Press ESC to close

حالا این انفاق را دارید، منّت سر خدا نگذارید....

حالا این انفاق را دارید، منّت سر خدا نگذارید. خدا می‌گوید: اول که صفات الله به شما می‌دهم، بعد هم صد تا اینجا به شما می‌دهم، هزار تا آخرت به شما می‌دهم. اما این را به شما بگویم که اگر شما صفات دارید، خیلی باید شکرانه کنید. چون صفات خدا، امر خداست. همانطور که ولایت امر است، صفات خدا هم امر است. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: انفاق، قانع و راضی بودن]

دو چیز است که خدا خیلی رویش تکیه کرده است: یکی ولایت است، یکی انفاق. می‌گوید: اگر تو انفاق داشته باشی، من یک صفاتی دارم به نام صفات الله که به تو می‌دهم....

دو چیز است که خدا خیلی رویش تکیه کرده است: یکی ولایت است، یکی انفاق. می‌گوید: اگر تو انفاق داشته باشی، من یک صفاتی دارم به نام صفات الله که به تو می‌دهم. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: انفاق، قانع و راضی بودن]

سخاوت، تو را از گیجی درمی‌آورد. عدالت، تو را از گیجی درمی‌آورد...

عزیز من! بیا از گیجی درآی. ولایت، تو را از گیجی درمی‌آورد. سخاوت، تو را از گیجی درمی‌آورد. عدالت، تو را از گیجی درمی‌آورد. مگر نگفتم: ولایت، عدالت سخاوت. تمام این‌ها تو را از گیجی در می‌آورد، نه که گیج بشوی، به دینم! به آیینم! تمام ملک و ملکوت را می‌بینی. آسمان را می‌بینی، عرش خدا را می‌بینی، فرش خدا را می‌بینی، امر خدا که علی بن ابی طالب (علیه السلام) است را می‌بینی، امر خدا که زهرا (علیها السلام) باشد را می‌بینی، امر خدا که وجود این دوازده امام باشد را می‌بینی. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: انفاق، قانع و راضی بودن]

گفتم: هر موزی، هزار تومان می‌دهم. این‌ها دویدند و محض این (اگر محض خدا بود که اول می‌دادند) یکی یک موز به این‌ها دادند...

من رفتم مکه، یک جایی بود مثل بارانداز، یک شب آنجا ما را خواباندند. آن وقت موز و پرتغال که داشتند همه را آنجا ریختند. یکی دو نفر بودند که اینجا را تمیز می‌کردند. من دیدم این طفلکها نگاه می‌کنند. به مدیر کاروان گفتم یکی، یک موز به این‌ها بدهید. گفت: نه، لازم نکرده است، این‌ها عادت می‌کنند. فریاد کشیدم. (نگفتم حالا رئیس کاروان با من خوب نیست، نباشد. تو کارَت را بکن. داد کشیدم.) گفتم: هر موزی، هزار تومان می‌دهم. این‌ها دویدند و محض این (اگر محض خدا بود که اول می‌دادند) یکی یک موز به این‌ها دادند. این، سخاوت است. سخاوت مطلق، دائم از آن جاری می‌شود. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: انفاق، قانع و راضی بودن]

ما بعضی‌هایمان سخاوت مطلق نداریم. من دلم می‌خواهد سخاوت مطلق داشته باشید؛ دائم از شما جاری شود. خدا هم دائم برای شما جاری می‌کند....

ما بعضی‌هایمان سخاوت مطلق نداریم. من دلم می‌خواهد سخاوت مطلق داشته باشید؛ دائم از شما جاری شود. خدا هم دائم برای شما جاری می‌کند. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: انفاق، قانع و راضی بودن]

امر امام حسین (علیه السلام)، گناه نکردن و سخاوت است؛ اما سخاوت را نباید به دشمنان علی (علیه السلام) داد. سخاوت را باید به دوستان علی (علیه السلام) و دوستان خدا بدهید. آن �...

امر امام حسین (علیه السلام)، گناه نکردن و سخاوت است؛ اما سخاوت را نباید به دشمنان علی (علیه السلام) داد. سخاوت را باید به دوستان علی (علیه السلام) و دوستان خدا بدهید. آن سخاوت قبولی دارد. هر سخاوتی که قبول نیست. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: ترجمه احکام]

ما گناه می‌کنیم. اگر تصفیه بشوید، دیگر گناه تویتان نیست؛ یعنی همیشه به فکر هستی که مردم را هدایت کنی یا به مردم سخاوت کنی و دائم الحضوری....

ما گناه می‌کنیم. اگر تصفیه بشوید، دیگر گناه تویتان نیست؛ یعنی همیشه به فکر هستی که مردم را هدایت کنی یا به مردم سخاوت کنی و دائم الحضوری. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: ترجمه احکام]

من به عمرم نگاه به تلویزیون نکرده‌ام، به عمرم یک دروغ نگفتم، به عمرم به فکر مردم بودم...

به دینم! من محشر را دیده‌ام. تو چه چیزی داری می‌گویی؟ تو به غیر تلویزیون و ویدئو چیز دیگری ندیدی؟ کجا محشر را می‌بینی؟ کجا برزخ را می‌بینی؟ به دینم! من دیدم، جهنم را دیدم، بهشت را دیده‌ام، بهشت هم رفته‌ام. من نمی‌خواهم خودم را معرفی کنم. خدا من را لعنت کند اگر من بخواهم خودم را معرفی کنم. خدایا! من را لعنت کن! اگر بخواهم خودم را معرفی کنم، من حاضرم. می‌خواهم بگویم می‌توانید بشوید. اینقدر ما عقب‌افتاده‌ایم. ما از عقب‌افتاده‌ها هستیم. پس من چه کاره‌ام؟ من به عمرم نگاه به تلویزیون نکرده‌ام، به عمرم یک دروغ نگفتم، به عمرم به فکر مردم بودم. تو بابا بیا بشو. تو چه کاره‌ای؟ [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: عاشورای 93]

من از بس به هوا و به طاق نگاه می‌کردم زنم گفت: پاشو برو، تو دیوانه می‌شوی...

خدا بیامرزد حاج شیخ عباس تهرانی را. من چندین سال خدمت ایشان بودم. من خیلی دلم می‌خواست بروم کربلا. اینقدر دلم می‌خواست بروم که اصلاً برای زیارت امام حسین (علیه السلام) دیوانه شده بودم. واقعاً دیوانه شده بودم. من تقریباً یک پسر داشتم که شش ماهه بود. شش ماه بود که ما بچه‌دار شده بودیم. شاید یک سال بود که زن آورده بودیم. آدم که یک سال است زن آورده، زن به او علاقه دارد، او هم علاقه دارد. من از بس به هوا و به طاق نگاه می‌کردم زنم گفت: پاشو برو، تو دیوانه می‌شوی. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: انسان، اطاعت، تکامل]

من به دینم، از اول عمرم نگاه به زن مردم نکردم. تا حتی به محرم خودم درست نگاه نمی‌کنم. به این‌ها که محرمند؛ یعنی بچه‌های داداشم، عروسم. می‌گویم: ملک من نیستند. من به مل...

به روح تمام انبیاء، من یک وقت یک جایی بودم عده‌ای بودند که به من اطمینان داشتند. بچه‌هایشان را آنجا می‌آوردند. من یک روز نشستم، بنا کردم زار، زار گریه کردن. گفتم: ای خدا، من شهادت می‌دهم اگر من خیانت کنم از ابن ملجم بدتر هستم. این الان آمده بچه‌اش را در اختیار من گذاشته است. بعضی‌ها من را می‌بردند و سر سفره خانواده‌شان می‌گذاشتند. از اولش من می‌چندیدم تا آخرش. مبادا چیزی شود. خدا حاج شیخ عباس را رحمت کند. گفت: مگر آدم یک ترک اولی نکرد، چهل سال گریه گرد. چرا بیدار نمی‌شوید؟ یک ترک اولی کرد. یک ذره تزلزل در ولایت داشت. ما که اصلاً ولایت را قبول نداریم. من از اولش روی همین مبنا قدم زدم. گفتم: خب، من یک گناه کردم، چهل سال هم گریه کردم، یکی دیگر هشتاد سال. آن هم اگر خدا آمرزیدم. تصمیم گرفتم گناه نکنم. گفتم اگر به قیمت جانم طی شود، گناه نکنم، چیز حرام هم نخورم. من نمی‌خواهم بگویم؛ خدا انسان را نگه می‌دارد. من به دینم، از اول عمرم…

والله، به حیوان‌های بیابان نگاه کردن بهتر است از اینکه به بعضی‌ها نگاه کنی؛...

والله، نگاه کردن به کوه‌ها، بهتر است از اینکه به بعضی‌ها نگاه کنی. والله، به حیوان‌های بیابان نگاه کردن بهتر است از اینکه به بعضی‌ها نگاه کنی؛ آنها مطیعند، اغلب این مردم مطیع نیستند. خدا شما را خواسته که شما را آنجا گذاشته، شیطان تو را وسوسه نکند. کجا می‌خواهی بروی؟ چه کار می‌کنی؟ هر روزت که شب می‌شود شکر کن، چشمت به زن نامحرم نخورد، چشمت به اینها که نمی‌دانم مانتو پوشیدند، زلفشان را قپل کردند، نخورده است. چشمت به این‌ها نخورده است. اگر چشمت به یک گاو بخورد، یا یک حیوان بخورد، بهتر از این است. چه خبر شده است؟ [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: عیدی ما ولایت]

شهوت را با کلام خدا و کلام ولایت فرق بگذار...

والله! من راضی نیستم که این نوار را گوش بدهید، گوش به تلویزیون بدهید. به دینم! من راضی نیستم، توهین به شما بشود. پدرتان را خدا در می‌آورد. این توهین می‌شود به این حرفها. این حرفها، حرف ولایت است، حرف توحید است، حرف خداست. والله! من شما را می‌خواهم که این حرف را می‌زنم. هر کسی که این نوار را گوش می‌دهد این نوار را ممکن است خیلی‌ها گوش بدهند. شما ادب دارید، ادب می‌کنید، مبادا این نوار را کسی گوش بدهد ادب نکند. پشت پایش می‌خورد. توجه فرمودید؟ آن عشقی است، اینکه عشقی نیست. آن شهوت است، اینکه شهوت نیست. شهوت را با کلام خدا و کلام ولایت فرق بگذار. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: آخرالزمان یا شر الازمنه]

کسی که با چشمش به نامحرم نگاه می‌کند، چشمش خیانت می‌کند...

کسی که با چشمش به نامحرم نگاه می‌کند، چشمش خیانت می‌کند، یا کسی که غش در معامله می‌کند، یا کسی که درس می‌خواند به امید اینکه پول بگیرد و بی‌امری کند، یا کسی که حرف از خودش بزند و مردم را به سوی خودش دعوت کند، این‌ها با شیطان ارتباط دارند و نجوا می‌کنند. این نجوا را شیطان جزا می‌دهد [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: نجوا]

شهوت همیشه دنبال بشر است؛ نگاه برانگیخته‌اش می‌کند....

