دلم میخواهد این جلسه را دستتان باشد تا انشاءالله، به امید خدا، به حضرت مهدی بدهید....
دلم میخواهد این جلسه را دستتان باشد تا انشاءالله، به امید خدا، به حضرت مهدی بدهید. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: تذکر جلسه]
این جلسه، همان جلسهای است که زهرای عزیز میخواست درست بشود، نشد....
امیدوارم که این حرفها را بشنوید، مبادا متفرق بشوید. این جلسه، همان جلسهای است که زهرای عزیز میخواست درست بشود، نشد. الحمد لله، شکر رب العالمین، همه شما «هل من ناصر» به زهرای عزیز گفتید، همه شما «هل من ناصر» به امیرالمؤمنین گفتید، همه شما «هل من ناصر» به امام حسین گفتید؛ اما این حقیقتی که دارید مواظب باشید، شکرانهاش را بکنید. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: تذکر جلسه]
حالا زهرای عزیز آمده با پهلوی شکسته، بازوی ورم کرده، سیلی خورده، میآید، میگوید: علی جان، من که طاقت ندارم، بیا ببینیم یک الاغی، چیزی بگیر، سوار بشوم بروم...
ببین، نمیخواهم روضه بخوانم، حالا زهرای عزیز آمده با پهلوی شکسته، بازوی ورم کرده، سیلی خورده، میآید، میگوید: علی جان، من که طاقت ندارم، بیا ببینیم یک الاغی، چیزی بگیر، سوار بشوم بروم. حالا الاغ سوار میشود، [پیش] مهاجر و انصار میرود. میخواهد یک همچنین مجلسی درست کند. چون که پیغمبر گفت: یا علی، اگر چهل نفر بودند، حقت را از ابابکر بگیر. این بدعتها که گذاشتند از برای نامردی مردم بود که نیامدند. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: تذکر جلسه]
امام صادق میفرماید: همه ما در شبهای جمعه در عرش خدا دور هم مینشینیم، پیامبر با ما صحبت میکند...
امام صادق میفرماید: همه ما در شبهای جمعه در عرش خدا دور هم مینشینیم، پیامبر با ما صحبت میکند و اگر الان نبی بوده است، آن موقع دیگر ولی است. پیامبر دیگر نبی نیست؛ اما امر نبی را ما باید اطاعت کنیم. در زمین امر نبی است؛ اما الان که پیامبر در عرش معلی صحبت میکند، حرف ولی میزند؛ چون که خدا خوشش میآید، حرف ولی بزند. الان آنجا رهبر است، مگر این سمتی که اینجا به او داده است، خدا آنجا از او میگیرد؟ نه [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: نازله]
مگر زحمت پیامبر شوخی است؟...
پیامبر چقدر زحمت کشید؟ مگر زحمت پیامبر شوخی است؟ حالا آن یکی را نمیگویم که از آن بالا خاکستر روی سرش میریختند. چرا؟ بیا طرف ما برایت زن میگیریم، به تو شوکت میدهیم، دستت را میگیریم، چه کارت میکنیم، فلانت میکنیم، دیدند رها نمیکند. حضرت فرمود: خدا را قبول دارید؟ گفتند: آره، گفت: به خدا قسم، اگر اینقدر توان داشته باشید که ندارید، خورشید را در یک کف دست من بگذارید، ماه را در یک کف دست من بگذارید، میگویم: «لا اله الا الله» اما در این پیامبر ، «علی ولی الله» است [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: شناخت امام]
پیامبر در این فاصله که ام السلمه آب در ظرف میریخت، به معراج رفت و برگشت و در آن مدت تمام آسمانها، عرش، بهشت و جهنم را سِیر کرد. پس زمان در اختیار ولایت است....
پیامبر در این فاصله که ام السلمه آب در ظرف میریخت، به معراج رفت و برگشت و در آن مدت تمام آسمانها، عرش، بهشت و جهنم را سِیر کرد. پس زمان در اختیار ولایت است. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: گنجینه]
انشاءالله، امیدوارم اگر من رفتم، اگر اینجا بود، توی [همین] خانه، اگر نبود، همان خانه حاج ابوالفضل تشکیل بدهید. همان عنایتی هم که به من دارید، به کم و زیاد به این داشته ...
انشاءالله، امیدوارم اگر من رفتم، اگر اینجا بود، توی [همین] خانه، اگر نبود، همان خانه حاج ابوالفضل تشکیل بدهید. همان عنایتی هم که به من دارید، به کم و زیاد به این داشته باشید. انشاءالله امیدوارم خانمهای عزیز هم من بعد، از شوهرهایشان چیزی نکنند که بگویند که حالا حاج حسین مرده، کجا میروی؟ خانم، تو خودت حاج حسینی، شوهرت حاج حسین است. حالا حاج حسین گفته، یک چیز باشد، آنوقت کسی است که خدا از توی شما برانگیخته کند و محبت آن را در دل شما بیندازد. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: تذکر جلسه]
به صاحب این مجلس، به حضرت عباس، این جوان، هنوز به من نگفته یک تومان به من بده، نگفته است...
من از هر سه بچههایم را راضی هستم؛ اما الان این حاج ابوالفضل یک مدیریت دارد، حاج ابوالفضل یک مدیریت بالخصوصی دارد، به صاحب این مجلس، به حضرت عباس، این جوان، هنوز به من نگفته یک تومان به من بده، نگفته است. اگر بخواهد مثلاً حالا یک لباسی، یک چیزی، یک پول آبی، برقی، یک چیزی داشته باشد، به مادرش حاشیه میرود، نمیگوید بده؛ اینقدر جمع و جور است. میگوید: مادر، امروز مثلاً فلان چیز را برای آن گرفتم، یا فلان کار را کردم، یک حاشیه به آن میرود. او به من میگوید، اینقدر جمع و جور است. یک چیزی که حالا میخواهد بخرد، من به او میگویم، یک مرتبه میگوید: بابا، دو تومان، دو تا دانه تومان، زیاد آمده، پنج تومان زیاد آمده، خیلی جمع و جور است. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: تذکر جلسه]
اگر علی اینجا تشریف آورد، زهرا، ائمه تشریف آوردند، میآیند به اصطلاح، شما را تایید کنند، باید قدردانی کنید. یک چیز به من میگوید، من هم به شما میگویم. الان اصل شما ...
اگر علی اینجا تشریف آورد، زهرا، ائمه تشریف آوردند، میآیند به اصطلاح، شما را تایید کنند، باید قدردانی کنید. یک چیز به من میگوید، من هم به شما میگویم. الان اصل شما هستید که اینجا جمع شدید. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: تذکر جلسه]
امروز میخواهم بگویم که ما جلسه داریم. یعنی زهرا جان، ما جلسه تو را داریم، حسین جان، ما جلسه تو را داریم...
شما باید قدر این جلسه را، این دور هم نشستن را، [بدانید.] هنوز هم من خجالت میکشم به زهرا بگویم ما جلسه داریم؛ یعنی من هنوز خجالت میکشم. من هنوز نگفتم، حالا امروز میخواهم بگویم که ما جلسه داریم. یعنی زهرا جان، ما جلسه تو را داریم، حسین جان، ما جلسه تو را داریم. حالا راست میگویم یا نمیگویم؟ اینکه من هنوز جلسه نگفتم، به این واسطه است، من هنوز قدری خجالت میکشم. پس اینجا آقا آمده، امیرالمؤمنین آمده، حضرت زهرا آمده، تا حتی توی این جلسه، جبرئیل نازل شده است. دیگر از این بهتر که نمیشود. جوادالائمه آمده، خود امیرالمؤمنین آمده، تمام اینها اینجا جلسه دارند. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: تذکر جلسه]
ببین، من بیشتر مجلسها را نمیروم، میگویم: اگر من رفتم، تایید میشود. به شما هم میگویم، آقاجان من، توی بیشتر مجلسها نروید. البته مجلسی که به غیر امر خدا و پیغمبر ...
ببین، من بیشتر مجلسها را نمیروم، میگویم: اگر من رفتم، تایید میشود. به شما هم میگویم، آقاجان من، توی بیشتر مجلسها نروید. البته مجلسی که به غیر امر خدا و پیغمبر است نروید. آنجا را تایید میکنی. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: تذکر جلسه]
من تا حتی این پسرم که انشاءالله یک چند ماه دیگر میخواهد یک خرده بنایی کند، میخواهم به او بگویم این گچها را اگر رویش زدی که خب، هیچ چیز، اگر این گچها را تراشیدی، ...
من تا حتی این پسرم که انشاءالله یک چند ماه دیگر میخواهد یک خرده بنایی کند، میخواهم به او بگویم این گچها را اگر رویش زدی که خب، هیچ چیز، اگر این گچها را تراشیدی، باید بروی اینها را توی بیابان بریزند که سجدهگاه ملائکه بشود. اینها را لای آشغالها نریزید، مگر رویش را همینطور سفید کنی. من هم به او گفتم، گفتم: بابا، همین رویش را سفید کن. اما اگر بخواهد این گچها را بتراشد، چون که گچی [است] که همهاش حرف ولایت شده، حرف توحید شده [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: تذکر جلسه]
به تمام آیات قرآن، امیرالمومنین (علیه السلام) آمد، گفت: علی، علی (علیه السلام) خانه هیچکس توی قم نرفته، فقط خانه پدر تو آمده است....
