ولایت، شرط قبولی سنت و عبادت؛ تولید: تفاوت بین نسخهها
جز (جایگزینی متن - ' کوس ' به ' کورس ') |
|||
(یک نسخهٔ میانیِ همین کاربر نمایش داده نشده است) | |||
سطر ۵: | سطر ۵: | ||
{{جعبه اطلاعات فراداده سخنرانی|10383}} | {{جعبه اطلاعات فراداده سخنرانی|10383}} | ||
− | {{موضوع| | + | {{موضوع|دنبال عبادتهای تأییدنشده نروید؛ امروز زمانی شدهاست که مردم را رو به عبادت سوق میدهند و ذوقی میکنند|عبادت}} {{درباره متقی|قربانتان بروم، تفکر خیلی خوب است. بشر باید تفکر داشتهباشد. خدا میداند، به حضرتعباس، من همیشه فکر میکنم که چهچیزی برای شما خوب است که نجات پیدا کنید، نروید مقدس شوید. مقدس در عبادت میآید و به عبادت خودش مغرور میشود.}} کسانیکه کتاب نوشتند، خیلی زحمت کشیدند. البته هست، ولی بیشتر کتابها مثلاً گفتهاست اگر صد تا صلوات بفرستی، اینطوری میشوی، اگر «لا اله الا الله» بگویی اینطوری میشوی، اینطوری بگویی، اینطوری میشوی. اغلب مردم را ذوقی کردند؛ یعنی اگر مسجد جمکران بروی، اینطوری هست، نماز امامزمان، اینطوری هست، یا اینکه مثلاً زیارت امامحسین {{علیه}} بروی اینطوری هست، مشهد بروی اینطوری هست، خیلی از این حرفها است. من خیلی کتاب مطالعه کردم، البته مطالعه یقینی کردم. همه مردم بهاصطلاح خیلی ذوقی هستند، اینها به این حرفها اطمینان دارند، آنموقع وقتیکه میروی، میبینی یکچیزی هست که قبولی آنرا ندارند. فردایقیامت میگویند: {{آیه|هباءاً منثوراً|سوره=25|آیه=23}} اغلب [کارهای] ما مردم فردایقیامت {{آیه|هباءاً منثوراً|سوره=25|آیه=23}} است؛ یعنی همه عبادتها و کارها را میبینی، اما بهدست نمیآید، به شما نشان میدهد که اینکارها را انجام دادهای. حرف یک مقداری بالا است. انشاءالله اشخاصی که ولایت دارند، اینقدر چون و چرا نمیکنند، حرف ولایت را قبول میکنند. بعد از رسولالله {{صلی}} قبول نکردند و کار به اینجا رسید. خدا حاجشیخعباس را رحمت کند، میگفت: ما پیش اهلتسنن، مثل یک گاوی هستیم که یک مویش سفید باشد، یا یک مویش سیاه باشد؛ یعنی ما اینقدر کم هستیم. چرا؟ مردم را رو به عبادت سوق دادند. حالا زبان من الکن است که چهکسی سوق داد، طلب شما باشد؛ اما واقعیت ایناست که مردم را رو به عبادت سوق دادند. به صورتی عبادت جلو رفت که امامصادق {{علیه}} گریه میکند و روی زانوی خود میزند. میگوید: جد مرا کشتند. کسانیکه حربه نداشتند، دامنهایشان را پر از سنگ کردند و به امامحسین {{علیه}} زدند که به بهشت بروند؛ یعنی میخواستند عبادت بکنند. میفهمید من چه میگویم؟ |
− | {{درباره متقی|قربانتان بروم، تفکر خیلی خوب است. بشر باید تفکر داشتهباشد. خدا میداند، به حضرتعباس، من همیشه فکر میکنم که چهچیزی برای شما خوب است که نجات پیدا کنید، نروید مقدس شوید. مقدس در عبادت میآید و به عبادت خودش مغرور میشود.}} کسانیکه کتاب نوشتند، خیلی زحمت کشیدند. البته هست، ولی بیشتر کتابها مثلاً گفتهاست اگر صد تا صلوات بفرستی، اینطوری میشوی، اگر «لا اله الا الله» بگویی اینطوری میشوی، اینطوری بگویی، اینطوری میشوی. اغلب مردم را ذوقی کردند؛ یعنی اگر مسجد جمکران بروی، اینطوری هست، نماز امامزمان، اینطوری هست، یا اینکه مثلاً زیارت امامحسین {{علیه}} بروی اینطوری هست، مشهد بروی اینطوری هست، خیلی از این حرفها است. من خیلی کتاب مطالعه کردم، البته مطالعه یقینی کردم. همه مردم بهاصطلاح خیلی ذوقی هستند، اینها به این حرفها اطمینان دارند، آنموقع وقتیکه میروی، میبینی یکچیزی هست که قبولی آنرا ندارند. فردایقیامت میگویند: {{آیه|هباءاً منثوراً|سوره=25|آیه=23}} اغلب [کارهای] ما مردم فردایقیامت {{آیه|هباءاً منثوراً|سوره=25|آیه=23}} است؛ یعنی همه عبادتها و کارها را میبینی، اما بهدست نمیآید، به شما نشان میدهد که اینکارها را انجام دادهای. حرف یک مقداری بالا است. انشاءالله اشخاصی که ولایت دارند، اینقدر چون و چرا نمیکنند، حرف ولایت را قبول میکنند. بعد از رسولالله {{صلی}} قبول نکردند و کار به اینجا رسید. خدا حاجشیخعباس را رحمت کند، میگفت: ما پیش اهلتسنن، مثل یک گاوی هستیم که یک مویش سفید باشد، یا یک مویش سیاه باشد؛ یعنی ما اینقدر کم هستیم. چرا؟ مردم را رو به عبادت سوق دادند. حالا زبان من الکن است که چهکسی سوق داد، طلب شما باشد؛ اما واقعیت ایناست که مردم را رو به عبادت سوق دادند. به صورتی عبادت جلو رفت که امامصادق {{علیه}} گریه میکند و روی زانوی خود میزند. میگوید: جد مرا کشتند. کسانیکه حربه نداشتند، دامنهایشان را پر از سنگ کردند و به امامحسین {{علیه}} زدند که به بهشت بروند؛ یعنی میخواستند عبادت بکنند. میفهمید من چه میگویم؟ | ||
− | + | عزیزان من! قربانتان بروم! عبادت، ذوق ولایت است. این آقا این ثواب را نوشتهاست؛ اما ضد اینرا ننوشته است، من از این ناراحت هستم. حالا امامرضا {{علیه}} چه میگوید: {{روایت|لا اله الا الله حصنی، فمن دخل حصنی، امن من عذابی، بشرطها و شروطها}}؛ عزیزان من، دنبال عبادت تأیید نشده نروید. | |
− | عزیزان من! قربانتان بروم! عبادت، ذوق ولایت است. این آقا این ثواب را نوشتهاست؛ اما ضد اینرا ننوشته است، من از این ناراحت هستم. حالا امامرضا {{علیه}} چه میگوید: {{روایت|لا اله الا الله حصنی، فمن دخل حصنی، امن من عذابی، بشرطها و شروطها}}؛ عزیزان من، دنبال عبادت تأیید نشده نروید | ||
− | + | {{موضوع|عالم ربانی، وارث انبیاء است و با رب ارتباط دارد|عالم ربانی}} بعد از رسولالله {{صلی}} مردم را عبادتی کردند و ما را تجددی کردند. هر چه میآورد؛ مسلمان میخرد. من فدای علما بشوم؛ علمایی که در حق ولایت تشخیص دادهبودند، {{دقیقه|5}} خدا حاجشیخعباس را رحمت کند. گفت: یک آقایی بود، ما به دیدن او رفتیم. پیرمردی بود اتاق خانهشان یک در داشت. گفت: ما دیدیم گرمای تابستان او را اینطوری کردهاست. گفت: ما سهنفر بودیم، یک مقداری پول رویهم گذاشتیم و یک پنکه خریدیم. این علما که {{روایت|ورثة الانبیاء}} هستند، اینها هستند. علما وارث انبیاء هستند. گفت: برق هم نداشت، به خانه همسایهشان رفتیم و گفتیم یک شعبه برق به ما بده تا ما به این پنکه وصل کنیم، آن بندهخدا هم داد. گفت: برق را داد و ما به پنکه وصل کردیم و این پنکه یکمقدار چرخید و او یکمقدار جان گرفت. گفت: بلند شد نشست و با ما یک مقداری اختلاط کرد و تشکر کرد و خیلی خوب بود. گفت: یکدفعه توی سر خودش زد و بنا کرد به گریهکردن. گفتیم: آقا چه شدهاست؟ گفت: نوشتهاست سوئیس. این سوئیس دشمن مادر من هست. ببر، ببر. گفت: ما بلند شدیم آمدیم. ببینید این ربّانی است. میفهمید چه میگویم؟ اینرا ربّانی میگویند؛ با رب ارتباط دارد. عالم ربّانی باید با رب ارتباط داشتهباشد؛ نه با تجدد. من نیامدهام وظیفه برای علماء معلوم کنم؛ من حرفم را میزنم، من تاریخ نقل میکنم. حالا نگویید که مثلاً وظیفه معلوم میکند. من برای علما وظیفه معلوم نمیکنم، من تسلیم هستم، من تاریخ نقل میکنم. | |
− | + | {{موضوع|کسانی که فردای قیامت به خدا میگویند ما را برگردان، کسانی هستند که عبادت دارند، عمل صالح ندارند؛ عمل صالح، عمل به ولایت است|عبادت/عمل صالح}} الان شما ببینید خدا این درختان را اول خواب کردهاست که مبادا سرما اینها را از بین ببرد؛ مثل شما که بعضی وقتها خواب هستید و طوفان شدهاست و باد آمدهاست و شما متوجه نشدهای؛ درخت هم همینطور هست. در هنگام طوفان و سرما و تگرگ خواب است؛ اما هنگام بهار که میشود؛ خدا این درختان را بهجان میآورد. این درخت زبانبسته را که بهجان میآورد، امر میشود که ای درخت! تولیدت را افشا کن. من خیلی تجربه اینکارها را دارم. این گوجهها اول که میخواهد گوجه بشود، اول روی آن گل میشود. چونکه گوجه اول تلخ است. تلخی اشیاء برای ایناست که گنجشک و کبوتر و اینها نیایند و اینها را بخورند، وگرنه اگر یکمیلیون از اینها را بخورند که سیر نمیشوند. خدا اینها را تلخ خلق میکند. حالا روی آن گل میگذارد، گل که افتاد این یک مقداری سفت شدهاست؛ پرورش میکند و به تمام این اشیاء و درختان امر شدهاست که تولیدشان را افشاء کنند. همه آنها تولیدشان را افشاء میکنند. ببینید الان چه سیبهایی و گلابیهایی هست. توجه کنید ببینید من چه میخواهم بگویم. خدا میگوید: {{آیه|کلوا من الطیبات و اعملوا صالحا|سوره=23|آیه=51}}؛ من همه اینها را برای شما خلق کردم؛ اما عمل صالح کنید. عمل صالح، عمل به ولایت است. اشخاصی که به آنجا میآورند میگویند: {{آیه|رب ارجعون لعلّی اعمل صالحا|سوره=23|آیه=99}}؛ ما را برگردانید تا عمل صالح انجام دهیم. من جرأت نمیکنم بگویم اینها چه کسانی هستند. اینها کسانی هستند که نود سال عبادت کردند؛ {{دقیقه|10}} مگر اهلتسنن نیستند؟ چقدر عبادت میکنند؟ حالا میرود میبیند دستش خالی است، عبادت دارد؛ {{آیه|رب ارجعون لعلّی اعمل صالحا|سوره=23|آیه=99}} نکردهاست. عمل صالح، عمل به ولایت است. عزیزان من! عمل به ولایت، عمل صالح است. تو به ولایت عمل کن؛ هر کاری گفته انجام بده و هر کاری نگفته انجام نده. ما چیز تازهای برای شما نیاوردهایم. | |