شهوت همیشه دنبال بشر است؛ نگاه برانگیخته‌اش می‌کند. بشر تا تصفیه نشده است گناه می‌کند. ما باید تصفیه بشویم. تصفیه، دائم الحضور ولی الله الاعظم (عج الله فرجه) است؛ آن وقت گناه نمی‌کنید، وگرنه گناه می‌کنید. والله، بالله، امام زمان (عج الله فرجه) به من گفت: این‌ها اهل دنیا شده‌اند؛ اما به دنیا نمی‌رسند، یا فرمود: این‌ها مسموم شده‌اند. یعنی چه؟ یعنی امام زمان را فراموش کرده‌ایم. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: ترجمه احکام]

امام سجاد می‌فرماید: هر که را دوست داری با او محشور می‌شوی. رفقای عزیز، اینقدر به صفحه ماهواره و تلویزیون و ویدئو نگاه نکنید. می‌بینید، خوشتان می‌آید و با آنها محشو�...

امام سجاد می‌فرماید: هر که را دوست داری با او محشور می‌شوی. رفقای عزیز، اینقدر به صفحه ماهواره و تلویزیون و ویدئو نگاه نکنید. می‌بینید، خوشتان می‌آید و با آنها محشور می‌شوید. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: ترجمه احکام]

حسن یوسف آن است که یوسف را آفریده است...

به قرآن مجید! به روح انبیاء! به روح امام زمان (علیه السلام) ! گاهی وقتها می‌گویم من یک شب را که با خدا حرف می‌زنم، خدا می‌گویم، علی (علیه السلام) می‌گویم، به تمام عالم نمی‌دهم. خدایا! اگر من دروغ می‌گویم، من را به دین یهود بمیران. ببینید! شما باید این‌جوری بشوید. یک الله گفتن، یک خدا گفتن، به یک عالم می‌ارزد. یک علی (علیه السلام) گفتن، به یک عالم می‌ارزد. چرا می‌گوید اگر کسی را هدایت کردی عالَم را هدایت کردی. بیا عالَم هدایت‌کردن را قبول کن. اینکه می‌گوید خودت را شناختی، خدا را شناختی، ما نمی‌فهمیم خدا به ما چه می‌گوید. از خدا فهم بخواه تا بفهمی. حسن یوسف آن است که یوسف را آفریده است. همه‌اش نگاه خوشگلی یوسف می‌کند. برو توی فکر ببین چه کسی آفریده؟ چه کسی درست کرده؟ [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: ترجمه احکام]

ابن ملجم «وابسته» آن زن بود؛ «وابستگی» یا علی‌کشی است...

حالا می‌خواهید خوب بدانید «وابستگی» چیست؟ ابن ملجم «وابسته» آن زن بود؛ «وابستگی» یا علی‌کشی است، یا از علی جدا شدن، «وابسته» بود. حالا در کوفه آمده است. یک زنی بود که زیباترین زن‌ها بود؛ امیرالمؤمنین (علیه السلام) در جنگ صفین، برادر او را کشته بود. به این زن برخورد، مثل الان یک نفر گفت رویتان را نگیرید، او هم رویش را به امر این آقا باز کرد و خوب خودش را نشان دادند و این هم خوب، فریفته شد. گفت: خب، می‌خواهیم با هم باشیم، گفت: مهریه من، سر علی بن ابیطالب است. من هیچ چیزی از تو نمی‌خواهم؛ فقط علی را بکش. حالا اگر تو را کشتند، به بهشت می‌روی، ببین چه می‌گوید؟ علی را کافر کردند. اگر تو را کشتند، به بهشت می‌روی ولی اگر تو را نکشتند، می‌توانیم با هم باشیم. او هم آمد و این کارها را کرد. ببین، «وابسته» بود. تو هم اگر «وابسته» به بعضی‌ها که نمی‌خواهم بی‌حیاگری کنم، تو هم مشابه ابن ملجم هستی. چرا «وابسته» دخترهای مردم می‌شوی؟ [پایگاه ولایت حضرت علی…

شیعه، عضو آنها است؛ اما شیعه باشد، نه شیره. اسم ما شیعه است!...

شیعه، عضو آنها است؛ اما شیعه باشد، نه شیره. اسم ما شیعه است! مثل شیره که مگسها روی آن می‌نشینند؛ ویدئو روی تو نشسته، تلویزیون روی تو نشسته، فکر و خیال روی تو نشسته، صورتهای خوب نشسته، رفیقهای عشقی نشسته، بدعت‌گذار به دین نشسته، همه اینها به جان تو نشسته است. تو چه کاره هستی؟ [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: وابستگی]

خدا حاج شیخ عباس را رحمت کند، می‌گفت: هر طور که می‌خواهید بشوید، ولی تجددی نشوید...

این حرف‌های خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) کنار رفته است. چرا اینطوری شدید؟ تجدد، شما را اینطوری کرد. خدا حاج شیخ عباس را رحمت کند، می‌گفت: هر طور که می‌خواهید بشوید، ولی تجددی نشوید. تجدد، هر روز یک چیزی برای شما در می‌آورد. الان که می‌بینید تلویزیون است، یک وقت می‌بینید این‌ها قدیمی می‌شود. یک چیز دارند برای شما درست می‌کنند از اینها بهتر است و اینجوری است که دائم با شما باشد! دیگر تلویزیون نیست که نگاه به آن کنید؛ هر کجا بروید تلویزیون داخلش هست. ماهواره هم داخلش هست، دارند درست می‌کنند و چند وقت دیگر برایتان می‌آورند. چشمتان روشن! غصه نخورید؛ برایتان می‌آورند. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: وابستگی]

انگلیسها، خوشگل و خوش‌تیپ هستند. وقتی دوست داری، با آنها محشور می‌شوی...

عزیز من، نگاه عشقی نکن، آخر، شما چقدر خارج رفتی و نگاه عشقی کردی، دیگر بس است. من دوباره تکرار می‌کنم. جوان‌ها، تو که اینقدر نگاه می‌کنی، آنها را دوست داری؟ انگلیسها، خوشگل و خوش‌تیپ هستند. وقتی دوست داری، با آنها محشور می‌شوی. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: وابستگی]

این دخترها چه کسانی هستند که به دانشگاه می‌روند؟...

این دخترها چه کسانی هستند که به دانشگاه می‌روند؟ دخترهای انگلیسی و آمریکایی و یهودی‌ها هستند یا دخترهای شما هستند که مکه و حج عمره می‌روید؟ کجا آنها را در این دانشگاه، که خراب است، روانه می‌کنید. یک دیپلم گرفت، دیگر بس است. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: وابستگی]

حضرت رسول الله سؤال کرد، بهترین چیز برای زن چیست؟ حضرت زهرا فرمود: نه او نامحرم را ببیند، نه نامحرم او را...

بابا، اگر شیعه نیستی، بیا اسلام را قبول کن، شیعه‌گی به جای خودش. بیا اسلام حقیقی را قبول کن. مگر نبود که حضرت رسول الله سؤال کرد، بهترین چیز برای زن چیست؟ حضرت زهرا فرمود: نه او نامحرم را ببیند، نه نامحرم او را. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: وابستگی]

الان تمام بدبختی ما دوستان امیرالمؤمنین (علیه السلام) این است که «وابسته» هستیم...

الان تمام بدبختی ما دوستان امیرالمؤمنین (علیه السلام) این است که «وابسته» هستیم. اگر «وابسته» شدید، می‌روید و امر او را اطاعت می‌کنید. اگر امر او را اطاعت کردید، امر شیطان را اطاعت می‌کنید. عزیز من، شما باید «وابسته» نباشید. یکی، رفیق دارد «وابسته» است، یکی، نگاه به بعضی افراد کرده است، «وابسته» شده است، یکی، «وابسته» به ماشینش است، یکی «وابسته» به دوستانش است، یکی «وابسته» به رؤسای دانشگاه است. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: وابستگی]

تا می‌توانی هم از زن اجنبی فرار کن، وگرنه به یک نگاه، تو را مبتلا می‌کند...

وقتی نوح پیغمبر نفرین کرد و تمام مردم هلاک شدند. (خدا نکند ما شیطان را خوشحال کنیم) حالا کشتی پایین آمد و مردم قدری متول شدند. نوح دید یک آدم خیلی موقر، یعنی ظاهر الصلاح و مقدس، گفت: ای نوح، چطوری؟ گفت: بله، گفت: چند حرف به تو بزنم، حرف من را گوش بگیر. فوراً ندا رسید: یا نوح، این شیطان است. حرفش را گوش بده. به شیطان گفت: بله. گفت: هر وقت خواستی صدقه بدهی، زود بده و گرنه من منصرفت می‌کنم. تا می‌توانی هم از زن اجنبی فرار کن، وگرنه به یک نگاه، تو را مبتلا می‌کند. هر وقت هم غضب کردی، غضبت را خاموش کن که تو را مبتلا می‌کند [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: هدایت با خداست نه با خلق]

عزیز من، بیایید خودساز باشید. اگر خودساز شدید، مردم‌ساز هم هستید. مردم را هم می‌سازید. اما تو خودت، خودساز نیستی. چرا چشمت را از امر جدا می‌کنی؟ چرا نگاه بد می‌کنی؟ �...

عزیز من، بیایید خودساز باشید. اگر خودساز شدید، مردم‌ساز هم هستید. مردم را هم می‌سازید. اما تو خودت، خودساز نیستی. چرا چشمت را از امر جدا می‌کنی؟ چرا نگاه بد می‌کنی؟ اگر نگاه بد کنی، چشمت را از امر جدا کردی. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: هدایت با خداست نه با خلق]

در مسیر حرکت به سمت شام در مکانی یک راهب بود، آمد و یک پولی داد و گفت این سر را به من بدهید. آن وقت مدام با سر گفتگو می‌کرد. گفت: این زنده است، این که مرده نیست!...

در مسیر حرکت به سمت شام در مکانی یک راهب بود، آمد و یک پولی داد و گفت این سر را به من بدهید. آن وقت مدام با سر گفتگو می‌کرد. گفت: این زنده است، این که مرده نیست! خلاصه قافله را رو به شام حرکت دادند. تنها سری را که جلو می‌بردند سر امام حسین (علیه السلام) بود وگرنه سرهای دیگر در صندوق بودند. از بس این سرها بوی عطر می‌داد، آن‌ها را داخل صندوق گذاشتند [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: وقایع عاشورا]

قضیه اصحاب رقیم این است که سه نفر در غاری بودند، سنگ بزرگی جلویشان افتاده بود. گفتند بیایید هر کدام کارهایی را که محض خدا کردیم بگوییم...

قضیه اصحاب رقیم این است که سه نفر در غاری بودند، سنگ بزرگی جلویشان افتاده بود. گفتند بیایید هر کدام کارهایی را که محض خدا کردیم بگوییم. یکی گفت: خدایا من شیر آوردم که به پدر و مادرم بدهم، خواب بودند، ایستادم تا بیدار شدند. دوّمی گفت: خدایا، من یک کارگر آوردم که کار کند، مزد نگرفت و رفت. پولش را دادم و یک گاو خریدم، یک روز آمد، گاو و همه گوساله‌هایش را به او دادم. آن یکی گفت: خدایا! یک زنی بود که شوهرش مُرد و من دوستش داشتم، گفتم: بیا با هم دوستی کنیم، او گفت: جایی که کسی نباشد. دیدم می‌لرزد. زن گفت: خدا ما را می‌بیند. من از آن زن دوری کردم و او را غنی کردم. اینجا بود که سنگ کنار رفت و آنها از غار نجات پیدا کردند. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: وقایع عاشورا]

چه کسی باور می‌کرد اینکه پسر پیغمبر را بکشند، سرش را بالای نیزه کنند و پیش دشمن خدا [یعنی] یزید بن معاویه ببَرند تا خوشحال شود؟! این از همه قصه‌ها عجیب‌تر است...

