عزیز من! قربانتان بروم! ببین آنها که اینطوری شدند، امر خلق را اطاعت کردند. اصلاً خلق حق امر ندارد؛ یعنی خودش باید به امر باشد، امر را به ما بگوید. این درست است. آنها چه کار کردند. آنها رفتند و امیرالمومنین را در خانه گذاشتند و این کار را کردند. حالا ببین چه کار کردند؟ حالا شما کمی فکر کنید ببینید ما مصداق آنها نباشیم. حالا آمدند جلسه بنی ساعده درست کردند، به اصطلاح خودشان خلیفه هم درست کردند، از اینجا به مکه رفتند، زیارت قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را کردند. حالا به حج رفتند. حالا امتحان آمد. حالا امام حسین (علیه السلام) هم خطبهای که در جبل عامل خواند، (بروید بخوانید، ببینید چقدر امام حسین (علیه السلام) صحبت کرده است) آن را هم کنار گذاشتند و دنبال امام حسین (علیه السلام) هم نیامدند و حج به جا آوردند و به کوفه رفتند. حالا یک امتحان پیش آمد. به حرف او رفتند، همین حاجیها آمدند و امام حسین (علیه السلام) را کشتند. تو چه کارهای؟ چرا؟ عبادتکن، مقدس، حواسش دنبال عبادتش است، حواسش دنبال ولایت نیست. اینها بیولایتی آنها در صحرای کربلا افشاء شد. گفت: برای چه من را میکشید؟ گفتند: «بغضاً لأبیک». اینها مکه به جا آوردند، عمره به جا آوردند، بیتوتههای شب و… را داشتند، «بغضاً لأبیک» داشتند. بترسید از این که خدای نکرده، ما یک موقع بغضی داشته باشیم. کجا حب داری؟ وقتی امر اینها را اطاعت کنی. معامله ربوی نکن. بگو: «چشم». نگاه به زن مردم نکن، بگو: «چشم». نگاه به بچه مردم نکن، بگو: «چشم». به فکر فقرا باش، بگو «چشم». زبانت خوش باشد، بگو «چشم». چشمت را حفظ کن، بگو «چشم». هر روز مدل ماشینت را عوض نکن، به قدر ضرورت داری میروی و میآیی. بس است. این خانه که داری قشنگ است، دیگر خوب است، مدلش نکن، آنجا مدلت میکنند! آنجا تو را به سوی مدلها روانه میکند، تو را به پیش فقرا روانه نمیکند، تو را پیش طرفداران امیرالمؤمنین (علیه السلام) روانه نمیکند. امر را اطاعت کن تا ولایتت کامل باشد. کجا امر را اطاعت کنی؟ دوباره آمدم اینجا تا تذکر بدهم. حالا آنها امر را اطاعت نکردند، فقط عبادت کردند.