− | {{موضوع| | + | حالا حرف من سر ایناست که آقایان کتاب مینویسند، نمیگویند که این یکچیزی هم دارد. این آقای معمار منتظرین مانند او در اصفهان کم پیدا میشود، خیلی مهم است. او هر چند وقت یکبار به اینجا میآید و جمعیتی را میآورد و ما حرفهایی را میزنیم. گفتم: اینچه چیزی هست که به مردم نمره میدهید؟ علتهای آنرا هم بگویید. میگوید: ما هر چیزی در کتابها نوشتهاست میگوییم. گفتم: درستاست که در کتاب نوشتهاست، ما قبول داریم؛ اما شما میتوانی بگویی که عزیز من، این حرفی که الان داری میگویی چرا [اینچنین است.] |
− | حالا عزیزان من حساب کنید این ثعلبه خیلی مرید آقا بود. میخواهم بگویم مطابق سلمان و اباذر اینقدر جلو رفتهبود. حالا آمدهاست و به پیامبر {{صلی}} میگوید: یا رسولالله! من اگر دو سه تا شاهی داشتم، آبانبار میساختم، چاه میزدم، مقداری به مردم میدادم. یککاری بکن ما هم مثل اینها بشویم که میآیند میگویند میخواهیم دارا شویم. حضرت فرمود: ثعلبه، خیلی به صلاح تو نیست. گفت: چرا به صلاحم نیست؟ من میدهم، اگر ندادم! گویا، حضرت دو درهم به او داد. رفت و یک گوسفند خرید. گوسفند دو قلو زایید و آن گوسفند هم دوباره دوقلو و سه قلو و زیاد شد. میخواهم سنت پیامبر {{صلی}} را بگویم که نگویید من به سنت پیامبر {{صلی}} وارد نیستم و همینطوری یکحرفی میزنم. ثعلبه دیگر یکبار به نماز آمد و گوسفندان زیاد شدند و به بیابان رفت. آیه زکات نازلشد. آمدند که زکات بگیرند. گفتند که ثعلبه زکات بده. گفت: حالا بروید از آنها بگیرید. رفتند گرفتند؛ گفتند: خب، حالا زکات بده. گفت: به پیامبر {{صلی}} بگویید مگر ما یهودی هستیم که جزیه بدهیم؟ قرآن میگوید، بروید بخوانید. میگوید: وای! ثعلبه کافر شد.{{ارجاع|{{آیه|ومنهم من عاهد الله لئن آتانا من فضله لنصدقن ولنکونن من الصالحین، فلما آتاهم من فضله بخلوا به وتولوا وهم معرضون، فاعقبهم نفاقا فی قلوبهم الی یوم یلقونه بما اخلفوا الله ما وعدوه وبما کانوا یکذبون|سوره=9|آیه=75}}}} به یک سنت پیامبر {{صلی}} کافر شد. قبول نکرد. حالا نماز و روزه و حج و آنچه را که الان در این عالم هست، سنت پیامبر {{صلی}} است. چهچیزی این سنت پیامبر {{صلی}} را از بین میبرد؟ بیولایتی. اگر تو ولایت نداشتهباشی، هیچ چیزت درست نیست. چرا؟ میگوید: به عزت و جلال خودم قسم؛ اگر عبادت ثقلین بکنی، عبادت انس و جن بکنی، علی را به {{آیه|الیوم اکملت لکم دینکم|سوره=5|آیه=3}} قبول نداشتهباشی، بهرو تو را داخل جهنم میاندازند. | + | |
+ | {{موضوع|سنت پیامبر خیلی مهم است؛ بهطوریکه اگر کسی دو رکعت نماز عمداً نخواند کافر است؛ قضیه شخصی که به تجارت رفت و سود زیادی کرد، اما نمازش قضا شد|سنت پیامبر/نماز}} حالا من یکچیز دیگری بگویم که بالاتر از اینباشد. سنت پیامبر {{صلی}} خیلی مهم است. جوانان! هر کس دو رکعت نماز عمداً نخواند، کافر است. من یکروایت برای شما بگویم که بتوانم حرفم را بزنم. شخصی خدمت امیرالمؤمنین {{علیه}} رسید و گفت: علیجان! من هر سال که میخواهم به مسافرت بروم یک خوابی میبینم. خواب او را تعبیر کرد. حضرت فرمود: نرو، ضرر دارد. پیش عمر رفت، عمر رمل و اسطرلابی بود. رمل و اسطرلاب انداخت و گفت: خیلی مداخل میکنی. رفت و خیلی مداخل کرد. پیش امیرالمؤمنین {{علیه}} آمد و گفت: علیجان! از زمانیکه من تاجر شدم، تو گفتی نرو، مطابق این گیرم نیامد. گفت: روز چهارشنبه، پای فلان درخت، نماز صبح تو قضا شد یا نه؟ گفت: بله. گفت: از اینجا که خورشید طلوع میکند تا آنجا که غروب میکند [اگر مالک باشی، بازهم] تو ضرر کردی. یک نماز ضرر کردی. چرا اینقدر پای این تلویزیون مینشینید که صبح نمازتان قضا شود؟ میفهمید چقدر ضرر میکنید؟ حالا میخواهم به شما بگویم سنت پیامبر {{صلی}} خیلی عظمت دارد. نماز، سنت پیامبر {{صلی}} است، روزه، سنت پیامبر {{صلی}} است، زکات، سنت پیامبر {{صلی}} است. خیلی مهم است؛ اما من میخواهم مهمتر از اینرا به شما بگویم. رفقایعزیز! عزیزان من که اینجا جمع شدید، یک عده که از تهران تشریف میآورند، من قابل نیستم، شما بهواسطه ولایت میآیید؛ وگرنه من که بهدرد نمیخورم. | ||
+ | |||
+ | {{موضوع|سنت پیامبر خیلی مهم است؛ قضایای ثعلبه که به یک زکات ندادن، کافر شد|سنت پیامبر/ثعلبه/زکات}} حالا عزیزان من حساب کنید این ثعلبه خیلی مرید آقا بود. میخواهم بگویم مطابق سلمان و اباذر اینقدر جلو رفتهبود. حالا آمدهاست و به پیامبر {{صلی}} میگوید: یا رسولالله! من اگر دو سه تا شاهی داشتم، آبانبار میساختم، چاه میزدم، مقداری به مردم میدادم. یککاری بکن ما هم مثل اینها بشویم که میآیند میگویند میخواهیم دارا شویم. حضرت فرمود: ثعلبه، خیلی به صلاح تو نیست. گفت: چرا به صلاحم نیست؟ من میدهم، اگر ندادم! گویا، حضرت دو درهم به او داد. رفت و یک گوسفند خرید. گوسفند دو قلو زایید و آن گوسفند هم دوباره دوقلو و سه قلو و زیاد شد. میخواهم سنت پیامبر {{صلی}} را بگویم که نگویید من به سنت پیامبر {{صلی}} وارد نیستم و همینطوری یکحرفی میزنم. ثعلبه دیگر یکبار به نماز آمد و گوسفندان زیاد شدند و به بیابان رفت. آیه زکات نازلشد. آمدند که زکات بگیرند. گفتند که ثعلبه زکات بده. گفت: حالا بروید از آنها بگیرید. رفتند گرفتند؛ گفتند: خب، حالا زکات بده. گفت: به پیامبر {{صلی}} بگویید مگر ما یهودی هستیم {{دقیقه|15}} که جزیه بدهیم؟ قرآن میگوید، بروید بخوانید. میگوید: وای! ثعلبه کافر شد.{{ارجاع|{{آیه|ومنهم من عاهد الله لئن آتانا من فضله لنصدقن ولنکونن من الصالحین، فلما آتاهم من فضله بخلوا به وتولوا وهم معرضون، فاعقبهم نفاقا فی قلوبهم الی یوم یلقونه بما اخلفوا الله ما وعدوه وبما کانوا یکذبون|سوره=9|آیه=75}}}} به یک سنت پیامبر {{صلی}} کافر شد. قبول نکرد. | ||
+ | |||
+ | {{موضوع|چیزی که سنت پیامبر را با تمام اهمیتش، هیچ میکند، بیولایتیاست|سنت پیامبر/بیولایتی}} حالا نماز و روزه و حج و آنچه را که الان در این عالم هست، سنت پیامبر {{صلی}} است. چهچیزی این سنت پیامبر {{صلی}} را از بین میبرد؟ بیولایتی. اگر تو ولایت نداشتهباشی، هیچ چیزت درست نیست. چرا؟ میگوید: به عزت و جلال خودم قسم؛ اگر عبادت ثقلین بکنی، عبادت انس و جن بکنی، علی را به {{آیه|الیوم اکملت لکم دینکم|سوره=5|آیه=3}} قبول نداشتهباشی، بهرو تو را داخل جهنم میاندازند. | ||
− | |||