چه کسی باور می‌کرد اینکه پسر پیغمبر را بکشند، سرش را بالای نیزه کنند و پیش دشمن خدا [یعنی] یزید بن معاویه ببَرند تا خوشحال شود؟! این از همه قصه‌ها عجیب‌تر است [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: وقایع عاشورا]

امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) می‌فرماید: دنبال متقی بروید، به حرفش گوش دهید و امرش را اطاعت کنید....

این‌ها حرف است، عمل چیز دیگری است، عمل این است که دنبال کسی نروید. خواست امام حسین (علیه السلام) این است که دنبال پدرش امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) بروید. امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) می‌فرماید: دنبال متقی بروید، به حرفش گوش دهید و امرش را اطاعت کنید. عاشورا و اربعین برای این است که ما آمرزیده شویم، لکّه اشکی برای امام حسین (علیه السلام) بریزیم، آهی برای زینب بکشیم تا آمرزیده شویم. روز تاسوعا و عاشورا تصفیه شوید! با امام حسین (علیه السلام) و آقا ابوالفضل (علیه السلام) عهد کنید که دیگر گناه نمی‌کنیم، نظرهای ما بی‌خود است. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: حر]

به شما گفته‌اند دنبال متقی بروید؛ نه این که متقی را محکوم کنید! هیچ کدامتان تأییدی نیستید، تأییدی را امام حسین (علیه السلام) معلوم می‌کند، می‌فرماید: متقی وکیل من اس...

رفقای عزیز! عناد نداشته باشید. کسانی که از جلسه ولایت می‌روند، عناد دارند؛ عناد از کشتن امام حسین (علیه السلام) بالاتر است. در جلسه ولایت می‌آید؛ اما حواسش جای دیگر است، این به درد نمی‌خورد. شما که از جلسه می‌روید، کجا از این جا بهتر است؟! این جا را دوازده امام، چهارده معصوم (علیهم السلام) تأیید کرده‌اند، به شما گفته‌اند دنبال متقی بروید؛ نه این که متقی را محکوم کنید! هیچ کدامتان تأییدی نیستید، تأییدی را امام حسین (علیه السلام) معلوم می‌کند، می‌فرماید: متقی وکیل من است. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: حر]

تا به من گفتند امر خداست که جهنم بروی، به دینم قسم! یک دفعه، جفت زدم توی جهنم، گفتم: «بسم الله الرحمن الرحیم» به دینم! تمام جهنم خاموش شد...

حالا می‌خواهم به شما عرض کنم ما باید اول حسین را بشناسیم، بعد گریه کنیم. من اینجا می‌خواهم به شما عرض کنم: اگر علما، فقها یا دانشمندان در کتابهایشان نوشتند، یا روایت و حدیث داریم که اگر به قدر یک بال مگس گریه کنیم آمرزیده‌ایم، این چه گریه‌ای است؟ اگر گریه، ما را آمرزیده می‌کرد، ابن سعد روز عاشورا گریه کرد! وقتی حضرت زینب به او گفت: «یابن سعد، أیُقتل ابوعبدالله»، دور امام حسین را گرفته بودند، آخر، ابن سعد با حضرت زینب یک خویشی داشت. درسی گرفته بود از مادرش. مادرش وقتی که آقا امیرالمؤمنین را توی مسجد بردند و خالد بن ولید، شمشیر روی سر امیرالمؤمنین گرفته بود، گفت: دست از علی بردارید و گرنه نفرین می‌کنم. ستونها از جا حرکت کرد. علی را برگرداند. زینب آمد حسین را برگرداند. آمده می‌گوید: «یابن سعد، أیُقتل ابوعبدالله» تو ایستادی و حسین من را دارند می‌کُشند. ابن سعد بنا کرد گریه کردن. اگر گریه، ما را بهشت می‌برد، پس چرا ابن سعد با گریه‌هایش جهنمی است؟ چون گریه از روی کفر…

زهرا (علیها السلام) سر حسین (علیه السلام) را بر سینه چسباند، فرمود: حسین من، ای حسین، ای میوه دلم، حسین جانم...

خولی سر مبارک امام حسین (علیه السلام) را در تنور گذاشت. زن خولی بیرون آمد، دید نور از این تنور بالا می‌زند. خانه یک فضای دیگری شده، یک دفعه دید یک هودج از آسمان به زمین آمد، دستور داد سر حسین (علیه السلام) را بیاورید، زهرا (علیها السلام) سر حسین (علیه السلام) را بر سینه چسباند، فرمود: حسین من، ای حسین، ای میوه دلم، حسین جانم. یک وقت زن خولی فریاد کشید؛ ای مرد! من دیگر بر تو حرامم. آخر تو مسافرت رفته بودی هدایا بیاوری، حالا سر بریده حسین را آوردی؟! موهایش را کند و پیراهنش را چاک داد. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: وقایع عاشورا]

[امام حسین] گفت: خواهر، عزیز من، ایمانت طعمه شیطان نشود. [حضرت زینب] گفت: برادر، اینقدر صبر می‌کنم تا صبر از دست من عاصی بشود....

[امام حسین] گفت: خواهر، عزیز من، ایمانت طعمه شیطان نشود. [حضرت زینب] گفت: برادر، اینقدر صبر می‌کنم تا صبر از دست من عاصی بشود. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: رمضان 77 – احیاء و صراط مستقیم]

وقتی حضرت زینب (علیها السلام) در دروازه کوفه گفت: «اسکتوا»! شترها دیگر از جای خود حرکت نکردند...

آقا امام حسین (علیه السلام)، دنیا و کائنات را به دست حضرت زینب (علیها السلام) سپرد، این را از کجا می‌گویم؟ وقتی حضرت زینب (علیها السلام) در دروازه کوفه گفت: «اسکتوا»! شترها دیگر از جای خود حرکت نکردند. (حالا اگر حضرت زینب (علیها السلام) صحبت می‌کند، به اراده امام حسین (علیه السلام) صحبت می‌کند. خانم، تو با اجازه چه کسی حرف می‌زنی و صحبت می‌کنی؟ او به اجازه امام حسین (علیه السلام) صحبت کرد.) [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: وقایع عاشورا]

باباجان! چه می‌گویی؟ بیچاره زینب! بیچاره تو هستی که نمی‌فهمی ولایت چیست...

حالا [حضرت زینب] به دروازه کوفه آمده است، حضرت زینب خطبه می‌خواند. به ابن زیاد خبر دادند چه خبر است، اگر زینب خطبه‌اش را طولانی کند، تمام اینها شورش می‌کنند. خود علی دارد حرف می‌زند. گفت: نقاره بزنید، قیل و قال بکنید تا صدای زینب به مردم نرسد. اینها تا آمدند یک نقاره‌ای زدند و شلوغ کنند، زینب گفت: أسکت؛ تا گفت أسکت، خدا حاج شیخ عباس را رحمت کند گفت: شتر دیگر نتوانست پایش را حرکت دهد، نفس‌ها در تمام سینه مردم شکست، جنبش نمی‌توانند بکنند. چه می‌گویی آقا که می‌گویی بیچاره زینب! بیچاره، مادرت است. زینب اولی به تصرف است، زینب باید برود کاخ یزید را زیر و رو کند. می‌گوید: حسین منی و أنا من حسین؛ زینب باید اجرا کند. دین خدا را اجرا کند. باباجان! چه می‌گویی؟ بیچاره زینب! بیچاره تو هستی که نمی‌فهمی ولایت چیست. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: امام حسین]

زینب ناراحت شد، تا سر امام حسین (علیه السلام) را دید، فرمود: حسین جان، تو که با ما مهربان بودی/ چرا به خانه خولی رفتی به مهمانی؟...

حالا اینها وارد شدند و زینب (علیها السلام) می‌خواهد دستور امام حسین (علیه السلام) را عمل کند. شروع به خطبه خواندن کرد، به طوری شد که آن‌هایی که به تماشا آمده بودند، همه گریه می‌کردند. زینب (علیها السلام) نفرین کرد و فرمود: خدا چشمتان را در دنیا و آخرت گریان کند، مردهای شما حسین مرا شهید کردند، حالا جشن می‌گیرید و می‌خندید؟! خبر به ابن زیاد دادند که اگر خطبه زینب طولانی شود، همین جا مردم شورش می‌کنند. ابن زیاد گفت: زینب خیلی علاقه به حسینش دارد، سر حسین را جلویش ببرید. از حالا به بعد سر امام حسین (علیه السلام) را به نیزه زدند. … حالا دیگر زینب ناراحت شد، تا سر امام حسین (علیه السلام) را دید، فرمود: حسین جان، تو که با ما مهربان بودی/ چرا به خانه خولی رفتی به مهمانی؟ / کی به جراحات سر تو خاکستر پاشیده؟ (آخر، سر را که در تنور گذاشته بودند، کمی خاکستر رویش باقی مانده بود) [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: وقایع عاشورا]

زینب گفت: حسین جان، با من حرف بزن! زینب دارد دلش آب می‌شود، یک وقت امام حسین فرمود: «ام حسبت ان اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتنا عجبا» خواهر جان، قصه من از اصحاب که�...

زینب گفت: حسین جان، با من حرف بزن! زینب دارد دلش آب می‌شود، یک وقت امام حسین فرمود: «ام حسبت ان اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتنا عجبا» خواهر جان، قصه من از اصحاب کهف و رقیم عجیب‌تر است [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: وقایع عاشورا]

امام سجاد (علیه السلام) می‌فرماید: هر چیزی را دوست داشته باشی با آن محشور می‌شوی...

امام سجاد (علیه السلام) می‌فرماید: هر چیزی را دوست داشته باشی با آن محشور می‌شوی. اگر محبت چهارده معصوم (علیهم السلام) داری، با اینها محشور می‌شوی. پس ما نباید محبتی به غیر از اینها داشته باشیم [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: ترجمه احکام]

ابوحمزه می‌آید خدمت حضرت سجاد (علیه السلام) و می‌گوید: یابن رسول الله! می‌گویند که یونس یک مقدار زیر بار ولایت دیر رفت. حضرت می‌گوید: درست است...

ابوحمزه می‌آید خدمت حضرت سجاد (علیه السلام) و می‌گوید: یابن رسول الله! می‌گویند که یونس یک مقدار زیر بار ولایت دیر رفت. حضرت می‌گوید: درست است. اما هنوز ابوحمزه یقین نکرده، تا اینکه حضرت فرمود: بلند شو. کفش‌هایش را برداشت، چشمش را روی هم گذاشت. کنار دریا رفتند و حضرت، حوت را صدا زد. حوت، حاضر شد و قضایای یونس را تعریف کرد تا ابوحمزه بعد از دیدن حوت، یقین کرد [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: یقین]

امام سجاد بنا کرد زار، زار، گریه کردن...

