شیعه هماهنگ با امامزمان: تفاوت بین نسخهها
جز (Admin صفحهٔ شیعه هماهنگ با امام زمان را به شیعه هماهنگ با امامزمان منتقل کرد: تمیزکاری متن و اصلاح نیم فاصله) |
جز (جایگزینی متن - '، اما ' به '؛ اما ') |
||
(۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۱ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۱۳: | سطر ۱۳: | ||
روایت داریم آقا میآید سر به تو میزند، سه مورد میآید سر به تو میزند، یکموقع آن شب اول قبر، چرا سر میزند؟ [میفرماید:] هرکس من را زیارت کند سه مورد میآیم. عزیزان من، اینها مشکلگشا هستند نه [تنها] علی مشکلگشاست، این دوازدهامام، چهاردهمعصوم مشکلگشا هستند. عزیزان من، فکرتان کوتاه نباشد، اگر یکچیزی از علیبن موسیالرضا میخواهید این دلتان میخواهد. دل بهغیر از خواست است، دل بهغیر از گرفتاری است. ما شب اول قبر گرفتاریم، آقا میآید آنجا، به زمین میگوید برو کنار، سفارش به ملائکهها میکند، سفارش به آنها [میکند] که میآیند تو را بازرسی میکنند. اگر توجه بفرمایید این آنجا تقریباً شاید به نظر من دو سه دقیقه باشد، چقدر اینها رئوفند، دلش میخواهد تو دو سه دقیقه هم آنجا ناراحت نباشی. مگر تو آنجایی عزیزم، میبرند تو را. این یک عقبهای است میآید در آنجا که این عقبه هست، سفارش تو را میکند. آنجا که میزان الاعمال هست، عقیده ولایت من ایناست اینجوری است. میزان، به آن میگوید یکقدری برو پایین، این دوست من است، این کسی است که زهرا را افشاء کرده، این کسی است که امامحسین را افشاء کردهاست، آنها کسانی هستند گوش به حرف دادهاند، وقت خودشان را، کارگاههای خودشان را، دکان خودشان را، عزیزان خودشان را، همه را [دادند]، تبعید شدند اینها، حالا که تبعید شدند، من تایید میکنم اینها را. رفقایعزیز قدر این حرفها را بدانید. حالا آقا چهکار میکند؟ میآید آنجا سفارشت را میکند، ملک برایت میگذارد، بازرس برایت میگذارد؛ اما تمام این حرفها از برای چهکسی [است]؟ چه اشخاصی؟ [برای کسی است که] من آنجا میروم حیوان نباشم، انسان باشم. آنها انساندوستند، نه حیواندوست، حیوان را مراعات میکنند. دوستی بهغیر مراعات است، حیوان را مراعات میکنند؛ اما تو دوست باید فرمان ببری. | روایت داریم آقا میآید سر به تو میزند، سه مورد میآید سر به تو میزند، یکموقع آن شب اول قبر، چرا سر میزند؟ [میفرماید:] هرکس من را زیارت کند سه مورد میآیم. عزیزان من، اینها مشکلگشا هستند نه [تنها] علی مشکلگشاست، این دوازدهامام، چهاردهمعصوم مشکلگشا هستند. عزیزان من، فکرتان کوتاه نباشد، اگر یکچیزی از علیبن موسیالرضا میخواهید این دلتان میخواهد. دل بهغیر از خواست است، دل بهغیر از گرفتاری است. ما شب اول قبر گرفتاریم، آقا میآید آنجا، به زمین میگوید برو کنار، سفارش به ملائکهها میکند، سفارش به آنها [میکند] که میآیند تو را بازرسی میکنند. اگر توجه بفرمایید این آنجا تقریباً شاید به نظر من دو سه دقیقه باشد، چقدر اینها رئوفند، دلش میخواهد تو دو سه دقیقه هم آنجا ناراحت نباشی. مگر تو آنجایی عزیزم، میبرند تو را. این یک عقبهای است میآید در آنجا که این عقبه هست، سفارش تو را میکند. آنجا که میزان الاعمال هست، عقیده ولایت من ایناست اینجوری است. میزان، به آن میگوید یکقدری برو پایین، این دوست من است، این کسی است که زهرا را افشاء کرده، این کسی است که امامحسین را افشاء کردهاست، آنها کسانی هستند گوش به حرف دادهاند، وقت خودشان را، کارگاههای خودشان را، دکان خودشان را، عزیزان خودشان را، همه را [دادند]، تبعید شدند اینها، حالا که تبعید شدند، من تایید میکنم اینها را. رفقایعزیز قدر این حرفها را بدانید. حالا آقا چهکار میکند؟ میآید آنجا سفارشت را میکند، ملک برایت میگذارد، بازرس برایت میگذارد؛ اما تمام این حرفها از برای چهکسی [است]؟ چه اشخاصی؟ [برای کسی است که] من آنجا میروم حیوان نباشم، انسان باشم. آنها انساندوستند، نه حیواندوست، حیوان را مراعات میکنند. دوستی بهغیر مراعات است، حیوان را مراعات میکنند؛ اما تو دوست باید فرمان ببری. | ||
− | حالا میخواستم به شما بگویم شناخت امام چیست؟ مصیبت امام چیست؟ دوستی امام چیست؟ محبت امام چیست؟ خواستن امام چیست؟ مجلس امام چیست؟ خدا میداند گم میشوم بسکه این حرفها ابعاد دارد، بسکه این حرفها ابعاد دارد. حالا عزیز من، ببین من چه دارم میگویم، مصیبت امامحسین، حیوان جان دارد، ما هم جان داریم، مصیبت امامحسین اضافه بهجان است. مصیبت آقا امامحسین این یکجوری است که همه اشیاء یک قوه لامسه | + | حالا میخواستم به شما بگویم شناخت امام چیست؟ مصیبت امام چیست؟ دوستی امام چیست؟ محبت امام چیست؟ خواستن امام چیست؟ مجلس امام چیست؟ خدا میداند گم میشوم بسکه این حرفها ابعاد دارد، بسکه این حرفها ابعاد دارد. حالا عزیز من، ببین من چه دارم میگویم، مصیبت امامحسین، حیوان جان دارد، ما هم جان داریم، مصیبت امامحسین اضافه بهجان است. مصیبت آقا امامحسین این یکجوری است که همه اشیاء یک قوه لامسه دارند؛ اما حیوانات جان دارند. این یکچیزی است که مافوق جان، مافوق لامسهای که گفتم اینها دارند، یعنی یک تکاملی دارند. آن تکامل گاهی گداری افشاء میشود، آن تکامل در اینها هست. توجه بفرمایید امام را اینجوری باید بشناسیم. چرا؟ حالا این حیوان آمده دارد با جفت خودش، تای خودش صحبت میکند. میگویند دوتا کبوتر بوده حالا به مادرش میگوید من خیلی تو را دوست دارم؛ اما امیرالمؤمنین روی آن تخت نشسته لبخند زد، علیجان میخندی، این به مادرش میگوید من تو را خیلی دوست دارم؛ اما آنکه روی تخت است را بیشتر دوست دارم. چهکسی اینرا به او گفته؟ پای منبر چهکسی رفته؟ صدها پای منبر میروند حالیشان نیست، صدها کتاب میخوانند حالیشان نیست. چرا؟ آن در دل خطور نکرده، این حیوان در دلش خطور کرده. یا آن حیوانی که، پرندهای که میآید روی دست پیغمبر مینشیند، روی دست امیرالمؤمنین علی {{علیه}} مینشیند. امیرالمؤمنین به او میگوید اینجا بیابانی است که هیچ نیست، تو از کجا تامین میشوی؟ میگوید ما وقتی گرسنهمان بشود، لعنت به دشمنان تو میکنیم علیجان. حیوان علی را میشناسد، میآید مینشیند روی دستش، وقتی تشنهمان بشود صلوات بر تو و آل تو میفرستیم. |
− | عزیزان من، اینکه من به شما گفتم بیروایت و حدیث حرف نمیزنم، اینکه گفتم «اللهم صل علی محمد و آلمحمد»، «اللهم صل علیعلی و آلعلی» شیعهها آلعلی هستند، میگوید صلوات بر تو و آل تو میفرستیم. این حیوان زبانبسته اتصال است، وای به حال ما خدا نکند که اتصالمان را از اینها قطع کنیم. یا مرغابیها وقتی امیرالمؤمنین علی {{علیه}} میخواهد برود، او را میگیرند، داد میکشند علی نرو. حالا امیرالمؤمنین میایستد، زینبجان، کلثوم جان، مبادا اینها را تشنه بگذارید، مبادا گرسنه بگذارید، یا خیلی از عهدهشان برآیید یا آزادشان کنید. امیرالمؤمنین سفارش مرغابیها را میکند اما از کجا آنها میدانند؟ از کجا میداند که امیرالمؤمنین میرود شهید میشود؟ پس حرف من ایناست که ولایت دمیده میشود. باید عزیز من ولایت در قلب شیعه دمیدهشود، اگر نه گفتم ولایت این یککلام است یکحرف است که | + | عزیزان من، اینکه من به شما گفتم بیروایت و حدیث حرف نمیزنم، اینکه گفتم «اللهم صل علی محمد و آلمحمد»، «اللهم صل علیعلی و آلعلی» شیعهها آلعلی هستند، میگوید صلوات بر تو و آل تو میفرستیم. این حیوان زبانبسته اتصال است، وای به حال ما خدا نکند که اتصالمان را از اینها قطع کنیم. یا مرغابیها وقتی امیرالمؤمنین علی {{علیه}} میخواهد برود، او را میگیرند، داد میکشند علی نرو. حالا امیرالمؤمنین میایستد، زینبجان، کلثوم جان، مبادا اینها را تشنه بگذارید، مبادا گرسنه بگذارید، یا خیلی از عهدهشان برآیید یا آزادشان کنید. امیرالمؤمنین سفارش مرغابیها را میکند اما از کجا آنها میدانند؟ از کجا میداند که امیرالمؤمنین میرود شهید میشود؟ پس حرف من ایناست که ولایت دمیده میشود. باید عزیز من ولایت در قلب شیعه دمیدهشود، اگر نه گفتم ولایت این یککلام است یکحرف است که میزند؛ اما همان هم خوب است. چرا کافر میآید: لا اله الا الله، محمد رسولالله میگوید؟ او جسمش پاک شد، یک اندازهای به شما ای شیعهها ساییده شد، آن کارساز نیست. او ساییده شد به شما. اتفاقاً روایت داریم، خدا رحمت کند حاجشیخعباس را، گفت این سنیها را خدا به شیعهها ساییده کرد که شیعهها راحت باشند، میدانست که همین ممالک جوری میشود که ببین پنجاه و پنج کشور آمدند همه اهلتسنن. هر کاری که در این عالم بشود یا هرکاری بالخصوص در این دنیا بشود خدا آسایش شیعهها را میخواهد، امیرالمؤمنین آسایش شیعهها را میخواهد، چونکه شیعهها به اینها اتصالند. |
حالا این جمله را میخواستم خدمتتان عرض کنم، از مصیبت آقا امامحسین بگویم، پنجاهسال، شصتسال رفتی تو، یک آقایی یکحرفی زد و یک مصیبتی خواند و گریه کردی، همین را آمد برای یکنفر دیگر هم بخواند گریه میکنی، مگر نکردی؟ مگر نمیکنی؟ خب چرا؟ آن حقیقت امامحسین را توجه نکردی، ایناست که من میگویم هر گریهای خیلی نتیجه ندارد. ما باید امامحسین را بشناسیم. از کجا بشناسیم؟ از امام موجود، از امام حی، از امامی که الان در ظاهر حی است. آنها حی و میت ندارند، الان در زمان حجتبنالحسن قرار گرفتیم، صلوات بفرستید. | حالا این جمله را میخواستم خدمتتان عرض کنم، از مصیبت آقا امامحسین بگویم، پنجاهسال، شصتسال رفتی تو، یک آقایی یکحرفی زد و یک مصیبتی خواند و گریه کردی، همین را آمد برای یکنفر دیگر هم بخواند گریه میکنی، مگر نکردی؟ مگر نمیکنی؟ خب چرا؟ آن حقیقت امامحسین را توجه نکردی، ایناست که من میگویم هر گریهای خیلی نتیجه ندارد. ما باید امامحسین را بشناسیم. از کجا بشناسیم؟ از امام موجود، از امام حی، از امامی که الان در ظاهر حی است. آنها حی و میت ندارند، الان در زمان حجتبنالحسن قرار گرفتیم، صلوات بفرستید. | ||
سطر ۲۱: | سطر ۲۱: | ||