این آقایشاهآبادی اولاً که ملا است، بعد رئیسدانشگاه است. چند وقت پیش آمدهبود میگفت: چرا میگوید: بهرو؟ گفتم: آدم بیولایت که دیگر آبرو ندارد، او را بهرو داخل جهنم میاندازند. پس سنت پیامبر {{صلی}} درستاست، اما درستتر از آنچه چیزی هست؟ ولایت است. عزیز من! قربانتان بروم! شک نکنید. بیایید ولایت را قبول کنید. من به شما قول میدهم، جوانها از سر گناهتان هم میگذرد. خیلی ولایت مهم است. من در تمام خلقت دو چیز را میبینم: خدا و ولایت. آنوقت قرآن هم هماناست، پیامبر {{صلی}} هم هماناست، اینها یکی هستند. اگر ولایت را قبول داشتهباشی، پیامبر {{صلی}} را قبول نداشتهباشی، کافر هستی. اگر پیامبر {{صلی}} را قبول نداشتهباشی، علی امیرالمؤمنین {{علیه}} را قبول نداشتهباشی، کافر هستی. اگر قرآن را قبول نداشتهباشی، کافر هستی. چرا اینها هیچ یک از اعمالشان درست نیست؟ عمر گفت: «حسبنا کتابالله»؛ کتاب خدا ما را بس است. حالا میگوید: «أنا قرآنالناطق»؛ علی قرآنناطق است. چقدر مردم را گمراه کردند؟ چرا میگوید بعد از رسولالله {{صلی}} مرتد و کافر شدند؟ چرا فکر ندارید؟ چرا فکر و اندیشه ندارید که به ولایتتان محکم باشید؟ سست نشوید. چرا گفت؟ «حسبنا کتابالله»؛ کتاب خدا ما را بس است. مرتیکه، باید علی {{علیه}} را قبول داشتهباشی، خود قرآن هم آمدهاست علی {{علیه}} را افشاء میکند. | این آقایشاهآبادی اولاً که ملا است، بعد رئیسدانشگاه است. چند وقت پیش آمدهبود میگفت: چرا میگوید: بهرو؟ گفتم: آدم بیولایت که دیگر آبرو ندارد، او را بهرو داخل جهنم میاندازند. پس سنت پیامبر {{صلی}} درستاست، اما درستتر از آنچه چیزی هست؟ ولایت است. عزیز من! قربانتان بروم! شک نکنید. بیایید ولایت را قبول کنید. من به شما قول میدهم، جوانها از سر گناهتان هم میگذرد. خیلی ولایت مهم است. من در تمام خلقت دو چیز را میبینم: خدا و ولایت. آنوقت قرآن هم هماناست، پیامبر {{صلی}} هم هماناست، اینها یکی هستند. اگر ولایت را قبول داشتهباشی، پیامبر {{صلی}} را قبول نداشتهباشی، کافر هستی. اگر پیامبر {{صلی}} را قبول نداشتهباشی، علی امیرالمؤمنین {{علیه}} را قبول نداشتهباشی، کافر هستی. اگر قرآن را قبول نداشتهباشی، کافر هستی. چرا اینها هیچ یک از اعمالشان درست نیست؟ عمر گفت: «حسبنا کتابالله»؛ کتاب خدا ما را بس است. حالا میگوید: «أنا قرآنالناطق»؛ علی قرآنناطق است. چقدر مردم را گمراه کردند؟ چرا میگوید بعد از رسولالله {{صلی}} مرتد و کافر شدند؟ چرا فکر ندارید؟ چرا فکر و اندیشه ندارید که به ولایتتان محکم باشید؟ سست نشوید. چرا گفت؟ «حسبنا کتابالله»؛ کتاب خدا ما را بس است. مرتیکه، باید علی {{علیه}} را قبول داشتهباشی، خود قرآن هم آمدهاست علی {{علیه}} را افشاء میکند. | ||
− | حالا با تمام عبادتهایشان چرا میگوید مرتد و کافر شدهاند؟ به این حرفها توجه کنید. به چهچیزی کافر شدند؟ اینها که اول خداشناس هستند، اول قرآنخوان هستند؛ به ولایت کافر شدند. طناب گردن علی انداخت و انداخت داخل خانه و گفت: «من»، تمام شد رفت پی کارش. «من» آدم را کافر میکند، امر، آدم را به خدا میرساند. رفقایعزیز! «من» را از خودتان دور کنید. به حضرتعباس، تا «من» دارید هیچچیزی ندارید؛ چونکه «من» بت خودت است. | + | حالا با تمام عبادتهایشان چرا میگوید مرتد و کافر شدهاند؟ به این حرفها توجه کنید. به چهچیزی کافر شدند؟ اینها که اول خداشناس هستند، اول قرآنخوان هستند؛ به ولایت کافر شدند. طناب گردن علی انداخت و انداخت داخل خانه و گفت: «من»، تمام شد رفت پی کارش. «من» آدم را کافر میکند، امر، آدم را به خدا میرساند. رفقایعزیز! «من» را از خودتان دور کنید. به حضرتعباس، تا «من» دارید هیچچیزی ندارید؛ چونکه «من» بت خودت است. باید ببینید خدا چه میگوید. اگر باز هم میخواهید بهتر بفهمید، امامرضا {{علیه}} میگوید: {{روایت|لا اله الا الله حصنی، فمن دخل حصنی، امن من عذابی، بشرطها و شروطها و أنا من شروطها}}؛ شروط «لا اله الا الله» ما هستیم؛ یعنی اگر تو بدون ما، «لا اله الا الله» گفتی، شروط نداری و قبول نیست. |
+ | |||
+ | {{موضوع|بشر با تولیدش، میتواند اشرف مخلوقات شود، میتواند بلهماضل شود؛ اشرف مخلوقات کسی است که امر را اطاعت کند|تولید/اطاعت امر}} بنا شد که تمام نباتات تولید خودشان را میدهند؛ خب تو هم «اشرفمخلوقات» میشوی و هم {{آیه|بل هم أضل|سوره=7|آیه=179}} میشوی. هم من «اشرفمخلوقات» میشوم و هم {{آیه|بل هم أضل|سوره=7|آیه=179}} میشوم. چطور؟ تولید تو چهچیزی هست؟ تو هم باید تولید داشتهباشی. {{دقیقه|20}} درخت تولید دارد، تولید تو چهچیزی هست؟ خب، حالا سخی هستی؟ «استغفر الله»! پدر و مادرت را احترام میکنی؟ «استغفر الله»! به فقرا میرسی؟ «استغفر الله»! دستت داخل جیبت میرود؟ «استغفر الله»! نمازهایت را اول وقت میخوانی؟ «استغفر الله»! غشمعامله نمیکنی؟ «استغفر الله»! خمس و سهم امام میدهی؟ «استغفر الله»! تو تولیدت چهچیزی هست؟ بابا جان من! تو که از یک درخت کمتر هستی. چگونه ما اشرفمخلوقات هستیم؟ اشرفمخلوقات کسی است که امر را اطاعت کند. رفقایعزیز! قربانتان بروم! از امر خیلی به جایی میرسید. من به قربان یک عدهای بروم. من یکموقع به آنها گفتهام که اینها که در ادارهها هستند، وقتی حقوقشان را میگیرند، باید خمس و سهم امامشان را بدهند. چرا؟ چون آنها نمیدهند؛ ولی تو باید بدهی. همین کورس این و آن میزنی. الان من یکنفر را سراغ دارم از درآمدش هفتگی و ماهیانه حساب میکند و میدهد. | ||
− | {{موضوع| | + | {{موضوع|بیامری، نظم عالم را بههم میزند|بیامری}} والله، بالله، خدا، تمام خلقت را با نظم خلق کردهاست. کسیکه نظم این عالم را بههم میزند، بشر است بهخصوص مقدسها. مقدسها نظم عالم را بههم میزنند. چهکسی نظم عالم را بههم میزند؟ کسانیکه امر را اطاعت نمیکنند. اگر همه مردم خمس و سهم امام میدادند، فقیر نبود. اگر همه مردم خوشچشم بودند و نگاه به مرد مردم و زن مردم نمیکردند چقدر خوب بود. |
− | |||
− | {{موضوع| | + | {{موضوع|اینقدر خدا از گناه قوملوط بدش میآید که هیچ شهری را زیر و رو نکرد؛ مگر هشت شهر قوملوط را|قوم لوط}} من تا یادم نرفتهاست یکچیزی بگویم. اینرا استخاره کردم که بگویم. الان در ممالک اینکار خیلی پیشروی کردهاست. چرا خدا شهرهای دیگر را عذاب کرد؟ بروید پیامبر اکرم {{صلی}} را سجده کنید. چقدر آمد دعا کرد. به قربان ولایت بروم، از وقتی ولایت افشاء شد؛ ولایت در خلقت بود، در دنیا افشاء شد. گفتم: اینکه میگوید امیرالمؤمنین {{علیه}} بهدنیا آمدهاست، اشتباهاست؛ علی {{علیه}} ظاهر شد. علی {{علیه}} که میگوید من با همه انبیاء آمدم، با پیامبر {{صلی}} آشکارا آمدهام، علی {{علیه}} در مکه ظاهر شد. حالا حساب کنید هر طوریکه میشدند، دیگر پیامبر {{صلی}} گفت: نشو، نشدند وگرنه الان سبیلتر از آنموقع است. چرا خدای تبارک و تعالی اینقدر از عمل جنسی بدش میآید؟ هیچ شهری را زیر و رو نکرد. قوملوط و هشت شهرش را زیر و رو کرد. گفت: یا لوط! برو شهر نهم و همسرت را بگذار اینجا باشد؛ همسرت به [عمل] قوم اینها راضی است. حالا هشتشهر قوملوط را زیر و رو کرد. چه دلیلی داشت؟ من سربسته میگویم، عمل جنسی یکطوری است که اینرا پشت کمرت قرار دادهاست، اینها ذرات خلقت است. این عملی که پشت کمر تو است، ذرات خلقت است. این پسر، کاکلزری است، خانم است، عزیز است. اینها را باید با آن به عمل بیاوری، مصرف دیگری میکنی، خدا بدش میآید. تمام عمل قوملوط که اینقدر بد است، [برای ایناست که] تو این مصرف را جای دیگری میکنی. این ذرات است. این ذرات را بهوجود آوردهاست. در نباتات است، پشت کمر تو گذاشتهاست. چقدر الان بچهها، جوانان، آقایان زیبا و خوشگل هستند. ایننیست که صورتش مو نداشتهباشد، کسی هم صورتش مو دارد، اینقدر آدم حظ میکند. {{مخفی|من از آقای بیطرفان حظ میکنم. از این بیطرفانها خیلی در بین شما هست. حالا میخواستم اسم بیاورم و تعریفش را بکنم، ببینیم دو سه شاهی به ما میدهد.}} {{دقیقه|25}} حالا خدا چقدر از اینکار بدش میآید؟ یک شخصی بود، او را آنجا آوردند، میگفت: اربابش را زدهبود کشتهبود و زمان خلافت این خبیث، عمر بود. آوردند و گفتند اینشخص پدر ما را کشتهاست و بنا شد حکم قتل او را بدهد. امیرالمؤمنین {{علیه}} گفت: صبر کن. آنموقع دکتر نبود که معلوم بکند. حضرت فرمود: شما اینشخص را خاک کنید و بعد از دو روز بروید و قبرش را بشکافید. بعد از دو روز رفتند دیدند یکذره آتش است. گفت: پیش قوملوط رفت، این راست میگوید. از بیتالمال پول خون او را بدهید. خیلی این عمل الان زیاد شدهاست. من قسم میخورم انشاءالله در بین شما که نیست و در مملکت ما هم کم است؛ اما یکموقع نمیدانند که این عمل چقدر بد است. یکی دو نفر بهمن زنگ زدند و گفتند: ما نوحهخوان هستیم و فکر نمیکردیم این عمل اینقدر بد است. |