حضرت سجاد صدا زد: پدر جان، مگر خودت را معرفی نکردی؟ گفت: پسرم، گفتم: مادرم زهراست، جدم پیامبر است؛ پدرم علی است. آخر، برای چه من را می‌کشید؟ همه گفتند: «بغضاً لابیک»؛ بغضی که با پدرت داریم. امام سجاد بنا کرد زار، زار، گریه کردن [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: ولایت در خلقت کفو ندارد]

زینب گفت: یا حجةَ الله، ای حجت خدا! آیا ما باید بسوزیم؟...

حالا این‌ها ریختند خیمه‌ها را آتش زدند. حضرت زینب (علیها السلام) چقدر معرفت دارد! تا حالا نزد حضرت سجاد (علیه السلام) می‌آمد و می‌فرمود: ای عزیز برادر، فوراً تا امام حسین (علیه السلام) شهید شد، گفت: یا حجةَ الله، ای حجت خدا! آیا ما باید بسوزیم؟ ام السلمه (همه) این حرف‌ها را به من زده، شاید خجالت کشیده که این حرف را به ما بگوید؛ اگر باید که ما بسوزیم، می‌سوزیم! گفت: عمه جان! «علیکُنّ بالفرار» فرار کنید! [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: وقایع عاشورا]

حالا وقتی حضرت زینب همه را سوار کرد، رو به نهر علقمه کرد و فرمود: عباس جان! برادر! کجایی؟...

اینها خدمت امام سجاد (علیه السلام) رفتند و گفتند: آقا! یزید گفته که ما باید اهل بیت را سوار شترها کنیم و آنها را خدمت خلیفه ببریم؛ یعنی یزید بن معاویه. ما اینها را نمی‌بینیم، فقط صدایشان را می‌شنویم. حضرت فرمود: کنار بروید؛ تا عمه‌ام زینب آنها را سوار کند. آخر تو چه می‌گویی؟ اصلاً من نمی‌دانم چرا جان از بدنم در نمی‌رود؟ به حضرت عباس، آنها مرا نگه داشته‌اند؛ وگرنه با این حرفهایی که آدم می‌فهمد آتش می‌گیرد. حضرت فرمود: بروید کنار! حالا وقتی حضرت زینب همه را سوار کرد، رو به نهر علقمه کرد و فرمود: عباس جان! برادر! کجایی؟ من هر وقت می‌خواستم سوار بشوم، تو زانویت را خم می‌کردی، دستم را می‌گرفتی و پایم را روی زانویت می‌گذاشتم و سوار می‌شدم. روایت داریم: بدن مبارک آقا ابوالفضل (علیه السلام) تکان خورد؛ اما زینب (علیها السلام) گفت: من خداحافظی می‌کنم. والله، اگر اراده می‌کرد، بدن مبارک حضرت عباس (علیه السلام) بلند می‌شد؛ چون ارادة الله شد. عیسی علی می‌گفت و مُرده زنده می‌کرد، این چطور نمی‌تواند؟ [پایگاه ولایت…

شام غریبان است؛ زینب پریشان است، سکینه گریان است، آسمان گریان است، عرش خدا گریان است، امام زمان گریان است، زهرا پریشان است، رسول الله گریان است، خلقت گریان است....

شام غریبان است؛ زینب پریشان است، سکینه گریان است، آسمان گریان است، عرش خدا گریان است، امام زمان گریان است، زهرا پریشان است، رسول الله گریان است، خلقت گریان است. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: عاشورای 84]

زینب تا زمانی که می‌دید برادرش زنده است، خوشحال بود. یک وقت دید دیگر صدای امام حسین (علیه السلام) نمی‌آید و زمین کربلا می‌لرزد...

زینب تا زمانی که می‌دید برادرش زنده است، خوشحال بود. یک وقت دید دیگر صدای امام حسین (علیه السلام) نمی‌آید و زمین کربلا می‌لرزد، توجه پیدا کرد، روی تلّ زینبیه آمد، دید دور حسینش را گرفته‌اند، حسینش در قتلگاه است. حالا ببین زینب (علیها السلام) چه کار می‌کند؟! این درس را از کجا گرفته؟! از مادرش زهرای عزیز. وقتی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) را به مسجد بردند و طناب گردنش انداختند، زهرای عزیز با پهلوی شکسته و صورت نیلی به مسجد رفت و گفت: دست از علی بردارید؛ وگرنه نفرین می‌کنم. ستونها از جا حرکت کرد، مدینه به لرزه درآمد، زینب دید مادرش زهرا (علیها السلام) علی (علیه السلام) را برگرداند. همین طور که دور امیرالمؤمنین (علیه السلام) را گرفتند، دور امام حسین (علیه السلام) را هم گرفتند، زینب پیش ابن سعد آمد، ببین خواهش نکرد، گفت: تو ایستاده‌ای و برادرم را می‌کشند؟! زمین کربلا دارد می‌لرزد، زمین اعلام آمادگی می‌کند: «زینب! اشاره کنی همه اینها را زیر و رو می‌کنم». زینب دارد امر را اطاعت می‌کند. ابن سعد بنا کرد…

اهل بیت تا ذوالجناح شیهه کشید، همه آمدند، دیدند زین واژگون! یال اسب غرقه خون!...

اهل بیت تا ذوالجناح شیهه کشید، همه آمدند، دیدند زین واژگون! یال اسب غرقه خون! چون که یالش را به خون امام حسین (علیه السلام) مالید، زینش را واژگون کرده بود؛ یعنی ای مردم! کسی به غیر از امام حسین (علیه السلام) سوار من نشود! به غیر از ائمه (علیهم السلام) دنبال مردم نروید! بیایید از این اسب کمتر نباشیم! گفت مبادا کسی سوار من بشود! تمام بچه‌ها بیرون ریختند، خدا رحمت کند حاج شیخ عباس را می‌گفت: سکینه آمد و گفت: ذوالجناح! می‌دانم تو خوب می‌فهمی! می‌دانم بابایم را کشتند! پدرم تشنه بود، آیا آبش دادند؟! حالا چه کار کردند؟! این اسب را می‌خواستند بگیرند و به یزید بدهند، اسب از این طرف لگد می‌زد، از آن طرف دندان می‌گرفت، آخرش او را با تیر زدند. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: حر]

در تمام بدن امام حسین جایی نبود که زینب ببوسد؛ لب‌هایش را به گلوی بریده گذاشت و نجوا کرد...

قربان زینب بروم! وقتی امام حسین شهید شد، آمد شمشیر و نیزه‌های شکسته را کنار زد، با برادرش روز عاشورا نجوا کرد، چه نجوایی؟! آمد و گفت: آیا تو حسین منی؟! آیا تو پسر مادر منی؟! در تمام بدن امام حسین جایی نبود که زینب ببوسد؛ لب‌هایش را به گلوی بریده گذاشت و نجوا کرد [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: حر]

عزای امام حسین تا حتی به درخت اثر کرده؛ اما به قلب ما اثری ندارد...

این عزای امام حسین به حیوانات هم اثر کرده است. عابدی در کوه مناجات می‌کرد، روزی هم برایش می‌رسید. شبی دید که همه حیوانات پای کوه جمع می‌شوند، درنده به شکال کاری ندارد، این‌ها همه قاطی هستند، اشک می‌ریزند و هو می‌کشند. حساب کرد که امشب شب عاشورا است. عزای امام حسین تا حتی به درخت اثر کرده؛ اما به قلب ما اثری ندارد. حیف از حیوان! وقتی امام سجاد از دنیا رفت، شتر حضرت، سر قبرش رفت و گریه می‌کرد. امام باقر فرمود: او را بیاورید. بعد از آن دوباره فرار کرد و رفت. حضرت گفت: رهایش کنید. آن‌قدر سرش را روی قبر امام زد تا جان داد. آیا تو عاشورا گریه می‌کنی یا می‌روی پای تلویزیون؟ آن حیوان است یا تو؟ والله! آن انسان است و ما حیوان! این مردم حیا نمی‌کنند. حیا باعث نجات شما می‌شود. والله! اگر حیا نداشته باشیم حیات نداریم. بی‌حیایی این است که امر ائمه را اطاعت نکنید و پشت به این‌ها کنید. از هر بی‌حیایی بی حیاتری! حر حیا داشت که به حیات…

امام حسین بالای بدن مبارک آقا ابوالفضل (علیه السلام) آمد و صدا زد: برادر! کمرم شکست...

در تمام مدت عمر، آقا ابوالفضل (علیه السلام) به برادرش نگفت برادر! گفت: من از فرزندان زهرا نیستم، از فرزندان امّ البنین هستم، امام حسن باید به تو بگوید برادر! من لیاقت برادری ندارم. حالا تا زهرای عزیز او را در بغل گرفت، گفت پسرم! (من به شما بگویم: والله، هم حضرت زهرا (علیها السلام) کربلا بوده، هم امیرالمومنین علی (علیه السلام) بوده است، هم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ؛ اما اینها در ظاهر اجازه دفاع نداشتند.) وقتی او را در بغل گرفت و گفت: پسرم! اینجا آقا ابوالفضل (علیه السلام) مطلق شد، یک دفعه صدا زد: برادر! برادرت را دریاب. امام حسین (علیه السلام) رسید، دید چه برادری؟! دستانش جدا شده، فرقش شکافته است. امام حسین (علیه السلام) هیچ کجا این حرف را نزده است، در مورد آقا علی اکبر (علیه السلام) هم نگفته است. بالای بدن مبارک آقا ابوالفضل (علیه السلام) آمد و صدا زد: برادر! کمرم شکست. اینها چقدر امید به تو داشتند! زینب و امّ کلثوم امیدشان ناامید شد. برادر! امیدم ناامید شد….

روز عاشورا امام حسین (علیه السلام) به او گفت: عباس! جانم به قربانت!...

وقتی پیامبر می‌خواست آقا امام حسین (علیه السلام) را صدا بزند، می‌گفت: حسین! جانم به قربانت، امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌خواست او را صدا بزند، می‌گفت: حسین! جانم به قربانت. چون که آن مصیبت‌ها را می‌دانستند. حضرت زهرا (علیها السلام) می‌گفت: حسین! جانم به قربانت. امام حسن (علیه السلام) هم می‌گفت: حسین! برادر! جانم به قربانت؛ آقا ابوالفضل (علیه السلام) که هیچ، می‌گفت: من عبد تو هستم، تو دین من هستی، هیچ وقت نگفت برادر! می‌گفت آقاجان! حسین جان! حالا روز عاشورا امام حسین (علیه السلام) به او گفت: عباس! جانم به قربانت! [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: حر]

دینم حسین است...

آن رَجَزی که آقا ابوالفضل (علیه السلام) می‌خواند، همان رجز امیرالمومنین علی (علیه السلام) است. آقا ابوالفضل (علیه السلام) می‌گوید: افتاده است ای لشگر! دست یمینم تا زنده‌ام ای لشگر! حامی دینم دینم حسین است. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: حر]

ببین! آقا علی اکبر، فدایش بشوم، گفت: پدر جان! مگر ما بر حق نیستیم؟ گفت: چرا، گفت: ما ترسی نداریم. ببین! این را می‌گویند یقین...

مگر آقا علی اکبر نیست که دارد به طرف کربلا می‌آید. آقا امام حسین (علیه السلام) گفت: من دیدم منادی ندا می‌دهد، می‌گوید: این‌ها دارند رو به مرگ می‌روند، مرگ دارد به دنبال این‌ها می‌رود. ببین! آقا علی اکبر، فدایش بشوم، گفت: پدر جان! مگر ما بر حق نیستیم؟ گفت: چرا، گفت: ما ترسی نداریم. ببین! این را می‌گویند یقین. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: یقین]

هر کسی حربه‌ای داشت، به آقا علی اکبر می‌زد؛...