در زمان امیرالمؤمنین حرف نشنیدند چقدر کافر شدند، در زمان امامهادی، زمان امامحسن، امر را اطاعت نکردند، چرا کافر شدند؟ کافر به امر، امر خدا امام [است]. حالا شما توجه بفرمایید، ببینید من چه میخواهم بگویم، شیعه باید آگاه از امامزمانش باشد. چرا میگوید شبیه باش؟ من الان از شما یک سؤالی میکنم، ما باید امورات دنیایمان بگذرد. ذوق بهغیر از حقیقت است، خدا یک ذوقی به شما میدهد اموراتتان بگذرد، ذوق حقیقت نیست. الان شما مثلاً ذوق داری، کارگاه داری، کارخانهداری، دکانداری، خانم داری، پسر داری، عزیز داری، یکجا میروی در فکرشان هستی، آن آنجا در خانه است تو در فکرش هستی سوغاتی میگیری، چیز میگیری، اینرا میگویند ذوق. اگر خدا از بشر ذوق را بگیرد، تمام کارها فلج میشود. عزیزم، این ذوق که به تو میدهد مال گردش زمان است، مال گردش زمان خودت است، این ذوق است. ذوق نتیجهپرور نیست. ذوق مثل ایناست که اطاعت داری میکنی، همان هم به تو میگوید تو جزء شهدایی، اتصالی؛ اما نجاتدهنده بشر ذوق نیست، والله نیست. قسم خوردم که اگر حرفی دارید در این نوار بهمن بزنید. چرا قسم خوردی؟ به این دلیل، دلیل بیاورید، شما باید کار کنید در این حرفها، نه که این دفتر را بایگانی کنید، کار کنید، اگر درستاست. چرا میگوید ثابت است؟ باید ولایت در قلب شما ثابت باشد. ثابت یعنی ولایت در گوشت و پوست و خون شما عضو باشد، چهکسی میتواند این ولایت را دیگر ببرد؟ شیطان سگِ کیست؟ شیطان فریبت میدهد. | در زمان امیرالمؤمنین حرف نشنیدند چقدر کافر شدند، در زمان امامهادی، زمان امامحسن، امر را اطاعت نکردند، چرا کافر شدند؟ کافر به امر، امر خدا امام [است]. حالا شما توجه بفرمایید، ببینید من چه میخواهم بگویم، شیعه باید آگاه از امامزمانش باشد. چرا میگوید شبیه باش؟ من الان از شما یک سؤالی میکنم، ما باید امورات دنیایمان بگذرد. ذوق بهغیر از حقیقت است، خدا یک ذوقی به شما میدهد اموراتتان بگذرد، ذوق حقیقت نیست. الان شما مثلاً ذوق داری، کارگاه داری، کارخانهداری، دکانداری، خانم داری، پسر داری، عزیز داری، یکجا میروی در فکرشان هستی، آن آنجا در خانه است تو در فکرش هستی سوغاتی میگیری، چیز میگیری، اینرا میگویند ذوق. اگر خدا از بشر ذوق را بگیرد، تمام کارها فلج میشود. عزیزم، این ذوق که به تو میدهد مال گردش زمان است، مال گردش زمان خودت است، این ذوق است. ذوق نتیجهپرور نیست. ذوق مثل ایناست که اطاعت داری میکنی، همان هم به تو میگوید تو جزء شهدایی، اتصالی؛ اما نجاتدهنده بشر ذوق نیست، والله نیست. قسم خوردم که اگر حرفی دارید در این نوار بهمن بزنید. چرا قسم خوردی؟ به این دلیل، دلیل بیاورید، شما باید کار کنید در این حرفها، نه که این دفتر را بایگانی کنید، کار کنید، اگر درستاست. چرا میگوید ثابت است؟ باید ولایت در قلب شما ثابت باشد. ثابت یعنی ولایت در گوشت و پوست و خون شما عضو باشد، چهکسی میتواند این ولایت را دیگر ببرد؟ شیطان سگِ کیست؟ شیطان فریبت میدهد. | ||
− | حالا توجه بفرمایید من نمیخواهم این حرف را افشاء کنم، من والله، بالله، ببین این چیزی نیست که، حالا من یک بوق و منتشا برای خودم درست کنم، تو هم اگر بگویی بوق و منتشا [دارد] این خیلی نفهمیدی. اگر من نصفشب میگویم، این حرف را میزنم، میگویم در قلب حیوان هم تجلی کرده، تازه من حیوانم. اینکه بوق و منتشا ندارد که حالا من بگویم این، تو هم بگویی غلو کردهاست و ملو کردهاست، تو نادانی. نصفشب بلند شدم یکقدری فکر کردم من چه اندازهای امامزمانم را میخواهم، من چه اندازهای امامرضا را میخواهم. مطابق خواست، خدا درجه به تو میدهد. مطابق خواستِ اینها نیرو به تو میدهد، نیروی ولایت، مطابق خواست اینها درجه به تو میدهد. خواست محبت است، مگر آن یهودی را نمیآورند، میگویند او را نسوزان، محبت علی دارد؛ تمام گناهانش هیچ میشود. | + | حالا توجه بفرمایید من نمیخواهم این حرف را افشاء کنم، من والله، بالله، ببین این چیزی نیست که، حالا من یک بوق و منتشا برای خودم درست کنم، تو هم اگر بگویی بوق و منتشا [دارد] این خیلی نفهمیدی. اگر من نصفشب دارم میگویم، این حرف را میزنم، میگویم در قلب حیوان هم تجلی کرده، تازه من حیوانم. اینکه بوق و منتشا ندارد که حالا من بگویم این، تو هم بگویی غلو کردهاست و ملو کردهاست، تو نادانی. نصفشب بلند شدم یکقدری فکر کردم من چه اندازهای امامزمانم را میخواهم، من چه اندازهای امامرضا را میخواهم. مطابق خواست، خدا درجه به تو میدهد. مطابق خواستِ اینها نیرو به تو میدهد، نیروی ولایت، مطابق خواست اینها درجه به تو میدهد. خواست محبت است، مگر آن یهودی را نمیآورند، میگویند او را نسوزان، محبت علی دارد؛ تمام گناهانش هیچ میشود. |
− | عزیز من، دوباره تکرار میکنم، مقدس نشو متدین بشو. مقدس به عبادت خودش مغرور میشود خودش به خودش نمره میدهد. میگوید این «سبحانالله» که گفتم اینجور است، این صلوات که گفتم اینجور است. به یکی از وعاظ محترم قم گفتم، گفتم چرا میگویی سه چهار تا صلوات بنویس، انس و جن نمیتواند چیز کند؟ اینهم باور میکند، اصل کار تسلیم محمد باید باشد. اگر تسلیم محمد نباشد، از خودش کار کرده، خودخواه است. با تسلیمیت پیغمبر اعمال از ما قبول میشود. با علی هر چیزی روح پیدا میکند، روح ندارد این ذکر پرش نمیکند، یک ذکر روح ندارد، یک صلوات بفرستید. | + | عزیز من، دوباره تکرار میکنم، مقدس نشو متدین بشو. مقدس به عبادت خودش مغرور میشود خودش به خودش نمره میدهد. میگوید این «سبحانالله» که گفتم اینجور است، این صلوات که گفتم اینجور است. به یکی از وعاظ محترم قم گفتم، گفتم چرا میگویی سه چهار تا صلوات بنویس، انس و جن نمیتواند چیز کند؟ اینهم باور میکند، اصل کار تسلیم محمد باید باشد. اگر تسلیم محمد نباشد، از خودش کار کرده، خودخواه است. با تسلیمیت پیغمبر اعمال از ما قبول میشود. با حب علی هر چیزی روح پیدا میکند، روح ندارد این ذکر پرش نمیکند، یک ذکر روح ندارد، یک صلوات بفرستید. |
گفتم: خدایا اگر من آمدم اینجا دارم در مقابل امامرضا گدایی میکنم، رفقایعزیز در ماشین بودند گفتم هر کدامتان الان چه میخواهید؟ چه بخواهیم؟ هر کسی نظر مبارکش را گفت. گفتم من آمدم اینجا گدایی کنم. آمدم اینجا دارم یک تقاضاهایی میکنم که مردم یکقدری حاجتهایشان برآورده شود، در رفاه باشند. اینها که رفاه درست کردند، والله این رفاه نیست. این دامِ رفاه است که مردم را به دام بیندازند. رفاه، حقیقت است، حقیقت [ایناست که] کسی را نشناسی. والله، من یکوقت یک عمری یککاری میکنم اصلاً اینشخص را نه میشناسم نه اسمش را بلدم؛ اما میفهمم احتیاج دارد. گفتم: خدایا، اگر تمام این دنیا را در اختیار من بگذاری من هنوز به مقصد نرسیدهام، مقصد من چیز دیگری است. ما مقصدمان اول ولایت است، بعد خواست ولایت است. اول ولایت است، بعد خواست ولایت است، یا اول خواست ولایت است، یا خود ولایت است، توام بههم است، چرا؟ اگر خواست ولایت را اطاعت کردهبودند، والله، بعد از رسولالله یکدانه کافر روی زمین نبود. خواست ولایت چه بود؟ خواست ولایت، خواست خدا بود. خواست ولایت امر خدا بود، خواست ولایت [اینبود که] مردم گمراه نشوند، خواست ولایت حقیقت بود، خواست ولایت لجاجت نبود. خواست ولایت نجات این بشر بود، خواست ولایت رضایتِ تا حتی حیوانها بود. | گفتم: خدایا اگر من آمدم اینجا دارم در مقابل امامرضا گدایی میکنم، رفقایعزیز در ماشین بودند گفتم هر کدامتان الان چه میخواهید؟ چه بخواهیم؟ هر کسی نظر مبارکش را گفت. گفتم من آمدم اینجا گدایی کنم. آمدم اینجا دارم یک تقاضاهایی میکنم که مردم یکقدری حاجتهایشان برآورده شود، در رفاه باشند. اینها که رفاه درست کردند، والله این رفاه نیست. این دامِ رفاه است که مردم را به دام بیندازند. رفاه، حقیقت است، حقیقت [ایناست که] کسی را نشناسی. والله، من یکوقت یک عمری یککاری میکنم اصلاً اینشخص را نه میشناسم نه اسمش را بلدم؛ اما میفهمم احتیاج دارد. گفتم: خدایا، اگر تمام این دنیا را در اختیار من بگذاری من هنوز به مقصد نرسیدهام، مقصد من چیز دیگری است. ما مقصدمان اول ولایت است، بعد خواست ولایت است. اول ولایت است، بعد خواست ولایت است، یا اول خواست ولایت است، یا خود ولایت است، توام بههم است، چرا؟ اگر خواست ولایت را اطاعت کردهبودند، والله، بعد از رسولالله یکدانه کافر روی زمین نبود. خواست ولایت چه بود؟ خواست ولایت، خواست خدا بود. خواست ولایت امر خدا بود، خواست ولایت [اینبود که] مردم گمراه نشوند، خواست ولایت حقیقت بود، خواست ولایت لجاجت نبود. خواست ولایت نجات این بشر بود، خواست ولایت رضایتِ تا حتی حیوانها بود. | ||
