ما یک علم تشخیص داریم، یک فهم تشخیص داریم، یک تشخیص داریم. علم به تشخیص، یعنی ما علم داریم که این کار خوب است، این کار بد است. خدا علمش را به ما داده است. ما خوب میفهمیم این کار خوب است یا بد است؛ اما یقین نداریم. یقین در عالم حرف دیگری است. وقتی که یقین باشد، صبر هم میآید؛ یعنی ما اطمینان داریم که این کار درست است. اگر اطمینان باشد، نباید تزلزل داشته باشیم. فلان آقا چندین سال زیارت عاشورا میخوانده است. مسجد جمکران رفته و به یک نفر برخورد کرده که شالش اینجوری بوده، ردایش اینجوری بوده. به او گفته تو داری به خودت لعنت میکنی. این آقا دیگر زیارت عاشورا نخواند. بعد، یک برخوردی با من داشت. گفتم: برو به او بگو: زیارت عاشورا، تولی و تبری است. اگر ما تولی و تبری نداشته باشیم، دین نداریم، ولایت نداریم. ولایت، تولی و تبری است. به او گفته بود: دیگر اینجا نیا، تو خودت یک استاد داری. ببین! این یقین ندارد. تا حالا زیارت عاشورا میخوانده، حالا یکی به او گفته نخوان، او هم نمیخواند. ما بیشتر کارهایمان همینطور است. یقین نداریم.