اخلاق داشته باش، هم جود و سخاوت داشته باش. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: اطاعت، امر ولایت است]
[کاسب جان اگر] امر اطاعت میکنی. روح هم از بدنت بیرون برود، «فی جنة»....
عزیز من، قربانت بروم، تو بیا امر را اطاعت کن. ببین، من چه چیزی دارم به شما میگویم؟ همه کار شما خوب است. تو دکتری، از طرف، پول بگیر؛ اما با اخلاق خوش با او برخورد کن. آنکه الان میگوید این طور است، ببین وظیفهات چیست. کاسب جان، تو همیشه اگر امر را اطاعت کنی، همیشه در کَنَف امام زمان هستی. داری امر را هم اطاعت میکنی. روح هم از بدنت بیرون برود، «فی جنة». توجه کنید من چه میگویم. عزیزان من، هر که در کسب خودش، اگر امر را اطاعت کند، در امر است. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: اطاعت، امر ولایت است]
اگر شما اطاعت کنی، «من» را کنار بگذاری، زندگیات، زندگی شیرینی میشود...
اگر شما اطاعت کنی، «من» را کنار بگذاری، زندگیات، زندگی شیرینی میشود [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: خانواده]
هیچ چیزی بالاتر از این نیست که غیظ خودت را فرو ببری. فقط غیظ از برای خدا کنی...
عزیزان من! قربانتان بروم! انسان باید کظم غیظ داشته باشد. هیچ چیزی بالاتر از این نیست که غیظ خودت را فرو ببری. فقط غیظ از برای خدا کنی. اصلاً غیظ در تو وجود نداشته باشد. ای شیعه علی! مگر علی (علیه السلام) غیظ در وجودش بود؟ حالا فلانی میگوید: نمیدانم عمرو بن عبدود را کشته، یک شمشیر زده، بلند شده راه میرود، غیظش را فروکش کند. ای نادان! مگر علی (علیه السلام) به غیر خدا غیظ در وجودش هست؟ علی (علیه السلام)، نور خداست. نور که غیظ در وجودش نیست. چه کسانی هم میگویند؟ کاش عوام این حرف را میزدند. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: یتیم آل محمد]
عزیزان من! بیایید حرف بشنوید. باید صبر داشته باشید...
عزیزان من! بیایید حرف بشنوید. باید صبر داشته باشید. خدای تبارک و تعالی، چهل روز گل آدم را سرشت. هر چیزی باید برسد. الان تو اگر میخواهی دخترت را شوهر بدهی، نرو از بانک پول بگیر، خب تو بانک رفتی، خدا هم تو را رها میکند. صبر کن، درست میشود. اگر یک کار داری، حرام در آن نیاور صبر کن. عزیز من! تو حالا میخواهی چه کار کنی که این پولها را نزول میکنی؟ میگوید یک درهم از آن برابر است با اینکه هفتاد مرتبه با محرم خودت در خانه من زنا کردی. هیچ چیزی مثل این خدای تبارک و تعالی حکم نداده است. میگوید جنگ با من است. هر چیزی که از این مهمتر هست، نمیگوید جنگ با من است. بروید در قرآن بخوانید. خودت داری درست میکنی. عزیز من! صبر کن. خدا میخواهد تو را امتحان کند. خدا میخواهد ببیند آیا دست تو جلوی خدایت دراز است، یا جلوی بانک. خدا میخواهد ببیند تو چه کاره هستی. مشغلهات را کم کن. به خودت رحم کن، به قلبت رحم کن،…
مالک اشتر، اصحاب یمین، است...
مالک اشتر، اصحاب یمین، است. امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: همین طور که من کارگشا و مشکل گشای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بودم، مالک مشکلگشای من است. امیرالمؤمنین (علیه السلام) نسبت به مالک اینطور حرف میزند. خودش را در مقابل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میگذارد و این را هم در مقابل خودش. حالا یکی آمده تف به صورتش انداخته است. یکی به او گفت فهمیدی تف به صورت چه کسی انداختی؟ گفت: نه. گفت: این مالک، وزیر جنگ علی (علیه السلام) است. داخل مسجد دوید. تا نمازش تمام شد به پای او افتاد. گفت: چرا این کار را میکنی؟ گفت: والله، به خدا، من آمدم به تو دعا کنم. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: یتیم آل محمد]
اگر کسی با شما بداخلاقی کرد، بروید برای او دعا کنید...
عزیزان من! اگر کسی با شما بداخلاقی کرد، بروید برای او دعا کنید. من به وجدانم، نمیخواهم خودم را بگویم. یکی در مغازه ما آمد و گفت: یک مقداری پول به من بده؛ به اصطلاح سید هم بود. پانزده تومان پول بود. اینکه من میگویم پیش از انقلاب بود. گفتم من پانزده تومان دارم به تو میدهم، چوب هم دارم، دو سه تا چوب هم به شما بدهم. اگر بدانید چقدر به من فحش داد. اصلاً دیگر فحشی در عالم نبود که این شخص به ما بدهد. اینقدر فحش ناموس داد. من حساب کردم این بنده خدا یا از دست زن و بچهاش ناراحت است، یا بیپول است. فحشهای خیلی بد که داد، من رفتم عقب دکان بنا کردم قدری گریه کردم، آرام گرفتم. چرا؟ چون در من بداخلاقی و فحش وجود ندارد، در تو هم نباید وجود داشته باشد. من به یک شخصی گفتم، فحش نده، گفت: حقش هست، یک حق هم روی آن گذاشت. آخر، فحش هم حق دارد؟ [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: یتیم آل محمد]
باید خلق، با ولایت توأم باشد...
عزیز من، باید خُلق، با ولایت توأم باشد. من خوشاخلاقی میکنم، یکی را گول میزنم، خوشاخلاقی میکنم، مال یکی را میخورم، خوشاخلاقی میکنم، خیانت میکنم. پس باید خُلق، توأم با ولایت باشد. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: ولایت، پیاده کننده عدالت در خلقت]
ما باید با مردم راهگذر باشیم...
ما باید با مردم راهگذر باشیم. راهگذر چیست؟ عزیز من! ما باید با مردم راهگذر باشیم. اگر آن بد است، تو با خلق خوبت با او رفتار کن. حالا روایتش را میگویم. شخصی پیش امام حسن (علیه السلام) آمد. گفت: ای حسن بن علی! سایه به سر کسی که دروغگوتر از تو و پدرت باشد، زیر این آسمان نیامده است. یک چنین حرفی دارد میزند. حالا بگوید من امام هستم و پدرم هم امام است و پدرم جانشین رسول الله است و چرا این حرف را میزنی، کافر شدی؟ این حرف را به او نمیگوید. تو باید اخلاق حسنه داشته باشی؛ یعنی اینطوری اخلاق خدا داشته باشی. حالا میگوید: ای عزیز من! اگر پدر من اینطوری هست، دعا کن پدر مرا خدا بیامرزد. اگر من هم اینطوری هستم، دعا کن خدا من هم بیامرزد. اگر تو هم دروغ میگویی، خدا تو را هم بیامرزد. چرا دلتنگ هستی؟ اگر گرسنه هستی، بیا به خانه ما برویم ما تو را به آغوش میگیریم، اگر خرجی نداری، من به تو میدهم. یک طوری با…
حرف من این است، نباید اصلاً در وجود شما بداخلاقی باشد...