به تمام آیات قرآن، امیرالمومنین (علیه السلام) آمد، گفت: علی، علی (علیه السلام) خانه هیچکس توی قم نرفته، فقط خانه پدر تو آمده است. شما قدردانی کنید. این حرفها را به همهکس نزنید. آن وقت میگویند: فلانی، جادوگر است. این حرفها را میزند؛ میخواهد شما را گول بزند. چون که خودش ولایت ندارد، ولایت جاذبه دارد. ببین، آهنربا هیچ چیز را نمیگیرد، آهن را میگیرد. دل ولایتی، ولایت را میگیرد. اگر اینها را بشنوید، میگویید باز هم اینها کوتاهی درباره افشای ولایت است. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: مشهد 94 – شب دوم، روضه]
شما الان قدر این جلسه توحید و جلسه ولایت را بدانید. الحمد لله، همه چیزی اینجا نازل شده است...
شما الان قدر این جلسه توحید و جلسه ولایت را بدانید. الحمد لله، همه چیزی اینجا نازل شده است. هر چیزی بگویی، نازل میشود. بالاتر از این، ولایت به شما نازل شده است. به دینم نازل شده، به ایمانم نازل شده است. آخر، این استقامت، مگر به غیر استقامت خدا، جور دیگری است؟ تندی میشنوید، چیزتر میشوید. امروز به خانواده گفتم. گفتم: اصلاً اینها یک مسیری دارند میروند که اصلاً انگار کن که همه این حرفها را زیر پایشان گذاشتند؛ نه به تندی کار دارند، نه به کندی کار دارند، [میخواهد] چیزی باشد، چیزی نباشد. الحمد لله خدای تبارک و تعالی بهتر به شما بده. من افتخار میکنم که خانههایتان خوب است، افتخار میکنم که بعضیها دعا کردیم خانهدار شدند، خانمدار شدند. افتخار میکنیم؛ اما شما میآیید توی یک دخمه اینجا زندگی میکنید، مگر شوخی است؟ چه کسی شما را توی یک دخمه میآورد؟ آنوقت این دخمه را انگار که پیش شما مثل یک کاخ است. خدا اینجوری کرده است. میدانی خدا برای شما چه کرده است؟ خدا بکوقت میبینی تو…
رفقای عزیز! این جلسه ما را خدا تهیه کرده، از اینجا نروید. اینجا که میآیید، خستهتان نکند، اگر بکند، میروید؛...
رفقای عزیز! این جلسه ما را خدا تهیه کرده، از اینجا نروید. اینجا که میآیید، خستهتان نکند، اگر بکند، میروید؛ [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: آخرالزمان]
خدا میداند! به دینم قسم! من یک پاره وقتها میگویم: خدایا! اگر من را آنجا ببری و به من بگویی چه چیزی آوردی، میگویم امیدواری به تو را آوردم. من، هیچ چیز توی دستم نیست. ف...
خدا میداند! به دینم قسم! من یک پاره وقتها میگویم: خدایا! اگر من را آنجا ببری و به من بگویی چه چیزی آوردی، میگویم امیدواری به تو را آوردم. من، هیچ چیز توی دستم نیست. فقط میگویم: خدایا! امیدواری به تو را آوردم. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: انسان، اطاعت، تکامل]
ثقلین، به یک علی دیدن رستگار میشوند....
بنده به ایشان گفتم: یک نفر به چهار رکعت نرسید. وقتی خدمت پیامبر آمد، عرض کردند ایشان به چهار رکعت نرسیده است. پیامبر فرمود: کجا بودی؟ گفت: من رفتم در نخلستانها امیرالمؤمنین علی را ببینم. پیامبر به جمعیت رو کرد و فرمود: ثوابی را که این شخص کرده، اگر به ثقلین قسمت کنند، ثقلین رستگار میشوند. من به آن آقای اهل علم رو کردم و گفتم: آیا تو عقل ولایت داری؟ پیامبر چه میگوید؟ حسابش چیست؟ مگر ما درک ولایت داریم؟ ثقلین، به یک علی دیدن رستگار میشوند. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: انسان، اطاعت، تکامل]
گفتم: اگر آقا امام حسین (علیه السلام) جهاد میگوید، میگوید شما حاجت برادر مؤمن را برآوری، انگار که در راه خدا جهاد کردی...
دو نفر از استادهای دانشگاه آمدند و از من سؤالی کردند. گفتند: ما اگر بخواهیم آنطور که خدا میگوید اشرف مخلوقات باشیم باید چگونه باشیم؟ گفتم: باید دین با ولایت داشته باشید. گفتند: آقا امام حسین (علیه السلام) میگوید که دین با جهاد. گفتم: قرآن ابعاد دارد، حرف امام هم ابعاد دارد. ما باید ابعادش را بفهمیم. گفتند: ابعادش چیست؟ گفتم: اگر آقا امام حسین (علیه السلام) جهاد میگوید، درست است. پس آیا این است که تو یک شمشیر درست کنی و اگر جنگی پیش آمد یا آقا امام زمان (علیه السلام) آمد بروی؟ نه. گفتند: پس چیست؟ گفتم: میگوید شما حاجت برادر مؤمن را برآوری، انگار که در راه خدا جهاد کردی. شخصی آمد خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: یا رسول الله! من میخواهم جنگ بیایم. از اصحاب صفه هم هستم؛ یعنی زن و بچهای ندارم. یک مادر دارم که به من میگوید پیشش باشم. حضرت فرمود: فلانی! اگر نیم ساعت با مادرت بیتوته کنی، خدا ثواب هفتاد شهید به تو میدهد. به اینها گفتم:…
چرا امیرالمومنین در این خانه میآید؟ چرا حضرت زهرا میآید؟ چرا جواد الائمه میآید؟ چرا ائمه میآیند؟ محض من میآیند؟ من یک پسر رعیت بدبخت بیچاره بیسواد هستم. مح...
چرا امیرالمومنین در این خانه میآید؟ چرا حضرت زهرا میآید؟ چرا جواد الائمه میآید؟ چرا ائمه میآیند؟ محض من میآیند؟ من یک پسر رعیت بدبخت بیچاره بیسواد هستم. محض این حرفها که زده میشود میآیند؛ یا شما میزنید، یا من میزنم، اینها میآیند استقبال میکنند. الحمد لله توی قم یک جلسهای است که حرف ما را میزند. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: مشهد 94 – شب دوم، روضه]
چرا امام صادق میگوید: من غبطه میخورم، من به آن جلسه حسرت میخورم که حرف ما را بزنند....
چرا امام صادق میگوید: من غبطه میخورم، من به آن جلسه حسرت میخورم که حرف ما را بزنند. ما به غیر حرف آنها حرف دیگری نزدیم. تمام نوارها را ببین، تمام کتابها را ببین. اگر من حرف خودم را زدم، یک کلامش را بیاورید؛ صد هزار تومان به شما میدهم. ما همهاش حرفهای آنها را میزنیم. امام صادق (علیه السلام) حسرت میخورد. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: مشهد 94 – شب دوم، روضه]
دلم میخواهد شما دست از جلسه ولایت برندارید. جلسه ولایت، خوشحالکن زهرا است، خوشحالکن امام حسین است، به تمام آیات قرآن، خوشحالکن امام زمان است. جایی نروید که آن...
دلم میخواهد شما دست از جلسه ولایت برندارید. جلسه ولایت، خوشحالکن زهرا است، خوشحالکن امام حسین است، به تمام آیات قرآن، خوشحالکن امام زمان است. جایی نروید که آنها را بدحال کند. این جلسه را ادامه بدهید، در آن حضور داشته باشید. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: مشهد 94 – شب دوم، روضه]
کسی که در مجلس ولایت شرکت میکند شفا میگیرد؛ یعنی ولایت او را شفا میدهد. وقتی که شفا داد، نه اینکه جسم او را شفا دهد، والله، بالله، روح او را شفا میدهد....
کسی که در مجلس ولایت شرکت میکند شفا میگیرد؛ یعنی ولایت او را شفا میدهد. وقتی که شفا داد، نه اینکه جسم او را شفا دهد، والله، بالله، روح او را شفا میدهد. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: نازله]
مگر امام صادق میخواهد در جلسه چیزی یاد بگیرد؟ تمام خلقت باید از امام صادق چیز یاد بگیرند؛ رئیس مذهب ماست. حالا میگوید: من غبطه میخورم به آن مجلسی که مینشینید و ح...
مگر امام صادق میخواهد در جلسه چیزی یاد بگیرد؟ تمام خلقت باید از امام صادق چیز یاد بگیرند؛ رئیس مذهب ماست. حالا میگوید: من غبطه میخورم به آن مجلسی که مینشینید و حرف ما را میزنید؛ یعنی ما را تشویق کنید. الان [این] مجلس [ولایت]، تشویقکننده امام صادق است. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: مشهد 91 – عنایت امام رضا (ماوراء)]
مجلس ولایت باید به شما تزریق بشود وگرنه میروید...
بیرودربایستی، با یقین باید در مجلس ولایت بیایید. عزیز من، اگر در این مجلس میآیید، باید با همدیگر نجوا کنید. این آقا بگوید من اینجوری متوجه شدم، آن آقا بگوید اینجوری باشید؛ یعنی مجلس ولایت باید به شما تزریق بشود وگرنه میروید. والله، دارم میبینم، باید مجلس ولایت به شما تزریق بشود. آن موقع که به شما تزریق بشود، آن مجلس توی شماست، دیگر هر کجا بروید توی شما هست. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: شناخت امام]
مجلس ولایت، معراج است. مگر معراج چیست؟...
مجلس ولایت، معراج است. مگر معراج چیست؟ تازه معراج که میرود به آسمان میرود؛ اما عزیز من، مجلس ولایت، معراج است. اگر الان معراج رفتید، این معراج چیست؟ مگر معراج در عرش خدا چیست؟ ائمه آنجا هستند. ما الان داریم اماممان را تبلیغ میکنیم، آنها همه دارند از شما تشکر میکنند. مگر آمدن به این مجلس شوخی است که هر کسی بتواند بیاید؟ [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: شناخت امام]
حرف ولایت زدن از ماوراء بالاتر است. چون که تمام ماوراء در اختیار ولایت است. ماوراء جسم است، مجلس ولایت، روح است....
