منتخب: هنده، زن یزید
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمةالله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرتزهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشتهباشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی [۱]
خدای تبارک و تعالی هر کاری بخواهد بکند، بهقول ما عوامها پیشبینی میکند؛ ائمهطاهرین (علیهمالسلام) خودشان پیروز هستند؛ نه اینکه پیروز بشوند؛ چون خدا را اطاعت میکنند و تمام خلقت در اختیارشان است. خدا حاجشیخعباس را رحمت کند! این موضوع را ایشان گفت: هنده از بس زیبا بود، وجیهترینِ تمام دختران بود، پدرش دید توان ندارد از او نگهداری کند، او را آورد و در خانه امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) گذاشت، تا کسی به او گزندی نزند. [۲] چندینسال در خانه امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بود، ولایت به او اثر کرد، چند ولیّ در آن خانه بوده، او هم متابعت امر ولیّ را کرد و آن جنبهمغناطیسی ولایت به هنده اثر کرد. [۳]
وقتی یزید میخواست زن بگیرد، در تمام بلاد اعلام کرد که من یک دختر خیلی زیبا میخواهم. آخَر یزید امپراطور بوده، حکومت چندین سرزمین در دستش بوده. این همان سلطنتی است که هارون میگفت: ای ابر! ببار، هر کجا بباری مِلک من است! یزید هم دیکتاتوری بیدین، لامذهب و لامصبّ بودهاست! تا اینکه به او گفتند: یکدختری که زیباترینِ تمام دختران عالم است، در خانه امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) است. بالأخره به زور از او خواستگاری کرد، پدرش را در فشار گذاشت و او را به همسری گرفت. حالا در کاخ یزید رفته و مَلکه شدهاست.
رفقا! اینکه به شما میگویم مکان شرط نیست، خودتان مکان هستید؛ هنده در کاخ یزید است؛ اما اتّصال به خانه امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) و زهرایعزیز (علیهاالسلام) است. هوا و هوس این محبّت را از بین نبرده. اصلاً یزید و کاخش و این حرفها در خون و پوست هنده سرایت نکرده، زمان ندارد؛ حواسش در خانه زهرایعزیز (علیهاالسلام) و امامحسین (علیهالسلام) است. عایشه در خانه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) است؛ اما حواسش در خانه معاویه است. عزیز من! توجّه کن ببین دلت کجاست؟! بیا به ولایت اتّصال شو! زَرق و بَرق دنیا گولت نزند، همه اینها فاسد میشود و گندیده است؛ تو نمیفهمی گندیده است! [۴]
حالا یزید با این فتحی که کردهبود، روم و فرنگ را به کاخش دعوت کردهبود، آنها هم میخواستند کاخ را بهاصطلاح چراغانی کنند، یک تشکیلاتی درست کردند، گویا دو سهروز طول کشید، تا مجلس آماده شود و مهمانها بیایند؛ [۵] بهخاطر همین حضرتزینب (علیهاالسلام) و اهلبیت را که وارد شام کردند، در باراندازی کنار کاخ یزید جا دادند. اینکه میگویند خرابه، توهین است! آیا بغل کاخ یزید که امپراطور بوده و اینهمه تسلط داشته، خرابه است؟! نه بارانداز بوده؛ چونکه وقتی رقیّهبنتالحسین (علیهاالسلام) بهانه پدرش را گرفت و گریه کرد، یزید خبردار شد. [۶] وقتی آنها را در بارانداز جا دادند. عدّهای را گذاشتهبود که رقّاصی میکردند، ساز و نَقّاره میزدند، مردم هم فوجفوج میآمدند که اینها را ببینند و تماشا کنند! دست بچّههایشان را گرفتهبودند و با انگشت، بچّههای امامحسین (علیهالسلام) را نشان آنها میدادند؛ همهمهای در شام ایجاد شدهبود. [۳]