عزیزان من! قربانتان بروم! خلق حسن داشته باشید. اصلاً حرف من این است، نباید اصلاً در وجود شما بداخلاقی باشد، با همسرتان خوشاخلاق باشید، با فرزندتان خوشاخلاق باشید، با مردم خوشاخلاق باشید؛ اگر او بداخلاقی کرد و تو هم بداخلاقی کردی، چه فرقی با هم دارید؟ درون تو بداخلاقی بوده است، درون تو هم بوده است. درون خودت را درست کن، صبر داشته باش، حوصله داشته باش [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: یتیم آل محمد]
با مردم بداخلاقی نکنید...
با مردم بداخلاقی نکنید. من تکرار میکنم. با مردم سازش کنید. مگر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یا امیرالمؤمنین با یک یهودی سازش نمیکردند؟ باید اخلاقمان را عوض کنیم. این اینطوری هست، این اینطوری هست، هرطور که میخواهد باشد. تو اخلاق حسنه داشته باش [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: یتیم آل محمد]
تو هم دست از اخلاقت برندار....
من تکرار میکنم. با مردم سازش کنید. مگر پیامبر یا امیرالمؤمنین با یک یهودی سازش نمیکردند؟ باید اخلاقمان را عوض کنیم. این اینطوری هست، این اینطوری هست، هرطور که میخواهد باشد. تو اخلاق حسنه داشته باش. مگر امیرالمؤمنین نگفت که زره او را یک یهودی دزدیده بود. حالا قنبر رفته پیدا کرده است و آورده است. چون که زره امیرالمؤمنین معلوم بود، پشت نداشت هر چه که داشت جلوی آن بود. بین همه زرههای جنگجوها پیدا بود. حالا زره را آورد. به امیرالمؤمنین (علیه السلام) گفت بروید شاهد بیاورید. ببین حکومت علی (علیه السلام) یعنی این. حالا کسی که آنجا نشسته است به علی (علیه السلام) میگوید برو شاهد بیاور. علی (علیه السلام) میگوید همانطور که با مردم رفتار کردی، با من هم رفتار کن. حالا میگوید: علی جان، شاهد بیاور. حالا رفته شاهد آورده است، میگوید این زره من است. این تا پیدا شد گفت: یا امیرالمؤمنین. اگر بدانی علی (علیه السلام) چه کرد؟ گفت: چرا اسم مرا اینطوری صدا زدی که این یهودی خجالت بکشد. ولایت یعنی این، کسی…
در مؤمن نباید غیظ باشد...
در مؤمن نباید غیظ باشد. اصحاب یمین؛ یعنی این. هر موقع دیدید که اینطوری نیستید، بدانید که اصحاب یمین نیستید. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: یتیم آل محمد]
رفقای عزیز، قربانتان بروم، خدا میگوید، قرآن میگوید، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میگوید، «من» را کنار بگذارید...
یک دلقکی درست شده، [امام رضا] میآید لقمه را بردارد لقمه میپرد. روایت داریم تا سه مرتبه گفت: آرام بگیر، آرام نگرفت. یک دفعه به عکس شیر گفت: این دشمن خدا را بخورید. خوردند، یک لکه خون هم زمین نریخت. این شیرها یک نگاهی کردند، گفتند مامون را هم بخوریم؟ حضرت فرمودند: نه. مگر متنبه شد؟ چرا متنبه نمیشود؟ میگوید: من میخواهم مثل او بشوم. تو کجا مثل او میشوی؟ مثل ابولهب. میگفت: جبرئیل به من نازل شود. «من» دارد. «من» را باید کنار بگذارید. رفقای عزیز، قربانتان بروم، خدا میگوید، قرآن میگوید، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میگوید، «من» را کنار بگذارید. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: ولایت در خلقت کفو ندارد]
[امام رضا فرمودند:] قاسم بهشت و جهنم، جدم رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیر المؤمنین (علیه السلام) هستند...
من از یک عدهای بیشتر از این توقع دارم. اینها القای ولایت در دلشان نشده یا اگر شده کم شده است! میگویند هر کس بیشتر قرآن بخواند و بهتر بلد باشد، در قیامت بالاتر میرود. والله، این حرف بیخود است. هر کس ولایتش کاملتر باشد، بالاتر میرود. مگر از حجت خدا، امام رضا نمیپرسند که یابن رسول الله! به جد شما که ابوالقاسم میگویند یعنی چه؟! میگوید: به کسی که جان همه عالم در قبضه قدرتش است، قاسم بهشت و جهنم، جدم رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیر المؤمنین (علیه السلام) هستند. پس هر کس ولایتش کاملتر و بهتر و بالاتر باشد، بالاتر میرود. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: لا اله الا الله]
اگر امام رضا را شناختید، همه ائمه را شناختید...
امام رضا، عالم آل محمد است. زیارت امام رضا، از زیارت امام حسین بالاتر است. از امام میپرسند چرا؟ میفرماید: «قبر امام حسین را هر ادیانی زیارت میکند؛ اما قبر امام رضا را فقط شیعه زیارت میکند». اگر امام رضا را شناختید، همه ائمه را شناختید.
گفت: ما شیر نمیخوریم تا نبینیم رخ امام هشت و چهار را....
[امام] زبان حیوانات را میداند، حیوان هم زبان آنها را میداند. دید [کسی] در دکانش یک شکاری را بسته است. آن فرد نمیخواست او را بکشد. کار خدا، میخواست او را بفروشد. شکارش کرده بود. خدا حاج شیخ عباس را رحمت کند، [می گفت] حسین هوای بچه من را داشته باش، شکارچیها او را شکار نکنند. خدا او را بیامرزد. شکارچی، کجا تو شکار میکنی؟ اف بر تو! خلاصه، گفت: بابا جان، اینها را ول کن برود، این بچهدار است. او هم گفت: آقا جان! من دو روز است بچههایم شیر نخوردند. [صاحب دکان] به امام تند شد، گفت: وحشی صحرا کی رود و دوباره بیاید. گفت: شتر من اینجا گرو، خودم هم ضمانت میکنم، پیش تو میایستم؛ رهایش کرد. شکار رفت و گفت: مادرجان، کجا بودی؟ گفت: من گیر صیاد بودم. امام رضا آنجا ضمانت کرد. پا شوید بروید. وقتی آدم این چیزها را میبیند، از خودش ناراحت میشود که چرا ما کسری داریم؟ شما هم باید بفهمید کسری دارید؛ این درست است. گفت: ما شیر نمیخوریم تا نبینیم رخ…
دید تمام حیوانات که آنجا هستند پشت به خانه مامون کردند، رویشان به خانه امام رضاست....