− | من تا یادم نرفتهاست یکچیزی بگویم. اینرا استخاره کردم که بگویم. الان در ممالک اینکار خیلی پیشروی کردهاست. چرا خدا شهرهای دیگر را عذاب کرد؟ بروید پیامبر اکرم {{صلی}} را سجده کنید. چقدر آمد دعا کرد. به قربان ولایت بروم، از وقتی ولایت افشاء شد؛ ولایت در خلقت بود، در دنیا افشاء شد. گفتم: اینکه میگوید امیرالمؤمنین {{علیه}} بهدنیا آمدهاست، اشتباهاست؛ علی {{علیه}} ظاهر شد. علی {{علیه}} که میگوید من با همه انبیاء آمدم، با پیامبر {{صلی}} آشکارا آمدهام، علی {{علیه}} در مکه ظاهر شد. حالا حساب کنید هر طوریکه میشدند، دیگر پیامبر {{صلی}} گفت: نشو، نشدند وگرنه الان سبیلتر از آنموقع است. چرا خدای تبارک و تعالی اینقدر از عمل جنسی بدش میآید؟ هیچ شهری را زیر و رو نکرد. قوملوط و هشت شهرش را زیر و رو کرد. گفت: یا لوط! برو شهر نهم و همسرت را بگذار اینجا باشد؛ همسرت به [عمل] قوم اینها راضی است. حالا هشتشهر قوملوط را زیر و رو کرد. چه دلیلی داشت؟ عمل جنسی یکطوری است که اینرا پشت کمرت قرار دادهاست، اینها ذرات خلقت است. این عملی که پشت کمر تو است، ذرات خلقت است. این پسر، کاکلزری است، خانم است، عزیز است. اینها را باید با آن به عمل بیاوری، مصرف دیگری میکنی، خدا بدش میآید. تمام عمل قوملوط که اینقدر بد است، [برای ایناست که] تو این مصرف را جای دیگری میکنی. این ذرات است. این ذرات را بهوجود آوردهاست. در نباتات است، پشت کمر تو گذاشتهاست. چقدر الان بچهها، جوانان، آقایان زیبا و خوشگل هستند. ایننیست که صورتش مو نداشتهباشد، کسی هم صورتش مو دارد، اینقدر آدم حظ میکند. {{مخفی|من از آقای بیطرفان حظ میکنم. از این بیطرفانها خیلی در بین شما هست. حالا میخواستم اسم بیاورم و تعریفش را | ||
− | پس گناهان، صغیره و کبیره دارد. انسان نباید گناه کبیره انجام دهد. آقای دستغیب یک کتابی نوشتهاست و گناهان کبیره را گفتهاست. یکی از آقایان پیش ما آورد و خواند. گفتم: این گناهان که ایشان نوشتهاست به عقیده من همهاش صغیره است. {{توضیح|حالا نگویید که این میگوید من از دستغیب بهتر هستم. حرفزدن خیلی مشکل است.}} گفتم: هر چیزی که میشود جرمش را خرید، این کبیره نیست؛ تا حتی زنای محصنه. از آن بالا تو را پرت میکنند. وقتیکه به تو حد زدند، دیگر پاک میشوی، یا اگر دزدی کردی، اینجا (دست) تو را میزنند. گفتم: گناه کبیره، گناه بیولایتی است. گناه بیولایتی، کبیره است؛ چونکه این گناهی است که تو را به جهنم میبرد. مواظب باشید با ولایت باشید. هر گناهی که میشود خرید که کبیره نیست. مگر میشود بیولایتی را خرید؟ | + | {{موضوع|گناه کبیره، گناه بیولایتیاست؛ هر گناهی که بتوان آن را خرید، صغیره است، تا حتی زنای محصنه؛ اما بیولایتی را نمیتوان خرید|بیولایتی/گناه کبیره/گناه صغیره}} پس گناهان، صغیره و کبیره دارد. انسان نباید گناه کبیره انجام دهد. آقای دستغیب یک کتابی نوشتهاست و گناهان کبیره را گفتهاست. یکی از آقایان پیش ما آورد و خواند. گفتم: این گناهان که ایشان نوشتهاست به عقیده من همهاش صغیره است. {{توضیح|حالا نگویید که این میگوید من از دستغیب بهتر هستم. حرفزدن خیلی مشکل است.}} گفتم: هر چیزی که میشود جرمش را خرید، این کبیره نیست؛ تا حتی زنای محصنه. از آن بالا تو را پرت میکنند. وقتیکه به تو حد زدند، دیگر پاک میشوی، یا اگر دزدی کردی، اینجا (دست) تو را میزنند. گفتم: گناه کبیره، گناه بیولایتی است. گناه بیولایتی، کبیره است؛ چونکه این گناهی است که تو را به جهنم میبرد. مواظب باشید با ولایت باشید. هر گناهی که میشود خرید که کبیره نیست. مگر میشود بیولایتی را خرید؟ |
− | {{موضوع| | + | {{موضوع|هیچچیز بهاندازه سخاوت شما را به خدا و ولایت نزدیک نمیکند؛ شما نمیتوانید هستی مردم را درست کنید، اما در حد وسعتان کسری آنها را برطرف کنید|سخاوت}} عزیز من! قربانتان بروم! بنا شد هر کاری انجام میدهید، با فکر و اندیشه باشید. جای دیگر هم گفتم: شما باید سه چیز داشتهباشید؛ اول: ولایت، بعد عدالت، بعد سخاوت. اگر سخاوت نداری، از خدا بخواه که تو را سخی کند. امروز چند تا از دوستانم از تهران آمدهبودند، راجعبه این صحبت میکردم که خدا خودت را حفظ میکند، همهجور تو را حفظ میکند. حتیالامکان تا میتوانی کسری مردم را درستکن، هستی آنها را که نمیتوانی درستکنی. من الان یک مثال برای شما میزنم ببینید خدا چقدر خوب است. نمیتوانی بگویی من چیز ندارم. میتوانی دو کیلو میوه بگیری و در خانه قوم و خویشت بدهی. میتوانی یک مرغ بخری و در خانه قوم و خویشت بدهی. میتوانی بروی آنجا بنشینی و قدری نوازش کنی. یا لااقل شبعید که میشود مقداری پول به بچههای او بدهی. میتوانی اینکار را انجام بدهی. نگو نمیتوانم، خب، میتوانی. زنبور عسل بلند شد و دهانش را پر از آب کرد که برود و آتش ابراهیم را خاموش کند. جبرئیل گفت: کجا میروی؟ گفت: میروم که آتش را خاموش کنم. گفت: با چهچیزی؟ گفت: با این. گفت: دوازدهفرسخ آتش است. گفت: به اندازه وسعم. حالا ببینید خدا چقدر خوب است. حالا خدا هم وحی به این میرساند و هم در دهانش عسل خلق کردهاست. بههیچ حیوانی وحی نمیرسد، فقط به زنبور میرسد که آتشخاموشکن است. {{دقیقه|30}} بیایید آتش همسایهها و فقرا را به اندازه زنبور عسل خاموش کنید. قربانتان بروم! اینرا که میتوانید. عزیزان من! من میدانم که هیچچیزی بهغیر از سخاوت شما را به خدا و ولایت و امر ولایت نزدیک نمیکند. قربانتان بروم! شما باید خیلی امر را اطاعت کنید. امیدوارم همهشما انشاءالله زیر سایه امامزمان {{عج}} باشید. |
− | عزیز من! قربانتان بروم! بنا شد هر کاری انجام میدهید، با فکر و اندیشه باشید. جای دیگر هم گفتم: شما باید سه چیز داشتهباشید؛ اول: ولایت، بعد عدالت، بعد سخاوت. اگر سخاوت نداری، از خدا بخواه که تو را سخی کند. امروز چند تا از دوستانم از تهران آمدهبودند، راجعبه این صحبت میکردم که خدا خودت را حفظ میکند، همهجور تو را حفظ میکند. حتیالامکان تا میتوانی کسری مردم را درستکن، هستی آنها را که نمیتوانی درستکنی. من الان یک مثال برای شما میزنم ببینید خدا چقدر خوب است. نمیتوانی بگویی من چیز ندارم. میتوانی دو کیلو میوه بگیری و در خانه قوم و خویشت بدهی. میتوانی یک مرغ بخری و در خانه قوم و خویشت بدهی. میتوانی بروی آنجا بنشینی و قدری نوازش کنی. یا لااقل شبعید که میشود مقداری پول به بچههای او بدهی. میتوانی اینکار را انجام بدهی. نگو نمیتوانم، خب، میتوانی. زنبور عسل بلند شد و دهانش را پر از آب کرد که برود و آتش ابراهیم را خاموش کند. جبرئیل گفت: کجا میروی؟ گفت: میروم که آتش را خاموش کنم. گفت: با چهچیزی؟ گفت: با این. گفت: دوازدهفرسخ آتش است. گفت: به اندازه وسعم. حالا ببینید خدا چقدر خوب است. حالا خدا هم وحی به این میرساند و هم در دهانش عسل خلق کردهاست. بههیچ حیوانی وحی نمیرسد، فقط به زنبور میرسد که آتشخاموشکن است. بیایید آتش همسایهها و فقرا را به اندازه زنبور عسل خاموش کنید. قربانتان بروم! اینرا که میتوانید. عزیزان من! من میدانم که هیچچیزی بهغیر از سخاوت شما را به خدا و ولایت و امر ولایت نزدیک نمیکند. قربانتان بروم! شما باید خیلی امر را اطاعت کنید. امیدوارم همهشما انشاءالله زیر سایه امامزمان {{عج}} باشید. | ||