− | من الان یکروایت میگویم ببین چقدر خوب است. یک سلطانی بود میآمدند سابق اینجور نبود که میآمدند بیابان، یک گردشی میکردند. سلطان آمد رفت سر یک چادری، گفت مهمان میخواهی؟ گفت آره و آن مهمان را دیگر خیلی میخواستند جایِ مشکها میگذاشتند. اینها یک مشکهای آب داشتند آنجا میگذاشتند یکخرده خنک شود. او توجه نکرد که این سلطان است، همینجور یک لباس عادی بود دیگر، حالا بوق و منتشا نداشت که. این سلطان دید اینها یک گاوی داشتند یک گاو یا دوتا آوردند دوشیدند، دیدند خیلی شیر دارد، بعد این گاوها را میروند در بیابان میچرانند. گفت ما یک مالیات میگذاریم روی این، خب اینکه میرود در بیابان میچرد و میآورد و اینهمه شیر دارد. شیرها را دوشید و این سلطان وقتی آمدهبود گویا مثلاً ظهر بود، شب رفت دید زن گاو را دوشیده مدام گریه میکند. یکقدری سلطان ناراحت شد، گفت خانم، مادر چرا گریه میکنی؟ گفت سلطان خیال بد کرده برای ما. ببین من هرچه بگویم با روایت و حدیث توام میکنم، شما قبول کنید. من گفتم من را نبینید. شما دیگر الان چند وقت است وقتی تمرین کردید، تمرینِ من را هم بکنید، والله اگر بکنید خیلی خوب است. تمرین ایناست که بدانید این حرفها از جانب خداست، از جانب امام است، من چهکارهام؟ والله دارم خودم را میبینم، یک پارهوقتها اگر بدانید من به خودم چه میگویم، تو کجا بودی؟ چهجور بودی؟ اینجور بودی. آن چند وقتها گفتم ایخدا تو به رسولت گفتی من به تو دادم، هنوز نگفته، من دارم میگویم تو بهمن دادی. الان مثلاً این آقا حالا پنجاهتومان، صد تومان میگوید برو به فلانی بده من دادم، من چهچیزی است که بگویم من دارم، آن مال آناست، آنهم مال اوست. حالا منظورم ایناست دید این زن گریه میکند، گفت چرا گریه میکنی؟ گفت سلطان خیال بد کردهبود برای ما، شیر گاو من کم شده. عزیزم، اگر دارم میگویم [اگر] امر ولایت را اطاعت کردهبودند در حیوانها هم اثر میکرد، در حیوان هم عدالت اثر میکند. عدالت پناهآور دنیاست، ولایت پناهآور عالم است. چرا غصب کرد؟ خدا لعنت کند این دو نفر را که غصب کردند، به حیوانها هم صدمه زدند. در هر زمانی همینجور است. اگر عدالت باشد حیوانها هم استفاده میکنند. حالا دو مرتبه شاه ماند، دید رفت با لب خنده این زن آمد، گفت شاه برگشت از خیالش. کجاییم؟ چه میگوییم؟ چهجوریم؟ حالا سلطان تا دید این زن ناراحت است گفت ما آمدیم اینجا مهمان این هستیم، ناراحتش هم کردیم، برگشت. گفت والله برگشت از خیالش، شیر گاو زیاد شد. | + | من الان یکروایت میگویم ببین چقدر خوب است. یک سلطانی بود میآمدند سابق اینجور نبود که میآمدند بیابان، یک گردشی میکردند. سلطان آمد رفت سر یک چادری، گفت مهمان میخواهی؟ گفت آره و آن مهمان را دیگر خیلی میخواستند جایِ مشکها میگذاشتند. اینها یک مشکهای آب داشتند آنجا میگذاشتند یکخرده خنک شود. او توجه نکرد که این سلطان است، همینجور یک لباس عادی بود دیگر، حالا بوق و منتشا نداشت که. این سلطان دید اینها یک گاوی داشتند یک گاو یا دوتا آوردند دوشیدند، دیدند خیلی شیر دارد، بعد این گاوها را میروند در بیابان میچرانند. گفت ما یک مالیات میگذاریم روی این، خب اینکه میرود در بیابان میچرد و میآورد و اینهمه شیر دارد. شیرها را دوشید و این سلطان وقتی آمدهبود حالا گویا مثلاً ظهر بود، شب رفت دید زن گاو را دوشیده مدام گریه میکند. یکقدری سلطان ناراحت شد، گفت خانم، مادر چرا گریه میکنی؟ گفت سلطان خیال بد کرده برای ما. ببین من هرچه بگویم با روایت و حدیث توام میکنم، شما قبول کنید. من گفتم من را نبینید. شما دیگر الان چند وقت است وقتی تمرین کردید، تمرینِ من را هم بکنید، والله اگر بکنید خیلی خوب است. تمرین ایناست که بدانید این حرفها از جانب خداست، از جانب امام است، من چهکارهام؟ والله دارم خودم را میبینم، یک پارهوقتها اگر بدانید من به خودم چه میگویم، تو کجا بودی؟ چهجور بودی؟ اینجور بودی. آن چند وقتها گفتم ایخدا تو به رسولت گفتی من به تو دادم، هنوز نگفته، من دارم میگویم تو بهمن دادی. الان مثلاً این آقا حالا پنجاهتومان، صد تومان میگوید برو به فلانی بده من دادم، من چهچیزی است که بگویم من دارم، آن مال آناست، آنهم مال اوست. حالا منظورم ایناست دید این زن گریه میکند، گفت چرا گریه میکنی؟ گفت سلطان خیال بد کردهبود برای ما، شیر گاو من کم شده. عزیزم، اگر دارم میگویم [اگر] امر ولایت را اطاعت کردهبودند در حیوانها هم اثر میکرد، در حیوان هم عدالت اثر میکند. عدالت پناهآور دنیاست، ولایت پناهآور عالم است. چرا غصب کرد؟ خدا لعنت کند این دو نفر را که غصب کردند، به حیوانها هم صدمه زدند. در هر زمانی همینجور است. اگر عدالت باشد حیوانها هم استفاده میکنند. حالا دو مرتبه شاه ماند، دید رفت با لب خنده این زن آمد، گفت شاه برگشت از خیالش. کجاییم؟ چه میگوییم؟ چهجوریم؟ حالا سلطان تا دید این زن ناراحت است گفت ما آمدیم اینجا مهمان این هستیم، ناراحتش هم کردیم، برگشت. گفت والله برگشت از خیالش، شیر گاو زیاد شد. |
− | پس بیعدالتی، اینهمه میگویم بیعدالتی [نکنید، چون]، مقصد خدا امیرالمؤمنین خواستش عدالت است. رفقا عدالتفرسا باشید، طیور، حیوان، گاو، گوسفند از شما استفاده میکنند. بیعدالتی چقدر بد است. حالا منظور من هنوز ایننیست، من نتیجه نگرفتم. عزیزان من، نتیجه ایناست گفتم اگر دنیا را بهمن بدهد قانع من نیستم، هنوز میسوزم تا امامزمان نیاید، احقاق حق نکند از دشمنان امامحسین. حالا من صحبتم ایناست، مگر امامزمان تمام خلقت در قدرتش است، نفسها که عالم میکشند در قدرتش است، رشد حیوانات، رشد بشر در قدرتش است، رشد نباتات در قدرتش است، ریگ و بیابان در قدرتش است. والله روایت داریم آقا وقتی میآید این دیوار میگوید یک منافق پشت من است، آقا بیا اینرا بکش. دیوار دارد حرف میزند، اگر امامزمان بیاید ولایت در تمام خلقت دمیده شدهاست، تا حتی در دیوارها در درختها که آن افشاء میشود. الان دمیده شده افشاء نمیشود. امامزمان وقتی بیاید افشاء میشود. حالا مگر امامزمان محتاج است؟ اصلاً کسی در روی زمین و غیر زمین مانند امامزمان نیست. چرا؟ تمام خلقت دستش است. مگر نمیگوید اگر نباشد عالم فروزان میشود؟ این محبت امامزمان که میگوید فروزان میشود؛ یعنی محبت در تمام خلقت دمیده شده، اگر نباشد آن دمیدگی، روحی که [باعث] تکاملیت در اینهاست، اینها همه فروزان میشود. پس کیست مثل امامزمان؟ خدا دیگر چهکار کند با این آقا؟ زمین در اختیارش، فلک در اختیارش، عرش در اختیارش، آسمان در اختیارش، کره در اختیارش، صدها هزاران کرات دارد در اختیارش، هجدههزار کرات گفتند در اختیارش، چیزی نیست، تمام ممکنات خدا در اختیارش، چرا گریه میکند؟ یاجداه، گریه میکنم اگر اشک چشمم تمام شود، خون گریه میکنم، آقا برای چهکسی؟ اینقدر صحنه کربلا مهم است امامزمان که تمام خلقت در اختیارش است، داخل نمیشود، چرا؟ آن عظمت واقعیِ واقعیِ امامزمان در قبضه قدرت خداست. بهغیر خدا کسی توجه ندارد. همین رفتی یک لباسمشکی پوشیدی و سینه میزنی، چهکار میکنی؟ عزیز من، فدایت شوم، تو باید بشناسی، حالا میگوید برای چه؟ میگوید برای آنموقعیکه ذوالجناح، اسب بیصاحبت آمد، یا جداه، عمههایم همه از خیمه افتادند بیرون. آخر دو مرتبه دیگر امامحسین آمدهبود اینها میآمدند بیرون حسین را میدیدند. یکموقعی آمد وداع کرد | + | پس بیعدالتی، اینهمه میگویم بیعدالتی [نکنید، چون]، مقصد خدا امیرالمؤمنین خواستش عدالت است. رفقا عدالتفرسا باشید، طیور، حیوان، گاو، گوسفند از شما استفاده میکنند. بیعدالتی چقدر بد است. حالا منظور من هنوز ایننیست، من نتیجه نگرفتم. عزیزان من، نتیجه ایناست گفتم اگر دنیا را بهمن بدهد قانع من نیستم، هنوز میسوزم تا امامزمان نیاید، احقاق حق نکند از دشمنان امامحسین. حالا من صحبتم ایناست، مگر امامزمان تمام خلقت در قدرتش است، نفسها که عالم میکشند در قدرتش است، رشد حیوانات، رشد بشر در قدرتش است، رشد نباتات در قدرتش است، ریگ و بیابان در قدرتش است. والله روایت داریم آقا وقتی میآید این دیوار میگوید یک منافق پشت من است، آقا بیا اینرا بکش. دیوار دارد حرف میزند، اگر امامزمان بیاید ولایت در تمام خلقت دمیده شدهاست، تا حتی در دیوارها در درختها که آن افشاء میشود. الان دمیده شده افشاء نمیشود. امامزمان وقتی بیاید افشاء میشود. حالا مگر امامزمان محتاج است؟ اصلاً کسی در روی زمین و غیر زمین مانند امامزمان نیست. چرا؟ تمام خلقت دستش است. مگر نمیگوید اگر نباشد عالم فروزان میشود؟ این محبت امامزمان که میگوید فروزان میشود؛ یعنی محبت در تمام خلقت دمیده شده، اگر نباشد آن دمیدگی، روحی که [باعث] تکاملیت در اینهاست، اینها همه فروزان میشود. پس کیست مثل امامزمان؟ خدا دیگر چهکار کند با این آقا؟ زمین در اختیارش، فلک در اختیارش، عرش در اختیارش، آسمان در اختیارش، کره در اختیارش، صدها هزاران کرات دارد در اختیارش، هجدههزار کرات گفتند در اختیارش، چیزی نیست، تمام ممکنات خدا در اختیارش، چرا گریه میکند؟ یاجداه، گریه میکنم اگر اشک چشمم تمام شود، خون گریه میکنم، آقا برای چهکسی؟ اینقدر صحنه کربلا مهم است امامزمان که تمام خلقت در اختیارش است، داخل نمیشود، چرا؟ آن عظمت واقعیِ واقعیِ امامزمان در قبضه قدرت خداست. بهغیر خدا هیچ کسی توجه ندارد. همین رفتی یک لباسمشکی پوشیدی و سینه میزنی، چهکار میکنی؟ عزیز من، فدایت شوم، تو باید بشناسی، حالا میگوید برای چه؟ میگوید برای آنموقعیکه ذوالجناح، اسب بیصاحبت آمد، یا جداه، عمههایم همه از خیمه افتادند بیرون. آخر دو مرتبه دیگر امامحسین آمدهبود اینها میآمدند بیرون حسین را میدیدند. یکموقعی آمد وداع کرد امامحسین؛ اما یکموقعی آمد علیاصغر را برد. تا اسب شیهه میکشید آنها را خبر میکرد همه میدویدند دنبال امامحسین. اما امامزمان میگوید آقا جان این دفعه هم به خیالشان تو آمدی، اینها تا اسب ذوالجناح شیهه کشید، همه آمدند دیدند زین واژگون، یال اسب غرق خون، این اسب مدام میگوید: «الظلیمه، الظلیمه» وای به حال آنکسیکه کشتند پسر پیغمبر را، امامزمان خودشان را. یکی هم میگوید فراموش نمیکنم از اسیری عمهام زینب. |