آقا علی اکبر میدان رفته. خدا ابن زیاد و ابن سعد را لعنت کند، صدا زد: دور علی را بگیرید وگرنه دیاری از شما را باقی نمی‌گذارد. خدا حاج شیخ عباس را رحمت کند. گفت: هفتاد هزار لشکر یک دفعه هجوم آوردند. ایشان می‌گفت: علی اکبر روی گردن اسب افتاد، اسب اشتباهی توی لشکر رفت. هر کسی حربه‌ای داشت، به آقا علی اکبر می‌زد؛ اما آقا علی اکبر یک ندا داد، گفت: بابا، جدم مرا سیراب کرد. جرعه‌ای آب از برای تو نگه داشته است. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: تذکر احکام]

امام حسین گفت: دست از علی بردارید، علی دارد طرف خدا می‌رود...

حالا بنا شد روضه علی اکبر را برای شما بخوانم. آدم یک پسر داشته باشد متدین باشد، خیلی او را می‌خواهد. خدا انشاء الله بچه‌هایی که دارید به شما ببخشد، این این علی اکبر، در ظاهر و باطن خیلی ترقی کرد؛ چون که حضرت فرمود: «منطقاً، علماً، برسول الله»، یعنی آورد و [او را] جفت رسول الله قرار داد. حالا وقتی خلاصه آتش جنگ شروع شد، گفت: علی جان، بیا برو توی میدان. [امام این کار را نکرد] که خودش بنشیند، بچه‌هایش بنشیند، مردم را به سمت جنگ سوق بدهد، فوراً آمادگی پیدا کرد. گفت: علی جان، قربانت بروم، برو با این مادرت و خواهرانت یک خداحافظی کن. زره به او پوشاند. رفت آنجا در خیمه گفت: عمه جان، خداحافظ، خواهر جان، مادر جان، خداحافظ. اینها ریختند دور علی، دیدند برود میدان معلوم نیست که بالاخره او را نکشند؛ اما سکینه دور علی می‌گشت می‌گفت: ای خدا، دعاهای مرا مستجاب کن؛ مرا فدای علی کن، دست برنداشتند. یک دفعه امام حسین گفت: دست از علی بردارید، علی دارد طرف خدا می‌رود….

حالا علی اصغر چه می‌گوید؟ می‌گوید: من را در میدان ببرید تا جانم را فدای پدرم کنم...

یک اصغر است دیگر. حالا بچه‌ها در غریبی امام حسین (علیه السلام)، بهانه می‌گیرند. گاهی به آغوش مادرشان می‌روند، گاهی به دامن مادر پناه می‌برند. امام حسین (علیه السلام) گفت: خواهر گریه نکنید، دشمن من را شماتت می‌کند. دید همه دستمالهایشان دستشان است. زینب گفت: برادر! چاره اصغر ز دست ما تمام است. حالا علی اصغر چه می‌گوید؟ می‌گوید: من را در میدان ببرید تا جانم را فدای پدرم کنم. بچه را آوردند. حالا این طفل که گناهی نکرده است؟ [از نظر شما] حسین تقصیر کار است!! این طفل که گناهی ندارد. چرا با این بچه هم کار دارند؟ [چون] می‌خواهند دل یزید، خلیفه مسلمین خوشحال شود! به دینم، نمی‌توانم حرفم را بزنم. در دنیا چه خبر است؟ حالا دارند چه کار می‌کنند؟ امام حسین (علیه السلام) گفت: بیایید این بچه را آب بدهید. … تیری رها کرد، آمد به گلوی اصغر نشست. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: عاشورای 93]

حالا چه چیزی را می‌بینند. گلویی که جدا شده را می‌بینند...

حالا امام حسین (علیه السلام) چه کار کند؟ به تمام آیات قرآن! خدا صدا زد: حسین! (خدا امام حسین (علیه السلام) را کمک کرد)، ما بچه را در درخت طوبی می‌گذاریم. می‌دانید من چه می‌گویم؟ چرا اصغر را شهید می‌کنند؟ چون حسین، خلیفه مسلمین را اطاعت نکرده است. کجایید؟ جرم امام حسین (علیه السلام) این است. حالا آمد کنار خیمه‌ها، قبر کوچکی با غلاف شمشیر درست کرد، حالا یک وقت صدا زد، زینب دید صدا بلند است. گفت: برادر! من بیایم یک بار دیگر رخ اصغر را ببینم. امام حسین (علیه السلام) دید ام کلثوم با زینب دارند می‌آیند. حالا چه چیزی را می‌بینند. گلویی که جدا شده را می‌بینند. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: عاشورای 93]

ابن سعد صدا زد، حرمله! چرا جواب حسین را نمی‌دهید؟ حرمله گفت: امیر! پسر را نشانه کنم، یا پدر را؟ گفت: مگر گلوی اصغر را نمی‌بینید؟ آخ! آخ! آخ!...

ابن سعد صدا زد، حرمله! چرا جواب حسین را نمی‌دهید؟ حرمله گفت: امیر! پسر را نشانه کنم، یا پدر را؟ گفت: مگر گلوی اصغر را نمی‌بینید؟ آخ! آخ! آخ! [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: عاشورای 93]

من شب عروسی پسرم به یک اتاق خلوت رفتم و یاد حضرت قاسم افتادم که امام حسین فاطمه را روز عاشورا به عقد او درآورد. عوض این که بخندم و بگویم و برقصم آن قدر گریه کردم که از حا...

من شب عروسی پسرم به یک اتاق خلوت رفتم و یاد حضرت قاسم افتادم که امام حسین فاطمه را روز عاشورا به عقد او درآورد. عوض این که بخندم و بگویم و برقصم آن قدر گریه کردم که از حال رفتم. حالا وقتی این طور شدی، امام زمان هم می‌آید و به تو سر می‌زند [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: رجعت را بهتر بشناسیم]

امام حسین تا آخر «هل من ناصر» می‌گفت. علی اکبر را کشتید؟ علی اصغر را کشتید؟ عباس و قاسم را کشتید؟ باشد، بیایید این طرف، بیا...

امام حسین تا آخر «هل من ناصر» می‌گفت. علی اکبر را کشتید؟ علی اصغر را کشتید؟ عباس و قاسم را کشتید؟ باشد، بیایید این طرف، بیا! ولایت این است که از سر همه جرم‌ها می‌گذرد. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: رجعت را بهتر بشناسیم]

وقتی امام حسین گفت: عزیز من! مرگ پیش تو چگونه است؟ حضرت قاسم گفت: «احلی من العسل»؛ مانند عسل است که بخوریم، اینقدر لذیذ است....

وقتی امام حسین گفت: عزیز من! مرگ پیش تو چگونه است؟ حضرت قاسم گفت: «احلی من العسل»؛ مانند عسل است که بخوریم، اینقدر لذیذ است. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: نجوا]

گفت: زهیر! بیا! امام حسین (علیه السلام) با جاذبه ولایت دید که او عناد ندارد؛ یعنی می‌خواهد بفهمد...

زهیر از ممتازان کوفه بود، خیلی با شخصیت بود، همزمان با قافله امام حسین (علیه السلام)، از مدینه به کوفه می‌آمد. امام حسین (علیه السلام) دنبالش فرستاد، گفت: زهیر! بیا! امام حسین (علیه السلام) با جاذبه ولایت دید که او عناد ندارد؛ یعنی می‌خواهد بفهمد. این است که می‌گویم رفقای عزیز! عناد نداشته باشید. کسانی که از جلسه ولایت می‌روند، عناد دارند؛ عناد از کشتن امام حسین (علیه السلام) بالاتر است. در جلسه ولایت می‌آید؛ اما حواسش جای دیگر است، این به درد نمی‌خورد. شما که از جلسه می‌روید، کجا از این جا بهتر است؟! این جا را دوازده امام، چهارده معصوم (علیهم السلام) تأیید کرده‌اند، به شما گفته‌اند دنبال متقی بروید؛ نه این که متقی را محکوم کنید! هیچ کدامتان تأییدی نیستید، تأییدی را امام حسین (علیه السلام) معلوم می‌کند، می‌فرماید: متقی وکیل من است. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: انسان، اطاعت، تکامل]

زنش گفت: زهیر! من تو را حسینی کردم. مرا ببر پیش حضرت (علیه السلام) که مادرش زهرا (علیها السلام) از من شفاعت کند...

قضایای زهیر این بود: ایشان از مدینه به کوفه می‌آمد. به هوای اینکه دزدها قافله او را نزنند، یک جا که قافله امام حسین (علیه السلام) چادر می‌زد، او هم چادر می‌زد. یک وقت امام حسین (علیه السلام) پی او روانه کرد. داشت ناهار می‌خورد. یک دفعه چنده‌اش گرفت. زنش گفت: زهیر چه شد؟ پسر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است. برو ببین چه می‌گوید؟ گفت: چشم. (آدم باید اینجور به حرف زنش برود؛ نه اینکه موارد خلاف شرع به حرفش برود.) پاشد آمد. گفت: ای پسر پیامبر! چه می‌گویی؟ گفت: زهیر! ما داریم می‌رویم کربلا و کشته می‌شویم. اگر طرف ما بیایی، من قول بهشت می‌دهم. گفت: به دیده منت. اجازه بده من بروم به زنم بگویم. ایشان یا برگردد، یا هر جور دلش می‌خواهد عمل کند. پیش زنش آمد. زنش گفت: زهیر! من تو را حسینی کردم. مرا ببر پیش حضرت (علیه السلام) که مادرش زهرا (علیها السلام) از من شفاعت کند. او هم آمد. امام (علیه السلام) فرمود: من قول می‌دهم که مادرم زهرا (علیها…

زهیر! بیا! درِ خزانه معاویه باز شده، اینها مال حرام خورده‌اند، حرف حق در آنها اثر نمی‌کند. من هم می‌گویم: حرام نخورید!...

زهیر گفت: چرا پسر پیامبرتان را می‌کُشید؟! مگر امام حسین حلالی را حرام کرده یا حرامی را حلال؟! جرمش چیست؟! امام حسین صدایش زد و گفت: زهیر! بیا! درِ خزانه معاویه باز شده، اینها مال حرام خورده‌اند، حرف حق در آنها اثر نمی‌کند. من هم می‌گویم: حرام نخورید! [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: حر]

آقاجان! تو نیم ساعت جانت را فدای امام زمانت کردی، نایب اینها شدی، آقاجان! از تو خواهش می‌کنم، تو پیش امام حسین (علیه السلام) خیلی آبرو داری، قسمش دادم و گفتم: از امام ح�...