حرف ولایت زدن از ماوراء بالاتر است. چون که تمام ماوراء در اختیار ولایت است. ماوراء جسم است، مجلس ولایت، روح است. شما الان در روح آمدید و دارید زندگی میکنید. والله، راست میگویم. آنها که قبول ندارند، نفهمیدند؛ چون که از اینجا شما ماورایی میشوید. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: شناخت امام]
عزیز من، از مجلس ولایت، ماورایی میشوید. اگر سلمان ماورایی شد، از امر رسول الله شد. ما به غیر امر رسول الله، علی، ولی الله حرف دیگری نمیزنیم....
عزیز من، از مجلس ولایت، ماورایی میشوید. اگر سلمان ماورایی شد، از امر رسول الله شد. ما به غیر امر رسول الله، علی، ولی الله حرف دیگری نمیزنیم. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: شناخت امام]
آن کسی که شکارچی است، دائم به فکر شکار است. تکرار میکنم، یک وقت در مجلس امام حسین شکار میکند به نام تولی یا تبری، یک وقت در عید الزهرا شکار میکند...
یک عدهای خدعهگر هستند، شکارچی هستند، خدا حاج شیخ عباس را رحمت کند، گفت: یک عدهای شکارچی هستند، پی وقت میگردند شکار کنند. قربانتان بروم، فدایتان بشوم، یک عدهای شکارچی هستند، شکارچی به فکر این است شکار کند، نه امر را اطاعت کند. آن کسی که شکارچی است، دائم به فکر شکار است. تکرار میکنم، یک وقت در مجلس امام حسین شکار میکند به نام تولی یا تبری، یک وقت در عید الزهرا شکار میکند. این شکارچی امر خدا را اطاعت نمیکند، خودش یک مقصدی دارد، مقصدی که خدای تبارک و تعالی به کل خلقت فرموده است، گفته: مقصد من علی است، مقصد من ولایت است؛ این شکارچی مقصدش چیست؟ مقصدش عنادش است، این همان پرچم «مَن» دستش است؛ یعنی پرچمی که شیطان در دست عمر و ابابکر داده، این مشابه همان است آن پرچم دستش است. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: منیت پرچم شیطان است]
حضرت زهرا میخواهد امر شوهر عزیزش را، همسر عزیزش را، ولایت را یعنی وجود مبارک امیرالمؤمنین را عمل کنید، آنوقت زهرا از شما خوشحال است....
این چیست که مینشینند دور هم این حرفها را میزنند، حضرت زهرا خوشحال بشود؟ حضرت زهرا میخواهد امر شوهر عزیزش را، همسر عزیزش را، ولایت را یعنی وجود مبارک امیرالمؤمنین را عمل کنید، آنوقت زهرا از شما خوشحال است. من نمیخواهم حرف بزنم، ناراحت هستم میزنم، پسری را واداشتند در مجلس مهمی که یک عدهای از بازاریها بودهاند، (جسارت به بعضی از بازاریها نشود، تو بازاری نیستی، تو خانگی هستی) پنجاه هزار تومان گذاشته در دهان پسر. به دینم، این مجلس زهرا نیست، به دینم، این مجلس قوم لوط است. آن روضهتان، آن تولایتان و آن تبری. این چه مجلسی است؟ تو پنجاه هزار تومان میتوانی بدهی، آدم میتواند ده خانوار را، بیست خانوار را اداره میکند، برنج میدهد، چیز میدهد اینها خوشحال باشند. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: منیت پرچم شیطان است]
خدا حاج شیخ عباس را رحمت کند، گفت: این روزها [عید الزهرا] انفاق کنید، ثواب ببرید. عزیزان من، یک لقمه به یک مؤمن میدهی، میخورد؛ ثواب هفتاد حج و عمره پایت نوشته میشو...
خدا حاج شیخ عباس را رحمت کند، گفت: این روزها [عید الزهرا] انفاق کنید، ثواب ببرید. عزیزان من، یک لقمه به یک مؤمن میدهی، میخورد؛ ثواب هفتاد حج و عمره پایت نوشته میشود. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: منیت پرچم شیطان است]
امام زمان، هیچ چیزی سوختن من را خاموش نمیکند؛ مگر آن ذوالفقاری که در دست توست و با آن از دشمنان مادرت زهرا (علیها السلام) احقاق حق کنی...
من پارهای از وقتها میگویم: امام زمان (عج الله فرجه)! خوش به حال تو که کفش مادرت پیش توست، بو میکنی، بوی ولایت میدهد، اگر تمام خلقت مال من بود، آن را میدادم، کفش زهرا را میگرفتم و بو میکردم. در عالم رؤیا بیتوتهای داشتم، خدمت امام زمان (عج الله فرجه) رسیدم، گفتم: آقاجان دو چیز است من را میکُشد؛ یعنی تمام گوشت بدن من را دارد آب میکند! به خودت قسم، اگر تمام عالم را در اختیارم بگذاری، من میسوزم، هیچکس این سوختن من را نمیتواند آرام کند. به دینم قسم، این سوختن من را نه بهشت، نه فردوس، نه جنات، آرام نمیکند، من میسوزم. امام زمان! یکی مصیبت جدّت حسین است، یکی هم مصیبتی است که به مادرت زهرا (علیها السلام) توهین کردند و البته یکی هم اسیری عمهات زینب (علیها السلام) است. به خودش قسم، تا اسم مادرش را آوردم یک دفعه تکان خورد، مصیبت زهرا (علیها السلام) امام زمان (عج الله فرجه) را تکان میدهد، اگر امام زمان (عج الله فرجه) تکان بخورد، تمام خلقت تکان خورده…
لبت خنده باشد؛ اما در دلت گریه باشد. خنده آن روزی است که آقا امام زمان بیاید، احقاق حق از دشمنان امام حسین کند. خنده آن روزی است که بیاید احقاق حق از دشمنان حضرت زینب کن...
لبت خنده باشد؛ اما در دلت گریه باشد. خنده آن روزی است که آقا امام زمان بیاید، احقاق حق از دشمنان امام حسین کند. خنده آن روزی است که بیاید احقاق حق از دشمنان حضرت زینب کند. انشاءالله خواهد آمد [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: امام زمان]
والله، امام زمان (عج الله فرجه) غریب است. نه اینکه غریب باشد؛ مانند جدّش حسین است، «هل من ناصر» میگوید، چه کسی طرف او میرود؟!...
ای دوستان عزیز! من بارها به شما گفتم، یک کناری بروید با امام زمانتان (عج الله فرجه) نجوا کنید. والله، امام زمان (عج الله فرجه) غریب است. نه اینکه غریب باشد؛ مانند جدّش حسین است، «هل من ناصر» میگوید، چه کسی طرف او میرود؟! در «هل من ناصر»، امام زمان (عج الله فرجه) غریب است، نه اینکه امام زمان (عج الله فرجه) غریب باشد؛ یعنی خواست آقا امام زمان (عج الله فرجه) این است شما درِ خانهاش بروی! خواستش این است با او نجوا کنی! شبها با چه کسی نجوا میکنی؟! با کجا نجوا میکنی؟! اگر گوشهای بروی، نجوا کنی، آنوقت میبینی چه لذتی دارد؟! اصلاً به غیر از نجوای با خدا و نجوای با امام زمان (عج الله فرجه) لذت در عالم نیست. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: امام زمان]
نمایندگان گفتند: ما خدمت امام حسن عسگری (علیه السلام) میآمدیم و او میگفت چقدر پول درون این کیسهها است، مال چه کسی است! جواب کاغذها را هم ندیده میداد...
آقا امام حسن عسگری (علیه السلام) در ظاهر که از دنیا رفت، نیشابور شهر معظمی بوده است، نمایندگان اهل نیشابور از طرف مردم نیشابور برای آقا امام زمان (عج الله فرجه) پول خیلی زیاد و هدایای فراوانی آورده بودند. دیدند جعفر کذاب نشسته است و میگوید من امامم. او ادعای امامت کرد. نمایندگان گفتند: ما خدمت امام حسن عسگری (علیه السلام) میآمدیم و او میگفت چقدر پول درون این کیسهها است، مال چه کسی است! جواب کاغذها را هم ندیده میداد. اگر امام تو هستی! کاغذها را ندیده جواب بِده. جعفر گفت: برو بابا جان! این حرفها چیست که میزنید؟! اینجوری از من اعجاز میخواهید؟ از من غیب میپرسید؟! چه چیزی از من میخواهید؟! پول آوردهاید بِدهید و اگر هم نیست که بروید. حالا دمِ دروازه آمدند. وقتی که اینها داشتند میرفتند، امام زمان (عج الله فرجه) یکی از اصحاب را پی اینها روانه کرد. اینها را پیش امام زمان (عج الله فرجه) بُرد. سلام کردند و گفتند: آقا! ما اینها را امانت آوردیم، گفت: امام من هستم. این کیسهها مال…
آقای امام حسن عسکری، عسکر که میگویند یعنی از طرف خلیفه وقت، دور خانه ایشان محاصره بود که ایشان بچه به وجود نیاورد...