رفقایعزیز، باید امامشناسی، باید تعصب کنید، تعصب داشتهباشید، تعصب کنید. اگر تمام این دنیا را به شما بدهد، باز مانند امامزمان باید منتظر آقا باشید، منتظر یعنی این. چرا میگوید منتظر امامزمان از هر عبادتی بالاتر است؟ تکرار میکنم، چونکه آقا امامزمان با این سمتی که خدا به او داده باز گریه میکند. پس مصیبت امامحسین از تمام خلقت بالاتر است. خدا تمام خلقت را داده به امامزمان، امامزمان گریه میکند. عزیزان من، شما هم باید همینجور باشید. دو چیز در عروق بدن شما، خون شما، تمام اشیاء شما عضو باشد: اول ولایت، خواست خدا، بعد مصیبت، مصیبت امامحسین. بههیچ عنوانی نباید بشر راحت باشد، چرا میگوید خوشی نیست؟ چرا امامزمان فرمود خوشی نیست؟ اینرا از ما گرفتند یکچیز دیگر به ما دادند، خوشی تمام شد. آن خوشی که امامزمان میگوید یک خوشی خلقت است دارد میگوید تمام شد. تو اگر اینجور باشی در خلقت خوشی، اگر اینجور باشی در بهشت خوشی، اگر اینجور باشی در فردوس خوشی، اگر اینجور باشی پیش آقا امامزمانی، اگر اینجور باشی در عرش خدایی، خوشی یعنی این. حالا آنکه نباشد اینها همه فاسد است. دنبال چهکسی میروی؟ چهکار میکنی؟ یک صلوات بفرستید. | رفقایعزیز، باید امامشناسی، باید تعصب کنید، تعصب داشتهباشید، تعصب کنید. اگر تمام این دنیا را به شما بدهد، باز مانند امامزمان باید منتظر آقا باشید، منتظر یعنی این. چرا میگوید منتظر امامزمان از هر عبادتی بالاتر است؟ تکرار میکنم، چونکه آقا امامزمان با این سمتی که خدا به او داده باز گریه میکند. پس مصیبت امامحسین از تمام خلقت بالاتر است. خدا تمام خلقت را داده به امامزمان، امامزمان گریه میکند. عزیزان من، شما هم باید همینجور باشید. دو چیز در عروق بدن شما، خون شما، تمام اشیاء شما عضو باشد: اول ولایت، خواست خدا، بعد مصیبت، مصیبت امامحسین. بههیچ عنوانی نباید بشر راحت باشد، چرا میگوید خوشی نیست؟ چرا امامزمان فرمود خوشی نیست؟ اینرا از ما گرفتند یکچیز دیگر به ما دادند، خوشی تمام شد. آن خوشی که امامزمان میگوید یک خوشی خلقت است دارد میگوید تمام شد. تو اگر اینجور باشی در خلقت خوشی، اگر اینجور باشی در بهشت خوشی، اگر اینجور باشی در فردوس خوشی، اگر اینجور باشی پیش آقا امامزمانی، اگر اینجور باشی در عرش خدایی، خوشی یعنی این. حالا آنکه نباشد اینها همه فاسد است. دنبال چهکسی میروی؟ چهکار میکنی؟ یک صلوات بفرستید. | ||
سطر ۴۰: | سطر ۴۰: | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
− | قربانتان بروم، ما باید بیاییم در دامن امامزمان. خب حالا ببین خدا چطور پاسخ به تو میدهد، حالا میگوید: «افضل العبادة، انتظار الفرج»، یعنیچه؟ بابا برو بخواب، من دیشب پاشدم دیدم خوابیدید اینقدر خوشم آمد که نگو، اینها دارند راحتند، دارند خستگی را از جانشان بیرون میکنند. خستگی برود بیرون، شاد میشوید، خستگی برود بیرون مغزتان کار میکند، خستگی برود بیرون، میآیی دلت خوش میشود، خستگی برود بیرون، حاجت برادر مؤمن را برمیآوری، خستگی برود بیرون یک ذکری را میگویی، خستگی برود بیرون، نمیدانم یک حضور قلبی پیدا میکنی، پس خوابت هم عبادت است؛ هم منتظر امامزمانی. تو منتظر چهکسی هستی؟ | + | قربانتان بروم، ما باید بیاییم در دامن امامزمان. خب حالا ببین خدا چطور پاسخ به تو میدهد، حالا میگوید: «افضل العبادة، انتظار الفرج»، یعنیچه؟ بابا برو راحت بخواب، من دیشب پاشدم دیدم خوابیدید اینقدر خوشم آمد که نگو، اینها دارند راحتند، دارند خستگی را از جانشان بیرون میکنند. خستگی برود بیرون، شاد میشوید، خستگی برود بیرون مغزتان کار میکند، خستگی برود بیرون، میآیی دلت خوش میشود، خستگی برود بیرون، حاجت برادر مؤمن را برمیآوری، خستگی برود بیرون یک ذکری را میگویی، خستگی برود بیرون، نمیدانم یک حضور قلبی پیدا میکنی، پس خوابت هم عبادت است؛ هم منتظر امامزمانی. تو منتظر چهکسی هستی؟ |
− | «انتظار الفرج» یعنی امامزمان بیاید احقاق حق کند، پس هر ظالمی را میبینی لعنت به عمر و ابابکر بکن. تمام این ظالمهایی که در دنیا هستند، عمر و ابابکر اینها را پرورش دادند، عزیزم، چرا میگوید اگر نگاه در روی ظلمه کنی با او شریکی؟ نگاه در رویش میکنی، میگویی یعنی اینباشد، این ظلم بکند، تمام این ظلمها که دارد تقصیر این دو نفر است. چرا دورش میگردی؟ چرا محبت دارید؟ والله، روایت داریم اگر ظلمهای باشد، او با آن محشور میشود، آنوقت آنکه با او رفیق است تو در روی او بخندی، تو هم با این محشور میشوی، چرا؟ به ظلم و جنایت او این راضی است، تو هم راضی هستی. میگوید از او کناره بگیر، چرا میگوید بعضی پولها را افشاء خیلی نمیکنم به کف بعضیها ندهید؟ او دارد ظلمهای را پرورش میدهد، تو بندهخدا رفتی کار کردی، چیز کردی، به خون او شرکت کردی، به قدرت او شرکت کردی، آیا ما میفهمیم اینها را یا نه؟ خیال هم کردی یک خیر و خیرات دادی. رفتیم خانه یکنفر یکچیزهایی آوردهبود، گفتم اینرا خیر بابایت نکنی، اتفاقاً انگار به همان کرد. ظاهر درست و یک شام هم میدهی، آره شامت را به چهکسی میدهی؟ مثل ایناست که یکقدری جو و یونجه بریزید در توبره اسب یزید، این میخواهد آنرا سوار شود مردم را [بیچاره] بکند، شامت را به چهکسی میدهی؟ آیا ما میفهمیم؟ | + | «انتظار الفرج» یعنی امامزمان بیاید احقاق حق کند، پس هر ظالمی را میبینی لعنت به عمر و ابابکر بکن. تمام این ظالمهایی که در دنیا هستند، عمر و ابابکر اینها را پرورش دادند، عزیزم، چرا میگوید اگر نگاه در روی ظلمه کنی با او شریکی؟ نگاه در رویش میکنی، میگویی یعنی اینباشد، این ظلم بکند، تمام این ظلمها که دارد تقصیر این دو نفر است. چرا دورش میگردی؟ چرا محبت دارید؟ والله، روایت داریم اگر ظلمهای باشد، او با آن محشور میشود، آنوقت آنکه با او رفیق است تو در روی او بخندی، تو هم با این محشور میشوی، چرا؟ به ظلم و جنایت او این راضی است، تو هم راضی هستی. میگوید از او کناره بگیر، چرا میگوید بعضی پولها را افشاء خیلی نمیکنم به کف بعضیها ندهید؟ او دارد یک ظلمهای را پرورش میدهد، تو بندهخدا رفتی کار کردی، به او دادی چیز کردی، به خون او شرکت کردی، به قدرت او شرکت کردی، آیا ما میفهمیم اینها را یا نه؟ خیال هم کردی یک خیر و خیرات دادی. رفتیم خانه یکنفر یکچیزهایی آوردهبود، گفتم اینرا خیر بابایت نکنی، اتفاقاً انگار به همان کرد. ظاهر درست و یک شام هم میدهی، آره شامت را به چهکسی میدهی؟ مثل ایناست که یکقدری جو و یونجه بریزید در توبره اسب یزید، این میخواهد آنرا سوار شود مردم را [بیچاره] بکند، شامت را به چهکسی میدهی؟ آیا ما میفهمیم؟ |
عزیزان من، فدایتان بشوم راه دور است، توشه کم است، باید توشهدار باشیم. از کجا توشهدار باشی؟ ما باید به این حرفها اعتقاد داشتهباشیم. توجه کنیم، با فکر و اندیشه باشیم. رفقایعزیز، ببین این حیوانها چهجور میفهمند، چهجور میدانند، اینها گناه نمیکنند، این حیوان گناه نمیکند. گناه، ولایت را خنثی میکند، گناه یک پردهای است روی حقیقت میکشد، حقیقت را نمیبینی. گناه خودش یکچیزی است رشد دارد، ثواب هم رشد دارد. چطور رشد دارد؟ چرا رشد دارد؟ یک تاسیسهای درست کردی برای فساد، تا زمانیکه در این فساد میدهد، رشدش گناه پای تو مینویسد. یک تاسیسهای درست کردی، خانهای برای یکی خریدی، آب برای یکی خریدی، صد سال هزار سال اینباشد پای تو ثواب مینویسند. خدا رحمت کند صاحب این بیت را، خدا درجهاش عالی است متعالی کند صاحب این بیت را، خدا ورثه اینها را اتصال به ولایت هستند جدایشان نکند. رفقا وقتی از ولایت جدا شدی طمعکار میشوی، طمع تو را میگیرد. اگر از ولایت جدا نشدی، ولایت عدالت است، عدالت ولایت است، رشدت میدهد. اصلاً اگر یکموقعی دستت هم تنگ بشود میگویی من خواست پدرم را بهجا میآورم، بههم نمیزنم. یعنی مشکل خودت را از خواست پدرت بالاتر میدانی. والله، به امامرضا، قصد نداشتم خودش دارد میآید. این صاحب بیت گفتم خدایا یکوقت دستتنگ نشوند که اصلاً در فکر بروند بفروشند در ورثه قسمت کنند. اما الان چیز دیگر دارم میگویم، هشدار به همه دارم میدهم، نه صاحب این بیت. تو اگر عدالتفرسا باشی و یکدانه «لا اله الا الله» بگویی، یکدانه «محمد رسولالله» بگویی، یکدانه «علی ولیالله» بگویی، صلوات بفرست، آن خباثت از دلت بیرون میرود، عدالت سکونت پیدا میکند در دلت، ولایت سکونت پیدا میکند در دلت، سخی میشوی، اصلاً چیزی نیست پیش تو. بهطوری میشوی میگویی این مشکل من را حل نمیکند، دوباره مشکل پیش میآید. اما اگر ولایت و عدالت در دلت باشد، تمام قدرت و قوا را هرچه هست از او میخواهی. من گفتم به امامرضا، گفتم آقا اینها را چهکار کن؟ به عهده بگیر، کفایت کن. والله اگر ولایت در قلب ما باشد، آنجوری که باشد سخاوت، ما کفایت هستیم. اینکه ما کفایت نیستیم آننیست. رفقایعزیز، قربانتان بروم، فدایتان بشوم، بیایید این حرفها را بشنوید. همینجور که دنیا پیشت کوچک میآید چطور یکخانه پیشت کوچک نمیآید؟ خدا کوچک میکند پیش تو اینرا. امر را بزرگ میکند، همینجور که عالم پیش تو کوچک است علی پیش تو بزرگ است، همینجور هم که باشد اینچیزها پیش تو کوچک میشود. میگویی اینخانه را بفروشیم، اینرا بفروشیم مشکلمان را حل نمیکند، اصلاً در این فکر نمیروی. اما آن باید باشد اگر آن نباشد نه. خرج میکنی میروی خارج، میروی فعل و فساد، مگر نمیکنی؟ مگر نمیکند؟ آن بزرگ میشود. صلوات بفرستید. | عزیزان من، فدایتان بشوم راه دور است، توشه کم است، باید توشهدار باشیم. از کجا توشهدار باشی؟ ما باید به این حرفها اعتقاد داشتهباشیم. توجه کنیم، با فکر و اندیشه باشیم. رفقایعزیز، ببین این حیوانها چهجور میفهمند، چهجور میدانند، اینها گناه نمیکنند، این حیوان گناه نمیکند. گناه، ولایت را خنثی میکند، گناه یک پردهای است روی حقیقت میکشد، حقیقت را نمیبینی. گناه خودش یکچیزی است رشد دارد، ثواب هم رشد دارد. چطور رشد دارد؟ چرا رشد دارد؟ یک تاسیسهای درست کردی برای فساد، تا زمانیکه در این فساد میدهد، رشدش گناه پای تو مینویسد. یک تاسیسهای درست کردی، خانهای برای یکی خریدی، آب برای یکی خریدی، صد سال هزار سال اینباشد پای تو ثواب مینویسند. خدا رحمت کند صاحب این بیت را، خدا درجهاش عالی است متعالی کند صاحب این بیت را، خدا ورثه اینها را اتصال به ولایت هستند جدایشان نکند. رفقا وقتی از ولایت جدا شدی طمعکار میشوی، طمع تو را میگیرد. اگر از ولایت جدا نشدی، ولایت عدالت است، عدالت ولایت است، رشدت میدهد. اصلاً اگر یکموقعی دستت هم تنگ بشود میگویی من خواست پدرم را بهجا میآورم، بههم نمیزنم. یعنی مشکل خودت را از خواست پدرت بالاتر میدانی. والله، به امامرضا، قصد نداشتم خودش دارد میآید. این صاحب بیت گفتم خدایا یکوقت دستتنگ نشوند که اصلاً در فکر بروند بفروشند در ورثه قسمت کنند. اما الان چیز دیگر دارم میگویم، هشدار به همه دارم میدهم، نه صاحب این بیت. تو اگر عدالتفرسا باشی و یکدانه «لا اله الا الله» بگویی، یکدانه «محمد رسولالله» بگویی، یکدانه «علی ولیالله» بگویی، صلوات بفرست، آن خباثت از دلت بیرون میرود، عدالت سکونت پیدا میکند در دلت، ولایت سکونت پیدا میکند در دلت، سخی میشوی، اصلاً چیزی نیست پیش تو. بهطوری میشوی میگویی این مشکل من را حل نمیکند، دوباره مشکل پیش میآید. اما اگر ولایت و عدالت در دلت باشد، تمام قدرت و قوا را هرچه هست از او میخواهی. من گفتم به امامرضا، گفتم آقا اینها را چهکار کن؟ به عهده بگیر، کفایت کن. والله اگر ولایت در قلب ما باشد، آنجوری که باشد سخاوت، ما کفایت هستیم. اینکه ما کفایت نیستیم آننیست. رفقایعزیز، قربانتان بروم، فدایتان بشوم، بیایید این حرفها را بشنوید. همینجور که دنیا پیشت کوچک میآید چطور یکخانه پیشت کوچک نمیآید؟ خدا کوچک میکند پیش تو اینرا. امر را بزرگ میکند، همینجور که عالم پیش تو کوچک است علی پیش تو بزرگ است، همینجور هم که باشد اینچیزها پیش تو کوچک میشود. میگویی اینخانه را بفروشیم، اینرا بفروشیم مشکلمان را حل نمیکند، اصلاً در این فکر نمیروی. اما آن باید باشد اگر آن نباشد نه. خرج میکنی میروی خارج، میروی فعل و فساد، مگر نمیکنی؟ مگر نمیکند؟ آن بزرگ میشود. صلوات بفرستید. | ||