عزیزان من! آن سفری که به کربلا رفتم، با حرّ خیلی میانه‌ام خوب نبود. نمی‌توانستم بشنوم که وقتی امام حسین (علیه السلام) به حرّ گفت بگذار من بروم، گفت باید از امیر اجازه بیاید. از این حرف خیلی ناراحت شدم. من تا شب هشتم به زیارت حرّ نرفته بودم، در این سفر خیلی خدمت به دوستانم کردم، آن ها هم به زیارت حرّ نرفتند. شب خواب دیدم، حرم امیرالمؤمنین (علیه السلام) هستم، دیدم امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) وسط ضریح ایستاده است و به من فرمود: حسین! چرا نمی‌روی نایب ما حرّ را زیارت کنی؟! دیگر زبانم بند آمده بود، همین طور می‌گفتم: چشم آقا! چشم آقا! چشم آقا! تا این که از خواب بیدار شدم. صبح که شد، به رفقا گفتم: بیایید به زیارت حرّ برویم. یک دوستی داشتم، خیلی وارد بود، گفت: حاج حسین یک چیزی دیده که می‌گوید برویم قبر حرّ را زیارت کنیم، تو چه دیدی؟ به او نگفتم. وقتی رفتیم، جاده پُر از آب بود، حالا کفش‌هایم را گردنم انداختم، پابرهنه شدم، سر قبر حرّ آمدم و…

امام حسین (علیه السلام) یک شب وقت خواسته؛ تا حرّ را خریداری کند. شما هم اگر در آخرالزمان خودتان را به خلق نفروشید، امام زمان (عج الله فرجه) شما را خریداری می‌کند...

امام حسین (علیه السلام) شب عاشورا می‌خواست حرّ را طرف خودش بیاورد، حرّ یک حرف امام را جواب نداده، مادرش، حضرت زهرا (علیها السلام) را احترام کرده؛ حالا امام حسین (علیه السلام) به فکرش است، می‌خواهد نجاتش بدهد. ببین سلمان امر را اطاعت کرد که امیرالمؤمنین (علیه السلام) و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) همراه با جبرئیل آمدند و او را از زن یهودیه خریدند. حالا که حرّ محبت زهرای عزیز را دارد، امام حسین (علیه السلام) یک شب وقت خواسته؛ تا حرّ را خریداری کند. شما هم اگر در آخرالزمان خودتان را به خلق نفروشید، امام زمان (عج الله فرجه) شما را خریداری می‌کند. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: حر]

آن احترامی که به حضرت زهرا (علیها السلام) گذاشت، این تولید و ثمر را داشت...

حرّ گفت: آقاجان! شما علی اکبرت را دادی، علی اصغرت را دادی، قاسم را دادی، من هم بچه‌هایم را بدهم، قدری شبیه تو بشوم. می‌خواست مثل مولایش باشد. آن احترامی که به حضرت زهرا (علیها السلام) گذاشت، این تولید و ثمر را داشت. مثل امام حسین (علیه السلام) شد که هم شهید داد و هم شهید شد. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: حر]

آخر شهید که شستن ندارد!...

این که به شما می‌گویم خدای تبارک و تعالی همیشه مؤمن را حفظ می‌کند و همیشه به فکر اوست، حالا زینب (علیها السلام) چه کار کند؟ اینکه بعضی می‌گویند غسّاله آورد و بدن رقیه سیاه بود، آخر شهید که شستن ندارد! زینب (علیها السلام) تا دست گذاشت دید این جا یک سردابه است، اینجا را چه کسی درست کرده؟ این سردابه هم مثل قبر امیرالمؤمنین (علیه السلام) است که حضرت نوح آن را کنده بود، تا وقتی که امیرالمؤمنین (علیه السلام) از دنیا می‌رود در آن جا دفن شود. امیرالمؤمنین، یعسوب الدین، امام المتقین، وصی رسول الله علی ابن ابی طالب (علیه السلام) گفت جلوی تابوت را نگیرید، وقتی تابوت پایین آمد، دیدند روی قبر نوشته که آن را نوحِ پیامبر برای وصی پیامبر آخرالزمان درست کرده است. حالا سردابه رقیه هم همین طور است. (چند سال پیش یادم هست که این عزیزکرده حسین «رقیه» به خواب آمد، گفت: قبر مرا آب گرفته، حالا سردابه را کندند و دیدند که آب گرفته است. یک نفر یک شبانه روز حضرت رقیه را…

خدایا، به حق این طفل عزیز [حضرت رقیه]، تو را قسم می‌دهم، بچه‌های حضار این مجلس را به آن‌ها ببخش، کسالت دارند رفعش بشود....

خدایا، به حق این طفل عزیز [حضرت رقیه]، تو را قسم می‌دهم، بچه‌های حضار این مجلس را به آن‌ها ببخش، کسالت دارند رفعش بشود. خدایا، ما خواست امام زمان، خواست اینها را به جا بیاوریم. خدایا، ما را عضو اینها قرار بده. خدایا، زنان حضار این مجلس را عضو رقیه قرار بده. خدایا، هر محبتی به دل زن و مرد است بیرون کن، محبت اینها را جایگزین کن. خدایا، ما بفهمیم رسول الله گفت، هر کسی که به عمل قومی راضی است جزء آن است، خدایا، ما با عمل این ظالم‌ها بد هستیم، خدایا، ما را جزء اینها [ائمه طاهرین] حساب بکن. خدایا، باز به حق رقیه عزیز تو را قسم می‌دهم، خدایا زندانی‌های بی‌گناه ما را نجاتشان بده. خدایا، مریضها را نجات بده. خدایا، فقرا را از فقر نجات بده. خدا، حمایت از ولایت کردی، بیشتر بکن. خدایا، ما را عضو اینها قرار بده. خدایا، جلسات ما را حفظ کردی، باز هم حفظ کن. رفقا که در این جلسه کمک می‌کنند، خدایا، کمکشان کن. خدایا، اگر ندارند به آن‌ها بده….

گفت: بابا، بابا، چه کسی من را به این کودکی یتیم کرده؟...

حالا طفل مبارک حضرت رقیه، خواب پدرش را دیده است. … [یزید گفت:] سر بابایش را برایش ببرید. … رقیه یک وقت گفت: من بابایم را می‌خواهم، طعام نمی‌خواهم. … یک دفعه دید سر بریده امام حسین، پدرش است، سر را به دامن چسباند، مرتب، گفت: بابا، بابا، چه کسی من را به این کودکی یتیم کرده؟ … حالا زینب و کلثوم چه کنند؟ نمی‌توانند این سر را از بچه بگیرند. … مرتب، زینب صدا زد: عزیز برادر، عزیزم، جواب نشنید «لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم» [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: تذکر جلسه]

امام حسین، حضرت مسلم را به سمت کوفه روانه کرد...

امام حسین، حضرت مسلم را به سمت کوفه روانه کرد. آن قدر استقبال کردند که بچه‌های مسلم نزدیک بود زیر دست و پا از بین بروند، … همه بیعت کردند و پشت سر حضرت مسلم نماز خواندند. مسلم هم وقتی یک چنین موقعیتی را دید، فوراً به امام حسین (علیه السلام) نامه نوشت که حسین جان! این‌ها خیلی استقبال کردند، اگر می‌شود شما تشریف بیاورید؛ یعنی امام حسین (علیه السلام) را دعوت کرد. (چون که مسلم خلق است، عاقبت کار را نمی‌بیند.) یک دفعه ابن زیاد متوجه شد که کار خیلی خراب شده است. گفت: چه کار کنیم که پیش برویم، سراغ شریح قاضی رفت. گفت: شریح! اگر مسلم اینجا یک قدری پیش برود و جا بیفتد، دیگر کسی به تو مراجعه نمی‌کند، تو خودت هم باید به مسلم مراجعه بکنی. حالا شریح یک دفعه یک حکمی داد. … شریح حکم داد که هر کس مسلم را راه بدهد، خانه‌اش را (مثلاً) خراب می‌کنند. مسلم هم یک قدری ملاحظه کرد که مبادا اگر به خانه هانی برود، هانی آسیب ببیند، به…

مسلم، طلب آب کرد، دید دهانش خونی است، نتوانست آب بخورد و مثل آقا امام حسین (علیه السلام) تشنه شهید شد...

حالا حضرت مسلم روزه است. رفت و سرش را به یک دیوار نزدیک خانه طوعه گذاشت. طوعه دید شهر شلوغ است، یکی هم سرش را روی دیوار خانه‌اش گذاشته است، برایش آب آورد و به او گفت: چرا به خانه‌ات نمی‌روی؟ مسلم گفت: یا اُماه! من خانه ندارم. گفت چه کسی هستی؟ گفت: من مسلم ابن عقیلم! طوعه گفت: به خانه ما بیا. حالا طوعه یک پسر داشت که پیش ابن زیاد رفت و گفت که مسلم در خانه ماست. افراد ابن زیاد خانه طوعه را محاصره کردند. مسلم بیرون آمد. او حساب کرد که این‌ها داخل خانه نریزند و طوعه نترسد. (آن‌ها همیشه امر خدا جلویشان است، با امر خدا کار می‌کنند، نه با دید خودشان. عزیز من! تو هم باید با امر کار کنی، چرا گناه می‌کنی؟ چرا بدچشمی می‌کنی؟ تو باید اتصال به اینها باشی. اگر می‌گویی حسین! باید چشمت را حفظ کنی، رضایت حسین (علیه السلام) اصل است، نه حسین گفتن! ) … حالا مسلم را دستگیر کردند (حرف من این جاست که خیلی حساس است) و…

امام دختر مسلم را صدا زد و روی زانویش نشاند و دست بر سرش کشید و گفت: دخترم، غصه نخور. من پدرت هستم....

چند نفر از کوفه می‌آمدند، امام حسین فرمود: از کوفه چه خبر؟ گفتند: ما بیرون نیامدیم که دیدیم طنابی به پای مسلم بسته بودند و دور کوچه‌ها می‌گرداندند. امام دختر مسلم را صدا زد و روی زانویش نشاند و دست بر سرش کشید و گفت: دخترم، غصه نخور. من پدرت هستم. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: وقایع عاشورا]

این دهه محرّم، مصیبت، مثل ولایت بر قلب دوستان امیرالمؤمنین (علیه السلام) نازل می‌شود، اگر خنده و شوخی بی‌امر کردید، آن نازل نشده است...

این دهه محرّم، مصیبت، مثل ولایت بر قلب دوستان امیرالمؤمنین (علیه السلام) نازل می‌شود، اگر خنده و شوخی بی‌امر کردید، آن نازل نشده است. آن ناراحتی به تمام ائمه (علیهم السلام) نازل می‌شود، آن مصیبت به عرشیان، آسمان، ملائکه، بهشت و فردوس و جهنم نازل می‌شود. توجه کنید که به شما هم نازل بشود. وقتی نازل شد، یک قطره اشک بریزی، هر گناهی داشته باشی، آمرزیده می‌شوی؛ اما به دشمنان زهرای عزیز و اهل تسنن نازل نمی‌شود. مؤمن باید قلبش ناراحت و مریض باشد؛ تا وقتی که امام زمان (عج الله فرجه) بیاید و قلبش را با احقاق حق شفا بدهد. آن مصیبت، والله، بالله، خودِ قرآن است که به قلب شما نازل می‌شود. «أنا قرآن الناطق» [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: حر]

اصلاً تو خودت روضه هستی، بنشین و با امام حسین (علیه السلام) حرف بزن!...