من وقتی که نگاه میکنم میبینم آنچه که ضربه به دین خورده به اسلام خورده به ائمه خورده، آدمهای مقدس زدند. اغلب ما دنبال آنها هستیم و از آنها هستیم. ببین، من به شما چه میگویم. من از شما سوال میکنم، این آقای امام حسن عسکری، عسکر که میگویند یعنی از طرف خلیفه وقت، دور خانه ایشان محاصره بود که ایشان بچه به وجود نیاورد، چون که گفته بودند یک شخصی است که میآید، (آنها این حرفها را یک اندازهای قبول دارند؛ اما تقدیر خدا را قبول ندارند؛) و عالمی را میگیرد، عالم در اختیارش میشود. اینها برای اینکه خلافتشان به هم نخورد، سلطنتشان به هم نخورد، دور خانه آقا امام حسن عسکری را، (عسکر یعنی همیشه مواظب بودند) ، [مواظب بودند] مثلاً کارآگاههای زن آنجا میآمد که مبادا خانم ایشان مثلاً آبستن باشد. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: زمزمه با امام زمان]
روایت داریم آقا امام حسن عسگری از چهارصد تا چهار هزار گوسفند برای امام زمان عقیقه کرد. هر که میآمد میگفت: این مبلغ را بگیر و یک گوسفند بکش؛ اما نباید به بدعتگذار ب...
تو باید به فکر عیالات خدا باشی. تمام این فقرا، عیالات خدا هستند. روایت داریم آقا امام حسن عسگری از چهارصد تا چهار هزار گوسفند برای امام زمان عقیقه کرد. هر که میآمد میگفت: این مبلغ را بگیر و یک گوسفند بکش؛ اما نباید به بدعتگذار بدهید، به آنها هم که دنبال بدعتگذار میروند، نباید داد. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: هدایت با خداست نه با خلق]
من بعضی وقتها که فکر میکنم، به طوری میشوم که شاید نزدیک است جان خودم را از دست بدهم....
من بعضی وقتها که فکر میکنم، به طوری میشوم که شاید نزدیک است جان خودم را از دست بدهم. میافتم، هیچ جا را نمیبینم، تمام این دنیا را نمیبینم. فقط یک جا را میبینم. توجه دارم که همه شما را به اصل ولایت برسانم. حالا، وقتی اینطور شد، خدای تبارک و تعالی نظرِ مرحمت میکند. وقتی اینطور شد، خدا میگوید: وقتی میخواهد او برساند، من نرسانم؟ آن وقت، او القاء میکند. وقتی او القاء کرد، من افشاء میکنم. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: هدایت با خداست نه با خلق]
من همهاش در این فکرم که خلق، سرسره به پای شما نگذارد، ریاست سرسره به پای شما نگذارد، شهوت سرسره به پایتان نگذارد...
من همهاش در این فکرم که خلق، سرسره به پای شما نگذارد، ریاست سرسره به پای شما نگذارد، شهوت سرسره به پایتان نگذارد، مال دنیا سرسره به پای شما نگذارد، مقام سرسره به پای شما نگذارد، فکر و خیالی که غیر امر خداست سرسره به پای شما نگذارد. والله، بالله، تمام توجهم این است که شما را به آن قله برسانم. آن قله، ولایت است. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: هدایت با خداست نه با خلق]
من میرفتم در مجلس. نگاه میکردم، میدیدم یک رعیتی یا یکی که لباسش مندرس است، میرفتم کنارش مینشستم...
خدا حاج شیخ عباس تهرانی را رحمت کند. میگفت: حسین جان! هر کسی را که تحویلش نمیگیرند، تو برو تحویلش بگیر. من میرفتم در مجلس. نگاه میکردم، میدیدم یک رعیتی یا یکی که لباسش مندرس است، میرفتم کنارش مینشستم. احوال پرسی میکردم. روایت برایش میگفتم. آن بنده خدا هم حرفهایش را میزد. کسی که اینطوری است، پیرو امیر المؤمنین (علیه السلام) است [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: لا اله الا الله]
کسی که میخواهد خدمت امام زمان برسد، باید در دلش و وجودش، فقط علاقه به امام زمان داشته باشد. اگر نباشد، رفوزه میشود...
کسی که میخواهد خدمت امام زمان برسد، باید در دلش و وجودش، فقط علاقه به امام زمان داشته باشد. اگر نباشد، رفوزه میشود [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: امام زمان را بشناسیم تا به مرگ جاهلیت نمیریم]
این آقای سیستانی که الان مرجع است، پدر عالمی داشت که نقل میکند: چهل هفته، روز جمعه، زیارت عاشورا خواند که خدمت امام زمان (عج الله فرجه) برسد...
این آقای سیستانی که الان مرجع است، پدر عالمی داشت که نقل میکند: چهل هفته، روز جمعه، زیارت عاشورا خواند که خدمت امام زمان (عج الله فرجه) برسد. من دارم میگویم که الان شما کفران میکنید، تمام وسائل رفاه و آسایش فراهم است. در زمان قدیم نبود. من هم یادم میآید. در کوچهها، شهردار، چراغ بغدادی میزد. ایشان در کوچه میرفت. تاریک بود. دید یک خانهای است که انگار نور بالا میرود. آن خانه متعلق به پیرزنی بود که نه شوهر داشت و نه بچه! با اجازه داخل شد. دید آن زن دارد جان میدهد و امام زمان (عج الله فرجه) بالای سرش است. حضرت رو کرد به ایشان و گفت: سیستانی! چهل هفته زیارت عاشورا خواندی که مرا ببینی! یک کاری بکن من بیایم دیدنت! ببین امام، زمانها را میداند!! فرمود: این زن که من آمدم بالای سرش، زمان پهلوی، هفت سال، از خانهاش بیرون نیامد که خودش را نشان بدهد! حالا من اینجا آمدهام! [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: امام زمان را بشناسیم تا به مرگ جاهلیت…
در صورتی که امر امام زمان (عج الله فرجه) را اطاعت کنی، آقا امام زمان (عج الله فرجه) بالای سرت میآید، به تو نماز میخواند، اما تو باید سنخه آن وجود مبارک باشی!...
خانم کجا میآیی بیرون، خودت را نشان میدهی؟ ما آن حرفهایی که هست داریم میزنیم. آقا جان! تو چه کارهای؟ تو چرا خودت را میفروشی؟! تو چرا کاری نمیکنی که آقا بالای سرت بیاید؟ مگر نیامد بالای سر شطیطه! پس امام زمان بالای سرت میآید. در صورتی که امر امام زمان (عج الله فرجه) را اطاعت کنی، آقا امام زمان (عج الله فرجه) بالای سرت میآید، به تو نماز میخواند، اما تو باید سنخه آن وجود مبارک باشی! بیایید این حرفها را قبول کنید! چرا شما این حرفها را قبول نمیکنید؟! چون شخصپرستید! فقط از امام زمان (عج الله فرجه) حرفش را میزنید. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: امام زمان را بشناسیم تا به مرگ جاهلیت نمیریم]
امام زمان هست، میآید و مشکلات شما را حل میکند. آقا مواظب توست، اما تو خودت را نفروشی! اگر فروختی، کجا مواظب توست؟...
امام زمان هست، میآید و مشکلات شما را حل میکند. آقا مواظب توست، اما تو خودت را نفروشی! اگر فروختی، کجا مواظب توست؟ [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: امام زمان را بشناسیم تا به مرگ جاهلیت نمیریم]
امام زمان (عج الله فرجه) باید اراده کند تا تو خدمتش برسی...
آنها که میگویند ما خدمت امام زمان (عج الله فرجه) میرسیم، یک قدری اشتباه است. امام زمان (عج الله فرجه) باید اراده کند تا تو خدمتش برسی. اینکه من ملاحظه میکنم، چون شما خریدار مطلب نیستید. توان خریدن ندارید. در راه خودتان هستید. نه در آن راه که قبول کنید در عالم رؤیا کسی هست که خدمت امام زمان (عج الله فرجه) برسد! پس امام زمان (عج الله فرجه) به ما جواب میدهد. امام زمان (عج الله فرجه) هست، میآید و مشکلات شما را حل میکند؛ اما مشکل آن دو نفر را هم حل کند که زهرا (علیها السلام) را زدند؟ [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: امام زمان را بشناسیم تا به مرگ جاهلیت نمیریم]
آقا امام زمان (عج الله فرجه) را دیدند. حضرت فرمود: چرا گفتید یک هفته؟! میخواستید بگویید فردا! من جوابگو هستم. شیعهها! من مواظب شما هستم!...
مگر این قضیه نیست که یکی از خلفا بود. وزیری ناصبی داشت. فکر میکرد که چه کار کنم شیعهها را از بین ببرم! یک قالب درست کرد و به قالب نوشت: ابابکر، عمر، عثمان، علی! اناری که به درخت بود، درون قالب گذاشت. انار بزرگ شد. فشار آورد و روی انار این کلمات، نقش بست. انار را خدمت خلیفه برد. گفت: آقا جان من! آیات خدا را که قبول دارید؟ این آیات خداست. آن خلیفه، علمای شیعه آن زمان را خواست و گفت: یا باید جواب بدهید یا اینکه باید ابابکر، عمر و عثمان را قبول کنید و یا اینکه تمامتان را میکشم. آنها یک هفته وقت خواستند. من که میگویم میشود امام زمان (عج الله فرجه) را دید! در آن یک هفته، در بیابان ریختند و گریه و زاری کردند. شب آخر، آقا امام زمان (عج الله فرجه) را دیدند. حضرت فرمود: چرا گفتید یک هفته؟! میخواستید بگویید فردا! من جوابگو هستم. شیعهها! من مواظب شما هستم! حالا حضرت فرمود: وقتی میروید آنجا، به خلیفه بگویید: وزیر را در یک…
امام زمان (عج الله فرجه) باید اراده کند تا تو خدمتش برسی...