حالا [مامون] آمد، به حساب، بغل خانه خودش، خانهای تشکیل داد. دید تمام حیوانات که آنجا هستند پشت به خانه مامون کردند، رویشان به خانه امام رضاست. مگر میشود جلوی خواست خدا را بگیرد؟ حالا مجلس تشکیل میدهد، امام رضا هم تشکیل میدهد. خدا هم گفت: ملاترین تمام بنی عباس، نگفت دانشمندتر، گفت: ملاترین تمام بنی عباس، مامون بوده است. خوشش میآمد علما را جمع کند با هم بحث کنند. حالا یک مجلسی تشکیل داد؛ اما دارد منافقی خودش را اجرا میکند. اولها این دلقکها بودند تا حتی شیاطین به آسمان هم میرفتند. امیرالمؤمنین آن خط را کور کرد. حالا حضرت رفت چیز بخورد؛ لقمه از دهانش پرید. دوباره [این کار را کرد]، یک مرتبه او را نصیحت کرد. گفت: ای نقار، آرام. تا دوباره کرد، [مامون] دو تا عکس مهم زده بود که آنها که وارد میشوند، نگاه به آنها کنند و یک مقدار بترسند، گفت: ای شیرها، این دشمن خدا را [ببلعید]، (ببین این دشمن امام رضا است؛ اما گفت دشمن خدا را، نگفت دشمن من را، این نکتههای…
جلوی امام رضا میگفتم: «تسمع کلامی و ترد سلامی»...
من کلاً که زیارت رفتم، من هر سال میآمدم؛ هیچ وقت زیارتنامه نخواندم. حالا نمیگویم شما نخوانید، دلم میخواهد شما حرف را بفهمید. جلوی امام رضا میگفتم: «تسمع کلامی و ترد سلامی» امام رضا، تو حرف من را میشنوی و جواب من را هم میدهی. این چیست؟ حالا اینقدر بخوان. آنجا که نشسته بودیم، [دیدم یک نفر] آمده پشتش را به ضریح کرده، دارد دعا میخواند. گفتم: بابا، پشتت را به امام رضا کردی؛ داشت مفاتیح را میخواند. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: مشهد 93 – حرکت امام رضا]
[آقا جان] تو را به حق مادرت زهرا، ما را محرم کن...
شناسایی امام، معرفت به امام است. ما زیارت میآییم، زیارت این است که تو تجدید عهد کنی. تجدید کنی با امام رضا که ما تا بشود گناه نکنیم. تجدید کنی دنبال خلق نمیروی. آقا جان، ما مثل آن نباشیم، محرم نامحرم میشود، نامحرم محرم. ما نامحرمیم. تو را به حق مادرت زهرا، ما را محرم کن. شما هم باید با این عشقها زندگی کنید. کجا پای تلویزیون و ماهواره و این حرفها میروید؟ اف بر تو، اُف، نه تُف. چه کار میکنی؟ برو ای گدای مسکین در خانه علی زن که نگین پادشاهی به کرم دهد گدا را [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: مشهد 93 – حرکت امام رضا]
تقاضاها از حضرت رضا...
من از آقا امام رضا خواستم که رفقای من به بلوغ برسند. گفتم: آقاجان! ممکن است. حالا که امام زمان میآید، ما باید به بلوغ برسیم، اگر باشیم، خب، تو ما را به بلوغ برسان؛ فرق نمیکند: «تسمع کلامی، [تردّ] سلامی» حرف ما را دارد میشنود. یک قدری خلاصه از این حرفها زدیم و آمدیم و رفتیم، خلاصه، شام خوردیم و منتظر تلفن [بودیم]. من به طوری هستم که با امام حرف میزنم، منتظر جواب هستم. این را همچنین به شما بگویم. چرا منتظر جواب هستم؟ من به امام رضا گفتم: من از طرف قومم آمدم، من که برای خودم نمیخواهم، من از طرف قومم آمدم. اینها تا یک اندازهای خلاصه، تسویه شدند. من شب خواب دیدم که یکی دو تا چیز به من دادند. اینها را گفت طراحی کن. اما گفت اگر طراحی کنی، اینها شمش طلا میشود. اینقدر من خوشحال شدم، که شماها طلا میشوید.
امام رضا میگوید: چه کسی را خوشحال کردی آمدی؟...
تو باید کارت علی داشته باشی. کارت علی، سخاوت است. حالا که سخی شدی، خدا صفاتش را هم به تو میدهد. حالا صفاتش را که به تو میدهد، به دینم، صفات خدا ولایت است. خدا صفاتی به غیر ولایت ندارد. وقتی میخواستم بیایم، یکی دو سه شاهی بوده، [گفتم به] پسرم ابوالفضل! برو مردم را خوشحال کن. ما میخواهیم برویم. امام رضا میگوید: چه کسی را خوشحال کردی آمدی؟ [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: مشهد 93 – حرکت امام رضا]
امام رضا، به ما راه بده. ما چه چیزی میخواهیم؟ ما اگر تو را داشته باشیم، همه چیز داریم....
ما باید که بیاییم، با امام رضا حرف بزنیم. آقا جان، خدایا، گناهان ما را بریز. با گناه ما را قبول نمیکنند. چرا عمویش را قبول نکرد. گناه داشت. گناهش چه بود؟ پیرو خلق بود. خدایا به قلب منورت، قلب ما را منور کن. خدایا، ما به غیر شما کسی دیگر نشناسیم. اصلاً به غیر شناسایی خدا و شما، شناسایی در قلب ما نباشد. این را از امام رضا بخواهید. یک دعایی هم در حق من بکنید. دعایی که من گفتم همین است: خدایا، آبروی من را در دو دنیا نریز، من از اینها جدا نکن. من گنهکار را با ولایت سالم و بدن سالم بمیران. خدایا، ما را از اینها جدا نکن. امام رضا، ما را از خودت جدا نکن. امام رضا، به ما راه بده. ما چه چیزی میخواهیم؟ ما اگر تو را داشته باشیم، همه چیز داریم. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: مشهد 93 – حرکت امام رضا]
عزیز من! دست از خلق بردارید، به ماوراء اتصال شوید...
عزیز من! دست از خلق بردارید، به ماوراء اتصال شوید، یقین به این حرفها داشته باشید. به دینم قسم! روایتی داریم ملائکه آسمان از خدا میخواهند، ما برویم دیدن یک مؤمن. اگر یکی تو را احترام نکرد، عزت نکرد، خیلی طورت نشود. ملائکه به زیارت تو میآیند. مگر در روایت نداریم که میگوید: ملائکههای مقرب در بقعه آقا حضرت رضا (علیه السلام) ، در بقعه آقا امام حسین (علیه السلام) هستند. آن ملائکه مقرب برای چه آنجا جمع شدند؟ برای این جمع شدند که حافظ زُوار باشند؛ اما به شرط اینکه زِوار نباشند. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: معرفت (مکان)]
اگر امام رضا (علیه السلام) مشهد نبود و آنجا، قبر ایشان نبود، اینقدر مشهد عظمت به هم نمیزد....
عزیز من! مکان تویی. اگر آقا امام حسین (علیه السلام) آنجا شهید نمیشد، آیا اینقدر این خاک کربلا ارزش داشت؟ کمال همنشین بر من اثر کرد و گرنه من همان خاکم که هستم خاک به توسط همنشین، هم حلال شد، هم شفاست. چرا ما متوجه نیستیم؟ اگر حضرت معصومه اینجا نیامده بود که اینقدر اینجا شرافت به هم نمیزد. اگر امام رضا (علیه السلام) مشهد نبود و آنجا، قبر ایشان نبود، اینقدر مشهد عظمت به هم نمیزد. پس رفقای عزیز! شخص، اصل کاری است، نه مکان. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: معرفت (مکان)]
امام رضا میگوید: «لا اله الا الله» قلعهای هست که اگر وارد شدید، پاک شدید. اما «أنا من شروطها» شرط «لا اله الا الله» منم! یعنی ما خانوادهایم!...