الآن محرّم است، یک گوشه‌ای برو! اشکی برای امام حسین (علیه السلام) بریز! آن «ذبح العظیم» می‌شود. اصلاً تو خودت روضه هستی، بنشین و با امام حسین (علیه السلام) حرف بزن! من عاشورا به بیابان می‌رفتم، جایی که کسی نبود، می‌نشستم و با امام حسین (علیه السلام) حرف می‌زدم، گریه می‌کردم، حالی داشتم. به شما می‌گوید: بکاء داشته باش! گوشه‌ای بنشین و ناراحت باش! این دهه را فرق بگذار؛ تا حضرت زهرا (علیها السلام) برایت فرق بگذارد. تو را با غمش که غم امام حسین (علیه السلام) است شریک می‌کند. زینب اسیر است، گریه می‌کند، به حساب زهرای عزیز بگذار، بگو: زهراجان! بچه‌هایت در بیابان هستند، گریانند. ما این دهه تلویزیون و ویدئو و ماهواره را کنار گذاشتیم. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: حر]

توی کوچه‌ها می‌رفتم و می‌گشتم، می‌گفتم: اینجاست که زینب آمده! اینجاست که حسین آمده!...

حالا ای مسلمان، تو چه مسلمانی هستی؟ گفتم: این دهه عاشورا این تلویزیون را کنار بگذار، برو فکری برای مسلمانی‌ات بکن! لااقل این دهه ویدئو و ماهواره و تلویزیون نزن. آیا با این حرفها نقش داری یا نه؟! حسین جانم، آخر، چه نقشی داری؟ تو هنوز از لهو و لعب دست برنداشتی. عزیز من، قربانت بروم، وقتی امام حسین شهید شد، امام صادق آمد و یک خانه در کربلا خرید و از اول دهه روی پایش می‌زد و داد می‌کشید، می‌گفت: جدم را اول کافر کردند و بعد او را کشتند! [حضرت]، مرتب حسین، حسین می‌کرد. کربلا دارد حسین، حسین می‌گوید؛ [اما] تو ای بی‌غیرت، می‌خندی!!؟ به تمام آیات قرآن! راست می‌گویم: من رفتم آنجا [کربلا،] [مردم] امام حسین را زیارت می‌کردند و بعد پای ویدئو می‌آمدند!! تو کربلا آمدی؟ چه خبر است؟توی کوچه‌ها می‌رفتم و می‌گشتم، می‌گفتم: اینجاست که زینب آمده! اینجاست که حسین آمده! [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: وقایع عاشورا]

خدایا! اول محرّم است، خدایا! اول شناخت امام حسین (علیه السلام) را به ما بده، ما امام حسین (علیه السلام) را بشناسیم....

خدایا! اول محرّم است، خدایا! اول شناخت امام حسین (علیه السلام) را به ما بده، ما امام حسین (علیه السلام) را بشناسیم. خدایا! از روی شناخت سینه و زنجیر بزنیم، از روی شناخت، حسین حسین بگوییم. خدایا! به حق امام حسین (علیه السلام) ما سنخه باشیم، امام حسین (علیه السلام) سفینه نجات است، ما را در سفینه‌اش راه بده. اگر در سفینه باشیم، ایمن هستیم. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: حر]

خدایا! این عاشورا، عاشورای آخرِ ما نباشد، عاشورای عاشقی باشد....

خدایا! ما را جزء عزاداران امام حسین (علیه السلام) قرار بده، اشک ما برای امام حسین (علیه السلام) جاری شود، اگر از روی معرفت و شناخت لکّه اشکی برای امام حسین (علیه السلام) بریزی، این ارزش دارد؛ آن وقت اگر این لکّه اشک در جهنم ریخته شود، آتش جهنم خاموش می‌شود. خدایا! عشق و محبت امام حسین (علیه السلام) را در قلب و جان ما تزریق کن! ما دیگر گناه نکنیم، امر امام حسین (علیه السلام) را اطاعت کنیم، از امام حسین (علیه السلام) و فرزندانش جدا نشویم، همیشه با عشق ائمه باشیم؛ نه با عشق گناه. خدایا! این عاشورا، عاشورای آخرِ ما نباشد، عاشورای عاشقی باشد. خدایا! این رفقای من عمداً گناه نمی‌کنند، گناهانشان را بیامرز! از این عاشورا بی‌گناه باشند. خدایا! ما را بیامرز! خدایا! به حق مسافرین صحرای کربلا؛ یعنی زینب کبری، مسافرت قبر را برای ما مبارک بگردان. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: حر]

خدایا! اسم امام حسین (علیه السلام) را در قلب ما بزن! ما آرام بگیریم، یک قدری تنبّه پیدا کنیم، این طرف و آن طرف نرویم....

خدایا! اسم امام حسین (علیه السلام) را در قلب ما بزن! ما آرام بگیریم، یک قدری تنبّه پیدا کنیم، این طرف و آن طرف نرویم. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: حر]

گفتم: حاج آقا، خدا چشم شما را گریان نکند، چرا گریه می‌کنی؟ گفت: حسین (علیه السلام) را نشناختیم یا برای پول کردیم یا برای ریاست...

یک نفر در قم بود که از او مهم تر نبود. سردسته بود و سید هم بود. وقتی مرد می‌خواستم او را ببینم. دیدم در صحرای محشر چنان نعره می‌زند که یک محوطه از محشر را صدای او برداشته بود. رفتم گفتم: حاج آقا، خدا چشم شما را گریان نکند، چرا گریه می‌کنی؟ گفت: حسین (علیه السلام) را نشناختیم یا برای پول کردیم یا برای ریاست [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: امام حسین]

یک گریه‌ای است که امام زمان (عج الله فرجه) می‌کند، برای توهینی که به آنها شد. این گریه درست است...

من بارها به رفقای عزیز گفته‌ام که گریه سه شکل است. گریه عقده، گریه‌ای که توهین به ولایت است و اینها را بیچاره بدانیم؛ اما یک گریه‌ای است که امام زمان (عج الله فرجه) می‌کند، برای توهینی که به آنها شد. این گریه درست است. حالا که من این را گفتم، ببینید آقا چطور آن را تأیید کرد. این حرف مرا تأیید کرد. گفت: فلانی، ولایت گریه می‌کند نه مردم. ببینید چقدر عالی است. ولایت، گریه می‌کند، حجة ابن الحسن، آقا امام زمان (عج الله فرجه)، مگر ولایت نیست؟ ولی خداست، ولایت است. «تنزل الملائکة و الروح»؛ روح تمام خلقت است. حالا که ولایت گریه می‌کند، کسانی که ولایت دارند، آنها هم گریه می‌کنند. ولایت به ولایت اتصال است. اگر گریه نکردی، بدان یا ولایت نداری یا کورکوره می‌کنی. چرا؟ فرمود: چرا کفار گریه نمی‌کنند؟ چون ولایت ندارند. چرا اهل تسنن گریه نمی‌کنند؟ ولایت ندارند. پس ولایت گریه می‌کند. حالا که ولایت شد و ولایت گریه می‌کند، این است که اگر قطره‌ای از اشک داخل جهنم بریزد، جهنم تعادلش را از…

اگر یک قطره اشک برای امام حسین بریزی، تعادلش را از دست می‌دهد. چرا نمی‌روید یک گوشه‌ای بنشینید و برای آقا امام حسین (علیه السلام) گریه کنید؟ چرا شما از این فیض عظما ب�...

اگر یک قطره اشک برای امام حسین بریزی، تعادلش را از دست می‌دهد. چرا نمی‌روید یک گوشه‌ای بنشینید و برای آقا امام حسین (علیه السلام) گریه کنید؟ چرا شما از این فیض عظما بهره نمی‌برید؟ کجا بلند می‌شوید این طرف آن طرف می‌روید؟ [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: امام حسین]

چرا به شما می‌گوید اگر گریه‌ات نمی‌آید، تباکی کن؟ یعنی خودت را در حالت عزا قرار بده....

باید بفهمی عزادار باشی، غصه‌دار باشی، غمگین باشی. چرا به شما می‌گوید اگر گریه‌ات نمی‌آید، تباکی کن؟ یعنی خودت را در حالت عزا قرار بده. حالا رفته‌ای، خسته هستی، از کارگاه آمدی، از کارخانه آمدی و گریه‌ات نمی‌آید، می‌گوید: خودت را تباکی کن؛ یعنی خودت را به این کار بزن [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: امام حسین]

تو روضه‌خوان امام زمان باش...

من روایت می‌گویم؛ می‌گوید: اگر تو به گوشه‌ای بروی و اشکی برای امام حسین بریزی، فوراً زهرای مرضیه آنجا حاضر می‌شود، دارد گریه می‌کند. امام زمان حاضر می‌شود، دارد گریه می‌کند. تو روضه‌خوان امام زمان باش [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: امام حسین]

در این دهه محرم یک دسترسی به قوم و خویش خود داشته باش، مردم دهه محرم چند روز بیکار هستند، دستت را یک کمی باز کن...

الان اول محرم است، یک رحمی به یک نفر بکنید، دل یک بچه یتیم را خوش کنید، بگویید خدا ما جزء ظالمین نیستیم، ما جزء آنهایی هستیم که رحم داریم، در این دهه محرم یک دسترسی به قوم و خویش خود داشته باش، مردم دهه محرم چند روز بیکار هستند، دستت را یک کمی باز کن [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: امام حسین]

آیا ما امام حسین (علیه السلام) را شناختیم یا نه؟ امروز، مال امام حسین (علیه السلام) سینه می‌زنیم، پس فردا، برای کسی دیگر می‌زنیم...

ما بیشترمان، دهه محرم که می‌شود سیاه می‌پوشیم. به اصطلاح، خودمان را شبیه عزادار می‌کنیم و گریه می‌کنیم و زنجیر می‌زنیم و سینه می‌زنیم. خب، همه این‌ها درست. برای چه کسی می‌زنی؟ برای امام حسین (علیه السلام) . آیا ما امام حسین (علیه السلام) را شناختیم یا نه؟ امروز، مال امام حسین (علیه السلام) سینه می‌زنیم، پس فردا، برای کسی دیگر می‌زنیم. امروز، مال امام حسین (علیه السلام) گریه می‌کنیم، پس فردا برای یکی دیگر گریه می‌کنیم. هیچ فرقی نمی‌کند. یعنی مغز ما کشش ولایت ندارد. پدرمان اینجور می‌کرده، ما هم می‌کنیم. آن خانم، مادرش گریه می‌کرده، دائم به سینه‌اش می زده، او هم می‌زند. من دلم می‌خواهد که رفقای عزیز، مقداری تفکر داشته باشند [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: درباره امام حسین]

امیدوارم هر کسی که این حرفها را می‌خواند درونش ولایت باشد، آن ولایت نجاتش می‌دهد. اگر خباثت باشد هر موقع که باشد، آن خباثت بروز می‌کند و گمراهش می‌کند...

این یزید و معاویه، (خدا لعنت کند این پدر و پسر را) خیلی خبیث بودند. معاویه به یزید گفت: بابا! به حسین کاری نداشته باش، حسین به غیر از حسن است. (چون که هر وقت معاویه به امیرالمؤمنین (علیه السلام) چیزی می‌گفت، امام حسین (علیه السلام) بلند می‌شد و جوابش را می‌داد.) معاویه گفت: آبروی بنی امیه را نریزی! به او هشدار داد، اما آن فطرت خبیثش آرام نگرفت. خدا نکند درون ما خباثت باشد. امیدوارم هر کسی که این حرفها را می‌خواند درونش ولایت باشد، آن ولایت نجاتش می‌دهد. اگر خباثت باشد هر موقع که باشد، آن خباثت بروز می‌کند و گمراهش می‌کند. اما معاویه گفت: اگر خواستی با او طرف بشوی، یک عالِم را جلو بینداز. یزید هم شریح قاضی را جلو انداخت، چرا؟ چون که مردم به اینها علاقه داشتند. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: وقایع عاشورا]

خلقت خدا، به واسطه حجت است...