آنها که میگویند ما خدمت امام زمان (عج الله فرجه) میرسیم، یک قدری اشتباه است. امام زمان (عج الله فرجه) باید اراده کند تا تو خدمتش برسی. اینکه من ملاحظه میکنم، چون شما خریدار مطلب نیستید. توان خریدن ندارید. در راه خودتان هستید. نه در آن راه که قبول کنید در عالم رؤیا کسی هست که خدمت امام زمان (عج الله فرجه) برسد! پس امام زمان (عج الله فرجه) به ما جواب میدهد. امام زمان (عج الله فرجه) هست، میآید و مشکلات شما را حل میکند؛ اما مشکل آن دو نفر را هم حل کند که زهرا (علیها السلام) را زدند؟ [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: امام زمان را بشناسیم تا به مرگ جاهلیت نمیریم]
امام زمان هست، میآید و مشکلات شما را حل میکند. آقا مواظب توست، اما تو خودت را نفروشی! اگر فروختی، کجا مواظب توست؟...
امام زمان هست، میآید و مشکلات شما را حل میکند. آقا مواظب توست، اما تو خودت را نفروشی! اگر فروختی، کجا مواظب توست؟ [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: امام زمان را بشناسیم تا به مرگ جاهلیت نمیریم]
آقا امام زمان (عج الله فرجه) را دیدند. حضرت فرمود: چرا گفتید یک هفته؟! میخواستید بگویید فردا! من جوابگو هستم. شیعهها! من مواظب شما هستم!...
مگر این قضیه نیست که یکی از خلفا بود. وزیری ناصبی داشت. فکر میکرد که چه کار کنم شیعهها را از بین ببرم! یک قالب درست کرد و به قالب نوشت: ابابکر، عمر، عثمان، علی! اناری که به درخت بود، درون قالب گذاشت. انار بزرگ شد. فشار آورد و روی انار این کلمات، نقش بست. انار را خدمت خلیفه برد. گفت: آقا جان من! آیات خدا را که قبول دارید؟ این آیات خداست. آن خلیفه، علمای شیعه آن زمان را خواست و گفت: یا باید جواب بدهید یا اینکه باید ابابکر، عمر و عثمان را قبول کنید و یا اینکه تمامتان را میکشم. آنها یک هفته وقت خواستند. من که میگویم میشود امام زمان (عج الله فرجه) را دید! در آن یک هفته، در بیابان ریختند و گریه و زاری کردند. شب آخر، آقا امام زمان (عج الله فرجه) را دیدند. حضرت فرمود: چرا گفتید یک هفته؟! میخواستید بگویید فردا! من جوابگو هستم. شیعهها! من مواظب شما هستم! حالا حضرت فرمود: وقتی میروید آنجا، به خلیفه بگویید: وزیر را در یک…
حضور تمام ائمه طاهرین (علیهم السلام) میتوانستند برسند، اما امام زمان (عج الله فرجه) خودشان باید اراده کنند تا به حضور ایشان برسید!...
حضور تمام ائمه طاهرین (علیهم السلام) میتوانستند برسند، اما امام زمان (عج الله فرجه) خودشان باید اراده کنند تا به حضور ایشان برسید! [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: امام زمان را بشناسیم تا به مرگ جاهلیت نمیریم]
اگر وجود مبارکش در ظاهر نیست، امرش که هست! اما اینکه بگوییم نیست هم، کفر است!...
بیایید امر وجود مبارک امام زمان (عج الله فرجه) را اطاعت کنید. اگر وجود مبارکش در ظاهر نیست، امرش که هست! اما اینکه بگوییم نیست هم، کفر است! به حضرت عباس قسم! کفر است. به خودش قسم! کفر است. به علی قسم، کفر است! به قرآن قسم، کفر است! کجا میروید؟! [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: امام زمان را بشناسیم تا به مرگ جاهلیت نمیریم]
تا حرف میزنی، میگویند او نیست. کجا نیست؟ کجای خلقت هست که او نیست؟! یک جا نشان من بدهید! کجا امام زمان نیست؟ این چه نیستی است که اگر دقیقهای در خلقت نباشد، خلقت فرو...
تا حرف میزنی، میگویند او نیست. کجا نیست؟ کجای خلقت هست که او نیست؟! یک جا نشان من بدهید! کجا امام زمان نیست؟ این چه نیستی است که اگر دقیقهای در خلقت نباشد، خلقت فروریزان میشود؟! تو نیستی! [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: امام زمان را بشناسیم تا به مرگ جاهلیت نمیریم]
امام زمان (عج الله فرجه) شناختن، این است که باید امرش را اطاعت کنیم...
امام زمان (عج الله فرجه) شناختن، این است که باید امرش را اطاعت کنیم. امام زمان (عج الله فرجه) به تو میگوید: دروغ نگو، غیبت نکن، نزول نخور، بدچشمی نکن، معامله ربوی نکن و. . . این مثل آن است که امیرالمؤمنین (علیه السلام) به کمیل گفت: یا کمیل! اعضاء و جوارحت را در نزد خدا بگذار! خدا هم میفرماید: در نزد مدیر عامل آن زمان بگذار! نه در نزد خلق! مدیر عامل من، حرف مرا میزند، اما خلق، حرف خودش را میزند. وقتی که شما به امر آن مدیر عاملی که خدا معین کرده بروی، با او محشور میشوی، اما اگر به امر آن مدیر عاملی که خدا معین کرده، نروی و به حرف خلق بروی با حرف خلق محشور میشوی. چون پیامبر فرمود: «هر کس به عمل قومی راضی باشد، با آن قوم محشور میشود» [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: امام زمان را بشناسیم تا به مرگ جاهلیت نمیریم]
هر کس امام زمان (عج الله فرجه) خودش را نشناسد، میمیرد به زمان جاهلیت!...
در زمان ما میگوید: هر کس امام زمان (عج الله فرجه) خودش را نشناسد، میمیرد به زمان جاهلیت! زمان امیرالمؤمنین هم نشناختند و مردند به زمان جاهلیت! زمان امام حسن (علیه السلام) هم نشناختند و مردند به «محبت زمان» نه به مَحبت امام! حالا هم اینجا میگوید: باید امام زمانت را بشناسی و گرنه میمیری به زمان جاهلیت! زمان جاهلیت هم همینجور بود که به حرف زمان رفتند. ما به شما تذکر میدهیم، میگوییم زمان نوح، زمان آدم یا زمانهای دیگر چه اتفاقی افتاد. آنها را نقل میکنیم و در زمان خودمان پیاده میکنیم. ما باید امام زمانمان را بشناسیم. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: امام زمان را بشناسیم تا به مرگ جاهلیت نمیریم]
شناخت امام زمان (عج الله فرجه) این است که امام زمان (عج الله فرجه) حجت است و اگر نباشد، تمام عالم فروریزان میشود. ممکن است کسی امام باشد، مثل ابراهیم، که در قرآن به او ...
شناخت امام زمان (عج الله فرجه) این است که امام زمان (عج الله فرجه) حجت است و اگر نباشد، تمام عالم فروریزان میشود. ممکن است کسی امام باشد، مثل ابراهیم، که در قرآن به او امام میگویند، حجت خدا به غیر از امام است. آنها نور خدا هستند. امام زمان یعنی این! [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: امام زمان را بشناسیم تا به مرگ جاهلیت نمیریم]
روایت داریم سرلشکر، سرتیپ و تمام اینها بندهای کفششان را میبریدند و کفششان را آنجا میانداختند...
حالا به اصطلاح، حضرت ولیعهد شد، حالا یک روز نماز جمعه گفت: شما نماز جمعه برو، گفت: من اگر بروم، همانطور که جدم رفته است میروم، گفت: باشد، یک دفعه دیدند حضرت آمد و دامن را به کمر زده است و عمامه را اینجا انداخته است و پابرهنه شده است و میگوید: «الله اکبر»؛ روایت داریم سرلشکر، سرتیپ و تمام اینها بندهای کفششان را میبریدند و کفششان را آنجا میانداختند. گفتند: مأمون! اگر لب بجنبد، اصلاً تو را نابود میکند، صدا زد: برگرد! آنها که هر سال میرفتند، بروند. حضرت آنجا نفرین کرد، خیلی ناراحت شد. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: شهادت امام حسن و امام رضا 85]
[امام رضا] گفت: اگر خدا به تو داده، تو حق نداری به من بدهی، اگر هم غاصبی، زمین بگذار. دید حضرت دندان شکن به او گفت؛ گفت: باید ولیعهدی را قبول کنی...
حالا [مأمون] خیلی استقبال میکند و میگوید: من میخواهم این خلافت را به تو بدهم، تو ولی باشی. گفت: اگر خدا به تو داده، تو حق نداری به من بدهی، اگر هم غاصبی، زمین بگذار. دید حضرت دندان شکن به او گفت؛ گفت: باید ولیعهدی را قبول کنی، گفت: نمیکنم، گفت: تو را میکشم، باید قبول کنی. گفت: قبول میکنم، نه کسی را نصب میکنم، نه کسی را میآورم، نه کسی را میبرم. اسماً بخواهی این کار را میکنم. او میخواست که یک امریههایی حضرت بگوید و بگوید که این امریهها را رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) نگفته است. [با] این امریهها، میخواست در ظاهر، در این کارها، امام رضا (علیه السلام) را خراب کند؛ چون که پیامبر فرمود که عفریت تمام بنی عباس در علم، مأمون است، یعنی عفریت، خیلی این پیشرفته بود، همهاش علما را جمع میکرد و بحث علمی میکرد. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: شهادت امام حسن و امام رضا 85]
حضرت [امام رضا به خود] میپیچد. یک وقت ندا داد: جوادم، عزیزم، کجایی؟ بیا، میخواهم با تو نجوا کنم و ولایت را در ظاهر به تو بسپارم. آمد سر پدر را به دامن گرفت، وداع امامت...