حرف من سرِ ایناست که ببین مغناطیسی ولایت چهکار کرده؟ عزیز من! اگر از یکچیز جزئی گذشتی، کاری نکردهای! حالا هنده مَلکه شده! صدها زن افتخار میکنند که پیش مَلکه بیایند و او را ببینند. هنده گفت: من میخواهم اُسرا را ببینم و یک تماشایی بکنم. آمدند آب پاشیدند، صندلی گذاشتند، خیلی تشریفات بهجا آوردند. هنده آمده روی تختی نشسته؛ گفت: به بزرگ قافله بگویید بیاید. گفتند: بزرگ قافله زینب است. وقتی حضرتزینب (علیهاالسلام) آمد، هنده گفت: شما چه اُسرایی هستید؟ گفت: اُسرای آلمحمّد. تا گفت اُسرای آلمحمّد، هنده قدری تکان خورد! چون یزید گفتهبود که اینها خارجیاند! هنده گفت: محل سکونت شما کجاست؟ زینب (علیهاالسلام) گفت: مدینه. گفت: کجای مدینه؟ گفت: کوچه بنیهاشم. ببین در کاخ سلطنتی است، حواسش کجاست؟ اتّصال به ولایت است. هنده گفت: خانم! من یکدوستی دارم او را میشناسی؟ من چند وقت کنیز زینب و کنیز زهرا بودم، خیلی میخواهم زینب را ببینم؛ آیا او را میشناسی؟ یکوقت حضرتزینب (علیهاالسلام) صدا زد: هنده! حقّ داری مرا نشناسی، من زینبم! بدان که حسینم را کُشتند!
حضرتزینب (علیهاالسلام) و هنده دارند با هم نجوا میکنند. ببین هنده چه میگوید؟! دنبال خواستش میگردد، خواستش حسین (علیهالسلام) است. تا حضرتزینب (علیهاالسلام) این حرف را زد، هنده از تخت، خودش را پایین انداخت، به زمین زد و در خاکها میغلطید. گریبان چاک داد، موهایش را کَند و مرتب حسین! حسین! میگفت! تمام زنان اعیان و اشراف آمدند، بازوهایش را گرفتند و به یک فشاری او را به دارالإماره آوردند. در کاخ یزید مرتّب داد و فریاد میکشید: یزید! تو حسین را کُشتی! حالا به او میگویی خارجی! چرا دروغ گفتی؟! مگر این زینب، خواهر حسین نیست؟! یک آشوبی در کاخ بهوجود آورد، یزید بیچاره شد. ببین آن روزی که خدا او را در خانه آقا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و بعد در کاخ یزید گذاشته، پیشبینی کرده، تا کمکِ زینب (علیهاالسلام) باشد. آخَر اگر شما جایی قرار گرفتید که همه دشمن هستند، یک دوست پیدا کنید، خوشحال میشوید. هنده، حضرتزینب (علیهاالسلام) را خوشحال کرد، مگر ثوابِ هنده شوخی است؟! [۷]
حالا در روز اربعین که حضرتزینب (علیهاالسلام) به کربلا برگشت، چهکار کرد؟ همینطور بو کرد و قبر برادرش حسین (علیهالسلام) را پیدا کرد. روی قبر افتاد و صدا زد: برادر! همهجا امرت را اطاعت کردم، کوفه و مجلس یزید خطبه خواندم. حسینجان! از کوفه تا شام هیچکس بهغیر از هنده، از ما حمایت نکرد. همهجا بهخصوص در مجلس یزید و در آن بارانداز به ما خیلی خدمت کرد. [۸]
- ↑ سخنرانی درباره حضرتزینب 75 (دقیقه 5 و 14)
- ↑ اربعین 81 و اربعین 80
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ درباره حضرتزینب 75
- ↑ اربعین 78 و اربعین 81 و درباره حضرتزینب 75
- ↑ اربعین 80
- ↑ عصاره عاشورا 82 و اربعین 81
- ↑ درباره حضرتزینب 75 و اربعین 78 و اربعین 83
- ↑ اربعین 78 و اربعین 80