− | {{موضوع| | + | {{موضوع|دنیا خراب نیست، خرابی از خود شماست؛ دنیا، همین دنیاست که وقتی امام زمان میآید، به بهشت اتصال میشود|دنیا}} بعضی از ما عادل هم که نیستیم، خبیث هم هستیم. خباثت ما از عدالتمان زیادتر است. اگر آقا امامزمان {{عج}} بیاید، عدالتفرسا میشود. اگر ما بیاییم، یکییکی خودمان را درست کنیم، دنیا درست میشود. از امروز همه قرار بگذاریم خودمان را درست کنیم، دنیا درست میشود. دنیا که خراب نیست. من به اینها گفتم: گوساله چه تقصیری دارد، من میروم گوسالهپرست میشوم. من میروم ردّ دختر مردم را میگیرم. تو خراب هستی. همین دنیا هست که امامزمان {{عج}} میآید و بهشت میشود. اینجا روایت داریم، اتصال به بهشت میشود. اینطوری که نیست، همه به بلوغ میرسند، همه چشمپاک هستند. دختری که وجیهترین دخترها باشد، تشتطلا به سرش باشد و از مغرب عالم به مشرق برود و از مشرق عالم به مغرب برود، هیچکسی با او کار ندارد؛ یعنی دیگر در این دنیا چشم بد نیست. همه بدها را میزند. یک نوینی بهوجود میآید. امامزمان {{عج}} تو را در آغوش میگیرد، اگر همیشه اطاعت کنی، برای چه تو را بزند؟ اصلاً تو را میخواهد. چرا امامزمان {{عج}} میگوید: یا جداه! اشک چشمم تمام میشود، خون گریه میکنم؛ اما به اصحابامامحسین {{علیه}} میگوید: پدر و مادرم به قربانتان؟ چون امر را اطاعت کردند. بابا جان! بیایید امر را اطاعت کنید. حرف ما از اول همین بودهاست و حالا هم همیناست. من مثل ملانصرالدین هستم. ملانصرالدین چهل سالش بود، میگفت: چهل سالم هست. چهلسال بعد از آنهم میگفت: چهل سالم هست. من هم مثل او هستم. از اول همین را گفتم، تا آخر عمرم هم همین را میگویم. اگر میخواهید به جایی برسید امر را اطاعت کنید. امر به شما جزا میدهد نه این عبادتهای بند تمبانی، عبادتهای خیالی. بیشتر ما عبادتهایمان خیالی است. |
− | بعضی از ما عادل هم که نیستیم، خبیث هم هستیم. خباثت ما از عدالتمان زیادتر است. اگر آقا امامزمان {{عج}} بیاید، عدالتفرسا میشود. اگر ما بیاییم، یکییکی خودمان را درست کنیم، دنیا درست میشود. از امروز همه قرار بگذاریم خودمان را درست کنیم، دنیا درست میشود. دنیا که خراب نیست. من به اینها گفتم: گوساله چه تقصیری دارد، من میروم گوسالهپرست میشوم. من میروم ردّ دختر مردم را میگیرم. تو خراب هستی. همین دنیا هست که امامزمان {{عج}} میآید و بهشت میشود. اینجا روایت داریم، اتصال به بهشت میشود. اینطوری که نیست، همه به بلوغ میرسند، همه چشمپاک هستند. دختری که وجیهترین دخترها باشد، تشتطلا به سرش باشد و از مغرب عالم به مشرق برود و از مشرق عالم به مغرب برود، هیچکسی با او کار ندارد؛ یعنی دیگر در این دنیا چشم بد نیست. همه بدها را میزند. یک نوینی بهوجود میآید. امامزمان {{عج}} تو را در آغوش میگیرد، اگر همیشه اطاعت کنی، برای چه تو را بزند؟ اصلاً تو را میخواهد. چرا امامزمان {{عج}} میگوید: یا جداه! اشک چشمم تمام میشود، خون گریه میکنم؛ اما به اصحابامامحسین {{علیه}} میگوید: پدر و مادرم به قربانتان؟ چون امر را اطاعت کردند. بابا جان! بیایید امر را اطاعت کنید. حرف ما از اول همین بودهاست و حالا هم همیناست. من مثل ملانصرالدین هستم. ملانصرالدین چهل سالش بود، میگفت: چهل سالم هست. چهلسال بعد از آنهم میگفت: چهل سالم هست. من هم مثل او هستم. از اول همین را گفتم، تا آخر عمرم هم همین را میگویم. اگر میخواهید به جایی برسید امر را اطاعت کنید. امر به شما جزا میدهد نه این عبادتهای بند تمبانی، عبادتهای خیالی. بیشتر ما عبادتهایمان خیالی است. | ||
− | {{موضوع|دعا}} | + | {{موضوع|دعا|دعا}} خدایا، عاقبت ما را بهخیر کن. |
− | خدایا، عاقبت ما را بهخیر کن. | ||
خدایا، ما را با خودت آشنا کن. | خدایا، ما را با خودت آشنا کن. | ||
سطر ۵۴: | سطر ۵۳: | ||
عاقبت آنها را بهخیر کن، هیجانی نباشند، مقصد داشتهباشند. | عاقبت آنها را بهخیر کن، هیجانی نباشند، مقصد داشتهباشند. | ||
− | آخر یک عدهای میآیند و میگویند: برویم ببینیم فلانی چه میگوید. یک خیال دارند و یک عناد. اگر من مطابق خیال اینها حرف زدم میگویند خوب است، وگرنه میگویند ولش کن این بیسواد است، بهدرد نمیخورد. باباجان! بیایید مقصد داشتهباشید. مقصد شما ولایت باشد. یکروایت داریم میگوید: اگر از دهان سگ دُر افتاد، دُر را بردارید. تو دُرشناس باش، بهمن چهکار داری، من چهکسی هستم؟ عزیزان من، ببینید چه حرفهایی زده میشود، این حرفها دین و ولایت شما را پرورش میدهد. یقین میکنید که اینچیزها بهدرد نمیخورد، مگر ولایت. از آنها نباشید که فردایقیامت بگوید: {{آیه|رب ارجعون لعلّی اعمل صالحا|سوره=23|آیه=99}}؛ همینجا عمل صالح انجام دهید. دوباره تکرار میکنم؛ عمل صالح، عمل به ولایت است. هر چیزی به ما گفتند، میگوییم: خب و هر چیزی به ما نگفتند میگوییم: نه. خودمان از خودمان چیزی درست نکنیم. | + | {{موضوع|حرف را ببینید، نه شخص را؛ حرف ولایت، دین و ولایت شما را پرورش میدهد|شخص ندیدن/حرف ولایت}} آخر یک عدهای میآیند و میگویند: برویم ببینیم فلانی چه میگوید. یک خیال دارند و یک عناد. اگر من مطابق خیال اینها حرف زدم میگویند خوب است، وگرنه میگویند ولش کن این بیسواد است، بهدرد نمیخورد. باباجان! بیایید مقصد داشتهباشید. مقصد شما ولایت باشد. یکروایت داریم میگوید: اگر از دهان سگ دُر افتاد، دُر را بردارید. تو دُرشناس باش، بهمن چهکار داری، من چهکسی هستم؟ عزیزان من، ببینید چه حرفهایی زده میشود، این حرفها دین و ولایت شما را پرورش میدهد. یقین میکنید که اینچیزها بهدرد نمیخورد، مگر ولایت. از آنها نباشید که فردایقیامت بگوید: {{آیه|رب ارجعون لعلّی اعمل صالحا|سوره=23|آیه=99}}؛ همینجا عمل صالح انجام دهید. دوباره تکرار میکنم؛ عمل صالح، عمل به ولایت است. هر چیزی به ما گفتند، میگوییم: خب و هر چیزی به ما نگفتند میگوییم: نه. خودمان از خودمان چیزی درست نکنیم. |
− | {{موضوع|گناه نابخشودنی | + | {{موضوع|گناه نابخشودنی این است که یا بدعت به دین میگذارید، یا پیرو بدعتگذار در دین میشوید|بدعتگذار/پیروی از بدعتگذار/گناه کبیره}} من یکبحثی با وعاظ داشتم. گناه نابخشودنی ایناست که یا بدعت به دین میگذاری و یا پیرو بدعتگذار میشوی. {{دقیقه|35}} عمر و ابابکر بدعت به دین گذاشتند و آنها هم پیروشان شدند، حالا میگوید: اینها مرتد و کافر شدند. خدا گناه را میبخشد؛ اما خدا بدعتگذار را نمیبخشد و دنبال کسانی هم که بدعت در دین میگذارند نروید. اهلتسنن بدعتگذار به دین هستند، تا میتوانید دنبال آنها نروید. نگاه به عبادتهای آنها نکنید، نگاه به نمازهایشان نکنید؛ اینها که بهدرد نمیخورد، قبولی ندارد. یکروایت خیلی عجیب داریم: عبادتهای اهلتسنن را خدمت امامصادق {{علیه}} آورد، گناه یک شیعه را هم آورد. امام قسم خورد که من هفتصد تا از این گنهکاران را به بهشت میبرم، یکی از اینها را به آتش نمیاندازم. ثواب اهلتسنن را به آتش میدهم؛ اما یکی از گنهکاران را به آتش نمیاندازم. چونکه توی او، ما هستیم، علی {{علیه}} هست؛ گناه کردهاست؛ اما مخل نیست، مُضر نیست. گناه او را گول زدهاست؛ اما اهلتسنن با عبادتهایش مخل است، مخل ولایت است. فهمیدید چه گفتم؟ پس امامصادق {{علیه}} گناهان همهشما را قبول کردهاست. |
− | من یکبحثی با وعاظ داشتم. گناه نابخشودنی ایناست که یا بدعت به دین میگذاری و یا پیرو بدعتگذار میشوی. عمر و ابابکر بدعت به دین گذاشتند و آنها هم پیروشان شدند، حالا میگوید: اینها مرتد و کافر شدند. خدا گناه را میبخشد؛ اما خدا بدعتگذار را نمیبخشد و دنبال کسانی هم که بدعت در دین میگذارند نروید. اهلتسنن بدعتگذار به دین هستند، تا میتوانید دنبال آنها نروید. نگاه به عبادتهای آنها نکنید، نگاه به نمازهایشان نکنید؛ اینها که بهدرد نمیخورد، قبولی ندارد. یکروایت خیلی عجیب داریم: عبادتهای اهلتسنن را خدمت امامصادق {{علیه}} آورد، گناه یک شیعه را هم آورد. امام قسم خورد که من هفتصد تا از این گنهکاران را به بهشت میبرم، یکی از اینها را به آتش نمیاندازم. ثواب اهلتسنن را به آتش میدهم؛ اما یکی از گنهکاران را به آتش نمیاندازم. چونکه توی او، ما هستیم، علی {{علیه}} هست؛ گناه کردهاست؛ اما مخل نیست، | ||
