من به خدا گفتم: «خدایا! اگر مرا به جهنم؛ یا بهشت ببری، تو را دوست دارم». آن وقت دیدم قیامت است، ملکی آمد و به من گفت: باید به جهنم بروی. میدانستم کسی که میتواند کاری برایم بکند، چهارده معصوم (علیهم السلام) هستند. گفتم: شما که پرونده مرا میبینید، اگر ناجور است، پیش حضرت زهرا (علیها السلام) بروم و التماس کنم که واسطه شود و جهنم نروم؛ اما اگر امر است، میروم. گفت: امر است، باید در جهنم بروی! «یا علی» گفتم و در جهنم پریدم. تمام آتش خاموش شد. من وسط جهنم ایستاده بودم، نگاه میکردم و میگفتم: خدایا! شکر که مردم راحت شدند! همه جهنم خاموش شد! مگر آتش، ولایت را میسوزاند؟ من شکر نمیکنم که چرا نسوختم، شکر میکنم که مردم راحت شدند! چه کسی این طور است؟ فقط متقی