امام رضا میگوید: «لا اله الا الله» قلعهای هست که اگر وارد شدید، پاک شدید. اما «أنا من شروطها» شرط «لا اله الا الله» منم! یعنی ما خانوادهایم!
شرط «لا اله الا الله» ماییم...
حالا [امام رضا] نیشابور آمده. حالا اعیان و اشراف میخواهند اسم در کنند که حضرت، خانه ما آمد. گفت: هر کجا که این شتر رفت. شتر بیابان رفت؛ آنجا که یک خانه گلی بود و یک بچه یتیمی بود. اجازه گرفت و رفت و خلاصه کار امیرالمؤمنین (علیه السلام) را کرد. فوری یک سیبی خورد و آنجا درخت سبز شد و میوه داد. هر کسی میخورد و مریض بود، خوب میشد، برص داشت، خوب میشد، حالا آمده از آنجا حرکت کرده، چند هزار قلمدان طلا آماده است. آقا جان، چیزی که از دو لب جدش شنیدی، به ما بگو. [میفرماید:] «لا اله الا الله حصنی، فمن دخل حصنی، امن من عذابی، بشرطها و شروطها و انا من شروطها» شرط «لا اله الا الله» ماییم. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: ولایت در خلقت کفو ندارد]
امر «لا اله الا الله» آقا امام رضا است...
این شرط «لا اله الا الله» یعنی چه؟ آخر میدانم خیلیها میگویند ما خداپرستیم، ولایت را کنار میزنند. میخواهد بگوید آن «لا اله الا الله»، «لا اله الا الله» نیست. «لا اله الا الله» ؛یعنی امر «لا اله الا الله »را اطاعت کنی، امر «لا اله الا الله»، «علی ولی الله» است. امر «لا اله الا الله»، «محمد رسول الله» است. امر «لا اله الا الله» آقا امام رضا است. امر آنها را اطاعت کنیم. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: ولایت در خلقت کفو ندارد]
کسی که عدالت ندارد، ترک اولی دارد؛ [حتی] اگر نبی باشد، به غیر رسول الله...
کسی که عدالت ندارد، ترک اولی دارد؛ [حتی] اگر نبی باشد، به غیر رسول الله. ببین! خدا شهادت میدهد این بنده من است؛ یعنی پیامبر در تمام خلقت یک الگو است. آیا تو میتوانی بشوی؟ تو اگر عدالت را به جا آوردی، عضو او میشوی، او نمیشوی. هیچ کسی «ولی» نمیشود؛ اما عضو میشود. از کجا میشوی؟ از عدالت. از بیعدالتی هیچ چیزی نمیشوی. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: مبنای اصول دین]
شما حسابش را بکن، هر کسی که در این عالم سقوط کرده، چه عالم، چه جاهل، هر کسی که سقوط کرده، بیعدالتی کرده...
شما حسابش را بکن، هر کسی که در این عالم سقوط کرده، چه عالم، چه جاهل، هر کسی که سقوط کرده، بیعدالتی کرده، هر کسی که رشد پیدا کرده، از عدالت کرده است. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: مبنای اصول دین]
اگر می خواهید هدایت باشید، در هر کاری که می خواهید بکنید، عدالت فرسا باشید...
اگر می خواهید هدایت باشید، در هر کاری که می خواهید بکنید، عدالت فرسا باشید
والله! اگر عدالت داشته باشی، اصلاً در عالم تجاوزگر نیستی؛ تمام کارهایت روی عدالت است...
تمام مردم عیالات خدا هستند. به عیالات خدا تجاوزگر نشو. تمام این مردم عیالات خدا هستند. تجاوز مگر این است؟ تجاوز به ولایت داریم، تجاوز به اسلام داریم، تجاوز به امر داریم، تجاوز به نادانی داریم. مگر تجاوز یکجور است؟ والله! اگر عدالت داشته باشی، اصلاً در عالم تجاوزگر نیستی؛ تمام کارهایت روی عدالت است. بیا این حرفها را یک قدری تأمل کن، یک قدری فکر کن. … این حرفها احترام دارد. این حرفها را احترام کن تا خدا احترامت کند. کسی که ولایت را احترام کند، کلام خدا را احترام کند، خدا احترامش میکند [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: مبنای اصول دین]
گر عدالت داشته باشی، ولایت را قبول میکنی....
اگر شما عدالت داشته باشی، نبوت را قبول میکنی. اگر عدالت داشته باشی، ولایت را قبول میکنی. خدا دلش میخواهد بنده باشی. حالا که میگوید خدا یگانه است، خدا عدالت دارد، حالا چه میگوید؟ میگوید «اشهد ان لا اله الا الله»، «اشهد انّ محمد رسول الله» چرا خدا محمد را بغل خودش گذاشته است؟ عدالتفرساست. آنچه که عدالت است، از نبی اکرم میجوشد. چرا؟ اینها یک ترک اولی ندارند. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: مبنای اصول دین]
شیطان تو را تحریک نکند که به کارگر به مردم تندی کنی!...
بابا! دوباره تکرار میکنم: شیطان تو را تحریک نکند که به کارگر به مردم تندی کنی؛ این تحریک شیطان است. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: مبنای اصول دین]
اگر شما عدالت را مراعات کردی، ولایت را مراعات میکنی...
عدالت، مثل ولایت است؛ خیلی گسترده است. اگر شما عدالت را مراعات کردی، ولایت را مراعات میکنی، هیچ چیزش از این خطرناک تر نیست. من دوباره در این نوار میگویم، این [کارگر] را بیخودی ناراحت کنی، تا زمانی که این ناراحت است، هیچ عبادتت قبول نمیشود. آقای مهندس! باز هم به خودت باد میکنی؟ [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: مبنای اصول دین]
شما اگر یک کاری می خواهی بکنی، باید تفکر داشته باشی، عدالت را بیاور، اگر با عدالت باشد، صحیح است. این است تفکر. تفکر یعنی عدالت...
شما اگر یک کاری می خواهی بکنی، باید تفکر داشته باشی، عدالت را بیاور، اگر با عدالت باشد، صحیح است. این است تفکر. تفکر یعنی عدالت
والله! بالله! کوشش میکردم که این کارگر که مثل خودم بشود، بهتر از خودم بشود...
والله! بالله! کوشش میکردم که این کارگر که مثل خودم بشود، بهتر از خودم بشود. تمام ابعادم را روی او میگذاشتم. چرا؟ شما اگر پر و بال به یک کارگری دادی، او به یک مزدی، به یک چیزی میرسد؛ تولید این نصیب تو میشود. چرا توجه نداری؟ تولید این کارگر نصیب تو میشود. صدقه جاریه این است. یک کسی را درس یادش بدهی، یک کسی را مثل خودت بکن. دوباره خوشم آمد. تکرار میکنم. تو در مقابل خدا خنگ هستی یا نیستی؟ تو در مقابل ولایت خنگ هستی یا نیستی؟ پس خدا هر روز به تو تغیّر کند و چیزی به تو بگوید که چرا خنگی؟ خب، او هم همینجور است. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: مبنای اصول دین]
عزیز من! راهنما یعنی چه؟ علی راهنماست، تو هم عزیز من! مهندس! تو هم راهنمای کارگرها باش...
