یکی دیگر میگویم. یک نفر بود که چندین سال درِ خانهاش چیز میبردم. یک مقدارش را خودم میدادم، یک مقدارش هم مال مردم بود. این پدرش مریض بود. پدرش مرد… یک وقت در را زدم. حالا نمیگویم چه گفت. گفت: اگر زن داری، فلان، اگر دختر هم داری، فلان. یک فحشهایی که به هیچ کجا نیست. گفت: خفه شو! حاج حسین است. حالا آمدم کر شدم. هر چه میگفت، میگفتم: چی هست؟ اصلاً تا چند وقت دیگر میرفتم، کرِ کر شدم. والله! من نمیخواهم بگویم که اصحاب یمین هستم. من دارم صفات اصحاب یمین را میگویم. شما این حرفها را عمل کنید. توی خودتان پیاده کنید. من که اینقدر بیغیرت نیستم.