حضرت [امام رضا به خود] میپیچد. یک وقت ندا داد: جوادم، عزیزم، کجایی؟ بیا، میخواهم با تو نجوا کنم و ولایت را در ظاهر به تو بسپارم. آمد سر پدر را به دامن گرفت، وداع امامت را گفت [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: شهادت امام حسن و امام رضا 85]
جان من، عبادت بیعلی، علیکشی است...
اینکه من به شما میگویم: جان من، عبادت بیعلی، علیکشی است، امروز میخواهم یک قدری از آن را برای شما بگویم. حالا میآورد، شهر به شهر آقا را احترام میکند، تا گویا به نیشابور میآید. اینها همه اینجا میآیند و چه کار میخواهد بکند؟ من که جرأت نمیکنم بگویم، انشاءالله زبانم لال بشود؛ تا حتی بعضی از منافقها گفتند: ببین، این دیگر کیست که میگوید اختیارم با شترم است. خب، نمیفهمند دیگر، آخر، ما ولایت را نمیفهمیم، ما خیلی نمیفهمیم. ما باید فقط تسلیم باشیم، به چون و چرای ولایت امام کار نداشته باشیم. اینجا اینطور شده، آنجا اینطور شده است! تو روی بیعقلی خودت میآوری. حالا حضرت میخواهد چه کار کند؟ حضرت، خانه هر کس برود، میگوید: چرا خانه من نیامدی؟ من چطوری هستم؟ اصلاً یک انفجاری پیدا میشود، میگوید: هر کجا شترم رفت. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: شهادت امام حسن و امام رضا 85]
از مدینه که میخواست حرکت کند، اهل بیتش را جمع میکند؛ میگوید: برای من گریه کنید...
حضرت حرکت کرد، اما ببینید امام چطور است؟ از مدینه که میخواست حرکت کند، اهل بیتش را جمع میکند؛ میگوید: برای من گریه کنید. ببین، اهل بیت باز هم نمیفهمند، من میخواهم به شما بگویم که فکر نکنید که اهل بیت میفهمند. ولایت یک چیزی است که فهمیدن آن خیلی مشکل است. میدانید به حضرت چه میگویند؟ میگویند: برای مسافر، گریه خوب نیست، گفت: جان من! کسی که از مسافرت برگردد، من که دیگر برنمیگردم. بفرما! این است که میگویم به چون و چرای امام کار نداشته باشید. عزیز من، الان امام در ظاهر نیست؛ اما امر او هست؛ به امر اینها کار نداشته باشید. عزیز من! قربانت بروم! راه خودت را برو! بس است دیگر، چه چیزی میخواهی بفهمی؟ [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: شهادت امام حسن و امام رضا 85]
[مأمون] تصمیم گرفت زهر به حضرت بدهد. زهر را به انگور زد و به حضرت تعارف کرد. حضرت [امام رضا] به او گفت: این کار را نکن یعنی گفت: من میدانم که زهر به آن هست؛ …...
[مأمون] تصمیم گرفت زهر به حضرت بدهد. زهر را به انگور زد و به حضرت تعارف کرد. حضرت [امام رضا] به او گفت: این کار را نکن یعنی گفت: من میدانم که زهر به آن هست؛ … [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: شهادت امام حسن و امام رضا 85]
امام حسن فرمود: نگو که فقیرم. گفت: من که چیزی ندارم! فرمود آیا ولایتِ ما را میفروشی؟...
شخصی به خانه امام حسن آمد و گفت: آقاجان! من فقیرم. امام حسن فرمود: نگو که فقیرم. گفت: من که چیزی ندارم! فرمود آیا ولایتِ ما را میفروشی؟ گفت: والله! اگر دنیا را پر از طلا و نقره کنند، ولایت شما را نمیفروشم! جان میدهم اما ولایتم را نمیدهم. حضرت فرمود تو دستتنگی وگرنه غنی هستی. چنین کسی همیشه بر روی قله ولایت است و آن را از دست نمیدهد، چون ولایت خود را به همه دنیا نمیفروشد. این گدا نیست. گدا آن کسی است که در فکر دنیاست و مدام میخواهد جمع کند! [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: گنجینه]
چرا آقا امام حسن (علیه السلام) سالی دو بار مالش را تقسیم میکرد؟...
حالا تو نداری به فکر باش. من به این مردم چه بگویم؟ چرا آقا امام حسن (علیه السلام) سالی دو بار مالش را تقسیم میکرد؟ چرا اینها گرسنگی میخوردند؟ حالا تو مثل امام حسن (علیه السلام) نباش؛ اما مردم را بازی نده. معصیت ولایتی نکن [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: یقین]
حضرت زهرا گفت: هر کس برای حسنم گریه کند، در محشر کور نمیآید...
حالا عزیز من، گفت: اگر کسی برای حسین من گریه کند و گناهانش به اندازه ریگهای بیابان و برگهای درخت باشد، او را میآمرزم. گفت: هر کس برای حسنم گریه کند، در محشر کور نمیآید. آخر چه کسانی کور میآیند؟ آنها که تماشاچی بودند. گفتم: عزیزم، تماشاچی نباش، به زن مردم و بچه مردم نگاه نکن، مال حرام و مال غصبی، آنجا که خدا امر کرده، آن امر را زیر پا گذاشتی، تو کور به صحرای محشر میآیی. حالا میگوید: هر کس برای حسنم گریه کند، کور به محشر نمیآید. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: شهادت امام حسن و امام رضا 85]
آقا امام حسن بچههایش را جمع کرد، گفت کاری نکنید آن کسی که برایش چیزی میگویید، خدا بگوید....
هر کسی حرف برای من زد، به من نگویید. ببین! من گفتم آن طرف، دوست من است، الان که تو زدی، دشمن من میشود. هر کسی هر چه گفت بگوید، من هم که هر چه بخواهم بگویم. آقا امام حسن بچههایش را جمع کرد، گفت کاری نکنید آن کسی که برایش چیزی میگویید، خدا بگوید. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: عظمت شیعه]
امام حسن (علیه السلام) صلح کرد. خودش را فدای علی (علیه السلام) کرد...
معاویه، یک ندیمی داشت، خیلی با او دوست بود. یک روز آمد دید دارد به او لعنت میکند. گفت: تو که خیلی او را میخواستی، گفت: من نمیدانستم او اینقدر خبیث هست. گفت: امروز پیش او رفتم، گفتم: علی که کشته شد، یک کمی مسالمتآمیز رفتار کن، تا [موذن] گفت: «اشهد ان محمد رسول الله» گفت: میخواهم این را بردارم. حالا اگر امام حسن (علیه السلام) صلح کرد، میخواست شیعهها بمانند. این لعنتی میخواست نسل شیعه را براندازد، امام حسن (علیه السلام) صلح کرد. خودش را فدای علی (علیه السلام) کرد. روایت داریم، آیه قرآن است، خود رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) هم وقتی امیرالمؤمنین (علیه السلام) را به امر خدا معلوم کرد، حفصه و عایشه بخل ورزیدند. رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را کشتند. اتفاقاً یک زهر درست کردند، جلوی او گذاشتند، گفتند: بخور. گفت: این زهر دارد. گفتند: چه کسی گفته است؟ گفت: الله. مگر دست برداشتند؟ دوباره رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را کشتند. رسول الله…
اگر امام حسن صلح کرد، میخواست شیعهها بمانند. این لعنتی [معاویه] میخواست نسل شیعه را براندازد، امام حسن صلح کرد؛ خودش را فدای علی کرد...
اگر امام حسن صلح کرد، میخواست شیعهها بمانند. این لعنتی [معاویه] میخواست نسل شیعه را براندازد، امام حسن صلح کرد؛ خودش را فدای علی کرد [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: بوی ولایت]
وقتی پیامبر میخواست از دنیا برود، به مردم خطاب کرد: من هیچ اجری از شما نمیخواهم، فقط ذوی القربای مرا احترام کنید!...
وقتی پیامبر میخواست از دنیا برود، به مردم خطاب کرد: من هیچ اجری از شما نمیخواهم، فقط ذوی القربای مرا احترام کنید! [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: گنجینه]
جبرئیل، صیحهای زد. بلند شو که بهترین خلق خدا آمده است...
یامبر داشت معراج میرفت. ملکی بود که دیر، پیامبر را احترام کرد. جبرئیل داشت، راهنمایی میکرد. اینجا یک نکته حساسی است: پیامبر، راهنما دارد؛ اما علی (علیه السلام) خودش، راهنما است. حالا میرود، میبیند آنها آنجا هستند. ولایت، راهنمای کل خلقت است، اما نبی، راهنما میخواهد. حتی اگر پیامبر باشد. ولی راهنمای آن پیامبر هم هست. این چیست که بعضیها میگویند که اگر بگویی اینجوری است درست نیست؟ اصلاً، درست است. تو هستی که درستی را نمیفهمی. حالا جبرئیل، صیحهای زد. بلند شو که بهترین خلق خدا آمده است. نگفت: بهترین همه ممکنات آمده است. پس اینکه میگوییم پیامبر خلق است، اینجا معلوم میشود.البته، پیامبر ولی است، اما الان خدا ایشان را امر به نبی بودن کرده است. اما پیامبر هم ولی است و خدا گفته: «ان الله و ملائکته یصلون علی النبی، یا ایها الذین امنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما» همه تسلیم پیامبر شوید. تسلیم امر شوید. امرش، علی بن ابی طالب (علیه السلام) است. آنها که امر را اطاعت نکردند و گفتند: «حسبنا کتاب الله!….» خدای تبارک و…
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در این فاصله که ام السلمه آب در ظرف میریخت، به معراج رفت و برگشت و در آن مدت تمام آسمانها، عرش، بهشت و جهنم را سِیر کرد....