سطر ۵۲: | سطر ۵۲: | ||
پس بنا شد عبادت تا حتی عبادت انبیاء کار است، حالا قبولیِ کار، ولایت است، حرف من سر ایناست. من بیروایت و حدیث حرف نمیزنم؛ اما شما خرد شوید در این حرفها. اما دارم میگویم گذران نباید باشید، اگر گذران باشید مثل ایناست که الان ما امید خدا انشاءالله، با خوبی و خوشی دوست عزیزمان ما را سوار میکند، از اینجا میرویم، از یک چهارراه میگذریم، از چهارراه دوم، میگویم نمیدانم بند کجا، بند کجا، از این بندها داریم میگذریم. ما سکونت نداریم، اگر ولایت نباشد اینها همه چیست گفتم؟ گذران باذوق است، بهدرد نمیخورد. اصلش سکونت است، یعنی ولایت سکونت به تو میدهد. گفت پیغمبر، جان من، علی سکونت میدهد. علی را معرفی کن با عبادت با سکونت باشد، نه عبادت جدا از علی باشد، جدا از امر خدا باشد، جدا از امر امامزمان باشد، این عبادت نیست، این تمرین است. تو تمرین میکنی. من از اول گفتم داریم تمرین میکنیم هنوز به حقیقت نرسیدیم. عزیزان من، بیایید تمرین کنیم به حقیقت برسیم. چهوقت شما بدانید از حقیقت جدا شدید؟ وقتی از این حرفها خوشتان نیاید. ببین آنها از نوح خوششان نمیآمد، از امیرالمؤمنین خوششان نمیآید، از اینها خوششان نمیآمد رفتند کنار، میرفتند کنار. حالا هم خوششان نمیآمد، شما حسابش را بکن، حالا هم بیخود نیست که اهلمدینه گرفتار شدند، گرفتار آن خبیث شدند یکهفته تمام اینها را حلال کرد، حالا هم چیز بوده، من مصداق نشانتان میدهم، والله گریه دارد. | پس بنا شد عبادت تا حتی عبادت انبیاء کار است، حالا قبولیِ کار، ولایت است، حرف من سر ایناست. من بیروایت و حدیث حرف نمیزنم؛ اما شما خرد شوید در این حرفها. اما دارم میگویم گذران نباید باشید، اگر گذران باشید مثل ایناست که الان ما امید خدا انشاءالله، با خوبی و خوشی دوست عزیزمان ما را سوار میکند، از اینجا میرویم، از یک چهارراه میگذریم، از چهارراه دوم، میگویم نمیدانم بند کجا، بند کجا، از این بندها داریم میگذریم. ما سکونت نداریم، اگر ولایت نباشد اینها همه چیست گفتم؟ گذران باذوق است، بهدرد نمیخورد. اصلش سکونت است، یعنی ولایت سکونت به تو میدهد. گفت پیغمبر، جان من، علی سکونت میدهد. علی را معرفی کن با عبادت با سکونت باشد، نه عبادت جدا از علی باشد، جدا از امر خدا باشد، جدا از امر امامزمان باشد، این عبادت نیست، این تمرین است. تو تمرین میکنی. من از اول گفتم داریم تمرین میکنیم هنوز به حقیقت نرسیدیم. عزیزان من، بیایید تمرین کنیم به حقیقت برسیم. چهوقت شما بدانید از حقیقت جدا شدید؟ وقتی از این حرفها خوشتان نیاید. ببین آنها از نوح خوششان نمیآمد، از امیرالمؤمنین خوششان نمیآید، از اینها خوششان نمیآمد رفتند کنار، میرفتند کنار. حالا هم خوششان نمیآمد، شما حسابش را بکن، حالا هم بیخود نیست که اهلمدینه گرفتار شدند، گرفتار آن خبیث شدند یکهفته تمام اینها را حلال کرد، حالا هم چیز بوده، من مصداق نشانتان میدهم، والله گریه دارد. | ||
− | حالا آقا ابوالفضل شهید شده، آقا علیاکبر شهید شده، حالا روز عید است. خدا رحمت کند آقای داماد را، این روضه را او خواند. حالا زینب گفت امکلثوم، ما که اینها برای ما عیدی نگذاشتند، بزرگی نداریم، پاشو برویم یک سر به امالبنین بزنیم. حاجشیخعباس تعزیه را یکقدری درست میدانست آنوقت میگفت امالبنین یک مشکی درست کردهبود، انداختهبود گردن بچه عباس مدام گریه میکرد. میگفت عزیزم، پدرت رفت آب بیاورد، یک شبیهی درست کردهبود. شما ببین من چه دارم میگویم، حالا در میزند میگوید چهکسی است در میزند؟ از وقتی پسرم عباس [شهید شده] کسی در را نزده، یکی نرفت به امالبنین بگوید سرت سلامت از این اهلمدینه. حالا طی شد دیگر، حالا سرسلامتی بگو دیگر، حالا یکدفعه مسلط شد به اینها. والله اگر چیزی مسلط بشود به ما، ما گناه کردیم مسلط میشود. گناه خودش یکچیزی است مسلط میشود به تو، مسلط میشود نابودت میکند. چرا پولت را مصرف بیخود میکنی؟ نابودت میکند، مسلط به تو میشود. چرا میگوید برکاتت زیاد میشود؟ یکچیزی را دادی به یکی صدتا اینجا به تو میدهم، هزار تا آنجا به تو | + | حالا آقا ابوالفضل شهید شده، آقا علیاکبر شهید شده، حالا روز عید است. خدا رحمت کند آقای داماد را، این روضه را او خواند. حالا زینب گفت امکلثوم، ما که اینها برای ما عیدی نگذاشتند، بزرگی نداریم، پاشو برویم یک سر به امالبنین بزنیم. حاجشیخعباس تعزیه را یکقدری درست میدانست آنوقت میگفت امالبنین یک مشکی درست کردهبود، انداختهبود گردن بچه عباس مدام گریه میکرد. میگفت عزیزم، پدرت رفت آب بیاورد، یک شبیهی درست کردهبود. شما ببین من چه دارم میگویم، حالا در میزند میگوید چهکسی است در میزند؟ از وقتی پسرم عباس [شهید شده] کسی در را نزده، یکی نرفت به امالبنین بگوید سرت سلامت از این اهلمدینه. حالا طی شد دیگر، حالا سرسلامتی بگو دیگر، حالا یکدفعه مسلط شد به اینها. والله اگر چیزی مسلط بشود به ما، ما گناه کردیم مسلط میشود. گناه خودش یکچیزی است مسلط میشود به تو، مسلط میشود نابودت میکند. چرا پولت را مصرف بیخود میکنی؟ نابودت میکند، مسلط به تو میشود. چرا میگوید برکاتت زیاد میشود؟ یکچیزی را دادی به یکی صدتا اینجا به تو میدهم، هزار تا آنجا به تو میدهم؛ اما این چهجوری است؟ بابا والله من نمیخواهم شما را زیاد ناراحت کنم، بروید در فکر. حالا هم از اینها خوششان نمیآید، اغلب اینمردم هم همینجورند. خب حالا مسلط کرد یکهفته اینجوریشان کرد، یک صلوات بفرستید. |
پس حرف من این شد که عزیزان من، اینها را در خودمان لااقل پیاده کنیم. در خودمان حقیقت امامزمان، حقیقت را پیاده کنیم. | پس حرف من این شد که عزیزان من، اینها را در خودمان لااقل پیاده کنیم. در خودمان حقیقت امامزمان، حقیقت را پیاده کنیم. |
نسخهٔ کنونی تا ۱ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۲۳:۳۵
شیعه هماهنگ با امامزمان | |
کد: | 10429 |
---|---|
پخش صوت: | پخش |
دانلود صوت: | دانلود |
پیدیاف: | دریافت |
تاریخ سخنرانی: | 1381-01-21 |
تاریخ قمری (مناسبت): | 27 محرم |
اعوذ بالله من الشیطان اللعین الرجیم
العبد المؤید الرسولالمکرم ابوالقاسم محمد
السلام علیک یا اباعبدالله، السلام علیکم و رحمةالله و برکاته
رفقایعزیز، یکوقت میبینی که دلشان میخواهد، من هم حساب میکنم که آن دلخواستن، دل امامزمان هم همین را میخواهد، دل حضرتزهرا هم همین را میخواهد و دل امامرضا هم همین را میخواست که حرف امامحسین صلواتالله و سلامعلیه افشاء شود، یا اینکه مصیبت امامحسین افشاء شود، یا مصیبت مادرش زهرا افشاء شود. فردایقیامت صدا میزند که چهکسی بود که زهرای سیلیخورده را [افشاء کرد؟]، زهرایی که برای ولایت بازویش شکست، زهرایی که از برای حمایت از مقصد خدا پهلویش شکست، آقا علیبن موسیالرضا میگوید کجایی؟
روایت داریم آقا میآید سر به تو میزند، سه مورد میآید سر به تو میزند، یکموقع آن شب اول قبر، چرا سر میزند؟ [میفرماید:] هرکس من را زیارت کند سه مورد میآیم. عزیزان من، اینها مشکلگشا هستند نه [تنها] علی مشکلگشاست، این دوازدهامام، چهاردهمعصوم مشکلگشا هستند. عزیزان من، فکرتان کوتاه نباشد، اگر یکچیزی از علیبن موسیالرضا میخواهید این دلتان میخواهد. دل بهغیر از خواست است، دل بهغیر از گرفتاری است. ما شب اول قبر گرفتاریم، آقا میآید آنجا، به زمین میگوید برو کنار، سفارش به ملائکهها میکند، سفارش به آنها [میکند] که میآیند تو را بازرسی میکنند. اگر توجه بفرمایید این آنجا تقریباً شاید به نظر من دو سه دقیقه باشد، چقدر اینها رئوفند، دلش میخواهد تو دو سه دقیقه هم آنجا ناراحت نباشی. مگر تو آنجایی عزیزم، میبرند تو را. این یک عقبهای است میآید در آنجا که این عقبه هست، سفارش تو را میکند. آنجا که میزان الاعمال هست، عقیده ولایت من ایناست اینجوری است. میزان، به آن میگوید یکقدری برو پایین، این دوست من است، این کسی است که زهرا را افشاء کرده، این کسی است که امامحسین را افشاء کردهاست، آنها کسانی هستند گوش به حرف دادهاند، وقت خودشان را، کارگاههای خودشان را، دکان خودشان را، عزیزان خودشان را، همه را [دادند]، تبعید شدند اینها، حالا که تبعید شدند، من تایید میکنم اینها را. رفقایعزیز قدر این حرفها را بدانید. حالا آقا چهکار میکند؟ میآید آنجا سفارشت را میکند، ملک برایت میگذارد، بازرس برایت میگذارد؛ اما تمام این حرفها از برای چهکسی [است]؟ چه اشخاصی؟ [برای کسی است که] من آنجا میروم حیوان نباشم، انسان باشم. آنها انساندوستند، نه حیواندوست، حیوان را مراعات میکنند. دوستی بهغیر مراعات است، حیوان را مراعات میکنند؛ اما تو دوست باید فرمان ببری.
