منتخب: اخلاق در خانواده 10: تفاوت بین نسخهها
جز (جایگزینی متن - '{{یا علی}}' به '{{یا علی}}<section end="گفتار متقی" />') |
جز (جایگزینی متن - 'رده: منتخب 1402' به 'رده: منتخب') |
||
سطر ۲۲: | سطر ۲۲: | ||
{{یا علی}}<section end="گفتار متقی" /> | {{یا علی}}<section end="گفتار متقی" /> | ||
==ارجاع== | ==ارجاع== | ||
− | [[رده: منتخب | + | [[رده: منتخب]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۵ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۰۴
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۱]
خانم شما را گول میزند و میگوید: تلویزیون بخر! ویدیو بخر! من عقیدهام این است حکم خدا باشد، خانم نباشد، حکم خدا را از خانم بالاتر بدانید! اگر خانم حکمِ خدا را کرد، هم حکم را ببوسید، هم خانم را، اگر حکمِ بیخدا کرد، والله، بالله، تو خانمپرست هستی! پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: در آخرالزّمان «قبلة النّساء»: در آخرالزّمان قبله مردها زنانشان هستند. صبح که میشود، میگوید: خانم! چه کنیم؟! چه کار کنیم؟! قبلهات میشود، توجّه کن دینت را نَبَرد. [۲]
خانم عزیز! بیا زن زهیر بشو! چرا پیرو شیطانی؟ ببین این زن چه کار کرده؟ خودش را فانی کرده، تو عناد داری! زهیر خیلی با شخصیّت بود، یکی از ممتازان کوفه بود، نوکر و کلفت داشت، عثمانی بود. ایشان از مدینه به کوفه میآمد، یک کاری کوفه داشت. امام حسین (علیهالسلام) هم دارد با اهلبیتش میآید. زهیر به هوای قافله امام حسین (علیهالسلام) میآمد که دزدها او را نزنند. هر جا امام حسین (علیهالسلام) چادر میزد، او هم آنطرفتر چادر میزد. یک وقت امام حسین (علیهالسلام) دنبالش فرستاد، گفت: زهیر! بیا، امام حسین (علیهالسلام) با جاذبه ولایت دید او عناد ندارد؛ یعنی میخواهد بفهمد. زهیر داشت ناهار میخورد، یک دفعه لرزید، تکان خورد. زنش استقامت به او داد، گفت: زهیر! چه شد؟ چیزی نیست، پسر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) است، دنبالت فرستاده، بلندشو! برو ببین چه میگوید؟ گفت: چشم زن! اینجور آدم باید به حرف زنش برود؛ نه اینکه هر چه خلاف شرع میگوید، آدم به حرفش برود. فوراً زهیر گفت: چشم! بلند شد و آمد. گفت: پسر پیامبر! چه میگویی؟ (ببین چقدر امام حسین (علیهالسلام) صاف حرف میزند! با مردم عناد نداشته باشید، با مردم منافقبازی نکنید.) گفت: زهیر! ما داریم میرویم کربلا، کشته میشویم، تو خیال نکن! به حکم ریاست و مقام دنبال ما نیایی، اگر طرف ما بیایی، من پسر پیامبرم، به جدّم میگویم شفاعتت را بکند، قول بهشت به تو میدهم. گفت: به دیده منّت دارم. فوراً حاضر شد. گفت: حسینجان! اجازه بده من بروم به زنم بگویم، ایشان یا برگردد یا هر جور دلش میخواهد. من به قربان خاک کف پای چنین زنی بشوم!
پیش زنش آمد، گفت: تو خودت و کلفت و نوکر و همه را برگردان و برو مدینه، من اینجوری شدم. زنش گفت: من نمیروم. گفت: چرا؟ گفت: زهیر! من تو را حسینی کردم، بیا مرا پیشش ببر که مادرش زهرا (علیهاالسلام) از من هم شفاعت کند، من به تو گفتم برو. زهیر پیش امام آمد و امام به او گفت که من قول میدهم که مادرم زهرا (علیهاالسلام) شفاعت کند، خودم هم شفاعت میکنم. حالا زهیر یک قراردادی گذاشت. باباجان من! زهیر یک عمری در بیراهه بوده، عثمان را قبول داشته، عناد ندارد، ببین این زن و مرد به کجا رسیدند؟ خانم عزیز! بیا شوهرت را به اینجا برسان! چرا خودت و او را ناراحت میکنی؟! اگر شوهرت را ناراحت کردی، او ولایت دارد، ولایت را ناراحت کردهای؛ اگر از دستت راضی نباشد، هیچ عبادتت قبول نیست. [۳]
شما نمیفهمید که نماز نخواندن، روزه نگرفتن چه لطمهای به این مملکت اسلامی میزند؟! تو اگر نماز نخواندی، پسرت هم نمیخواند، دخترت هم نمیخواند! تو یک شجره بینماز در این مملکت درست میکنی! چرا نمیفهمی؟! تو نمیفهمی کِشت تو چیست؟ تو کِشتت باید عزیز من! توحید باشد، ولایت باشد، نسل تو باید ولایتی باشد. چرا نماز نمیخوانی؟! [۴]
خانمها! چرا دست از زهرا (علیهاالسلام) برداشتید؟! مردها! چرا دست از علی (علیهالسلام) برداشتید؟ مشابه درست میکنید؟ شما وقتی اینجوری شدی، نسلت هم همینطور میشود. وقتی، خانم لا اُبالی شد، دخترش هم لا اُبالی میشود. وقتی تو لا اُبالی شدی، پسرت هم لا اُبالی میشود. تو باید شجره ولایت درست کنی، شجره توحید درست کنی، شجره ماورائی درست کنی. [۵]