عزیز من! راهنما یعنی چه؟ علی راهنماست، تو هم عزیز من! مهندس! تو هم راهنمای کارگرها باش. خدا تو را حاکم قرار داده. چرا از حاکمیتت سوء استفاده میکنی؟ چرا از حاکمیتت استفاده نمیکنی؟ ببین، آقا امام حسن از حاکمیتش چطور استفاده میکند. شخصی آمده پیشش میگوید: حسن بن علی، آسمان به سر تو و پدرت دروغگوتر سایه نینداخته است. چه جسارتی دارد میکند؟ جان این در قبضه قدرتش است. نفس این در قبضه قدرتش است، ببین چه میگوید؟ میگوید: ای اعرابی، اگر پدرم اینجور است، من اینجور هستم، دعا کن ما خوب بشویم، خدا از سر ما بگذرد. غریب این شهر هستی؟ چه شده؟ چرا ناراحتی؟ من اگر ممکن باشد تو را از ناراحتی درمیآورم. یک جوری با این حرف زد، بیا خانه ما برو. این کارگر به تو تندی کرده که اینقدر تندی به او میکنی؟ عزیزان من، ما باید اینها را در خودمان پیاده کنیم. آن وقت سنخه میشویم. حالا وقتی محبت کرد، گفت: خدا لعنت کند معاویه را، به ما گفت شما اینجور هستید. [پایگاه ولایت حضرت…
متن سخنرانی «آخرالزمان» (سال 1377)...
به نام خدا متن سخنرانی آخرالزمان (سال 1377) [10145]-Akhero Al-Zaman [1377-03-14] یا علی
خدا میفرماید؛ صادق جان، دل من را هم خوش کرده است....
عزیز من، من نمیگویم کربلا نرو، من که متوکل نیستم. دوباره تکرار میکنم، برو؛ اما بیا صد هزار تومان به این بنده خدا بده، لااقل همه قرضش را نمیدهی، نصف قرضش را بده. دل این را خوش کن. اگر تو غرض و مرض نداری، برای تفریح نمیروی، مگر امام صادق (علیه السلام) نمیگوید: دل یک دوست ما را خوش کنی، دل من را خوش کردی، دل مادرم زهرا (صلی الله علیه و آله و سلم) را خوش کردی، دل دوازده امام را خوش کردی، خدا میفرماید؛ صادق جان، دل من را هم خوش کرده است. کجا پا میشوی میروی؟ من همهاش تو این هستم که امر را اطاعت کنیم. تو چه امری اطاعت کردی؟ الان کربلا یک قدری مد شده، مکه هم همینطور شده! تو هر سال مکه میروی چه کار کنی؟ من اولاً مکه را به شما بگویم، روایت داریم: کسی آمد چندین هزار شتر داد، حضرت فرمود: جای مکه را نمیگیرد. مطابق کوه ابوقبیس بدهی [جایش را] نمیگیرد؛ اما سفر اول [اینجور است]. فدایت بشوم، باید مکه را برای…
الان به دینم قسم، خبر دارم، خودتان هم [خبر] دارید، چه دخترهایی دم بخت هستند...
الان به دینم قسم، خبر دارم، خودتان هم [خبر] دارید، چه دخترهایی دم بخت هستند، جهاز میخواهند، چه اشخاصی هستند که مقروضند، چه اشخاصی هست که کرایه خانهشان را نمیتوانند بدهند. یک نفر هست که به اصطلاح، از از متدینین این بازار است، هر سال مکه میرود، امسال دامادش رفته، از آن راه رفته، به چه مصیبتی با خانمش مکه رفته، چون که دامادش میرود، این هم میخواهد برود. آنوقت یک قوم و خویش دارد، سید اولاد پیغمبر است، این یک خانهای ساخته بود، یک میلیون، دو میلیون، این باقی کار بود؛ آخر، خانهاش از دستش رفت. کجا مکه میروی؟ اگر به این میدادید، خانهاش از دستش نمیرفت، یک مشت بچه سید را هم دور خودش میگرفت. کجا میروی مکه؟ این مطابق دلش رفتار کرد. این مطابق دلش رفتار میکند، دل چیست؟ رهبریاش را شیطان میکند. همان است که گفتم قلب، رهبریاش را خدا و ولایت میکند، باید امر ولایت را اطاعت کرد [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: آخرالزمان 77]
خدایا، اگر بنا بود لذت ببری، از این که رزق به بندههایت میدهی، لذت میبری...
یک وقت میگویم، حرفم کفر است؛ اما این کفر، شکر است. گفتم: خدایا، اگر بنا بود لذت ببری، از این که رزق به بندههایت میدهی، لذت میبری، از بس که من خوشم میآید یک چیزی داشته باشم به یکی بدهم. والله، به دینم، راست میگویم. خدا میداند من یک وقت چیزی میخورم، دلم میخواهد که نخورم از بغلم یکی بخورد
این [آدم] ندارد، دارد بال میزند؛ اما این برادر چه؟ ماه ذیالحجه کربلا رفته، الان هم زنش را کربلا برده است!...
ببین، این آقا هر سال مکه میرود. الان کسی هست که من سراغ دارم، والله، سراغ دارم؛ گویا، این ماه ذیالحجه کربلا بوده، دوباره با زنش کربلا رفته است. به وجدانم قسم، الان شخصی در این مجلس هست که آن آدم را میشناسد، این دو دفعه سکته کرده، یک پولی، گویا دویست، سیصد هزار تومان گرفته، خرج عقد بچهاش کرده است. این [آدم] ندارد، دارد بال میزند؛ اما این برادر چه؟ ماه ذیالحجه کربلا رفته، الان هم زنش را کربلا برده است! [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: آخرالزمان 77]
ن دارم میگویم: خواست امام حسین (علیه السلام) و امر امام حسین (علیه السلام) را به جا بیاور....
عزیزان، من نمیگویم کربلا نروید! مگر من متوکل هستم؟ من دارم میگویم: خواست امام حسین (علیه السلام) و امر امام حسین (علیه السلام) را به جا بیاور. امام حسین (علیه السلام) با امیرالمؤمنین (علیه السلام) با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سه روز، سه روز، گرسنگی میخوردند، نانشان را میدادند، تو آن نباش و نیستی، خودشان هم فرمودند: مانند ما نمیشوید. حضرت عباسی، اگر قرض این برادر را میداد، امام حسین (علیه السلام) راضی بود یا اینکه بیاید دور چوبها بگردد؟ خدا حاج شیخ عباس را رحمت کند، آن زمان میگفت، حالا اگر بود چیز دیگری میگفت. میگفت: امام حسین (علیه السلام) یک نامهای برای تو داده، این جور کن، اینجور کن، اینجور کن، نامه را دور انداختی، میگویی من دور اینها میگردم، میگفت: دور چوبها میگردی. بیایید دور مقصد امام حسین (علیه السلام) بگردید. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: آخرالزمان 77]
زیر آسمان تعدی به هر که کردن، بیعدالتی است...
زیر آسمان تعدی به هر که کردن، بیعدالتی است. شما الان که موقعیت دارید، در هر ابعادی هستید، باید حساب کنید، خدا چه میخواهد. خدا عدالت از تو میخواهد. با عدالت رفتار کن. بیعدالتی جرم است، عدالت به تو جزا میدهد. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: مبنای اصول دین]
آقای مهندس! اگر تو این کارگر را توی فکرش باشی، مثل خودت کنی، خدا تو را مثل خودش میکند، ولایت هم تو را مثل خودش میکند...