− | {{توضیح|در جواب یکی از اعضای جلسه در توضیح اینکه چه «من» گفتنی صحیح نیست:}} بعضیها میگوید: من بهتر میفهمم، منیت ما را از احکام باز میدارد. میگوید: من بهتر میفهمم. ایناست که اینقدر مذمت شدهاست. حالا این خیلی بالا میرود. یک عدهای از حکام هستند که میگویند «من» میگویم اینرا بکُش، «من» میگویم اینرا بزن، «من» میگویم اینکار را بکن. منیت وقتی غیر از امر باشد، خودش منیت است. [اما] شما الان میخواهی جنست خوب باشد، خوب فروش کنی، خوب بخری، به شاگردت میگویی من بهتر میفهمم، تو آزمایش دادی. آن آقایی که تخصص دارد، بهغیر از کسی است که تخصص ندارد. باید تخصصش را بگوید، اینها منیت نیست؛ منیت، غیر امر است. خدا اینطور گفتهاست، پیامبر {{صلی}} اینطور گفتهاست؛ میگوید: من بهتر میفهمم، این درست نیست. این آقا تخصص دارد، آقازاده برادر کوچک او باید امر ایشان را اطاعت کند. دنیا را دیدهاست، خوب و بد را دیدهاست. | + | {{موضوع|افشاء کردن تخصص، منیت نیست|منیت}} {{توضیح|در جواب یکی از اعضای جلسه در توضیح اینکه چه «من» گفتنی صحیح نیست:}} بعضیها میگوید: من بهتر میفهمم، منیت ما را از احکام باز میدارد. میگوید: من بهتر میفهمم. ایناست که اینقدر مذمت شدهاست. حالا این خیلی بالا میرود. یک عدهای از حکام هستند که میگویند «من» میگویم اینرا بکُش، «من» میگویم اینرا بزن، «من» میگویم اینکار را بکن. بنیعباس همینجور بودند. منیت وقتی غیر از امر باشد، خودش منیت است. [اما] شما الان میخواهی جنست خوب باشد، دکانت خوب باشد، خوب فروش کنی، خوب بخری، به شاگردت میگویی من بهتر میفهمم، تو آزمایش دادی. آن آقایی که تخصص دارد، بهغیر از کسی است که تخصص ندارد. باید تخصصش را بگوید، اینها منیت نیست؛ منیت، غیر امر است. خدا اینطور گفتهاست، پیامبر {{صلی}} اینطور گفتهاست؛ میگوید: من بهتر میفهمم، این درست نیست. این آقا تخصص دارد، آقازاده برادر کوچک او باید امر ایشان را اطاعت کند. دنیا را دیدهاست، خوب و بد را دیدهاست. |
{{یا علی}} | {{یا علی}} |
نسخهٔ کنونی تا ۵ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۲۱:۰۲
السلام علیک یا ابا عبدالله، السلام علیکم و رحمةالله و برکاته
ولایت، شرط قبولی سنت و عبادت؛ تولید | |
کد: | 10383 |
---|---|
پخش صوت: | پخش |
دانلود صوت: | دانلود |
پیدیاف: | دریافت |
تاریخ سخنرانی: | 1384-01-05 |
نام دیگر: | تولید |
تاریخ قمری (مناسبت): | 14 صفر |
قربانتان بروم، تفکر خیلی خوب است. بشر باید تفکر داشتهباشد. خدا میداند، به حضرتعباس، من همیشه فکر میکنم که چهچیزی برای شما خوب است که نجات پیدا کنید، نروید مقدس شوید. مقدس در عبادت میآید و به عبادت خودش مغرور میشود. کسانیکه کتاب نوشتند، خیلی زحمت کشیدند. البته هست، ولی بیشتر کتابها مثلاً گفتهاست اگر صد تا صلوات بفرستی، اینطوری میشوی، اگر «لا اله الا الله» بگویی اینطوری میشوی، اینطوری بگویی، اینطوری میشوی. اغلب مردم را ذوقی کردند؛ یعنی اگر مسجد جمکران بروی، اینطوری هست، نماز امامزمان، اینطوری هست، یا اینکه مثلاً زیارت امامحسین (علیهالسلام) بروی اینطوری هست، مشهد بروی اینطوری هست، خیلی از این حرفها است. من خیلی کتاب مطالعه کردم، البته مطالعه یقینی کردم. همه مردم بهاصطلاح خیلی ذوقی هستند، اینها به این حرفها اطمینان دارند، آنموقع وقتیکه میروی، میبینی یکچیزی هست که قبولی آنرا ندارند. فردایقیامت میگویند: «هباءاً منثوراً»[۱] اغلب [کارهای] ما مردم فردایقیامت «هباءاً منثوراً»[۱] است؛ یعنی همه عبادتها و کارها را میبینی، اما بهدست نمیآید، به شما نشان میدهد که اینکارها را انجام دادهای. حرف یک مقداری بالا است. انشاءالله اشخاصی که ولایت دارند، اینقدر چون و چرا نمیکنند، حرف ولایت را قبول میکنند. بعد از رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) قبول نکردند و کار به اینجا رسید. خدا حاجشیخعباس را رحمت کند، میگفت: ما پیش اهلتسنن، مثل یک گاوی هستیم که یک مویش سفید باشد، یا یک مویش سیاه باشد؛ یعنی ما اینقدر کم هستیم. چرا؟ مردم را رو به عبادت سوق دادند. حالا زبان من الکن است که چهکسی سوق داد، طلب شما باشد؛ اما واقعیت ایناست که مردم را رو به عبادت سوق دادند. به صورتی عبادت جلو رفت که امامصادق (علیهالسلام) گریه میکند و روی زانوی خود میزند. میگوید: جد مرا کشتند. کسانیکه حربه نداشتند، دامنهایشان را پر از سنگ کردند و به امامحسین (علیهالسلام) زدند که به بهشت بروند؛ یعنی میخواستند عبادت بکنند. میفهمید من چه میگویم؟
عزیزان من! قربانتان بروم! عبادت، ذوق ولایت است. این آقا این ثواب را نوشتهاست؛ اما ضد اینرا ننوشته است، من از این ناراحت هستم. حالا امامرضا (علیهالسلام) چه میگوید: لا اله الا الله حصنی، فمن دخل حصنی، امن من عذابی، بشرطها و شروطها؛ عزیزان من، دنبال عبادت تأیید نشده نروید.
بعد از رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) مردم را عبادتی کردند و ما را تجددی کردند. هر چه میآورد؛ مسلمان میخرد. من فدای علما بشوم؛ علمایی که در حق ولایت تشخیص دادهبودند، خدا حاجشیخعباس را رحمت کند. گفت: یک آقایی بود، ما به دیدن او رفتیم. پیرمردی بود اتاق خانهشان یک در داشت. گفت: ما دیدیم گرمای تابستان او را اینطوری کردهاست. گفت: ما سهنفر بودیم، یک مقداری پول رویهم گذاشتیم و یک پنکه خریدیم. این علما که ورثة الانبیاء هستند، اینها هستند. علما وارث انبیاء هستند. گفت: برق هم نداشت، به خانه همسایهشان رفتیم و گفتیم یک شعبه برق به ما بده تا ما به این پنکه وصل کنیم، آن بندهخدا هم داد. گفت: برق را داد و ما به پنکه وصل کردیم و این پنکه یکمقدار چرخید و او یکمقدار جان گرفت. گفت: بلند شد نشست و با ما یک مقداری اختلاط کرد و تشکر کرد و خیلی خوب بود. گفت: یکدفعه توی سر خودش زد و بنا کرد به گریهکردن. گفتیم: آقا چه شدهاست؟ گفت: نوشتهاست سوئیس. این سوئیس دشمن مادر من هست. ببر، ببر. گفت: ما بلند شدیم آمدیم. ببینید این ربّانی است. میفهمید چه میگویم؟ اینرا ربّانی میگویند؛ با رب ارتباط دارد. عالم ربّانی باید با رب ارتباط داشتهباشد؛ نه با تجدد. من نیامدهام وظیفه برای علماء معلوم کنم؛ من حرفم را میزنم، من تاریخ نقل میکنم. حالا نگویید که مثلاً وظیفه معلوم میکند. من برای علما وظیفه معلوم نمیکنم، من تسلیم هستم، من تاریخ نقل میکنم.
الان شما ببینید خدا این درختان را اول خواب کردهاست که مبادا سرما اینها را از بین ببرد؛ مثل شما که بعضی وقتها خواب هستید و طوفان شدهاست و باد آمدهاست و شما متوجه نشدهای؛ درخت هم همینطور هست. در هنگام طوفان و سرما و تگرگ خواب است؛ اما هنگام بهار که میشود؛ خدا این درختان را بهجان میآورد. این درخت زبانبسته را که بهجان میآورد، امر میشود که ای درخت! تولیدت را افشا کن. من خیلی تجربه اینکارها را دارم. این گوجهها اول که میخواهد گوجه بشود، اول روی آن گل میشود. چونکه گوجه اول تلخ است. تلخی اشیاء برای ایناست که گنجشک و کبوتر و اینها نیایند و اینها را بخورند، وگرنه اگر یکمیلیون از اینها را بخورند که سیر نمیشوند. خدا اینها را تلخ خلق میکند. حالا روی آن گل میگذارد، گل که افتاد این یک مقداری سفت شدهاست؛ پرورش میکند و به تمام این اشیاء و درختان امر شدهاست که تولیدشان را افشاء کنند. همه آنها تولیدشان را افشاء میکنند. ببینید الان چه سیبهایی و گلابیهایی هست. توجه کنید ببینید من چه میخواهم بگویم. خدا میگوید: «کلوا من الطیبات و اعملوا صالحا»[۲]؛ من همه اینها را برای شما خلق کردم؛ اما عمل صالح کنید. عمل صالح، عمل به ولایت است. اشخاصی که به آنجا میآورند میگویند: «رب ارجعون لعلّی اعمل صالحا»[۳]؛ ما را برگردانید تا عمل صالح انجام دهیم. من جرأت نمیکنم بگویم اینها چه کسانی هستند. اینها کسانی هستند که نود سال عبادت کردند؛ مگر اهلتسنن نیستند؟ چقدر عبادت میکنند؟ حالا میرود میبیند دستش خالی است، عبادت دارد؛ «رب ارجعون لعلّی اعمل صالحا»[۳] نکردهاست. عمل صالح، عمل به ولایت است. عزیزان من! عمل به ولایت، عمل صالح است. تو به ولایت عمل کن؛ هر کاری گفته انجام بده و هر کاری نگفته انجام نده. ما چیز تازهای برای شما نیاوردهایم.
حالا حرف من سر ایناست که آقایان کتاب مینویسند، نمیگویند که این یکچیزی هم دارد. این آقای معمار منتظرین مانند او در اصفهان کم پیدا میشود، خیلی مهم است. او هر چند وقت یکبار به اینجا میآید و جمعیتی را میآورد و ما حرفهایی را میزنیم. گفتم: اینچه چیزی هست که به مردم نمره میدهید؟ علتهای آنرا هم بگویید. میگوید: ما هر چیزی در کتابها نوشتهاست میگوییم. گفتم: درستاست که در کتاب نوشتهاست، ما قبول داریم؛ اما شما میتوانی بگویی که عزیز من، این حرفی که الان داری میگویی چرا [اینچنین است.]