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در این فاصله که ام السلمه آب در ظرف میریخت، به معراج رفت و برگشت و در آن مدت تمام آسمانها، عرش، بهشت و جهنم را سِیر کرد. پس زمان در اختیار ولایت است. متقی هم به طوری میشود که زمان ندارد. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: گنجینه]
وقتی پیامبر به معراج رفت، به قطار شتری رسیدند که بار آنها کتاب بود...
وقتی پیامبر به معراج رفت، به قطار شتری رسیدند که بار آنها کتاب بود، کمی مکث کرد. جبرئیل گفت باید از زیر آن رد شویم. ستارهای است که هر سی هزار سال یک بار میدرخشد و من سی هزار بار آن را دیدهام و هنوز این قطار میرود. پرسید در این کتابها چیست؟ گفت: اینها همهاش فضایل پسر عمت علی (علیه السلام) است که به تمام کرات خلقت میرود! پس همه کرات خلقت باید فضایل امیرالمؤمنین (علیه السلام) را بگویند. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: گنجینه]
همه کرات خلقت تنظیم است؛ یعنی «لا اله الا الله، محمد رسول الله، علی ولی الله» میگویند. معلوم میشود که به همه آنها ولایت نازل شده است و قرآن برای ما زمینیهاست!...
همه کرات خلقت تنظیم است؛ یعنی «لا اله الا الله، محمد رسول الله، علی ولی الله» میگویند. معلوم میشود که به همه آنها ولایت نازل شده است و قرآن برای ما زمینیهاست! [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: گنجینه]
پیامبر فرمود: من دو چیز بزرگ را در میان شما به امانت میگذارم یکی قرآن است و یکی عترت. دست روی دوش امیرالمؤمنین گذاشت و گفت: قرآن را از او بپرسید...
پیامبر فرمود: من دو چیز بزرگ را در میان شما به امانت میگذارم یکی قرآن است و یکی عترت. دست روی دوش امیرالمؤمنین گذاشت و گفت: قرآن را از او بپرسید [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: گنجینه]
این نبی چقدر زحمت کشید؟ روایت داریم اینقدر او را زدند، او را پشت دیوار انداختند، مشرکین گفتند او مرد، ولش کنید...
این نبی چقدر زحمت کشید؟ روایت داریم اینقدر او را زدند، او را پشت دیوار انداختند، مشرکین گفتند او مرد، ولش کنید. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دارد خون از سر و پایش میریزد، با این سر و صورت پیش حمزه آمد. حمزه گفت: عمو جان چیست؟ گفت: عمو جان، اسلام بیاور. همزه یکدفعه عصبانی و ناراحت شد که بچه برادرش را اینجوری کردند، پا شد، دست به شمشیر کرد، داخل اینها آمد و گفت: کسی دیگر جرأت ندارد به بچه عمویم حرفی بزند، با این شمشیر گردنش را میزنم. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: شناخت امام]
إنّ الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین امنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما به تمام خلقت گفته تسلیم پیامبر شوید. پیامبر هم گفته تسلیم علی شوید...
إنّ الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین امنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما به تمام خلقت گفته تسلیم پیامبر شوید. پیامبر هم گفته تسلیم علی شوید [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: صفات اصحاب یمین]
گفت: به خدا قسم، اگر اینقدر توان داشته باشید که ندارید، خورشید را در یک کف دست من بگذارید، ماه را در یک کف دست من بگذارید، میگویم: «لا اله الا الله» اما در این پیامبر،...
پیامبر چقدر زحمت کشید؟ مگر زحمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شوخی است؟ حالا آن یکی را نمیگویم که از آن بالا خاکستر روی سرش میریختند. چرا؟ بیا طرف ما برایت زن میگیریم، به تو شوکت میدهیم، دستت را میگیریم، چه کارت میکنیم، فلانت میکنیم، دیدند رها نمیکند. حضرت فرمود: خدا را قبول دارید؟ گفتند: آره، گفت: به خدا قسم، اگر اینقدر توان داشته باشید که ندارید، خورشید را در یک کف دست من بگذارید، ماه را در یک کف دست من بگذارید، میگویم: «لا اله الا الله» اما در این پیامبر، «علی ولی الله» است. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: شناخت امام]
حالا عزیز من، آخرین حرف من این است؛ حسین (علیه السلام) را با لهو و لعب فرق بگذارید...
حالا عزیز من، آخرین حرف من این است؛ شما که حسین (علیه السلام) را دوست دارید؛ قسم میخورد، میگوید: اگر به قدر بال مگس گریه کنید، خدا از سر گناهانتان میگذرد؛ تا حتی اگر مطابق برگهای درختان و ریگهای بیابان باشد؛ اما حسین (علیه السلام) را با لهو و لعب فرق بگذارید. قبر امام حسین (علیه السلام) درون دل شما است، کجا این لهو و لعبها را میزنی؟ [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: اربعین 87]
جوانان عزیز، به دینم، دلم میخواهد با حسین محشور باشید، نه با لهو و لعب. تا میتوانید لهو و لعب را از خانههایتان بیرون کنید....
جوانان عزیز، به دینم، دلم میخواهد با حسین محشور باشید، نه با لهو و لعب. تا میتوانید لهو و لعب را از خانههایتان بیرون کنید. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: اربعین 87]
من به شما گفتم، ما نه اسلام واقعی داریم نه ولایت...
حالا قربانتان بروم. تو را به حضرت عباس، ما چه مسلمانهایی هستیم؟ من به شما گفتم، ما نه اسلام واقعی داریم نه ولایت. اینکه به شما گفتم، اسلام میگوید دروغ نگو، میگوییم، اسلام میگوید خدعه نکن میکنیم، اسلام میگوید معامله ربوی نکن، میکنیم، اسلام میگوید بخل نداشته باش، داریم. اینها را همه اسلام میگوید، این را که ندارید، ولایت هم ندارید، حالا میگوید بیدین میروید. ما چه چیزی داریم؟ آخر شما اگر اسلام دارید تو را به وجود امام زمان (عج الله فرجه)، این مصیبتهایی که سر اینها آمده میروی ویدئو میزنی؟ میروی ماهواره میزنی؟ میروی تلویزیون میزنی؟ میروی کارهای عشقی میکنی؟ میروی عروسکها را میخری؟ اف بر تو مسلمان، تو اسلام هم نداری، حالا ولایت به جای خودش [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: اربعین 92]
یک وقت حضرت سجاد (علیه السلام) دید که اینها (قبرها را) رها نمیکنند و ممکن است جان بدهند. امر فرمود: حرکت کنید! اینها رو به مدینه حرکت کردند....
یک وقت حضرت سجاد (علیه السلام) دید که اینها (قبرها را) رها نمیکنند و ممکن است جان بدهند. امر فرمود: حرکت کنید! اینها رو به مدینه حرکت کردند. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: وقایع عاشورا]
حالا قافله رسید. یکی میگفت اینجاست که اکبر بود! آن یکی میگفت اینجاست که قاسم بود! . . . هر کسی روی یک قبری گریه میکرد....
حالا قافله رسید. یکی میگفت اینجاست که اکبر بود! آن یکی میگفت اینجاست که قاسم بود! . . . هر کسی روی یک قبری گریه میکرد. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: وقایع عاشورا]
زینب گفت: از غصه برادرم حسین موهایم سفید شد...
عبدالله جلو آمد و دنبال زینب میگردد. حضرت زینب صدایش زد: عبدالله! مگر مرا نمیشناسی؟ عبدالله گفت: زینب تو که موهایت سفید نبود. زینب گفت: از غصه برادرم حسین موهایم سفید شد. خدا میداند مدینه چه خبر شد! [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: وقایع عاشورا]
این که امام حسین (علیه السلام) میفرماید: من کشته جلسه بنی ساعدهام؛ یعنی دنبال مردم نروید!...
این که امام حسین (علیه السلام) میفرماید: من کشته جلسه بنی ساعدهام؛ یعنی دنبال مردم نروید! [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: حر]
عاشورا و اربعین برای این است که ما آمرزیده شویم، لکّه اشکی برای امام حسین (علیه السلام) بریزیم، آهی برای زینب بکشیم تا آمرزیده شویم....
عاشورا و اربعین برای این است که ما آمرزیده شویم، لکّه اشکی برای امام حسین (علیه السلام) بریزیم، آهی برای زینب بکشیم تا آمرزیده شویم. روز تاسوعا و عاشورا تصفیه شوید! با امام حسین (علیه السلام) و آقا ابوالفضل (علیه السلام) عهد کنید که دیگر گناه نمیکنیم، نظرهای ما بیخود است. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: حر]
خواست امام حسین (علیه السلام) این است که دنبال پدرش امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) بروید. امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) میفرماید: دنبال متقی بروید، به حرفش گوش دهید ...
خواست امام حسین (علیه السلام) این است که دنبال پدرش امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) بروید. امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) میفرماید: دنبال متقی بروید، به حرفش گوش دهید و امرش را اطاعت کنید. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: حر]
اگر امام زمان برای عمهاش زینب گریه میکند، کل خلقت دارد گریه میکند. زینب یعنی این...
اگر امام زمان برای عمهاش زینب گریه میکند، کل خلقت دارد گریه میکند. زینب یعنی این [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: پیرامون حضرت زینب]
[زینب] سر قبر امام حسین آمده است. میگوید: حسین جان، برادر، هر شهیدی که آنجا آمد، به استقبالش آمدم، فقط برای دو تا بچهام نیامدم، گفتم شاید تو خجالت بکشی...