تو اگر یک کارگری داری که این کارگر، به قول تو خنگ است، به قول تو کاری به او میدهی حالیاش نیست، تو که حالیات است. چرا حالیاش نیست؟ باید حالیاش کنی. باید او را مثل خودت کنی. والله! بالله! در تمام گلولههای خونم میگویم: آقای مهندس! اگر تو این کارگر را توی فکرش باشی، مثل خودت کنی، خدا تو را مثل خودش میکند، ولایت هم تو را مثل خودش میکند. چرا اینجوری نیستی؟ [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: مبنای اصول دین]
خاضع باش، خاشع باش. تمام مردم عیالات خدا هستند. به عیالات خدا تجاوزگر نشو...
خاضع باش، خاشع باش. تمام مردم عیالات خدا هستند. به عیالات خدا تجاوزگر نشو
عدالت چیزی است که به شما جزا میدهد، نه اعمالت...
عدالت چیزی است که به شما جزا میدهد، نه اعمالت. دلم میخواهد توجه بفرمایید. مقصد خدا به شما جزا میدهد. چرا؟ اگر تو بیعدالتی کردی، جرم است. این بیعدالتی جرم است. تو چه جزایی داری؟ یواش، یواش، بیعدالتی میشود ظلم. اولش جرم است، بعد ظلم است. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: مبنای اصول دین]
خیلی سال پیش، بندهزاده ما را ده شب روضه [می برد]، من به او شبی پنجاه تومان میدادم...
خیلی سال پیش، بندهزاده ما را ده شب روضه، من به او شبی پنجاه تومان میدادم. حسابش را کردم که این زن دارد؛ حق ندارم به او حکم کنم. بیعدالتی است، پیش من است، با هم کار میکنیم؛ اما اگر بخواهم وقت غیر کاریاش را بگیرم، ظلم است. وقت غیر کاریاش مال خودش است. یعنی چه؟ یعنی الان ما داریم با هم کار میکنیم، اما وقت غیر کاریاش مال خودش است. من باید این را راضیاش کنم. آن وقت میگفتم ده تومان مال بنزین است، چهل تومان برای خودت. چرا؟ من دارم میروم مجلس روضه چیز یاد بگیرم، اگر من بیعدالتی کردم، عدالت ندارم که به من جزا دهد. ولایت به تو جزاء میدهد، عدالت هم به تو جزا میدهد. تو اگر بیعدالتی کردی، والله، خدشه به ولایت میزنی. خواست ولایت بیعدالتی نیست؛ عدالت است. خواست ولایت، عدالت است. چرا ما عدالت نداریم؟ [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: مبنای اصول دین]
عزیزان من، اگر بخواهید کتاب بنویسید، باید بفهمید؛...
عزیزان من، اگر بخواهید کتاب بنویسید، باید بفهمید؛ یعنی تمام این حدیثها و روایت را روی هم بریزید. آنوقت عصاره آن حدیث و روایت را بفهمید. اگر بخواهید بفهمید، نباید توی فکر باشید که کتاب من [است]. وقتی آن کتاب من است، آن نور ماورایی در قلب شما تجلی نمیکند. عزیزان من، اگر بخواهید آن نور ماورایی در قلب شما تجلی کند باید توجه کنید، منظورتان افشای ولایت باشد، منظورتان هدایت باشد، منظورتان دلالت باشد، منظورتان دست یک فقیری که مثل من فقیر و مسکینم بگیرید، منظورتان این باشد که افشای ولایت کنید، منظورتان این باشد رضایت ولایت را اطاعت کنید، منظورتان این باشد رضایت خدا را اطاعت کنید، منظورتان این باشد این باقیات و صالحات بماند از برای اینکه مردم گمراه نشوند. تمام توجهتان باید به خدا و ولایت باشد. منظورتان این باشد این کتابی که نوشتی، حرفی که زدی، خدشه به ولایت اینها نخورد. منظورتان هشدار باشد به مردم. منظورتان هشدار باشد به کتاب. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: تبری و تنظیم در خلقت]
عزیز من! هر کجا هستی، تو تبلیغ ولایت [باید بکنی]...
عزیز من! هر کجا هستی، تو تبلیغ ولایت [باید بکنی] . اول تبلیغ ولایت را باید در قلب خودت بکنی، اول [باید] تبلیغ ولایت را در ایده خودت بکنی، اول [باید] تبلیغ ولایت را در خون و پوست خودت بکنی، اول باید تبلیغ ولایت را، باید عظمتش را، از خیال خودت بالاتر بدانی. اول [باید] تبلیغ ولایت را از خیال خودت بالاتر بدانی. اول تبلیغ ولایت را [باید] از قدرت خودت بالاتر بدانی. تبلیغ ولایت -آن موقع که شما شدی، تبلیغ تو- تولید تو ولایت میشود [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: مشهد 82 – تبلیغ ولایت]
کتابی که در آن علی نباشد، دفتر است؛ یعنی خودت نوشته ای و به منیت خودت وصل است. این کتاب، حمایت و افشای ولایت است....
کتابی که در آن علی نباشد، دفتر است؛ یعنی خودت نوشته ای و به منیت خودت وصل است. این کتاب، حمایت و افشای ولایت است.
متقی فرمودند: این حرفها را کتاب کنید!...
متقی فرمودند: این حرفها را کتاب کنید! کتاب یعنی چه؟ یعنی این حرفها به امر امیرالمؤمنین (علیه السلام) و حضرت زهرا (علیها السلام) زده شده است. متقی بوده، این حرفها را به وجود آورده است. قدر این کتاب را بدانید؛ آن وقت قدر خدا و پیامبر را فهمیدهاید. خوشا به حال آن کسانی که این کتابها را بخوانند، قبول داشته باشند و به آن عمل کنند، سخی هم باشند؛ آن وقت با ماوراء ارتباط دارند. وقتی این کتابها را خواندند، در کالبد بدنشان به وجود میآید. رفقا! خیلی قدردانی کنید! آن وقت با ماوراء ارتباط دارید، نه با دنیا. کم آدم پیدا میشود که با ماوراء ارتباط داشته باشد. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: امام زمان با متقی]
امام موسی کاظم (علیه السلام) هم به متقی فرمود: «حسین! غصه نخور! حرفهایت را در جهان پخش میکنیم»...
وقتی به مکه رفتم، آن جا دیدم که لوحی میان زمین و آسمان بود، گفتم: این لوح چیست؟ گفت: صحبتهای شما را به این لوح نوشتهایم، میخواهیم صحبتهای شما را به تمام جهان پخش کنیم. چرا؟ چون صحبتهای متقی نجات بشر است، نجات بشر در سینه متقی نوشته شده است. امام موسی کاظم (علیه السلام) هم به متقی فرمود: «حسین! غصه نخور! حرفهایت را در جهان پخش میکنیم». [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: احکام ولایت]
امام حسین (علیه السلام) میفرماید: «متقی وکیل من است.»...
