عزیز من، من نمیگویم کربلا نرو، من که متوکل نیستم. دوباره تکرار میکنم، برو؛ اما بیا صد هزار تومان به این بنده خدا بده، لااقل همه قرضش را نمیدهی، نصف قرضش را بده. دل این را خوش کن. اگر تو غرض و مرض نداری، برای تفریح نمیروی، مگر امام صادق (علیه السلام) نمیگوید: دل یک دوست ما را خوش کنی، دل من را خوش کردی، دل مادرم زهرا (صلی الله علیه و آله و سلم) را خوش کردی، دل دوازده امام را خوش کردی، خدا میفرماید؛ صادق جان، دل من را هم خوش کرده است. کجا پا میشوی میروی؟ من همهاش تو این هستم که امر را اطاعت کنیم. تو چه امری اطاعت کردی؟ الان کربلا یک قدری مد شده، مکه هم همینطور شده! تو هر سال مکه میروی چه کار کنی؟ من اولاً مکه را به شما بگویم، روایت داریم: کسی آمد چندین هزار شتر داد، حضرت فرمود: جای مکه را نمیگیرد. مطابق کوه ابوقبیس بدهی [جایش را] نمیگیرد؛ اما سفر اول [اینجور است]. فدایت بشوم، باید مکه را برای سفر اول بروی؛ اما هر سال تو کجا مکه میروی؟ اگر مکه بودن ما را نجات میداد، حجاج را حجاج میگویند، بس که مکه میرفت، لقب حجاجی به او میدادند، هر سال عمره میرفت و هر سال مکه میرفت و عدهای را هم با خودش میبرد، چرا مورد لعنت است؟ والله، بالله، آن مکهای که مورد رضای خدا نباشد، تو شبیه حجاجی!