دو مرتبه زهرای عزیز علیهاالسلام گفت: نزن! یکی کربلا گفت: به حسینِ من نزن! یک جا هم شب نوزدهم ماه رمضان بود که گفت: به علی علیه‌السلام نزن! می‌خواست ابن ملجم به عذاب مبتلا نشود، وگرنه شمشیر به امر علی علیه‌السلام است، چه کسی می‌تواند به او بزند؟ مگر علی کشتن شوخی است؟ حالا خدا با امیرالمؤمنین علیه‌السلام عشق‌بازی کرد. گفت: علی‌جان! سلام به تو نمی‌کردند؟ سلام می‌کردی، جوابت را نمی‌دادند؟ علی‌جان! طناب گردنت انداختند، چهل نفر هُلت می‌دادند، یک نفر دفاع نکرد؟ علی‌جان! زهرا علیهاالسلام را زدند، دستش را شکستند، همه رفتند نماز جماعت؟ هیچ‌کس توجه به تو نکرد؟ حالا توجه به تو می‌کنم! هزاران هزار مردم را نجات می‌دهم از جهنم، برای اسم تو، نه تو! وقتی ندا آمد: ارکان خدا شکست، اهل جهنم رقت کردند، حالا که رقت کردند، جنبه مغناطیسی ولایت به جهنم رسید، تمام اهل جهنم آزاد شدند.

[پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: عارف ولایت]