حالا میخواستم به شما بگویم شناخت امام چیست؟ مصیبت امام چیست؟ دوستی امام چیست؟ محبت امام چیست؟ خواستن امام چیست؟ مجلس امام چیست؟ خدا میداند گم میشوم بسکه این حرفها ابعاد دارد، بسکه این حرفها ابعاد دارد. حالا عزیز من، ببین من چه دارم میگویم، مصیبت امامحسین، حیوان جان دارد، ما هم جان داریم، مصیبت امامحسین اضافه بهجان است. مصیبت آقا امامحسین این یکجوری است که همه اشیاء یک قوه لامسه دارند؛ اما حیوانات جان دارند. این یکچیزی است که مافوق جان، مافوق لامسهای که گفتم اینها دارند، یعنی یک تکاملی دارند. آن تکامل گاهی گداری افشاء میشود، آن تکامل در اینها هست. توجه بفرمایید امام را اینجوری باید بشناسیم. چرا؟ حالا این حیوان آمده دارد با جفت خودش، تای خودش صحبت میکند. میگویند دوتا کبوتر بوده حالا به مادرش میگوید من خیلی تو را دوست دارم؛ اما امیرالمؤمنین روی آن تخت نشسته لبخند زد، علیجان میخندی، این به مادرش میگوید من تو را خیلی دوست دارم؛ اما آنکه روی تخت است را بیشتر دوست دارم. چهکسی اینرا به او گفته؟ پای منبر چهکسی رفته؟ صدها پای منبر میروند حالیشان نیست، صدها کتاب میخوانند حالیشان نیست. چرا؟ آن در دل خطور نکرده، این حیوان در دلش خطور کرده. یا آن حیوانی که، پرندهای که میآید روی دست پیغمبر مینشیند، روی دست امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) مینشیند. امیرالمؤمنین به او میگوید اینجا بیابانی است که هیچ نیست، تو از کجا تامین میشوی؟ میگوید ما وقتی گرسنهمان بشود، لعنت به دشمنان تو میکنیم علیجان. حیوان علی را میشناسد، میآید مینشیند روی دستش، وقتی تشنهمان بشود صلوات بر تو و آل تو میفرستیم.
عزیزان من، اینکه من به شما گفتم بیروایت و حدیث حرف نمیزنم، اینکه گفتم «اللهم صل علی محمد و آلمحمد»، «اللهم صل علیعلی و آلعلی» شیعهها آلعلی هستند، میگوید صلوات بر تو و آل تو میفرستیم. این حیوان زبانبسته اتصال است، وای به حال ما خدا نکند که اتصالمان را از اینها قطع کنیم. یا مرغابیها وقتی امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) میخواهد برود، او را میگیرند، داد میکشند علی نرو. حالا امیرالمؤمنین میایستد، زینبجان، کلثوم جان، مبادا اینها را تشنه بگذارید، مبادا گرسنه بگذارید، یا خیلی از عهدهشان برآیید یا آزادشان کنید. امیرالمؤمنین سفارش مرغابیها را میکند اما از کجا آنها میدانند؟ از کجا میداند که امیرالمؤمنین میرود شهید میشود؟ پس حرف من ایناست که ولایت دمیده میشود. باید عزیز من ولایت در قلب شیعه دمیدهشود، اگر نه گفتم ولایت این یککلام است یکحرف است که میزند؛ اما همان هم خوب است. چرا کافر میآید: لا اله الا الله، محمد رسولالله میگوید؟ او جسمش پاک شد، یک اندازهای به شما ای شیعهها ساییده شد، آن کارساز نیست. او ساییده شد به شما. اتفاقاً روایت داریم، خدا رحمت کند حاجشیخعباس را، گفت این سنیها را خدا به شیعهها ساییده کرد که شیعهها راحت باشند، میدانست که همین ممالک جوری میشود که ببین پنجاه و پنج کشور آمدند همه اهلتسنن. هر کاری که در این عالم بشود یا هرکاری بالخصوص در این دنیا بشود خدا آسایش شیعهها را میخواهد، امیرالمؤمنین آسایش شیعهها را میخواهد، چونکه شیعهها به اینها اتصالند.
حالا این جمله را میخواستم خدمتتان عرض کنم، از مصیبت آقا امامحسین بگویم، پنجاهسال، شصتسال رفتی تو، یک آقایی یکحرفی زد و یک مصیبتی خواند و گریه کردی، همین را آمد برای یکنفر دیگر هم بخواند گریه میکنی، مگر نکردی؟ مگر نمیکنی؟ خب چرا؟ آن حقیقت امامحسین را توجه نکردی، ایناست که من میگویم هر گریهای خیلی نتیجه ندارد. ما باید امامحسین را بشناسیم. از کجا بشناسیم؟ از امام موجود، از امام حی، از امامی که الان در ظاهر حی است. آنها حی و میت ندارند، الان در زمان حجتبنالحسن قرار گرفتیم، صلوات بفرستید.
در زمان امیرالمؤمنین حرف نشنیدند چقدر کافر شدند، در زمان امامهادی، زمان امامحسن، امر را اطاعت نکردند، چرا کافر شدند؟ کافر به امر، امر خدا امام [است]. حالا شما توجه بفرمایید، ببینید من چه میخواهم بگویم، شیعه باید آگاه از امامزمانش باشد. چرا میگوید شبیه باش؟ من الان از شما یک سؤالی میکنم، ما باید امورات دنیایمان بگذرد. ذوق بهغیر از حقیقت است، خدا یک ذوقی به شما میدهد اموراتتان بگذرد، ذوق حقیقت نیست. الان شما مثلاً ذوق داری، کارگاه داری، کارخانهداری، دکانداری، خانم داری، پسر داری، عزیز داری، یکجا میروی در فکرشان هستی، آن آنجا در خانه است تو در فکرش هستی سوغاتی میگیری، چیز میگیری، اینرا میگویند ذوق. اگر خدا از بشر ذوق را بگیرد، تمام کارها فلج میشود. عزیزم، این ذوق که به تو میدهد مال گردش زمان است، مال گردش زمان خودت است، این ذوق است. ذوق نتیجهپرور نیست. ذوق مثل ایناست که اطاعت داری میکنی، همان هم به تو میگوید تو جزء شهدایی، اتصالی؛ اما نجاتدهنده بشر ذوق نیست، والله نیست. قسم خوردم که اگر حرفی دارید در این نوار بهمن بزنید. چرا قسم خوردی؟ به این دلیل، دلیل بیاورید، شما باید کار کنید در این حرفها، نه که این دفتر را بایگانی کنید، کار کنید، اگر درستاست. چرا میگوید ثابت است؟ باید ولایت در قلب شما ثابت باشد. ثابت یعنی ولایت در گوشت و پوست و خون شما عضو باشد، چهکسی میتواند این ولایت را دیگر ببرد؟ شیطان سگِ کیست؟ شیطان فریبت میدهد.
حالا توجه بفرمایید من نمیخواهم این حرف را افشاء کنم، من والله، بالله، ببین این چیزی نیست که، حالا من یک بوق و منتشا برای خودم درست کنم، تو هم اگر بگویی بوق و منتشا [دارد] این خیلی نفهمیدی. اگر من نصفشب دارم میگویم، این حرف را میزنم، میگویم در قلب حیوان هم تجلی کرده، تازه من حیوانم. اینکه بوق و منتشا ندارد که حالا من بگویم این، تو هم بگویی غلو کردهاست و ملو کردهاست، تو نادانی. نصفشب بلند شدم یکقدری فکر کردم من چه اندازهای امامزمانم را میخواهم، من چه اندازهای امامرضا را میخواهم. مطابق خواست، خدا درجه به تو میدهد. مطابق خواستِ اینها نیرو به تو میدهد، نیروی ولایت، مطابق خواست اینها درجه به تو میدهد. خواست محبت است، مگر آن یهودی را نمیآورند، میگویند او را نسوزان، محبت علی دارد؛ تمام گناهانش هیچ میشود.
عزیز من، دوباره تکرار میکنم، مقدس نشو متدین بشو. مقدس به عبادت خودش مغرور میشود خودش به خودش نمره میدهد. میگوید این «سبحانالله» که گفتم اینجور است، این صلوات که گفتم اینجور است. به یکی از وعاظ محترم قم گفتم، گفتم چرا میگویی سه چهار تا صلوات بنویس، انس و جن نمیتواند چیز کند؟ اینهم باور میکند، اصل کار تسلیم محمد باید باشد. اگر تسلیم محمد نباشد، از خودش کار کرده، خودخواه است. با تسلیمیت پیغمبر اعمال از ما قبول میشود. با حب علی هر چیزی روح پیدا میکند، روح ندارد این ذکر پرش نمیکند، یک ذکر روح ندارد، یک صلوات بفرستید.
گفتم: خدایا اگر من آمدم اینجا دارم در مقابل امامرضا گدایی میکنم، رفقایعزیز در ماشین بودند گفتم هر کدامتان الان چه میخواهید؟ چه بخواهیم؟ هر کسی نظر مبارکش را گفت. گفتم من آمدم اینجا گدایی کنم. آمدم اینجا دارم یک تقاضاهایی میکنم که مردم یکقدری حاجتهایشان برآورده شود، در رفاه باشند. اینها که رفاه درست کردند، والله این رفاه نیست. این دامِ رفاه است که مردم را به دام بیندازند. رفاه، حقیقت است، حقیقت [ایناست که] کسی را نشناسی. والله، من یکوقت یک عمری یککاری میکنم اصلاً اینشخص را نه میشناسم نه اسمش را بلدم؛ اما میفهمم احتیاج دارد. گفتم: خدایا، اگر تمام این دنیا را در اختیار من بگذاری من هنوز به مقصد نرسیدهام، مقصد من چیز دیگری است. ما مقصدمان اول ولایت است، بعد خواست ولایت است. اول ولایت است، بعد خواست ولایت است، یا اول خواست ولایت است، یا خود ولایت است، توام بههم است، چرا؟ اگر خواست ولایت را اطاعت کردهبودند، والله، بعد از رسولالله یکدانه کافر روی زمین نبود. خواست ولایت چه بود؟ خواست ولایت، خواست خدا بود. خواست ولایت امر خدا بود، خواست ولایت [اینبود که] مردم گمراه نشوند، خواست ولایت حقیقت بود، خواست ولایت لجاجت نبود. خواست ولایت نجات این بشر بود، خواست ولایت رضایتِ تا حتی حیوانها بود.
من الان یکروایت میگویم ببین چقدر خوب است. یک سلطانی بود میآمدند سابق اینجور نبود که میآمدند بیابان، یک گردشی میکردند. سلطان آمد رفت سر یک چادری، گفت مهمان میخواهی؟ گفت آره و آن مهمان را دیگر خیلی میخواستند جایِ مشکها میگذاشتند. اینها یک مشکهای آب داشتند آنجا میگذاشتند یکخرده خنک شود. او توجه نکرد که این سلطان است، همینجور یک لباس عادی بود دیگر، حالا بوق و منتشا نداشت که. این سلطان دید اینها یک گاوی داشتند یک گاو یا دوتا آوردند دوشیدند، دیدند خیلی شیر دارد، بعد این گاوها را میروند در بیابان میچرانند. گفت ما یک مالیات میگذاریم روی این، خب اینکه میرود در بیابان میچرد و میآورد و اینهمه شیر دارد. شیرها را دوشید و این سلطان وقتی آمدهبود حالا گویا مثلاً ظهر بود، شب رفت دید زن گاو را دوشیده مدام گریه میکند. یکقدری سلطان ناراحت شد، گفت خانم، مادر چرا گریه میکنی؟ گفت سلطان خیال بد کرده برای ما. ببین من هرچه بگویم با روایت و حدیث توام میکنم، شما قبول کنید. من گفتم من را نبینید. شما دیگر الان چند وقت است وقتی تمرین کردید، تمرینِ من را هم بکنید، والله اگر بکنید خیلی خوب است. تمرین ایناست که بدانید این حرفها از جانب خداست، از جانب امام است، من چهکارهام؟ والله دارم خودم را میبینم، یک پارهوقتها اگر بدانید من به خودم چه میگویم، تو کجا بودی؟ چهجور بودی؟ اینجور بودی. آن چند وقتها گفتم ایخدا تو به رسولت گفتی من به تو دادم، هنوز نگفته، من دارم میگویم تو بهمن دادی. الان مثلاً این آقا حالا پنجاهتومان، صد تومان میگوید برو به فلانی بده من دادم، من چهچیزی است که بگویم من دارم، آن مال آناست، آنهم مال اوست. حالا منظورم ایناست دید این زن گریه میکند، گفت چرا گریه میکنی؟ گفت سلطان خیال بد کردهبود برای ما، شیر گاو من کم شده. عزیزم، اگر دارم میگویم [اگر] امر ولایت را اطاعت کردهبودند در حیوانها هم اثر میکرد، در حیوان هم عدالت اثر میکند. عدالت پناهآور دنیاست، ولایت پناهآور عالم است. چرا غصب کرد؟ خدا لعنت کند این دو نفر را که غصب کردند، به حیوانها هم صدمه زدند. در هر زمانی همینجور است. اگر عدالت باشد حیوانها هم استفاده میکنند. حالا دو مرتبه شاه ماند، دید رفت با لب خنده این زن آمد، گفت شاه برگشت از خیالش. کجاییم؟ چه میگوییم؟ چهجوریم؟ حالا سلطان تا دید این زن ناراحت است گفت ما آمدیم اینجا مهمان این هستیم، ناراحتش هم کردیم، برگشت. گفت والله برگشت از خیالش، شیر گاو زیاد شد.