خدا، دوازده امام، چهارده معصوم (علیهم السلام) میفرمایند: «پیش متقی بروید!» امام حسین (علیه السلام) میفرماید: «متقی وکیل من است.» متقی هم میفرماید: «حاج ابوالفضل وصی من است، سخاوتتان را به ایشان بدهید. من از هر سه فرزندم راضی هستم؛ اما الآن این حاج ابوالفضل یک مدیریت بالخصوص به این مجلس دارد. اگر پولی به او بدهم که چیزی بخرد، هر چقدر زیاد بیاورد، به من برمیگرداند.» [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: امام زمان با متقی]
فقط متقی است که کسریهای ما را برطرف میکند و ما را به نجات ابدی میرساند...
از این بهتر نیست که میفرماید اگر شما سخی باشید، وقتی از دنیا میروید، خدا شما را در عرش خودش داخل میکند. آن جا مَقرّی است که امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرماید جای سخاوتمندان است؛ اما سخاوت یک خُرده مشکل است! سخاوت شجاعت میخواهد؛ شما الآن چندین خیال برای پولتان دارید، حالا که میخواهید در راه خدا بدهید، زورتان میآید؛ ولی اگر سخی باشید و ولایت داشته باشید، امام صادق (علیه السلام) میفرماید: «اگر او را نخواهی، دروغ میگویی که ما را میخواهی؛ اول باید او را بخواهی.» مقام امام آن قدر بالاست که میفرماید اگر او نباشد، تمام عالم فروریزان میشود، ولی اینجا میگوید باید دوست ما را بخواهی؛ چرا؟ چون صفات مؤمن، امر امام است؛ این است که این قدر بالاست. فقط متقی است که کسریهای ما را برطرف میکند و ما را به نجات ابدی میرساند، ما خودمان دنبالش نمیرویم! [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: امام زمان با متقی]
بلند شدم آمدم توی فضای حیاط، نصف شب، خوابم نمیبرد. گفتم: زهرا جان، تو را به حق دخترت زینب، زینب جان، تو را به حق مادرت زهرا، این زن را شفا بده...
قربانتان بروم، عزیز من، بیایید با اینها دوست بشوید. مرده را زنده میکنند، مریض را خوب میکنند. من یک نفر، دوستی داشتم، یک وقت آنجا پیش من آمد. گفت: فلانی، گفتم: بله. گفت: «من زنم یک دیگ زودپز گذاشته، این مفرهایش گرفته، رفته باز کند، درش پریده، به سینه طاق خورده، یک آسیبی هم به طاق خورده؛ اما تمام صورت این سوخته است.» این آدم به نام احمدی، من نشانتان میدهم، برادر داماد آقای قدوسی، ببینید این حقیقت دارد، من آدمش را نشانتان دادم. گفت: دیشب ما خلاصه او را تهران بردیم. دختر آقای قدوسی اول جراح در تهران است. این را خلاصه یک قدری معالجه کرد و قرض و اینها داد. گفت: احمدی، وقتی این بهتر میشود، آنوقت ما باید بیاییم به صورت این تکهگذاری کنیم؛ یعنی اینها همه زخم شده است و ما تکهگذاری میکنیم تا خلاصه انشاءالله که درست شود. [این آقای احمدی] گفت: دیشب، من را صدا زد. گفت: احمدی، گفتم بله، گفت: چند سال است ما زن و شوهریم؟ من درآمدم به او گفتم: فلانی،…
رفقا! این حرفها القای خداست و بر زبان متقی جاری میشود...
رفقا! این حرفها القای خداست و بر زبان متقی جاری میشود؛ چرا؟ متقی میخواهد مردم بدانند و به آن عمل کنند. این حرفها به قلب متقی نازل میشود؛ برای این که آن را به مردم بگوید. خودش استفاده نمیکند؛ چون که اینها توی متقی هست؛ امام رضا (علیه السلام) هم به او فرمود: «حسین! برو مردم را راهنمایی کن و این حرفها را به آنها بگو!» پس متقی به امر امام رضا (علیه السلام) این حرفها را به شما میگوید؛ قدردانی کنید! [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: امام زمان با متقی]
متقی میخواهد ولایت را به شما تزریق کند، اما خلق میخواهد خودش را به شما تزریق کند؛...
ولایت یعنی دنبال خلق نرفتن، ولایت یعنی من نداشتن، ولایت یعنی مطیع بودن. متقی میخواهد ولایت را به شما تزریق کند، اما خلق میخواهد خودش را به شما تزریق کند؛ حالا چه کسی دنبال خلق نیست؟! در جنگ صفین امیرالمؤمنین (علیه السلام) کسانی که تا هفت نسل، بعد از آنها شیعه میشدند را نمیکشت! اینها گول خورده بودند که امیرالمؤمنین (علیه السلام) آنها را نکشت! اما معاویه و بدعتگذار، مردم را گول میزنند. ائمه طاهرین (علیهم السلام) در این دنیا آمدهاند که ما را به نجات ابدی برسانند، خودمان دنبالشان نمیرویم! [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: امام زمان با متقی]
قربانت بروم! اگر یک کارگری زیر دست تو است، تو باید عدالت داشته باشی، چرا به این توهین میکنی؟...
عزیز من! قربانت بروم! اگر یک کارگری زیر دست تو است، تو باید عدالت داشته باشی، چرا به این توهین میکنی؟ چرا به این بیعدالتی میکنی؟ والله! تو خودت توجه نداری. من الان تو را آگاه میکنم. تو به این کارگر بیخودی یک حرفی زدی، این را ناراحت کردی. تا زمانی که این ناراحت است، هیچ عبادتت قبول نمیشود، برو مهندسی کن. این کارگر عزیز که در مقابل تو است، مگر غیر تو است؟ کی مغز تو را روشن کرده، تو مهندس شدی؟ کی هوش به تو داده؟ کی قدرت به تو داده؟ کی تو را اینجوری کرده؟ مگر به غیر خدا نیست؟ خدا عدالت میخواهد. چرا عدالتفرسا با کارگر رفتار نمیکنی. خدا میداند قدرتدارها، نابود میشوند به واسطه یک بیقدرت. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: مبنای اصول دین]
هر کارگری که یک کاری به او میدهی، بگو: خدایا، شکر من این نیستم، احترامش کن...
هر کارگری که یک کاری به او میدهی، بگو: خدایا، شکر من این نیستم، احترامش کن. اگرنه از تو میگیرد. داریم. خیلیها را داریم که از او گرفت. بزرگترین حرف این است که این اگر به غیر اینکه توی این منیتی داری، این را ناراحتش کردی، تا زمانی که این ناراحت است، هیچ عبادتت قبول نمیشود، حالا میخواهی مکه برو، کربلا برو، میخواهی نماز بخوان، میخواهی نماز شب بخوان. چرا؟ خدا رضایت مؤمن را میخواهد، رضایت ضعیف را میخواهد، نه نماز شب را. خدا رضایتخواه است، نه عبادتخواه. حالا برو عبادت کن. خدا رضایتخواه است. خدا هم تو را تأیید میکند، هم حرف را تأیید میکند. عدالت را هم باید در خانهات هم پیاده کنی. شما بپرسید من سه تا پسر دارم، هنوز نشده یک چیزی را به اینها تندی کنم. یک وقت اگر داد هم بزنم، روی یک حسابی میزنم. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: مبنای اصول دین]
امام صادق اهل بیتش را جمع میکند، ای اهل بیت من_ ظلم به کسی نکنید که بگوید خدا...