خلقت خدا، به واسطه حجت است. موهایی که در بدن امام حسین است و دور می‌ریزد، از خانه خدا، عظمتش بیشتر است. به این دلیل: خدای تبارک و تعالی، اول نگاه به زوار امام حسین می‌کند، بعد نگاه به زوار خودش. و قبر امام حسین ، عظمتش از خانه خدا بالاتر است [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: درباره امام حسین]

آنها جمع شدند امام حسین (علیه السلام) را شهید کردند، شما جمع بشوید امر امام حسین (علیه السلام) را اطاعت کنید...

آنها جمع شدند امام حسین (علیه السلام) را شهید کردند، شما جمع بشوید امر امام حسین (علیه السلام) را اطاعت کنید. اصحاب امام حسین (علیه السلام) امرش را اطاعت کردند که امام زمان (عج الله فرجه) می‌فرماید: پدر و مادرم به قربانتان. این حرف‌ها امر آنهاست. این حرفها باید شما را نگه دارد. با این حرفها باید این آشغال‌کاریها را دور بیندازید و خنثی کنید. به تمام آیات قرآن، این حرفها با تمام حرفهای باطل دنیا مبارزه دارد؛ اما پیروز است! من دلم می‌خواهد شما پیروز شوید. هنوز معلوم نیست ما پیروز شویم. چرا پیروز نمی‌شویم؟ چون مهر دنیا داریم.«حب الدنیا، رأس کل خطیئة» از هر گناهی بالاتر است. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: ترجمه احکام]

اصحاب امام حسین (علیه السلام) در همین دنیا اینقدر درجه پیدا کردند که امام زمان (عج الله فرجه) می‌گوید: پدر و مادرم به قربانتان! این‌ها امر امام حسین (علیه السلام) را اج�...

متقی، انتظار الفرج دارد. دلم می‌خواهد همه شما متقی بشوید و انتظار رجعت داشته باشید، نه انتظار دنیا. امیرالمومنین (علیه السلام) می‌گوید: دنیا، مثل استخوان خوک در دهان سگ خوره‌دار است؛ البته در جای دیگر می‌فرماید: یک ساعت دنیا را به صد سال آخرت نمی‌دهم. چرا؟ اصحاب امام حسین (علیه السلام) در همین دنیا اینقدر درجه پیدا کردند که امام زمان (عج الله فرجه) می‌گوید: پدر و مادرم به قربانتان! این‌ها امر امام حسین (علیه السلام) را اجرا کردند. بیایید رفقای عزیز، ما هم امر امام زمان (عج الله فرجه) را اطاعت کنیم تا به این درجه برسیم. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: ترجمه احکام]

اصحاب امام حسین تشخیص نور دادند و به امر امام حسین عمل کردند حالا امام زمان می‌فرماید السلام علیک یا مطیع لله و لرسوله پدر و مادرم به قربانتان مطیع امام حسین مطیع خدا...

اصحاب امام حسین تشخیص نور دادند و به امر امام حسین عمل کردند. حالا امام زمان می‌فرماید: «السلام علیک یا مطیع لله و لرسوله» پدر و مادرم به قربانتان! مطیع امام حسین مطیع خداست. تو مطیع خلق می‌شوی؛ حالا این شیطان است که به تو می‌گوید: پدر و مادرم به قربانت! بیا مطیع ولی الله الاعظم، امام زمان بشو! [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: افشای احکام]

امام حسین حواسش پیش رجعت است که همه دنیا اصلاح شود و همه ظالمان به سزایشان برسند نه فقط بنی امیه!...

این رجعت همه کارها را اصلاح می‌کند و هیچ کس احتیاج به رجعت دیگری ندارد. همه به مقصدشان می‌رسند تا حتی به علی اصغر وعده رجعت داده‌اند یعنی می‌گوید از دشمنان من احقاق حق کنید. چرا امام حسین نفرین نکرد؟ اگر امام حسین نفرین می کرد به بنی امیه می کرد، این که کار صورت نمی دهد، بنی امیه هم سقط شدند. اما امام حسین حواسش پیش رجعت است که همه دنیا اصلاح شود و همه ظالمان به سزایشان برسند نه فقط بنی امیه! تو هم که دنبال خلق می روی داری امر امام حسین را می کشی و جزء بنی امیه هستی [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: رجعت را بهتر بشناسیم]

امام حسین تا آخر «هل من ناصر» می گفت. علی اکبر را کشتید؟ علی اصغر را کشتید؟ عباس و قاسم را کشتید؟ باشد، بیایید این طرف؛...

امام حسین بالای سر آقا علی اکبر یک صیحه زد؛ چون او «اشبه الناس خلقاً و علماً و منطقاً برسول الله» بود؛ اما امام حسین برای آنهایی که با کشتن آقا علی اکبر جهنمی شدند گریه می کند، نه برای فرزندش. او را در راه خدا داده این که گریه ندارد. امام حسین تا آخر «هل من ناصر» می گفت. علی اکبر را کشتید؟ علی اصغر را کشتید؟ عباس و قاسم را کشتید؟ باشد، بیایید این طرف؛ بیا! ولایت این است که از سر همه جرم ها می گذرد [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: رجعت را بهتر بشناسیم]

امام حسین فرمود: ای شمشیرها اگر دین جدم؛ یعنی اگر ولایت، باقی می ماند به من بخورید؛ یعنی من فدای ولایت می شوم...

امام حسین فرمود: ای شمشیرها اگر دین جدم؛ یعنی اگر ولایت، باقی می ماند به من بخورید؛ یعنی من فدای ولایت می شوم [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: رجعت را بهتر بشناسیم]

امام زمان شب و روز گریه می‌کند. می‌گوید: یا جداه، اشک چشمم تمام شود، خون گریه می‌کنم. انشاءالله امیدوارم رجعت [بیاید] تمامشان از غصه در‌می‌آیند. به دینم، به آیینم، آ...

امام زمان شب و روز گریه می‌کند. می‌گوید: یا جداه، اشک چشمم تمام شود، خون گریه می‌کنم. انشاءالله امیدوارم رجعت [بیاید] تمامشان از غصه در‌می‌آیند. به دینم، به آیینم، آن متقی واقعی، آن مؤمن، هم همین سان هست [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: مشهد 93 – حرکت امام رضا]

مؤمن واقعی، خودش رجعت است. چرا؟ اصلاً از جوانی خیال خیانت هم نکرده‌ام...

مؤمن واقعی، خودش رجعت است. چرا؟ اصلاً از جوانی خیال خیانت هم نکرده‌ام. در رجعت خیانت تمام می‌شود. اگر درون بشر خیانت نباشد، وصل به رجعت است. اگر بخواهی می‌شود که بشوی وگرنه این حرف در دنیا زده نمی‌شد؛ اما زحمت دارد، گذشت می‌خواهد، یقین می‌خواهد. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: رجعت را بهتر بشناسیم]

پیامبر به من گفت: برو توی خاکها، بگو آخرین امضاء شد...

  قربانتان بروم. باید به فکر رجعت باشید. یک دفعه دیدید رجعت آمد. تو برای امام زمان چه کار کردی؟ آقا تشریف آوردند، تو چه کار کردی؟ نماز امام زمان خواندی؟ ذکر خدا گفتی؟ فقیری را دستگیری کردی؟ امری را اطاعت کردی؟ چه کار کردی؟ تو باید به فکر رجعت باشی. رجعت یک دفعه می‌آید. گفتم که پیامبر به من گفت: برو توی خاکها، بگو آخرین امضاء شد. من خیال می‌کردم آمریکا بودم، انگلیس بودم، شوروی بودم. نمی‌دانم در این شهرها و خاکها بودم. فقط در تمام شهرها داد می‌زدم، دوباره می‌رفتم به شهر دیگر. از اینجا تا خیال می‌کردم در آن شهر بودم. مطلب اینطوری می‌شود. وقتی امام زمان بیاید، یک مقداری به من نشان داد. بله، قربانتان بروم، ماشین از کار می‌افتد. تمام ماشینها و طیاره‌ها و اتم و تفنگ و باروت از کار می‌افتند. وقتی امام زمان ظهور می‌کند، اینها فلج می‌شوند که امام زمان به این‌ها زور می‌شود. امامت حرف دیگری هست، خیال حرف دیگری هست، خواستن حرف دیگری هست؛ اما زمان این‌طوری می‌شود. همه آنها فلج…

تمام ممکنات، غصه‌دار امام حسین هستند. چه کسی می‌تواند تمام این عالم را خندان کند؟ وجود مبارک ولی الله الاعظم امام زمان...

رجعت نه این که فرج این دنیا باشد، فرج تمام خلقت است. تمام ممکنات، غصه‌دار امام حسین هستند. چه کسی می‌تواند تمام این عالم را خندان کند؟ وجود مبارک ولی الله الاعظم امام زمان! اما اغلب مردم خبر از رجعت ندارند. اگر شما واقع انتظار رجعت داشته باشید، انتظار فرج دارید، اما اغلب شما منتظر گناه و تلویزیون و ویدیو و ماهواره و مجلس‌های فساد هستید که بی‌دین از دنیا می روید. باید منتظر ولی الله الاعظم باشید که بیاید و رجعت را پیاده کند و تمام این خلقت را خوشحال کند. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: رجعت را بهتر بشناسیم]

در رجعت اول امام حسین می‌آید. چرا می آید؟ تا به مقصدش برسد...

رجعت می‌آید احقاق حق از امام حسین می‌کند. از خون علی اصغر، از دست‌های بریده آقا اباالفضل، از ناله‌هایی که زهرا زده و از سیلی ای که خورده حمایت می‌کند. در رجعت اول امام حسین می‌آید. چرا می آید؟ تا به مقصدش برسد. هیچ کدام از ائمه به عنوان «خرج عن دین » کشته نشدند. حالا خدا افشا می‌کند که دین، حسین است. به هیچ کس مطابق امام حسین لطمه نخورده. علی اکبر و علی اصغرش را داده حالا خدا می خواهد جبران کند. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: رجعت را بهتر بشناسیم]

آن موقع که امام حسین «هل من ناصر» گفت؛ اصلش این است که فقط خدا لبیک گفت. لبیک حسین جان! حالا روز رجعت، آن لبیک را افشا می‌کند...

آن موقع که امام حسین «هل من ناصر» گفت؛ اصلش این است که فقط خدا لبیک گفت. لبیک حسین جان! حالا روز رجعت، آن لبیک را افشا می‌کند [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: رجعت را بهتر بشناسیم]

چه کسی جلوی امام زمان را می گیرد؟! چه کسی در مقابل حضرت می ایستد؟! همان‌هایی که حسین ما را کشتند؛ یعنی نماز شب خوان‌ها، بیتوته کن‌ها، الغوث کش‌ها، جهاد بروها....

چه کسی جلوی امام زمان را می گیرد؟! چه کسی در مقابل حضرت می ایستد؟! همان‌هایی که حسین ما را کشتند؛ یعنی نماز شب خوان‌ها، بیتوته کن‌ها، الغوث کش‌ها، جهاد بروها. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: گنجینه]