پس بیعدالتی، اینهمه میگویم بیعدالتی [نکنید، چون]، مقصد خدا امیرالمؤمنین خواستش عدالت است. رفقا عدالتفرسا باشید، طیور، حیوان، گاو، گوسفند از شما استفاده میکنند. بیعدالتی چقدر بد است. حالا منظور من هنوز ایننیست، من نتیجه نگرفتم. عزیزان من، نتیجه ایناست گفتم اگر دنیا را بهمن بدهد قانع من نیستم، هنوز میسوزم تا امامزمان نیاید، احقاق حق نکند از دشمنان امامحسین. حالا من صحبتم ایناست، مگر امامزمان تمام خلقت در قدرتش است، نفسها که عالم میکشند در قدرتش است، رشد حیوانات، رشد بشر در قدرتش است، رشد نباتات در قدرتش است، ریگ و بیابان در قدرتش است. والله روایت داریم آقا وقتی میآید این دیوار میگوید یک منافق پشت من است، آقا بیا اینرا بکش. دیوار دارد حرف میزند، اگر امامزمان بیاید ولایت در تمام خلقت دمیده شدهاست، تا حتی در دیوارها در درختها که آن افشاء میشود. الان دمیده شده افشاء نمیشود. امامزمان وقتی بیاید افشاء میشود. حالا مگر امامزمان محتاج است؟ اصلاً کسی در روی زمین و غیر زمین مانند امامزمان نیست. چرا؟ تمام خلقت دستش است. مگر نمیگوید اگر نباشد عالم فروزان میشود؟ این محبت امامزمان که میگوید فروزان میشود؛ یعنی محبت در تمام خلقت دمیده شده، اگر نباشد آن دمیدگی، روحی که [باعث] تکاملیت در اینهاست، اینها همه فروزان میشود. پس کیست مثل امامزمان؟ خدا دیگر چهکار کند با این آقا؟ زمین در اختیارش، فلک در اختیارش، عرش در اختیارش، آسمان در اختیارش، کره در اختیارش، صدها هزاران کرات دارد در اختیارش، هجدههزار کرات گفتند در اختیارش، چیزی نیست، تمام ممکنات خدا در اختیارش، چرا گریه میکند؟ یاجداه، گریه میکنم اگر اشک چشمم تمام شود، خون گریه میکنم، آقا برای چهکسی؟ اینقدر صحنه کربلا مهم است امامزمان که تمام خلقت در اختیارش است، داخل نمیشود، چرا؟ آن عظمت واقعیِ واقعیِ امامزمان در قبضه قدرت خداست. بهغیر خدا هیچ کسی توجه ندارد. همین رفتی یک لباسمشکی پوشیدی و سینه میزنی، چهکار میکنی؟ عزیز من، فدایت شوم، تو باید بشناسی، حالا میگوید برای چه؟ میگوید برای آنموقعیکه ذوالجناح، اسب بیصاحبت آمد، یا جداه، عمههایم همه از خیمه افتادند بیرون. آخر دو مرتبه دیگر امامحسین آمدهبود اینها میآمدند بیرون حسین را میدیدند. یکموقعی آمد وداع کرد امامحسین؛ اما یکموقعی آمد علیاصغر را برد. تا اسب شیهه میکشید آنها را خبر میکرد همه میدویدند دنبال امامحسین. اما امامزمان میگوید آقا جان این دفعه هم به خیالشان تو آمدی، اینها تا اسب ذوالجناح شیهه کشید، همه آمدند دیدند زین واژگون، یال اسب غرق خون، این اسب مدام میگوید: «الظلیمه، الظلیمه» وای به حال آنکسیکه کشتند پسر پیغمبر را، امامزمان خودشان را. یکی هم میگوید فراموش نمیکنم از اسیری عمهام زینب.
رفقایعزیز، باید امامشناسی، باید تعصب کنید، تعصب داشتهباشید، تعصب کنید. اگر تمام این دنیا را به شما بدهد، باز مانند امامزمان باید منتظر آقا باشید، منتظر یعنی این. چرا میگوید منتظر امامزمان از هر عبادتی بالاتر است؟ تکرار میکنم، چونکه آقا امامزمان با این سمتی که خدا به او داده باز گریه میکند. پس مصیبت امامحسین از تمام خلقت بالاتر است. خدا تمام خلقت را داده به امامزمان، امامزمان گریه میکند. عزیزان من، شما هم باید همینجور باشید. دو چیز در عروق بدن شما، خون شما، تمام اشیاء شما عضو باشد: اول ولایت، خواست خدا، بعد مصیبت، مصیبت امامحسین. بههیچ عنوانی نباید بشر راحت باشد، چرا میگوید خوشی نیست؟ چرا امامزمان فرمود خوشی نیست؟ اینرا از ما گرفتند یکچیز دیگر به ما دادند، خوشی تمام شد. آن خوشی که امامزمان میگوید یک خوشی خلقت است دارد میگوید تمام شد. تو اگر اینجور باشی در خلقت خوشی، اگر اینجور باشی در بهشت خوشی، اگر اینجور باشی در فردوس خوشی، اگر اینجور باشی پیش آقا امامزمانی، اگر اینجور باشی در عرش خدایی، خوشی یعنی این. حالا آنکه نباشد اینها همه فاسد است. دنبال چهکسی میروی؟ چهکار میکنی؟ یک صلوات بفرستید.
حالا ما باید بگوییم آقا جان، خودت به ما بده، آن محبت را به ما بده. ما را لا بگیر، فدایت بشوم ما میخواهیم اینجور بشویم شیطان نمیگذارد، میخواهیم اینجور بشویم هوا نمیگذارد، میخواهیم اینجور بشویم هوس نمیگذارد، میخواهیم اینجور باشیم تجدد نمیگذارد، میخواهیم اینجور بشویم وسوسه شیطان نمیگذارد. یک مصداقی را در مقابل امامزمان بیاورید، بیچارگیتان را حفظ کنید توجه فرمودید؟ مثل ایناست که یک بچهای را میخواهند بزنند، من دیدهام یکوقت حمایت هم کردم، حسابی هم کردم. دیدم یک بچهای میدود، بابا میخواهد او را بزند، اینها میخواهند بزنند، آمد در پناه من. جلویشان ایستادم، برای چه میزنی؟ حق نداری بزنی، بابایش هستی، بابایش باش، تو حق نداری بچه را اینجوری بزنی، نصیحتش کردم. ما هم باید بدانیم همه میخواهند ما را بزنند، همه میخواهند دین ما را ببرند، برویم در بغل امامزمان. واقع بیچارگی خودمان را حفظ کنیم.
آسودهخاطرم که در دامن توام | دامن نبینم که در دامنش بروم | |
دامان تو محتوا بود | غیر از دامان تو بیمحتوا بود |
قربانتان بروم، ما باید بیاییم در دامن امامزمان. خب حالا ببین خدا چطور پاسخ به تو میدهد، حالا میگوید: «افضل العبادة، انتظار الفرج»، یعنیچه؟ بابا برو راحت بخواب، من دیشب پاشدم دیدم خوابیدید اینقدر خوشم آمد که نگو، اینها دارند راحتند، دارند خستگی را از جانشان بیرون میکنند. خستگی برود بیرون، شاد میشوید، خستگی برود بیرون مغزتان کار میکند، خستگی برود بیرون، میآیی دلت خوش میشود، خستگی برود بیرون، حاجت برادر مؤمن را برمیآوری، خستگی برود بیرون یک ذکری را میگویی، خستگی برود بیرون، نمیدانم یک حضور قلبی پیدا میکنی، پس خوابت هم عبادت است؛ هم منتظر امامزمانی. تو منتظر چهکسی هستی؟
«انتظار الفرج» یعنی امامزمان بیاید احقاق حق کند، پس هر ظالمی را میبینی لعنت به عمر و ابابکر بکن. تمام این ظالمهایی که در دنیا هستند، عمر و ابابکر اینها را پرورش دادند، عزیزم، چرا میگوید اگر نگاه در روی ظلمه کنی با او شریکی؟ نگاه در رویش میکنی، میگویی یعنی اینباشد، این ظلم بکند، تمام این ظلمها که دارد تقصیر این دو نفر است. چرا دورش میگردی؟ چرا محبت دارید؟ والله، روایت داریم اگر ظلمهای باشد، او با آن محشور میشود، آنوقت آنکه با او رفیق است تو در روی او بخندی، تو هم با این محشور میشوی، چرا؟ به ظلم و جنایت او این راضی است، تو هم راضی هستی. میگوید از او کناره بگیر، چرا میگوید بعضی پولها را افشاء خیلی نمیکنم به کف بعضیها ندهید؟ او دارد یک ظلمهای را پرورش میدهد، تو بندهخدا رفتی کار کردی، به او دادی چیز کردی، به خون او شرکت کردی، به قدرت او شرکت کردی، آیا ما میفهمیم اینها را یا نه؟ خیال هم کردی یک خیر و خیرات دادی. رفتیم خانه یکنفر یکچیزهایی آوردهبود، گفتم اینرا خیر بابایت نکنی، اتفاقاً انگار به همان کرد. ظاهر درست و یک شام هم میدهی، آره شامت را به چهکسی میدهی؟ مثل ایناست که یکقدری جو و یونجه بریزید در توبره اسب یزید، این میخواهد آنرا سوار شود مردم را [بیچاره] بکند، شامت را به چهکسی میدهی؟ آیا ما میفهمیم؟
عزیزان من، فدایتان بشوم راه دور است، توشه کم است، باید توشهدار باشیم. از کجا توشهدار باشی؟ ما باید به این حرفها اعتقاد داشتهباشیم. توجه کنیم، با فکر و اندیشه باشیم. رفقایعزیز، ببین این حیوانها چهجور میفهمند، چهجور میدانند، اینها گناه نمیکنند، این حیوان گناه نمیکند. گناه، ولایت را خنثی میکند، گناه یک پردهای است روی حقیقت میکشد، حقیقت را نمیبینی. گناه خودش یکچیزی است رشد دارد، ثواب هم رشد دارد. چطور رشد دارد؟ چرا رشد دارد؟ یک تاسیسهای درست کردی برای فساد، تا زمانیکه در این فساد میدهد، رشدش گناه پای تو مینویسد. یک تاسیسهای درست کردی، خانهای برای یکی خریدی، آب برای یکی خریدی، صد سال هزار سال اینباشد پای تو ثواب مینویسند. خدا رحمت کند صاحب این بیت را، خدا درجهاش عالی است متعالی کند صاحب این بیت را، خدا ورثه اینها را اتصال به ولایت هستند جدایشان نکند. رفقا وقتی از ولایت جدا شدی طمعکار میشوی، طمع تو را میگیرد. اگر از ولایت جدا نشدی، ولایت عدالت است، عدالت ولایت است، رشدت میدهد. اصلاً اگر یکموقعی دستت هم تنگ بشود میگویی من خواست پدرم را بهجا میآورم، بههم نمیزنم. یعنی مشکل خودت را از خواست پدرت بالاتر میدانی. والله، به امامرضا، قصد نداشتم خودش دارد میآید. این صاحب بیت گفتم خدایا یکوقت دستتنگ نشوند که اصلاً در فکر بروند بفروشند در ورثه قسمت کنند. اما الان چیز دیگر دارم میگویم، هشدار به همه دارم میدهم، نه صاحب این بیت. تو اگر عدالتفرسا باشی و یکدانه «لا اله الا الله» بگویی، یکدانه «محمد رسولالله» بگویی، یکدانه «علی ولیالله» بگویی، صلوات بفرست، آن خباثت از دلت بیرون میرود، عدالت سکونت پیدا میکند در دلت، ولایت سکونت پیدا میکند در دلت، سخی میشوی، اصلاً چیزی نیست پیش تو. بهطوری میشوی میگویی این مشکل من را حل نمیکند، دوباره مشکل پیش میآید. اما اگر ولایت و عدالت در دلت باشد، تمام قدرت و قوا را هرچه هست از او میخواهی. من گفتم به امامرضا، گفتم آقا اینها را چهکار کن؟ به عهده بگیر، کفایت کن. والله اگر ولایت در قلب ما باشد، آنجوری که باشد سخاوت، ما کفایت هستیم. اینکه ما کفایت نیستیم آننیست. رفقایعزیز، قربانتان بروم، فدایتان بشوم، بیایید این حرفها را بشنوید. همینجور که دنیا پیشت کوچک میآید چطور یکخانه پیشت کوچک نمیآید؟ خدا کوچک میکند پیش تو اینرا. امر را بزرگ میکند، همینجور که عالم پیش تو کوچک است علی پیش تو بزرگ است، همینجور هم که باشد اینچیزها پیش تو کوچک میشود. میگویی اینخانه را بفروشیم، اینرا بفروشیم مشکلمان را حل نمیکند، اصلاً در این فکر نمیروی. اما آن باید باشد اگر آن نباشد نه. خرج میکنی میروی خارج، میروی فعل و فساد، مگر نمیکنی؟ مگر نمیکند؟ آن بزرگ میشود. صلوات بفرستید.