امام صادق اهل بیتش را جمع میکند، ای اهل بیت من_ ظلم به کسی نکنید که بگوید خدا
خواست خدا عدالت است...
عدالت خیلی ابعاد دارد، مثل ولایت میماند. حالا گفتیم که مقصد خدا آن است، خواست خدا عدالت است. حالا این عدالت را باید توی خودت پیاده کنی؛ یعنی پرچم نفسی که میکشی، باید عدالت باشد. اگر یک مملکتی عدالت داشته باشد، سقوط نمیکند. اگر یک کارگاهی عدالت داشته باشد، سقوط نمیکند. اگر قضات عدالت داشته باشند، سقوط نمیکنند. اگر عدالت داشته باشی، به امر عدالت است؛ یعنی به امر خداست، به امر ولی است. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: مبنای اصول دین]
عبادت بیعدالت که به درد نمیخورد؛ ظلم است...
آنها عدالت نداشتند، بینید چطور شدند. الان من نمیخواهم حرف آنها را بزنم. بیعدالتی کردند. با علی بیعدالتی کردند، رفتند توی عبادت. آخر عبادت بیعدالت که به درد نمیخورد؛ ظلم است. عزیز من، عبادت بیعدالت ظلم است. مگر نکردند؟ ظلم کردند. اصلاً من به شما عرض کنم، جداً میگویم، میخواهم من را قابل بدانید حرف بزنید. عدالت یک چیزی است که قبولی اعمالت میشود. تو اگر بیعدالتی کار کردی، ظلم کردی. باید با عدالت باشی. چرا؟ خواست خداست. تو باید خواست خدا را عمل کنی. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: مبنای اصول دین]
خواهر عزیز، تو باید سنخه حضرت معصومه باشی تا «اشفعی لنا فی الجنة» باشی....
خواهر عزیز! تو که زیارت حضرت معصومه میآیی، تو که زینبیه میروی، تو که سوریه میروی، تو باید سنخه حضرت زینب باشی، تو باید سنخه حضرت معصومه باشی تا «اشفعی لنا فی الجنة» باشی. اگر سنخه نباشی، «اشفعی لنا فی الجنة» نیستی. دو تا زن هستند که «اشفعی لنا فی الجنة» هستند. یکی حضرت زینب است، یکی حضرت معصومه (سلام الله علیهما) است. چطور «اشفعی لنا فی الجنة» میشوی؟ تو باید صفات آنها را داشته باشی، آنها هم صفاتش را به تو میدهند. اینها صفات الله هستند. تو وقتی رویت را گرفتی، خودت را از نامحرم پوشاندی، اعتقاد داشتی، خودت را ولنگ و باز نکردی، حضرت معصومه چی میدهد؟ «اشفعی لنا فی الجنة»، امضاء به تو میدهد [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: معرفت (مکان)]
یک وقت خواب دیدم رفتیم حضرت معصومه...
ما یک وقت خواب دیدم رفتیم حضرت معصومه، وقتی رفتیم دیدیم که این گنبد و بارگاه همه فضای آسمان رفته است. چرا همچنین شده است؟ هر چه ما نگاه کردیم، دیدیم نه قبری هست و نه چیزی؛ اما همین جور هست؛ مثل همین که با گلدستهها همه توی فضای آسمان رفتند. اما صدها زنجیر، اینطور مثل انگشتهای من، کوتاه و بلند به این آویزان بود. تمام خلق الله قم و غیر قم آنجا جمع شده بودند؛ یعنی مثل اینکه وسعت دارد و این دیوارها نیست. آره، همه دارند نگاه میکنند. چیز تعجبآوری بود دیگر. ما آن گوشه رفتیم. همه هم میخواستند دستشان به این زنجیرها برسد. آنوقت آن هم به امر بود. … زنجیر های متعدد بود. تمام این مردم همچنین میکنند؛ اما دستشان نمیرسد. ما رفتیم آن گوشه ایستادیم، دیدیم باید اول کدخدا را ببینیم، ده را بچاپیم. آره، حواسم جمع بود، خودشان جمع میکنند. آنجا رفتم، گفتم: خدایا، تو میدانی که من دو سه دفعه داخل این کارگاه آبروی خودم را ریختم، بچههای مردم را دزد نکردم. پول میبردند،…
حضرت معصومه مشکلگشای حقیقی است...
برای زیارت حضرت معصومه که میروید، از این بیبی بخواهید که ای بیبی دو عالم! بیا عنایت کن! و در دل ما یک نظری مرحمت کن! لذت بیتوته و نجوا به ما بده! لذت فکر و ولایت به ما بده! ما ولایت را پایمال نکنیم! ای بیبی جان! قلب ما را به محبت خودت منور کن! ما بنیه و توان نداریم، به ما توان ولایت بده! ایشان مشکلگشای حقیقی است.
حرم حضرت معصومه (علیها السلام) رفتم، گفتم: بیبی جان! اگر اینها داخل خانه من بودند، دفاع میکردم....
این علی آقای ما، همسر و پدر و مادر همسرش در بمباران، از دنیا رفتند. حرم حضرت معصومه (علیها السلام) رفتم، گفتم: بیبی جان! اگر اینها داخل خانه من بودند، دفاع میکردم. شما میتوانی، چرا دفاع نمیکنی؟ وقتی از حرم بیرون آمدم، دیدم قلبم منور است. عدهای بودند که خانوادههایشان را در آبادیها گذاشته بودند، اینقدر دل من منور شد که به آنها گفتم: بروید خانوادههایتان را بیاورید! دیگر بمباران نمیشود، والله، دیگر بمباران نشد. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: نجوا]
زیارت میکنند [قبر] ما را، اطاعت نمیکنند امر ما را...
به دینم، امام زمان دارد «هل من ناصر» میگوید، خدا میداند «هل من ناصر» میگوید. این حضرت معصومه دلش خون است. میگوید: زیارت میکنند [قبر] ما را، اطاعت نمیکنند امر ما را [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: عید فطر 92]
ما در زندگی مثل آن مرد اصفهانی شدیم...
ما در زندگی مثل آن مرد اصفهانی شدیم. یک اصفهانی بود هر چه زن میگرفت طلاق میداد. یک زن اصفهانی گفت: من زنش میشوم. گفتند: تو را طلاق میدهد. گفت: باشد. رفت خودش را خیلی درست و راست کرد. آمد و خودش را نشان آن مرد داد. مرد هم یک قدری مثل اصحاب شمال بود، چشمش ناپاک بود. (کسی که چشمش ناپاک باشد، طرف اصحاب شمال است. اصلاً اصحاب یمین نباید چشم داشته باشد که نگاه به زن مردم، نگاه به جاهایی که خدا نگفته بکند. این چشم نیست. این چشم حیوانی است.) [آن زن را دید، خوشش آمد، گفت زن من می شوی؟ گفت: چشم!] گفت: البته من شرطهایی دارم. گفت: باشد. گفت: صبحها که میشود باید بیایی دم حمام، لنگ بدهی. روز هم که می شود نان سنگک بگیر. [همین طور تا آخر روز را برایش کار تعریف کرد] گفت: باشد. دیدند چند وقت است که زن را طلاق نمی دهد. گفتند: چطور شد؟ گفت: این زن، به من وقت نمیدهد. بابا! دنیا به ما وقت نمیدهد. آیا وقتت…