حالا من یکچیز دیگری بگویم که بالاتر از اینباشد. سنت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) خیلی مهم است. جوانان! هر کس دو رکعت نماز عمداً نخواند، کافر است. من یکروایت برای شما بگویم که بتوانم حرفم را بزنم. شخصی خدمت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) رسید و گفت: علیجان! من هر سال که میخواهم به مسافرت بروم یک خوابی میبینم. خواب او را تعبیر کرد. حضرت فرمود: نرو، ضرر دارد. پیش عمر رفت، عمر رمل و اسطرلابی بود. رمل و اسطرلاب انداخت و گفت: خیلی مداخل میکنی. رفت و خیلی مداخل کرد. پیش امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آمد و گفت: علیجان! از زمانیکه من تاجر شدم، تو گفتی نرو، مطابق این گیرم نیامد. گفت: روز چهارشنبه، پای فلان درخت، نماز صبح تو قضا شد یا نه؟ گفت: بله. گفت: از اینجا که خورشید طلوع میکند تا آنجا که غروب میکند [اگر مالک باشی، بازهم] تو ضرر کردی. یک نماز ضرر کردی. چرا اینقدر پای این تلویزیون مینشینید که صبح نمازتان قضا شود؟ میفهمید چقدر ضرر میکنید؟ حالا میخواهم به شما بگویم سنت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) خیلی عظمت دارد. نماز، سنت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) است، روزه، سنت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) است، زکات، سنت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) است. خیلی مهم است؛ اما من میخواهم مهمتر از اینرا به شما بگویم. رفقایعزیز! عزیزان من که اینجا جمع شدید، یک عده که از تهران تشریف میآورند، من قابل نیستم، شما بهواسطه ولایت میآیید؛ وگرنه من که بهدرد نمیخورم.
حالا عزیزان من حساب کنید این ثعلبه خیلی مرید آقا بود. میخواهم بگویم مطابق سلمان و اباذر اینقدر جلو رفتهبود. حالا آمدهاست و به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میگوید: یا رسولالله! من اگر دو سه تا شاهی داشتم، آبانبار میساختم، چاه میزدم، مقداری به مردم میدادم. یککاری بکن ما هم مثل اینها بشویم که میآیند میگویند میخواهیم دارا شویم. حضرت فرمود: ثعلبه، خیلی به صلاح تو نیست. گفت: چرا به صلاحم نیست؟ من میدهم، اگر ندادم! گویا، حضرت دو درهم به او داد. رفت و یک گوسفند خرید. گوسفند دو قلو زایید و آن گوسفند هم دوباره دوقلو و سه قلو و زیاد شد. میخواهم سنت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را بگویم که نگویید من به سنت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) وارد نیستم و همینطوری یکحرفی میزنم. ثعلبه دیگر یکبار به نماز آمد و گوسفندان زیاد شدند و به بیابان رفت. آیه زکات نازلشد. آمدند که زکات بگیرند. گفتند که ثعلبه زکات بده. گفت: حالا بروید از آنها بگیرید. رفتند گرفتند؛ گفتند: خب، حالا زکات بده. گفت: به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بگویید مگر ما یهودی هستیم که جزیه بدهیم؟ قرآن میگوید، بروید بخوانید. میگوید: وای! ثعلبه کافر شد.[۵] به یک سنت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) کافر شد. قبول نکرد.
حالا نماز و روزه و حج و آنچه را که الان در این عالم هست، سنت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) است. چهچیزی این سنت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را از بین میبرد؟ بیولایتی. اگر تو ولایت نداشتهباشی، هیچ چیزت درست نیست. چرا؟ میگوید: به عزت و جلال خودم قسم؛ اگر عبادت ثقلین بکنی، عبادت انس و جن بکنی، علی را به «الیوم اکملت لکم دینکم»[۶] قبول نداشتهباشی، بهرو تو را داخل جهنم میاندازند.
این آقایشاهآبادی اولاً که ملا است، بعد رئیسدانشگاه است. چند وقت پیش آمدهبود میگفت: چرا میگوید: بهرو؟ گفتم: آدم بیولایت که دیگر آبرو ندارد، او را بهرو داخل جهنم میاندازند. پس سنت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) درستاست، اما درستتر از آنچه چیزی هست؟ ولایت است. عزیز من! قربانتان بروم! شک نکنید. بیایید ولایت را قبول کنید. من به شما قول میدهم، جوانها از سر گناهتان هم میگذرد. خیلی ولایت مهم است. من در تمام خلقت دو چیز را میبینم: خدا و ولایت. آنوقت قرآن هم هماناست، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) هم هماناست، اینها یکی هستند. اگر ولایت را قبول داشتهباشی، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را قبول نداشتهباشی، کافر هستی. اگر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را قبول نداشتهباشی، علی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را قبول نداشتهباشی، کافر هستی. اگر قرآن را قبول نداشتهباشی، کافر هستی. چرا اینها هیچ یک از اعمالشان درست نیست؟ عمر گفت: «حسبنا کتابالله»؛ کتاب خدا ما را بس است. حالا میگوید: «أنا قرآنالناطق»؛ علی قرآنناطق است. چقدر مردم را گمراه کردند؟ چرا میگوید بعد از رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) مرتد و کافر شدند؟ چرا فکر ندارید؟ چرا فکر و اندیشه ندارید که به ولایتتان محکم باشید؟ سست نشوید. چرا گفت؟ «حسبنا کتابالله»؛ کتاب خدا ما را بس است. مرتیکه، باید علی (علیهالسلام) را قبول داشتهباشی، خود قرآن هم آمدهاست علی (علیهالسلام) را افشاء میکند.
حالا با تمام عبادتهایشان چرا میگوید مرتد و کافر شدهاند؟ به این حرفها توجه کنید. به چهچیزی کافر شدند؟ اینها که اول خداشناس هستند، اول قرآنخوان هستند؛ به ولایت کافر شدند. طناب گردن علی انداخت و انداخت داخل خانه و گفت: «من»، تمام شد رفت پی کارش. «من» آدم را کافر میکند، امر، آدم را به خدا میرساند. رفقایعزیز! «من» را از خودتان دور کنید. به حضرتعباس، تا «من» دارید هیچچیزی ندارید؛ چونکه «من» بت خودت است. باید ببینید خدا چه میگوید. اگر باز هم میخواهید بهتر بفهمید، امامرضا (علیهالسلام) میگوید: لا اله الا الله حصنی، فمن دخل حصنی، امن من عذابی، بشرطها و شروطها و أنا من شروطها؛ شروط «لا اله الا الله» ما هستیم؛ یعنی اگر تو بدون ما، «لا اله الا الله» گفتی، شروط نداری و قبول نیست.
بنا شد که تمام نباتات تولید خودشان را میدهند؛ خب تو هم «اشرفمخلوقات» میشوی و هم «بل هم أضل»[۷] میشوی. هم من «اشرفمخلوقات» میشوم و هم «بل هم أضل»[۷] میشوم. چطور؟ تولید تو چهچیزی هست؟ تو هم باید تولید داشتهباشی. درخت تولید دارد، تولید تو چهچیزی هست؟ خب، حالا سخی هستی؟ «استغفر الله»! پدر و مادرت را احترام میکنی؟ «استغفر الله»! به فقرا میرسی؟ «استغفر الله»! دستت داخل جیبت میرود؟ «استغفر الله»! نمازهایت را اول وقت میخوانی؟ «استغفر الله»! غشمعامله نمیکنی؟ «استغفر الله»! خمس و سهم امام میدهی؟ «استغفر الله»! تو تولیدت چهچیزی هست؟ بابا جان من! تو که از یک درخت کمتر هستی. چگونه ما اشرفمخلوقات هستیم؟ اشرفمخلوقات کسی است که امر را اطاعت کند. رفقایعزیز! قربانتان بروم! از امر خیلی به جایی میرسید. من به قربان یک عدهای بروم. من یکموقع به آنها گفتهام که اینها که در ادارهها هستند، وقتی حقوقشان را میگیرند، باید خمس و سهم امامشان را بدهند. چرا؟ چون آنها نمیدهند؛ ولی تو باید بدهی. همین کورس این و آن میزنی. الان من یکنفر را سراغ دارم از درآمدش هفتگی و ماهیانه حساب میکند و میدهد.
والله، بالله، خدا، تمام خلقت را با نظم خلق کردهاست. کسیکه نظم این عالم را بههم میزند، بشر است بهخصوص مقدسها. مقدسها نظم عالم را بههم میزنند. چهکسی نظم عالم را بههم میزند؟ کسانیکه امر را اطاعت نمیکنند. اگر همه مردم خمس و سهم امام میدادند، فقیر نبود. اگر همه مردم خوشچشم بودند و نگاه به مرد مردم و زن مردم نمیکردند چقدر خوب بود.
من تا یادم نرفتهاست یکچیزی بگویم. اینرا استخاره کردم که بگویم. الان در ممالک اینکار خیلی پیشروی کردهاست. چرا خدا شهرهای دیگر را عذاب کرد؟ بروید پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) را سجده کنید. چقدر آمد دعا کرد. به قربان ولایت بروم، از وقتی ولایت افشاء شد؛ ولایت در خلقت بود، در دنیا افشاء شد. گفتم: اینکه میگوید امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بهدنیا آمدهاست، اشتباهاست؛ علی (علیهالسلام) ظاهر شد. علی (علیهالسلام) که میگوید من با همه انبیاء آمدم، با پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) آشکارا آمدهام، علی (علیهالسلام) در مکه ظاهر شد. حالا حساب کنید هر طوریکه میشدند، دیگر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) گفت: نشو، نشدند وگرنه الان سبیلتر از آنموقع است. چرا خدای تبارک و تعالی اینقدر از عمل جنسی بدش میآید؟ هیچ شهری را زیر و رو نکرد. قوملوط و هشت شهرش را زیر و رو کرد. گفت: یا لوط! برو شهر نهم و همسرت را بگذار اینجا باشد؛ همسرت به [عمل] قوم اینها راضی است. حالا هشتشهر قوملوط را زیر و رو کرد. چه دلیلی داشت؟ من سربسته میگویم، عمل جنسی یکطوری است که اینرا پشت کمرت قرار دادهاست، اینها ذرات خلقت است. این عملی که پشت کمر تو است، ذرات خلقت است. این پسر، کاکلزری است، خانم است، عزیز است. اینها را باید با آن به عمل بیاوری، مصرف دیگری میکنی، خدا بدش میآید. تمام عمل قوملوط که اینقدر بد است، [برای ایناست که] تو این مصرف را جای دیگری میکنی. این ذرات است. این ذرات را بهوجود آوردهاست. در نباتات است، پشت کمر تو گذاشتهاست. چقدر الان بچهها، جوانان، آقایان زیبا و خوشگل هستند. ایننیست که صورتش مو نداشتهباشد، کسی هم صورتش مو دارد، اینقدر آدم حظ میکند. حالا خدا چقدر از اینکار بدش میآید؟ یک شخصی بود، او را آنجا آوردند، میگفت: اربابش را زدهبود کشتهبود و زمان خلافت این خبیث، عمر بود. آوردند و گفتند اینشخص پدر ما را کشتهاست و بنا شد حکم قتل او را بدهد. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) گفت: صبر کن. آنموقع دکتر نبود که معلوم بکند. حضرت فرمود: شما اینشخص را خاک کنید و بعد از دو روز بروید و قبرش را بشکافید. بعد از دو روز رفتند دیدند یکذره آتش است. گفت: پیش قوملوط رفت، این راست میگوید. از بیتالمال پول خون او را بدهید. خیلی این عمل الان زیاد شدهاست. من قسم میخورم انشاءالله در بین شما که نیست و در مملکت ما هم کم است؛ اما یکموقع نمیدانند که این عمل چقدر بد است. یکی دو نفر بهمن زنگ زدند و گفتند: ما نوحهخوان هستیم و فکر نمیکردیم این عمل اینقدر بد است.