پس من دلم میخواهد همه رفقا، کسیکه این نوار من را میشنود میگویم بیایید هماهنگ بشویم. اینکه میگوید اگر تو امامزمانت را نشناسی، میمیری به زمانجاهلیت یعنی این. اگر اینجور باشیم، خواست امامزمان را بفهمیم، خواست ما هم خواست امامزمان میشود. آنوقت به زمانجاهلیت نمیمیریم. جاهلیت یعنی زمانیکه اطاعت نمیکردیم. اصلاً شما میفهمیم جاهلیت یعنیچه؟ جاهلیت ایننیست که لخت دور خانه [کعبه طواف] میکردند، جاهلیت آنزمان است که امر را اطاعت نکنند. والله بالله الان زمان ما، زمانجاهلیت است برای عدهای زیاد، زیاد، زیاد. میترسم بگویم مال همه. زمانجاهلیت یعنی امر را اطاعت نمیکرده، زمانجاهلیت به خیالتان چیزی بوده، خب، تو هم حالا امر را اطاعت نکنی، امر خودت را امر او را داری اطاعت میکنی، زمانجاهلیت است. چرا نیست؟ چرا توجه نداری؟ چرا مدام آنها را میبینی؟ خودت را ببین. اصلاً زمان، خود تو هستی، زمان مگر دنیاست؟ دنیا یک کوه است و یک دشت است و یک خیابان است و یک درخت، اینزمان نیست که، زمان خودت هستی. چرا میگوید در آنزمان مردم اینجور کردند همه مسخ شدند؟ چرا میگوید اینها اینجور کردند، قوم چیز اینجور شده؟ زمان، خودت هستی عزیز من توجه کن. زمان بد شده، زمان تویی. همه اینمردم الان بیایند خوب بشوند، همه اینمردم بیایند اطاعت کنند، همه اینمردم بیایند امر امامزمانشان را اطاعت کنند آیا خوب است یا نه؟ خب پس زمان تویی. بیخود من حرف نمیزنم شاید حرف من را توجه نکنی. آخر من به شما بگویم حرفشنیدن باید سکونت در حرف داشتهباشی. اگر سکونت در این حرفها نداشتهباشی والله، از این حرفها گذران میکنی. از خدا بخواهید سکونت در این حرفها داشتهباشید. اگر سکونت داشتهباشی فکر میکنی آرام میگیری. ما اغلبمان این حرفهای من را هنوز برخورد میکنند با آن، من خودم میفهمم. چرا برخورد میکنی؟ سکونت داشتهباش. بابا سکونت نداشتند که به اینجا افتادند. امیرالمؤمنین آخر چهکار کرد؟ چهجوری کرد که مردم سکونت نداشتند؟ برخورد میکردند. میدیدند زهرا را دارد میزند میروند پشت سرش نماز میخوانند. سکونت ندارد، یک چرا هم میگذارند رویش. سکونت که ندارد یک چرا هم میگذارد رویش. بعضیها امام را نصیحت میکردند وای، وای، وای از اینمردم. خب اینکار را بکن راحتی، بیا بیعت کن کسی کاری به تو ندارد. بابا بیعتکردن با کسی، میفهمد تا اینزمان عالم سرپاست این تولید دارد، مردم گناه میکنند بهتوسط این. نه این هست، اینها هست بیعت با ظالم، این میماند. همینجور که عالم میماند، بیعت هم میماند عزیزان من. بارها گفتهام دو چیز است که بشر را گمراه میکند: یکچیز اطاعت خلق، یکچیز هم عناد و تکبر. شیطان داد، یکچیزی هم هست که اطاعت خلق. اطاعت خلق یواشیواش به بیعت میرسد، آنوقت نسلها که میآیند به این عمل میکنند. حالا میگفتند بابا این چیزی نیست، خب بیا با این بیعت کن، آره امامحسن را نصیحت میکردند بیا بیعت کن.
یک خواستههایی است بیعت است، یک خواستههایی است اطاعت است، یک خواستههایی است عبادت است. چیست؟ من شما را میخواهم، خیلی میخواهم، به روح تمام انبیاء میگویم خدایا به ماشینشان خدشه نخورد، چونکه میبینم به ماشینش خدشه خورد، این ناراحت است، اینقدر میخواهم این ناراحت نباشد. والله، امامزمان دلش میخواهد اینجوری باشی. من یک بهرهای از اقیانوس، کفر میگویم اقیانوس هم حد دارد، از اینها من بردهام من اینجورم. حالا چهکسی؟ کسیکه ولایت را دارد میکِشد، او را من میخواهم. کسیکه بار ولایت را دارد میکِشد، کسیکه توام به ولایت است. چرا میگویند تولی و تبری دین است؟ باید ما حاضر باشیم دشمن خدا، دشمن امیرالمؤمنین، دشمن اینها، خواست اینها، کسانیکه دشمن اینها هستند اصلاً روی زمین نباشند، این میشود تبری. حالا تولی میخواهیم آنها باشند، میخواهیم آنها حکومت کنند، این میشود تولی، تولی و تبری. تولی وتبری دین است، تولی و تبری ایمان است، تولی و تبری رشدت میدهد، تولی و تبری تو را به بهشت میرساند، اینها توام بههم است. نمیشود اینباشد آنهم باشد، توام بههم است، باید از آن بدت بیاید، از این خوشت بیاید، توام بههم است. چرا؟ عدالت رشدت میدهد، عدالت تو را به جایی میرساند، ولایت تو را به جایی میرساند، نه خباثت. بیولایتی، بیعدالتی خباثت است، آنهم شیطان دارد، رییس و رهبرش شیطان است. تو باید رییس و رهبرت وجود امامزمان باشد که یک بیعدالتی شدهاست [اینقدر گریان است]. اگر امامزمان گریه میکند والله تمام خلقت گریه میکند. این عمر و ابابکر یا یزید و معاویه تمام خلقت را به گریه انداختند. شما خیال نکنید یکچیز کوچکی است، امامزمان دارد گریه میکند تمام عالم گریه میکند، تمام عالم ساکت نیستند. عزیز من، توجه کنید من چه میگویم. بیایید با اینها هماهنگ باشید. آیا خود با خدا، نماز است؟ روزه است؟ چه دارید میگویید؟ آنها بازیتان گرفته، بازی یعنیچه؟ اگر آن نباشد، اینها بازی است. چرا؟ حالا روایتش را بگویم، نماز پیغمبر اگر یک اللهاکبر بگوید تمام خلقت اللهاکبر میگویند، اگر رسولالله یکدانه اللهاکبر بگوید والله تمام خلقت اللهاکبر میگوید. اگر رسولالله یک «الحمد لله» بگوید تمام خلقت «الحمد لله» میگوید، حالا در ولایت میگوید اگر علی را معرفی نکنی کاری نکردی. عزیز من، تو هم باید حتیالامکان علی را معرفی کنی به قلب خودت بکن، به دل خودت بکن، به خون خودت بکن، به قدرت خودت بکن، به اشیاء خودت بکن، ایننیست که بیایی در خیابان حرف بزنی، میخواهی خودت را افشاء کنی؟
پس بنا شد عبادت تا حتی عبادت انبیاء کار است، حالا قبولیِ کار، ولایت است، حرف من سر ایناست. من بیروایت و حدیث حرف نمیزنم؛ اما شما خرد شوید در این حرفها. اما دارم میگویم گذران نباید باشید، اگر گذران باشید مثل ایناست که الان ما امید خدا انشاءالله، با خوبی و خوشی دوست عزیزمان ما را سوار میکند، از اینجا میرویم، از یک چهارراه میگذریم، از چهارراه دوم، میگویم نمیدانم بند کجا، بند کجا، از این بندها داریم میگذریم. ما سکونت نداریم، اگر ولایت نباشد اینها همه چیست گفتم؟ گذران باذوق است، بهدرد نمیخورد. اصلش سکونت است، یعنی ولایت سکونت به تو میدهد. گفت پیغمبر، جان من، علی سکونت میدهد. علی را معرفی کن با عبادت با سکونت باشد، نه عبادت جدا از علی باشد، جدا از امر خدا باشد، جدا از امر امامزمان باشد، این عبادت نیست، این تمرین است. تو تمرین میکنی. من از اول گفتم داریم تمرین میکنیم هنوز به حقیقت نرسیدیم. عزیزان من، بیایید تمرین کنیم به حقیقت برسیم. چهوقت شما بدانید از حقیقت جدا شدید؟ وقتی از این حرفها خوشتان نیاید. ببین آنها از نوح خوششان نمیآمد، از امیرالمؤمنین خوششان نمیآید، از اینها خوششان نمیآمد رفتند کنار، میرفتند کنار. حالا هم خوششان نمیآمد، شما حسابش را بکن، حالا هم بیخود نیست که اهلمدینه گرفتار شدند، گرفتار آن خبیث شدند یکهفته تمام اینها را حلال کرد، حالا هم چیز بوده، من مصداق نشانتان میدهم، والله گریه دارد.
حالا آقا ابوالفضل شهید شده، آقا علیاکبر شهید شده، حالا روز عید است. خدا رحمت کند آقای داماد را، این روضه را او خواند. حالا زینب گفت امکلثوم، ما که اینها برای ما عیدی نگذاشتند، بزرگی نداریم، پاشو برویم یک سر به امالبنین بزنیم. حاجشیخعباس تعزیه را یکقدری درست میدانست آنوقت میگفت امالبنین یک مشکی درست کردهبود، انداختهبود گردن بچه عباس مدام گریه میکرد. میگفت عزیزم، پدرت رفت آب بیاورد، یک شبیهی درست کردهبود. شما ببین من چه دارم میگویم، حالا در میزند میگوید چهکسی است در میزند؟ از وقتی پسرم عباس [شهید شده] کسی در را نزده، یکی نرفت به امالبنین بگوید سرت سلامت از این اهلمدینه. حالا طی شد دیگر، حالا سرسلامتی بگو دیگر، حالا یکدفعه مسلط شد به اینها. والله اگر چیزی مسلط بشود به ما، ما گناه کردیم مسلط میشود. گناه خودش یکچیزی است مسلط میشود به تو، مسلط میشود نابودت میکند. چرا پولت را مصرف بیخود میکنی؟ نابودت میکند، مسلط به تو میشود. چرا میگوید برکاتت زیاد میشود؟ یکچیزی را دادی به یکی صدتا اینجا به تو میدهم، هزار تا آنجا به تو میدهم؛ اما این چهجوری است؟ بابا والله من نمیخواهم شما را زیاد ناراحت کنم، بروید در فکر. حالا هم از اینها خوششان نمیآید، اغلب اینمردم هم همینجورند. خب حالا مسلط کرد یکهفته اینجوریشان کرد، یک صلوات بفرستید.
پس حرف من این شد که عزیزان من، اینها را در خودمان لااقل پیاده کنیم. در خودمان حقیقت امامزمان، حقیقت را پیاده کنیم.
خدایا عاقبتتان را بهخیر کن.
خدایا ما را بیامرز.
خدایا همینجور که یک حقیقتی را در دل حیوانات تجلی کردی، خدایا در قلب ما، دل ما هم بکن.
خدایا ما را انسان کن. خدایا بهتوسط ولایت
خدایا ما خودمان نه قدرت داریم، نه زور داریم، نه آن فهم را داریم، خدایا به ما بده.
خدایا از این جلسات، از این حرفهایی که اینجا زدهشد به روح مطهر این فقیه صحیح، این کسیکه اینخانه را وقف کرده، حالا یا وقف کرده یا راهی پیدا کرده، خدایا برسان.
خدایا همین امروز همینجور که ما در اینجا مهمانیم او را هم مهمان...