[امام] زبان حیوانات را میداند، حیوان هم زبان آنها را میداند. دید [کسی] در دکانش یک شکاری را بسته است. آن فرد نمیخواست او را بکشد. کار خدا، میخواست او را بفروشد. شکارش کرده بود. خدا حاج شیخ عباس را رحمت کند، [می گفت] حسین هوای بچه من را داشته باش، شکارچیها او را شکار نکنند. خدا او را بیامرزد. شکارچی، کجا تو شکار میکنی؟ اف بر تو!
خلاصه، گفت: بابا جان، اینها را ول کن برود، این بچهدار است. او هم گفت: آقا جان! من دو روز است بچههایم شیر نخوردند. [صاحب دکان] به امام تند شد، گفت: وحشی صحرا کی رود و دوباره بیاید. گفت: شتر من اینجا گرو، خودم هم ضمانت میکنم، پیش تو میایستم؛ رهایش کرد. شکار رفت و گفت: مادرجان، کجا بودی؟ گفت: من گیر صیاد بودم. امام رضا آنجا ضمانت کرد. پا شوید بروید. وقتی آدم این چیزها را میبیند، از خودش ناراحت میشود که چرا ما کسری داریم؟ شما هم باید بفهمید کسری دارید؛ این درست است. گفت: ما شیر نمیخوریم تا نبینیم رخ امام هشت و چهار را. یک وقت دید، دارد با بچههایش میآید. حالا از آن موقع، دیگر سلاطین، یک قدری بعضیهایشان بد نبودند، در حومه مشهد شکار نمیکردند. به احترام آن شکاری که در حومه مشهد بود، کسی دیگر شکار نمیکند.
خلاصه، گفت: بابا جان، اینها را ول کن برود، این بچهدار است. او هم گفت: آقا جان! من دو روز است بچههایم شیر نخوردند. [صاحب دکان] به امام تند شد، گفت: وحشی صحرا کی رود و دوباره بیاید. گفت: شتر من اینجا گرو، خودم هم ضمانت میکنم، پیش تو میایستم؛ رهایش کرد. شکار رفت و گفت: مادرجان، کجا بودی؟ گفت: من گیر صیاد بودم. امام رضا آنجا ضمانت کرد. پا شوید بروید. وقتی آدم این چیزها را میبیند، از خودش ناراحت میشود که چرا ما کسری داریم؟ شما هم باید بفهمید کسری دارید؛ این درست است. گفت: ما شیر نمیخوریم تا نبینیم رخ امام هشت و چهار را. یک وقت دید، دارد با بچههایش میآید. حالا از آن موقع، دیگر سلاطین، یک قدری بعضیهایشان بد نبودند، در حومه مشهد شکار نمیکردند. به احترام آن شکاری که در حومه مشهد بود، کسی دیگر شکار نمیکند.
[پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: مشهد 93 – حرکت امام رضا]
بسمه تعالی
واقعا دست شما درد نکند از ساخت این وبسایط که دسترسی به مطالب خیلی آسان کرده وما لذت می بریم از این وب سایت انشالله که قدمهایتان بر صراط نلغزد.
به نام خدا
خدا را شکرگذاریم، نظر لطف شماست