پس گناهان، صغیره و کبیره دارد. انسان نباید گناه کبیره انجام دهد. آقای دستغیب یک کتابی نوشتهاست و گناهان کبیره را گفتهاست. یکی از آقایان پیش ما آورد و خواند. گفتم: این گناهان که ایشان نوشتهاست به عقیده من همهاش صغیره است. (حالا نگویید که این میگوید من از دستغیب بهتر هستم. حرفزدن خیلی مشکل است.) گفتم: هر چیزی که میشود جرمش را خرید، این کبیره نیست؛ تا حتی زنای محصنه. از آن بالا تو را پرت میکنند. وقتیکه به تو حد زدند، دیگر پاک میشوی، یا اگر دزدی کردی، اینجا (دست) تو را میزنند. گفتم: گناه کبیره، گناه بیولایتی است. گناه بیولایتی، کبیره است؛ چونکه این گناهی است که تو را به جهنم میبرد. مواظب باشید با ولایت باشید. هر گناهی که میشود خرید که کبیره نیست. مگر میشود بیولایتی را خرید؟
عزیز من! قربانتان بروم! بنا شد هر کاری انجام میدهید، با فکر و اندیشه باشید. جای دیگر هم گفتم: شما باید سه چیز داشتهباشید؛ اول: ولایت، بعد عدالت، بعد سخاوت. اگر سخاوت نداری، از خدا بخواه که تو را سخی کند. امروز چند تا از دوستانم از تهران آمدهبودند، راجعبه این صحبت میکردم که خدا خودت را حفظ میکند، همهجور تو را حفظ میکند. حتیالامکان تا میتوانی کسری مردم را درستکن، هستی آنها را که نمیتوانی درستکنی. من الان یک مثال برای شما میزنم ببینید خدا چقدر خوب است. نمیتوانی بگویی من چیز ندارم. میتوانی دو کیلو میوه بگیری و در خانه قوم و خویشت بدهی. میتوانی یک مرغ بخری و در خانه قوم و خویشت بدهی. میتوانی بروی آنجا بنشینی و قدری نوازش کنی. یا لااقل شبعید که میشود مقداری پول به بچههای او بدهی. میتوانی اینکار را انجام بدهی. نگو نمیتوانم، خب، میتوانی. زنبور عسل بلند شد و دهانش را پر از آب کرد که برود و آتش ابراهیم را خاموش کند. جبرئیل گفت: کجا میروی؟ گفت: میروم که آتش را خاموش کنم. گفت: با چهچیزی؟ گفت: با این. گفت: دوازدهفرسخ آتش است. گفت: به اندازه وسعم. حالا ببینید خدا چقدر خوب است. حالا خدا هم وحی به این میرساند و هم در دهانش عسل خلق کردهاست. بههیچ حیوانی وحی نمیرسد، فقط به زنبور میرسد که آتشخاموشکن است. بیایید آتش همسایهها و فقرا را به اندازه زنبور عسل خاموش کنید. قربانتان بروم! اینرا که میتوانید. عزیزان من! من میدانم که هیچچیزی بهغیر از سخاوت شما را به خدا و ولایت و امر ولایت نزدیک نمیکند. قربانتان بروم! شما باید خیلی امر را اطاعت کنید. امیدوارم همهشما انشاءالله زیر سایه امامزمان (عجلاللهفرجه) باشید.
بعضی از ما عادل هم که نیستیم، خبیث هم هستیم. خباثت ما از عدالتمان زیادتر است. اگر آقا امامزمان (عجلاللهفرجه) بیاید، عدالتفرسا میشود. اگر ما بیاییم، یکییکی خودمان را درست کنیم، دنیا درست میشود. از امروز همه قرار بگذاریم خودمان را درست کنیم، دنیا درست میشود. دنیا که خراب نیست. من به اینها گفتم: گوساله چه تقصیری دارد، من میروم گوسالهپرست میشوم. من میروم ردّ دختر مردم را میگیرم. تو خراب هستی. همین دنیا هست که امامزمان (عجلاللهفرجه) میآید و بهشت میشود. اینجا روایت داریم، اتصال به بهشت میشود. اینطوری که نیست، همه به بلوغ میرسند، همه چشمپاک هستند. دختری که وجیهترین دخترها باشد، تشتطلا به سرش باشد و از مغرب عالم به مشرق برود و از مشرق عالم به مغرب برود، هیچکسی با او کار ندارد؛ یعنی دیگر در این دنیا چشم بد نیست. همه بدها را میزند. یک نوینی بهوجود میآید. امامزمان (عجلاللهفرجه) تو را در آغوش میگیرد، اگر همیشه اطاعت کنی، برای چه تو را بزند؟ اصلاً تو را میخواهد. چرا امامزمان (عجلاللهفرجه) میگوید: یا جداه! اشک چشمم تمام میشود، خون گریه میکنم؛ اما به اصحابامامحسین (علیهالسلام) میگوید: پدر و مادرم به قربانتان؟ چون امر را اطاعت کردند. بابا جان! بیایید امر را اطاعت کنید. حرف ما از اول همین بودهاست و حالا هم همیناست. من مثل ملانصرالدین هستم. ملانصرالدین چهل سالش بود، میگفت: چهل سالم هست. چهلسال بعد از آنهم میگفت: چهل سالم هست. من هم مثل او هستم. از اول همین را گفتم، تا آخر عمرم هم همین را میگویم. اگر میخواهید به جایی برسید امر را اطاعت کنید. امر به شما جزا میدهد نه این عبادتهای بند تمبانی، عبادتهای خیالی. بیشتر ما عبادتهایمان خیالی است.
خدایا، عاقبت ما را بهخیر کن.
خدایا، ما را با خودت آشنا کن.
خدایا، ما را بیامرز.
خدایا، گوش شنوا به ما بده.
خدایا، رفقایی که در این مجلس تشریف میآورند، قدمهایشان را در صراط نلرزان.
خدایا، حافظ آنها باش.
خدایا، ولایت آنها را حفظکن.
عاقبت آنها را بهخیر کن، هیجانی نباشند، مقصد داشتهباشند.
آخر یک عدهای میآیند و میگویند: برویم ببینیم فلانی چه میگوید. یک خیال دارند و یک عناد. اگر من مطابق خیال اینها حرف زدم میگویند خوب است، وگرنه میگویند ولش کن این بیسواد است، بهدرد نمیخورد. باباجان! بیایید مقصد داشتهباشید. مقصد شما ولایت باشد. یکروایت داریم میگوید: اگر از دهان سگ دُر افتاد، دُر را بردارید. تو دُرشناس باش، بهمن چهکار داری، من چهکسی هستم؟ عزیزان من، ببینید چه حرفهایی زده میشود، این حرفها دین و ولایت شما را پرورش میدهد. یقین میکنید که اینچیزها بهدرد نمیخورد، مگر ولایت. از آنها نباشید که فردایقیامت بگوید: «رب ارجعون لعلّی اعمل صالحا»[۳]؛ همینجا عمل صالح انجام دهید. دوباره تکرار میکنم؛ عمل صالح، عمل به ولایت است. هر چیزی به ما گفتند، میگوییم: خب و هر چیزی به ما نگفتند میگوییم: نه. خودمان از خودمان چیزی درست نکنیم.
من یکبحثی با وعاظ داشتم. گناه نابخشودنی ایناست که یا بدعت به دین میگذاری و یا پیرو بدعتگذار میشوی. عمر و ابابکر بدعت به دین گذاشتند و آنها هم پیروشان شدند، حالا میگوید: اینها مرتد و کافر شدند. خدا گناه را میبخشد؛ اما خدا بدعتگذار را نمیبخشد و دنبال کسانی هم که بدعت در دین میگذارند نروید. اهلتسنن بدعتگذار به دین هستند، تا میتوانید دنبال آنها نروید. نگاه به عبادتهای آنها نکنید، نگاه به نمازهایشان نکنید؛ اینها که بهدرد نمیخورد، قبولی ندارد. یکروایت خیلی عجیب داریم: عبادتهای اهلتسنن را خدمت امامصادق (علیهالسلام) آورد، گناه یک شیعه را هم آورد. امام قسم خورد که من هفتصد تا از این گنهکاران را به بهشت میبرم، یکی از اینها را به آتش نمیاندازم. ثواب اهلتسنن را به آتش میدهم؛ اما یکی از گنهکاران را به آتش نمیاندازم. چونکه توی او، ما هستیم، علی (علیهالسلام) هست؛ گناه کردهاست؛ اما مخل نیست، مُضر نیست. گناه او را گول زدهاست؛ اما اهلتسنن با عبادتهایش مخل است، مخل ولایت است. فهمیدید چه گفتم؟ پس امامصادق (علیهالسلام) گناهان همهشما را قبول کردهاست.
(در جواب یکی از اعضای جلسه در توضیح اینکه چه «من» گفتنی صحیح نیست:) بعضیها میگوید: من بهتر میفهمم، منیت ما را از احکام باز میدارد. میگوید: من بهتر میفهمم. ایناست که اینقدر مذمت شدهاست. حالا این خیلی بالا میرود. یک عدهای از حکام هستند که میگویند «من» میگویم اینرا بکُش، «من» میگویم اینرا بزن، «من» میگویم اینکار را بکن. بنیعباس همینجور بودند. منیت وقتی غیر از امر باشد، خودش منیت است. [اما] شما الان میخواهی جنست خوب باشد، دکانت خوب باشد، خوب فروش کنی، خوب بخری، به شاگردت میگویی من بهتر میفهمم، تو آزمایش دادی. آن آقایی که تخصص دارد، بهغیر از کسی است که تخصص ندارد. باید تخصصش را بگوید، اینها منیت نیست؛ منیت، غیر امر است. خدا اینطور گفتهاست، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) اینطور گفتهاست؛ میگوید: من بهتر میفهمم، این درست نیست. این آقا تخصص دارد، آقازاده برادر کوچک او باید امر ایشان را اطاعت کند. دنیا را دیدهاست، خوب و بد را دیدهاست.
ارجاعات
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ (سوره الفرقان، آیه 23)
- ↑ (سوره المؤمنون، آیه 51)
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ (سوره المؤمنون، آیه 99)
- ↑ (سوره التوبة، آیه 75)
- ↑ «ومنهم من عاهد الله لئن آتانا من فضله لنصدقن ولنکونن من الصالحین، فلما آتاهم من فضله بخلوا به وتولوا وهم معرضون، فاعقبهم نفاقا فی قلوبهم الی یوم یلقونه بما اخلفوا الله ما وعدوه وبما کانوا یکذبون»[۴]
- ↑ (سوره المائدة، آیه 3)
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ (سوره الأعراف، آیه 179)