[زینب] سر قبر امام حسین آمده است. میگوید: حسین جان، برادر، هر شهیدی که آنجا آمد، به استقبالش آمدم، فقط برای دو تا بچهام نیامدم، گفتم شاید تو خجالت بکشی. دو تا بچه من را که سر خیمهها آوردی، من نیامدم. گفتم: شاید خجالت بکشی، سراغ رقیه را از من نگیر. من نتوانستم او را بیاورم. من نتوانستم او را بیاورم سراغ او را از من نگیر. من خجالت میکشم. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: پیرامون حضرت زینب]
حضرت زینب زمین را بو کرد، گفت: اینجا قبر برادرم هست. ولایت بو میدهد، ولایت بو دارد...
حضرت زینب زمین را بو کرد، گفت: اینجا قبر برادرم هست. ولایت بو میدهد، ولایت بو دارد. تو از کجایی میگویی؟ این حرفها چیست که تو میزنی؟ روایت است؛ امام صادق قسم میخورد، میگوید: یک عدهای از یمن آمده بودند. پدرم امام باقر اینها را در بغل میگرفت، بو میکرد، گفت: صادق، اینها بوی ولایت میدهند. این، بو است. حالا آمده روی قبر برادرش افتاده است. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: پیرامون حضرت زینب]
الان اربعین است به قدر وسعتان به مردم کمک کنید....
الان اربعین است به قدر وسعتان به مردم کمک کنید. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: اربعین 87]
حالا عزیز من، حسین را با لهو و لعب فرق بگذارید. قبر امام حسین درون دل شما است، کجا این لهو و لعبها را میزنی؟ دیگر به دینم، حسینخواه نیستی، به دینم، زینبخواه نیست...
حالا عزیز من، حسین را با لهو و لعب فرق بگذارید. قبر امام حسین درون دل شما است، کجا این لهو و لعبها را میزنی؟ دیگر به دینم، حسینخواه نیستی، به دینم، زینبخواه نیستی؛ شهوتخواه هستی! [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: اربعین 87]
به تمام آیات قرآن، امام حسین (علیه السلام) مرا در بغل گرفت و اینقدر مرا بالا برد که پاهای من به زمین نمیرسید...
به تمام آیات قرآن، امام حسین (علیه السلام) مرا در بغل گرفت و اینقدر مرا بالا برد که پاهای من به زمین نمیرسید. خب، مگر من چه کردم؟ خب، همه شما مهندس هستید، دکتر هستید، بچه علما هستید؛ اما من یک بچه رعیت هستم. آنها اینها حالیشان نیست: «إن أکرمکم عندالله اتقیکم»؛ خدا میگوید: هر کس تقوایش بیشتر باشد، در نزدیکی من است. امام حسین (علیه السلام) داشت با زینب (علیها السلام) میرفت. من به حضرت عباس، شرمنده هستم، هم شرمنده امام حسین (علیه السلام) هستم و هم شرمنده بیشتر شما که پیرو ولایت هستید. آخر، دست داده بود به دست من، خواهرش یک قدری آن طرفتر بود؛ به من گفت: فلانی، خواهرم زینب است. اصلاً زبان من قطع بشود، انگار مثل این است که اجازه گرفت که برود. کجا میروی؟ چه کار داری میکنی؟ اما من به تمام آیات قرآن، تمام هستیام را در راه خدا دادم. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: اربعین 87]
عاشورا و اربعین برای این است که ما آمرزیده شویم، لکّه اشکی برای امام حسین (علیه السلام) بریزیم، آهی برای زینب بکشیم تا آمرزیده شویم....
عاشورا و اربعین برای این است که ما آمرزیده شویم، لکّه اشکی برای امام حسین (علیه السلام) بریزیم، آهی برای زینب بکشیم تا آمرزیده شویم. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: حر]
اگر شما یک سرمایه ولایت از زینب گرفتی، یا از حضرت رقیه گرفتی، یک عمر در این دنیا و در آن دنیا سرمایه به هم زدی....
اگر شما یک سرمایه ولایت از زینب گرفتی، یا از حضرت رقیه گرفتی، یک عمر در این دنیا و در آن دنیا سرمایه به هم زدی. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: پیرامون حضرت زینب]
من میخواهم به شما بگویم، این زینب عصاره ولایت است....
من میخواهم به شما بگویم، این زینب عصاره ولایت است. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: پیرامون حضرت زینب]
ای جابر، والله، اگر من بودم هزار قدم را یک قدم میکردم، روی قبر امام حسین (علیه السلام) میافتادم....
من یک اعتراضی به جابر هم دارم. اینها یک حرفهایی در عالم است. جابر وقتی که میخواهد بیاید، قدمهایش را کوچک، کوچک برمیدارد؛ ای جابر، والله، اگر من بودم هزار قدم را یک قدم میکردم، روی قبر امام حسین (علیه السلام) میافتادم. خدا میداند آن چند شبها افتادم. قبر آقا ابوالفضل اینجا بود، قبر امام حسین (علیه السلام) اینجا؛ یک قدری از آن بو میکردم، یک قدری از این بو میکردم. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: اربعین 87]
آقایان اربعینی! برای رقیه یا سکینه یا زینب قطرهای اشک ریختید؟ ما خنده دیدیم و اشک ندیدیم!...
اربعین یعنی روز فتح ولایت. نه این اربعینی که ما میگیریم و میرویم لای زنها و مردها و میگوییم و میخندیم. آقایان اربعینی! برای رقیه یا سکینه یا زینب قطرهای اشک ریختید؟ ما خنده دیدیم و اشک ندیدیم! [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: افشای احکام]
آیا امیرالمؤمنین نمیخواهد احقاق حق از دخترش زینب بشود؟ در رجعت، خدا رضایت حضرت زینب و رضایت امام حسین و اهل بیت را فراهم میکند. اربعین افشای زحمتهای حضرت زینب اس...
آیا امیرالمؤمنین نمیخواهد احقاق حق از دخترش زینب بشود؟ در رجعت، خدا رضایت حضرت زینب و رضایت امام حسین و اهل بیت را فراهم میکند. اربعین افشای زحمتهای حضرت زینب است که در زمان رجعت افشا میشود. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: رجعت را بهتر بشناسیم]
الا به خانم میگویی، میگوید: زینب هم خواند! تو میخواهی مردم را به شهوت خودت تحریک کنی. آیا تو زینب هستی؟...
الا به خانم میگویی، میگوید: زینب هم خواند! تو میخواهی مردم را به شهوت خودت تحریک کنی. آیا تو زینب هستی؟ آیا امام حسین (علیه السلام) به تو گفته حرف بزن؟ این کارها چیست که درست میکنید؟ همه اینها خیمهشببازی است، [خدا] فردای قیامت، پدرت را در میآورد. خدا علمایی را که از دنیا رفتند، رحمت کند، حاج شیخ عباس میگفت: اگر مرد در خانه است، زن در خانه نرود، اگر هم رفت، [با صدای ضخیم] بگوید: «کی است؟ کی است؟»؛ اینطوری حرف بزند. حالا میگوید: زینب (علیها السلام) این کار را کرده است. زینب (علیها السلام) میخواهد اسلام را یاری کند. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: اربعین 87]
احسنت به این زینب!...
احسنت به این زینب! چون که امام حسین (علیه السلام) گفت: خواهرم زینب، در شام دارند به پدر ما لعنت میکنند. عزیز من، باید بروی آن پرچم را پایین بیاوری، پرچم پدرمان را نصب کنی، گفت: برادر، به دیده منت دارم. [امام حسین (علیه السلام) گفت:] اما باید یک خطبه کوفه بخوانی، یک خطبه هم در شام بخوانی. آن خطبه که خواندی، اینها زیر و رو میشوند. [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: اربعین 87]
رو به کربلا آمدند. سکینه خیلی هوشیار بود. گفت: عمه جان، بوی خوشی میوزد اندر مشام، این جا مگر کربلاست؟...
رو به کربلا آمدند. سکینه خیلی هوشیار بود. گفت: عمه جان، بوی خوشی میوزد اندر مشام، این جا مگر کربلاست؟ [پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: وقایع عاشورا]
مشکی شعار است. … به قرآن اینجا اگر مشکی نپوشی، آنجا سفید نمیپوشی...
حالا آمده مرتیکه [یزید] میگوید: هر چه بخواهید به شما میدهم. حضرت زینب گفت: آن چیزهایی را که به غارت بردید، اینها همه را مادرم زهرا را به دست بافته بود، آنها را به ما بده. سر آقا امام حسین را هم به ما بده. بعضیها میگویند: اینها سرها را گرفتند و در کربلا آوردند. ده روز هم روضه خواند. گفت: یک آدم امین را هم دنبال ما روانه کن. گویا بشیر بود. یزید دستور داد، گفت: هر کجا اینها میخواهند بنشینند، پا شوند، باید به امر اینها باشی، اطاعت امر بکن. ببین، اینها چه کردند؟ حالا دارند میآیند. اینها برداشته بودند، محملها را اطلس و یزیدپسند کرده بودند. زینب آمد، یک نگاه کرد، گفت: ما عزاداریم، مشکی کنید. فوری یزید دستور داد همه را مشکی کردند. آقا جان من، تو که ادعای مجتهدی میکنی، میگویی سیاه سند ندارد، این هم سندش. گفت: محملها را سیاه کن. مشکی شعار است. … به قرآن اینجا اگر مشکی نپوشی، آنجا سفید نمیپوشی. باید اینجا برای امام حسین مشکی بپوشی که آنجا سفید بپوشی….